What I've learned about parenting as a stay-at-home dad | Glen Henry

Translator: Farzaneh Amini Reviewer: sadegh zabihi

Alright, I want to tell you how I got my superpowers through fatherhood.

خیلی خوب، می‌خواهم برایتان بگویم چطور در پدر بودن ابَرنیرو بدست آوردم.

I was working a job I hated, OK?

من از شغلم متنفر بودم، خب؟

And I don't know if anyone here ever worked a job they hated.

نمی‌دانم آیا کسی اینجا هست که از شغلش متنفر بوده.

Has anyone here ever worked a job they hated?

کسی اینجا هست که از شغلش متنفر بوده؟

(Laughter)

(خنده)

OK, good, because I'm not alone

‫خب، خوبه. چون من تنها نیستم.

and I have something to confess; I don't want you guys to judge me.

و باید اعتراف کنم: نمی‌خواهم شما من را قضاوت کنید.

This feels like a safe space, is it a safe space?

اینجا شبیه به یک مکان امن است، اینجا یک مکان امن است؟

Audience: Yes.

حضار: بله.

Glen Henry: OK, I was working the job I hated,

گلن هنری: خوب، من از شغلم متنفر بودم.

my manager and I were not getting along.

من و مدیرم آبمان در یک جوب نمی‌رفت.

I was sitting in my car, looking in the rearview mirror,

در ماشین نشسته بودم، به آینه عقب نگاه می‌کردم،

trying to figure out which friend I could call

به این فکر می‌کردم که با کدام دوست تماس بگیرم

to call in a bomb threat,

تا گزارش بمب‌گذاری بدهم،

so I didn't have to go back in the building.

تا من مجبور نباشم به داخل آن ساختمان برگردم.

(Laughter)

(خنده)

OK, this was having a lot of issues for me,

باشد، این برای من خیلی مشکل بود،

I was having a lot of issues at my job

من در کارم خیلی مشکل داشتم

and I'd come home every day from work

و هر‌روز از سرکار برمی‌گشتم

and my wife would ask me the same question.

و همسرم سوال مشابهی از من می‌پرسید.

And when you hate your job,

و وقتی از شغلتان متنفرید،

this is the worst question anyone could ask you.

این بدترین سوالی است که یک نفر می‌تواند از شما بپرسد.

She'd say, "Hey babe, how was your day?"

می‌پرسید، «روزت چطور بود، عزیزم؟»

(Laughter)

(خنده)

And I'd say,

و می‌گفتم:

"Why you bringing up old stuff?"

«چرا حرفهای قدیمی را وسط می‌کشی؟»

(Laughter)

(خنده)

I just left it, I don't want to think about that place again.

رهایش کردم. نمی‌خواهم دوباره درباره آن مکان فکر کنم.

See, we were spending about 40 percent of my income on childcare.

ما ۴۰ درصد از درآمد من را خرج پرستار بچه می‌کردیم.

We had one child.

ما یک بچه داشتیم.

And we were pregnant with our second child.

و منتظر بچه دوم بودیم.

And we were trying to figure out how we were going to fix this whole thing

سعی داشتیم بفهمیم که چطور

of this money situation, and she said,

مشکلات مالی را حل کنیم، و همسرم گفت،

"Hey, babe, I've got a great idea."

«عزیزم من یک فکر عالی دارم.»

I said, "What's up?"

گفتم، «چی؟»

She said, "I think you'd be a great stay-at-home dad."

گفت، «به نظرم پدر خانه‌دار خیلی خوبی می‌شوی.»

(Laughter)

(خنده)

I was like, "Why would you say something like that?"

گفتم، «چرا همچین چیزی می‌گویی؟»

(Laughter)

(خنده)

She said, "Because babies like you."

گفت:«چون نوزادها دوستت دارند.»

(Laughter)

(خنده)

I was like, "No, they don't."

گفتم، «نه، ندارند.»

She was like, "No, they do like you.

