Heather Barnett: What humans can learn from semi-intelligent slime

Translator: Nima Pourreza Reviewer: soheila Jafari

I'd like to introduce you to an organism:

میخواهم ی موجود زنده را به شما معرفی کنم:

a slime mold, Physarum polycephalum.

کپک لجن، فیسارم پلی سلوفلیوم

این کپکی است که دچار بحران هویت شده، چون در واقع اون یک کپک نیست،

It's a mold with an identity crisis, because it's not a mold,

پس اجازه بدید مستقیم از همینجا شروع کنیم.

so let's get that straight to start with.

It is one of 700 known slime molds

این ارگانیسم یکی از ۷۰۰ نوع کپک لجن شناخته شده است

belonging to the kingdom of the amoeba.

که متعلق به زیرشاخه‌ی آمیب‌ها می باشد.

It is a single-celled organism, a cell,

این یک ارگانیسم تک سلولی است، یک سلولی که

that joins together with other cells

با سلول های دیگر می پیوندد

to form a mass super-cell

تا یک توده‌ی سلولی تشکیل دهند

to maximize its resources.

برای به حداکثر رساندن قدرت عملشان.

So within a slime mold you might find thousands

بنابراین در یک کپک لجن شما ممکن است هزاران

ویا میلیونها هسته ی سلول بیابید،

or millions of nuclei,

all sharing a cell wall,

که همگی یک دیواره‌ی سلول مشترک دارند،

و همگی به عنوان یک موجود واحد عمل می‌کنند.

all operating as one entity.

In its natural habitat,

در زیستگاه طبیعی‌اش،جنگل،

you might find the slime mold foraging in woodlands,

شما می‌توانید کپک لجن را در پیدا کنید، درحال جستجو برای غذا،

eating rotting vegetation,

در حال خوردن گیاهان فاسد،

اما همچنین شما میتوانید آنها را پیدا کنید

but you might equally find it

in research laboratories,

در آزمایشگاههای تحقیقاتی،

classrooms, and even artists' studios.

کلاسهای درس، و حتی در استودیوهای هنری.

I first came across the slime mold about five years ago.

من برای اولین بار پنج سال پیش با کپک لجن آشنا شدم.

A microbiologist friend of mine

یک دوست میکروبیولوژیستم

یک ظرف پتری (ظرف مخصوص کشت میکروب) به من داد با یک لکه‌ی چسبناک درآن

gave me a petri dish with a little yellow blob in it

and told me to go home and play with it.

و بهم گفت برو خونه و باهاش بازی کن.

تنها راهنمایی که راجع بهش به من گفته شد این بود که،

The only instructions I was given,

that it likes it dark and damp

جای تاریک و نمناک دوست داره

وغذای مورد‌ علاقه اش فرنی جو است.

and its favorite food is porridge oats.

I'm an artist who's worked for many years

من یک هنرمندم که برای چندین سال

with biology, with scientific processes,

با بیولوژی و روندهای علمی کارکرده‌ام،

so living material is not uncommon for me.

بنابراین ماده زنده چیز غیرمعمولی برای من نیست.

I've worked with plants, bacteria,

من با گیاهان، باکتری‌ها،

سِپیداج (ده‌پا)ها و حشره‌ی میوه کار کرده‌ام.

cuttlefish, fruit flies.

So I was keen to get my new collaborator home

بنابراین من بسیار مشتاق بودم که همکار جدیدم رو به خونه ببرم

to see what it could do.

تا ببینم چه کارهایی میتونه بکنه.

So I took it home and I watched.

پس بردمش خونه و نگاهش کردم.

بهش غذاهای مختلفی دادم.

I fed it a varied diet.

I observed as it networked.

همچنان‌ که شبکه‌ای رشد میکرد، میدیدمش.

It formed a connection between food sources.

یک اتصالی بین منابع غذایی به وجود آورد.

مشاهده کردم که ردی در پشتش بجا گذاشت،

I watched it leave a trail behind it,

indicating where it had been.

که نشان می‌دهد کجاها بوده است.

And I noticed that when it was fed up with one petri dish,

و متوجه شدم وقتی که به اندازه‌ی کافی از یک ظرف پتری تغذیه کرد،

it would escape and find a better home.

ازآن خارج شده و یک خانه‌ی بهتر برای خود پیدا کرد.

