Don't feel sorry for refugees -- believe in them | Luma Mufleh

100,832 views ・ 2017-07-25

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Shima Ghanbari Reviewer: Amin Alaee
00:12
I remember when I first found out
0
12764
1898
اولین باری که متوجه شدم قراره در
00:14
I was going to speak at a TED conference.
1
14686
2039
کنفرانس TED صحبت کنم یادم میاد.
00:16
I ran across the hall to one of my classrooms
2
16749
2111
از میان راهرو به یکی از کلاس هایم دویدم
00:18
to inform my students.
3
18884
1429
تا به دانش آموزانم اطلاع دهم.
00:20
"Guess what, guys?
4
20337
1248
«حدس بزنید چی شده،بچه‌ها؟
00:21
I've been asked to give a TED Talk."
5
21609
2078
ازم دعوت شده تا در TED سخنرانی کنم.»
00:23
The reaction wasn't one I quite expected.
6
23711
2031
واکنش ها چیزی نبود که من انتظار داشتم.
00:25
The whole room went silent.
7
25766
1458
کل کلاس ساکت شد.
00:28
"A TED Talk? You mean, like the one you made us watch on grit?
8
28954
2960
«یه سخنرانی TED؟یعنی مثل همون که مجبورمون کردید درگریت ببینیم؟
00:31
Or the one with the scientist that did this really awesome thing with robots?"
9
31938
3695
یا اونی که دانشمنده کارهای فوق العاده با ربات انجام می داد؟»
00:35
Muhammad asked.
10
35657
1166
محمد پرسید.
00:36
"Yes, just like that."
11
36847
1421
«بله، مثل همونه.»
00:38
"But Coach, those people are really important and smart."
12
38957
2934
«اما مربی، اون آدمها خیلی مهم و باهوش بودند.»
00:41
(Laughter)
13
41915
2077
(خنده)
00:44
"I know that."
14
44016
1322
«میدونم.»
00:46
"But Coach, why are you speaking? You hate public speaking."
15
46613
3717
«اما مربی، چرا می خواهید سخنرانی کنید؟ شما که از صحبت کردن در جمع متنفرید.»
00:50
"I do," I admitted,
16
50891
1509
«بله هستم،» حرفشو قبول کردم،
00:54
"But it's important that I speak about us, that I speak about your journeys,
17
54154
3599
«اما مهمه که من در مورد خودمون صحبت کنم،در مورد مسیری که طی کردید،
00:57
about my journey.
18
57777
1159
درباره راهی که من طی کرده‌آم.
00:58
People need to know."
19
58960
1269
مردم باید بدونند.»
01:00
The students at the all-refugee school that I founded
20
60918
2713
دانش آموزان مدرسه پناهندگانی که من تاسیس کردم
01:03
decided to end with some words of encouragement.
21
63655
2392
تصمیم گرفتند که بحث رو با تشویق تمام کنند.
01:06
"Cool! It better be good, Coach."
22
66071
1819
«باحاله! بهتره که خوب باشه، مربی.»
01:07
(Laughter)
23
67914
2700
(خنده)
01:10
There are 65.3 million people who have been forcibly displaced
24
70638
3558
۶۵٫۳ میلیون نفرهستند که مجبور شدند ترک وطن کنند
01:14
from their homes because of war or persecution.
25
74220
2548
به خاطر جنگ یا آزار و شکنجه.
01:17
The largest number, 11 million, are from Syria.
26
77855
2983
بیشترین تعداد یعنی ۱۱ میلیون نفر از سوریه است.
01:21
33,952 people flee their homes daily.
27
81783
4359
۳۳٫۹۵۲ نفر روزانه از وطنشون فرار می کنند.
01:28
The vast majority remain in refugee camps,
28
88666
3198
قسمت اعظمی از این تعداد در اردوگاه‌های پناهندگان می مونند،
01:31
whose conditions cannot be defined as humane under anyone's definition.
29
91888
4025
که شرایطشون طبق هیچ تعریفی انسانی نمی تونه باشه.
01:36
We are participating in the degradation of humans.
30
96506
4350
ما داریم آدم ها رو تحقیر می کنیم.
01:44
Never have we had numbers this high.
31
104570
1781
هیچ زمانی چنین ارقام بالایی رو نداشتیم
01:46
This is the highest number of refugees since World War II.
32
106375
3121
این بالاترین رقم از پناهنده هاست از زمان جنگ جهانی دوم.
01:50
Now, let me tell you why this issue is so important to me.
33
110235
2772
حالا بذارید براتون بگم چرا این مسئله برام انقدر مهمه.
01:53
I am an Arab. I am an immigrant.
34
113964
2750
من عربم. مهاجرم.
01:57
I am a Muslim.
35
117844
1267
مسلمانم.
01:59
I've also spent the last 12 years of my life working with refugees.
