Michael McDaniel: Cheap, effective shelter for disaster relief

مایکل مک دنیل: سرپناه ارزان و کارآمد برای امداد رسانی در بلایا

Translator: Joseph Geni Reviewer: Morton Bast

Translator: Farnaz Saghafi Reviewer: soheila Jafari

So, I'm going to start off with kind of the buzzkill a little bit.

خُب، من می خوام با یه کم ضد حال شروع کنم.

Forty-two million people

در سال ۲۰۱۲ چهل و دو میلیون انسان بر اثر بلایای طبیعی بی خانمان شدند.

were displaced by natural disasters in 2010.

در سال ۲۰۱۲ چهل و دو میلیون انسان بر اثر بلایای طبیعی بی خانمان شدند.

Now, there was nothing particularly special about 2010,

حال آنکه سال ۲۰۱۲ هیچ سال بخصوصی نبود،

because, on average, 31 and a half million people

چون بطور متوسط، سی و یک و نیم میلیون انسان

are displaced by natural disasters every single year.

هرساله در اثر بلایای طبیعی بی خانمان می شوند.

Now, usually when people hear statistics or stats like that,

این روزا، اغلب وقتی مردم آمارهایی مثل این را می شنوند،

you start thinking about places like Haiti or other kind of

به جاهایی مثل هایتی یا دیگر مناطق عجیب یا حتی شاید فقر زده فکر می کنیم،

exotic or maybe even impoverished areas, but it happens

به جاهایی مثل هایتی یا دیگر مناطق عجیب یا حتی شاید فقر زده فکر می کنیم،

right here in the United States every single year.

اما این مسئله هر ساله همین جا در آمریکا اتفاق می افتد.

Last year alone, 99 federally declared disasters

تنها در سال گذشته، ۹۹ مورد فاجعه از طرف دولت اعلام شد

were on file with FEMA,

که در لیست FEMA (آژانس فدرال مدیریت اضطراری) بودند،

from Joplin, Missouri, and Tuscaloosa, Alabama,

از چاپلین، میسوری، و توسکالوسا، آلاباما،

to the Central Texas wildfires that just happened recently.

تا آتش سوزی های مرکز تگزاس که به تازگی اتفاق افتاده.

Now, how does the most powerful country in the world

حالا، چطور قدرتمند ترین کشور جهان

handle these displaced people?

به این مردم بی خانمان رسیدگی میکند؟

They cram them onto cots, put all your personal belongings

آنها را در سرپناه ها می تپانند، همه وسایل شخصی تان را در کیسه های پلاستیکی زباله ریخته، زیر شما جای داده،

in a plastic garbage bag, stick it underneath,

آنها را در سرپناه ها می تپانند، همه وسایل شخصی تان را در کیسه های پلاستیکی زباله ریخته، زیر شما جای داده،

and put you on the floor of an entire sports arena,

و جای شما در کف زمین یک سالن ورزشی یا ژیمناستیک است.

or a gymnasium.

و جای شما در کف زمین یک سالن ورزشی یا ژیمناستیک است.

So obviously there's a massive housing gap,

بدین ترتیب یک کمبود عظیم مسکن وجود دارد،

and this really upset me, because academia tells you

و این براستی مرا عصبانی می کنه، چون دنیای علم و ادب بهتون می گه

after a major disaster, there's typically about

که پس از یک فاجعه عظیم، عموما" یک فاصلۀ هجده ماهه وجود داره -- یه جورایی اوضاع مان خوب می شه،

an 18-month time frame to -- we kinda recover,

که پس از یک فاجعه عظیم، عموما" یک فاصلۀ هجده ماهه وجود داره -- یه جورایی اوضاع مان خوب می شه،

start the recovery process,

روند بهبودی شروع می شه،

but what most people don't realize is that on average

اما آنچه بیشتر مردم درک نمی کنند اینه که بطور متوسط

it takes 45 to 60 days or more

۴۵ تا ۶۰ طول می کشه تا کاراوان های معروف FEMA سر و کلشون پیدا بشه.

for the infamous FEMA trailers to even begin to show up.

۴۵ تا ۶۰ طول می کشه تا کاراوان های معروف FEMA سر و کلشون پیدا بشه.

Before that time, people are left to their own devices.

قبل از اون زمان، مردم هستند و وسایل خودشون.

So I became obsessed with trying to figure out a way

بنابراین تمام فکر و ذکرم این شد که سعی کنم در واقع راهی برای حل این کمبود پیدا کنم.

to actually fill this gap.

