What almost dying taught me about living | Suleika Jaouad

606,352 views

2019-07-18 ・ TED


New videos

What almost dying taught me about living | Suleika Jaouad

606,352 views ・ 2019-07-18

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Mansoureh Hadavand Reviewer: Masoud Motamedifar
00:12
It was the spring of 2011,
0
12690
2976
بهار ۲۰۱۱ بود،
00:15
and as they like to say in commencement speeches,
1
15690
2802
و همانطور که در سخنرانی‌های جشن پایان تحصیلی می‌گویند،
00:18
I was getting ready to enter the real world.
2
18516
3564
داشتم برای ورود به دنیای واقعی آماده می‌شدم.
00:22
I had recently graduated from college
3
22727
2632
به تازگی از دانشکده فارغ التحصیل شده بودم
00:25
and moved to Paris to start my first job.
4
25383
2740
و برای آغاز اولین شغلم به پاریس رفته بودم.
00:28
My dream was to become a war correspondent,
5
28990
3872
آرزویم این بود که خبرنگار جنگ بشوم،
00:32
but the real world that I found
6
32886
2157
اما دنیای واقعی‌ای که من آن را یافتم
00:35
took me into a really different kind of conflict zone.
7
35067
4280
مرا به نوع متفاوتی از منطقه‌ی جنگی برد.
00:40
At 22 years old,
8
40974
2024
در ۲۲ سالگی،
00:43
I was diagnosed with leukemia.
9
43022
2903
تشخیص دادند که سرطان خون دارم.
00:46
The doctors told me and my parents, point-blank,
10
46927
3285
پزشکان صراحتا به من و والدینم گفتند
00:50
that I had about a 35 percent chance of long-term survival.
11
50236
4465
که حدود ۳۵ درصد شانس زندگی طولانی دارم.
00:56
I couldn't wrap my head around what that prognosis meant.
12
56006
4817
نمی‌توانستم درک کنم که این پیش‌بینی چه معنایی دارد.
01:00
But I understood that the reality and the life I'd imagined for myself
13
60847
5103
اما متوجه شدم که واقعیت و زندگی‌ای که برای خودم تصور کرده‌ام
01:05
had shattered.
14
65974
1150
درهم ریخته است.
01:07
Overnight, I lost my job, my apartment, my independence,
15
67744
5006
یک شبه، شغلم، آپارتمانم، استقلالم را از دست دادم،
01:12
and I became patient number 5624.
16
72774
3772
و تبدیل شدم به بیمار شماره‌ ۵۶۲۴.
01:18
Over the next four years of chemo, a clinical trial
17
78680
3549
طی چهار سال شیمی‌درمانی، یک دوره درمانی آزمایشی
01:22
and a bone marrow transplant,
18
82253
1880
و یک پیوند مغز استخوان،
01:24
the hospital became my home,
19
84157
2311
بیمارستان تبدیل شد به خانه‌ی من،
01:26
my bed, the place I lived 24/7.
20
86492
2995
و تختم، جایی که در آن شبانه‌روز زندگی می‌کردم.
01:30
Since it was unlikely that I'd ever get better,
21
90111
3749
از آنجا که امیدی به بهبودی نداشتم،
01:33
I had to accept my new reality.
22
93884
2927
واقعیت جدید را پذیرفتم.
01:37
And I adapted.
23
97276
2351
و خودم را وفق دادم.
01:40
I became fluent in medicalese,
24
100196
3595
در اصطلاحات پزشکی مهارت پیدا کردم،
01:43
made friends with a group of other young cancer patients,
25
103815
4698
و با گروهی از بیماران جوان سرطانی دوست شدم،
01:48
built a vast collection of neon wigs
26
108537
4334
کلکسیونی از کلاه‌گیس‌های براق و رنگی درست کردم
01:52
and learned to use my rolling IV pole as a skateboard.
27
112895
5807
و یاد گرفتم که چطور از پایه متحرک سرم به عنوان اسکیت استفاده کنم.
01:59
I even achieved my dream of becoming a war correspondent,
28
119943
3079
حتی به رویای خبرنگارجنگی شدنم رسیدم،
02:03
although not in the way I'd expected.
29
123046
2667
اگرچه نه همانطوری که انتظارش را داشتم.
02:06
It started with a blog,
30
126220
1754
با یک بلاگ شروع کردم،
02:07
reporting from the front lines of my hospital bed,
31
127998
2337
از خط مقدم تخت بیمارستانم گزارش می‌دادم،
02:10
and it morphed into a column I wrote for the New York Times,
32
130359
3826
که به ستونی که برای نیویورک تایمز می‌نوشتم تبدیل شد،
02:14
called "Life, Interrupted."
