Say your truths and seek them in others | Elizabeth Lesser

140,767 views ・ 2017-01-09

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: sahar Ahmadi Reviewer: Masoud Motamedifar
مثل خیلی‌ها،
من هم در زندگی شغل‌های مختلفی داشته‌ام،
و اگرچه متنوع بودند،
شغل اولم بود که زیربنای بقیه را گذاشت.
00:13
Like many of us,
0
13084
1710
00:14
I've had several careers in my life,
1
14818
2372
در دهه بیست زندگیم، من یک قابله خانگی بودم.
00:17
and although they've been varied,
2
17214
2151
00:19
my first job set the foundation for all of them.
3
19389
3887
به دنیا آوردن نوزادان چیزهای ارزشمند و گاه شگفت‌انگیزی به من آموخت،
00:23
I was a home-birth midwife throughout my 20s.
4
23300
4013
مثلا چطور ساعت ۲ صبح، ماشین را روشن کنم.
00:27
Delivering babies taught me valuable and sometimes surprising things,
5
27623
5124
آن هم در دمای ۱۰- درجه.
(خنده حاضرین)
یا چگونه پدری که با دیدن خون غش کرده را به هوش آورد.
00:32
like how to start a car at 2am.
6
32771
2770
(خنده حاضرین)
00:35
when it's 10 degrees below zero.
7
35565
1798
یا اینکه بند ناف را چطور قطع کنیم،
00:37
(Laughter)
8
37387
1001
تا ناف زیبایی ایجاد شود.
00:38
Or how to revive a father who's fainted at the sight of blood.
9
38412
4335
اما این‌ها نکاتی نیستند که با من ماندند و راهنمایی‌ام کردند
00:42
(Laughter)
10
42771
1051
00:43
Or how to cut the umbilical cord just so,
11
43846
2446
وقتی که دیگر ماما نبودم و مشاغل دیگر را شروع کردم.
00:46
to make a beautiful belly button.
12
46316
2221
چیزی که با من ماند این باور اساسی بود
00:48
But those aren't the things that stuck with me or guided me
13
48561
3785
00:52
when I stopped being a midwife and started other jobs.
14
52370
3984
که هر یک از ما با ارزشی منحصر به فرد به این دنیا می‌آییم.
00:56
What stuck with me was this bedrock belief
15
56378
4093
وقتی به چهره یک نوزاد تازه متولد شده نگاه می‌کردم
01:00
that each one of us comes into this world with a unique worth.
16
60495
5012
بارقه‌ای از آن ارزشمندی را می‌دیدم،
آن حس فردیّت بدون شرمندگی،
01:06
When I looked into the face of a newborn,
17
66282
3371
یک جرقه بی نظیر.
01:10
I caught a glimpse of that worthiness,
18
70192
3693
برای توصیف آن جرقه از کلمه‌ی «روح» استفاده می‌کنم،
01:13
that sense of unapologetic selfhood,
19
73909
2842
چرا که این تنها کلمه‌ای است که می‌تواند نامی باشد برای آنچه
01:16
that unique spark.
20
76775
2176
01:20
I use the word "soul" to describe that spark,
21
80586
3757
هر کودک با خود به دنیا می‌آورد.
01:24
because it's the only word in English that comes close to naming
22
84367
4639
هر نوزادی مثل دانه‌ی برف منحصر به فرد بود،
ترکیبی بی همتا از زیست شناسی
01:29
what each baby brought into the room.
23
89030
2712
01:32
Every newborn was as singular as a snowflake,
24
92623
4668
نژاد و رمز و راز.
و وقتی آن کودک بزرگ می‌شود،
01:37
a matchless mash-up of biology
25
97315
3371
برای اینکه در خانواده جای بگیرد،
با فرهنگ
01:40
and ancestry and mystery.
26
100710
2664
جامعه، و جنسیت‌اش منطبق شود،
01:43
And then that baby grows up,
27
103914
2117
آن موجود کوچک روح‌اش را مخفی می‌کند.
01:46
and in order to fit into the family,
28
106055
2115
لایه به لایه.
01:48
to conform to the culture,
29
108194
2041
ما اینگونه به دنیا آمده‌ایم،
01:50
to the community, to the gender,
30
110259
2270
اما
01:53
that little one begins to cover its soul,
31
113174
2942
(خنده حاضرین)
اما همانطور که در حال رشد هستیم، اتفاقات زیادی برای ما رخ می‌دهد
01:56
layer by layer.
