Learn English while you SLEEP - Fast vocabulary increase! 😴

Imagine waking up with better English.  Effortlessly absorbing new words and  

تصور کنید با انگلیسی بهتر از خواب بیدار شوید.  هنگام خواب، کلمات و عبارات جدید را بدون زحمت جذب کنید

phrases while you sleep. Studies show that we  remember more when we learn just before sleeping,  

. مطالعات نشان می‌دهند که وقتی درست قبل از خواب یاد می‌گیریم، بیشتر به یاد می‌آوریم،

and this video makes it easy. No effort, no study,  just listen, relax, and let the power of sleep  

و این ویدیو این کار را آسان می‌کند. بدون تلاش، بدون مطالعه، فقط گوش کنید، استراحت کنید، و اجازه دهید قدرت خواب به

work its magic bringing you closer to mastering  English overnight. Let's begin by focusing your  

کار خود ادامه دهد و شما را به تسلط بر زبان انگلیسی یک شبه نزدیک‌تر کند. بیایید با تمرکز ذهن خود شروع کنیم

mind. If you're not in bed then find a quiet  spot to sit and relax, remove all distractions,  

. اگر در رختخواب نیستید، مکانی آرام برای نشستن و استراحت پیدا کنید، تمام عوامل حواس‌پرتی را حذف کنید،

turn off the television, remove your phone from  your sight and start to take deep breaths. Breathe  

تلویزیون را خاموش کنید، تلفن خود را از جلوی دید خود بردارید و نفس عمیق بکشید.

in for four 4 3 2 1. Breathe out 4 3 2 1. Breathe  in. Breathe out. Follow my voice...[Music] in and

4 3 2 1. نفس بکشید 4 3 2 1. نفس بکشید. نفس بکشید. صدای من را دنبال کنید... [موسیقی] در داخل و

out. Now I'm going to tell you a little story  about my morning routine. All you have to do  

خارج. اکنون می‌خواهم یک داستان کوچک درباره برنامه صبحگاهی‌ام برایتان تعریف کنم. تنها کاری که باید انجام دهید

is keep breathing in and out, and let the  words flow over you like water. You don't  

این است که به داخل و خارج نفس کشیدن ادامه دهید و اجازه دهید کلمات مانند آب روی شما جاری شوند.

need to worry about whether you understand  everything. Just listen to the rhythm of my

لازم نیست نگران باشید که آیا همه چیز را می‌فهمید. فقط به ریتم صدای من گوش کن

voice. I wake up naturally to the soft  

. من به طور طبیعی با

morning light peeking through the curtains. The  gentle rustling of leaves outside and the distant  

نور ملایم صبح که از لابه لای پرده ها می نگرد از خواب بیدار می شوم. خش‌خش ملایم برگ‌ها در بیرون و

chirping of birds reminds me it's a peaceful  Sunday morning. There's no alarm ringing today,  

صدای جیک پرندگان از راه دور به من یادآوری می‌کند که صبح یکشنبه آرامی است. امروز هیچ زنگ خطری به صدا در نمی آید،

no need to rush. I stretch under the cosy  warmth of my blanket taking a moment to  

نیازی به عجله نیست. زیر گرمای دنج پتویم دراز می کشم و لحظه ای از

enjoy the quiet stillness of the house. Still lying in bed, I wiggle my toes and  

آرامش آرام خانه لذت می برم. هنوز در رختخواب دراز کشیده ام، انگشتان پاهایم را تکان می دهم و

roll my ankles, feeling the tension ease out of  my muscles. I stretch my arms wide and take a  

قوزک پایم را می چرخانم و احساس می کنم تنش از عضلاتم کم شده است . دست‌هایم را دراز می‌کنم و

deep breath ready to start the day. Finally, I  slip out of bed, letting my feet sink into the  

برای شروع روز نفس عمیقی می‌کشم. سرانجام، از رختخواب بیرون می‌روم و اجازه می‌دهم پاهایم در

soft carpet. The air feels cool. So, I reach for  my fluffy dressing gown and wrap it around me. Its  

فرش نرم فرو برود. هوا احساس خنکی می کند. بنابراین، دست به لباس می‌زنم و آن را دور خودم می‌پیچم.