بنابراین تمام فکر و ذکرم این شد که سعی کنم در واقع راهی برای حل این کمبود پیدا کنم.

This actually became my creative obsession.

این در حقیقت مشغولیت ذهنی خلاقانۀ من شد.

I put aside all my freelance work after hours and started

من همه کارهای آزاد خارج از ساعات اداری ام را کنار گذاشته

just focusing particularly on this problem.

و فقط شروع به تمرکز خاص روی این مشکل کردم.

So I started sketching.

بدین ترتیب طرح کلی را کشیدم.

Two days after Katrina, I started sketching and sketching

دو روز بعد از طوفان "کاترینا"، من طرح کشیدم و طرح کشیدم

and trying to brainstorm up ideas or solutions for this,

و تلاش کردم ایده ها یا راه حلهایی برای این بیندیشم،

and as things started to congeal or ideas started to form,

و وقتی چیزها شروع به حالت گرفتن یا ایده ها شروع به شکل گیری کردند،

I started sketching digitally on the computer,

من شروع به ایجاد طرح کلی در کامپیوتر کردم،

but it was an obsession, so I couldn't just stop there.

این یه مشغولیت ذهنی بود، بنابراین نمی تونستم براحتی در این لحظه دست از کار بردارم.

I started experimenting, making models,

من شروع کردم به انجام آزمایش، ساختن ماکت،

talking to experts in the field, taking their feedback,

صحبت با افراد کاردان در این زمینه، جویا شدن نقطه نظراتشان،

and refining, and I kept on refining and refining

و اصلاح کردن، و همینطور برای مدت پنج سال شبها و آخرهفته ها به اصلاح کردن ادامه دادم.

for nights and weekends for over five years.

و اصلاح کردن، و همینطور برای مدت پنج سال شبها و آخرهفته ها به اصلاح کردن ادامه دادم.

Now, my obsession ended up driving me to create

حالا، مشغولیت ذهنی ام باعث شد که مدلهای اولیه در اندازه واقعی را در حیاط پشتی منزلم بسازم. (خنده)

full-size prototypes in my own backyard — (Laughter) —

حالا، مشغولیت ذهنی ام باعث شد که مدلهای اولیه در اندازه واقعی را در حیاط پشتی منزلم بسازم. (خنده)

and actually spending my own personal savings on

و در واقع همه اندوختۀ شخصی‌ام را صرف کردم

everything from tooling to patents

از ابزار گرفته تا حق انحصاری

and a variety of other costs,

و انواع هزینه های دیگه،

but in the end I ended up with this modular housing system

ولی در نهایت کارم منجر شد به این سیستم خانه با قطعات جدا شدنی

that can react to any situation or disaster.

که جوابگوی هر نوع شرایط یا فاجعه است.

It can be put up in any environment,

آنرا در هر محیطی میتوان بنا کرد،

from an asphalt parking lot to pastures or fields,

از پارکینگ آسفالتی گرفته تا مراتع یا دشت،

because it doesn't require any special setup

چون نیازی به ساختار خاص یا ابزار خاصی ندارد.

or specialty tools.

چون نیازی به ساختار خاص یا ابزار خاصی ندارد.

Now, at the foundation and kind of the core

حالا، در زیر بنا و به نوعی اصل کل این سیستم، Exo Housing Unit (واحد مسکن Exo) قرار دارد،

of this whole system is the Exo Housing Unit,

حالا، در زیر بنا و به نوعی اصل کل این سیستم، Exo Housing Unit (واحد مسکن Exo) قرار دارد،

which is just the individual shelter module.

که خیلی ساده، نمونه سرپناه فردی است.

And though it's light, light enough that you can actually

و البته وزن سبکی دارد، اونقدر سبک که قادرید آنرا با دست بلند کرده و اینطرف آنطرف ببرید،

lift it by hand and move it around,

و البته وزن سبکی دارد، اونقدر سبک که قادرید آنرا با دست بلند کرده و اینطرف آنطرف ببرید،

and it actually sleeps four people.

و چهار نفر براحتی می توانند در آن بخوابند.