36
119826
3774
و همچنین ۱۲ سال اخیر رو صرف کار کردن با پناهنده ها کردم.
02:03
Oh -- and I'm also gay.
37
123624
1442
اوه. و همجنس خواهم.
02:05
It makes me really popular these days.
38
125090
1900
این روزها به خاطرش خیلی معروف شدم.
02:07
(Laughter)
39
127014
1891
(خنده)
02:08
But I am the daughter of a refugee.
40
128929
1944
ولی من دختر یک پناهنده هستم.
02:11
My grandmother fled Syria in 1964 during the first Assad regime.
41
131876
4498
مادربزرگم از سوریه سال ۱۹۶۴ در زمان اولین رژیم اسعد فرار کرد.
02:16
She was three months pregnant when she packed up a suitcase,
42
136398
3447
وقتی چمدونشو جمع کرد سه ماهه باردار بود،
02:19
piled in her five children and drove to neighboring Jordan,
43
139869
3094
پنج تا بچه شو تو ماشین جمع کرد و به کشور همسایه، اردن، رفت
02:22
not knowing what the future held for her and her family.
44
142987
3012
و نمی‌دونست که آینده چه چیزی برای خودش و خانوادش داره.
02:26
My grandfather decided to stay, not believing it was that bad.
45
146023
3637
پدربزرگم تصمیم گرفت بمونه به نظرش خیلی بد نبود.
02:30
He followed her a month later, after his brothers were tortured
46
150382
3474
پدربزرگم هم ماه بعد به دنبال مادربزرگم رفت بعد از اینکه بردارانش شکنجه شدند
02:33
and his factory was taken over by the government.
47
153880
2429
و دولت کارخانه‌ش را مصادره کرد.
02:36
They rebuilt their lives starting from scratch
48
156859
2194
آنها زندگیشون رو دوباره از صفر شروع کردند
02:39
and eventually became independently wealthy Jordanian citizens.
49
159077
3275
و درنهایت مستقلا شهروندان اردنی پولداری شدند.
02:43
I was born in Jordan 11 years later.
50
163789
2493
من یازده سال بعد در اردن به دنیا اومدم.
02:47
It was really important to my grandmother for us to know our history
51
167251
3310
برای مادربزرگم خیلی اهمیت داشت که ما درباره تاریخ
02:50
and our journey.
52
170585
1154
و سفرمون بدونیم.
02:52
I was eight years old when she took me to visit my first refugee camp.
53
172703
3617
هشت سالم بود که منو به اولین کمپ پناهندگی‌مون برد تا ببینم.
02:56
I didn't understand why.
54
176344
1440
نفهمیدم چرا.
02:58
I didn't know why it was so important to her
55
178456
2131
نفهمیدم چرا براش انقدر اهمیت داره
03:00
for us to go.
56
180611
1450
که ما بریم.
03:02
I remember walking into the camp holding her hand,
57
182085
2939
یادم میاد درحالیکه دستشو گرفته بودم وارد کمپ شدم،
03:05
and her saying, "Go play with the kids,"
58
185048
1969
و حرفش،«برو با بچه ها بازی کن»،
03:07
while she visited with the women in the camp.
59
187041
2503
وقتیکه خودش با خانم های کمپ ملاقات می‌کرد.
03:10
I didn't want to.
60
190426
1212
من دلم نمی‌خواست.
03:11
These kids weren't like me.
61
191662
1416
این بچه ها مثل من نبودند.
03:13
They were poor. They lived in a camp.
62
193102
1778
فقیر بودند. تو کمپ زندگی می‌کردند.
03:14
I refused.
63
194904
1340
من پیشنهادشو رد می‌کردم.
03:16
She knelt down beside me and firmly said, "Go.
64
196268
2966
کنارم زانو زد و قاطعانه می‌گفت، «برو.
03:19
And don't come back until you've played.
65
199258
2154
و تا زمانی که بازی نکردی برنگرد.
03:21
Don't ever think people are beneath you
66
201436
2040
فکر نکن مردم از تو پایین ترند
03:23
or that you have nothing to learn from others."
67
203500
2299
یا چیزی نیست که تو بتونی از دیگران یاد بگیری.»
03:26
I reluctantly went.
68
206340
1449
من با اکراه رفتم.
03:27
I never wanted to disappoint my grandmother.
69
207813
2288
هیچ وقت نمی‌خواستم مادربزرگمو ناامید کنم.
03:31
I returned a few hours later,
70
211295
1397
چند ساعت بعد برگشتم،
03:32
having spent some time playing soccer with the kids in the camp.
71
212716
4630
بعد از اینکه مدتی با بچه ها تو کمپ فوتبال بازی می‌کردم.