32
116140
1514
01:58
We're born this way,
33
118197
1714
که مجبورمان می‌کند بخواهیم
02:00
but --
34
120405
1158
02:01
(Laughter)
35
121587
1592
اصالت روح خود و بی‌همتاییمان را پنهان کنیم.
02:03
But as we grow, a lot of things happen to us
36
123203
2989
02:06
that make us ...
37
126640
1410
همه ما این کار را کرده‌ایم.
هرکسی در این اتاق، روزی نوزاد بوده است
02:09
want to hide our soulful eccentricities and authenticity.
38
129815
5144
(خنده حاضرین)
با امتیازی منحصر به فرد.
02:14
We've all done this.
39
134983
1367
اما به عنوان انسان‌های بالغ، در پوست خودمان احساس راحتی نمی‌کنیم.
02:16
Everyone in this room is a former baby --
40
136374
2839
02:19
(Laughter)
41
139237
1022
02:20
with a distinctive birthright.
42
140283
2485
مثل اینکه به ADD مبتلا باشیم: اختلال کمبود اصالت
02:23
But as adults, we spend so much of our time uncomfortable in our own skin,
43
143560
5216
اما وقتی نوزادیم، نه.
هنوز نه.
پیغام آن‌ها به من این بود که:
02:28
like we have ADD: authenticity deficit disorder.
44
148800
3978
پرده را از روحت کنار بزن
و آن جرقه‌ی روح را در هرکسی
02:33
But not those babies --
45
153449
1608
02:35
not yet.
46
155081
1242
جستجو کن.
02:36
Their message to me was:
47
156347
1778
هنوز هم همان جا است.
02:38
uncover your soul
48
158453
2251
و آنچه از زنان درحال زایمان یاد گرفتم این بود.
02:40
and look for that soul-spark
49
160728
3193
پیام آن‌ها در این مورد بود که پذیرا باش،
02:43
in everyone else.
50
163945
1210
حتی وقتی که شرایط دردناک است.
02:45
It's still there.
51
165179
1223
02:47
And here's what I learned from laboring women.
52
167172
2762
دهانه رحم زنان معمولاً به این شکل است.
02:50
Their message was about staying open,
53
170414
3000
یک ماهیچه سفت کوچک است
در پایین رحم.
02:53
even when things are painful.
54
173438
2227
در طول زایمان، باید از این اندازه
02:56
A woman's cervix normally looks like this.
55
176584
2428
02:59
It's a tight little muscle
56
179036
2150
به این اندازه کِش بیاید.
اوی!
03:01
at the base of the uterus.
57
181210
1627
اگر در برابر درد مبارزه کنید،
03:03
And during labor, it has to stretch from this
58
183243
3385
درد بیشتری ایجاد کرده‌اید
و مانع آنچه که در حال تولد است می‌شوید.
03:07
to this.
59
187576
1382
03:08
Ouch!
60
188982
1263
03:10
If you fight against that pain,
61
190269
2606
من هیچوقت معجزه‌ای را فراموش نمی‌کنم که وقتی اتفاق می‌افتاد که
03:13
you just create more pain,
62
193343
1684
مادر دست از مقاومت کردن برمی‌داشت و
03:15
and you block what wants to be born.
63
195051
2756
پذیرای درد می‌شد.
03:18
I'll never forget the magic that would happen
64
198482
3838
مثل این بود که نیروهای هستی هوشیار شده باشند
03:22
when a woman stopped resisting the pain
65
202344
2643
و جبهه‌ی کمکی را فرستاده باشند.
من هیچوقت این پیغام را فراموش نمی‌کنم،
03:26
and opened.
66
206185
1287
03:27
It was as if the forces of the universe took notice
67
207496
3167
و امروز هم وقتی مسائل دردناکی برایم رخ می‌دهد
03:31
and sent in a wave of help.
68
211211
2095
در زندگی یا در کار،
03:33
I never forgot that message,
69
213973
1922
البته که در ابتدا سعی می‌کنم مقاومت کنم،
03:35
and now, when difficult or painful things happen to me
70
215919
4020
اما بعد آنچه که از مادران یاد گرفتم را به یاد می‌آورم:
03:39
in my life or my work,
71
219963
1539
پذیرا بمان.
03:41
of course at first I resist them,
72
221909
2628
کنجکاو بمان.
از درد بپرس که با خود چه می‌آورد.
03:44
but then I remember what I learned from the mothers:
73
224561
3224
چیز جدیدی در حال تولد است.
