English Listening Practice - AVOID Perfection

تمرین گوش دادن به زبان انگلیسی - از کمال اجتناب کنید

Hello there.

سلام.

Welcome to the English Like a Native Podcast.

به پادکست انگلیسی مانند یک بومی خوش آمدید.

This is the British English Podcast that's designed to help

این پادکست انگلیسی بریتانیایی است که برای کمک

you to improve your English.

به شما در بهبود زبان انگلیسی خود طراحی شده است.

It's jolly nice of you to join me.

خیلی خوشحالم که به من ملحق شدی

My name's Anna, by the way, and today I'm going to be talking about perfectionism.

اتفاقاً اسم من آنا است و امروز قرار است در مورد کمال گرایی صحبت کنم.

Do you realise it's taken me all day to sit down in front of this

آیا می‌دانی تمام روز طول کشیده است که جلوی این میکروفون بنشینم

microphone and record this, hopefully this final take of this introduction.

و این را ضبط کنم، امیدوارم این برداشت نهایی از این مقدمه باشد.

I've spent ages thinking about and planning this podcast.

من سالها را صرف فکر کردن و برنامه ریزی این پادکست کرده ام.

Ages here is a time phrase, a slang time phrase, that means a long time.

Ages در اینجا یک عبارت زمانی است، یک عبارت زمانی عامیانه، که به معنای زمان طولانی است.

If something takes ages, it means it takes a long time.

اگر چیزی طول می کشد، به این معنی است که زمان زیادی می برد.

So it's taken me ages to think about this overall podcast and how

بنابراین، فکر کردن در مورد این پادکست کلی و اینکه چگونه

I will introduce the topic, how I will start the podcast, 'cause often

موضوع را معرفی خواهم کرد، چگونه پادکست را شروع خواهم کرد، از من گذشت، زیرا اغلب

getting started is the hardest part.

شروع کار سخت ترین بخش است.

And then I've recorded the intro many times and deleted

و سپس من بارها مقدمه را ضبط کردم و

that work to start again.

آن کار را برای شروع دوباره حذف کردم.

Why?

چرا؟

Because I am a perfectionist.

چون من یک کمال گرا هستم.

Now, do we have any perfectionists in the audience listening today?

حال، آیا امروز در بین مخاطبان کمال‌گرای داریم که گوش می‌دهند؟

You might think, what's the problem with being a perfectionist?

شاید فکر کنید مشکل کمال گرا بودن چیست؟

Why do you sound upset about being a perfectionist?

چرا از کمال گرا بودن ناراحت می شوید؟

Well, being a perfectionist comes with one huge downside, and the the downside

خوب، کمال گرا بودن یک جنبه منفی بزرگ به همراه دارد و نقطه ضعف آن

is that you never get anything done.

این است که شما هرگز کاری را انجام نمی دهید.

Or if you do achieve something, it's usually hugely delayed.

یا اگر به چیزی دست یابید، معمولاً به تأخیر زیادی می افتد.

Or if you achieve something and then later discover a mistake or

یا اگر به چیزی دست یابید و بعداً اشتباه یا

a flaw in what you produced...

نقصی را در آنچه تولید کرده اید کشف کنید...

oh, the world ends.

آه، دنیا به پایان می رسد.

At least that's how it seems to a perfectionist.

حداقل برای یک کمال گرا اینطور به نظر می رسد.

So perfectionism is basically wanting everything to be perfect, to be flawless.

بنابراین کمال گرایی اساساً این است که بخواهیم همه چیز کامل باشد، بی عیب و نقص باشد.

So if you are a perfectionist, you don't want to create anything or do anything

بنابراین اگر یک کمال گرا هستید، نمی خواهید چیزی خلق کنید یا کاری انجام دهید

that isn't perfect, but perfection is actually really hard to achieve.

که کامل نیست، اما در واقع رسیدن به کمال واقعاً سخت است.

First of all, how do you define perfection?

اول از همه، کمال را چگونه تعریف می کنید؟

Something that's perfect for me might not be perfect for you.

چیزی که برای من عالی است ممکن است برای شما عالی نباشد.

For example, what's your perfect Sunday?

به عنوان مثال، یکشنبه کامل شما چیست؟

What's the perfect day for you?

بهترین روز برای شما چه روزی است؟

It might be spending time with your friends after having a long lie-in,

ممکن است بعد از یک دراز کشیدن طولانی با دوستانتان وقت بگذرانید، در

lounging around the house, drinking a black coffee and eating a croissant,

خانه استراحت کنید، یک قهوه سیاه بنوشید و یک کروسان بخورید،

and then going to spend time with your friends, exploring the city.

و سپس با دوستانتان وقت بگذرانید، شهر را کاوش کنید.

That might be your perfect day.

شاید آن روز عالی شما باشد.

To me, that wouldn't be my perfect day.

برای من، آن روز بهترین روز من نخواهد بود.

I like a little lie-in, but I don't like to lounge around too long.

من دوست دارم کمی دراز بکشم، اما دوست ندارم زیاد دراز بکشم.

I feel like I'm wasting the day and I don't like to drink my coffee black.

احساس می کنم روز را تلف می کنم و دوست ندارم قهوه ام را سیاه بنوشم.

If I drink coffee, I like it with a generous splash of coconut milk.

اگر قهوه بنوشم، آن را با مقدار زیادی شیر نارگیل دوست دارم.

And I do enjoy a croissant but I'd rather have a pain au chocolat

و من از یک کروسانت لذت می برم اما اگر قرار است

if I'm going to have a pastry.

شیرینی بخورم ترجیح می دهم یک شکلات دردناک بخورم

And I certainly feel guilty if that's all I have.

. و من مطمئناً اگر این تمام چیزی باشد که دارم احساس گناه می کنم.

I like to at least offset the guilt of all that fat and sugar with a little

من دوست دارم حداقل گناه این همه چربی و شکر را با کمی

bit of fruit or something like that.

میوه یا چیزی شبیه به آن جبران کنم.

And then I enjoy spending time with my family.

و بعد از گذراندن وقت با خانواده ام لذت می برم.

And when I've got young children, wandering around a city is not...

و وقتی بچه‌های کوچک دارم، سرگردانی در یک شهر

it's not ideal.

ایده‌آل نیست.

So I like to get out into the countryside and breathe in the fresh

بنابراین من دوست دارم به حومه شهر بروم و در

air and spend time with nature.

هوای تازه نفس بکشم و زمانی را با طبیعت بگذرانم.

That for me would be more of a...

این برای من بیشتر

a perfect Sunday.

یک یکشنبه عالی خواهد بود.

And what's your idea of a perfect meal?

و نظر شما در مورد یک وعده غذایی کامل چیست؟

I'm sure it would be very different to my idea of a perfect meal

من مطمئن هستم که با تصور من از یک وعده غذایی عالی

and different to lots of other people's idea of a perfect meal.