33
134209
1733
به نام «زندگی، ازهم‌گسسته.»
02:16
But -- (Applause)
34
136784
1151
اما -- (تشویق حضار)
02:17
Thank you.
35
137959
1152
متشکرم.
02:19
(Applause)
36
139135
2060
(تشویق حضار)
02:21
But above all else,
37
141620
2270
اما سوای از همه اینها،
02:23
my focus was on surviving.
38
143914
3158
تمرکزم روی زنده ماندن بود.
02:27
And -- spoiler alert --
39
147863
2627
و -- هشدار لو رفتن داستان--
02:30
(Laughter)
40
150514
2095
(خنده حضار)
02:32
I did survive, yeah.
41
152633
2128
بله من درمان شدم.
02:34
(Applause)
42
154785
5030
(تشویق حضار)
02:39
Thanks to an army of supportive humans,
43
159839
2865
به لطف لشکری از انسان‌های حمایتگر،
02:42
I'm not just still here, I am cured of my cancer.
44
162728
3809
نه تنها هنوز زنده‌ام، بلکه سرطانم هم درمان شده است.
02:46
(Applause)
45
166921
1161
(تشویق حضار)
02:48
Thank you.
46
168106
1152
متشکرم.
02:49
(Applause)
47
169282
2064
(تشویق حضار)
02:51
So, when you go through a traumatic experience like this,
48
171370
4133
وقتی چنین تجربه وحشتناکی را می‌گذرانید،
02:55
people treat you differently.
49
175527
1647
مردم با شما جور دیگری رفتارمی‌کنند.
02:57
They start telling you how much of an inspiration you are.
50
177614
4070
آنها به شما می‌گویند که چقدر برایشان الهام‌بخش هستید.
03:02
They say you're a warrior.
51
182136
2386
می‌گویند که شما یک مبارزید.
03:04
They call you a hero,
52
184546
1944
شما را قهرمان خطاب می‌کنند،
03:06
someone who's lived the mythical hero's journey,
53
186514
2952
کسی که یک سفر قهرمانانه و افسانه‌ای را پشت سرگذاشته،
03:09
who's endured impossible trials
54
189490
2085
کسی که آزمایش‌های دشوار را تحمل کرده
03:11
and, against the odds, lived to tell the tale,
55
191599
3327
و با وجود احتمال اندک، زنده مانده تا داستانش را تعریف کند،
03:14
returning better and braver for what you're been through.
56
194950
3867
به خاطر چیزی که از سر گذرانده، بهتر و قوی‌تر بازگشته.
03:19
And this definitely lines up with my experience.
57
199839
4606
و این دقیقا با تجربه من هم‌راستا بود.
03:24
Cancer totally transformed my life.
58
204469
2254
سرطان زندگی مرا یکسره متحول کرد.
03:26
I left the hospital knowing exactly who I was
59
206747
2968
وقتی بیمارستان را ترک کردم دقیقا می‌دانستم که کی هستم
03:29
and what I wanted to do in the world.
60
209739
2063
و می‌خواهم چه کاری در دنیا انجام دهم.
03:31
And now, every day as the sun rises,
61
211826
2689
و اکنون هر روز که خورشید طلوع می‌کند،
03:34
I drink a big glass of celery juice,
62
214539
2578
یک لیوان بزرگ آب کرفس می‌خورم،
03:37
and I follow this up with 90 minutes of yoga.
63
217141
2825
بعد از آن ۹۰ دقیقه یوگا می‌کنم،
03:40
Then, I write down 50 things I'm grateful for onto a scroll of paper
64
220649
5896
و بعد ۵۰ چیزی که در زندگی قدردان آن هستم را روی طوماری می‌نویسم
03:46
that I fold into an origami crane and send sailing out my window.
65
226569
4912
و با آن کاغذ درنایی اوریگامی درست می‌کنم و از پنجره به بیرون پرواز می‌دهم.
03:51
(Laughter)
66
231505
1667
(خنده حضار)
03:53
Are you seriously believing any of this?
67
233196
3131
آیا واقعا اینها را باور کردید؟
03:56
(Laughter)
68
236351
2082
(خنده حضار)
03:58
I don't do any of these things.
69
238457
1823
من هیچکدام از این کارها را نمی‌کنم.
