Chris Anderson (TED): A vision for TED

کریس اندرسون دیدگاه خود را نسبت به TED می گوید

Translator: Amirpouya Ghaemian Reviewer: soheila Jafari

This is your conference,

این مراسم متعلق به شماست ،

and I think you have a right to know a little bit right now, in this transition period,

و به نظر من شما حق دارید که در این باره کمی بدانید، در این زمان که TED در حال تحول است ،

about this guy who's going to be looking after it for you for a bit.

و درباره ی من که پیگیر این قضیه هستم.

So, I'm just going to grab a chair here.

خب، من یک صندلی بیاورم .......

Two years ago at TED, I think --

فکر می کنم دو سال قبل در TED بود --

I've come to this conclusion --

من به این نتیجه رسیدم که --

I think I may have been suffering from a strange delusion.

احساس کردم که از خیال بیهوده ی عجیبی رنج می برم.

I think that I may have believed unconsciously,

احساس می کردم که به طور ناخودآگاه متقاعد شده ام ،

then, that I was kind of a business hero.

من یک جور تاجر واقعا موفق هستم.

I had this company that I'd spent 15 years building. It's called Future;

من این شرکت را که 15 سال از عمرم را برایش صرف کرده بودم، داشتم، به نام "آینده" ،

it was a magazine publishing company.

که یک شرکت انتشار مجلات بود.

It had recently gone public

اخیرا شایعه شده است که این شرکت ظاهرا حدود دو میلیارد دلار می ارزید ،

and the market said that it was apparently worth two billion dollars,

اخیرا شایعه شده است که این شرکت ظاهرا حدود دو میلیارد دلار می ارزید ،

a number I didn't really understand.

عددی که من هیچ وقت نفهمیدم از کجا آمد.

A magazine I'd recently launched called Business 2.0

مجله ای به نام "Business 2.0" اخیرا زیر چاپ رفته است ،

was fatter than a telephone directory,

که از کتاب راهنمای تلفن هم قطور تر است ،

busy pumping hot air into the bubble.

و کار آن الکی بزرگ کردن اتفاقات است.

(Laughter)

(خنده ی حاضرین)

And I was the 40 percent owner of a dotcom

و من صاحب 40 درصد از سهام یک شرکت اینترنتی ("dotcom") بودم ،

that was about to go public and no doubt be worth billions more.

که چیزی نمانده بود که شایعه شود که میلیارد ها دلار بیشتر هم می ارزد.

And all this had come from nothing.

و همه ی این ها را از هیچ به دست آوردم.

Fifteen years earlier, I was a science journalist who people just laughed at

15 سال قبل تر، من یک روزنامه نگار علمی بودم که وقتی می گفتم : "من می خواهم مجله ی کامپیوتری خودم را تاسیس کنم." به من می خندیدند.

when I said, "I really would like to start my own computer magazine."

15 سال قبل تر، من یک روزنامه نگار علمی بودم که وقتی می گفتم : "من می خواهم مجله ی کامپیوتری خودم را تاسیس کنم." به من می خندیدند.

And 15 years later, there are 100 of them

و 15 سال بعد، صد ها عنوان از آن مجله ها وجود دارند و من 2000 نفر کارمند دارم و آن زمان فقط دوره ای گذرا بود.

and 2,000 people on staff and it was just such heady times.

و 15 سال بعد، صد ها عنوان از آن مجله ها وجود دارند و من 2000 نفر کارمند دارم و آن زمان فقط دوره ای گذرا بود.

The date was February 2000.

حدودا فوریه ی سال 2000 بود.

I thought the little graph of my business life

من یک نمودار کوچک از روند زندگی تجاری خودم در ذهنم ترسیم کردم ،

that kind of looked a bit like Moore's Law --

کمی شبیه قانون مور (قانونی در تکنولوژی که نموداری صعودی دارد) به نظر می رسید --

ever upward and to the right -- it was going to go on forever.

به سمت بالا و راست -- تا بی نهایت این روند را داشت.

I mean, it had to. Right? I was in for quite a surprise.

منظورم این است که، قاعدتا باید می داشت. نه ؟ من خیلی شگفت زده شدم.

