What kids can teach adults about asking for help | YeYoon Kim

39,734 views ・ 2020-10-28

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

00:00
Transcriber: Leslie Gauthier Reviewer: Krystian Aparta
0
0
7000
Translator: Mona Jahanbakhshi Reviewer: Masoud Motamedifar
چگونه کودکان به ما می‌آموزند که انسان‌های بهتری باشیم؟
00:13
What can we learn from children about being better humans?
1
13646
3260
00:16
They're fiercely loyal to their friends,
2
16930
1906
آنها به شدت به دوستان خود وفادار هستند،
00:18
fast to defend, quick to apologize
3
18860
1942
به سرعت دفاع و سریع هم عذرخواهی می‌کنند
00:20
and swift to forgive.
4
20826
1447
و فوراً می‌بخشند.
00:22
But as a past kindergarten teacher --
5
22297
1925
اما به عنوان یک مربی سابق مهد کودک،
00:24
always a kindergarten teacher at heart --
6
24246
2020
و هنوز هم قلباً یک مربی مهدکودک،
00:26
I want to share with you
7
26290
1249
می‌خواهم چیزی به شما بگویم
00:27
a surprising lesson I learned from them about being asked for help.
8
27563
3810
آن هم درس شگفت‌انگیزی‌ست که بچه‌ها، در رابطه با درخواست کمک، به من یاد دادند.
00:31
I love human behaviors --
9
31397
1537
من عاشق رفتار آدم‌ها هستم--
00:32
how we act differently in different situations and environments --
10
32958
3390
اینکه چگونه در مکان‌ها و شرایط مختلف، رفتار متفاوتی نشان می‌دهیم--
00:36
and these cute five-year-olds with their adorable cheeks
11
36372
2723
و این بچه‌های پنج ساله بامزه با لپ‌های بانمکشان
00:39
and the perfect height to give warm, morning hugs to
12
39119
2681
و ایستادن تمام‌قدشان برای یک صبح‌بخیر گرم و صمیمانه
00:41
and almost a competitive love for high fives,
13
41824
2490
و علاقه بیش از حدشان برای دست دادن،
00:44
were so interesting.
14
44338
1298
بشدت برایم جالب بودند.
00:46
My first class was called a Mars class.
15
46131
2198
اسم اولین کلاس من، کلاس مارس بود.
00:48
I had 10 students,
16
48855
1247
۱۰ شاگرد داشتم،
00:50
and each were so full of character.
17
50126
2349
که تک‌تکشان بشدت بازیگوش بودند.
00:52
But there was this one kid I'll never forget.
18
52499
2450
اما یکی از آن بچه‌ها را هرگز یادم نمی‌رود.
00:54
Let's call him Sam.
19
54973
1784
اسم او سم بود.
00:57
Sam behaved like he forgot he was only five.
20
57398
2706
رفتار سم اصلاً به یک بچه پنج ساله نمی‌خورد.
01:00
He was so independent.
21
60555
1614
خیلی خودکفا بود.
01:02
Not only did he know how to tie his own shoelaces,
22
62193
2614
نه تنها می‌توانست بند کفشش را خودش ببندد،
01:04
but he knew how to tie other kids' shoelaces too.
23
64831
2623
بلکه بند کفش بچه‌های دیگر را هم می‌بست.
01:07
He also never took home a dirty thermos,
24
67825
2494
او همچنین، هرگز ظرف غذای کثیفش را به خانه نمی‌برد،
01:10
because he would clean it after his lunch.
25
70343
2354
چون بعد از ناهار ظرفش را تمیز می‌کرد.
01:12
And if something happened and he needed a change of clothes,
26
72721
2987
و اگر هم اتفاقی می‌افتاد که مجبور می‌شد لباسش را عوض کند،
01:15
he would do so very quietly and discreetly by himself.
27
75732
3086
او این کار را خیلی آرام و با احتیاط انجام می‌داد.
01:19
He didn't ask for help much himself,
28
79190
2227
زیاد از دیگران درخواست کمک نمی‌کرد،
01:21
but he was the one that his classmates went to for help --
29
81441
2912
اما همکلاسی‌هایش اکثراً از او درخواست کمک می‌کردند
01:24
help on things like,
30
84377
1151
کمک در مواردی مثل،
01:25
can he help them finish their kimchi? Because it's too spicy.
31
85552
2858
اینکه آیا می‌تواند در خوردن کیمچی تند به آنها کمک کند؟
01:28
He didn't like showing any type of affection to teachers
32
88933
2621
او دوست نداشت به هیچ عنوان با معلم‌ها مهربان باشد
01:31
and came across as "the cool kid."