و با تصور بسیاری از افراد دیگر در مورد یک وعده غذایی عالی متفاوت است.

So what I'm saying here is perfection is objective.

بنابراین آنچه من در اینجا می گویم کمال است عینی است.

Everyone sees perfection in a different way.

هر کس کمال را به گونه ای متفاوت می بیند.

So perfectionism can be a major obstacle to productivity.

بنابراین کمال گرایی می تواند مانع بزرگی برای بهره وری باشد.

This is the problem.

مسئله این است.

It leads us to procrastinate, and it causes indecision.

ما را به تعویق می کشاند و باعث بلاتکلیفی می شود.

Now, that was a big word I just used.

حالا، این کلمه بزرگی بود که من استفاده کردم.

Procrastination.

به تعویق انداختن.

Procrastination.

به تعویق انداختن.

We procrastinate.

معطل می کنیم.

What does this word mean?

این کلمه به چه معناست؟

So to procrastinate.

بنابراین به تعویق انداختن.

If you procrastinate, it means that you put off doing something that

اگر تعلل کنید، به این معنی است که انجام کاری را که

you need to do, like cleaning the house or writing a podcast episode

باید انجام دهید، مانند تمیز کردن خانه یا نوشتن یک قسمت پادکست و سوار شدن و ضبط آن،

and getting on and recording it.

به تعویق می اندازید .

To put off, that's an interesting phrasal verb, to put off

به تعویق انداختن، این یک فعل عبارتی جالب است، چیزی را به تعویق انداختن

something or to put something off.

یا چیزی را به تعویق انداختن.

So it's a separable phrasal verb.

بنابراین یک فعل عبارتی قابل تفکیک است.

It means to delay something.

یعنی چیزی را به تاخیر انداختن.

Okay.

باشه.

There are other meanings to put off, but in this instance it means to delay.

معانی دیگری برای به تعویق انداختن وجود دارد، اما در این مثال به معنای تأخیر است.

So if I'm going to put off doing the housework, I'm going

بنابراین اگر قرار است انجام کارهای خانه را به تعویق بیندازم، می روم

to delay doing the housework.

انجام کارهای خانه را به تاخیر بیندازد

If I put off writing and recording my podcast, I'm delaying writing

اگر نوشتن و ضبط پادکست خود را به تعویق بیندازم، نوشتن

and recording my podcast.

و ضبط پادکست خود را به تاخیر می اندازم.

So procrastination is when you put off doing something you need to do.

بنابراین تعلل زمانی است که انجام کاری را که باید انجام دهید به تعویق می اندازید.

You might do other things instead that are just not related to the

ممکن است به جای آن کارهای دیگری انجام دهید که به کار مرتبط نیستند

task or they're just not important.

یا مهم نیستند.

You just keep yourself busy saying, I'll do that thing

تو فقط خودت را مشغول کن و بگو، من کاری را

that I need to do in a minute.

که باید در عرض یک دقیقه انجام دهم.

I'll do it as soon as I finish this task.

به محض اینکه این کار را تمام کنم این کار را انجام خواهم داد.

But really what we're doing is avoiding the important thing that we need to do.

اما واقعاً کاری که ما انجام می‌دهیم اجتناب از کار مهمی است که باید انجام دهیم.

Now, I am terrible for procrastinating and I procrastinate

الان برای معطل کردن وحشتناکم و

because I am a perfectionist.

چون کمال گرا هستم معطل می کنم.

I think I started as a perfectionist from being very, very young.

فکر می کنم به عنوان یک کمال گرا از خیلی خیلی جوانی شروع کردم.

I remember being in primary school and they always ask the question,

یادم می آید که در دبستان بودم و همیشه این سوال را می پرسند که

when you're a young child, "what do you want to be when you grow up?"

وقتی بچه خردسالی هستی، وقتی بزرگ شدی می خواهی چه کاره شوی؟

"Well, I want to be a writer."

"خب، من می خواهم نویسنده شوم."

I used to say at some point in primary school, "I want to be a writer."

در مقطع ابتدایی می‌گفتم: «می‌خواهم نویسنده شوم».

And so I would sit down with my paper and my pen and I would spend hours

و بنابراین من با کاغذ و قلمم می نشستم و ساعت ها

just writing little stories or working on the novel that I'd planned out.

صرف نوشتن داستان های کوچک یا کار روی رمانی می کردم که برای آن برنامه ریزی کرده بودم.

And I remember at one point giving up and someone saying, why didn't

و یادم می آید که در یک لحظه تسلیم شدم و یکی گفت، چرا

you finish writing this story?

نوشتن این داستان را تمام نکردی؟

And my answer was, "Because I don't think anyone would want to read it.

و پاسخ من این بود، "چون فکر نمی کنم کسی بخواهد آن را بخواند.

It's not very good.

خیلی خوب نیست.

My ideas are not good enough.

ایده های من به اندازه کافی خوب نیستند.

Who will want to read my ideas?"

چه کسی می خواهد ایده های من را بخواند؟"

So I was such a perfectionist from a young age that I put myself off doing

بنابراین من از سنین جوانی آنقدر کمال گرا بودم که خودم را از انجام کاری که به آن علاقه داشتم کنار گذاشتم

what I felt passionate about because I didn't think I would ever be good enough.

زیرا فکر نمی کردم هرگز به اندازه کافی خوب باشم.

So that stopped me from doing what I wanted to do, and it was the

به طوری که من را از انجام کاری که می خواستم انجام دهم باز داشت و

same with drawing or painting.

در مورد طراحی یا نقاشی هم همینطور بود.

I would buy a canvas, and a canvas is, you know, like that thicker material.

من یک بوم می خرم، و یک بوم، می دانید، مانند آن مواد ضخیم تر است.

It's not paper ... a canvas is...

این کاغذ نیست ... بوم است ...

I don't know what a canvas is made of actually, but it's a much thicker, like

من نمی دانم بوم از چه چیزی ساخته شده است ، اما بسیار ضخیم تر است ، مانند

card material that's usually in a frame, a wooden frame, or stretched across a wooden

مواد کارتی که معمولاً در یک قاب ، یک قاب چوبی یا روی یک

frame and you hang a canvas on the wall.

قاب چوبی کشیده شده است. و شما یک بوم را به دیوار می آویزید.

So I, I've bought lots of art canvases for my studio.

بنابراین من، تعداد زیادی بوم هنری برای استودیوی خود خریدم.

And I've bought a couple in the past to do some artwork on, I studied art at

و من در گذشته یک زوج خریدم تا کارهای هنری انجام دهم،

college for a time, and I never started.

مدتی در کالج هنر خواندم و هرگز شروع نکردم.

They just sat there blank.