The dotcom, ironically called Snowball,

شرکت dotcom، که به طعنه گلوله ی برفی (Snowball) نامیده می شد ،

was the very last consumer web company to go public

آخرین شرکت اینترنتی واسطه بود که قرار بود عمومی شود ،

the next month before NASDAQ exploded, and I entered 18 months of business hell.

یک ماه بعد قبل از آن که NASDAQ (بزرگ ترین بازار سهام آمریکا) دگرگون شود، و من 18 ماه داخل یک بحران وحشتناک کاری افتادم.

I watched everything that I'd built crumbling,

من تماشا می کردم که هر چیزی که ساخته بودم جلوی چشمانم خراب می شد ،

and it looked like all this stuff was going to die

و به نظر می رسید که همه ی این چیز ها رو به نابودی می روند ،

and 15 years work would have come for nothing.

و 15 سال کار بدون نتیجه تمام می شود.

And it was gut wrenching.

و این واقعا دلخراش بود.

It took eight years of blood, sweat and tears to reach 350 employees,

8 سال طول کشید تا با خون و عرق و اشک بتوانم 350 نفر را به کار مشغول کنم ،

something which I was very proud of in the business.

چیزی که من واقعا به آن افتخار می کردم.

February 2001 -- in one day we laid off 350 people,

در فوریه ی 2001 -- در یک روز ما 350 نفر را اخراج کردیم ،

and before the bloodshed was finished, 1,000 people had lost their jobs

و قبل از این که درگیری ها پایان یابد، 1000 نفر از کارکنان شرکت های من کارشان را از دست داده بودند. واقعا حس بدی داشتم.

from my companies. I felt sick.

و قبل از این که درگیری ها پایان یابد، 1000 نفر از کارکنان شرکت های من کارشان را از دست داده بودند. واقعا حس بدی داشتم.

I watched my own net worth falling

من می دیدم که ارزش سهام من حدود یک میلیون دلار در روز، و هر روز، به مدت 18 ماه سقوط می کند.

by about a million dollars a day, every day, for 18 months.

من می دیدم که ارزش سهام من حدود یک میلیون دلار در روز، و هر روز، به مدت 18 ماه سقوط می کند.

And worse than that, far worse than that,

و بدتر از آن، خیلی بدتر از آن ،

my sense of self-worth was kind of evaporating.

حس ارزشی که برای خودم قائل بودم بر باد می رفت.

I was going around with this big sign on my forehead: "LOSER."

من با یک پیشانی نوشت بزرگ به نام "بازنده" زندگی می کردم.

(Laughter)

(خنده ی حاضرین)

And I think what disgusts me more than anything, looking back,

و من فکر می کنم که چیزی که بیشتر از هر چیز دیگری من را آزار می داد ،

is how the hell did I let my personal happiness

این بود که من احمق چگونه اجازه دادم که شادی شخصی خودم تا این حد با مسائل کاری درگیر شود ؟

get so tied up with this business thing?

این بود که من احمق چگونه اجازه دادم که شادی شخصی خودم تا این حد با مسائل کاری درگیر شود ؟

Well, in the end, we were able to save Future and Snowball,

خب، نهایتا، ما توانستیم "آینده" و "گلوله ی برفی" را نجات دهیم ،

but I was, at that point, ready to move on.

اما من، در آن موقعیت، آماده ی مرگ بودم.

And to cut a long story short, here's where I came to.

و این که داستان خودم را به پایان برسانم، این جایی بود که من به آن رسیده بودم.

And the reason I'm telling this story is that I believe, from many conversations,

و دلیل این که من این داستان را می گویم این است که من معتقدم، بر اساس تعداد زیادی از صحبت هایی که داشته ام ،

that a lot of people in this room have been through a similar kind of rollercoaster --

و دلیل این که من این داستان را می گویم این است که من معتقدم، بر اساس تعداد زیادی از صحبت هایی که داشته ام ،

emotional rollercoaster -- in the last couple years.

که تعداد زیادی از مردم در این جمع در چند سال اخیر در شرایطی بحرانی احساسی بوده اند.

This has been a big, big transition time,

این دوره زمان تحول بسیار بزرگی بوده است ،

and I believe that this conference can play a big part for all of us

و من معتقدم که این مراسم نقش بسیار بزرگی را برای همه ی ما در پیش بردن ما به جلو و چیزی که در انتظار ماست ایفا می کند.

in taking us forward to the next stage to whatever's next.