soft fabric feels comforting, like a warm hug.  I head to the bathroom where I splash my face  

پارچه نرم آن مانند یک آغوش گرم احساس آرامش می کند. به سمت حمام می روم، جایی که صورتم را

with cool water. It feels refreshing and helps me  wake up fully. I look at myself in the mirror and  

با آب خنک می پاشم. احساس طراوت می کند و به من کمک می کند کاملاً بیدار شوم. در آینه به خودم نگاه می کنم و

smile. It's the weekend and I have the whole day  ahead of me to relax and enjoy. In the kitchen,  

لبخند می زنم. آخر هفته است و من تمام روز را پیش رو دارم تا استراحت کنم و لذت ببرم. در آشپزخانه،   برای

I pour myself a glass of fresh water to hydrate my  body. As I drink it slowly, my dog appears by my  

خودم یک لیوان آب تازه می‌ریزم تا بدنم را هیدراته کنم . همانطور که آهسته آن را می نوشم، سگم در کنارم ظاهر می شود و

side, his tail wagging enthusiastically. He's full of energy this morning,  

دمش با شوق تکان می خورد. او امروز صبح پر از انرژی است،

and I know exactly what he's waiting for.  I grab his lead from the hook by the door  

و من دقیقاً می دانم منتظر چه چیزی است. سرب او را از روی قلاب کنار در می گیرم

and as soon as he hears the click of his lead,  he starts bouncing around ready for our walk.  

و به محض شنیدن صدای کلیک او، شروع به جست و خیز می کند و آماده برای پیاده روی ما می شود.

We step outside into the fresh morning air. The world feels calm and quiet with only the  

بیرون می رویم و به هوای تازه صبح می رویم. تنها با

gentle breeze and the occasional rustling of  leaves breaking the silence. As we walk through  

نسیم ملایم و خش‌خش گهگاه برگ‌ها که سکوت را می‌شکند، دنیا آرام و ساکت است. همانطور که در    محله قدم می زنیم

the neighbourhood, I take in the peaceful  surroundings. The early sunlight casts a  

، محیط آرام را می بینم . نور اولیه خورشید،

warm glow on the houses, and the sky is a soft  shade of blue. My dog is busy sniffing around,  

درخششی گرم به خانه‌ها می‌تابد، و آسمان سایه‌ای از آبی ملایم است. سگ من مشغول استشمام کردن اطراف است،

stopping to investigate every interesting scent.  His enthusiasm makes me smile. Everything seems  

می ایستد تا هر عطر جالبی را بررسی کند. شور و شوق او به من لبخند می زند. همه چیز

new and exciting to him. We make our way to  the park where the grass is still wet with dew,  

برای او جدید و هیجان انگیز به نظر می رسد. ما به پارکی می‌رویم که علف‌ها هنوز از شبنم خیس هستند،

the trees stand tall and majestic. Their  leaves gently swaying in the breeze. 

درختان بلند و با شکوه ایستاده‌اند. برگ‌های آن‌ها به آرامی در نسیم تکان می‌خورند.

My dog runs ahead, chasing a fallen leaf  that skitters across the ground. I pause  

سگ من جلوتر می دود و یک برگ افتاده را تعقیب می کند که روی زمین می پرد.

near the pond, watching the ducks  glide gracefully across the water.  

نزدیک حوض مکث می‌کنم و اردک‌ها را تماشا می‌کنم که به زیبایی روی آب می‌لغزند.

The pond is perfectly still, except for  the gentle ripples created by the ducks. 

حوض کاملاً ساکن است، به جز موج‌های ملایم ایجاد شده توسط اردک‌ها.

After our walk, we return home. I  wipe my dog's paws with a towel,  

بعد از پیاده روی به خانه برمی گردیم. پنجه‌های سگم را با حوله پاک می‌کنم،

and he flops down in his bed, clearly tired and  happy. I head to the kitchen to make my coffee.  

و او در رختخوابش می‌افتد، به وضوح خسته و خوشحال. به آشپزخانه می روم تا قهوه ام را درست کنم.