I captured my observations

من ضبط کردم مشاهداتم را

through time-lapse photography.

با عکاسی در زمان (تایم لپس).

کپک لجن هرساعت حدود یک سانتیمتر رشد می‌کند،

Slime mold grows at about one centimeter an hour,

so it's not really ideal for live viewing

بنابراین چندان برای مشاهده‌ی زنده ایده‌آل نیست

unless there's some form of really extreme meditation,

مگراینکه در یک مدیتیشن بسیار عمیق باشیم،

but through the time lapse,

اما از طریق عکاسی تایم لپس،

I could observe some really interesting behaviors.

من توانستم رفتارهای جالبی از آن را مشاهده کنم.

For instance, having fed on a nice pile of oats,

برای مثال، درعین حالیکه از یک توده‌ی جو تعذیه میکرد،

the slime mold goes off to explore new territories

کپک لجن مدام در جهات مختلف سرازیر میشود تا

in different directions simultaneously.

قلمروهای جدیدی برای خودش کشف کند.

When it meets itself,

وقتی جایی به (رد) خودش می‌رسید،

it knows it's already there,

می‌فهمه که از قبل اونجا بوده،

it recognizes it's there,

تشخیص می‌دهد که اونجا هست،

and instead retreats back

و بجایش، عقب نشینی میکند

and grows in other directions.

و در جهات دیگر رشد می‌کند.

I was quite impressed by this feat,

من کاملا تحت تاثیر این شاهکار قرار گرفتم،

at how what was essentially just a bag of cellular slime

که چطور چیزی که در حقیقت یک بسته سلول لجن است

could somehow map its territory,

می‌تواند قلمرو خودش را ترسیم کند،

know itself, and move with seeming intention.

خودش را بشناسد، و با هدف ظاهری حرکت کند.

I found countless scientific studies,

من مطالعات علمی بیشماری را پیدا کردم،

مقالات پژوهشی، نشریات علمی،

research papers, journal articles,

همه استناد های بسیار جالبی درباره ی این موجود زنده میکردند،

all citing incredible work with this one organism,

and I'm going to share a few of those with you.

که من اینجا به چندتایی آز انها اشاره می‌کنم.

For example, a team in Hokkaido University in Japan

برای مثال، یک تیم تحقیقاتی در دانشگاه هوکایدو در ژاپن

filled a maze with slime mold.

یک ماز را با کپک لجن پر کردند.

این کپک لجن‌ها به هم پیوستند و یک توده‌یسلولی تشکیل دادند.

It joined together and formed a mass cell.

They introduced food at two points,

محققان در دو نقطه از مازغذا گذاشتند،

oats of course,

بازهم البته، جو دوسر،

and it formed a connection

و (کپک لجن‌) یک اتصال برقرار کرد

between the food.

بین دو نقطه ای که غذا بود.

واز جاهای خالی و بی‌فایده عقب نشینی کرد.

It retracted from empty areas and dead ends.

There are four possible routes through this maze,

در این ماز چهار مسیر ممکن وجود دارد،

yet time and time again,

با اینحال، با تکرار مکرر

the slime mold established the shortest

کپک لجن برقرار میکرد کوتاهترین

and the most efficient route.

و بهینه ترین مسیر را.

کاملا هوشمندانه!

Quite clever.

The conclusion from their experiment

آنها به این نتیجه رسیدند که

کپک لجن از نوعی هوش اولیه برخوردار است.

was that the slime mold had a primitive form of intelligence.

در یک مطالعه‌ی دیگر، کپک لجن در فواصل زمانی معینی در معرض هوای سرد قرار داده شد.

Another study exposed cold air at regular intervals to the slime mold.

It didn't like it. It doesn't like it cold.

این وضعیت مطابق میلش نیست،

جای سرد و خشک را دوست ندارد.

It doesn't like it dry.

They did this at repeat intervals,

آنها این کار را در فواصل زمانی معینی تکرار کردند

and each time, the slime mold

و هر بار در جواب

slowed down its growth in response.

کپک لجن در پاسخ رشدش را متوقف کرد.

However, at the next interval,

هرچند، دوره زمانی بعدی

the researchers didn't put the cold air on,

محققان هوای سرد را روشن نکردند،

با اینحال کپک لجن با پیش‌بینی وقوع هوای سرد

yet the slime mold slowed down in anticipation

of it happening.

سرعت رشدش را کم کرد.

