The secret to being a successful freelancer | The Way We Work, a TED series

Transcriber: Joseph Geni Reviewer: Camille Martínez

I used to be really bad at earning money.

Translator: Masoud Motamedifar Reviewer: Mansoureh Hadavand

من واقعا در پول درآوردن بد بودم.

Early on, I was a junior financial planner,

من ابتدا یک برنامه‌ریز مالی تازه کار بودم،

and my job was to help people manage their wealth.

و کارم کمک به مردم بود تا ثروتشان را مدیریت کنند.

But my salary was so low that I started riding my bike to work

اما حقوق من آنقدر پایین بود که شروع کردم با دوچرخه سر کار بروم

to save money on gas,

تا پول بنزین را صرفه‌جویی کنم

and I started a garden to save money on food.

و یک باغچه را ایجاد کردم تا برای غذا صرفه‌جویی کنم.

Now I run a bookkeeping agency

اکنون یک مرکز حسابداری دارم

that specifically serves creative businesses.

که به طور ویژه در خدمت کسب‌وکارهای خلاق است.‌

[TED: The Way We Work]

[TED: روش کار ما]

[Made possible with the support of Dropbox]

[با پشتیبانی Dropbox امکان پذیر شد]

This might sound strange coming from a former financial planner,

ممکن است از کسی که قبلا یک برنامه‌ریز مالی بوده عجیب به نظر برسد،

but I'm not a fan of capitalism.

اما من طرفدار سرمایه‌داری نیستم.

Almost everyone I work with and know and love is an artist, including me.

تقریبا با هر کسی که کار می‌کنم و می‌شناسم و دوست دارم هنرمند است، همینطور خودم.

So I know, the way the system is set up,

پس نحوه عملکرد سیستم را می‌دانم،

freelancers and artists are too often way underpaid.

آزادکاران و هنرمندان اغلب دستمزد بسیار کمی دریافت می‌کنند.

They often feel like focusing on money will corrupt their creativity,

آنها اغلب فکر می‌کنند تمرکز کردن روی پول خلاقیت آنها را از بین می‌برد،

or they think they're just not that good at making money anyway.

یا فکر می‌کنند برای به دست آوردن پول زیاد خوب نیستند.

But the truth is, we can be good at it,

اما واقعیت این است که ما می‌توانیم در آن خوب باشیم،

and in fact, we have to be,

و درواقع، مجبوریم که باشیم،

because our freedom is at stake:

چون آزادی ما در خطر است:

our freedom to create, to influence

آزدی ما تا ایجاد کنیم، تا تاثیر بگذاریم

and to use the power of money

و از قدرت پول استفاده کنیم

to change the very exploitation that keeps artists broke to begin with.

تا استثماری که به خاطر نداشتن سرمایه مانع شروع کار هنرمندان می‌شود تغییر دهیم.

I'm not struggling anymore,

من دیگر مبارزه نمی‌کنم،

and I've learned a lot since being a financial planner,

و از زمان برنامه‌ریز مالی بودنم خیلی یاد گرفته‌ام،

and I just wanted to share that knowledge.

و می‌خواهم آن دانش را به اشتراک بگذارم.

So here's what I've learned and done.

آنچه یاد گرفته و انجام دادم این است.

One: what you do.

یک: چه کاری می‌کنید.

When it comes to your offer,

وقتی کار شما مطرح می‌شود

you have to be able to answer the following question:

باید بتوانید به این سوالات پاسخ دهید:

Why would anyone hire you over your competition?

چرا شخصی باید شما را به جای دیگران استخدام کند؟

If you can't answer that question, neither can your potential clients,

اگر نمی‌توانید به این سوال پاسخ دهید مشتریان احتمالی شما هم نمی‌توانند،

which means you can't charge more for the thing that makes your work special.

این یعنی نمی‌توانید پول بیشتری بابت چیزی بگیرید که کار شما را خاص می‌کند.

Price becomes a differentiator, and bidding becomes a race to the bottom.

قیمت یک عامل تمایز می‌شود، و قیمت‌گذاری رقابت را به دنبال دارد.

What sets you apart could be what you do, why you do it or how you do it:

چیزی که شما را متمایز می‌کند می‌تواند کار شما، دلیل یا نحوه‌ی انجام آن باشد:

a string quartet that arranges and plays hip-hop medleys

یک گروه چهارنفری که قطعات مختلط موسیقی را تنظیم و اجرا می‌کند

or a branding firm that has a unique way of marketing technology to Baby Boomers

یا شرکتی معتبر که روشی خاص از تکنولوژی بازاریابی برای متولدین انفجار جمعیتی دارد

or a prop and set designer

یک طراح صحنه و وسایل

who's known for crafting beautiful papier-mâché miniatures.

که برای شکل دادن زیبای کاغذهای فشرده شناخته شده است.

Two: who you do it for.

دو: برای چه کسی انجامش می‌دهید.

After you determine what sets you apart,

پس از تعیین چیزی که شما را متمایز می‌کند

position yourself for your ideal customer.

دنبال مشتری ایده‌آل خود بگردید.