33
91578
2324
و از دید بقیه «بچه باحالی» بود.
01:33
If you gave him a good-morning hug,
34
93926
1668
اگر موقع صبح بخیر، بغلش می‌کردید،
01:35
he would roll his eyes
35
95618
1246
رویش را بر می‌گرداند
01:36
and make a funny face as to show discontent,
36
96888
2236
و برای نشان دادن نارضایتی‌اش شکلک در می‌آورد،
01:39
but also stand there and wait if he didn't get his morning hug.
37
99148
3278
اما اگر هم بغلش نمی‌کردید، همانجا منتظر می‌ایستاد.
01:42
He was so smart and reliable
38
102902
1725
آنچنان باهوش و قابل اعتماد بود
01:44
that even I would forget that he was only five.
39
104651
2340
که حتی من هم فراموش می‌کردم که تنها پنج سال دارد.
01:47
As a novice teacher,
40
107415
1151
به عنوان یک تازه‌کار،
01:48
I spent a lot of time observing
41
108590
1540
وقت زیادی را صرف مشاهده می‌کردم
01:50
how more experienced teachers interacted with their students.
42
110154
3198
که چطور معلم‌های باتجربه‌تر با دانش‌آموزانشان تعامل دارند.
01:53
And I noticed something very peculiar.
43
113376
1886
و به چیز بسیار عجیبی پی بردم.
01:55
Oftentimes when kids fall,
44
115740
1771
خیلی وقت‌ها وقتی بچه‌ها می‌افتند،
01:57
they don't start crying immediately.
45
117535
2025
بلافاصله گریه نمی‌کنند.
01:59
They would stand up, puzzled,
46
119584
1959
آنها سردرگم بلند می‌شوند،
02:01
as if trying to make up their mind --
47
121567
1835
طوری که انگار دارند به این فکر می‌کنند
02:03
you know, "What just happened?"
48
123426
1477
می‌دانی «الان چه اتفاقی افتاد؟»
02:04
"Is this a big enough deal for me to cry?
49
124927
2011
«آیا آنقدر وخیم هست که گریه کنم؟
02:06
Does this hurt? What's going on?"
50
126962
2319
آیا درد دارد؟ چه خبر شده؟»
02:09
Usually kids will be OK until they lock eyes with an adult:
51
129305
3655
معمولاً بچه‌ها مشکلی ندارند تا اینکه چشمشان به یک بزرگ‌تر ‌بیفتد؛
02:12
one that they trust and know can do something for them.
52
132984
2789
کسی که قابل اعتماد باشد و بتواند کمکشان کند.
02:16
Eyes lock, and then, they burst out in tears.
53
136260
3322
گره خوردن نگاهشان به هم همانا، و به گریه افتادن کودک همانا.
02:19
When I noticed this, I so wanted it to happen to me,
54
139606
3016
وقتی متوجه این موضوع شدم، خیلی دوست داشتم آن را تجربه کنم،
02:22
because to me, that meant that you had earned a kid's trust
55
142646
3175
چون بنظرم به این معنی بود که اعتماد آن کودک را به دست آورده‌اید
02:25
and had proven that you're capable to help them with anything.
56
145845
3033
و این قابلیت را دارید تا در همه موارد به او کمک کنید.
02:28
You were a hero to them.
57
148902
1513
شما قهرمان آنها خواهید بود.
02:31
Weeks went by of me just watching other teachers
58
151118
2624
هفته‌ها گذشت و من فقط معلم‌های دیگر را تماشا می‌کردم
02:33
have kids run to them in tears,
59
153766
1612
بچه‌ها با گریه سمتشان می‌آمدند،
02:35
and I'd watch in jealousy.
60
155402
1777
و من با حسرت به آنها نگاه می‌کردم.
02:37
Oh, was I jealous.
61
157203
1257
اوه، یعنی من حسود بودم.
02:38
I mean, of course I didn't want the kids to fall,
62
158484
2585
البته که دلم نمی‌خواست بچه‌ها زمین بخورند،
02:41
but I really wanted that moment of validation
63
161093
2342
اما بشدت به این تأییدیه نیاز داشتم
02:43
that yes, I had earned a kid's trust enough to be the one to help them.
64
163459
3736
تصدیقی که نشان دهد آنقدر اعتماد کودک را جلب کرده‌ام که از من کمک بخواهد.
02:47
Then, it finally happened.