03:37
We walked out of the camp,
72
217859
1277
از کمپ میومدیم بیرون،
03:39
and I was excitedly telling her what a great time I had
73
219160
2695
و با هیجان می‌گفتم که چه اوقات خوبی داشتم
03:41
and how fantastic the kids were.
74
221879
1931
و چقدر بچه ها عالی بودند.
03:44
"Haram!" I said in Arabic. "Poor them."
75
224995
2680
به عربی گفتم، «حرام.» «بیچاره اونها.»
03:48
"Haram on us," she said, using the word's different meaning,
76
228468
3087
او گفت، «حرام بر ما» از معنی متفاوت اون کلمه استفاده کرد،
03:51
that we were sinning.
77
231579
1333
که ما داریم گناه می کنیم.
03:53
"Don't feel sorry for them; believe in them."
78
233822
2373
«برای اون‌ها تاسف نخور: باورشون داشته باش.»
03:58
It wasn't until I left my country of origin for the United States
79
238171
3419
تا زمانیکه کشورمو به مقصد آمریکا ترک نکرده بودم
04:01
that I realized the impact of her words.
80
241614
2012
تاثیر حرفهای مادربزرگمو درک نکردم.
بعد ازینکه از دانشگاه فارغ التحصیل شدم تقاضای پناهندگی سیاسی کردم وبه من اعطاشد
04:05
After my college graduation, I applied for and was granted political asylum,
81
245007
3674
04:08
based on being a member of a social group.
82
248705
2092
براین اساس که عضویک گروه اجتماعی هستم.
04:11
Some people may not realize this,
83
251530
1690
بعضی مردم ممکنه اینو درک نکنند.
04:13
but you can still get the death penalty in some countries for being gay.
84
253244
3666
اما هنوز هم ممکنه در بعضی از کشورها به خاطر همجنس خواه بودن محکوم به مرگ بشی
04:18
I had to give up my Jordanian citizenship.
85
258897
2044
مجبور بودم از شهروندی اردن دست بکشم.
04:20
That was the hardest decision I've ever had to make,
86
260965
2449
سخت‌ترین تصمیمی بود که در عمرم مجبور شدم بگیرم،
04:23
but I had no other choice.
87
263438
1380
اما انتخاب دیگه ای نداشتم.
04:29
The point is,
88
269207
1243
نکته اینجاست که،
04:31
when you find yourself choosing between home and survival,
89
271326
3076
وقتی خودتو بین دو گزینه وطن و زنده موندن می بینی،
04:34
the question "Where are you from?" becomes very loaded.
90
274426
2832
سوال «اهل کجایی» خیلی کنایه دار میشه.
04:38
A Syrian woman who I recently met at a refugee camp in Greece
91
278592
3267
خانم سوری که اخیرا در کمپ پناهندگان در یونان ملاقاتش کردم
04:41
articulated it best,
92
281883
1268
به روشن‌ترین شکل بیان کرد
04:43
when she recalled the exact moment she realized she had to flee Aleppo.
93
283175
3570
وقتی لحظه دقیقی که متوجه شد بایداز حلب فرار کنه رو به یاد آورد.
04:47
"I looked out the window and there was nothing.
94
287097
2258
«از پنجره به بیرون نگاه کردم و هیچی نبود اونجا.
04:49
It was all rubble.
95
289379
1359
همه‌ش آوار بود.
04:51
There were no stores, no streets, no schools. Everything was gone.
96
291413
3792
هیچ مغازه ای،خیابانی، مدرسه ای نبود. همه چی ناپدید شده بود.
04:55
I had been in my apartment for months,
97
295826
2047
ماه‌ها در آپارتمانم بودم،
04:57
listening to bombs drop and watching people die.
98
297897
3070
به صدای بمب‌ها گوش می‌دادم که می‌افتادن و مرگ مردم رو تماشا می‌کردم.
05:01
But I always thought it would get better,
99
301591
2063
ولی همیشه فکر می‌کردم بهتر خواهد شد،
05:04
that no one could force me to leave,
100
304848
2074
که هیچ کس نمی‌تونه منو مجبور کنه برم،
05:06
no one could take my home away from me.
101
306946
2042
هیچکس نمی‌تونه خونه‌ ام رو ازم بگیره.
05:09
And I don't know why it was that morning, but when I looked outside,
102
309615
3272
و نمی‌دونم چرا اون روز صبح بود، اما وقتی بیرونو نگاه کردم،
05:12
I realized if I didn't leave, my three young children would die.
103
312911
3138
متوجه شدم اگه اینجارو ترک نکنم، سه تا فرزند کوچکم می‌میرند.
05:16
And so we left.
104
316073
1389
و درنتیجه ما آنجا رو ترک کردیم.
05:17
We left because we had to, not because we wanted to.
105
317486
3004
ما ترک کردیم چون مجبور بودیم، نه به خاطر اینکه دلمون می‌خواست.