و من معتقدم که این مراسم نقش بسیار بزرگی را برای همه ی ما در پیش بردن ما به جلو و چیزی که در انتظار ماست ایفا می کند.

The theme next year is re-birth.

موضوع سال بعدی تولد دوباره است.

It was at the same TED two years ago

موضوع دو سال قبل TED، وقتی که ریچارد و من در مورد آینده ی آن به توافق رسیدیم نیز همین بود.

when Richard and I reached an agreement on the future of TED.

موضوع دو سال قبل TED، وقتی که ریچارد و من در مورد آینده ی آن به توافق رسیدیم نیز همین بود.

And at about the same time, and I think partly because of that,

و تقریبا در همان وقت ها بود؛ بعضی وقت ها به آن فکر می کنم ،

I started doing something that I'd forgotten about in my business focus:

من شروع به انجام کاری کردم که به خاطر مشغله ی کاری فراموش کرده بودم :

I started to read again.

من دوباره شروع کردم به مطالعه کردن.

And I discovered that while I'd been busy playing business games,

و من فهمیدم که وقتی من سرگرم انجام امور کاری هستم ،

there'd been this incredible revolution in so many areas of interest:

انقلاب فوق العاده ای در زمینه های مختلفی در حال وقوع هستند :

cosmology to psychology to evolutionary psychology to anthropology

نجوم تا روانشناسی تا روانشناسی نوین تا انسان شناسی تا ....

to ... all this stuff had changed.

همه ی این ها تغییر کرده بودند.

And the way in which you could think about us as a species

و نحوه ی تفکر درباره ی اقوام بشر و جهان فوق العاده تغییر کرده بود، و این فوق العاده هیجان انگیز بود.

and us as a planet had just changed so much, and it was incredibly exciting.

و نحوه ی تفکر درباره ی اقوام بشر و جهان فوق العاده تغییر کرده بود، و این فوق العاده هیجان انگیز بود.

And what was really most exciting --

و چیزی که واقعا جالب بود --

and I think Richard Wurman discovered this at least 20 years before I did --

و من فکر می کنم ریچرد وورمن (اولین بنیان گذار TED) این را 20 سال قبل از من فهمید --

was that all this stuff is connected.

این بود که همه ی این چیز ها به هم مرتبط هستند.

It's connected; it all hooks into each other.

این یک سیستم به هم مربوط است، تمام اجزای آن به یکدیگر متصل هستند.

We talk about this a lot,

ما بعدا در این باره خیلی صحبت می کنیم ،

and I thought about trying to give an example of this. So, just one example:

و من فکر کردم که شاید بهتر باشد یک مثال از این مورد بزنم. خب، فقط یک مثال می زنم :

Madame de Gaulle, the wife of the French president,

از مادام دوگل، همسر رئیس جمهور فرانسه (ژنرال دوگل) ،

was famously asked once, "What do you most desire?"

در یک پرسش معروف از او پرسیده شد، "شما چه چیزی را بیش از هر چیز می خواهید ؟"

And she answered, "A penis."

و او جواب داد، "یک آلت تناسلی". ("A penis")

And when you think about it, it's very true:

و اگر شما به آن فکر کنید، کاملا درست است :

what we all most desire is a penis --

چیزی که همه ی ما بیش از هر چیزی می خواهیم یک آلت تناسلی است --

or "happiness" as we say in English.

یا همان طور که ما در انگلیسی می گوییم "شادی" ("happiness").

(Laughter)

(خنده ی حاضرین)

And something ... good luck with that one in the Japanese translation room.

و ..... امیدوارم خدا به مترجم زبان ژاپنی رحم کند. (ژاپنی ها به ادب و نزاکت به شدت پایبندند-مترجم.)

(Laughter)

(خنده ی حاضرین)

(Applause)

(تشویق حاضرین)

But something as basic as happiness,

اما چیزی به سادگی شادی ،

which 20 years ago would have been just something for discussion

که 20 سال قبل تنها چیزی برای بحث کردن در کلیسا یا مسجد یا کنیسه بود ،

in the church or mosque or synagogue,

که 20 سال قبل تنها چیزی برای بحث کردن در کلیسا یا مسجد یا کنیسه بود ،

today it turns out that there's dozens of TED-like questions

امروزه به جایی رسیده است که ده ها سؤال TED مانند وجود دارند که شما می توانید درباره ی آن ها بپرسید، که خیلی جالب هستند.

that you can ask about it, which are really interesting.