04:00
(Laughter)
70
240304
1107
(خنده حضار)
04:01
I hate yoga, and I have no idea how to fold an origami crane.
71
241435
4201
من از یوگا متنفرم، و بلد نیستم درنای کاغذی بسازم.
04:07
The truth is that for me,
72
247355
2082
حقیقت این است که،
04:09
the hardest part of my cancer experience began once the cancer was gone.
73
249461
4876
برای من سخت‌ترین قسمت تجریه‌ی سرطان بعد از تمام شدن سرطان شروع شد.
04:15
That heroic journey of the survivor we see in movies
74
255538
3761
سفر قهرمانانه آن نجات‌یافته‌ای که در فیلم‌ها می‌بینیم
04:19
and watch play out on Instagram --
75
259323
2310
و تا آخر در اینستاگرام تماشا می‌کنیم ---
04:21
it's a myth.
76
261657
1158
تنها یک افسانه است.
04:22
It isn't just untrue, it's dangerous,
77
262839
2571
نه تنها غیرواقعی، بلکه خطرناک است،
04:25
because it erases the very real challenges of recovery.
78
265434
3395
چون چالش‌های واقعی دوران نقاهت را نشان نمی‌دهد.
04:29
Now, don't get me wrong -- I am incredibly grateful to be alive,
79
269529
5612
منظورم را اشتباه برداشت نکنید-- من از اینکه زنده‌ام بسیار شاکرم،
04:35
and I am painfully aware that this struggle is a privilege
80
275165
3502
و بطور دردناکی آگاهم که این پیکار، امتیازی است
04:38
that many don't get to experience.
81
278691
2080
که خیلی‌ها آن را تجربه نمی‌کند.
04:41
But it's important that I tell you
82
281284
2506
اما مهم است که به شما بگویم
04:43
what this projection of heroism and expectation of constant gratitude
83
283814
5271
که نمایش این قهرمانی و انتظار قدردانی دائم، بر کسانی که برای بهبودی تلاش میکنند
04:49
does to people who are trying to recover.
84
289109
2357
چه تاثیری می‌گذارد.
04:51
Because being cured is not where the work of healing ends.
85
291886
4350
زیرا معالجه نقطه پایان بهبودی نیست.
04:56
It's where it begins.
86
296784
1848
بلکه جایی است که بهبودی آغاز می‌شود.
04:59
I'll never forget the day I was discharged from the hospital,
87
299704
4191
هیچوقت روزی که از بیمارستان مرخص شدم را فراموش نخواهم کرد،
05:03
finally done with treatment.
88
303919
2190
بلاخره طول درمان تمام شد.
05:06
Those four years of chemo had taken a toll on my relationship
89
306997
5813
آن چهارسال شیمی درمانی به رابطه‌ی طولانی من با دوست پسرم
05:12
with my longtime boyfriend,
90
312834
1886
لطمه زده بود،
05:14
and he'd recently moved out.
91
314744
2058
و او تازه خانه‌مان را ترک کرده بود.
05:17
And when I walked into my apartment, it was quiet.
92
317498
3880
وقتی وارد آپارتمانم شدم، خیلی سوت و کور بود.
05:21
Eerily so.
93
321831
1150
خیلی ترسناک.
05:24
The person I wanted to call in this moment,
94
324192
2695
تنها آدمی که در آن لحظه می‌خواستم به او تلفن کنم،
05:26
the person who I knew would understand everything,
95
326911
3499
کسی که می‌دانستم می‌تواند همه چیز را درک کند،
05:30
was my friend Melissa.
96
330434
1666
دوستم ملیسا بود.
05:32
She was a fellow cancer patient,
97
332498
2052
او دوست سرطانی من بود،
05:34
but she had died three weeks earlier.
98
334574
2624
اما سه هفته پیشتر فوت کرده بود.
05:38
As I stood there in the doorway of my apartment,
99
338515
2976
همانطور که در ورودی آپارتمانم ایستاده بودم،
05:41
I wanted to cry.
100
341515
1881
می‌خواستم گریه کنم.
05:43
But I was too tired to cry.
101
343420
2882
اما خسته‌تر از آنی بودم که گریه کنم.
05:46
The adrenaline was gone.
102
346728
1849
آدرنالین از بین رفته بود.
05:48
I had felt as if the inner scaffolding
103
348601
2770
حس می‌کردم که آن چوب‌بست درونی که
05:51
that had held me together since my diagnosis
104
351395
2437
از زمان تشخیص بیماری مرا روی پا نگه داشته بود،
05:53
had suddenly crumbled.