آنها فقط آنجا خالی نشستند.

I'd stare at them and think, well, I can't start until I know exactly

به آنها خیره می‌شدم و فکر می‌کردم، خوب، تا زمانی که دقیقاً ندانم قرار است چه کار کنم، نمی‌توانم شروع کنم،

what I'm going to do, and it probably won't be good enough, and

و احتمالاً به اندازه‌ی کافی خوب نخواهد بود، و

that will be a waste of the canvas.

این باعث هدر دادن کار خواهد شد.

And so what happened was I never produced any artwork on

و اتفاقی که افتاد این بود که من هرگز هیچ اثر هنری روی

those canvases, what a shame.

آن بوم ها تولید نکردم، چه شرم آور.

But this happens time and time again, and even now, to be honest, even now, I suffer

اما این بارها و بارها اتفاق می‌افتد، و حتی الان، صادقانه بگویم، حتی الان، من

with something called imposter syndrome, which is something that many people

از چیزی به نام سندروم ایمپوستر رنج می‌برم، چیزی که بسیاری از مردم

either silently or publicly suffer from.

یا در سکوت یا علنا ​​از آن رنج می‌برند.

Imposter syndrome is when you do not believe in the worth of your

سندرم ایمپوستر زمانی است که شما به ارزش

knowledge or in the worth of your work.

دانش خود یا ارزش کار خود اعتقاد ندارید

So it's not that you don't believe in it, but you feel like maybe someone's

. بنابراین اینطور نیست که به آن اعتقاد ندارید، بلکه احساس می کنید شاید کسی

gonna find you out, like you don't belong there, like you're an imposter.

شما را پیدا کند، مثل اینکه به آنجا تعلق ندارید، مثل اینکه یک شیاد هستید.

And when I started on YouTube, I nearly didn't start on YouTube by the way.

و وقتی یوتیوب را شروع کردم، تقریباً در یوتیوب شروع نکردم.

It took someone who knew me very well, giving me a lot of encouragement

برای شروع کار در یوتیوب

for me to start work on YouTube.

نیاز به کسی بود که من را به خوبی می شناخت و تشویقم کرد

But when I first started on YouTube, I felt like a fraud.

. اما وقتی برای اولین بار در یوتیوب شروع به کار کردم، احساس کردم یک کلاهبردار هستم.

I felt like I wasn't made for YouTube, that my presentation style wasn't

احساس می‌کردم برای یوتیوب ساخته نشده‌ام، سبک ارائه‌ام به اندازه

good enough, that no one would want to listen to anything I had to say, that

کافی خوب نیست، کسی نمی‌خواهد به حرف‌های من گوش دهد،

my editing wasn't good enough, that my storytelling wasn't good enough.

ویرایش من به اندازه کافی خوب نیست، داستان‌سرایی‌ام خوب نیست. به اندازه کافی خوب.

And I, yeah, I just overall felt like, what's the point?

و من، بله، به طور کلی احساس کردم، چه فایده ای دارد؟

Why should I do this?

چرا باید این کار را انجام دهم؟

I'm just going to embarrass myself and you know, several YouTube channels later,

من فقط خودم را خجالت می کشم و می دانید، چندین کانال یوتیوب بعداً،

all very successful YouTube channels...

همه کانال های یوتیوب بسیار موفق ...

I still have moments where I feel like, am I doing the right thing?

من هنوز لحظاتی دارم که احساس می کنم آیا کارم را درست انجام می دهم؟

Should I even be here?

اصلا باید اینجا باشم؟

There are many groups that I belong to, groups of English teachers, groups

گروه‌های زیادی هستند که من به آنها تعلق دارم، گروه‌هایی از معلمان انگلیسی، گروه‌هایی

of content creators, all sorts of different content creators who are

از تولیدکنندگان محتوا، انواع محتواسازان مختلف که

all very successful and people that I look up to and think, "wow, you're

همگی بسیار موفق هستند و افرادی که من به آنها نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم، "وای، تو

amazing" and I always put myself down within those groups and think to

شگفت‌انگیز هستی" و من همیشه خودم را در آن گروه‌ها قرار می‌دهم و با

myself, "Am I good enough to be here?"

خودم فکر می‌کنم، "آیا به اندازه کافی خوب هستم که اینجا باشم؟"

"Do I deserve to be amongst these people who are amazing?"

"آیا من لیاقت این را دارم که در میان این افراد شگفت انگیز باشم؟"

So that all stems from perfectionism.

به طوری که همه از کمال گرایی نشات می گیرد.

I'm a perfectionist, therefore I always doubt everything I do, and

من یک کمال‌گرا هستم، بنابراین همیشه به هر کاری که انجام می‌دهم شک می‌کنم و

this can lead to imposter syndrome.

این می‌تواند منجر به سندرم فریبنده شود.

Does anyone relate?

کسی ربط داره؟

Does anyone else feel that they themselves suffer with imposter syndrome or have

آیا کس دیگری احساس می کند که خودش از سندروم فریبنده رنج می برد یا

been, at times, a perfectionist to a point where it's delayed you producing

گاهی اوقات کمال گرا بوده است تا جایی که تولید

work or getting something done?

کار یا انجام کاری شما را به تأخیر می اندازد؟

And I guess you can relate this to speaking a language as well.

و من حدس می زنم شما می توانید این را به صحبت کردن به یک زبان نیز مرتبط کنید.

So obviously you are here to learn English.

بنابراین بدیهی است که شما برای یادگیری زبان انگلیسی اینجا هستید.

You're English learners, you probably also know other languages as well, and

شما زبان آموز انگلیسی هستید، احتمالاً زبان های دیگر را نیز بلد هستید، و

you must have felt at times nervous to hold a conversation with a native

حتماً گاهی اوقات از برقراری مکالمه با یک

speaker or another student also learning the same language because you feel like

زبان مادری یا دانش آموز دیگری که همان زبان را یاد می گیرد، عصبی شده اید زیرا احساس می کنید

you are not going to be good enough because you want to be good, but you

خوب نمی شوید. به اندازه کافی چون می خواهید خوب باشید، اما

don't feel like you're good enough.

احساس نمی کنید که به اندازه کافی خوب هستید.

That is being a perfectionist.

یعنی کمال گرا بودن

Being scared to make mistakes, wanting to be perfect, and that making you stop or

ترس از اشتباه کردن، خواستن کامل بودن، و این که باعث توقف شما می شود یا

that restricting your ability to just get on and have a conversation in English.

توانایی شما را برای وارد شدن و مکالمه به زبان انگلیسی محدود می کند.

Now, I will come on to a couple of things to think about and how to

اکنون، من به چند نکته می پردازم که باید درباره آنها فکر کنم و چگونه

deal with being a perfectionist.

با کمال گرا بودن کنار بیایم.