05:20
There was no choice," she said.
106
320514
1748
راه دیگه ای نبود.»
05:23
It's kind of hard to believe that you belong
107
323798
2278
سخته که باور کنی تعلق داری به جایی
05:26
when you don't have a home,
108
326100
1464
وقتی خونه ای نداری،
05:27
when your country of origin rejects you because of fear or persecution,
109
327588
4006
وقتی که کشورت تو رو طرد می‌کنه به خاطر ترس یا آزار و شکنجه،
05:31
or the city that you grew up in is completely destroyed.
110
331618
3904
یا شهری که توش بزرگ شدی کاملا خراب شده.
05:36
I didn't feel like I had a home.
111
336625
2031
حس نمی‌کردم که خونه ای داشتم.
05:38
I was no longer a Jordanian citizen,
112
338680
2457
دیگه یه شهروند اردنی نبودم،
05:41
but I wasn't American, either.
113
341161
1632
اما آمریکایی هم نبودم.
05:43
I felt a kind of loneliness
114
343463
1738
یه جور حس تنهایی داشتم
05:45
that is still hard to put into words today.
115
345225
2119
که حتی امروز هم سخته به زبون بیارم.
بعد ازدانشگاه، شدیدا نیازداشتم مکانی رو پیداکنم که خونه صداش بزنم.
05:48
After college, I desperately needed to find a place to call home.
116
348601
3283
از یه ایالت به یه ایالت دیگه می‌رفتم وبرمی‌گشستم
05:52
I bounced around from state to state
117
352366
1716
05:54
and eventually ended up in North Carolina.
118
354106
2435
و درنهایت ازکارولینای شمالی سر در آوردم.
05:56
Kindhearted people who felt sorry for me
119
356565
2125
مردمانی باقلب مهربان که دلشون به حالم می‌سوخت
پیشنهاد میدادند که اجاره‌مو پرداخت کنند
05:59
offered to pay rent
120
359233
1334
یا برام غذا یا یه دست لباس برای مصاحبه جدیدم بخرند.
06:01
or buy me a meal or a suit for my new interview.
121
361225
3314
06:04
It just made me feel more isolated and incapable.
122
364563
3023
این کارها فقط منو بیشتر منزوی و ناتوان می‌کرد.
06:08
It wasn't until I met Miss Sarah,
123
368301
1814
این وضع ادامه داشت تازمانیکه دوشیزه سارا، یه باپتیست جنوبی، روملاقات کردم،
06:10
a Southern Baptist who took me in at my lowest and gave me a job,
124
370139
3736
زمانیکه در رنجورترین و بی‌حوصله‌ترین وضع بودم به من جا و کار داد،
06:13
that I started to believe in myself.
125
373899
1893
که باعث شد به خودم باور داشته باشم.
06:16
Miss Sarah owned a diner in the mountains of North Carolina.
126
376515
3797
دوشیزه سارا یه غذاخوری در کوه‌های کارولینای شمالی داشت.
06:21
I assumed, because of my privileged upbringing
127
381676
2169
من گمان می‌کردم به خاطر تربیت ثروتمند وممتازم
06:23
and my Seven Sister education,
128
383869
1519
و تحصیلاتم در کالج سون سیستر،
06:25
that she would ask me to manage the restaurant.
129
385412
2204
به من میگه که رستوران رو اداره کنم.
06:27
I was wrong.
130
387640
1208
اشتباه می‌کردم.
06:29
I started off washing dishes,
131
389792
1703
از شستن ظرف‌ها ،تمیزکردن سرویس بهداشتی
06:31
cleaning toilets and working the grill.
132
391519
1979
وکباب کردن شروع کردم.
06:34
I was humbled; I was shown the value of hard work.
133
394067
3085
متواضع بودم؛ ارزش سخت کار کردن بهم نشون داده شده بود.
06:37
But most importantly, I felt valued and embraced.
134
397176
2610
ولی از همه مهمتر، احساس می‌کردم با ارزشم و پذیرفته شدم.
06:40
I celebrated Christmas with her family,
135
400744
1880
من کریسمس رو با خانوادش جشن گرفتم،
06:42
and she attempted to observe Ramadan with me.
136
402648
2352
و او سعی کرد رمضان رو با من برگزار کنه.
یادم میاد خیلی در مورد اینکه بهش بگم همجنس خواهم عصبی بودم...
06:46
I remember being very nervous about coming out to her --
137
406056
2670
06:48
after all, she was a Southern Baptist.
138
408750
2042
بالاخره او یه باپتیست جنوبی بود.
06:50
I sat on the couch next to her
139
410816
1460
روی کاناپه کنارش نشستم
06:52
and I said, "Miss Sarah, you know that I'm gay."
140
412300
2531
و گفتم، «دوشیزه سارا، میدونید من همجنس خواهم.»