03:47
stay open.
74
227809
1333
و یک درس بزرگ سرشار از روح دیگر نیز وجود داشت
03:49
Stay curious.
75
229508
1429
03:50
Ask the pain what it's come to deliver.
76
230961
2705
و من آن را از آلبرت اینشتین یاد گرفتم.
03:54
Something new wants to be born.
77
234017
2458
من او را به دنیا نیاوردم، اما --
(خنده حاضرین)
03:57
And there was one more big soulful lesson,
78
237311
2298
درسی درباره زمان بود.
03:59
and that one I learned from Albert Einstein.
79
239633
2794
او در پایان عمرش به این نتیجه رسید که
04:02
He wasn't at any of the births, but --
80
242769
1956
04:04
(Laughter)
81
244749
1032
04:05
It was a lesson about time.
82
245805
2642
زندگی معمول، هرچ و مرج و چرخه مانندِ ما
04:09
At the end of his life, Albert Einstein concluded
83
249732
4153
یک توهم است.
ما تندتر و تندتر در این چرخه در حال دویدن هستم،
04:13
that our normal, hamster-wheel experience of life
84
253909
4150
تا به نقطه‌ای برسیم.
و در تمام مدت،
04:18
is an illusion.
85
258083
1347
زیر لایه‌ی زمان اکنون، بُعد زمانی کاملاً متفاوتی وجود دارد
04:19
We run round and round, faster and faster,
86
259843
2393
04:22
trying to get somewhere.
87
262260
1623
جایی که گذشته، حال و آینده ادغام شده
04:24
And all the while,
88
264455
1984
04:27
underneath surface time is this whole other dimension
89
267218
3429
و زمان عمیق را می‌سازند.
و جایی برای رسیدن نیست.
04:31
where the past and the present and the future merge
90
271288
4699
آلبرت اینشتین اسم این موقعیت، این بُعد را
04:36
and become deep time.
91
276367
2573
«بودنِ صرف» گذاشت.
04:39
And there's nowhere to get to.
92
279414
2695
او بیان کرد که با تجربه‌ی «بودنِ صرف»،
04:42
Albert Einstein called this state, this dimension,
93
282716
4349
به مرحله‌ی مقدسِ شگفتگی رسیده است.
وقتی نوزادی را به دنیا می‌آوردم،
04:47
"only being."
94
287089
1661
به اجبار از روزمرگی زندگی خارج می‌شدم.
04:48
And he said when he experienced it,
95
288774
1956
گاهی مجبور بودم روزها و ساعت‌ها بنشینم
04:50
he knew sacred awe.
96
290754
2307
و با والدین به نفس کشیدن بپردازم.
04:53
When I was delivering babies,
97
293818
1649
04:55
I was forced off the hamster wheel.
98
295491
1895
بودنِ صرف.
04:57
Sometimes I had to sit for days, hours and hours,
99
297410
3779
و بسیاری از این شگفتگی مقدس را تجربه کردم.
این‌ها سه درسی بودند که از دوران مامایی آموختم.
05:01
just breathing with the parents;
100
301213
2586
05:03
just being.
101
303823
1336
05:05
And I got a big dose of sacred awe.
102
305659
2956
یک: روح‌ات را آشکار کن.
دو: وقتی اوضاع دردناک و سخت می‌شود، سعی کن باز و پذیرا باشی.
05:09
So those are the three lessons I took with me from midwifery.
103
309156
4654
05:14
One: uncover your soul.
104
314253
2445
سه: گاهی، از چرخه روزمرگی زندگی خارج شو
05:17
Two: when things get difficult or painful, try to stay open.
105
317376
6168
و پا به دنیای زمان عمیق بگذار.
این‌ها درس‌هایی بودند که در زندگی به کمک من آمدند،
05:23
And three: every now and then, step off your hamster wheel
106
323568
3933
اما اخیراً حقیقتاً به خدمت من درآمدند،
05:27
into deep time.
107
327928
1622
وقتی که مهم‌ترین کار زندگی‌ام را به عهده گرفتم.
05:30
Those lessons have served me throughout my life,
108
330946
3187
05:34
but they really served me recently,
109
334855
2459
دو سال پیش، خواهر کوچکتر من دوره‌ی بهبودی بیماری را پشت سر گذاشت
05:37
when I took on the most important job of my life thus far.
110
337338
4588
پس از ابتلا به سرطان خونی نادر
و تنها درمان باقی‌مانده برای او، پیوند مغز استخوان بود.