105
353856
1641
به یکباره فرو ریخت.
05:56
I had spent the past 1,500 days working tirelessly to achieve one goal:
106
356173
6909
من ۱,۵۰۰ روز گذشته را بطور خستگی‌ناپذیری برای بدست آوردن یک هدف صرف کرده بودم:
06:03
to survive.
107
363106
1381
برای زنده ماندن.
06:04
And now that I'd done so,
108
364511
1905
حالا که این کار را انجام داده بودم،
06:06
I realized I had absolutely no idea how to live.
109
366440
5631
فهمیدم که هیچ ایده‌ای برای چگونه زندگی کردن ندارم.
06:13
On paper, of course, I was better:
110
373996
2040
البته روی کاغذ وضعیتم بهتر بود:
06:16
I didn't have leukemia,
111
376060
2103
دیگر سرطان خون نداشتم
06:18
my blood counts were back to normal,
112
378187
1853
تعداد سلول‌های خونی‌ به حالت طبیعی برگشته بود،
06:20
and the disability checks soon stopped coming.
113
380064
2777
و چک‌های کمکی بابت ازکارافتادگی به زودی متوقف شد.
06:23
To the outside world,
114
383244
1238
از نظر دنیای بیرون،
06:24
I clearly didn't belong in the kingdom of the sick anymore.
115
384506
4500
واضح بود که دیگر به قلمرو بیماران تعلق نداشتم.
06:29
But in reality, I never felt further from being well.
116
389871
3952
اما در واقعیت، احساسی فراتر از اینکه بهتر هستم نداشتم.
06:34
All that chemo had taken a permanent physical toll on my body.
117
394688
4714
تمام آن شیمی‌درمانی‌ها به جسمم صدمه‌ی دائمی زده بود.
06:39
I wondered, "What kind of job can I hold
118
399949
3120
فکر می‌کردم، «چه شغلی می‌توانم داشته باشم
06:43
when I need to nap for four hours in the middle of the day?
119
403093
4063
وقتی که باید در بین روز یک چرت چهار ساعته بزنم؟
06:47
When my misfiring immune system
120
407180
2461
وقتی که هنوز سیستم ایمنی نیم‌سوزم
06:49
still sends me to the ER on a regular basis?"
121
409665
3348
مرتبا مرا به اتاق اورژانس می‌فرستد؟»
06:53
And then there were the invisible, psychological imprints
122
413657
3834
و تازه اثرات روانشناسی نامرئی‌‌ای هم بود
06:57
my illness had left behind:
123
417515
2150
که از بیماری باقی مانده بود:
06:59
the fears of relapse,
124
419689
2643
ترس از عود کردن بیماری،
07:02
the unprocessed grief,
125
422356
1902
اندوهی که هنوز هست،
07:04
the demons of PTSD that descended upon me for days, sometimes weeks.
126
424282
5640
شیاطین اختلال استرسي پس از حادثه (PTSD) که برای روزها و هفته‌ها روی سرم ریخته بود.
07:10
See, we talk about reentry
127
430921
2254
می‌بینید، ما از بازگشت به زندگی صحبت می‌کنیم،
07:13
in the context of war and incarceration.
128
433199
3325
در زمینه موضوعات مربوط به جنگ و زندانی شدن.
07:16
But we don't talk about it as much
129
436548
1894
اما چندان به آن نمی‌پردازیم
07:18
in the context of other kinds of traumatic experiences, like an illness.
130
438466
4301
وقتی که مسئله تجربیات دردناک دیگر، مانند بیماری مطرح است.
07:23
Because no one had warned me of the challenges of reentry,
131
443911
3904
از آنجا که هیچ‌کس درباره‌ی چالش‌های بازگشت به من هشدار نداده بود،
07:27
I thought something must be wrong with me.
132
447839
2777
من فکر می‌کردم که شاید در من مشکلی وجود دارد.
07:30
I felt ashamed,
133
450640
2175
خجالت می‌کشیدم،
07:32
and with great guilt, I kept reminding myself
134
452839
3286
و با احساس گناه، مدام به خودم یادآوری می‌کردم
07:36
of how lucky I was to be alive at all,
135
456149
2291
که چقدر خوش‌شانس بودم که اصلا زنده مانده‌ام،
07:38
when so many people like my friend Melissa were not.
136
458464
2911
وقتی افراد زیادی مانند دوستم ملیسا این شانس را نداشتند.