It somehow knew that it was about the time

آن به نوعی فهمیده بود که حدودا الان

وقت هوای سرد است که خوشش نمی‌آید.

for the cold air that it didn't like.

نتیجه‌ی آزمایش این بود که

The conclusion from their experiment

was that the slime mold was able to learn.

کپک لجن قابلیت یادگیری دارد.

در آزمایش سوم:

A third experiment:

the slime mold was invited

کپک لجن را گذاشتند تا

گستره‌ای پوشیده از جو را کشف کند.

to explore a territory covered in oats.

It fans out in a branching pattern.

آن با یک الگوی شاخه‌ای گسترش پیدا کرد.

As it goes, each food node it finds,

هرچه ادامه میداد، و در هر نقطه که غذا پیدا می‌کرد،

it forms a network, a connection to,

یک شبکه و اتصال به آن تشکیل می‌داد،

and keeps foraging.

و به جستجوی غذایش ادامه می‌داد.

After 26 hours, it established

بعد از ۲۶ ساعت،

quite a firm network

کپک لجن یک شبکه‌ی کاملا محکم

between the different oats.

بین تکه‌های مختلف جو تشکیل داد.

Now there's nothing remarkable in this

خوب الان چیز خارق العاده‌ای در این نیست

تا زمانیکه شما ندونید جوی وسطی

until you learn that the center oat that it started from

represents the city of Tokyo,

شهر توکیو را نشان می‌دهدو جوهای کناری

and the surrounding oats are suburban railway stations.

نشاندهنده‌ی ایستگاههای قطار حومه‌ی شهر توکیو هستند.

The slime mold had replicated

کپک لجن،بازسازی کرده بود

شبکه‌ی حمل و نقل توکیو را.

the Tokyo transport network

— (Laughter) —

(خنده‌ی حضار)

یک سیستم پیچیده‌ای که طی زمان توسعه یافته بود

a complex system developed over time

توسط تفکر دسته جمعی، مهندسی عمران و برنامه‌ریزی شهری.

by community dwellings, civil engineering, urban planning.

چیزی که برای ما بیش از صد سال طول کشیده

What had taken us well over 100 years

took the slime mold just over a day.

برای کپک لجن یک روز طول کشید.

The conclusion from their experiment

نتیچه‌ی آزمایش آنها این بود که

کپک لجن می‌تواند شبکه‌ های پر بازده بسازد

was that the slime mold can form efficient networks

and solve the traveling salesman problem.

و "مساله‌ی فروشنده‌ی دوره‌ گرد" را حل کند.

It is a biological computer.

آن در حقیقت یک کامپیوتر بیولوژیک است.

As such, it has been mathematically modeled,

بدین صورت، کپک لجن مدل ریاضی شده،

و به صورت آلگوریتمی آنالیز شده است.

algorithmically analyzed.

It's been sonified, replicated, simulated.

اون تصویر سازی (به کمک امواج صوتی سونار) ،مشابه سازی، شبیه سازی شده است.

World over, teams of researchers

در سراسر زمین، تیمی از محققان

are decoding its biological principles

اصول بیولوژیک آنرا استخراج می‌کنند.

to understand its computational rules

تا قواعد محاسباتی آنرا درک کنند

and applying that learning to the fields of electronics,

و درسهای آموخته شده از آنرا در زمینه‌های الکترونیک

programming and robotics.

برنامه‌نویسی و روباتیک اعمال کنند.

بنابراین، سوال اینجاست که

So the question is,

how does this thing work?

این کپک لجن چگونه کار می‌کند؟

It doesn't have a central nervous system.

اون یک سیستم مرکزی اعصاب نداره.

It doesn't have a brain,

مغز نداره،

با اینجال رفتارهایی از خود نشان می‌دهد

yet it can perform behaviors

that we associate with brain function.

که ما آنها را با عملکرد مغز مرتبط می‌دانیم.

It can learn, it can remember,

می‌تواند یاد بگیرد، می‌تواند به یاد بیاورد،

it can solve problems, it can make decisions.

می‌تواند مسائل را حل کند، می‌تواند تصمیم بگیرد.

So where does that intelligence lie?

