Sebastian Deterding: What your designs say about you

سباستین دتر دینگ: طرح ها و مقاصد شما چه چیزی دربارۀ شما می گویند

Translator: Farnaz Saghafi Reviewer: soheila Jafari

We are today talking about moral persuasion:

ما امروز دربارۀ ترغیب اصول اخلاقی صحبت می کنیم.

What is moral and immoral in trying to change people's behaviors

چه چیزی اخلاقی و چه چیزی غیر اخلاقی است

وقتی با استفاده از تکنولوژی و بکار گیری طرح، در تلاش برای تغییر رفتارهای انسانی هستیم؟

by using technology and using design?

وقتی با استفاده از تکنولوژی و بکار گیری طرح، در تلاش برای تغییر رفتارهای انسانی هستیم؟

And I don't know what you expect,

و من نمی دانم در انتظار چه هستید،

but when I was thinking about that issue,

اما وقتی من در مورد اون مسئله فکر می کردم،

I early on realized what I'm not able to give you are answers.

خیلی زود فهمیدم که آنچه قادر به ارائۀ آن به شما نیستم، پاسخ است.

خیلی زود فهمیدم که آنچه قادر به ارائۀ آن به شما نیستم، پاسخ است.

I'm not able to tell you what is moral or immoral,

نمی تونم بهتون بگم چه چیزی اخلاقی و چه چیز غیر اخلاقی است

because we're living in a pluralist society.

چون ما در یک جامعه چند گرا زندگی می کنیم.

My values can be radically different from your values,

ارزشهای من می تونه کاملا" با ارزشهای شما متفاوت باشه.

ارزشهای من می تونه کاملا" با ارزشهای شما متفاوت باشه.

which means that what I consider moral or immoral based on that

بدین معنی که آنچه من بر اساس آن، اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن چیزی را می سنجم

might not necessarily be what you consider moral or immoral.

لزوما" با آنچه شما اخلاقی یا غیر اخلاقی می دانید، یکسان نیست.

اما اینرا نیز دریافتم که یه چیزی رو می تونم بهتون ارائه بدم.

But I also realized there is one thing that I could give you,

و اون چیزی است که این فرد در پشت سر من، به دنیا داد -- سقراط.

and that is what this guy behind me gave the world --

Socrates.

و اون چیزی است که این فرد در پشت سر من، به دنیا داد -- سقراط.

It is questions.

اون، سوالات است.

What I can do and what I would like to do with you

آنچه قادرم انجام بدم و آنچه مایلم برایتان انجام دهم

اینه که، مثل اون سوال اولیه، یکسری سوال بهتون بدم

is give you, like that initial question,

اینه که، مثل اون سوال اولیه، یکسری سوال بهتون بدم

a set of questions to figure out for yourselves,

تا خودتون ازش سر دربیارید،

layer by layer, like peeling an onion,

لایه به لایه،

مثل پوست کندن پیاز،

وقتی به مرکز اعتقادتون رسیدید،

getting at the core of what you believe is moral or immoral persuasion.

اون ترغیب اصول اخلاقی یا غیر اخلاقی است.

And I'd like to do that with a couple of examples of technologies

و مایلم اینکار را با عنوان مثالهایی از تکنولوژی انجام بدم

که درتکنولوژیهایی افراد از ابزارهای بازی برای ترغیب دیگران به انجام کاری، استفاده کردند.

where people have used game elements to get people to do things.

که درتکنولوژیهایی افراد از ابزارهای بازی برای ترغیب دیگران به انجام کاری، استفاده کردند.

بدین ترتیب اولین سوال بسیار ساده و روشن که می خوام ازتون بپرسم اینه:

So it's at first a very simple, very obvious question

I would like to give you:

بدین ترتیب اولین سوال بسیار ساده و روشن که می خوام ازتون بپرسم اینه:

What are your intentions if you are designing something?

اگر شما چیزی را طراحی میکنیم هدف شما از طراحی آن چیست؟

And obviously, intentions are not the only thing,

و بطور واضح، اهداف تنها موضع بحث نیستند،

بنابراین یه مثال دیگه در اینجا برای یکی از این کاربرها وجود داره.

so here is another example for one of these applications.

There are a couple of these kinds of Eco dashboards right now --

یه سری از این به نوعی داشبوردهای زیست محیطی در حال حاضر وجود دارند--

خُب، داشبوردها ی درون اتوموبیل

dashboards built into cars --

which try to motivate you to drive more fuel-efficiently.

طوری ساخته شدند تا شما را به رانندگی با مصرف مناسب تر سوخت ترغیب کنند.