امروزه به جایی رسیده است که ده ها سؤال TED مانند وجود دارند که شما می توانید درباره ی آن ها بپرسید، که خیلی جالب هستند.

You can ask about what causes it biochemically:

شما می توانید بپرسید که این حس از لحاظ بیوشیمیایی چگونه به وجود می آید :

neuroscience, serotonin, all that stuff.

عصب شناسی، سروتونین (نوعی ماده که باعث شادی و آرامش می شود)، و از این جور چیز ها.

You can ask what are the psychological causes of it:

شما می توانید بپرسید که دلایل روانشناسی آن چیست :

nature? Nurture? Current circumstance?

طبیعت؟ تغذیه؟ محیط پیرامون ؟

Turns out that the research done on that is absolutely mind-blowing.

تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است واقعا فوق العاده است.

You can view it as a computing problem, an artificial intelligence problem:

شما می توانید به آن به چشم یک مشکل روباتیک نگاه کنید، یک مشکل هوش مصنوعی :

do you need to incorporate

آیا شما نیاز دارید تا چیزی شبیه به شادی را به یک مغز کامپیوتری بدهید تا درست کار کند ؟

some sort of analog of happiness into a computer brain to make it work properly?

آیا شما نیاز دارید تا چیزی شبیه به شادی را به یک مغز کامپیوتری بدهید تا درست کار کند ؟

You can view it in sort of geopolitical terms

شما می توانید آن را در قالب ژئوپولتیکی (جغرافیایی-سیاسی) بررسی کنید ،

and say, why is it that a billion people on this planet

و بگویید، چرا یک میلیارد نفر انسان که بر روی این سیاره زندگی می کنند به حدی نیازمند هستند که هیچ امکانی برای شاد بودن ندارند ،

are so desperately needy that they have no possibility of happiness,

و بگویید، چرا یک میلیارد نفر انسان که بر روی این سیاره زندگی می کنند به حدی نیازمند هستند که هیچ امکانی برای شاد بودن ندارند ،

and whereas almost all the rest of them,

در حالی که تقریبا همه ی افراد دیگر ،

regardless of how much money they have -- whether it's two dollars a day or whatever --

صرف نظر از این که چقدر درآمد دارند -- که ممکن است تنها دو دلار در روز یا در همین حدود باشد --

are almost equally happy on average?

تقریبا به یک اندازه شاد هستند ؟

Or you can view it as an evolutionary psychology kind of thing:

یا این که شما می توانید به آن به چشم یک روانشناسی نوین نگاه کنید :

did our genes invent this as a kind of trick

آیا ژن های ما این کار را مثل یک نوع شعبده بازی انجام می دهند تا ما این گونه رفتار کنیم ؟

to get us to behave in certain ways? The ant's brain, parasitized,

آیا امحاء و اعشای مغز ما ،

to make us behave in certain ways so that our genes would propagate?

باعث می شود که ما این گونه رفتار کنیم و ژن های ما این گونه ایجاد شوند ؟

Are we the victims of a mass delusion?

آیا ما قربانی های یک اشتباه اجتماعی هستیم ؟

And so on, and so on.

و غیره، و غیره.

To understand even something as important to us as happiness,

برای درک حتی چیزی به اهمیت شادی ،

you kind of have to branch off in all these different directions,

شما مجبورید که به تمام این مسیر ها وارد شوید ،

and there's nowhere that I've discovered -- other than TED --

و من هیچ جایی را -- به غیر از TED -- پیدا نکردم ،

where you can ask that many questions in that many different directions.

که شما بتوانید مجموعه ی عظیمی از سوال ها را در زمینه های مختلفی بپرسید.

And so, it's the profound thing that Richard talks about:

و همچنین، چیزی که ریچارد درباره ی آن صحبت می کند واقعا مهم است :

to understand anything, you just need to understand the little bits;

برای درک همه چیز، شما تنها نیاز دارید که چیز های کوچک را بفهمید ؛

a little bit about everything that surrounds it.