But before we get there, I thought I would take this opportunity to

اما قبل از اینکه به آنجا برسیم، فکر کردم از این فرصت استفاده کنم و

introduce a couple of nice phrases that are linked to perfectionism.

چند عبارت زیبا را که به کمال گرایی مرتبط هستند، معرفی کنم.

So the first phrase is one that always brings a smile to my face, and it's

بنابراین اولین عبارت عبارتی است که همیشه لبخند را بر لبان من می آورد و آن این است

to have all your ducks in a row.

که همه اردک هایتان را پشت سر هم داشته باشید.

To have all your ducks in a row.

تا همه اردک های خود را پشت سر هم داشته باشید.

So here I'm talking about the animal "quack quack" the duck.

بنابراین در اینجا من در مورد حیوان "کواک کواک" اردک صحبت می کنم.

And if you have all your ducks in a row, it means that you are well

و اگر همه اردک های خود را پشت سر هم داشته باشید، به این معنی است که شما به خوبی

organized and you have everything worked out, everything in order.

سازماندهی شده اید و همه چیز را درست کرده اید، همه چیز را مرتب کرده اید.

So for example, if you are moving house, there are lots of things to organise.

بنابراین، برای مثال، اگر در حال تغییر خانه هستید، چیزهای زیادی برای سازماندهی وجود دارد.

You need to organise the furniture removal van and the people

شما باید ون اسباب کشی و افرادی را

that will help you to move your furniture from one place to another.

که به شما کمک می کنند تا اثاثیه خود را از مکانی به مکان دیگر منتقل کنید، سازماندهی کنید.

You might need to organise storage if you don't have a

اگر خانه ای ندارید

house to move onto straight away.

که فوراً به آنجا بروید، ممکن است لازم باشد فضای ذخیره سازی را سازماندهی کنید.

You need to organise all the legalities around signing forms and documents

شما باید تمام موارد قانونی را در مورد امضای فرم ها و اسناد

and liaising with the estate agents to organise handing over your property and

و ارتباط با نمایندگان املاک سازماندهی کنید تا تحویل ملک خود را سازماندهی کنید و

getting your hands on the next property.

ملک بعدی را به دست آورید.

So lots of things to organise.

خیلی چیزها برای سازماندهی

You will need to have all your ducks in a row.

شما باید همه اردک های خود را پشت سر هم داشته باشید.

I often find that I have some of my ducks in a row, but not all my ducks in a row.

من اغلب متوجه می شوم که برخی از اردک هایم را پشت سر هم دارم، اما نه همه اردک هایم را پشت سر هم.

Um, yeah, I am not a very organised person, even though on the surface I might

اوم، آره، من آدم خیلی منظمی نیستم، حتی اگر در ظاهر

seem to be an organised person, I just don't have enough time to complete...

آدم منظمی به نظر برسم، فقط وقت کافی برای کامل کردن ندارم...

the organisation of things, there's always so much going on in life.

سازماندهی کارها، همیشه چیزهای زیادی در جریان است. در زندگی.

I think I'm just in that very busy time in life, when you have young children

فکر می‌کنم در آن دوران بسیار پرمشغله زندگی هستم، زمانی که شما بچه‌های کوچک دارید

and you are at a certain level in your work, where you are maxed out.

و در سطح خاصی در کار خود هستید، جایی که در آن به حداکثر می‌رسید.

To be maxed out means you've reached the maximum pressure.

حداکثر شدن به این معنی است که به حداکثر فشار رسیده اید.

I carry a heavy workload, so I'm maxed out with work and I'm maxed out in

من حجم کار سنگینی را به دوش می کشم، بنابراین با کار به حداکثر رسیده ام و در

my personal life with all the admin of having young kids and the lack of

زندگی شخصی ام با تمام ادمین های داشتن بچه های جوان و کمبود

sleep and everything they need from me.

خواب و همه چیزهایی که از من نیاز دارند، به حداکثر می رسم.

So trying to get all my ducks in a row is an endless task, it's very

بنابراین تلاش برای به دست آوردن تمام اردک هایم در یک ردیف یک کار بی پایان است

hard to achieve, but I will strive to get all my ducks in a row.

، رسیدن به آن بسیار سخت است ، اما من تلاش خواهم کرد تا همه اردک هایم را پشت سر هم بیاورم.

Now the next phrase is to be a stickler for detail.

در حال حاضر عبارت بعدی این است که یک چسبنده برای جزئیات باشید.

A stickler, I don't hear the word stickler being used in any other

یک چسبنده، من نمی شنوم که کلمه چسبنده به شکل دیگری

way other than as part of this phrase to be a stickler for detail.

به جز به عنوان بخشی از این عبارت استفاده شود تا یک برچسب برای جزئیات باشد.

This is an idiom which describes someone who pays close attention

این اصطلاحی است که کسی را توصیف می‌کند که

to detail, and they're very particular about how things are done.

به جزئیات توجه زیادی دارد و در مورد نحوه انجام کارها بسیار خاص است.

So for example, if...

به عنوان مثال، اگر ...

If I'm cleaning your house (and I always clean your house), and then one day I

اگر من خانه شما را تمیز می کنم (و همیشه خانه شما را تمیز می کنم) و یک روز

don't arrange the cushions on your sofa in a way that you like, maybe I put

کوسن های روی مبل شما را طوری که دوست دارید مرتب نکنم، شاید

the cushions to one side of the sofa and you like the cushions to be evenly

کوسن ها را بگذارم. به یک طرف مبل و دوست دارید کوسن ها به طور مساوی

distributed across the back of the sofa.

در پشت مبل پخش شوند.

Then you might say, "Excuse me, Anna.

سپس ممکن است بگویید، "ببخشید، آنا.

Sorry.

Before you go, can you please rearrange the cushions?

ببخشید.

قبل از رفتن، می توانید لطفاً کوسن ها را دوباره بچینید؟

Evenly distribute them across the back of the sofa, because

آنها را به طور مساوی در پشت مبل تقسیم کنید، زیرا

that's exactly how I like it done, and you must do it that way".

من دقیقاً این کار را دوست دارم و شما باید این کار را انجام دهید. ".

I could then describe you as being a stickler for detail.

سپس می‌توانم تو را به عنوان فردی که به جزئیات می‌پیوندی توصیف کنم.

You are being very, very picky.

شما خیلی ضربه زننده هستید

You've paid really close attention to detail and you have a very particular

شما واقعاً به جزئیات توجه کرده اید و روش بسیار خاصی دارید

way that you like things to be done.

که دوست دارید کارها انجام شود.

I don't think it's a good thing to be a stickler for detail, although

من فکر نمی‌کنم که چیز خوبی برای جزئیات باشد، اگرچه

in some cases it's fantastic to be a stickler for detail.