This here is Nissan's MyLeaf,

این یکی در اینجا نیسان مایلیف (Nissan's MyLeaf) است،

where your driving behavior is compared with the driving behavior

جایی که عادتهای رانندگی شما با عادتهای رانندگی دیگران مقایسه می شه،

جایی که عادتهای رانندگی شما با عادتهای رانندگی دیگران مقایسه می شه،

of other people,

so you can compete for who drives a route the most fuel-efficiently.

بنابراین شما می تونید با کسی که بهترین مصرف سوخت را در رانندگی داره، رقابت کنید.

بنابراین شما می تونید با کسی که بهترین مصرف سوخت را در رانندگی داره، رقابت کنید.

اینطور که معلوم می شه، چنین چیزهایی خیلی اثر بخش واقع می شوند،

And these things are very effective, it turns out --

اونقدر مؤثر که مردم را ترغیب می کنند

so effective that they motivate people to engage in unsafe driving behaviors,

تا عادتهای خطرناک رانندگی، مثل رد کردن چراغ قرمز، را انجام بدهند

like not stopping at a red light,

تا عادتهای خطرناک رانندگی، مثل رد کردن چراغ قرمز، را انجام بدهند

because that way you have to stop and restart the engine,

چون در غیر اینصورت، باید بایستید و دوباره موتور را راه بیندازید،

وبرای اینکار مقداری سوخت مصرف میشه، اینطور نیست؟

and that would use quite some fuel, wouldn't it?

So despite this being a very well-intended application,

بدین ترتیب علیرغم اینکه این یه کاربر با نیت خیلی خوبه،

obviously there was a side effect of that.

بطور وضوح یه اثر جانبی داشت.

Here's another example for one of these side effects.

و اینجا یه مثال دیگه از یکی از همین اثرات جانبی است.

Commendable: a site that allows parents to give their kids little badges

سایت Commendable،

سایتی که به والدین اجازه می ده تا در قبال انجام کارهایی که مایلند فرزندانشان بکنند، به آنها مدال یا نشان تشویق بدهند

for doing the things that parents want their kids to do,

سایتی که به والدین اجازه می ده تا در قبال انجام کارهایی که مایلند فرزندانشان بکنند، به آنها مدال یا نشان تشویق بدهند

مثل بستن بندهای کفش هایشان.

like tying their shoes.

And at first that sounds very nice,

و در ابتدا خیلی زیبا، بی خطر و خیرخواهانه به نظر می رسه.

very benign, well-intended.

و در ابتدا خیلی زیبا، بی خطر و خیرخواهانه به نظر می رسه.

اما اینطور از آب درآمد که اگر شما ذهنیت افراد را بررسی کنید،

But it turns out, if you look into research on people's mindset,

caring about outcomes,

ذهنیتی که پیامد براش مهمه،

caring about public recognition,

تایید عموم براش مهمه،

caring about these kinds of public tokens of recognition

و اینطور نمادهای شهرتی براش اهمیت داره،

لزوما" خیلی هم برای سلامت روانی دراز مدت شما مفید نیست.

is not necessarily very helpful

for your long-term psychological well-being.

لزوما" خیلی هم برای سلامت روانی دراز مدت شما مفید نیست.

It's better if you care about learning something.

بهتره که یادگیری چیزی براتون مهم باشه.

It's better when you care about yourself

بهتره به خودتون اهمیت بدهید تا به اینکه چطور جلوی عموم ظاهر شوید.

than how you appear in front of other people.

بهتره به خودتون اهمیت بدهید تا به اینکه چطور جلوی عموم ظاهر شوید.

بنابراین این جور ابزار تشویق کننده که مورد استفاده قرار می گیرند

So that kind of motivational tool that is used actually, in and of itself,

در حقیقت یک اثر جانبی دراز مدت در درون یا پیرامون خود دارند

در حقیقت یک اثر جانبی دراز مدت در درون یا پیرامون خود دارند

has a long-term side effect,

in that every time we use a technology

آنقدر که هر بار یه تکنولوژی که در اون چیزی مثل شهرت و منزلت عمومی بکار رفته را استفاده می کنیم،

that uses something like public recognition or status,

آنقدر که هر بار یه تکنولوژی که در اون چیزی مثل شهرت و منزلت عمومی بکار رفته را استفاده می کنیم،

we're actually positively endorsing this

بهش در حقیقت بعنوان یه چیز طبیعی و خوب اهمیت داده و بطور مثبت صحه می گذاریم

as a good and normal thing to care about --

بهش در حقیقت بعنوان یه چیز طبیعی و خوب اهمیت داده و بطور مثبت صحه می گذاریم

that way, possibly having a detrimental effect

طوری که، احتمالا" یه اثر جانبی مخرب در سلامت روانی دراز مدت ما بعنوان یک فرهنگ خواهد داشت.

on the long-term psychological well-being of ourselves as a culture.