07:42
But on most days, I woke up feeling so sad and lost,
137
462387
3595
اما بیشتر روزها، غمگین و سردرگم از خواب بیدار می‌شدم،
07:46
I could barely breathe.
138
466006
1719
به سختی می‌توانستم نفس بکشم.
07:48
Sometimes, I even fantasized about getting sick again.
139
468204
4804
گاهی اوقات، حتی درباره‌ی بازگشت دوباره‌ی بیماری خیال‌پردازی می‌کردم.
07:53
And let me tell you,
140
473683
1152
بگذارید بگویم که
07:54
there are so many better things to fantasize about
141
474859
3904
چیزهای خیلی بهتری برای خیال پردازی وجود دارد
07:58
when you're in your twenties and recently single.
142
478787
2722
وقتی که در بیست سالگی هستید و به تازگی هم مجرد شده‌اید.
08:01
(Laughter)
143
481533
1922
(خنده حضار)
08:03
But I missed the hospital's ecosystem.
144
483479
3896
اما من دلم برای اکوسیستم بیمارستان تنگ شد.
08:07
Like me, everyone in there was broken.
145
487399
3413
همه مثل من در آنجا درهم شکسته بودند.
08:10
But out here, among the living, I felt like an impostor,
146
490836
4372
اما آن بیرون، در میان زندگان، احساس می‌کردم که یک فریبکار هستم،
08:15
overwhelmed and unable to function.
147
495232
2904
گیج و ناتوان از کار.
08:18
I also missed the sense of clarity I'd felt at my sickest.
148
498692
4365
دلم برای آن احساس زلالی که در هنگام بیماری داشتم نیز تنگ بود.
08:23
Staring your mortality straight in the eye has a way of simplifying things,
149
503581
5065
نگاه مستقیم به چشمهای مرگ راهی برای آسان کردن مسائل دارد،
08:28
of rerouting your focus to what really matters.
150
508670
3523
برای بازسازی مسیر تمرکزتان روی چیزی که واقعا مهم است.
08:32
And when I was sick, I vowed that if I survived,
151
512686
2341
وقتی بیماربودم، سوگند خوردم که اگر زنده بمانم،
08:35
it had to be for something.
152
515051
1502
باید کاری بکنم.
08:36
It had to be to live a good life, an adventurous life,
153
516577
3397
باید خوب زندگی کنم، یک زندگی پرماجرا،
08:39
a meaningful one.
154
519998
1310
یک زندگی بامعنا.
08:41
But the question, once I was cured,
155
521927
2459
اما این سوال وقتی که خوب شدم
08:44
became: How?
156
524410
1643
تبدیل شد به: چطور؟
08:46
I was 27 years old with no job, no partner, no structure.
157
526712
4918
۲۷ ساله بودم، بدون شغل، شریک زندگی و ساختاری.
08:51
And this time, I didn't have treatment protocols or discharge instructions
158
531654
4367
در آن زمان هیچ پروتکل درمانی یا دستور ترخیصی نداشتم
08:56
to help guide my way forward.
159
536045
1799
تا مرا به جلو هدایت کند.
08:58
But what I did have was an in-box full of internet messages
160
538773
5925
اما چیزی که داشتم ایمیلی پر از پیام‌های اینترنتی بود
09:04
from strangers.
161
544722
1289
از آدم‌های غریبه‌.
09:06
Over the years,
162
546895
1155
طی آن سال‌ها،
09:08
people from all over the world had read my column,
163
548074
2646
مردم از سراسر دنیا ستون مرا خوانده بودند،
09:10
and they'd responded with letters, comments and emails.
164
550744
4253
و با نامه، کامنت و ایمیل پاسخ داده بودند.
09:16
It was a mix, as is often the case, for writers.
165
556046
4708
همه چیز بی‌نظم بود، که برای اغلب نویسنده‌ها همینطور است.
09:21
I got a lot of unsolicited advice
166
561773
2635
کلی توصیه ناخواسته دریافت کرده بودم
09:24
about how to cure my cancer with things like essential oils.
167
564432
3643
درباره این که چطور با چیزهایی مثل روغن‌های طبیعی سرطانم را درمان کنم.
09:29
I got some questions about my bra size.
168
569281
3023
سوالاتی درباره‌ی سایز سوتینم شده بود.
09:32
But mostly --
169
572687
1840
اما بیشتر --
09:34
(Laughter)
170
574551
1103
(خنده حضار)
09:35
mostly, I heard from people who, in their own different way,
171
575678
4738
بیشتر کسانی بودند که از هر یک به روش خود،
09:40
understood what it was that I was going through.