65
167817
1730
بالاخره این اتفاق افتاد.
02:49
It was a beautiful day.
66
169571
1469
روز قشنگی بود.
02:51
It was during recess at the indoor playground.
67
171064
2907
این اتفاق در زمان استراحت و در زمین بازی داخلی اتفاق افتاد.
02:53
The kids were playing
68
173995
1256
بچه‌ها مشغول بازی بودند
02:55
and I was getting some things laminated --
69
175275
2000
و من داشتم چیزها را مرتب می‌کردم
02:57
because teachers are forever laminating stuff --
70
177299
2262
چون این کار هر روز معلم‌هاست--
02:59
in the teacher's room next door.
71
179585
1830
و در اتاق معلم‌ها بودم.
03:01
Then I heard a kid yell, "Teacher, teacher, Sam fell down."
72
181439
3642
صدای یکی از بچه‌ها را شنیدم، «خانم معلم، خانم معلم، سم زمین خورده.»
03:05
So I went out to peak,
73
185515
1602
بیرون رفتم،
03:07
looked around for Sam,
74
187141
1244
با نگاهم دنبال سم می‌گشتم،
03:08
and there he was, looking very puzzled,
75
188409
2661
مات و مبهوت آنجا ایستاده بود،
03:11
as if he was trying to add double digits.
76
191094
2582
انگار که داشت معادلات ریاضی حل می‌کرد.
03:13
Then he looked at me,
77
193700
1370
بعد به من نگاه کرد،
03:15
our eyes locked,
78
195094
1522
نگاهمان به هم گره خورد،
03:16
and then it happened.
79
196640
1644
و آن اتفاق افتاد.
03:18
His lower lip started to tremble
80
198308
1937
لب پایینش شروع به لرزیدن کرد
03:20
and his tiny eyes started to fill with tears.
81
200269
2849
و چشم‌های کوچکش پر از اشک شد.
03:23
Then he burst out in tears running towards me,
82
203142
2651
بعد گریه کنان به سمت من آمد،
03:25
and it was glorious.
83
205817
1167
و این شگفت‌انگیز بود.
03:27
I'll never forget that moment.
84
207008
1849
هرگز آن لحظه را فراموش نمی‌کنم.
03:28
He let me give him a big hug to help him calm down,
85
208881
3503
او گذاشت که من محکم بغلش کنم و کمک کنم تا آرام شود،
03:32
and it turns out that yes, he did trip over his own two feet
86
212408
2900
معلوم شد که او خودش روی زمین لیز خورده،
03:35
so there was no one other than the floor to reprimand.
87
215332
2812
بنابراین نمی‌شد کسی غیراز زمین را بازخواست کنیم.
03:38
We checked to make sure that he wasn't hurt
88
218168
2006
مطمئن شدیم که آسیب ندیده باشد
03:40
and he overcame that with not even a bruise.
89
220198
2326
حتی یک کبودی هم نداشت.
03:42
It was in that moment, oddly --
90
222548
1958
در آن لحظه، در کمال تعجب
03:44
it didn't feel like I was there to help Sam,
91
224530
2307
بنظر نمی‌رسید که من دارم به سم کمک می‌کنم،
03:46
but rather he was giving me this gift,
92
226861
2447
بلکه ظاهراً او این هدیه را به من داد،
03:49
this opportunity to help him.
93
229332
2110
فرصت کمک کردن را.
03:51
And it's something very weird that I struggle putting down in words.
94
231466
3397
و برای من خیلی سخت بود که بخواهم این‌ها را بنویسم.
03:54
With his vulnerability
95
234887
1168
او با آسیب‌پذیری خودش
03:56
in coming to me for help as if I could do something about it,
96
236079
3404
و اینکه طوری به سمت من آمد که انگار می‌توانم به او کمک کنم،
03:59
you would think that gives me the power,
97
239507
2267
به نظر می‌رسد به من قدرت داده باشد،
04:01
but in that moment,
98
241798
1184
اما در آن لحظه،
04:03
no, it was quite the opposite,
99
243006
1866
کاملاً عکس این قضیه اتفاق افتاد،
04:04
and the power shifted even more so to him.
100
244896
2226
و این قدرت را بیشتر به خودش داد.
04:07
Being asked for help is a privilege:
101
247710
2348
اینکه از شما کمک خواسته شود یک امتیاز است:
04:10
a gift for you to do something for someone,
102
250082
2432
موهبتی که اجازه می‌دهد به دیگران کمک کنید،
04:12
especially when it's coming from their place of vulnerability.