05:42
Two years ago, my younger sister came out of remission
111
342572
4366
05:46
from a rare blood cancer,
112
346962
2359
در کمال شگفتی، ما یک اهدا‌کننده پیدا کردیم
05:49
and the only treatment left for her was a bone marrow transplant.
113
349719
4323
که از قضا من بودم.
ما چهار خواهر هستیم،
05:54
And against the odds, we found a match for her,
114
354708
3089
و وقتی دیگر خواهران من پی بردند که من همتای ژنتیکی کامل خواهرم بودم،
05:57
who turned out to be me.
115
357821
1910
06:00
I come from a family of four girls,
116
360794
2779
واکنششان اینطور بود که، «تو؟ واقعا؟»
06:04
and when my sisters found out that I was my sister's perfect genetic match,
117
364075
6413
(خنده حاضرین)
«اهدا‌کننده‌ی مناسب برای او؟»
که میان خواهران و برادران کاملاً طبیعی ست.
06:10
their reaction was, "Really? You?"
118
370512
2330
در دنیای خواهر و برادری، چیزهای زیادی وجود دارد.
06:12
(Laughter)
119
372866
1383
عشق، دوستی، و حمایت.
06:14
"A perfect match for her?"
120
374273
2156
06:16
Which is pretty typical for siblings.
121
376453
2530
اما حسادت و
06:19
In a sibling society, there's lots of things.
122
379488
2709
رقابت،
06:22
There's love and there's friendship and there's protection.
123
382221
4197
طرد کردن و کشمکش نیز هست.
در این دنیاست، که ما شروع به ساختن اولین لایه‌هایی می‌کنیم
06:26
But there's also jealousy
124
386442
1656
06:28
and competition
125
388603
1284
06:30
and rejection and attack.
126
390600
2433
که روحمان را می‌پوشاند.
06:33
In siblinghood, that's where we start assembling many of those first layers
127
393867
5938
وقتی متوجه شدم من اهداکننده‌ی مناسب خواهرم هستم،
وارد حالت مطالعه و تحقیق شدم.
پی بردم که
06:39
that cover our soul.
128
399829
1487
اساس پیوند مغز‌استخوان ساده و مستقیم است.
06:42
When I discovered I was my sister's match,
129
402106
3003
شما تمام مغز استخوانِ بیمار مبتلا به سرطان را
06:45
I went into research mode.
130
405133
1717
06:47
And I discovered that
131
407194
1590
با دوزهای عظیم شیمی درمانی،از بین می برید،
06:50
the premise of transplants is pretty straightforward.
132
410028
2734
و آن مغز را با
06:52
You destroy all the bone marrow in the cancer patient
133
412786
3260
چندین میلیون سلول مغز سالم از یک اهدا کننده جایگزین می‌کنید.
06:56
with massive doses of chemotherapy,
134
416070
2736
سپس تمام تلاشتان را می‌کنید تا
06:59
and then you replace that marrow
135
419293
2410
مطمئن شوید، سلول های جدید در بدن بیمار پیوند خورده است.
07:01
with several million healthy marrow cells from a donor.
136
421727
3840
همچنین یاد گرفتم که پیوند مغز استخوان مملو از خطر است.
07:05
And then you do everything you can
137
425937
1806
07:07
to make sure that those new cells engraft in the patient.
138
427767
4285
اگر خواهرم با موفقیت از پروسه‌ی مهلکِ شیمی‌درمانی عبور می‌کرد،
07:12
I also learned that bone marrow transplants are fraught with danger.
139
432076
4898
هنوز باید از پس چالش‌های دیگری نیز برمی‌آمد.
07:17
If my sister made it through the near-lethal chemotherapy,
140
437468
4840
سلول‌های من
ممکن است به بدن او حمله کنند.
07:22
she still would face other challenges.
141
442734
3184
و بدن او ممکن است سلول‌های مرا پس بزند.
07:25
My cells
142
445942
2310
آنها این مرحله را طرد یا حمله می‌نامند،
07:28
might attack her body.
143
448863
2507
که هردو برای او کشنده است.
07:31
And her body might reject my cells.
144
451843
2979
طرد کردن. حمله.
این کلمات همان طنین آشنایی را دارد که در
07:34
They call this rejection or attack,
145
454846
2445
روابط خواهر و برادری نیز شنیده می‌شود.
07:37
and both could kill her.
146
457315
1626
07:39
Rejection. Attack.