گفت، «نه واقعا دوستت دارند.

And I think it would be great

فکر کنم برای بچه‌هایمان عالی باشد

for our children to see what love looks like, coming from a father."

که بدانند عشق پدرانه چه شکلی است.»

I was like, OK.

گفتم باشد.

(Laughter)

(خنده)

So, I had issues with this,

با این قضیه مشکل داشتم،

because I haven't seen a lot of stay-at-home dads before

چون قبلا پدرهای خانه‌دار زیادی ندیده بودم

and I thought men would judge me, so get this, I said this --

و فکرمی‌کردم که مردها من را قضاوت می‌کنند، برای همین گفتم --

please don't be offended -- I said,

لطفا بهتان برنخورد --

"Uh, you know, that sounds boring.

«اوه، میدونی، به نظر خسته کننده است.

And what do stay-at-home moms do all day, anyway?"

بهرحال مادران خانه‌دار تمام روز چکار می‌کنند؟»

Audience: Ooh!

حضار: اوه!

She smiled at me a smile only a woman full of knowledge can smile

به من لبخند‌ زد. لبخندی که تنها زنی پر از اطلاعات می‌تواند بزند.

(Laughter)

(خنده)

and said, "Well, this should be easy for you.

و گفت «خب، این باید برای تو آسان باشد.

And it will save us some money, it seems like a no-brainer."

و برای ما کمی پول ذخیره خواهد شد. این شبیهِ بی عقلی می‌ماند.»

(Laughter)

(خنده)

Fast-forward six months,

بعد از شش ماه،

I'd been a stay-at-home dad for about a week.

برای حدود یک هفته من به پدری خانه‌دار تبدیل شدم.

(Laughter)

(خنده)

I was standing in my bathroom, looking into the mirror

در حمام نشسته بودم، در آینه نگاه می‌کردم

(Laughter)

(خنده)

crying, tears --

گریه، اشک --

(Laughter)

(خنده)

running all down my face.

تمام چهره‌ام را پوشانده بود.

(Laughter)

(خنده)

My one-and-a-half-year-old was banging on the bathroom door --

کودک یکسال و نیمه من محکم روی در حمام می‌کوبید --

because I locked them out, you know --

چون من قفلش کرده بودم، می‌دانید --

(Laughter)

(خنده)

crying, tears running down his face.

گریه، اشک‌ از صورتش سرازیر بود.

And my newborn was in the bassinet, crying, tears running down his face.

و کودک تازه متولد شده من در گهواره بود، گریه، اشک از صورتش سرازیر بود.

I looked at myself in the mirror, and I said ...

در آینه به خودم نگاه کردم و گفتم ...

"Which friend can you call to call in a bomb threat?

«به کدام دوست می‌توانم زنگ بزنم و خبر بمب‌گذاری بدهم؟

We've got to get out of here."

ما باید از اینجا خارج شویم.»

(Laughter)

(خنده)

See, I had traded my manager for my children.

ببینید، من مدیرم را با بچه‌هام معامله کردم.

I didn't know what I got myself into.

نمی‌دانستم خودم را در چه دردسری انداختم.

I thought I knew everything about being a stay-at-home parent,

فکر می‌کردم همه چیز را در مورد والدین خانه‌دار می‌دانم.

and in fact, I knew nothing at all.

و در حقیقت، من اصلا هیچی نمی‌دانستم.

Because even though my manager was --

چرا که حتی مدیرم ...

well, at least my children were a lot cuter than my manager,

خب، حداقل بچه‌هام نازتر از مدیرم بودند،

they were just as demanding.

اما به همان اندازه پرتوقع بودند.

(Video) Child: Wipe my butt.

(ویدئو) بچه: پشت من را پاک کن.

Papa, wipe my butt.

بابا، پشت من را پاک کن.

(Laughter)

(خنده)

Wipe my butt.

پشت من را پاک کن.

(Laughter)

(خنده)

GH: What had I gotten myself into?