103
252538
3520
مخصوصاً در مواردی که آسیب‌پذیر هستند.
04:16
With everything I learned from kindergarten,
104
256082
2048
با همه چیزهایی که در مهدکودک یاد گرفتم،
04:18
or in "teaching" kindergarten,
105
258154
1961
یا از «آموزش» در مهدکودک آموخنم،
04:20
I went to conquer other things in life.
106
260139
1867
مشکلات دیگر زندگی‌ام را حل می‌کنم.
04:22
Fast-forward nine years,
107
262508
1321
نه سال بعد
04:23
and I landed in an association for project management professionals
108
263853
3548
دریک انجمن متخصصان مدیریت پروژه
04:27
in a role that works extensively with volunteers.
109
267425
2880
در شغلی که به شدت با داوطلب‌ها سروکار دارد مشغول شدم.
04:30
Working with volunteers is a wonderful experience,
110
270329
3135
کار با داوطلب‌ها تجربه شگفت‌انگیزی است،
04:33
but there are some things I wish had a been warned about,
111
273488
2667
اما مواردی هم هستند که ای کاش از قبل می‌دانستم،
04:36
like how to set boundaries.
112
276179
1832
مانند چگونگی تعیین حد و مرز.
04:38
It's very easy to fall into the rabbit hole
113
278416
2239
آدم خیلی راحت توی دردسر می‌افتد
04:40
of "because they're volunteers."
114
280679
2238
که می‌گوییم «آنها داوطلب هستند.»
04:43
Late night calls?
115
283274
1271
تماس‌های آخر شب؟
04:44
Yes, because they're volunteers and have day jobs.
116
284569
2880
بله، چون آنها داوطلب هستند و روزها کار دارند.
04:47
Business trips that are almost exclusively only on weekends?
117
287473
3453
سفرهای کاری که تقریباً همیشه در آخر هفته‌ها برگزار می‌شوند؟
04:50
Yes, because they're volunteers and have day jobs.
118
290950
2790
بله، چون آنها داوطلب هستند و روزها کار دارند.
04:54
Not to pat myself on the back,
119
294309
1459
نمی‌خواهم از کارم تعریف کنم،
04:55
but I got quite good at my job.
120
295792
1786
اما در کارم خیلی پیشرفت کرده بودم.
04:57
I was thriving off of the relationships I was building.
121
297602
2576
این پیشرفت را مدیون روابطم بودم.
05:00
And the best way I knew how to judge whether I had earned someone's trust
122
300601
3835
و بهترین راهی که نشان می‌داد اعتماد دیگران را جلب کرده‌ام یا خیر
05:04
was if they would come and ask me for help.
123
304460
2327
این بود که ببینم آیا از من کمک می‌خواهند یا خیر.
05:06
I loved it.
124
306811
1195
عاشق این مسئله بودم.
05:08
Every time we did year-end retreats
125
308030
1714
هربارکه دورهمی آخر سال داشتیم
05:09
and we talked about what we wanted to be in the next year,
126
309768
2716
و درباره خواسته‌هایمان برای سال آینده صحبت می‌کردیم،
05:12
my keywords were always "help" or "helpful."
127
312508
2276
«کمک» و «کمک‌کننده» جزء کلمات کلیدی من بودند.
05:14
The problem was that I wasn't being just helpful.
128
314808
2618
مشکل اینجا بود که من فقط کمک‌کننده نبودم.
05:17
Over time, I put more and more pressure on myself
129
317805
2583
با گذر زمان فشار بیشتری به خودم وارد می‌کردم
05:20
to always be busy
130
320412
1320
تا همیشه مشغول باشم
05:21
and to always do a good job.
131
321756
1958
و اینکه همیشه مفید واقع شوم.
05:23
Soon my self-worth became associated with my performance at work,
132
323738
4017
به زودی ارزش من در عملکرد شغلی‌ام خلاصه می‌شد،
05:27
which is basically a recipe for disaster.
133
327779
2374
که این به معنی یک فاجعه بود.
05:30
But don't worry, because I had the best coping mechanism,
134
330177
3143
اما نگران نباشید، زیرا من بهترین مکانیسم مقابله‌ای را داشتم،
05:33
which was denial,
135
333344
1691
و آن انکار کردن بود،
05:35
distraction with even more work
136
335059
1478
پرت کردن حواسم با کار بیشتر
05:36
and drinking --
137
336561
1407
و مست کردن
05:37
and lots of it.
138
337992
1345
آن هم مست کردن زیاد.