147
459583
1992
من و خواهرم گذشته‌ای سرشار از عشق داشتیم، اما
07:42
Those words had a familiar ring
148
462091
2191
گذشته ای سرشار از طرد کردن و حمله کردن نیز داشتیم.
07:44
in the context of being siblings.
149
464306
2473
از سوء تفاهم‌های جزئی تا خیانت‌های بزرگتر.
07:47
My sister and I had a long history of love,
150
467843
2809
07:50
but we also had a long history of rejection and attack,
151
470676
3292
روابط ما جایی نبود که در آن
در مورد چیزهای عمیق‌تر صحبت کنیم؛
07:54
from minor misunderstandings to bigger betrayals.
152
474487
3997
اما، مانند بسیاری دیگر، ومانند انسان‌ها در هر نوع رابطه‌ی دیگری،
07:59
We didn't have the kind of the relationship
153
479172
2134
ما در اعتراف به حقایق،
08:01
where we talked about the deeper stuff;
154
481330
2125
08:03
but, like many siblings and like people in all kinds of relationships,
155
483887
4680
در آشکار کردن زخم‌هایمان،
و پذیرفتن خطاهایمان، مردد بودیم.
08:08
we were hesitant to tell our truths,
156
488987
2954
اما وقتی من درباره خطرات این طردشدگی و حمله آگاه شدم،
08:11
to reveal our wounds,
157
491965
2878
با خود فکر کردم، وقت تغییر است.
08:14
to admit our wrongdoings.
158
494867
1851
چطور است که پیوند مغز استخوان را به پزشکان بسپاریم،
08:17
But when I learned about the dangers of rejection or attack,
159
497180
4891
و ما در عوض به چیزی بپردازیم که بعدها نامش را «پیوند مغز روح» گذاشتیم؟
08:22
I thought, it's time to change this.
160
502095
2304
08:25
What if we left the bone marrow transplant up to the doctors,
161
505073
4816
چه می شد اگر با هر دردی که برای هم ایجاد کرده بودیم روبرو می شدیم،
08:29
but did something that we later came to call our "soul marrow transplant?"
162
509913
5809
و به جای طرد کردن و حمله کردن،
می‌توانیم یکدیگر را بشنویم؟
08:36
What if we faced any pain we had caused each other,
163
516205
3986
می‌توانیم ببخشیم؟
می‌توانیم یکی شویم؟
08:40
and instead of rejection or attack,
164
520215
2707
آیا این کار به سلول‌های ما نمی‌آموزد که همین کار را انجام دهند؟
08:43
could we listen?
165
523454
1316
برای جلب نظر خواهر مردّدم، به مرجع مقدس پدر و مادرم پناه بردم:
08:45
Could we forgive?
166
525272
1426
08:47
Could we merge?
167
527116
1440
08:48
Would that teach our cells to do the same?
168
528580
3471
مجله نیویورکر.
(خنده حاضرین)
08:53
To woo my skeptical sister, I turned to my parents' holy text:
169
533431
4813
از یکی از صفحاتش یک کاریکاتور برایش فرستادم.
تا به گونه‌ای برایش توضیح دهم که چرا باید به یک مشاور مراجعه کنیم
08:58
the New Yorker Magazine.
170
538268
1601
08:59
(Laughter)
171
539893
1916
قبل از اینکه مغز استخوان من برداشته شود و به بدن او پیوند زده شود.
09:01
I sent her a cartoon from its pages
172
541833
3571
09:05
as a way of explaining why we should visit a therapist
173
545428
3625
این کاریکاتور را می‌گویم.
من هرگز او را به خاطر چیزی که در ذهنم ساختم نبخشیدم.
09:09
before having my bone marrow harvested and transplanted into her body.
174
549077
5366
(خنده حاضرین)
به خواهرم گفتم
09:14
Here it is.
175
554467
1245
09:15
"I have never forgiven him for that thing I made up in my head."
176
555736
4114
ما هم احتمالاً همین کار را کرده‌ایم،
09:19
(Laughter)
177
559874
2407
ما داستان‌های ساختگی ذهنمان که موجب جداییمان شده، را همواره با خود می‌کشانیم.
09:22
I told my sister
178
562305
1946
09:24
we had probably been doing the same thing,
179
564950
2837
همچنین به او گفتم که پس از پیوند،
09:27
carting around made-up stories in our heads that kept us separate.