The rich aroma of coffee fills the air as I scoop  the grounds into the machine. I wait patiently as  

وقتی تفاله‌ها را داخل دستگاه می‌کشم، عطر غنی قهوه هوا را پر می‌کند . من صبورانه منتظر می مانم تا

it brews, listening to the low bubbling sound  of the coffee maker. I pour the steaming hot  

دم بکشد و به صدای کم حباب قهوه ساز گوش می دهم . قهوه داغ بخار شده را

coffee into my favourite mug and take a moment to  savour the first sip. The warmth spreads through  

در لیوان مورد علاقه‌ام می‌ریزم و لحظه‌ای را صرف می‌کنم تا اولین جرعه را بچشم. گرما در

my body and it feels like a little treat to  start the day. I carry my mug into the living  

بدنم پخش می‌شود و برای شروع روز احساس می‌کنم یک غذای کوچک است . لیوانم را به

room where my cat is curled up in her usual spot  on the armchair. She looks so peaceful. Her tail  

اتاق نشیمن می‌برم، جایی که گربه‌ام در جای همیشگی‌اش روی صندلی جمع شده است . او خیلی آرام به نظر می رسد. دم او به

tucked neatly around her body. I gently pick her  up and she lets out a soft meow before settling  

طور مرتب دور بدنش جمع شده بود. به آرامی او را بلند می‌کنم و قبل از اینکه

on my lap. As I stroke her soft fur, she starts  purring contentedly. It's such a calming sound. I  

روی بغلم بنشیند صدای میو میو می‌کند. وقتی موهای نرمش را نوازش می کنم، با رضایت شروع به خرخر کردن می کند. این صدای آرام بخش است.

sip my coffee slowly, enjoying the quiet morning. The sunlight streams through the window casting  

قهوه‌ام را به آرامی می‌نوشم و از صبح آرام لذت می‌برم. نور خورشید از پنجره عبور می‌کند و

soft patterns of light on the  floor. Once I finished my coffee,  

الگوهای ملایمی از نور را روی زمین می‌تاباند. وقتی قهوه ام را تمام کردم،

I decide to do some gentle stretches to wake up  my body. I roll out my yoga mat, which feels cool  

تصمیم گرفتم حرکات کششی ملایمی انجام دهم تا بدنم بیدار شود. تشک یوگام را که

under my hands and begin my stretch routine.  I start with some gentle neck rolls followed  

در زیر دستانم احساس خنکی می کند پهن می کنم و روال کششی خود را شروع می کنم. من با چند چرخش ملایم گردن و به دنبال آن

by slow shoulder circles to loosen up my muscles. I lift my arms high, reaching for the ceiling and  

دایره های آهسته شانه برای شل شدن عضلاتم شروع می کنم. دست‌هایم را بالا می‌برم، به سقف می‌رسم و

then bend forward to touch my toes. Each movement  feels deliberate and I focus on my breathing,  

سپس به جلو خم می‌شوم تا انگشتان پایم را لمس کنم. هر حرکتی عمدی به نظر می‌رسد و من روی تنفسم تمرکز می‌کنم و

letting the rhythm calm my mind. I continue  with a few spinal twists and lunges to stretch  

اجازه می‌دهم ریتم ذهنم را آرام کند. با چند چرخش ستون فقرات و لانژ کردن

my legs. My dog raises his head to watch me for a  moment before sighing and drifting back to sleep. 

پاهایم را ادامه می‌دهم. سگم قبل از اینکه آهی بکشد و دوباره بخوابد، سرش را بالا می‌گیرد تا لحظه‌ای مرا تماشا کند.

I finish with a seated stretch, crossing my  legs and taking a few moments to breathe deeply. 

با یک کشش نشسته، پاهایم را روی هم می‌گذارم و چند لحظه نفس عمیق می‌کشم.