در برخی موارد فوق‌العاده است که برای جزئیات بچسبید.

In the teaching world, it's good for a teacher to be a stickler for detail.

در دنیای تدریس، برای یک معلم خوب است که در جزئیات دقت کند.

And if you are a proofreader or someone who works in accountancy, then you really

و اگر تصحیح‌کننده یا فردی هستید که در حسابداری کار می‌کند، پس واقعاً

do need to be a stickler for detail.

باید به جزئیات دقت کنید.

One missing number could really mess up someone's accounts.

یک عدد گم شده واقعاً می تواند حساب های شخصی را خراب کند.

So are you a stickler for detail?

بنابراین آیا شما یک دلسوز برای جزئیات هستید؟

Now the next phrase is quite similar, and again, it means to be

حالا عبارت بعدی کاملاً شبیه است و باز هم به معنای تمرکز

focused on small details, but this is much more insignificant detail.

روی جزئیات کوچک است، اما این جزئیات بسیار ناچیزتر است.

So if someone focuses on small, insignificant details, things

بنابراین، اگر کسی بر روی جزئیات کوچک و بی اهمیت تمرکز کند، چیزهایی

that don't matter than they are nitpicking, they are a nitpicker.

که اهمیتی نسبت به آنها ندارد، او یک نت پیکر است.

I have been a nitpicker and I continue to be a nitpicker sometimes when I'm doing my

من یک nitpicker بوده‌ام و گاهی اوقات وقتی ارزیابی تلفظ خود را انجام می‌دهم همچنان یک nitpicker هستم،

pronunciation assessments because people pay me good money to listen very closely

زیرا مردم پول خوبی به من می‌دهند تا از نزدیک به تلفظ آنها گوش دهم

to their pronunciation and to pick out all the aspects of their pronunciation

و تمام جنبه‌های تلفظ آنها را از نظر نزدیک بودن

in regards to how close it is to an RP accent, received pronunciation.

انتخاب کنم. به لهجه RP است، تلفظ دریافت شده است.

And they want to know exactly what they need to change to sound like

و آن‌ها می‌خواهند بدانند دقیقاً چه چیزی را باید تغییر دهند تا شبیه

me, to have a a modern RP accent.

من باشند، تا لهجه RP مدرن داشته باشند.

And so, when I'm doing those assessments, I have to be a nitpicker.

و بنابراین، زمانی که من آن ارزیابی ها را انجام می دهم، باید یک نت پیکر باشم.

I have to point out in some cases that this sound slightly slips and I will

در برخی موارد باید به این نکته اشاره کنم که این صدا کمی لغزش می کند و می گویم

say, "you know, I may be nitpicking here.

: "می دانید، ممکن است من در اینجا بدم بیاید.

It's not that important.

این چندان مهم نیست.

But if you want to be as close to perfect as possible, then you will

اما اگر می خواهید تا حد امکان به کامل بودن نزدیک شوید، به آن

need to address this particular sound and change it ever so slightly".

نیاز خواهید داشت. برای پرداختن به این صدای خاص و تغییر آن اندکی."

So to nitpick is to be overly critical or to focus on the very small details,

بنابراین، نق زدن به معنای انتقاد بیش از حد یا تمرکز بر جزئیات بسیار کوچک،

often unimportant, insignificant details.

اغلب بی‌اهمیت و جزییات بی‌اهمیت است.

So generally nitpicking is not a good thing.

بنابراین به طور کلی nitpicking چیز خوبی نیست.

Moving on to a very positive phrase, and it's the phrase, aim for the stars and

حرکت به سمت یک عبارت بسیار مثبت، و آن عبارت است، هدف ستاره ها و

you might just land on the moon, aim for the stars, and you might land on the moon.

ممکن است فقط روی ماه فرود بیایید، ستاره ها را هدف بگیرید، و ممکن است روی ماه فرود بیایید.

I like this phrase because it suggests that if you have really high expectations

من این عبارت را دوست دارم زیرا نشان می دهد که اگر توقعات بسیار بالایی داشته باشید

or aim for something, even further than you think you can achieve, you

یا چیزی را هدف گذاری کنید، حتی فراتر از آن چیزی که فکر می کنید می توانید به آن دست یابید،

might still land somewhere really good.

ممکن است همچنان به جایی واقعاً خوب برسید.

Am I explaining this very well?

این را خیلی خوب توضیح می دهم؟

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

If you want to do well in work and get a promotion, and there

اگر می خواهید در کارتان خوب عمل کنید و ترفیع بگیرید و

are two job roles available.

دو نقش شغلی در دسترس است.

One of them is just one level up from where you are.

یکی از آنها فقط یک سطح بالاتر از جایی است که شما هستید.

It's not a huge promotion, but it's something that you think you'll be

این یک تبلیغ بزرگ نیست، اما چیزی است که فکر می کنید در آن خوب

good at and is achievable for you.

خواهید بود و برای شما قابل دستیابی است.

And another job that's available is three levels above where you,

و کار دیگری که در دسترس است سه سطح بالاتر از جایی است که شما

you'd love to do it, but it's three levels above where you are.

دوست دارید آن را انجام دهید، اما این کار سه سطح بالاتر از جایی است که شما هستید.

It's very unlikely you're going to get it.

خیلی بعید است که آن را دریافت کنید.

This phrase, aim for the stars and you might just land on the moon.

این عبارت، ستاره ها را هدف بگیرید و ممکن است روی ماه فرود بیایید.

This phrase would suggest that you should aim for something higher, aim

این عبارت نشان می دهد که شما باید چیزی بالاتر را هدف قرار دهید، هدفی را هدف قرار دهید

for something that's not as achievable, and by doing that you give yourself a

که دست یافتنی نیست، و با این کار به خود فرصت می دهید

chance of getting that higher thing and you will probably get something good,

آن چیز بالاتر را به دست آورید و احتمالاً چیز خوبی به دست خواهید آورد،

even though it might not be as good as the stars that you're aiming for.

حتی اگر آنقدرها هم خوب نباشد. به عنوان ستارگانی که شما به دنبال آنها هستید.

So by applying for the role that's three levels above where you are, you'll

بنابراین با درخواست برای نقشی که سه سطح بالاتر از جایی است که هستید،

probably still get the promotion just one level above you, even if you don't get

احتمالاً همچنان فقط یک سطح بالاتر از خود ارتقا پیدا می‌کنید، حتی اگر آن سه سطح بالاتر از خود را نداشته باشید

the one three levels above you, but you might get the one three levels above you.

، اما ممکن است یک سطح سه را دریافت کنید. بالاتر از شما

It reminds me of the phrase, you've got to be in it to win it.

این عبارت را به یاد من می اندازد، شما باید در آن حضور داشته باشید تا برنده شوید.