طوری که، احتمالا" یه اثر جانبی مخرب در سلامت روانی دراز مدت ما بعنوان یک فرهنگ خواهد داشت.

So that's a second, very obvious question:

خُب این سوال خیلی روشنِ دومی است:

What are the effects of what you're doing --

تأثیرات عملکردهای شما چیست؟

the effects you're having with the device, like less fuel,

تاثیر گذاری که شما با وسایل دارید،

مثل مصرف سوخت کمتر

as well as the effects of the actual tools you're using

همینطور تاثیر ابزارهایی واقعی که شما برای ترغیب افراد به انجام کاری، مثل شهرت عمومی، بکار می برید.

to get people to do things --

همینطور تاثیر ابزارهایی واقعی که شما برای ترغیب افراد به انجام کاری، مثل شهرت عمومی، بکار می برید.

public recognition?

همینطور تاثیر ابزارهایی واقعی که شما برای ترغیب افراد به انجام کاری، مثل شهرت عمومی، بکار می برید.

Now is that all -- intention, effect?

حالا همش همینه -- قصد و نتیجه؟

Well, there are some technologies which obviously combine both.

خُب تکنولوژی هایی هستند که ظاهرا" هر دو تاثیر کوتاه مدت و دراز مدت را ادغام کردند

خُب تکنولوژی هایی هستند که ظاهرا" هر دو تاثیر کوتاه مدت و دراز مدت را ادغام کردند

Both good long-term and short-term effects

خُب تکنولوژی هایی هستند که ظاهرا" هر دو تاثیر کوتاه مدت و دراز مدت را ادغام کردند

and a positive intention like Fred Stutzman's "Freedom,"

و یه نیت مثبت دارند مثل کاربر Freedom ، ساخت " فِرِد استاتزمن"

where the whole point of that application is --

کل هدف اون کاربر اینه که

خُب ، تماسها و درخواستها دیگران دائم بسوی ما سرازیر می شه،

well, we're usually so bombarded with constant requests by other people,

خُب ، تماسها و درخواستها دیگران دائم بسوی ما سرازیر می شه،

with this device,

با این وسیله قادر خواهید بود ارتباط اینترنتی کامپیوتر خود را برای یه مدت زمان فعلی، قطع کرده

you can shut off the Internet connectivity of your PC of choice

با این وسیله قادر خواهید بود ارتباط اینترنتی کامپیوتر خود را برای یه مدت زمان فعلی، قطع کرده

for a pre-set amount of time,

to actually get some work done.

تا عملا" کاری را به اتمام برسانید.

And I think most of us will agree that's something well-intended,

و فکر کنم اکثر ما موافق باشیم،

که خُب این یه چیزیه با نیت خوب که پیامدهای خوبی هم داره.

and also has good consequences.

که خُب این یه چیزیه با نیت خوب که پیامدهای خوبی هم داره.

به گفتۀ "میشل فوکالت" ،

In the words of Michel Foucault,

it is a "technology of the self."

" این یه تکنوژی ذاتی است."

It is a technology that empowers the individual

یه تکنولوژی است که به فرد قدرتی می ده تا در مورد مسیر زندگیش و ساختار اون، تصمیم بگیره.

to determine its own life course,

یه تکنولوژی است که به فرد قدرتی می ده تا در مورد مسیر زندگیش و ساختار اون، تصمیم بگیره.

to shape itself.

یه تکنولوژی است که به فرد قدرتی می ده تا در مورد مسیر زندگیش و ساختار اون، تصمیم بگیره.

But the problem is, as Foucault points out,

اما همانطور که "فوکالت" خاطر نشان می کنه، مشکل اینجاست

اما همانطور که "فوکالت" خاطر نشان می کنه، مشکل اینجاست

that every technology of the self

که هر تکنولوژی بطور ذاتی دارای یه تکنولوژی غالب در جهت مخالف خود است.

has a technology of domination as its flip side.

که هر تکنولوژی بطور ذاتی دارای یه تکنولوژی غالب در جهت مخالف خود است.

As you see in today's modern liberal democracies,

همانطور که در دموکراسی های آزادیخواه مدرن امروزی مشاهده می کنید،

نه تنها جامعه و دولت به ما اجازه می ده در مورد خودمون و شکل گیری خودمون تصمیم بگیریم،

the society, the state, not only allows us to determine our self,

نه تنها جامعه و دولت به ما اجازه می ده در مورد خودمون و شکل گیری خودمون تصمیم بگیریم،

to shape our self,

it also demands it of us.