خودم را در چه دردسری انداختم؟

I thought I knew everything about being a stay-at-home parent --

فکر می‌کردم همه چیز را در مورد والدین خانه‌دار می‌دانم --

in fact, I knew nothing.

در حقیقت، هیچ نمی‌دانستم.

I thought that all I had to do was feed them,

فکر می‌کردم تمام کاری که باید انجام بدهم غذا دادن،

change their diapers, and they'd be fine.

و عوض کردن پوشک است، و آن‌ها خوب خواهند بود.

Like, I really thought that's it.

من واقعا فکر می‌کردم اینطوری هست.

"Sesame Street" on TV, keep them distracted,

برنامه تلوزیونی "Sesame Street" حواسشان را پرت می‌کند،

apple sauce in a bowl, milk in a bottle, they'd be fine.

سس سیب در کاسه، شیر در بطری، و آنها حالشون خوب خواهد بود.

But if you leave children alone,

ولی اگر شما بچه‌ها را تنها بگذارید،

they'll get into just a little bit of mischief.

آن‌ها فقط کمی شرور می‌شوند.

(Video) Child: Hi.

(ویدئو) کودک: سلام.

GH: Where is the powder?

پدر: پودر کجاست؟

Child: I don't know.

کودک: نمی‌دونم.

GH: Well, where did you put it, where did it --

پدر: خب، کجا گذاشتیش؟ کجاست ...

Who did it?

کی این کار را کرده؟

Child 1: No, you did it! Child 2: No, you did it!

کودک ۱: نه تو کردی! کودک ۲: نه تو کردی!

Child 1: No, you did it! Child 2: No, you did it!

کودک ۱: نه تو کردی! کودک ۲: نه تو کردی!

(Laughter)

(خنده)

GH: You know what else I thought I knew about being a stay-at-home parent?

می‌دانید در مورد خانه‌دار بودن چه فکر دیگری می‌کردم؟

I thought that all I had to do was take them to the park once a week,

فکر می‌کردم تنها کاری که باید انجام دهم این هست که هفته‌ای یک بار پارک برویم،

because if I took them to the park once a week, they'd be fine.

چون اگر هفته‌ای یک بار پارک برویم، حال آن‌ها خوب خواهد بود.

In fact, I knew nothing at all.

در حقیقت، من هیچی نمی‌دانستم.

OK.

خب.

If you take kids to park every day then that means they get dirty every day.

اگر شما هر روز بچه‌ها را به پارک ببرید، یعنی آن‌ها هر روز کثیف می‌شوند

If they got dirty every day, they need baths every day,

اگر هر روز کثیف شوند هر روز به حمام نیاز دارند،

if they got baths every day --

اگر هر روز به حمام بروند --

I just don't think you understand, see, having two kids under two,

فکر نمی‌کنم شما متوجه شوید، ببینید، داشتنِ دو بچه زیر دو سال،

you end up changing over 20 dirty diapers a day, OK.

شما بیشتر از بیست بار در روز پوشک عوض می‌کنید، اوکی.

And if you give them a bath, that's just more nakedness.

و اگر آن‌ها را به حمام ببرید، فقط لخت شدن که نیست.

(Laughter)

(خنده)

And a higher probability of getting peed on,

و احتمالِ بیشترِ جیش کردن روی شما

and no one likes getting peed on, even if it's from a baby.

و هیچ‌کس دوست ندارد رویش جیش کنند، حتی اگر یک بچه بکند.

(Laughter)

(خنده)

But I read this article by Father Lee

اما من این مقاله را از پدر لی خواندم

which cites a survey done by two detergent companies, Omo and Persil.

که دو شرکت تولید‌کننده مواد شوینده را بررسی کرده بود، اومو و پرسیل.

And they did this study and it said, that at two hours a day,

آن‌ها این مطالعه را انجام دادند و گفتند، هر دو ساعت در روز،

prisoners get more outside time than children.