05:39
I was so busy being helpful and independent
139
339361
2606
بشدت مشغول کمک به دیگران و پرداختن به استقلال خودم
05:41
and being a great Sam
140
341991
1363
و شبیه شدن به سم بودم
05:43
that I forgot how to ask for help when I needed it.
141
343378
2781
که فراموش کردم چگونه در موقع نیاز درخواست کمک کنم.
05:46
All I had to do was ask,
142
346183
1831
فقط باید درخواست می‌کردم،
05:48
and if I truly believed that asking for help was a gift,
143
348038
2943
و اگر به این باور می‌رسیدم که کمک خواستن یک موهبت است،
05:51
then I should have been doing it more, right?
144
351005
2174
بیشتر این کار را می‌کردم، درست است؟
05:53
Well, we don't always practice what we preach,
145
353565
2158
ما همیشه به آنچه می‌گوییم عمل نمی‌کنیم،
05:55
but about two years ago,
146
355747
1177
اما حدود دو سال پیش،
05:56
I was slapped with a big, fat reminder.
147
356948
2345
ناگهان این مسئله به من یادآوری شد.
05:59
To say that I was burned-out at the time was an understatement,
148
359317
3458
اگر بگویم در آن لحظه درمانده شدم، حق مطلب را ادا نکرده‌ام،
06:02
but thanks to my coping mechanism, drinking,
149
362799
2223
اما به لطف مکانیزم مقابله‌ایم، یعنی مست کردن
06:05
it looked like I was just having a great time.
150
365046
2432
ظاهراً داشتم اوقات خوبی را سپری می‌کردم.
06:07
But one day,
151
367910
1249
اما یک روز،
06:09
just like Sam in the playground,
152
369183
1803
درست مثل سم توی زمبن بازی،
06:11
I tripped over my own two feet.
153
371010
1939
روی زمین افتادم.
06:13
I blacked out
154
373691
1246
هوشیاریم را از دست دادم
06:14
and woke up with a big cut on my foot from broken pieces of glass,
155
374961
3355
و در حالی بهوش آمدم که یک تکه شیشه پایم را بشدت بریده بود،
06:18
eyes swollen from crying
156
378340
1726
چشمانم از شدت گریه ورم کرده بودند
06:20
and a voice so hoarse that I'd most likely been wailing.
157
380090
3148
و صدایم آنقدر خشن بود که به احتمال زیاد ناله کرده بودم.
06:24
I don't have much recollection of what actually happened,
158
384171
2668
زیاد یادم نمی‌آید که چه اتفاقی افتاد،
06:26
but I remember feeling frustrated, sad and afraid.
159
386863
2894
اما یادم می‌آید که ناامید، غمگین و ترسیده بودم.
06:30
Now you've known me for only about 10 minutes,
160
390596
2157
شما تنها ۱۰ دقیقه است که مرا می‌شناسید،
06:32
but you can probably tell that this was really not like me,
161
392777
2816
اما احتمالاً بگویید که اینطور مسائل به شخصیت من نمی‌خورد،
06:35
so when I came to my senses about what had happened,
162
395617
2682
وقتی که به خودم آمدم و متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده،
06:38
I was in shock.
163
398323
1217
شوکه شدم.
06:40
There was no other way of saying it other than that I needed help,
164
400216
3140
کاملاً مشخص بود که به کمک نیاز داشتم،
06:43
both in the sense of I needed some type of therapy help,
165
403380
2812
هم به این معنی بود که به کمک درمانی نیاز داشتم،
06:46
but also help in getting out of that situation.
166
406216
2701
هم اینکه نیاز داشتم از آن وضعیت خلاص شوم.
06:48
It was one of the lowest moments of my life,
167
408941
2057
این لحظه یکی از بدترین لحظات زندگی‌ام بود،
06:51
and even in that moment,
168
411022
1448
اما حتی در آن لحظه،
06:52
my mind was running at hyperspeed into problem-solving mode.
169
412494
3064
ذهن من داشت به سرعت به حالت حل مسئله تغییر وضعیت می‌داد.
06:56
What do I do with this?
170
416210
1561
چه کاری باید بکنم؟
06:57
If I don't fix this, then I'm even more of a disappointment.
171
417795
3243
اگر نتوانم این مسئله را حل کنم بیشتر نا امید می‌شوم.
07:01
If I don't resolve this, then I'm even more of a failure.
172
421062
2829
اگر این مسئله را حل نکنم بیشتر شکست می‌خورم.