بلکه ازما می خواد اینکارو بکنیم.

ازما می خواد خودمون را بهینه کنیم،

It demands that we optimize ourselves,

that we control ourselves,

خودمون را کنترل کنیم،

همیشه از پس مسائل خود بربیاییم

that we self-manage continuously,

because that's the only way in which such a liberal society works.

چون این تنها راهی است که یه چنین جامعه آزادیخواهی در اون کارایی دارد.

چون این تنها راهی است که یه چنین جامعه آزادیخواهی در اون کارایی دارد.

These technologies want us to stay in the game

این تکنولوژیها از ما می خواهند در بازیهایی که جامعه برای ما طراحی کرده باقی بمونیم.

that society has devised for us.

این تکنولوژیها از ما می خواهند در بازیهایی که جامعه برای ما طراحی کرده باقی بمونیم.

They want us to fit in even better.

از ما می خواهند که حتی سازگار تر بشیم.

They want us to optimize ourselves to fit in.

از ما می خواهند خودمان را برای بهتر سازگار شدن، بهینه کنیم.

حالا نمی گم که این لزوما" بد چیزیه.

Now, I don't say that is necessarily a bad thing;

فقط گمان می کنم که این مثال ما را به یه درک کلی هدایت می کنه،

I just think that this example points us to a general realization,

فقط گمان می کنم که این مثال ما را به یه درک کلی هدایت می کنه،

and that is: no matter what technology or design you look at,

و اینکه مهم نیست شما به چه تکنولوژی یا طرحی نظر می کنید،

even something we consider as well-intended

حتی چیزی که به نظرمان به اندازۀ اثراتش ، خوب و خیرخواهانه است

and as good in its effects as Stutzman's Freedom,

-- مثل کاربر Freedom ساخت استاتزمن --

comes with certain values embedded in it.

درونش یکسری ارزشهای خاص، جای گرفته است.

And we can question these values.

و ما می تونیم این ارزشها را زیر سوال ببریم.

می تونیم بپرسیم: این خوبه که برای بهتر سازگار شدن در اون جامعه، دائم خودمون را بهینه می کنیم؟

We can question: Is it a good thing

می تونیم بپرسیم: این خوبه که برای بهتر سازگار شدن در اون جامعه، دائم خودمون را بهینه می کنیم؟

that all of us continuously self-optimize ourselves

to fit better into that society?

می تونیم بپرسیم: این خوبه که برای بهتر سازگار شدن در اون جامعه، دائم خودمون را بهینه می کنیم؟

Or to give you another example:

یا یه مثال دیگه براتون بزنم

What about a piece of persuasive technology

نظرتون در این مورد تکنولوژی متقاعد کننده چیه

که در اون زنان مسلمان را به پوشیدن روسری متقاعد می کنه؟

that convinces Muslim women to wear their headscarves?

Is that a good or a bad technology

آیا تکنولوژی خوب یا تکنولوژی بدی در نیت و یا در پیامد اون، قرار داره؟

آیا تکنولوژی خوب یا تکنولوژی بدی در نیت و یا در پیامد اون، قرار داره؟

in its intentions or in its effects?

Well, that basically depends on the kind of values you bring to bear

خُب این اساسا" بستگی به اون نوع معیارهایی داره که شما برای اینطور قضاوتها، بکار می برید.

خُب این اساسا" بستگی به اون نوع معیارهایی داره که شما برای اینطور قضاوتها، بکار می برید.

to make these kinds of judgments.

خُب این اساسا" بستگی به اون نوع معیارهایی داره که شما برای اینطور قضاوتها، بکار می برید.

خُب این سوال سومه:

So that's a third question:

What values do you use to judge?

از چه معیارهایی برای قضاوت استفاده می کنید؟

And speaking of values:

حالا که صحبت از ارزشها شد،

I've noticed that in the discussion about moral persuasion online

من متوجه شدم که در بحثها پیرامون ترغیب اخلاقی آنلاین،

and when I'm talking with people,

و وقتی با مردم صحبت می کنم،

more often than not, there is a weird bias.

بیشتر مواقع، یه تعصب عجیبی وجود داره.

و اون تعصب باعث می شه بپرسیم

And that bias is that we're asking:

Is this or that "still" ethical?

آیا هنوز این یا اون اخلاقیه؟

Is it "still" permissible?