180
567811
5720
تمام خونی که در رگ‌های تو جاری می‌شود
خون من خواهد بود،
که از مغز استخوان من شکل گرفته
09:34
And I told her that after the transplant,
181
574184
2892
و اینکه داخل هسته هر یک از آن سلول‌ها
09:37
all of the blood flowing in her veins
182
577100
2594
09:39
would be my blood,
183
579718
1481
مجموعه کاملی از دی اِن اِی من است.
09:41
made from my marrow cells,
184
581223
2420
« تا پایان عمرت، من در تو جاری خواهم شد.»
09:44
and that inside the nucleus of each of those cells
185
584301
4229
من این را به خواهرم که کمی وحشت کرده بود گفتم.
09:48
is a complete set of my DNA.
186
588554
2266
(خنده حاضرین)
09:51
"I will be swimming around in you for the rest of your life,"
187
591351
3380
“من فکر می‌کنم بهتر است رابطه‌مان را سر‌و‌سامان دهیم.”
09:54
I told my slightly horrified sister.
188
594755
2759
وقتی سلامتی تهدید می‌شود، انسان دست به خطر می‌زند،
09:57
(Laughter)
189
597538
2180
09:59
"I think we better clean up our relationship."
190
599742
3088
مثل استعفا دادن، بیرون پریدن از هواپیما
و در ارتباط با خواهرم
10:04
A health crisis makes people do all sorts of risky things,
191
604168
3320
موافقت به شرکت در جلسات روان‌درمانی،
10:07
like quitting a job or jumping out of an airplane
192
607512
3541
که در طول آن، ما به مغز استخوان رسیدیم.
10:11
and, in the case of my sister,
193
611603
1991
10:13
saying "yes" to several therapy sessions,
194
613618
3734
ما بیرون کشیدیم و تماشایشان کردیم سال‌ها داستان و خاطراتی که داشتیم
10:17
during which we got down to the marrow.
195
617723
3691
فرضیاتی که از هم ساخته بودیم
و سرزنش‌ها و شرمندگی‌هایمان را
10:23
We looked at and released years of stories
196
623588
4393
تا جایی که، تنها چیزی که باقی می‌ماند عشق بود.
10:28
and assumptions about each other
197
628005
2081
مردم به من می‌گفتند که چقدر شجاع هستم که عمل برداشت مغز استخوان را انجام دادم،
10:30
and blame and shame
198
630110
2078
10:32
until all that was left was love.
199
632212
3538
اما من اینطور فکر نمی‌کنم.
جایی که من احساس شجاعت کردم
جای دیگری بود که برداشت و پیوند اتفاق افتاد.
10:38
People have said I was brave to undergo the bone marrow harvest,
200
638175
4188
پیوند مغز روح،
10:42
but I don't think so.
201
642387
1270
پرده برداشتن از احساسات در مواجهه با دیگری
10:44
What felt brave to me
202
644100
2090
10:46
was that other kind of harvest and transplant,
203
646214
3185
کنار گذاشتن حس غرور و حالت تدافعی،
10:49
the soul marrow transplant,
204
649423
1896
برداشتن لایه‌ها
10:51
getting emotionally naked with another human being,
205
651772
3978
و تقسیم روح‌ شکننده‌مان با یکدیگر.
10:55
putting aside pride and defensiveness,
206
655774
3469
من به آن درس‌های مامایی‌ام پناه بردم:
10:59
lifting the layers
207
659267
1636
روحت را آشکار کن.
11:01
and sharing with each other our vulnerable souls.
208
661559
4091
پذیرای چیزی باش که ترسناک و دردناک است.
11:06
I called on those midwife lessons:
209
666416
2799
به دنبال شگفتگی مقدس باش.
11:09
uncover your soul.
210
669239
1626
و حالا من اینجا هستم، پس از برداشت سلول‌های مغز استخوانم.
11:11
Open to what's scary and painful.
211
671963
2641
آن‌ها این مرحله را «برداشت» می‌نامند،
11:14
Look for the sacred awe.
212
674628
1856
مثل اینکه بخشی از زندگی روستایی را توصیف کرده باشند.
11:17
Here I am with my marrow cells after the harvest.
213
677872
3265
(خنده حاضرین)
که من می‌توانم به شما اطمینان دهم که اینطور نیست.
11:21
That's they call it -- "harvest,"
214
681161
1900
11:23
like it's some kind of bucolic farm-to-table event --
215
683085
3200
این تصویر خواهر شجاع من است
11:26
(Laughter)
216
686309
1158
در حال دریافت مغز استخوان من.