And you can arrange these things as kind of more

و می توانید تعداد بیشتری را به شکل یه نوع اردوگاه یا باز هم بیشتر مثل ترکیب یک شهر، بچینید،

for encampments and more of a city grid type layout,

و می توانید تعداد بیشتری را به شکل یه نوع اردوگاه یا باز هم بیشتر مثل ترکیب یک شهر، بچینید،

or you can circle the wagons, essentially,

یا می توانید واگنها را در اصل بشکل دایره کنار هم گذاشته،

and form these circular pods out of them,

و غلاف دایره مانند با آن بسازید،

which give you this semi-private communal area

تا یک فضای نیمه خصوصی گروهی به افراد داده

for people to actually spill out into so they're not actually

تا در واقع به بیرون رفت و آمد کرده و در داخل واحد حبس نباشند.

trapped inside these units.

تا در واقع به بیرون رفت و آمد کرده و در داخل واحد حبس نباشند.

Now this fundamentally changes

اکنون این موضوع در روش پاسخگویی ما به بلایا، تغییرات اساسی ایجاد کرده،

the way we respond to disasters,

اکنون این موضوع در روش پاسخگویی ما به بلایا، تغییرات اساسی ایجاد کرده،

because gone are the horrid conditions

چون اون شرایط وحشتناک سالنهای ورزشی یا ژیمناستیک

inside a sports arena or a gymnasium, where people

چون اون شرایط وحشتناک سالنهای ورزشی یا ژیمناستیک

are crammed on these cots inside.

که مردم در سرپناه ها کنار هم می چپیدند، دیگه وجود نداره.

Now we have instant neighborhoods outside.

حالا ما اون بیرون، محله های فوری داریم.

So the Exo is designed to be simply, basically

بدین ترتیب Exo طوری طراحی شده که مثل یک فنجان قهوه ساده و ابتدایی باشد.

like a coffee cup. They can actually stack together

میشه در واقع آنها را روی هم گذاشت

so we get extremely efficient transportation

تا بتوانیم آنها را بسیار راحت و کارآمد جابجا و انبار کنیم.

and storage out of them.

تا بتوانیم آنها را بسیار راحت و کارآمد جابجا و انبار کنیم.

In fact, 15 Exos can fit on a single semi truck by itself.

در حقیقت، ۱۵ تا Exos ، در یک کامیون جای می گیرد.

This means the Exo can actually be transported and set up

این بدان معنی است که Exos در واقع از هر نوع خانه که امروزه در دسترس است، سریعتر حمل شده و برپا می شود.

faster than any other housing option available today.

این بدان معنی است که Exos در واقع از هر نوع خانه که امروزه در دسترس است، سریعتر حمل شده و برپا می شود.

But I'm obsessive, so I couldn't just stop there,

اما من وسواس دارم، پس نمی تونم براحتی دست بردارم،

so I actually started modifying the bunks where you could

بنابراین شروع به تغییر تختهای دو طبقه کردم

actually slide out the bunks and slide in desks or shelving,

که بتوانید آنها را به عقب هل داده و بجای آن میز یا طبقه بیرون بکشید،

so the same unit can now be used

بدین ترتیب، همون واحد حالا می تونه بعنوان یک دفتر کار یا محل انبار استفاده بشه.

for an office or storage location.

بدین ترتیب، همون واحد حالا می تونه بعنوان یک دفتر کار یا محل انبار استفاده بشه.

The doors can actually swap out, so you can actually put on

می توانید در واقع درها را از جای در آورده

a rigid panel with a window unit in it for climate control,

و صفحات محکمی که دارای پنجره هستند، برای کنترل هوا قرار دهید،

or a connector module that would allow you to actually

یا یک قطعه مجزا که در واقع با آن بتوانید چندین واحد را بهم متصل کنید،

connect multiple units together, which gives you

یا یک قطعه مجزا که در واقع با آن بتوانید چندین واحد را بهم متصل کنید،

larger and kind of compartmentalized living spaces,

که با این کار یه جور فضای زندگی قسمت بندی شده بزرگتری خواهید داشت،

so now this same kit of parts, this same unit

بدین ترتیب همین قطعات یکسان، همین واحد

can actually serve as a living room, bedroom or bathroom,

در واقع می تونه بعنوان یک اتاق پذیرایی، اتاق خواب یا دستشویی،

or an office, a living space and secure storage.

یا یک دفتر کار، فضای زندگی و محل امن انباری مورد بهره برداری قرار بگیرد.

Sounds like a great idea, but how do you make it real?

ایده جالبی بنظر می رسه، اما چطور آنرا به واقعیت تبدیل کنید؟

So the first idea I had, initially, was just

خُب اولین ایده ای که در ابتدا داشتم

to go the federal and state governments and go,

این بود که به دولتهای فدرال و ایالتی رفته و بگم،

"Here, take it, for free."