The feeling of relaxation spreads through  me and I feel ready for the day ahead. Next,  

احساس آرامش در من پخش می شود و احساس می کنم برای روز پیش رو آماده هستم. بعد،

I head to the kitchen to prepare breakfast. I  pop some bread into the toaster and wait as the  

برای تهیه صبحانه به آشپزخانه می روم. مقداری نان داخل توستر می‌ریزم و منتظر می‌مانم تا

warm nutty scent fills the room. When it's ready,  I spread a generous layer of butter on the toast,  

بوی گرم آجیلی اتاق را پر کند. وقتی آماده شد، یک لایه سخاوتمندانه کره روی نان تست می‌مالم و به

watching it melt into the bread. I add a little jam for sweetness  

ذوب شدن آن در نان نگاه می‌کنم. برای شیرینی کمی مربا اضافه می کنم

and pair it with a bowl of fresh fruit. I  sit down at the kitchen table to enjoy my  

و آن را با یک کاسه میوه تازه جفت می کنم. سر میز آشپزخانه می نشینم تا از صبحانه ام لذت ببرم

breakfast. The morning sunlight streams through  the window. And I feel a deep sense of calm and  

. نور خورشید صبحگاهی از پنجره عبور می کند. و احساس عمیقی از آرامش و

gratitude. There's no rush, no deadlines, just  the simple pleasure of a slow, peaceful morning.

سپاسگزاری دارم. هیچ عجله ای وجود ندارد، هیچ ضرب الاجلی وجود ندارد، فقط لذت ساده یک صبح آرام و آرام است.

Keep breathing in for four

تنفس را برای چهار

and out for four. I will now repeat the  story all you have to do is listen and

و بیرون را برای چهار ادامه دهید. اکنون داستان را تکرار می‌کنم تنها کاری که باید انجام دهید این است که گوش کنید و

relax. 

استراحت کنید.

I wake up naturally to the soft morning  light peeking through the curtains. The  

من به طور طبیعی با نور ملایم صبح که از میان پرده ها می گذرد، از خواب بیدار می شوم.

gentle rustling of leaves outside and  the distant chirping of birds reminds me  

خش‌خش ملایم برگ‌ها در بیرون و صدای جیک پرندگان از راه دور به من یادآوری می‌کند که

it's a peaceful Sunday morning. There's no alarm  ringing today, no need to rush. I stretch under  

صبح یکشنبه‌ای آرام است. امروز هیچ زنگ هشداری به صدا در نمی آید، نیازی به عجله نیست. زیر

the cosy warmth of my blanket taking a moment  to enjoy the quiet stillness of the house. 

گرمای دنج پتویم دراز می کشم و لحظه ای می گذرانم تا از سکون آرام خانه لذت ببرم.

Still lying in bed, I wiggle my toes and roll  my ankles, feeling the tension ease out of my  

هنوز در رختخواب دراز کشیده‌ام، انگشتان پاهایم را تکان می‌دهم و قوزک پاهایم را می‌چرخانم و احساس می‌کنم تنش از عضلاتم کم شده است

muscles. I stretch my arms wide and take a  deep breath ready to start the day. Finally,  

. دست‌هایم را دراز می‌کنم و برای شروع روز نفس عمیقی می‌کشم. در نهایت،

I slip out of bed, letting my feet sink into the  soft carpet. The air feels cool. So, I reach for  

از رختخواب بیرون می‌روم و اجازه می‌دهم پاهایم در فرش نرم فرو برود. هوا احساس خنکی می کند. بنابراین، دست به

my fluffy dressing gown and wrap it around me.  Its soft fabric feels comforting, like a warm  

دامن پیراهن کرکی خود می‌کنم و آن را دور خودم می‌پیچم. پارچه نرم آن مانند یک آغوش گرم احساس آرامش می کند

hug. I head to the bathroom where I splash my face  with cool water. It feels refreshing and helps me  

. به سمت حمام می روم که در آنجا آب خنک به صورتم می پاشم . احساس طراوت می کند و به من کمک می کند

wake up fully. I look at myself in the mirror and  smile. It's the weekend and I have the whole day  

کاملاً بیدار شوم. در آینه به خودم نگاه می کنم و لبخند می زنم. آخر هفته است و من تمام روز را

ahead of me to relax and enjoy. In the kitchen,  I pour myself a glass of fresh water to hydrate  

پیش رو دارم تا استراحت کنم و لذت ببرم. در آشپزخانه، برای خودم یک لیوان آب تازه می‌ریزم تا بدنم را هیدراته کنم

my body. As I drink it slowly, my dog appears  by my side, his tail wagging enthusiastically. 

. همانطور که آهسته آن را می‌نوشم، سگم در کنارم ظاهر می‌شود و دمش را با شوق تکان می‌دهد.