آیا می شه هنوز انجامش داد؟

We're asking things like:

ما چیزهایی مثل اینو می پرسیم،

این فرم اهدای آکسفام (Oxfam) است

Is this Oxfam donation form,

where the regular monthly donation is the preset default,

-- که در اون اهدای معمول ماهیانه، بعنوان پیش فرضه

and people, maybe without intending it,

و شاید مردم ناخواسته تشویق می شوند تا یه رقم معمول ماهیانه پرداخت کنند

are encouraged or nudged into giving a regular donation

و شاید مردم ناخواسته تشویق می شوند تا یه رقم معمول ماهیانه پرداخت کنند

تا اینکه یکبار مبلغی را اهدا کنند

instead of a one-time donation,

is that "still' permissible?

آیا این هنوز قابل اجراست؟

آیا هنوز اخلاقیه؟

Is it "still" ethical?

We're fishing at the low end.

ما در قسمت کم عمق مشغول ماهیگیری هستیم. ( ما کار بیهوده می کنیم)

اما در حقیقت، اون سوال " آیا هنوز اخلاقیه؟"

But in fact, that question, "Is it 'still' ethical?"

اما در حقیقت، اون سوال " آیا هنوز اخلاقیه؟"

تنها یه راه مواجهه با اخلاقیات است.

is just one way of looking at ethics.

Because if you look at the beginning of ethics in Western culture,

چون اگه شما به سرآغاز اصول اخلاقی در فرهنگ غرب، نگاهی بیندازید،

چون اگه شما به سرآغاز اصول اخلاقی در فرهنگ غرب، نگاهی بیندازید،

یه ایدۀ بسیار متفاوت از آنچه می تونه اصل اخلاقی باشه، مشاهده می کنید.

you see a very different idea of what ethics also could be.

یه ایدۀ بسیار متفاوت از آنچه می تونه اصل اخلاقی باشه، مشاهده می کنید.

For Aristotle, ethics was not about the question,

اصول اخلاقی در نظر ارسطو، در مورد این پرسش نبود

"Is that still good, or is it bad?"

آیا این کماکان خوبه یا بده؟

Ethics was about the question of how to live life well.

اصول اخلاقی در این پرسش بود که چگونه زندگی خوبی داشته باشیم.

و او این را در غالب این کلمۀ " خط الراس" ، بیان کرد

And he put that in the word "arête,"

که ما آنرا از لاتین بنام " تقوا" ترجمه می کنیم.

which we, from [Ancient Greek], translate as "virtue."

اما واقعا" بمعنی مزیت و برتری است.

But really, it means "excellence."

It means living up to your own full potential as a human being.

یعنی بعنوان بشر، تا سر حد توانتان زندگی کنید.

یعنی بعنوان بشر، تا سر حد توانتان زندگی کنید.

And that is an idea that, I think,

و این ایده ای است که به گمانم "پال ریچارد بوکانان" بسیار زیبا اخیرا" در یه نوشته آورده

و این ایده ای است که به گمانم "پال ریچارد بوکانان" بسیار زیبا اخیرا" در یه نوشته آورده

Paul Richard Buchanan put nicely in a recent essay,

where he said, "Products are vivid arguments

او گفته،" دستاوردها، دلایل مبین بر چگونگی گذران زندگی ما هستند."

about how we should live our lives."

او گفته،" دستاوردها، دلایل مبین بر چگونگی گذران زندگی ما هستند."

اهداف و مقاصد ما، اخلاقی یا غیر اخلاقی نیستند

Our designs are not ethical or unethical

in that they're using ethical or unethical means of persuading us.

که در اونها ابزار اخلاقی یا غیر اخلاقی برای ترغیب ما باشد.

They have a moral component

اونا یه عنصر اخلاقی دارند

درست مثل یه خیال و آرزوی زندگی خوب که به ما ارائه می دهند.

just in the kind of vision and the aspiration of the good life

درست مثل یه خیال و آرزوی زندگی خوب که به ما ارائه می دهند.

that they present to us.

And if you look into the designed environment around us

و اگر شما با اون نگرش، به محیط طراحی شده اطرافمان بنگرید،

with that kind of lens,

و اگر شما با اون نگرش، به محیط طراحی شده اطرافمان بنگرید،

asking, "What is the vision of the good life

و بپرسید،" رویای زندگی خوبی که دستاوردها و مقاصد ما بهمون نشان می دهند، چیست؟"

that our products, our design, present to us?",

و بپرسید،" رویای زندگی خوبی که دستاوردها و مقاصد ما بهمون نشان می دهند، چیست؟"

then you often get the shivers,

پس از اون پرسش، لرزه به اندامتون می افته،

because of how little we expect of each other,

از اینکه چقدر انتظار کمی از یکدیگر داریم

of how little we actually seem to expect of our life,

از اینکه بنظر چقدر واقعا" انتظار کمی از زندگی مان و ساختار زندگی خوب داریم.