زندانیان بیش‌تر از بچه‌ها زمان بیرون رفتن دارند.

That convicted me and so we went outside.

این من را محکوم کرد، بنابراین ما رفتیم بیرون.

(Video) (Music)

(ویدئو) (موسیقی)

(Laughter)

(خنده)

GH: See, I knew nothing about being a stay-at-home parent,

ببینید من هیچی در مورد والدین خانه‌دار نمی‌دانستم،

and once I embraced the fact that I knew nothing,

و وقتی این حقیقت را پذیرفتم که هیچ نمی‌دانم،

I began to learn from my new managers.

شروع کردم به یاد گرفتن از مدیران جدیدم.

And I always was told

و همیشه به من می‌گفتند

that as a stay-at-home parent, you get no sleep.

به عنوان پدر خانه‌دار، شما خواب ندارید.

Or as a parent in general, you get no sleep.

یا به عنوان پدر به طور کلی شما خواب ندارید.

But that's not true, because if you sleep when they do,

ولی این درست نیست، وقتی آن‌ها خوابند می‌توانید بخوابید،

you actually can get some sleep.

در واقع می‌توانید کمی بخوابید.

(Laughter)

(خنده)

You know what else I thought as a stay-at-home parent?

می‌دانید در مورد خانه‌دار بودن چه فکر دیگری می‌کردم؟

I though I knew that the best way to teach kids right from wrong

فکر می‌کردم بهترین راه برای آموزش درست از غلط

was to discipline them,

منظبط کردن آن‌هاست،

because that would make sure they understood right from wrong,

چون با این کار مطمئن می‌شویم که درست را از غلط متوجه می‌شوند،

the pain, the fear -- that would teach them.

درد، ترس -- به آن‌ها آموزش می‌دهد.

But the truth is, the best way to teach my children right from wrong

اما حقیقت این هست که بهترین راه برای آموزش درست از غلط به کودکان من

is to teach them.

آموزش دادن به آنها است.

Take out a whiteboard and draw pictures and make connections

یک وایتبرد بردارید و تصاویری بکشید و ارتباطی به وجود بیاورید

that they can understand.

که آن‌ها می‌فهمند.

That was the best way.

این بهترین راه بود.

A lot of these images you're seeing are coming from my YouTube channel,

خیلی از عکس‌هایی که می‌بینید از کانال یوتیوب من آمدند،

"Beleaf in Fatherhood."

«باور به پدر بودن.»

I document the misadventures of being a stay-at-home dad.

من تمام بدبختی‌هایم از پدر خانه‌دار بودن را مستند کردم.

And it's not perfect, it's just showing that I'm trying.

و این کامل نیست فقط نشان می‌دهد که من سعی کردم

And I'm not trying to be an example

و تلاش نکردم که یک مثال باشم

but just proof that it's possible for whoever else is doing this.

اما فقط ثابت کردم برای هر کس دیگری که این کار را انجام بدهد محتمل است.

You know what I also knew about being a stay-at-home parent?

می‌دانید دیگر از پدر خانه‌دار بودن چه فهمیدم؟

I knew that children needed love,

فهمیدم که بچه‌ها به عشق نیاز دارند،

but I just didn't know what love looked like.

ولی من فقط نمی‌دانستم عشق چه شکلی است.

(Video) (Music)

(ویدئو) (موسیقی)

GH: It turns out putting diapers on your head

گ‌ه: به نظر می‌رسد قرار دادن پوشک روی سرتان

and play-fighting until the kids fall asleep

و بازی-مبارزه با بچه‌ها تا وقتیکه بخوابند

is a great way to love your kids.

راهی عالی برای عشق ورزیدن به بچه‌هاست.

So, I was learning a lot,

بنابراین، من خیلی چیزها یاد گرفتم،

but it's not all fun and boogers, is it?