"بیایید، بگیرید، مجانیه."

But I was quickly told that, "Boy, our government

ولی سریع بهم گفته شد، " آهای پسر، دولت ما واقعا" اینطوری کار نمی کنه." (خنده)

doesn't really work like that." (Laughter)

ولی سریع بهم گفته شد، " آهای پسر، دولت ما واقعا" اینطوری کار نمی کنه." (خنده)

Okay. Okay. So maybe I would start a nonprofit

باشه. باشه. پس شاید یک جای غیر انتفاعی راه بیندازم

to kind of help consult and get this idea going

تا یه جورایی مشاوره داده و این ایده را به سمت دولت هدایت کنم، اما بهم گفته شد،

along with the government, but then I was told,

تا یه جورایی مشاوره داده و این ایده را به سمت دولت هدایت کنم، اما بهم گفته شد،

"Son, our government looks to private sector

"پسر، دولت ما در این گونه موارد به جاهای خصوصی اهمیت می دهد."

for things like this."

"پسر، دولت ما در این گونه موارد به جاهای خصوصی اهمیت می دهد."

Okay. So maybe I would take this whole idea and go

باشه. پس شاید کل این ایده را به نهادهای خصوصی برده تا آنها هم در سود آن مشارکت داشته باشند،

to private corporations that would have this mutually shared

باشه. پس شاید کل این ایده را به نهادهای خصوصی برده تا آنها هم در سود آن مشارکت داشته باشند،

benefit to it, but I was quickly told by some corporations

اما بسرعت برخی سازمانها بهم گفتند

that my personal passion project was not a brand fit

پروژه مورد علاقه شخصی من در حیطۀ اسامی آنها نمی گنجه

because they didn't want their logos stamped

چون آنها مایل نیستند آرمشان در زاغه نشینهای هایتی حک بشه.

across the ghettos of Haiti.

چون آنها مایل نیستند آرمشان در زاغه نشینهای هایتی حک بشه.

Now, I wasn't just obsessed. I was outraged. (Laughter.)

حالا، من فقط مشغولیت ذهنی نداشتم. خشمگین بودم. (خنده)

So I decided, kind of told myself,

بنابراین تصمیمی گرفتم، یه جورایی بخودم گفتم،

"Oh yeah? Watch this. I'll do it myself." (Laughter)

" آره اینطوریه؟ بشین و ببین. خودم اینکارو می کنم." (خنده)

Now, this quickly, my day job sent me to work out of

حالا، خیلی بسرعت، شغلی که در طول روز داشتم به خارج از دفترمان در میلان برای مدت چند ماه منتقل شد،

our Milan office for a few months, so I was like,

حالا، خیلی بسرعت، شغلی که در طول روز داشتم به خارج از دفترمان در میلان برای مدت چند ماه منتقل شد

what will I do? So I actually scheduled sleep on my calendar,

خُب من، چی کار کنم؟ بنابراین در واقع خوابم را با تقویمم تنظیم کردم،

and spent the 8-hour time difference on conference calls

و ۸ ساعت تفاوت ساعت را در کنفرانسهای تلفنی

with material suppliers, manufacturers and potential customers.

با توزیع کنندگان وسایل، تولید کنندگان و مشتریان احتمالی می گذراندم.

And we found through this whole process, we found

و در خلال کل این پروسه، یک تولید کنندۀ کوچک فوق العاده در "ویرجینیا" پیدا کردیم،

this great little manufacturer in Virginia,

و در خلال کل این پروسه، یک تولید کنندۀ کوچک فوق العاده در "ویرجینیا" پیدا کردیم،

and if his body language is any indication,

و اگر حرکات بدن اون گواه این مطلب باشه،

that's the owner — (Laughter) — of what it's like

اون صاحب - (خنده) - جایی است که در آن تولید کننده مستقیما" با طراح کار می کنه،

for a manufacturer to work directly with a designer,

اون صاحب - (خنده) - جایی است که در آن تولید کننده مستقیما" با طراح کار می کنه،

you've got to see what happens here. (Laughter)

باید ببینید چه اتفاقی در اینجا می افتد. (خنده)

But G.S. Industries was fantastic.

اما صنایع G.S. فوق العاده بودند.

They actually built three prototypes for us by hand.

آنها در واقع سه نمونه اولیه را با دست برای ما ساختند.