از اینکه بنظر چقدر واقعا" انتظار کمی از زندگی مان و ساختار زندگی خوب داریم.

and what the good life looks like.

خُب این سوال چهارمی است که مایلم ازتون بپرسم:

So that's a fourth question I'd like to leave you with:

What vision of the good life do your designs convey?

اهداف شما، چه نگرشی از زندگی خوب را بازگو می کنند؟

مقاصد شما، چه نگرشی از زندگی خوب را بازگو می کنند؟

And speaking of design,

صحبت از مقاصد شد،

you'll notice that I already broadened the discussion,

شما متوجه شدید که من قبلا" مسئله را باز کردم.

because it's not just persuasive technology that we're talking about here,

چون تنها مسئله تکنولوژی ترغیب کننده نیست که اینجا در موردش صحبت می کنیم،

بلکه هر نوع هدف یا نیتی است که ما در این جهان ابراز می کنیم.

it's any piece of design that we put out here in the world.

I don't know whether you know

نمی دونم می دونید که محقق رابطه قوی " پال واتزلاویک"

the great communication researcher Paul Watzlawick who, back in the '60s,

نمی دونم می دونید که محقق رابطه قوی " پال واتزلاویک"

که به دهۀ 60 برمی گرده، ادعا کرد که ما قادر به ایجاد رابطه نیستیم.

که به دهۀ 60 برمی گرده، ادعا کرد که ما قادر به ایجاد رابطه نیستیم.

made the argument that we cannot not communicate.

حتی اگر سکوت اختیار کنیم،

Even if we choose to be silent, we chose to be silent,

سکوت اختیار کردیم. و اختیار سکوت، چیزی را اظهار می کنیم.

and we're communicating something by choosing to be silent.

And in the same way that we cannot not communicate,

و به همان صورت که قادر با ایجاد رابطه نیستیم، قادر به متقاعد کردن هم نیستیم.

و به همان صورت که قادر با ایجاد رابطه نیستیم، قادر به متقاعد کردن هم نیستیم.

we cannot not persuade:

whatever we do or refrain from doing,

هر کاری که انجام داده یا از انجامش سرباز می زنیم،

whatever we put out there as a piece of design, into the world,

هر چیزی که بعنوان یه نمونه طرح در جهان ارائه می دهیم، یه عنصر ترغیب کننده دارد.

هر چیزی که بعنوان یه نمونه طرح در جهان ارائه می دهیم، یه عنصر ترغیب کننده دارد.

هر چیزی که بعنوان یه نمونه طرح در جهان ارائه می دهیم، یه عنصر ترغیب کننده دارد.

has a persuasive component.

It tries to affect people.

سعی در متقاعد کردن مردم دارد.

It puts a certain vision of the good life out there in front of us,

یه نگرش خاصی از زندگی خوب را جلوی چشمانمان قرار می ده.

یه نگرش خاصی از زندگی خوب را جلوی چشمانمان قرار می ده.

اون چیزی است که "پیتر پال وِربیک"، فیلسوف تکنولوژی اهل هلند، می گوید.

which is what Peter-Paul Verbeek,

the Dutch philosopher of technology, says.

اون چیزی است که "پیتر پال وِربیک"، فیلسوف تکنولوژی اهل هلند، می گوید.

هیچ فرقی نمی کنه که ما بعنوان طراح، قصد ونیت چیزی را داشته باشیم یا نداشته باشیم،

No matter whether we as designers intend it or not,

we materialize morality.

ما اخلاقیات را عینیت می بخشیم.

We make certain things harder and easier to do.

ما انجام چیزهای بخصوص را دشوار تر یا آسان تر می کنیم.

We organize the existence of people.

ما زندگانی افراد را سازماندهی می کنیم.

We put a certain vision

ما با هر چیزی که در دنیای بیرون ایجاد می کنیم، تصویر خاصی از خوب، بد، طبیعی یا متداول بودن چیزها در مقابل چشمان مردم قرار می دهیم.

of what good or bad or normal or usual is

ما با هر چیزی که در دنیای بیرون ایجاد می کنیم، تصویر خاصی از خوب، بد، طبیعی یا متداول بودن چیزها در مقابل چشمان مردم قرار می دهیم.

in front of people,

by everything we put out there in the world.

ما با هر چیزی که در دنیای بیرون ایجاد می کنیم، تصویر خاصی از خوب، بد، طبیعی یا متداول بودن چیزها در مقابل چشمان مردم قرار می دهیم.

حتی چیزهای بی ضرری مثل یکدست صندلی مدرسه، یه تکنولوژی متقاعد کننده است.