07:04
Those are things that were running through my mind,
173
424521
2381
اینها مسائلی بود که به ذهنم خطور می‌کرد،
07:06
and it didn't even occur to me that I could ask for help.
174
426926
2884
و حتی از ذهنم هم نگذشت که می‌توانم از دیگران کمک بخواهم.
07:10
I was surrounded by so many people who cared for me and wanted to help,
175
430456
3435
جمعیت زیادی جمع شده بودند که من برایشان مهم بودم و قصد کمک داشتند.
07:13
but I just couldn't see them.
176
433915
2865
اما من آنها را نمی‌دیدم.
07:16
Until finally, my good friend had to literally hold me by my shoulders
177
436804
4501
تا اینکه بالاخره بهترین دوستم شانه‌های مرا گرفت
07:21
and force me to ask for help.
178
441329
2054
و وادارم کرد که کمک بخواهم.
07:24
"Can you do this?"
179
444049
1560
«می‌توانی این کار را انجام بدهی؟»
07:25
"No."
180
445633
1294
«نه.»
07:26
"Do you need help?"
181
446951
1232
«کمک می‌خواهی؟»
07:28
"Yes."
182
448601
1244
«بله.»
07:29
"Can I help you?"
183
449869
1803
«می‌توانم کمکت کنم؟»
07:31
"Yes."
184
451696
1170
«بله.»
07:32
"Can I get others that love and care for you to help you too?"
185
452890
3382
«می‌توانم به بقیه دوستانت هم بگویم که برای کمک بیایند؟»
07:36
"Yes."
186
456610
1150
«بله.»
07:38
That was my grown-up version of locking eyes with my teacher.
187
458349
2895
این نسخه بزرگسال گره خوردن نگاه من با معلمم بود.
07:41
And just like that,
188
461268
1158
و به همین سادگی،
07:42
as soon as I said, "Yes, you may help me,"
189
462450
2226
به محض اینکه گفتم، «بله، می‌توانی کمکم کنی،»
07:44
I felt a tingling of hope
190
464700
1511
یک حس امید را تجربه کردم
07:46
and some sort of control coming back.
191
466235
2065
و حس کردم دوباره اوضاع را در کنترل دارم.
07:48
And if you think about it,
192
468324
1371
و اگر به این فکر می‌کنید،
07:49
isn't it so weird we spend all of childhood
193
469719
2256
که آیا عجیب نیست که ما در همه دوران کودکیمان
07:51
being so good at asking for help
194
471999
1810
در کمک گرفتن خبره هستیم
07:53
and are expected to grow up to be these self-reliant human beings
195
473833
3232
و وقتی بزرگ می‌شویم، از ما انتظار می‌رود که خودکفا باشیم
07:57
and we get so good at it
196
477089
1552
و آنچنان در این کار خبره می‌شویم
07:58
that we have to be reminded that it's OK to ask for help?
197
478665
3202
که باید به یادمان بیاورند که کمک گرفتن از دیگران ایرادی ندارد؟
08:02
Later, that moment helped me realize so many things.
198
482305
2698
بعدها، آن لحظه خاص کمکم کرد تا مسائل زیادی را متوجه شوم
08:05
I'm always so happy to help others and I love it.
199
485625
2632
همیشه دوست دارم به دیگران کمک کنم و از آن لذت می‌برم.
08:08
Why wouldn't others be willing to help me?
200
488281
2302
چرا نباید دیگران بخواهند به من کمک کنند؟
08:10
And more importantly,
201
490607
1581
و مهمتر از آن،
08:12
why wouldn't I want others to feel the happiness and joy
202
492212
2665
چرا این شادی و لذت را با دیگران قسمت نکنم
08:14
that comes from helping the Sams of the world?
203
494901
2214
شادی‌ای که نتیجه کمک کردن به امثال سم است؟
08:17
We all want to be the best Sams in life:
204
497944
2195
همه ما دوست داریم مثال بارز سم باشیم:
08:20
to be strong, independent and self-reliant,
205
500163
2827
قوی، مستقل و خودکفا باشیم،
08:23
but we don't always have to be.
206
503014
2224
اما مجبور نیستیم همیشه اینچنین باشیم.
08:25
So let's start asking for help more often,
207
505262
2310
بیایید هر از گاهی درخواست کمک کنیم،
08:27
because helping Sams is a privilege and a gift.
208
507596
2990
زیرا کمک به امثال سم، یک امتیاز و یک موهبت است.
08:31
Thank you.
209
511417
1150
متشکرم.
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7