11:27
Which I can assure you it is not.
217
687491
2492
پس از پیوند، ما زمان زیادی را باهم گذراندیم.
11:31
And here is my brave, brave sister
218
691522
3335
مثل این بود که دوباره دختران خردسالی بودیم.
11:34
receiving my cells.
219
694881
1696
11:37
After the transplant, we began to spend more and more time together.
220
697768
3938
انگار که گذشته و حال ادغام شده بود.
ما پا به زمان عمیق گذاشته بودیم.
11:42
It was as if we were little girls again.
221
702289
2279
من از روزمرگیِ پرهیایوی زندگی و کار دست کشیدم
11:45
The past and the present merged.
222
705537
2968
تا به خواهرم در
11:48
We entered deep time.
223
708529
2206
آن جزیره‌ی تنهایی
11:51
I left the hamster wheel of work and life
224
711331
4276
بیماری و درمان بپیوندم.
ما چندین ماه را کنار هم گذراندیم --
11:55
to join my sister
225
715631
1662
در واحد ایزوله،
11:57
on that lonely island
226
717992
1997
در بیمارستان و در خانه‌ی او.
12:00
of illness and healing.
227
720444
1776
جامعه پرشتاب ما
12:02
We spent months together --
228
722948
1843
پشتیبان یا ارزش‌گذار چنین کارهایی نیست.
12:04
in the isolation unit,
229
724815
1762
12:06
in the hospital and in her home.
230
726601
2358
ما آن را به چشم یک اختلال در زندگی و کار مهم می بینیم.
12:10
Our fast-paced society
231
730411
1689
12:12
does not support or even value this kind of work.
232
732124
5160
ما نگران بحران عاطفی و هزینه مالی آن هستیم
12:17
We see it as a disruption of real life and important work.
233
737308
3633
و بله، هزینه‌ی مالی وجود دارد.
اما من
12:21
We worry about the emotional drain and the financial cost --
234
741426
4228
با واحد پولی پرداخت شدم که فرهنگ ما آن را به کلی از یاد برده است.
12:25
and, yes, there is a financial cost.
235
745678
3575
من با عشق پرداخت شدم.
12:29
But I was paid
236
749277
1674
12:31
in the kind of currency our culture seems to have forgotten all about.
237
751590
4867
با روح.
من با بودن با خواهرم پرداخت شدم.
سال بعد از عمل پیوند، خواهرم به من گفت که این بهترین سال زندگی‌اش بوده است،
12:37
I was paid in love.
238
757132
2139
12:39
I was paid in soul.
239
759629
1745
12:41
I was paid in my sister.
240
761398
2170
که شنیدن آن عجیب بود.
او زجر بسیاری کشید.
12:44
My sister said the year after transplant was the best year of her life,
241
764792
5192
اما گفت زندگی هیچ‌گاه انقدر شیرین نبوده است،
که دلیل آن، آشکار کردن روح
12:50
which was surprising.
242
770008
1249
12:51
She suffered so much.
243
771281
2448
و صحبت کردن از حقایق بود، همان کاری که ما کردیم،
12:54
But she said life never tasted as sweet,
244
774364
3232
او خودش شده بود، بدون هیچ شرمندگی
12:58
and that because of the soul-baring
245
778004
2744
در ارتباط با همه.
13:00
and the truth-telling we had done with each other,
246
780772
2546
چیزهایی که همیشه نیاز داشت بگوید را گفته بود.
13:03
she became more unapologetically herself
247
783721
3816
کارهایی که همیشه دوست داشت انجام دهد را انجام داد.
همین اتفاق برای من نیز رخ داد.
13:07
with everyone.
248
787561
1391
13:08
She said things she'd always needed to say.
249
788976
2968
من شجاعت بیشتری پیدا کردم تا با آدم‌های زندگیم، خود واقعی‌ام باشم.
13:11
She did things she always wanted to do.
250
791968
2788
13:15
The same happened for me.
251
795263
1959
من حقایقم را بیان کردم،
13:17
I became braver about being authentic with the people in my life.
252
797246
5349
اما مهم‌تر از آن، حقایق را در دیگران نیز جستجو کردم.
13:23
I said my truths,
253
803917
1693
فصل آخر این داستان بود، که من دریافتم
13:25
but more important than that, I sought the truth of others.
254
805634
4595
مامایی، چطور به خوبی من را تربیت کرده بود.