172
580440
2482
آنچه که تجربه می‌کردم را درک کرده بودند.
09:43
I heard from a teenage girl in Florida
173
583696
2841
دخترنوجوانی در فلوریدا برایم نوشته بود
09:46
who, like me, was coming out of chemo
174
586561
2310
او نیز مانند من در حال پایان شیمی‌درمانی بود
09:48
and wrote me a message composed largely of emojis.
175
588895
3968
و برایم پیامی فرستاده بود که بیشتر با ایموجی نوشته شده بود.
09:53
I heard from a retired art history professor in Ohio named Howard,
176
593649
5404
یک استاد بازنشسته تاریخ هنر به نام در اوهایو به نام هوآرد برایم نوشته بود،
09:59
who'd spent most of his life
177
599077
1424
که بیشتر عمرش را
10:00
struggling with a mysterious, debilitating health condition
178
600525
3455
با بیماریهای ناشناخته و ضعیف‌کننده جنگیده بود.
10:04
that he'd had from the time he was a young man.
179
604004
2587
این بیماری را از زمانیکه مرد جوانی بوده داشت.
10:07
I heard from an inmate on death row in Texas
180
607321
4681
از یک زندانی در صف اعدام در تگزاس
10:12
by the name of Little GQ --
181
612026
2464
به نام لیتل جی کیو شنیدم --
10:14
short for "Gangster Quinn."
182
614514
2095
که مخفف «گنگستر کویین» است.
10:17
He'd never been sick a day in his life.
183
617442
2286
که او حتی یک روز را هم در عمرش بیمار نشده بود.
10:19
He does 1,000 push-ups to start off each morning.
184
619752
3141
او هر روز صبح را با هزار بار حرکت شنا شروع می‌کند.
10:22
But he related to what I described in one column
185
622917
2606
اما به آنچه واکنش نشان می‌داد که من در یک ستون روزنامه
10:25
as my "incanceration,"
186
625547
2187
آن را «زندان» خودم توصیف کرده بودم،
10:27
and to the experience of being confined to a tiny fluorescent room.
187
627758
4185
و به تجریه‌ی محبوس بودن در یک اتاق تنگ با لامپ فلورسنت.
10:33
"I know that our situations are different," he wrote to me,
188
633458
4135
نوشته بود، «می‌دانم که شرایط ما متفاوت است،
10:37
"But the threat of death lurks in both of our shadows."
189
637966
4246
اما خطر مرگ در سایه هر دوی ما می‌خزد.»
10:43
In those lonely first weeks and months of my recovery,
190
643819
4143
در آن اولین هفته‌ها و ماه‌های تنهایی دوران نقاهت،
10:47
these strangers and their words became lifelines,
191
647986
3877
این غریبه‌ها و حرف‌هایشان راه حیاتی من شدند،
10:51
dispatches from people of so many different backgrounds,
192
651887
2856
پیام‌هایی از افرادی با پیشینه‌هایی کاملا متفاوت،
10:54
with so many different experiences,
193
654767
1974
با تجربیات کاملا متفاوت،
10:56
all showing me the same thing:
194
656765
2027
همه یک چیز را به من نشان می‌دادند:
11:01
you can be held hostage
195
661250
2659
انسان می‌تواند گروگان گرفته شود
11:03
by the worst thing that's ever happened to you
196
663933
2984
به دست بدترین اتفاقی که برایش افتاده
11:06
and allow it to hijack your remaining days,
197
666941
3406
و به آن اجازه دهد تا روزهای باقیمانده‌اش را برباید،
11:10
or you can find a way forward.
198
670371
2872
و یا راهی به جلو پیدا کند.
11:14
I knew I needed to make some kind of change.
199
674960
3823
می‌دانستم که به تغییر نیاز دارم.
11:18
I wanted to be in motion again
200
678807
2891
می‌خواستم که دوباره حرکت کنم
11:21
to figure out how to unstuck myself and to get back out into the world.
201
681722
4694
تا بفهمم که چگونه خودم را رها کنم و دوباره به جهان بازگردم.
11:26
And so I decided to go on a real journey --
202
686918
4206
پس تصمیم گرفتم که به یک سفر واقعی بروم --
11:31
not the bullshit cancer one
203
691791
3206
نه سفر لعنتی سرطان
11:35
or the mythical hero's journey that everyone thought I should be on,
204
695021
3216
یا آن سفر افسانه‌ای قهرمانانه که همه از من انتظار داشتند،
11:38
but a real, pack-your-bags kind of journey.