06:54
Her response is one that I will never forget.
141
414855
2186
جوابش رو هیچ وقت فراموش نمی‌کنم.
06:57
"That's fine, honey. Just don't be a slut."
142
417535
2199
«عزیزم، اشکالی نداره. فقط بی بندوبار و هرجایی نباش.»
06:59
(Laughter)
143
419758
3172
(خنده)
07:02
(Applause)
144
422954
2675
(تشویق)
07:05
I eventually moved to Atlanta, still trying to find my home.
145
425653
5912
بالاخره به آتلانتا رفتم و هنوز تلاش می‌کردم خونمو پیداکنم.
07:12
My journey took a strange turn three years later,
146
432081
2379
سه سال بعد سفرم تغییر عجیبی کرد،
07:14
after I met a group of refugee kids playing soccer outside.
147
434484
3233
بعد ازینکه گروهی از کودکان پناهنده رو دیدم که داشتند فوتبال بازی می‌کردند
07:18
I'd made a wrong turn into this apartment complex,
148
438138
2540
اشتباه پیچیدم به داخل این مجتمع آپارتمانی،
07:20
and I saw these kids outside playing soccer.
149
440702
2215
و این بچه ها رو دیدم بیرون فوتبال بازی می‌کردند.
آنها داشتند با پای برهنه و یه توپ فوتبال پاره پوره بازی می‌کردند
07:23
They were playing barefoot with a raggedy soccer ball
150
443316
2563
07:25
and rocks set up as goals.
151
445903
1452
و دروازه هاشون با سنگ بود.
07:27
I watched them for about an hour,
152
447379
1700
حدود یک ساعت تماشاشون کردم،
07:29
and after that I was smiling.
153
449103
1578
و بعدش داشتم لبخند می‌زدم.
07:31
The boys reminded me of home.
154
451116
1587
پسرها منو یاد خونه‌م انداختند.
آنها منو به یادبزرگ شدن خودم انداختند که در خیابانهای اردن
07:33
They reminded me of the way I grew up playing soccer
155
453188
2478
07:35
in the streets of Jordan, with my brothers and cousins.
156
455690
2630
با برادرهام و بچه های فامیل فوتبال بازی می‌کردم.
07:39
I eventually joined their game.
157
459612
2001
بالاخره به بازیشون ملحق شدم.
07:41
They were a little skeptical about letting me join it,
158
461637
2843
آنها یه ذره شک داشتند که منوبه بازی راه بدهند،
07:44
because according to them, girls don't know how to play.
159
464504
2662
چون از نظر آنها، دخترها نمی‌دونند که چطور بازی کنند.
07:47
But obviously I did.
160
467190
1346
ولی واضح بود که می‌دونستم.
07:48
I asked them if they had ever played on a team.
161
468560
2244
ازشون پرسیدم تا حالا تیمی بازی کردند.
07:50
They said they hadn't, but that they would love to.
162
470828
2434
گفتند نه، ولی دوست دارند که تیمی بازی کنند.
07:53
I gradually won them over, and we formed our first team.
163
473751
3021
به تدریج نظرشون رو جلب کردم، و اولین تیممون رو شکل دادیم.
07:57
This group of kids would give me a crash course in refugees, poverty
164
477671
4884
این گروه از بچه ها برام در فقر، پناهندگی و
08:03
and humanity.
165
483817
1232
انسانیت دوره فشرده گذاشتند.
08:06
Three brothers from Afghanistan -- Roohullah, Noorullah and Zabiullah --
166
486195
3555
سه برادر از افغانستان- روح الله نورالله و ذبیح الله-
08:09
played a major role in that.
167
489774
1624
نقش بزرگی در اون دوره ایفا کردند.
08:12
I showed up late to practice one day to find the field completely deserted.
168
492200
3568
یه روز واسه تمرین سر و کله‌م دیر پیدا شد و دیدم زمین کاملا خالیه.
08:15
I was really worried.
169
495792
1181
خیلی نگران شدم.
08:16
My team loved to practice.
170
496997
1611
تیمم عاشق تمرین کردن بود.
08:18
It wasn't like them to miss practice.
171
498632
2607
ازشون بعید بود تمرینو از دست بدهند.
08:21
I got out of my car, and two kids ran out from behind a dumpster,
172
501263
3088
از ماشینم پیاده شدم، و دوتا بچه ازپشت زباله دانی بیرون دویدند
08:24
waving their hands frantically.
173
504375
1583
و سراسیمه دست تکون دادند.
08:26
"Coach, Rooh got beat up. He got jumped.
174
506915
2047
«مربی، روح به شدت کتک خورده. بهش حمله شده.
08:28
There was blood everywhere."
175
508986
1578
همه جا رو خون گرفته.»
08:30
"What do you mean? What do you mean he got beat up?"