پس این هوش از کجا سرچشمه می‌گیرد؟

So this is a microscopy, a video I shot,

خوب این یک ویدئوی میکروسکوپیک هست که من گرفته‌ام،

and it's about 100 times magnification,

با بزرگنمایی حدود ۱۰۰ برابر،

sped up about 20 times,

سرعت پخش ویدئو ۲۰ برابر تندتر شده،

and inside the slime mold,

و در داخل کپک لجن،

یک جریان ضربان‌دار ریتمیک وجود دارد،

there is a rhythmic pulsing flow,

a vein-like structure carrying

یک ساختار شبیه رگ که حمل میکند

cellular material, nutrients and chemical information

مواد سلولی و مغذی و اطلاعات شیمیایی را

through the cell,

در طول سلول،

streaming first in one direction and then back in another.

با جریان یافتن اول از یک سمت و بازگشت دوباره از جهت دیگر.

And it is this continuous, synchronous oscillation

و این نوسانی ادامه دار و همگام شده است

within the cell that allows it to form

در سول سلول که به آن اجازه

درک کاملا پیچیده ایی از محیط اطرافش میدهد.

quite a complex understanding of its environment,

بدون داشتن هیچ مرکز کنترل بزرگ مقیاسی.

but without any large-scale control center.

This is where its intelligence lies.

هوش کپک جلبک از اینجا سرچشمه می‌گیرد.

So it's not just academic researchers

بنابراین، این تنها محققان دانشگاهی نیستند که

in universities that are interested in this organism.

علاقه‌مند به این ارگانیسم هستند.

A few years ago, I set up SliMoCo,

چند سال پیش من "SliMoCo" را به راه انداختم،

the Slime Mould Collective.

برگرفته از "مشارکت کپک لجنی".

که یک شبکه ی دموکراتیک، آزاد و آنلاین است

It's an online, open, democratic network

for slime mold researchers and enthusiasts

برای محققان و علاقه مندان به تحقیقات مرتبط با کپک لجن

to share knowledge and experimentation

تا یافته و آزمایش های خود را به اشتراک بگذارند

در بین طبقه های منظم،

across disciplinary divides

و بین گروه های آکادمیکی.

and across academic divides.

The Slime Mould Collective membership is self-selecting.

عضویت در این گروه بشکل داوطلبانه است.

People have found the collective

افراد این (سایت)همکاری را به شیوه‌ای که

کپک لجن جوها را پیدا می‌کند می‌یابند. (خنده حضار)

as the slime mold finds the oats.

And it comprises of scientists

که شامل دانشمندان،

and computer scientists and researchers

متخصصین و محققان کامپیوتر می‌باشد

but also artists like me,

و اما همچنین هنرمندانی مثل من،

architects, designers, writers, activists, you name it.

معماران، طراحان،نویسندگان، فعالان و هرچه که فکرش را بکنید.

It's a very interesting, eclectic membership.

این یک عضویت بسیار جالب و گلچین شده است.

Just a few examples:

تنها به عنوان چند مثال:

an artist who paints with fluorescent Physarum;

یک هنرمندی که نقاشی میکشد با flفلورسنت فیسارم(اسم نوعی کپک جلبک)؛

a collaborative team

یک تیم مشترک

who are combining biological and electronic design

که شامل بیولوژیک و الکترونیک میشود (تشکیل داده)،

with 3D printing technologies in a workshop;

که در یک کارگاه با تکنولوژی پرینتر سه بعدی طراحی میکنند.

another artist who is using the slime mold

هنرمند دیگری که از کپک جلبک استفاده می کند

as a way of engaging a community

به عنوان راهی برای مشغول کردن انجمن

to map their area.

تا محیط خود را نقشه کشی کنند.

Here, the slime mold is being used directly

اینجا، کپک لجن مستقیماً به عنوان

as a biological tool, but metaphorically

یک ابزار بیولوژیک استفاده میشود، اما به طوره تشبیهی،

as a symbol for ways of talking

به عنوان نمادی برای گفتگو

about social cohesion, communication

در مورد همبستگی،ارتباط

and cooperation.

و همکاری اجتماعی.

Other public engagement activities,

دیگر فعالیت های سرگرم کننده عمومی،

I run lots of slime mold workshops,

من تعداد زیادی از کارگاه های کپک لنجی به راه انداختم،

a creative way of engaging with the organism.

راهی خلاقانه از سرگرمی با موجود زنده (کپک لجن).

