What happens when you die? A poetic inquiry

Take a ride in Emily Dickinson's chariot.

Translator: Homeira Yeganeh Reviewer: Masoud Motamedifar

سوار ارابه امیلی دیکینسون شوید.

But beware... there's no turning back.

اما مواظب باش ... بازگشتی وجود ندارد.

"Because I could not stop for Death" by Emily Dickinson

«زیرا من نمی‌توانستم برای مرگ متوقف شوم.» توسط امیلی دیکینسون

Because I could not stop for Death – He kindly stopped for me –

چون نمی‌توانستم برای مرگ متوقف شوم - او با مهربانی برای من متوقف شد -

The Carriage held but just Ourselves – And Immortality.

کالسکه متوقف شد اما فقط خود ما - و جاودانگی.

We slowly drove – He knew no haste And I had put away

ما به آرامی می‌رفتیم - او می‌دانست هیچ عجله‌ای نیست و من کنار گذاشته بودم

My labor and my leisure too, For His Civility –

کارم و اوقات فراغتم را برای مدنیت او -

We passed the School, where Children strove

ما از مدرسه عبور کردیم، جایی که کودکان تلاش می‌کردند

At Recess – in the Ring – We passed the Fields of Gazing Grain –

در تعطیلات - در حلقه - ما از زمین‌های غلات خیره کننده گذشتیم -

We passed the Setting Sun –

ما ازغروب خورشید عبور کردیم -

Or rather – He passed Us – The Dews drew quivering and Chill –

یا بهتر بگویم - او از کنار ما عبور کرد - آب از ژاله‌ها می‌چکید_

For only Gossamer, my Gown – My Tippet – only Tulle –

فقط برای پارچه ای نازک، لباس من_ شال من_ فقط تور

We paused before a House that seemed A Swelling of the Ground –

مکث کردیم قبل از خانه ای که به نظرمی‌رسید زمین ورم کرده_

The Roof was scarcely visible – The Cornice – in the Ground –

سقف به سختی قابل مشاهده بود - قرنیز - در زمین -

Since then – 'tis Centuries – and yet Feels shorter than the Day

از آن زمان - قرنها - واحساسی کوتاهتر از یک روز

I first surmised the Horses' Heads Were toward Eternity –

من از اول حدس زدم که سر اسب‌ها به سمت ابدیت بود -