205
698261
3221
بلکه یک سفر واقعی که برایش چمدان می‌بندی.
11:42
I put everything I owned into storage,
206
702586
3552
هرچیزی که داشتم را در انباری گذاشتم،
11:47
rented out my apartment, borrowed a car
207
707621
2979
آپارتمانم را اجاره دادم، یک ماشین قرض کردم
11:50
and talked a very a dear but somewhat smelly friend
208
710624
5059
و با یک دوست خیلی عزیز اما بدبو صحبت کردم
11:55
into joining me.
209
715707
1159
تا در این سفر همراهیم کند.
11:56
(Laughter)
210
716890
2452
(خنده حضار)
11:59
Together, my dog Oscar and I embarked on a 15,000-mile road trip
211
719366
5551
من و سگم اسکار با هم یک سفر ۲۴۰۰۰ کیلومتری
12:04
around the United States.
212
724941
1571
به دور آمریکا را آغاز کردیم.
12:07
Along the way, we visited some of those strangers who'd written to me.
213
727175
4905
در طول مسیر، برخی از همان غریبه‌هایی که برایم نامه نوشته بودند را دیدم.
12:12
I needed their advice,
214
732826
1555
به توصیه‌هایشان نیاز داشتم،
12:14
also to say to them, thank you.
215
734405
2219
و می‌خواستم از آنها تشکر کنم.
12:17
I went to Ohio and stayed with Howard, the retired professor.
216
737276
4920
به اوهایو رفتم و پیش هوارد ماندم، همان استاد بازنشسته.
12:23
When you've suffered a loss or a trauma,
217
743085
3141
وقتی دچار یک شوک روحی یا فقدان شده‌اید،
12:26
the impulse can be to guard your heart.
218
746250
2430
می‌توانید وسوسه شوید که دروازه احساسات دلتان را ببندید.
12:29
But Howard urged me to open myself up to uncertainty,
219
749069
4231
اما هوارد مرا ترغیب کرد تا خودم را در معرض تردیدها بگذارم،
12:33
to the possibilities of new love, new loss.
220
753324
4560
در معرض احتمال وقوع عشقی تازه، شکستی تازه.
12:38
Howard will never be cured of illness.
221
758561
2810
هوارد هیچگاه درمان نخواهد شد.
12:41
And as a young man, he had no way of predicting how long he'd live.
222
761395
3246
اما موقعی که جوان بود، پیش‌بینی نمی‌کرد که چند سال زنده خواهد ماند.
12:44
But that didn't stop him from getting married.
223
764665
2825
اما این امر مانع ازدواجش نشد.
12:47
Howard has grandkids now,
224
767839
1944
هوارد الان چندین نوه دارد،
12:49
and takes weekly ballroom dancing lessons with his wife.
225
769807
3563
و با همسرش به کلاس‌ هفتگی رقص می‌روند.
12:53
When I visited them,
226
773807
1318
وقتی آنها را دیدم،
12:55
they’d recently celebrated their 50th anniversary.
227
775149
3633
به تازگی پنجاهمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودند.
12:59
In his letter to me, he'd written,
228
779815
2508
در نامه‌اش به من نوشته بود،
13:02
"Meaning is not found in the material realm;
229
782347
2905
«معنا درحیطه مادیات پیدا نمی‌شود؛
13:05
it's not in dinner, jazz, cocktails or conversation.
230
785276
4087
معنا در شام، جز، کوکتل یا گفتگو نیست.
13:09
Meaning is what's left when everything else is stripped away."
231
789387
4072
معنا همانی است که باقی می‌ماند، وقتی همه چیز از دست رفته.»
13:14
I went to Texas, and I visited Little GQ on death row.
232
794753
4573
به تگزاس رفتم و با لیتل جی کیو در صف اعدامی‌ها ملاقات کردم.
13:19
He asked me what I did to pass all that time
233
799999
3353
از من پرسید چطور آن دورانی را
13:23
I'd spent in a hospital room.