ولی همه‌ش خنده و بینی خشک شده نیست، هست؟

(Laughter)

(خنده)

I asked a group of stay-at-home parents what's the hardest thing,

من از گروهی از والدین خانه‌دار پرسیدم سخت‌ترین کار چیست؟

the thing they underestimated most about being stay-at-home parents,

چیزی که آن‌ها بیش از هر چیزی دست کم می‌گرفتند،

and they said that the loneliness was one of those things.

و آن‌ها گفتند تنهایی یکی از آن‌هاست.

Not having someone else to talk to, feeling inadequate,

کسی را نداشته باشی تا با او صحبت کنی، احساس نامساعد،

feeling selfish for wanting me-time.

از اینکه وقتی برای خودت بخواهی احساس خودخواهی کنی.

And nursery rhymes suck.

آهنگ‌های کودکانه افتضاح هستند.

(Laughter)

(خنده)

Like, really, "Mary Had a Little Lamb" is cool the first couple of times,

مثلا واقعا کارتون «ماری یه بز کوچک داشت» برای مدتی واقعا خوب است،

but after all these years on repeat,

ولی بعد از سال‌ها تکرار،

you wonder why Mary just ain't make herself a wool skirt

شما تعجب می‌کنید چرا ماری دامن پشمی و کباب بره برای خودش درست نمی‌کند

and have lamb chops, you know what I'm saying?

می‌دانید چه می‌گویم؟

(Laughter)

(خنده)

The one thing I underestimated most was the emotional fatigue.

چیز دیگری که دست کم گرفته می‌شود فرسودگی احساسات است.

See, I was an artist, so I'd write songs for other artists.

ببینید من آرتیست بودم و برای بقیه آرتیست‌ها ترانه می‌نوشتم.

Because that's how I made money from home.

چون این راهی بود که من در خانه پول در می‌آوردم.

But when you're with your kids all day, you become emotionally tired.

ولی وقتی تمام روز با بچه‌ها هستید، از لحاظ احساسی خسته می‌شوید.

And that means all your creativity comes from your emotions,

و این به معنای این است که تمام خلاقیت شما از احساسات ناشی می‌شود،

so you’re just tapped out, you're done.

شما از بین می‌روید، تمام می‌شوید.

So you become done with time.

پس شما با زمان تمام می‌شوید.

Nap time, time-tables, time-out, time like to cook,

زمان چرت زدن، جدول زمانی، زمان بیرون رفتن، وقتی دوست دارید آشپزی کنید،

with all types of time, you're just done.

با انواع زمان‌ها، شما تمام می‌شوید.

You had no time for anything.

شما هیچ زمانی برای چیزی ندارید.

And some people are done with their spouse as a stay-at-home parent.

و بعضی کارشان با همسرشان که خانه‌دار هست تمام می‌شود.

Because the spouse just doesn't get it.

چون همسرشان متوجه این نمی‌شود.

I was talking to a friend of mine, he said,

یک بار با دوستی صحبت می‌کردم، او گفت،

"Man, I come home from work,

«مرد، من از سر کار به خانه می‌آیم

drawers are open, clothes hanging outside the drawers,

کشو باز است، لباس‌ها خارج از کشو مانده

the kids are still in their pajamas ...

بچه‌ها هنوز پیژامه تنشان است ...

And it can't be that hard to have dinner ready when I get home, right?"

و این نمی‌تواند سخت باشد که وقتی من می‌رسم خانه شام حاضر باشد، درسته؟»

(Laughter)

(خنده)

Start to freak out, you know what I'm saying?

شروع کنید به ترسیدن، می‌دانید چه می‌گویم؟

(Laughter)

(خنده)

He was trying to confide in me --

او تلاش می‌کرد به من اعتماد کند --

(Laughter)

(خنده)

I said, "You have no idea what you're talking about."

من گفتم، «تو هیچ ذهنیتی در مورد چیزی که می‌گویی نداری.

(Laughter)

(خنده)

She wakes up every morning, tired from the night before,

او هر روز صبح از خواب بیدار می‌شود در حالیکه از شب قبل خسته است

baby attached to her breast, dropping this kid off at school,

بچه‌ها به سینه او می‌چسبند، او بچه‌ها را در مدرسه می‌گذارد

and taking this one to the park.