So now we have prototypes that can show that four people

بنابراین در حال حاضر ما الگوهای اولیه را داریم که نشان می دهد

can actually sleep securely and much more comfortably

چهار نفر در واقع می توانند در امنیت و خیلی راحت تر از آنچه یک چادر برایشان فراهم می کند، در آن بخوابند.

than a tent could ever provide.

چهار نفر در واقع می توانند در امنیت و خیلی راحت تر از آنچه یک چادر برایشان فراهم می کند، در آن بخوابند.

And they actually shipped them here to Texas for us.

و آنها، نمونه ها را برایمان در اینجا در تگزاس فرستادند.

Now, a funny thing started happening.

حالا داره یه چیز خنده دار بوجود می یاد.

Other people started to believe in what we were doing,

دیگران شروع به باور کردن آنچه انجام می دادیم کردند،

and actually offered us hangar space, donated hangar

و در واقع فضای آشیانه هواپیما را به ما پیشنهاد و اهدا کردند.

space to us. And then the Georgetown Airport Authority

و سپس مقامات فرودگاه "جورج تاون" کلی از خودشون مایه گذاشته تا به ما در هر چیزی که لازم داریم کمک کنند.

was bent over backwards to help us with anything we needed.

و سپس مقامات فرودگاه "جورج تاون" کلی از خودشون مایه گذاشته تا به ما در هر چیزی که لازم داریم کمک کنند.

So now we had a hangar space to work in,

پس حالا ما یک فضای آشیانه پرواز برای کار کردن داریم،

and prototypes to demo with.

و الگوهای اولیه برای نشان دادن.

So in one year, we've negotiated manufacturing agreements,

بدین ترتیب در عرض یکسال، ما دربارۀ توافق نامه های تولید مذاکراتی کرده،

been awarded one patent, filed our second patent,

یک پروانه تولید انحصاری کسب کرده، درخواست حق انحصاری دوم خود را کردیم،

talked to multiple people, demoed this to FEMA

با افراد زیادی گفتگو کرده، آنرا برای FEMA (آژانس فدرال مدیریت اضطراری) و مشاورانش به نمایش گذاشته، تا نظرات را همه بشنوند،

and its consultants to rave reviews,

با افراد زیادی گفتگو کرده، آنرا برای FEMA (آژانس فدرال مدیریت اضطراری) و مشاورانش به نمایش گذاشته، تا نظرات را همه بشنوند،

and then started talking to some other people who requested

و سپس شروع به گفتگو با افراد دیگری که خواهان اطلاعات بودند، کردیم،

information, this little group called the United Nations.

این گروه کوچک، سازمان ملل نامیده می شود.

And on top of that, now we have

و علاوه بر آن، ما اکنون کلی اشخاص دیگری را داریم که جلو آمده

a whole plethora of other individuals that have come up

و علاوه بر آن، ما اکنون کلی اشخاص دیگری را داریم که جلو آمده

and started to talk to us from doing it for mining camps,

و با ما دربارۀ ساخت آنها برای اتراق گاههای معادن، اقامتگاه های سیار جوانان، تا برسه به جام جهانی و المپیک صحبت کردند.

mobile youth hostels, right down to the World Cup

و با ما دربارۀ ساخت آنها برای اتراق گاههای معادن، اقامتگاه های سیار جوانان، تا برسه به جام جهانی و المپیک صحبت کردند.

and the Olympics.

و با ما دربارۀ ساخت آنها برای اتراق گاههای معادن، اقامتگاه های سیار جوانان، تا برسه به جام جهانی و المپیک صحبت کردند.

So, in closing, on this whole thing here

خُب در خاتمه تمام این قضایا در اینجا،

is hopefully very soon we will not have to

امیدواریم که بزودی دیگه لازم نباشه

respond to these painful phone calls that we get

به این تلفنهای ناراحت کننده ای که پس از وقوع فجایع دریافت می کنیم، پاسخ بدیم،

after disasters where we don't really have anything

وقتی براستی هنوز چیزی برای فروش یا ارائه نداریم.

to sell or give you yet.

وقتی براستی هنوز چیزی برای فروش یا ارائه نداریم.

Hopefully very soon we will be there,

امید است که ما خیلی زود آنجا حضور پیدا کنیم،

because we are destined,

چون عزممان را جزم کرده و مصمم هستیم تا آنرا به واقعیت برسانیم.

obsessed with making it real.

چون عزممان را جزم کرده و مصمم هستیم تا آنرا به واقعیت برسانیم.

Thank you. (Applause)

متشکرم. (تشویق)