کمی درباره ی هر چیزی که به آن مربوط می شود.

And so, gradually over these three days,

و همین طور، تدریجا در طی این سه روز،

you start off kind of trying to figure out,

شما تلاش کردید تا بفهمید ،

"Why am I listening to all this irrelevant stuff?"

"چرا من به همه ی این چیز های نامربوط گوش می دهم ؟"

And at the end of the four days,

و در پایان چهار روز ،

your brain is humming and you feel energized, alive and excited,

مغز شما شروع به کار کرده است و شما در خود انرژِی را احساس می کنید، سرزنده و شاداب ،

and it's because all these different bits have been put together.

و این به این دلیل است که همه ی این قطعات مختلف کنار یکدیگر گذاشته شده اند.

It's the total brain experience, we're going to ...

این تمرین سراسر مغز است، ما می خواهیم ....

it's the mental equivalent of the full body massage.

این معادل ذهنی ماساژ سراسری بدن است.

(Laughter)

(خنده ی حاضرین)

Every mental organ addressed. It really is.

هر بخشی از ذهن حرف می زند. واقعا حرف می زند.

Enough of the theory, Chris. Tell us what you're actually going to do, all right?

نظریه پردازی بسه، کریس. به ما بگو چی می خوای بگی ؟

So, I will. Here's the vision for TED.

خب، من میگم. این دیدگاه من نسبت به TED است.

Number one: do nothing. This thing ain't broke, so I ain't gonna fix it.

اولا : هیچ کاری نمی کنم. این سیستم مشکلی ندارد، بنابراین نیازی به تعمیر من ندارد.

Jeff Bezos kindly remarked to me,

"جف بزوس" با مهربانی به من توضیح داد :

"Chris, TED is a really great conference.

"کریس، TED یک کنفرانس خیلی بزرگ است."

You're going to have to fuck up really badly to make it bad."

"اگر اون رو خراب کنی واقعا گند زدی."

(Laughter)

(خنده ی حاضرین)

So, I gave myself the job title of TED Custodian for a reason,

خب، من به یک دلیل پست مدیریت TED را به خودم دادم ،

and I will promise you right here and now

و من همین جا و همین زمان به شما قول می دهم ،

that the core values that make TED special are not going to be interfered with.

که ارزش های اصلی که TED را منحصر به فرد می کنند دچار تغییر نخواهند شد.

Truth, curiosity, diversity, no selling, no corporate bullshit,

حقیقت، کنجکاوی، تنوع، پرهیز از فروش کنفرانس، پرهیز از شراکت یا چنین مزخرفاتی ،

no bandwagoning, no platforms.

پرهیز از گیشه ای کردن، پرهیز از عمومی کردن.

Just the pursuit of interest, wherever it lies,

فقط پیگیری چیز های جالب، هر جا که باشند ،

across all the disciplines that are represented here.

بر اساس همه ی قوانینی که این جا ارائه شده اند.

That's not going to be changed at all.

TED به هیچ عنوان تغییر نخواهد کرد.

Number two: I am going to put together

دوما : من تصمیم دارم برای سال آینده تعدادی از سخنرانان فوق العاده را جمع کنم.

an incredible line up of speakers for next year.

دوما : من تصمیم دارم برای سال آینده تعدادی از سخنرانان فوق العاده را جمع کنم.

The time scale on which TED operates is just fantastic

محدوده های زمانی که TED در آن ها برگزار می شوند ،

after coming out of a magazine business with monthly deadlines.

نسبت به مجله ی اقتصادی که از آن به وجود آمده است که به صورت ماهیانه چاپ می شد، فوق العاده است.

There's a year to do this, and already --

یک سال وقت داریم که این کار را انجام دهیم، و همچنان --

I hope to show you a bit later --

امیدوارم که کمی دیر تر به شما نشان دهیم --

there's 25 or so terrific speakers signed up for next year.

در حدود 25 سخنران فوق العاده برای سال آینده اسم نویسی کرده اند.

And I'm getting fantastic help from the community;

و کمک فوق العاده ای هم از طرف گروه به من شد ؛

this is just such a great community. And combined, our contacts

واقعا گروه فوق العاده ای است. و مرتبط ،

reach pretty much everyone who's interesting in the country, if not the planet.