و بچه‌ی دیگر را به پارک می‌برد

Laundry piles up to the skies,

کوه لباس‌های شستنی تا آسمان

he has a conversation on the phone for an hour with your mom

او برای یک ساعت با مادرت پای تلفن صحبت کرده درمورد

about God knows what,

اینکه خدا چه می‌داند

takes the dog you wanted for a walk ...

سگی که تو خواستی را به پیاده‌روی برده ...

(Laughter)

(خنده)

And nobody died, bro.

و هیچ کس نمرده، داداش.

She kept your kids alive all day, that's hard."

او بچه‌های تو را تمام روز زنده نگاه داشته این، سخت است.»

(Laughter)

(خنده)

I have become an advocate for stay-at-home parents.

من حامی والدین خانه‌دار شده‌ام.

Why?

چرا؟

Because finally, I was standing in their shoes.

چون در نهایت خودم جای آنها قرار گرفتم.

Because when you're standing in someone else's shoes,

چون وقتی جای کس دیگری قرار می‌گیری،

you see the world from a different perspective.

جهان را از زاویه متفاوتی می‌بینی.

And when you start to take steps, it feels like baby steps, wobbling.

و وقتی شروع به قدم برداشتن می‌کنی، مثل بچه‌ها تاتی تاتی می‌کنی.

But then they turn into stomps.

ولی بعد به قدم‌های محکم تبدیل می‌شوند.

And you start making footprints for the next generation to walk in.

و تو شروع می‌کنی به ایجاد ردپا برای نسل بعدی که روی آن راه می‌روند.

See, we're walking on a certain path, as parents.

ببینید، ما در مسیر مشخصی راه می‌رویم، به عنوان والدین.

We're all in this together.

در این جریان همه با هم هستیم.

No one can deny that family is one of the biggest foundations

هیچ کس نمی‌تواند انکار کند که خانواده یکی از بزرگترین پایه‌ها

in anyone's life.

در زندگی هر فرد است،

And we're all walking on this path,

و همه ما در این مسیر قدم بر می‌داریم

and we're pulling these thickets out of the way, and these thorns,

و ما این بیشه‌ها را از مسیر بیرون می‌کشیم و این خارها را،

making it easier for the ones coming after us.

و راه را برای کسانیکه بعدِ ما می‌آیند ساده‌تر می‌کنیم.

It turns out, parenting has a lot more to do with landscaping.

به نظر می‌رسد، والدین کارهای بیشتری برای محوطه‌سازی دارند.

And learning.

و یادگیری.

More than teaching.

بیشتر از آموزش دادن.

And the best thing to do is to show up for class.

و بهترین راه برای انجام آن حاضر شدن در کلاس است.

Be present is what I learned as a stay-at-home dad.

در آنچه من به عنوان پدر خانه‌دار یاد گرفتم حاضر شوید.

And let your presence be a gift.

و اجازه دهید حضور شما یک هدیه باشد.

(Video) Shh.

(ویدئو) شششش.

(Door unlocking)

(باز شدن در)

Hi!

سلام!

(Children giggling)

(کرکر بچه‌ها)

(Laughter)

(خنده)

GH: This was me, coming home from tour one day.

این من بودم، در روزی که از تور به خانه بازگشتم.

I thought that the father was supposed to pursue the child.

من فکر می‌کردم که پدر قرار است کودک را تعقیب کند.

But it turns out the father makes himself present.

اما معلوم شد پدر باید خود را حاضر کند.

And the children run after him.

و کودکان به دنبال او بیایند.

And that right there is a superpower.

و دقیقا همین‌جا یک ابَر نیرو هست.

And that right there, my friends, is everything.

و درست همینجا، دوستان من، همه چیز هست.

Thank you.

متشکرم.

(Applause)

(تشویق)