He's full of energy this morning, and  I know exactly what he's waiting for. I  

او امروز صبح پر از انرژی است و من دقیقاً می‌دانم منتظر چه چیزی است.

grab his lead from the hook by the door and  as soon as he hears the click of his lead,  

سرب او را از روی قلاب کنار در می گیرم و به محض شنیدن صدای کلیک او،

he starts bouncing around ready for our walk.  We step outside into the fresh morning air. 

شروع به جست و خیز می کند و آماده راه رفتن ما می شود. بیرون می رویم و به هوای تازه صبح می رویم.

The world feels calm and quiet with only the  gentle breeze and the occasional rustling  

دنیا تنها با نسیم ملایم و خش‌خش گاه

of leaves breaking the silence. As  we walk through the neighbourhood,  

برگ‌ها که سکوت را می‌شکند، آرام و ساکت است. همانطور که در محله قدم می زنیم،

I take in the peaceful surroundings. The early  sunlight casts a warm glow on the houses, and  

محیط آرام را تماشا می کنم. نور خورشید اولیه درخشش گرمی به خانه‌ها می‌تابد و

the sky is a soft shade of blue. My dog is busy  sniffing around, stopping to investigate every  

آسمان سایه ملایمی از آبی دارد. سگ من مشغول استشمام کردن است، و برای بررسی هر

interesting scent. His enthusiasm makes me smile.  Everything seems new and exciting to him. We make  

بوی جالب می ایستد. شور و شوق او به من لبخند می زند. همه چیز برای او جدید و هیجان انگیز به نظر می رسد. ما

our way to the park where the grass is still  wet with dew, the trees stand tall and majestic.  

به سمت پارکی می‌رویم که علف‌ها هنوز خیس شبنم هستند، درختان بلند و با شکوه ایستاده‌اند.

Their leaves gently swaying in the breeze. My dog runs ahead, chasing a fallen leaf  

برگ هایشان به آرامی در نسیم تکان می خورد. سگ من جلوتر می دود و یک برگ افتاده را تعقیب می کند

that skitters across the ground. I pause near the  pond, watching the ducks glide gracefully across  

که روی زمین می پرد. نزدیک حوض مکث می‌کنم و اردک‌ها را تماشا می‌کنم که به زیبایی روی

the water. The pond is perfectly still, except  for the gentle ripples created by the ducks. 

آب می‌لغزند. حوض کاملاً ساکن است، به جز موج‌های ملایم ایجاد شده توسط اردک‌ها.

After our walk, we return home. I wipe my dog's  paws with a towel, and he flops down in his bed,  

بعد از پیاده روی به خانه برمی گردیم. پنجه‌های سگم را با حوله پاک می‌کنم، و او در رختخوابش می‌افتد،

clearly tired and happy. I head to the kitchen to  make my coffee. The rich aroma of coffee fills the  

به وضوح خسته و خوشحال. به آشپزخانه می روم تا قهوه ام را درست کنم.

air as I scoop the grounds into the machine. I  wait patiently as it brews, listening to the low  

وقتی تفاله‌ها را داخل دستگاه می‌کشم، عطر غنی قهوه هوا را پر می‌کند. در حین دم کردن آن صبورانه منتظر می مانم و به

bubbling sound of the coffee maker. I pour the  steaming hot coffee into my favourite mug and  

صدای کم حباب قهوه ساز گوش می دهم. قهوه داغ بخارپز را در لیوان مورد علاقه‌ام می‌ریزم و

take a moment to savour the first sip. The warmth  spreads through my body and it feels like a little  

لحظه‌ای را صرف می‌کنم تا اولین جرعه را بچشم. گرما در بدنم پخش می‌شود و احساس می‌کنم

treat to start the day. I carry my mug into the  living room where my cat is curled up in her usual  

برای شروع روز، یک غذای کوچک است. لیوانم را به اتاق نشیمن می‌برم، جایی که گربه‌ام در جای همیشگی‌اش روی صندلی جمع شده است

spot on the armchair. She looks so peaceful. Her  tail tucked neatly around her body. I gently pick  