پس از بهترین سال زندگی خواهرم،
13:31
It wasn't until the final chapter of this story
255
811713
3384
سرطان با قدرت تمام برگشت،
13:35
that I realized just how well midwifery had trained me.
256
815121
3449
در آن زمان، کاری دیگر از دست پزشکان ساخته نبود.
13:39
After that best year of my sister's life,
257
819214
2915
آنها اعلام کردند که او تنها چند ماه فرصت زندگی دارد.
13:42
the cancer came roaring back,
258
822153
2001
شب پیش از مرگ خواهرم،
13:44
and this time there was nothing more the doctors could do.
259
824702
3272
کنار تخت او نشسته بودم.
13:47
They gave her just a couple of months to live.
260
827998
2666
او بسیار کوچک و لاغر شده بود.
13:52
The night before my sister died,
261
832196
2377
می‌توانستم خونی که در گردنش می‌تپد را ببینم.
13:55
I sat by her bedside.
262
835163
2708
خون من بود، خون اون، خون ما.
13:57
She was so small and thin.
263
837895
2283
وقتیی او مُرد، بخشی از من نیز می مرد.
14:00
I could see the blood pulsing in her neck.
264
840766
2523
14:03
It was my blood, her blood, our blood.
265
843869
3545
سعی کردم معنای این را درک کنم که
14:08
When she died, part of me would die, too.
266
848462
2852
چطور یکی شدنِ با هم
ما را بیشتر به خودمان برگرداند
14:12
I tried to make sense of it all,
267
852687
4672
به روح‌مان.
چطور با روبه‌رو شدن با دردهای گذشته و پذیرا شدن آن‌ها
14:17
how becoming one with each other
268
857383
2130
14:20
had made us more ourselves,
269
860008
2009
ما یکدیگر را نهایتاً پیدا کردیم
14:22
our soul selves,
270
862041
1507
14:24
and how by facing and opening to the pain of our past,
271
864249
5193
و چطور با کنار گذاشتنِ زمان،
ما تا ابد به یکدیگر پیوند پیدا کردیم.
14:29
we'd finally been delivered to each other,
272
869466
2499
خواهرم مرا با چیزهای بسیاری ترک کرد
14:32
and how by stepping out of time,
273
872651
2250
و اکنون من شما را تنها با یک از آن‌ها ترک می‌کنم.
14:34
we would now be connected forever.
274
874925
2408
نیازی نیست صبر کنید تا موقعیتِ مرگ و زندگی پیش بیاید
14:38
My sister left me with so many things,
275
878980
2930
14:42
and I'm going to leave you now with just one of them.
276
882365
2720
تا روابطی که برایتان اهمیت دارد را سروسامان دهد،
14:45
You don't have to wait for a life-or-death situation
277
885565
4230
تا مغز روحتان را اهدا کنید
و تا به جستجوی آن در دیگری بپردازید.
14:50
to clean up the relationships that matter to you,
278
890497
3119
همه ما می‌توانیم این کار را انجام دهیم.
14:53
to offer the marrow of your soul
279
893640
2623
می‌توانیم شبیه به نوعی تیم امداد و نجات باشیم،
14:57
and to seek it in another.
280
897157
2188
کسی که باید اولین قدم شجاعانه را
15:00
We can all do this.
281
900297
1918
15:02
We can be like a new kind of first responder,
282
902239
4843
به سوی دیگری بردارد
و کاری انجام دهد، یا سعی کند کاری انجام دهد
15:07
like the one to take the first courageous step
283
907106
4203
کاری به جز طرد کردن و حمله کردن.
15:11
toward the other,
284
911906
1752
ما اینکار را می‌توانیم با خواهر و برادرهایمان
15:13
and to do something or try to do something
285
913682
3245
با همسرمان
دوستان و همکارانمان انجام دهیم.
15:16
other than rejection or attack.
286
916951
3122
ما اینکار را می‌توانیم با هرگونه ارتباط قطع شده
15:20
We can do this with our siblings
287
920545
2166
یا دشمنی‌ای پیرامونمان، انجام دهیم.
15:22
and our mates
288
922735
1402
می‌توانیم این کار را برای «روحِ» جهان انجام دهیم.
15:24
and our friends and our colleagues.
289
924161
2256
15:26
We can do this with the disconnection
290
926441
2628
متشکرم.
15:29
and the discord all around us.
291
929093
2750
(تشویق)
15:32
We can do this for the soul of the world.
292
932410
3666
15:36
Thank you.
293
936629
1191
15:37
(Applause)
294
937844
5996
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7