If you don't try, you'll never, but that's a slightly different phrase, and

اگر تلاش نکنید، هرگز این کار را نخواهید کرد، اما این یک عبارت کمی متفاوت است و

it's certainly not about perfectionism.

مطمئناً در مورد کمال گرایی نیست.

So this is about reaching further than you believe you can get to.

بنابراین این در مورد رسیدن به فراتر از آن چیزی است که فکر می کنید می توانید به آن برسید.

So setting your sights a little higher, or that's a nice phrase, to set your

بنابراین قرار دادن مناظر خود را کمی بالاتر، یا این یک عبارت خوب است، تا

sights high or to set your sights a little higher than you normally would.

دید خود را بالا قرار دهید یا مناظر خود را کمی بالاتر از حد معمول قرار دهید.

If you set your sight on something then this means, uh, what you are aiming at,

اگر چیزی را در نظر بگیرید، این بدان معناست که هدفتان چیست، به

what you are looking at, what you are going for, to set your sights on something

چه چیزی نگاه می‌کنید، به دنبال چه چیزی می‌روید،

a little higher than you normally would.

کمی بالاتر از چیزی که معمولاً انجام می‌دهید، نگاه کنید.

Hopefully all of you do, set your sights on something quite high and achieve good

امیدواریم همه شما این کار را انجام دهید، به چیزهای بسیار بالایی توجه کنید و به

things, especially with your English.

چیزهای خوبی برسید، به خصوص با زبان انگلیسی خود.

Don't be afraid to get involved in conversations.

از درگیر شدن در گفتگوها نترسید.

Don't strive for perfection with your English.

با زبان انگلیسی خود برای کمال تلاش نکنید.

Just communicate.

فقط ارتباط برقرار کن

Just practice, practice, practice, practice, practice, practice,

فقط تمرین، تمرین، تمرین، تمرین، تمرین، تمرین،

because practice makes progress.

زیرا تمرین باعث پیشرفت می شود.

Now the phrase normally is practice makes perfect, but we know that

در حال حاضر عبارت به طور معمول تمرین کامل می کند، اما می دانیم که

perfect and striving for perfect is flawed, problematic at best.

کامل بودن و تلاش برای کامل بودن، ناقص و در بهترین حالت مشکل ساز است.

There is a saying or a proverb that goes, the perfect is the enemy of the good.

ضرب المثلی یا ضرب المثلی هست که می گوید کامل دشمن خوبی است.

So simplified, perfect is the enemy of good.

خیلی ساده شده، کامل دشمن خوبی است.

You'll never achieve good if you aim for perfect because of all the reasons

به دلیل تمام دلایلی که من مطرح کرده ام، اگر هدفتان عالی باشد، هرگز به خوبی نخواهید رسید

I've brought up; procrastination, indecision, actually not getting something

. به تعویق انداختن، بلاتکلیفی، در واقع انجام ندادن کاری

done because you are scared to even start, because you want to be perfect.

چون می ترسید حتی شروع کنید، زیرا می خواهید کامل باشید.

So don't let perfection, or your pursuit of perfection impede your

بنابراین اجازه ندهید که کمال یا کمال جویی شما را از

ability just to achieve something good.

توانایی شما برای رسیدن به چیزی خوب باز دارد.

This is something I should remind myself of when creating YouTube videos.

این چیزی است که باید هنگام ایجاد ویدیوهای YouTube به خودم یادآوری کنم.

Sometimes I'll spend a long, a long time creating a YouTube idea, script,

گاهی اوقات من زمان زیادی را صرف ایجاد یک ایده یوتیوب، فیلمنامه،

filming it, and then sorting out the edit and then decide not to post it

فیلمبرداری از آن می کنم و سپس ویرایش را مرتب می کنم و سپس تصمیم می گیرم که آن را پست نکنم

because I don't think it's perfect.

زیرا فکر نمی کنم کامل باشد.

And in fact, when I look back at my YouTube videos of the past, the

و در واقع، وقتی به گذشته به ویدیوهای یوتیوب خود نگاه می‌کنم، آنهایی

ones that have done the best are the ones that I nearly didn't post

که بهترین عملکرد را داشته‌اند، آنهایی هستند که تقریباً پست نمی‌کردم

because I thought they were awful.

زیرا فکر می‌کردم افتضاح بودند.

And obviously the viewers disagreed with me, they enjoyed

و واضح است که بینندگان با من مخالف بودند،

it and those videos did well.

از آن لذت بردند و آن ویدیوها به خوبی انجام شد.

And on the flip side, on the flip side means opposite to that.

و در طرف مقابل، طرف مقابل به معنای مخالف آن است.

On the flip side are videos that I thought were fantastic, that I'm

در طرف مقابل، ویدیوهایی هستند که فکر می‌کردم فوق‌العاده هستند،

really proud of, that I thought, everyone's going to love this video.

واقعاً به آن‌ها افتخار می‌کنم، که فکر می‌کردم، همه این ویدیو را دوست خواهند داشت.

I've put my heart and my soul into this.

من قلب و روحم را برای این کار گذاشته ام.

It's perfect or near enough to perfect, and, and they've just flopped.

کامل یا به اندازه کافی نزدیک است که کامل شود، و، و آنها به تازگی فلاپ شده اند.

They've, you know, performed very badly.

آنها، می دانید، عملکرد بسیار بدی داشته اند.

So I have to remind myself not to allow my pursuit of perfection to impede

پس باید به خودم یادآوری کنم که نگذارم کمال جویی

my ability to achieve something good.

توانایی من برای رسیدن به چیزی خوب را مختل کند.

There's a really great quote from Henry Kissinger who says, A diamond

یک نقل قول واقعا عالی از هنری کیسینجر وجود دارد که می گوید: الماس

is a chunk of coal that did well under pressure, and I love that.

تکه ای از زغال سنگ است که تحت فشار به خوبی عمل می کند و من آن را دوست دارم.

I love that.

من آن را دوست دارم.

A diamond is a chunk of coal that did well under pressure.

الماس تکه ای از زغال سنگ است که تحت فشار به خوبی عمل می کند.

I like it so much because it highlights the idea that often it's the process of

من آن را بسیار دوست دارم زیرا این ایده را برجسته می کند که اغلب فرآیند

overcoming obstacles, of fighting and dealing with pressure and difficulties

غلبه بر موانع، مبارزه و مقابله با فشار و مشکلات است

that creates something valuable.

که چیزی ارزشمند را ایجاد می کند.

So some of the best people who are good at what they do have had to go

بنابراین برخی از بهترین افرادی که در کاری که انجام می دهند ماهر هستند،

through hardship and difficulties and failure in order to arrive

برای رسیدن

at the place where they are.

به جایی که هستند، باید سختی ها و مشکلات و شکست ها را پشت سر بگذارند.

A place that some perceive as being perfect.