176
510588
2455
«منظورتون چیه؟ منظورتون چیه کتک خورده؟»
08:33
"These bad kids came and beat him up, Coach.
177
513067
2073
«این بچه های شر اومدند و کتکش زدند، مربی.
08:35
Everybody left. They were all scared."
178
515164
2226
همه رفتند. همشون ترسیده بودند.»
08:37
We hopped into my car and drove over to Rooh's apartment.
179
517414
2718
سوار ماشینم شدیم و به سمت آپارتمان «روح» رفتیم.
08:40
I knocked on the door, and Noor opened it.
180
520156
2499
در زدم، و «نور» در رو باز کرد.
08:43
"Where's Rooh? I need to talk to him, see if he's OK."
181
523409
2752
«روح کجاست؟ باید باهاش حرف بزنم ببینم حالش خوبه.»
08:46
"He's in his room, Coach. He's refusing to come out."
182
526185
2936
«تو اتاقشه، مربی. نمیاد بیرون.»
08:49
I knocked on the door.
183
529145
1167
در زدم.
08:50
"Rooh, come on out. I need to talk to you.
184
530336
2426
«روح، بیا بیرون. باید باهات حرف بزنم.
08:52
I need to see if you're OK or if we need to go to the hospital."
185
532786
3051
باید ببینم حالت خوبه یا باید بریم بیمارستان.»
08:55
He came out.
186
535861
1151
بیرون اومد.
08:57
He had a big gash on his head, a split lip,
187
537036
2262
یه زخم عمیق رو سرش بود، لبش پاره شده بود،
08:59
and he was physically shaken.
188
539839
1751
و از نظر فیزیکی سست شده یود.
09:02
I was looking at him,
189
542334
1333
بهش نگاه می‌کردم،
09:03
and I asked the boys to call for their mom,
190
543691
2559
واز پسرها خواستم به مادرشون زنگ بزنند،
09:06
because I needed to go to the hospital with him.
191
546274
2412
چون باید با او به بیمارستان می‌رفتم.
09:08
They called for their mom.
192
548710
1307
به مادرشون زنگ زدند.
09:10
She came out.
193
550428
1192
مادرشون اومد.
09:12
I had my back turned to her, and she started screaming in Farsi.
194
552059
3579
پشتم بهش بود، و شروع کرد به فارسی جیغ کشیدن.
09:16
The boys fell to the ground laughing.
195
556397
2075
پسرها رو زمین افتاده بودند و می‌خندیدند.
09:18
I was very confused,
196
558496
1152
خیلی گیج شده بودم،
09:19
because there was nothing funny about this.
197
559672
2074
چون چیز خنده داری درموردش وجود نداشت.
09:22
They explained to me that she said,
198
562210
2000
برام توضیح دادند که مادرشون میگه،
09:24
"You told me your coach was a Muslim and a woman."
199
564234
2814
«شما که گفته بودین مربی‌تون مسلمان و زنه.»
09:27
From behind, I didn't appear to be either to her.
200
567072
2369
از پشت هیچ کدوم از اینها به نظر نمی‌رسیدم در نگاه او.
09:29
(Laughter)
201
569465
3633
(خنده)
09:33
"I am Muslim," I said, turning to her.
202
573122
2236
من در حالیکه بهش رو کردم گفتم، «مسلمانم.»
09:35
"Ašhadu ʾan lā ʾilāha ʾilla (A)llāh,"
203
575382
1931
«اشهدان لا اله الی الله»
09:37
reciting the Muslim declaration of faith.
204
577337
2369
تشهد مسلمانان رو از بر خوندم.
09:40
Confused,
205
580407
1304
گیج شده بود،
09:43
and perhaps maybe a little bit reassured,
206
583028
1990
و شاید کمی مطمئن
09:45
she realized that yes,
207
585042
1155
و متوجه شد بله،
09:46
I, this American-acting, shorts-wearing, non-veiled woman,
208
586221
3291
من، این خانم آمریکایی مانند که لباس کوتاه پوشیده و بی حجابه
09:49
was indeed a Muslim.
209
589536
1190
واقعا مسلمانم.
09:51
Their family had fled the Taliban.
210
591986
1950
خانواده آنها از دست طالبان فرار کرده بودند.
09:55
Hundreds of people in their village
211
595507
1704
صدها نفر در دهکده‌شون
09:57
were murdered.
212
597235
1246
به قتل رسیده بودند.
09:58
Their father was taken in by the Taliban,
213
598505
2213
طالبان پدرشون رو گرفته بود،
10:00
only to return a few months later, a shell of the man he once was.
214
600742
3801
چند ماه بعد فقط اسکلتی از مردی که قبلا بود برگشت.