In order for this to be effective, you must narrow your focus.

برای موفقیت در این زمینه، باید تمرکزتان را محدودتر کنید.

Without focus, you try to be everything for everyone,

بدون تمرکز، سعی می‌کنید هر چیزی برای هر کسی باشید،

and you end up being nothing for nobody.

و درنهایت هیچ چیز برای هیچ کس نخواهید بود.

Then, use the kind of language that appeals to your target customer.

از زبانی استفاده کنید که برای مشتریان مقصد شما خوشایند است.

Create the kind of marketing materials or the kind of portfolio that attracts them.

از ابزار یا نمونه‌هایی برای بازاریابی که آنها را جذب می‌کند استفاده کنید.

Then be in the real-life and virtual places they are.

سپس در مکان‌های واقعی و مجازی که آنها هستند باشید.

For example, if you're a videographer

برای مثال، اگر شما یک فیلمساز هستید

and you want to work with mission-driven companies

و می‌خواهید با شرکت‌های ماموریت محور کار کنید

that bring clean water to places where it's scarce,

که آب تمیز را به مکان‌هایی می‌آورند که کمیاب است،

create a video trailer that shows exactly how the power of film moves people to act.

یک ویدئوی تبلیغاتی بسازید که نشان دهد قدرت فیلم باعث اقدام کردن مردم می‌شود.

Three: when it's time to talk money, understand the real value that you create.

سه: وقتی که صحبت از پول می‌شود، ارزش واقعی چیزی که ایجاد می‌کنید را درک کنید.

You're not just being compensated for the time that you work on a project.

شما قرار نیست تنها به خاطر زمانی که برای یک پروژه صرف کردید دستمزد بگیرید.

You're being compensated for everything you've learned

شما برای تمام چیزهایی که یاد گرفته‌اید دستمزد می‌گیرید

and everything you've done over the years

و هر کاری که در طول سالها انجام داده‌اید

that make you excellent at what you do.

که شما را در کاری که انجام می‌دهید عالی می‌کند.

Ask yourself questions like:

از خوتان سوالی بپرسید مثل:

How does your service impact a customer's bottom line?

خدمت شما چگونه روی ترازنامه‌ی مشتری تاثیر می‌گذارد؟

How do you create efficiencies that generate cost savings?

چگونه مزیتی ایجاد ‌می‌کنید که باعث صرفه‌جویی در هزینه می‌شود؟

How much money can your customer make

مشتری شما چه مقدار پول می‌تواند

from a product that you helped them create?

از محصولی که شما به ساخت آنها کمک کرده‌اید کسب کند؟

For example, if you're a freelancer that helps YouTube creators

برای مثال اگر شما یک آزادکار هستید که به ایجاد کنندگان یوتیوب کمک می‌کند

develop merch like T-shirts and dad hats,

تجارت تی‌شرت و کلاه را گسترش دهند،

mention how much money you've helped your clients generate.

عنوان کنید به مشتری‌تان کمک کرده‌اید چقدر پول کسب کنند.

Or, if you've created a diversity and inclusion training program

یا اگر یک برنامه تمرین متنوع و جامع

for corporations,

برای شرکت‌ها ایجاد کرده‌اید،

talk about how much time and money a company saves purchasing your product

در مورد این صحبت کنید که شرکت چقدر زمان و هزینه با خرید محصول شما

instead of developing their own.

به جای توسعه محصول خودشان صرفه‌جویی کردند.

Four: make sure your price includes your taxes, your overhead and your profit.

چهار: مطمئن شوید قیمت شما شامل هزینه‌های مالیات، زندگی و سود شما می‌شود.

When you're a freelancer, you are your own business,

وقتی یک آزادکار هستید، شما کسب و کار خودتان هستید،

so you're responsible for marketing,

پس شما مسئول بازاریابی خود،

accounting, taxes, legal, insurance,

حسابداری، مالیات، مسائل حقوقی، بیمه

overhead and profit.

محل زندگی و سود خود هستید.

If you price too low,

اگر قیمتتان زیادی پایین باشد،

you've already negotiated against yourself.

شما از قبل برعلیه خودتان مذاکره کرده‌اید.

And if a potential customer balks at your pricing,

و اگر یک مشتری محتمل در مورد قیمت شما تردید کند،

don't apologize.

عذرخواهی نکنید.

Just say that you're running a business

فقط بگویید شما کسب و کاری را می‌چرخانید

and you can't afford to do the work for less.

و توانایی انجام کار با مبلغ کمتر را ندارید.

Instead of corrupting your creativity,

به جای تخریب خلاقیت‌تان،

focusing on making more money could actually enhance it

تمرکز روی کسب پول بیشتر واقعا می‌تواند

by giving you the freedom of choice.

با دادن آزادی در انتخاب آن را ارتقا دهد.

Because when you earn enough working with clients that value your work,

چون وقتی شما کار کافی با مشتری‌هایی که ارزش کارتان را می‌دانند به دست آورید،

you don't have to compromise by working with clients who don't.

مجبور نیستید برای کار با مشتریانی که قدر آن را نمی‌دانند سازش کنید.