مکانی که برخی آن را کامل می دانند.

For example, you rarely get an athlete who started off

به عنوان مثال، به ندرت ورزشکاری را می بینید که

being fantastic in their sport.

در ورزش خود فوق العاده باشد.

You know, they often had to work really hard to get where they end up, in

می دانید، آنها اغلب مجبور بودند واقعاً سخت کار کنند تا به جایی که در نهایت می رسند، در

a place of success and achievement.

مکان موفقیت و موفقیت برسند.

Even those people who are polyglots with multiple languages under their belt.

حتی آن دسته از افرادی که چند زبانه هستند و چندین زبان زیر کمربندشان وجود دارد.

They're able to speak fluently in all of those languages and you look

آنها می توانند به همه آن زبان ها روان صحبت کنند و شما

at them and think, "wow, they must just have a knack for language".

به آنها نگاه می کنید و فکر می کنید، "وای، آنها فقط باید در زبان مهارت داشته باشند".

But actually they've probably gone through a lot to get to where they are.

اما در واقع آنها احتمالاً برای رسیدن به جایی که هستند چیزهای زیادی را پشت سر گذاشته اند.

They've had to work very hard under pressure, perhaps overcome

آنها مجبور شده اند تحت فشار بسیار سخت کار کنند، شاید بر

obstacles, overcome confidence issues, give up a lot of time and

موانع غلبه کنند، بر مسائل اعتماد به نفس غلبه کنند، زمان و انرژی زیادی را صرف کنند

energy in order to achieve this level of fluency in multiple languages.

تا بتوانند به این سطح از تسلط به زبان های مختلف دست یابند.

So just keep that quote in mind.

بنابراین فقط آن نقل قول را در ذهن داشته باشید.

A diamond is a chunk of coal that did well under pressure.

الماس تکه ای از زغال سنگ است که تحت فشار به خوبی عمل می کند.

Okay.

باشه.

I did promise at the beginning of this that I would offer some

من در آغاز این قول قول دادم که

words of advice for any other fellow perfectionists out there.

برای هر کمال‌گرای دیگری که وجود دارد، توصیه‌هایی

So I've got three pieces of advice or three tips we could say if

ارائه کنم . بنابراین من سه توصیه یا سه نکته دارم که اگر

you are yourself a perfectionist.

خودتان یک کمال‌گرا هستید می‌توانیم بگوییم.

So the first hip is to set realistic goals.

بنابراین اولین باسن تعیین اهداف واقع بینانه است.

We often, we perfectionists, we often set unrealistic goals for ourselves and

ما اغلب، ما کمال گراها، اغلب اهداف غیر واقعی برای خود تعیین می کنیم و

when we do that, we are setting ourselves up for disappointment and frustration.

وقتی این کار را انجام می دهیم، خود را در معرض ناامیدی و سرخوردگی قرار می دهیم.

So by setting realistic goals and expectations that can help to reduce our

بنابراین با تعیین اهداف و انتظارات واقع بینانه که می تواند به کاهش

stress and increase our productivity.

استرس و افزایش بهره وری کمک کند.

A very good example of this for me was my upload schedule.

یک مثال بسیار خوب از این برای من، برنامه بارگذاری من بود.

So I started this podcast thinking I'm going to produce at least

بنابراین من این پادکست را با این فکر شروع کردم که حداقل یک قسمت پادکست در هفته تولید خواهم کرد

one podcast episode a week, and I was doing one long form piece

، و در کانال یوتیوب خود

of content on my YouTube channel.

یک محتوای طولانی را انجام می دادم

So a 10-minute video a week, a 25-minute podcast episode a week.

. بنابراین یک ویدیوی 10 دقیقه ای در هفته، یک قسمت 25 دقیقه ای پادکست در هفته.

And then I wanted to do a short video every day.

و بعد می خواستم هر روز یک ویدیوی کوتاه بسازم.

So that's seven shorts a week.

بنابراین این هفت شورت در هفته است.

And I was also trying to make these podcasts into videos.

و همچنین سعی می کردم این پادکست ها را به صورت ویدیویی دربیاورم.

An extra long video every week made from the podcast audio alongside my normal

هر هفته یک ویدیوی طولانی از صدای پادکست در کنار

contributions to my course students and my live streams that I do for them.

مشارکت‌های معمولی من با دانشجویان دوره‌ام و پخش‌های زنده‌ام که برای آنها انجام می‌دهم، ساخته می‌شود.

And all the, the stuff that goes on in the backend, running the courses,

و همه چیزهایی که در باطن انجام می شود، اجرای دوره ها،

doing the admin, all that kind of stuff.

انجام ادمین، همه چیزهایی از این دست.

I'd set such unrealistic goals for myself, that was too heavy a schedule,

من چنین اهداف غیرواقعی برای خودم تعیین کرده بودم، که برنامه خیلی سنگینی بود،

considering I only work four days a week because of my, my childcare

با توجه به اینکه من فقط چهار روز در هفته کار می کنم به دلیل محدودیت های خود در زمینه مراقبت از کودک

limitations and it's just too much.

و این خیلی زیاد است.

It's just too much.

فقط خیلی زیاد است.

They were unrealistic goals, and guess what?

آنها اهداف غیر واقعی بودند، و حدس بزنید چیست؟

Very quickly I suffered from burnout.

خیلی زود دچار فرسودگی شدم.

I was overwhelmed.

من غرق شده بودم.

I felt stressed.

احساس استرس کردم

I felt like I started creating things in a rush, which really bothered me

احساس می‌کردم با عجله شروع به خلق چیزهایی کردم، که واقعاً مرا آزار می‌داد،

because I'm a perfectionist, and so it just all fell apart and I was very

زیرا یک کمال‌گرا هستم، و بنابراین همه چیز به هم ریخت و من بسیار

frustrated and disappointed and exhausted.

ناامید، ناامید و خسته بودم.

Tip number one, set yourself realistic goals.

نکته شماره یک، اهداف واقع بینانه برای خود تعیین کنید.

It just reduces a lot of the pressure.

این فقط فشار زیادی را کاهش می دهد.

Tip number two for you perfectionists, is to practice self-compassion.

نکته شماره دو برای شما کمال گرایان، تمرین شفقت به خود است.

Be kind to yourself.

با خودت مهربان باش.

Perfectionists tend to be too hard on themselves.

کمال گرایان تمایل دارند بیش از حد نسبت به خود سختگیر باشند.

To be hard on yourself means that you criticise yourself harshly and unfairly,

سخت گرفتن به خود به این معنی است که به شدت و ناعادلانه از خود انتقاد می کنید،

especially when you make mistakes.

به خصوص وقتی اشتباه می کنید.