Even something as innocuous as a set of school chairs

is a persuasive technology,

حتی چیزهای بی ضرری مثل یکدست صندلی مدرسه، یه تکنولوژی متقاعد کننده است.

چون اون یه نگرش خاص از زندگی را ارائه داده و موجب می شود

because it presents and materializes a certain vision of the good life --

چون اون یه نگرش خاص از زندگی خوب را ارائه داده و موجب می شود

زندگی خوبی که در آن آموزش و یادگیری و شنیدن

a good life in which teaching and learning and listening

is about one person teaching, the others listening;

پیرامون یه فرد آموزگار و یک فرد دانش آموز است،

زندگی خوبی که اصل موضوع اینه که بشینی و یاد بگیری،

in which it is about learning-is-done-while-sitting;

اینه که بخاطر خودت یاد بگیری،

in which you learn for yourself;

in which you're not supposed to change these rules,

اینه که قرار نیست در اون زندگی قوانین را عوض کنی

because the chairs are fixed to the ground.

از آنجائیکه صندلیها روی زمین نصب شده اند.

And even something as innocuous as a single-design chair,

و حتی چیز بی ضرری مثل یه دونه صندلی زیبا

like this one by Arne Jacobsen,

-- مثل این یکی که توسط "آرن جکبسون" طراحی شده --

is a persuasive technology,

یه تکنولوژی متقاعد کننده است.

چون، بازم یه ایده ای از زندگی خوب را ارائه می ده.

because, again, it communicates an idea of the good life:

a good life -- a life that you, as a designer, consent to by saying,

یه زندگی خوب

زندگی که گفتید بعنوان یه طراح با اون موافقید

وقتی می گویید،" در زندگی خوب، وسایل همانند این صندلی قابلیت تداوم دارند یا اون قابلیت را ندارند.

"In a good life, goods are produced as sustainably or unsustainably

وقتی می گویید،" در زندگی خوب، وسایل همانند این صندلی قابلیت تداوم دارند یا اون قابلیت را ندارند.

as this chair.

Workers are treated as well or as badly

با کارگران هم بخوبی یا به بدی کسانیکه این صندلی را ساختند، رفتار می شود."

as the workers were treated that built that chair."

با کارگران هم بخوبی یا به بدی کسانیکه این صندلی را ساختند، رفتار می شود."

The good life is a life where design is important

زندگی خوب زندگی است که در اون، طرح و نیت اهمیت داره

چون بطور واضح یه کسی برای اون صندلی خوش مدل، وقت و پول صرف کرده،

because somebody obviously took the time and spent the money

چون بطور واضح یه کسی برای اون صندلی خوش مدل، وقت و پول صرف کرده،

for that kind of well-designed chair;

where tradition is important,

زندگی است که در اون آداب و رسوم مهمه

از آنجائیکه این یه آیین سنتی است

because this is a traditional classic and someone cared about this;

و برای برخی اهمیت داره،

و زندگی که در اون چیزی بعنوان مصرف چشمگیر وجود داره،

and where there is something as conspicuous consumption,

و اگه در اون زندگی، یه عالمه پول برای چنین صندلی خرج کنی، تا به دیگران سطح اجتماعی خودت رو نشون بدی، طبیعی است و مشکلی نداره.

where it is OK and normal to spend a humongous amount of money

و اگه در اون زندگی، یه عالمه پول برای چنین صندلی خرج کنی، تا به دیگران سطح اجتماعی خودت رو نشون بدی، طبیعی است و مشکلی نداره.

on such a chair,

و اگه در اون زندگی، یه عالمه پول برای چنین صندلی خرج کنی، تا به دیگران سطح اجتماعی خودت رو نشون بدی، طبیعی است و مشکلی نداره.

to signal to other people what your social status is.

So these are the kinds of layers, the kinds of questions

بدین ترتیب، اینها لایه ها و پرسشهایی است که میخواستم شما را با آنها آشنا کنم

I wanted to lead you through today;

بدین ترتیب، اینها لایه ها و پرسشهایی است که میخواستم شما را با آنها آشنا کنم

اینکه قصد ونیت شما از طرح چیزها چیست؟

the question of: What are the intentions that you bring to bear

اینکه قصد ونیت شما از طرح چیزها چیست؟

when you're designing something?

What are the effects, intended and unintended, that you're having?

پیامد های خواسته و ناخواسته ای که باهاشون مواجه هستید، چی هستند؟

معیارهایی که برای قضاوت آنها در نظر دارید، چه هستند؟

What are the values you're using to judge those?