اعضای آن به راحتی به کسانی در کشور که در زمینه ی مورد علاقه شان هستند دسترسی پیدا می کنند - اگر نگوییم در سطح جهان.

It's true.

این حقیقت دارد.

Number three: I do want to, if I can, find a way

سوما : من می خواهم، اگر بتوانم، راهی پیدا کنم ،

of extending the TED experience throughout the year a little bit.

تا فعالیت های TED را در طول سال افزایش دهم.

And one key way that we're going to do this is to introduce this book club.

و یک راه کلیدی برای انجام این کار این است که ما داریم این باشگاه کتاب را معرفی می کنیم.

Books kind of saved me in the last couple years,

می توان گفت کتاب ها در چند سال اخیر زندگی مرا نجات داده اند ،

and that's a gift that I would like to pass on.

و این هدیه ایست که من می خواهم به بقیه هم بدهم.

So, when you sign up for TED2003, every six weeks you'll get a care package

خب، وقتی شما برای TED 2003 نام نویسی می کنید، هر شش هفته یک بار یک بسته دریافت می کنید ،

with a book or two and a reason why they're linked to TED.

که شامل یک یا دو کتاب و یک دلیل برای ارتباط آن ها به TED است.

They may well be by a TED speaker,

آن کتاب ها ممکن است به نظر یکی از سخنرانان TED مناسب بوده باشند ،

and so we can get the conversation going during the year

و بنابراین ما می توانیم در طول سال درباره ی آن صحبت کنیم ،

and come back next year having had the same intellectual, emotional journey.

و یک سال بعد که باز می گردیم همان روند ذهنی و احساسی را گذرانده ایم.

I think it will be great.

به نظر من این فوق العاده خواهد بود.

And then, fourthly: I want to mention the Sapling Foundation,

و .... چهارما : من می خواهم از موسسه ی جوانه (Sapling Foundation) نام ببرم ،

which is the new owner of TED.

که مالک جدید TED است.

What Sapling's ownership means is that all of the proceeds of TED

مالکیت جوانه به این معناست که تمام فعالیت های TED بر اساس دلایلی است که موسسه ی جوانه جوانه به خاطر آن ها فعالیت می کند ،

will go towards the causes that Sapling stands for.

مالکیت جوانه به این معناست که تمام فعالیت های TED بر اساس دلایلی است که موسسه ی جوانه جوانه به خاطر آن ها فعالیت می کند ،

And more important, I think, the ideas that are exhibited and realized here

و مهم تر از همه، من معتقدم، ایده هایی که این جا بیان شده و تحقق می یابند ،

are ideas that the foundation can use, because there's fantastic synergy.

ایده هایی هستند که موسسه می تواند از آن استفاده کند، به خاطر این که همکاری فوق العاده ای وجود دارد.

Already, just in the last few days,

همچنین، تنها در چند روز اخیر ،

we've had so many people talking about stuff that they care about,

افراد بسیاری در مورد چیز هایی که برای آن ها اهمیت دارد ،

that they're passionate about, that can make a difference in the world,

یا این که آن ها نسبت به آن علاقه مندند، یا این که می توانند با آن تغییری در جهان ایجاد کنند با ما صحبت کردند ،

and the idea of getting this group of people together --

و ایده ی جمع کردن این گروه از مردم دور یکدیگر --

some of the causes that we believe in,

برخی از دلایلی که ما آن ها را باور داریم ،

the money that this conference can raise and the ideas --

پولی که این کنفرانس می تواند به دست بیاورد و همچنین ایده ها --

I really believe that that combination will, over time, make a difference.

من واقعا معتقدم که این گروه، در طول زمان، تغییرات مهمی را ایجاد خواهد کرد.

I'm incredibly excited about that.

من فوق العاده نسبت به این قضیه هیجان زده هستم.

In fact, I don't think, overall, that I've been as excited by anything ever in my life.

در حقیقت، من فکر نمی کنم که در کل من نسبت به چیزی در عمرم تا این حد هیجان زده بوده باشم.

I'm in this for the long run,

من بر سر این کار خواهم ماند ،

and I would be greatly honored and excited

و اگر مرا در این سفر همراهی کنید ،

if you'll come on this journey with me.

فوق العاده خوشحال و مفتخر خواهم شد.