10:06
The family escaped to Pakistan,
215
606558
2411
خانواده‌ش به پاکستان فرار کردند،
10:08
and the two older boys, age eight and 10 at the time,
216
608993
3568
و دو پسر بزرگتر،اون موقع، یکی هشت ساله و دیگری ده ساله
10:12
wove rugs for 10 hours a day to provide for their family.
217
612585
3237
ده ساعت در روز فرش می‌بافتند تا خانواده‌شون رو تامین کنند.
10:16
They were so excited when they found out that they had been approved
218
616746
3757
وقتی متوجه شدند که سکونتشون در آمریکا تایید شده
10:20
to resettle in the United States,
219
620527
2492
بسیار هیجان زده بودند،
10:23
making them the lucky 0.1 percent who get to do that.
220
623043
3253
و باعث شد جزو ۰٫۱ درصدی باشند که می‌تونند همچین کاری رو انجام بدهند.
10:26
They had hit the jackpot.
221
626320
1590
آنها موفقیت بزرگی به دست آوردند.
10:28
Their story is not unique.
222
628750
1570
داستانشون منحصربه فرد نیست.
10:30
Every refugee family I have worked with has had some version of this.
223
630905
3908
هر خانواده پناهنده که من باهشون کار کردم روایت های این چنینی داشتند.
10:34
I work with kids
224
634837
1340
من با بچه‌هایی کار کردم
10:37
who have seen their mothers raped, their fathers' fingers sliced off.
225
637026
3859
که شاهد بودند به مادرشون تجاوز شده و انگشتان پدرشون قطع شده.
10:40
One kid saw a bullet put in his grandmother's head,
226
640909
2955
یه بچه دیده بود که یک گلوله به سر مادربزرگش اصابت کرده بود،
10:43
because she refused to let the rebels take him to be a child soldier.
227
643888
4038
چون مادربزرگش به شورشی‎‌ها اجازه نداد که نوه‌شو به عنوان سرباز کودک ببرند.
10:49
Their journeys are haunting.
228
649763
1541
سفرشون فراموش نشدنیه.
10:51
But what I get to see every day is hope, resilience, determination,
229
651760
5774
ولی چیزی که هرروز تونستم ببینم امید، مقاومت، اراده،
10:57
a love of life
230
657558
1185
عشق به زندگی
10:58
and appreciation for being able to rebuild their lives.
231
658767
2844
و قدردانی به خاطر اینکه تونسته بودند زندگی‌شون رو دوباره بسازند.
11:03
I was at the boys' apartment one night,
232
663427
2125
یه شب در آپارتمان پسرها بودم،
11:05
when the mom came home after cleaning 18 hotel rooms in one day.
233
665576
4810
که مادرشون بعد ازینکه ۱۸ اتاق هتل رو در یک روز تمیز کرده بود اومد.
11:10
She sat down, and Noor rubbed her feet,
234
670410
2293
مادر نشست و روح پاهایش را ماساژ داد،
11:13
saying that he was going to take care of her once he graduated.
235
673499
3075
و می‌گفت وقتی فارغ التحصیل بشه از مادرش مواظبت خواهد کرد.
11:16
She smiled from exhaustion.
236
676598
1494
از خستگی لبخند زد.
11:18
"God is good. Life is good. We are lucky to be here."
237
678116
3408
«خدا خوبه. زندگی خوبه. خوش شانسیم که اینجا هستیم.»
11:22
In the last two years, we have seen an escalating anti-refugee sentiment.
238
682821
4795
در دو سال گذشته، ما شاهد احساسات روز افزون ضد پناهنده ها هستیم.
11:28
It's global.
239
688039
1219
و این مسئله جهانیه.
11:30
The numbers continue to grow because we do nothing to prevent it
240
690399
3244
و این رقم داره بیشتر میشه چون ما هیچ کاری برای جلوگیری
11:33
and nothing to stop it.
241
693667
1701
و توقفش نمی‌کنیم.
11:35
The issue shouldn't be stopping refugees from coming into our countries.
242
695392
3552
این مسئله نباید مانع از آمدن پناهنده‌ها به کشورمون بشه.
11:38
The issue should be not forcing them to leave their own.
243
698968
2988
ای مسئله نباید باعث بشه که کشور خودشون رو ترک کنند.
11:41
(Applause)
244
701980
4435
(تشویق)
11:58
Sorry.
245
718330
1325
متاسفم.
11:59
(Applause)
246
719679
3928
(تشویق)
12:09
How much more suffering,
247
729737
2525
چقدر باید رنج،
12:12
how much more suffering must we take?
248
732286
2045
چقدر باید رنج بکشیم؟
12:15
How many more people need to be forced out of their homes
249
735075
2771
چندنفر باید به زور از وطن‌شون بیرون بشن
12:17
before we say, "Enough!"?
250
737870
1381
قبل از اینکه بگیم، کافیه؟
12:19
A hundred million?