معیارهایی که برای قضاوت آنها در نظر دارید، چه هستند؟

اخلاقیات و آرزوهایی که در واقع در اون طرح و نیت ابراز می کنید، چی هستند؟

What are the virtues, the aspirations

that you're actually expressing in that?

اخلاقیات و آرزوهایی که در واقع در اون طرح و نیت ابراز می کنید، چی هستند؟

And how does that apply,

و چطور بکار می آیند،

not just to persuasive technology,

نه تنها در جهت تکنولوژی ترغیب کننده ، بلکه برای هر چیزی که طرح می کنید؟

but to everything you design?

نه تنها در جهت تکنولوژی ترغیب کننده ، بلکه برای هر چیزی که طرح می کنید؟

Do we stop there?

آیا اینجا آخر کاره؟

I don't think so.

فکر نمی کنم.

I think that all of these things are eventually informed

فکر کنم همه این چیزها در نهایت از این مرکز اصلی شکل می گیرند

by the core of all of this,

فکر کنم همه این چیزها در نهایت از این مرکز اصلی شکل می گیرند

and this is nothing but life itself.

و این چیزی نیست به جز زندگی.

Why, when the question of what the good life is

چرا، پرسش دربارۀ زندگی خوب، همه اهداف ما را تحت شعاع قرار می ده،

informs everything that we design,

چرا، پرسش دربارۀ زندگی خوب، همه اهداف ما را تحت شعاع قرار می ده،

should we stop at design and not ask ourselves:

آیا باید در مرحلۀ طرح و برنامه ریزی توقف کرده و از این پرسش برحذر باشیم

How does it apply to our own life?

که چطور در زندگی مان کاربرد داره؟

"Why should the lamp or the house be an art object,

بنا به گفتۀ مایکل فوکالت : " چطور یه لامپ یا یه خونه باید یه شیء هنری باشه، ولی زندگی ما نباشه؟"

but not our life?"

بنا به گفتۀ مایکل فوکالت : " چطور یه لامپ یا یه خونه باید یه شیء هنری باشه، ولی زندگی ما نباشه؟"

as Michel Foucault puts it.

بنا به گفتۀ مایکل فوکالت : " چطور یه لامپ یا یه خونه باید یه شیء هنری باشه، ولی زندگی ما نباشه؟"

Just to give you a practical example of Buster Benson.

فقط می خوام یه مثال عملی از "باستر بنسون" بگم.

This is Buster setting up a pull-up machine

این باستر است در حال راه اندازی یه دستگاه بارفیکس

at the office of his new start-up, Habit Labs,

در دفترش تازه کارش بنام Habit Labs ،

جایی که در اون کابرهای مختلفی مثل "ماه سلامتی" برای مردم می سازند.

where they're trying to build other applications like "Health Month"

جایی که در اون کابرهای مختلفی مثل "ماه سلامتی" برای مردم می سازند.

for people.

و چرا اون چنین چیزی را می سازه؟

And why is he building a thing like this?

Well, here is the set of axioms

خُب در اینجا یکسری اصول اولیه است

that Habit Labs, Buster's start-up, put up for themselves

که کارکنان جدید باستر در Habit Labs ، برای خودشون وضع کردند

که چطور می خواهند باهم در یک گروه کار کنند

on how they wanted to work together as a team

when they're building these applications --

هنگامی که مشغول ساخت این کاربرها هستند

a set of moral principles they set themselves

-- یکسری اصول اخلاقی که خودشون برای کار با یکدیگر وضع کردند --

-- یکسری اصول اخلاقی که خودشون برای کار با یکدیگر وضع کردند --

for working together --

one of them being,

و یکی از اونا اینه

"We take care of our own health and manage our own burnout."

" ما مراقب سلامتی خودمون هستیم و خستگی خود را کنترل می کنیم."

چون در نهایت چطور می تونید این سوال را از خود بپرسید

Because ultimately, how can you ask yourselves

and how can you find an answer on what vision of the good life

و چطور می تونید جوابی پیدا کنید

که چه دیدگاهی از زندگی خوب را مایلید با طرح و نیت خود ارائه داده و خلق کنید

you want to convey and create with your designs

که چه دیدگاهی از زندگی خوب را مایلید با طرح و نیت خود ارائه داده و خلق کنید

without asking the question:

بدون پرسش این سوال که

What vision of the good life do you yourself want to live?

چه دیدگاهی از زندگی خوب را خودتون مایل به زندگی هستید؟

چه دیدگاهی از زندگی خوب را خودتون مایل به زندگی هستید؟

و با این پرسش از شما تشکر می کنم.

And with that,

I thank you.

(Applause)

... تشویق حاضرین...