So people are invited to come and learn

بنابراین مردم دعوت شده اند تا بیایند و یاد بگیرند

در مورد کارهای شگفت انگیزی که میتوانند انجام دهند.

about what amazing things it can do,

and they design their own petri dish experiment,

و آنها تجربه ظرف پتری خود را می سازند.

an environment for the slime mold to navigate

محیطی برای کپک لجن بمنظور مسیریابی

so they can test its properties.

آنها میتوانند خصوصیات آن کپک لجن را تست کنند.

Everybody takes home a new pet

هرکسی در خانه یک پتری از کپک لجن میسازد

و دعوت میشود تا نتایج خودش را به اشتراک بگذارد

and is invited to post their results

در مشارکت کپک لجنی.

on the Slime Mould Collective.

And the collective has enabled me

و این مشارکت مرا برای

to form collaborations

ایجاد همکاری های (بیشتر)

with a whole array of interesting people.

با مجموعه ایی از انسان های جالب، راغب کرد.

I've been working with filmmakers

من با فیلم سازان کار کرده ام

on a feature-length slime mold documentary,

بر روی یک فیلم مستند بلند در مورد کپک لجنی،

and I stress feature-length,

و تاکید میکنم ، فیلم بلند مدت،

which is in the final stages of edit

که در مرحله نهایی تدوین میباشد

and will be hitting your cinema screens very soon.

و به زودی در پرده سینما اکران خواهد شد.

(Laughter)

(خنده)

It's also enabled me to conduct what I think is

همچنین مرا قادر به هدایت چیزی که من فکرم میکنم

(شاید)اولین تجربه کپک لجن انسانی باشد، کرد.

the world's first human slime mold experiment.

This is part of an exhibition in Rotterdam last year.

این (عکس) قسمتی از نمایشگاه سال قبل شهر روتردام است.

We invited people to become slime mold for half an hour.

ما مردم را دعوت کردیم تا به مدت یک و نیم ساعت (تجربه ای مثل) کپک لجن داشته باشند.

So we essentially tied people together

بعد ما، مردم را به یکدیگر متصل کردیم

so they were a giant cell,

سپس آنها به یک سلول عظیم تبدیل شدند،

and invited them to follow slime mold rules.

و از آنها خواستیم از قوانین کپک لجنی پیروی کنند.

شما باید از طریق نوسان ها با یکدیگر ارتباط برقرار کنید،

You have to communicate through oscillations,

no speaking.

نه با سخن گفتن.

You have to operate as one entity, one mass cell,

شما باید بصورت یکه عمل کنید، یک سلول عظیم،

no egos,

خودخواهی ممنوع،

and the motivation for moving

و انگیزه برای حرکت کردن

and then exploring the environment

و اکتشاف محیط (اطراف)

is in search of food.

در جستجوی غذا.

So a chaotic shuffle ensued as this bunch of strangers

بنابراین یک بینظمی برهم زننده به دنبال آمد از طریق این گروه از غریبه ها که

tied together with yellow ropes wearing "Being Slime Mold" t-shirts

با طناب های زردی به یکدیگر متصل بودند و تیشرت های "کپک لجنی بودن" پوشیده بودند

wandered through the museum park.

و در پارک مروزه سرگردان بودند.

When they met trees, they had to reshape

وقتی آنها با درخت روبرو میشدند، آنها باید تغییر شکل می دادند

their connections and reform as a mass cell

ارتباطشان را و به عنوان یک سلول حجیم (خودرا) اصلاح میکردند،

through not speaking.

بدون سخن گفتن.

This is a ludicrous experiment in many, many ways.

این یک آزمایش خنده آوری بود از بسیاری جهات.

این (آزمایش) فرضیه محور نبود،

This isn't hypothesis-driven.

ما سعی در اثبات یا نشان دادن چیزی نداشتیم.

We're not trying to prove, demonstrate anything.

But what it did provide us was a way

اما چیزی که برای ما فراهم کرد، راهی بود

of engaging a broad section of the public

از سرگرمی قسمت بزرگی از مردم عموم

with ideas of intelligence, agency, autonomy,

با ایده ایی از هوشمندی، فعالیت(هدفمند)، استقلال،

and provide a playful platform

و فراهم کرد یک فضای تفریح

for discussions about

برای بحث در مورد

the things that ensued.

نتایجی که بدست آمده بود.

One of the most exciting things

یکی از جالبترین چیزها

در مورد آزمایش

about this experiment

گفتگو هایی بود که بعد از آن اتفاق افتاد.

was the conversation that happened afterwards.