So if you are the kind of person who really beats yourself up when

بنابراین اگر شما از آن دسته افرادی هستید که وقتی اشتباهی مرتکب می شوید واقعاً خودتان را می کوبید

you make a mistake or you feel like you haven't done a good enough job,

یا احساس می کنید کار به اندازه کافی خوب انجام نداده اید،

then you definitely need to learn to just give yourself an easier time.

قطعاً باید یاد بگیرید که فقط به خودتان فرصت ساده تری بدهید.

Let yourself off.

خودت را رها کن

Forgive yourself.

خودت را ببخش.

Be compassionate about the difficulties you had to deal with.

نسبت به مشکلاتی که باید با آنها دست و پنجه نرم می کردید دلسوز باشید.

Why did you fail?

چرا شکست خوردی؟

Did you set unrealistic goals?

آیا اهداف غیر واقعی تعیین کردید؟

You know, understand why you feel that way and try to just,

می دانید، درک کنید که چرا چنین احساسی دارید و سعی کنید فقط،

yeah, be easier on yourself.

بله، با خودتان راحت تر باشید.

Be kinder to yourself and also factor in a little bit of self-care.

با خود مهربان تر باشید و کمی مراقبت از خود را نیز در نظر بگیرید.

This is something we tend to overlook.

این چیزی است که ما تمایل داریم نادیده بگیریم.

If we're perfectionists and we are workaholics, especially, we tend

اگر ما کمال گرا هستیم و به کار معتاد هستیم، به خصوص، تمایل داریم

not to practise enough self-care.

به اندازه کافی از خود مراقبتی استفاده نکنیم.

So things like taking some time out just to relax or do something

بنابراین کارهایی مانند صرف وقت استراحت فقط برای استراحت یا انجام کاری

that helps you to wind down.

که به شما کمک می کند آرام شوید.

Prioritising sleep and fitness and general good health.

اولویت خواب و تناسب اندام و سلامت عمومی.

Okay, so that's tip number two, practise self-compassion and self-care.

خوب، پس این نکته شماره دو است، شفقت به خود و مراقبت از خود را تمرین کنید.

Number three is learn to let go.

شماره سه یاد بگیرید که رها کنید.

In the famous words of, is it Anna?

به قول معروف آنا است؟

No Elsa from Frozen?

السا از فروزن نیست؟

Let it go.

رهایش کن.

Just let it go.

رهاش کن.

We often struggle to let things go.

ما اغلب برای رها کردن همه چیز تلاش می کنیم.

And we struggle to move on when we do make mistakes or when we feel like something's

و زمانی که مرتکب اشتباه می‌شویم یا احساس می‌کنیم چیزی

imperfect, we focus on it and, and just again, beat ourselves up about it.

ناقص است، برای ادامه دادن تلاش می‌کنیم، روی آن تمرکز می‌کنیم و دوباره خودمان را به خاطر آن مورد ضرب و شتم قرار می‌دهیم.

We make it more important than it actually is.

ما آن را مهمتر از آنچه هست مهم می کنیم.

So forget about that.

پس اینو فراموش کن

Let yourself off.

خودت را رها کن

To let someone off is to allow them to, um, how do you explain this?

رها کردن کسی یعنی اجازه دادن به او، اوم، چگونه این را توضیح می دهید؟

To let someone off, is someone, um, escapes without punishment.

رها کردن کسی، یعنی کسی، اوم، بدون مجازات می گریزد.

So if I tell you you can't eat my biscuits and I catch you with your

بنابراین اگر به شما بگویم نمی‌توانید بیسکویت‌های من را بخورید و من شما را با دستتان

hand in the biscuit tin, and I don't want to tell you off because

در قالب بیسکویت می‌گیرم، و نمی‌خواهم به شما بگویم چون

I'm too tired and you're looking at me with those big puppy dog eyes.

خیلی خسته هستم و شما با آن بزرگ به من نگاه می‌کنید. چشم سگ توله سگ

Then I say, "oh fine.

سپس می گویم: "اوه خوب.

I'll let you off, have one.

من شما را رها می کنم، یکی داشته باشید.

I'll let you off this time, but don't eat my cookies again.

این بار شما را ترک می کنم، اما دوباره کلوچه های من را نخورید.

Don't eat my biscuits.

بیسکویت های من را نخورید.

They're my biscuits.

آنها بیسکویت های من هستند.

But I'll let you off this time".

این بار تو را رها می کنم».

So you have to learn to let things go.

بنابراین باید یاد بگیرید که همه چیز را رها کنید.

Don't hold on to the past.

به گذشته چنگ نزن

Don't hold on to bad things or seemingly bad things that have happened in the past.

به چیزهای بد یا چیزهای به ظاهر بدی که در گذشته اتفاق افتاده است دست نزنید.

Just let it go.

رهاش کن.

Go easy on yourself and just focus on moving forward and what comes next.

راحت برو و فقط روی حرکت رو به جلو و اتفاقات بعدی تمرکز کن.

Remember that making mistakes is actually a good thing.

به یاد داشته باشید که اشتباه کردن در واقع چیز خوبی است.

In fact, you know, perfection is often all in the journey.

در واقع، می دانید، کمال اغلب در سفر است.

If you do ever reach perfection, then you have to go a long

اگر زمانی به کمال رسیدید،

way in order to get there.

برای رسیدن به آن

You have to endure lots of obstacles and lots of pressure, lots of failure

باید راه طولانی را طی کنید . شما باید بسیاری از موانع و فشارهای زیادی را تحمل کنید

in order to reach desired perfection.

تا به کمال مطلوب برسید.

Okay, I think I have discussed, gone on, rambled about perfection for long enough.

خوب، فکر می کنم به اندازه کافی در مورد کمال بحث کرده ام، ادامه داده ام.

So I do hope you found today helpful.

بنابراین امیدوارم که امروز برای شما مفید بوده باشد.

Don't be a stickler for the details unless you're an accountant.

برای جزئیات زیاده روی نکنید مگر اینکه حسابدار باشید.

Remember, a diamond is a chunk of coal that did well under pressure.

به یاد داشته باشید، الماس تکه ای از زغال سنگ است که تحت فشار به خوبی عمل می کند.

Thank you for listening.

ممنون که گوش دادید

Take care and goodbye.

مراقب باش و خداحافظ

Would you like to download the podcast transcript?

آیا می خواهید متن پادکست را دانلود کنید؟

Would you like to join lots of speaking classes every week and practise your

آیا دوست دارید هر هفته به تعداد زیادی کلاس اسپیکینگ بپیوندید و

English speaking without fear of being judged for not being perfect?

مکالمه انگلیسی خود را بدون ترس از قضاوت به دلیل کامل نبودن تمرین کنید؟

Then consider joining my club.

سپس پیوستن به باشگاه من را در نظر بگیرید.

Link is in the description.

لینک در توضیحات موجود است