251
739275
1209
صد میلیون نفر؟
12:20
Not only do we shame, blame and reject them
252
740945
2826
نه تنها شرمسار نیستیم، آنها رو به خاطر ظلم و وحشی گری ای که
12:25
for atrocities that they had absolutely nothing to do with,
253
745065
2833
هیچ ارتباطی بهشون نداره سرزنش و طردشون می‌کنیم،
12:28
we re-traumatize them,
254
748832
1155
دوباره بهشون ضربه روحی می‌زنیم،
12:30
when we're supposed to be welcoming them into our countries.
255
750011
2965
وقتی‌که باید در کشورمون بهشون خوشامد بگیم و دوستانه رفتار کنیم
12:35
We strip them of their dignity and treat them like criminals.
256
755111
3303
ما آنهارو از عزت‌شون دور می‌کنیم و طوری رفتار می‌کنیم انگار مجرمند.
12:38
I had a student in my office a couple of weeks ago.
257
758438
2706
چند هفته پیش یه دانش آموز در دفترم بود.
12:41
She's originally from Iraq.
258
761168
1816
اصالتا عراقی بود.
12:43
She broke down crying.
259
763008
1439
زد زیر گریه.
12:45
"Why do they hate us?"
260
765415
1628
«چرا از ما متنفرند؟»
12:47
"Who hates you?"
261
767067
1174
«کی از شما متنفره؟»
12:48
"Everyone; everyone hates us because we are refugees,
262
768265
2771
«همه؛ همه از ما متنفرند چون ما پناهنده هستیم،
12:51
because we are Muslim."
263
771060
1356
چون ما مسلمانیم.»
12:53
In the past, I was able to reassure my students
264
773839
2336
در گذشته، می‌تونستم به دانش آموزانم اطمینان بدم
12:56
that the majority of the world does not hate refugees.
265
776199
2637
که اکثر مردم جهان از پناهنده ها متنفر نیستند.
12:58
But this time I couldn't.
266
778860
1385
ولی این دفعه نتونستم.
13:00
I couldn't explain to her why someone tried to rip off her mother's hijab
267
780688
3480
نتونستم بهش توضیح بدم چرا یه عده سعی کردند حجاب از سر مادرش وردارند
13:04
when they were grocery shopping,
268
784192
1785
وقتی داشتند خرید می‌کردند.
13:06
or why a player on an opposing team called her a terrorist
269
786001
3244
یا چرا یه بازیکن تیم رقیب صداش زد تروریست
13:09
and told her to go back where she came from.
270
789269
2483
و بهش گفت برگرد همونجایی که ازش اومدی.
13:11
I couldn't reassure her
271
791776
1762
نتونستم بهش اطمینان بدم
13:13
that her father's ultimate life sacrifice
272
793562
2339
که ایثار آخر پدرش
13:15
by serving in the United States military as an interpreter
273
795925
3120
که به عنوان مترجم همزمان در ارتش آمریکا خدمت می‌کنه
13:19
would make her more valued as an American citizen.
274
799069
2710
دانش آموزم رو مثل یه شهروند آمریکایی ارزشمند می‌کنه.
13:22
We take in so few refugees worldwide.
275
802871
2872
ما به تعداد خیلی کمی از پناهندگان در سراسر جهان جا دادیم.
13:26
We resettle less than 0.1 percent.
276
806769
2686
ما کمتر از ۰٫۱ درصد از آنها رو اسکان دادیم.
13:30
That 0.1 percent benefits us more than them.
277
810598
3200
همون ۰٫۱ درصد بیشتر از بقیه به ما سود می‌رسونند.
13:34
It dumbfounds me how the word "refugee" is considered something to be dirty,
278
814617
3786
وقتی کلمه «پناهنده» یه چیز کثیف و زشت و چیزی که باید ازش شرمساربود
13:38
something to be ashamed of.
279
818427
1613
تلقی میشه بهت زده می‌شم.
13:40
They have nothing to be ashamed of.
280
820064
1864
آنها چیزی ندارند که به خاطرش شرمسار باشند.
13:45
We have seen advances in every aspect of our lives --
281
825647
2723
ما در همه ابعاد زندگی پیشرفت‌هایی داشته ایم--
13:48
except our humanity.
282
828394
1378
به جز انسانیت.
13:50
There are 65.3 million people who have been forced out of their homes
283
830343
4439
۶۵٫۳ میلیون نفر مجبور شدند وطنشون رو ترک کنند
13:54
because of war --
284
834806
1244
به خاطر جنگ --
13:56
the largest number in history.
285
836505
1849
بیشترین رقم در طول تاریخ.
13:58
We are the ones who should be ashamed.
286
838930
2057
ما کسانی هستیم که باید شرمسار باشیم.
14:01
Thank you.
287
841532
1155
سپاسگزارم.
14:02
(Applause)
288
842711
6529
(تشویق)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7