An entirely spontaneous symposium happened in the park.

یک نشست گفتگوی خود به خودی در پارک اتفاق افتاد.

مردم بحث میکردند در مورد روانشناسی انسان،

People talked about the human psychology,

که چقدر سخت بود رها کردن

of how difficult it was to let go

of their individual personalities and egos.

شخصیت انفرادی و خودخواهی ها.

دیگر مردم در مورد ارتباطات باکتریها گفتگو میکردند.

Other people talked about bacterial communication.

Each person brought in their own

هر فردی (ایده هایش را) از

individual interpretation,

تفسیر انفرادی اش می آورد،

و نتیجه ما از این آزمایش این بود که

and our conclusion from this experiment was that

the people of Rotterdam were highly cooperative,

مردم شهر روتردام بسیار برای کارگروهی مناسب بودند،

especially when given beer.

مخصوصا وقتی به آن ها ابجو داده شود.

We didn't just give them oats.

ما به آن ها جو(دوسر) ندادیم.

We gave them beer as well.

ما به آنها آبجو دادیم.

اما آنها به خوبی کپک لجن (در کار انتقال مواد مثل آبجو) نبودند،

But they weren't as efficient as the slime mold,

and the slime mold, for me,

و کپک لجن برا من،

is a fascinating subject matter.

یک موضوع جذاب است.

It's biologically fascinating,

اون بصورت بیولوژیکی شگفت انگیزه،

it's computationally interesting,

و بصورت محاسباتی جالبه،

اما اون همچنین یک نماد هست،

but it's also a symbol,

a way of engaging with ideas of community,

راهی برای سرگرمی با ایده های جمعی،

collective behavior, cooperation.

رفتار های جمعی و مشارکتی.

A lot of my work draws on the scientific research,

بسیاری از کارهای من تحقیقات علمی بدنبال دارد،

so this pays homage to the maze experiment

پس این از آزمایش پر پیچ و خم تجلیل میکند

but in a different way.

اما با یک روش متفاوتی.

And the slime mold is also my working material.

و کپک لجن همچنین ماده کاری من است.

It's a coproducer of photographs, prints, animations,

اون کار پردازیست برای عکس ها، پرینت ها و انیمیشن ها،

و رویداد های مشارکتی

participatory events.

Whilst the slime mold doesn't choose

درحالیکه، کپک لجن

to work with me, exactly,

مرا برای کارکردن انتخاب نکرد، دقیقاً،

it is a collaboration of sorts.

اون یک همکاری از انواع مختلفه.

I can predict certain behaviors

من میتونم پیش بینی دقیقی از رفتارهاش

by understanding how it operates,

به وسیله فهمیدن چگونگی کارکردش داشته باشم،

but I can't control it.

اما من نمیتونم کنترلش بکنم.

The slime mold has the final say

کپک لجن حرف آخری در

in the creative process.

فرآیند های خلاقانه بود.

و بعد از همه، اون زیبایی درونی خودش رو داشت.

And after all, it has its own internal aesthetics.

These branching patterns that we see

این الگو های شاخه ایی که ما میبینیم

we see across all forms, scales of nature,

ما در همه نوع مقیاسی از طبیعت میبینیم،

from river deltas to lightning strikes,

از شاخه های دلتی رودخانه، تا شاخه های (منشعب) رعد و برق

from our own blood vessels to neural networks.

از رگ های خونی خودمان، تا شبکه های عصبی،

There's clearly significant rules at play

به وضوح قوانین با ارزشی در بازی با

in this simple yet complex organism,

این موجود ساده و در عین حال پیچیده، وجود دارد،

and no matter what our disciplinary perspective or our mode of inquiry,

فرقی نمی‌کند که از کدام زمینه‌ی تحقیقی باشیم، یا سبک تحقیق ما چگونه است،

there's a great deal that we can learn

در (کپک لجن) آموزش های بسیاری برای اموختن هست،

from observing and engaging

از مشاهده و سرگرم شدن

with this beautiful, brainless blob.

با این لکه زیبا و بدون (ساختار)مغزی .

I give you Physarum polycephalum.

من به شما کپک لجن فیسارم پلی سلوفلیوم را معرفی کردم.

متشکرم.

Thank you.

(Applause)

(تشویق حاضرین)