. او خیلی آرام به نظر می رسد. دم او به طور مرتب دور بدنش جمع شده بود. به آرامی

her up and she lets out a soft meow before  settling on my lap. As I stroke her soft fur,  

او را بلند می‌کنم و قبل از اینکه روی بغلم بنشیند صدای میو میو می‌کند. همانطور که موهای نرمش را نوازش می کنم،

she starts purring contentedly. It's such  a calming sound. I sip my coffee slowly,  

او با رضایت شروع به خرخر کردن می کند. این صدای آرام بخش است. قهوه ام را آهسته می نوشم،   از

enjoying the quiet morning. The sunlight streams through  

صبح آرام لذت می برم. نور خورشید از

the window casting soft patterns of light  on the floor. Once I finished my coffee,  

پنجره عبور می‌کند و الگوهای ملایم نور روی زمین می‌تابد. وقتی قهوه ام را تمام کردم،

I decide to do some gentle stretches to wake up  my body. I roll out my yoga mat, which feels cool  

تصمیم گرفتم حرکات کششی ملایمی انجام دهم تا بدنم بیدار شود. تشک یوگام را که

under my hands and begin my stretch routine.  I start with some gentle neck rolls followed  

در زیر دستانم احساس خنکی می کند پهن می کنم و روال کششی خود را شروع می کنم. من با چند چرخش ملایم گردن و به دنبال آن

by slow shoulder circles to loosen up my muscles. I lift my arms high, reaching for the ceiling and  

دایره های آهسته شانه برای شل شدن عضلاتم شروع می کنم. دست‌هایم را بالا می‌برم، به سقف می‌رسم و

then bend forward to touch my toes. Each movement  feels deliberate and I focus on my breathing,  

سپس به جلو خم می‌شوم تا انگشتان پایم را لمس کنم. هر حرکتی عمدی به نظر می‌رسد و من روی تنفسم تمرکز می‌کنم و

letting the rhythm calm my mind. I continue  with a few spinal twists and lunges to stretch  

اجازه می‌دهم ریتم ذهنم را آرام کند. با چند چرخش ستون فقرات و لانژ کردن

my legs. My dog raises his head to watch me for a  moment before sighing and drifting back to sleep. 

پاهایم را ادامه می‌دهم. سگم قبل از اینکه آهی بکشد و دوباره بخوابد، سرش را بالا می‌گیرد تا لحظه‌ای مرا تماشا کند.

I finish with a seated stretch, crossing my  legs and taking a few moments to breathe deeply. 

با یک کشش نشسته، پاهایم را روی هم می‌گذارم و چند لحظه نفس عمیق می‌کشم.

The feeling of relaxation spreads through  me and I feel ready for the day ahead. Next,  

احساس آرامش در من پخش می شود و احساس می کنم برای روز پیش رو آماده هستم. بعد،

I head to the kitchen to prepare breakfast.  I pop some bread into the toaster and wait as  

برای تهیه صبحانه به آشپزخانه می روم. مقداری نان داخل توستر می‌ریزم و منتظر می‌مانم تا

the warm nutty scent fills the room.  When it's ready, I spread a generous  

رایحه گرم آجیلی اتاق را پر کند. وقتی آماده شد، یک

layer of butter on the toast,  watching it melt into the bread. 

لایه سخاوتمندانه کره روی نان تست پخش کردم و به ذوب شدن آن در نان نگاه کردم.

I add a little jam for sweetness and pair  it with a bowl of fresh fruit. I sit down  

برای شیرینی کمی مربا اضافه می کنم و آن را با یک کاسه میوه تازه جفت می کنم.

at the kitchen table to enjoy my breakfast. The  morning sunlight streams through the window. And  

سر میز آشپزخانه می نشینم تا از صبحانه ام لذت ببرم. نور خورشید صبحگاهی از پنجره می‌گذرد. و

I feel a deep sense of calm and gratitude.  There's no rush, no deadlines, just the  

احساس عمیقی از آرامش و قدردانی می کنم. هیچ عجله ای وجود ندارد، هیچ ضرب الاجلی وجود ندارد، فقط

simple pleasure of a slow, peaceful morning. Keep breathing in for four and out for four.

لذت ساده یک صبح آرام و آرام است. تنفس را برای چهار و بیرون را برای چهار ادامه دهید.