234
803376
2121
که در بیمارستان بستری بودی گذراندی؟
13:26
When I told him that I got really, really good at Scrabble,
235
806355
4230
وقتی گفتم که در حل جدول کلمات متقاطع خیلی خیلی مهارت پیدا کردم،
13:30
he said, "Me, too!" and explained how,
236
810609
3426
گفت، «من هم همینطور!» و توضیح داد که ،
13:34
even though he spends most of his days in solitary confinement,
237
814059
3339
هرچند بیشتر روزهایش را در سلول انفرادی می‌گذراند،
13:37
he and his neighboring prisoners make board games out of paper
238
817422
4005
او و زندانی‌های کناری با کاغذ یک جور بازی درست کرده‌اند
13:41
and call out their plays through their meal slots --
239
821451
2961
و از سوراخ مخصوص فرستادن غذا به داخل سلول حرف می‌زنند و بازی می‌کنند --
13:45
a testament to the incredible tenacity of the human spirit
240
825474
5905
گواهی بر استقامت باورنکردنی روح انسان
13:51
and our ability to adapt with creativity.
241
831403
3622
و قابلیت سازگاری خلاقانه ما.
13:56
And my last stop was in Florida,
242
836426
1936
آخرین توقفگاهم در فلوریدا بود،
13:58
to see that teenage girl who'd sent me all those emojis.
243
838386
3487
تا آن دختر نوجوانی را ببینم که برایم آن نامه پر از ایموجی را فرستاده بود.
14:02
Her name is Unique, which is perfect,
244
842585
3142
اسمش یونیک است، که عالی است.
14:05
because she's the most luminous, curious person I've ever met.
245
845751
4168
زیرا او نورانی‌ترین و کنجاوترین فردی است که تاکنون دیده‌ام.
14:10
I asked her what she wants to do next and she said,
246
850831
2930
از او پرسیدم که می‌خواهد چه کاری انجام دهد و او گفت،
14:13
"I want to go to college and travel
247
853785
1889
«می‌خواهم به دانشکده بروم و سفر کنم
14:15
and eat weird foods like octopus that I've never tasted before
248
855698
3133
و غذاهای عجیب مثل اختاپوس که تا حالا نخوردم را بخورم
14:18
and come visit you in New York
249
858855
1520
به دیدن تو به نیویورک بیایم
14:20
and go camping, but I'm scared of bugs,
250
860399
1904
و به اردو بروم اما از حشرات می‌ترسم،
14:22
but I still want to go camping."
251
862327
1720
اما باز هم می‌خواهم به اردو بروم.»
14:25
I was in awe of her,
252
865768
2428
تحسینش می‌کردم،
14:28
that she could be so optimistic and so full of plans for the future,
253
868220
5270
که می‌توانست آنقدر خوش‌بین و پر از برنامه برای آینده باشد،
14:33
given everything she'd been through.
254
873514
1917
باوجود همه آنچه که پشت سر گذاشته بود.
14:36
But as Unique showed me,
255
876180
1675
اما همانطور که یونیک نشانم داد،
14:37
it is far more radical and dangerous to have hope
256
877879
4857
امید داشتن به مراتب خطرناکتر و افراطی‌تر از آن است
14:42
than to live hemmed in by fear.
257
882760
2066
که در محاصره ترس زندگی کنیم.
14:46
But the most important thing I learned on that road trip
258
886699
4381
اما مهم‌ترین درسی که در این سفر جاده‌ای یاد گرفتم
14:51
is that the divide between the sick and the well --
259
891104
4179
این است که حائل بین سلامت و بیمار --
14:55
it doesn't exist.
260
895307
1373
اصلا وجود ندارد.
14:57
The border is porous.
261
897149
2126
این مرز متخلخل است.
14:59
As we live longer and longer,
262
899585
2365
هرچه بیشتر و بیشتر عمر می‌کنیم،
15:01
surviving illnesses and injuries that would have killed our grandparents,
263
901974
3857
و از بیماری‌ها و جراحاتی جان به درمی‌بریم که ممکن بود اجداد ما
15:05
even our parents,
264
905855
1325
و حتی والدین ما را از بین ببرند،
15:07
the vast majority of us will travel back and forth between these realms,
265
907204
4728
تعداد بیبشتری از ما بین این دو حیطه حرکت خواهد کرد،
15:11
spending much of our lives somewhere between the two.
266
911956
3397
و بیشتر عمرمان را جایی بین آن دو زندگی خواهیم کرد.
15:16
These are the terms of our existence.
267
916059
3103
این‌ها شرایط موجودیت ما هستند.
15:20
Now, I wish I could say that since coming home from my road trip,
268
920228
4198
ای کاش می‌توانستم بگویم که از وقتی از سفر بازگشته‌ام،
15:24
I feel fully healed.
269
924450
2127
احساس می‌کنم کاملا خوب شده‌ام.
15:26
I don't.
270
926601
1150
اینطور نیست.
15:28
But once I stopped expecting myself
271
928601
2626
اما از وقتی که دیگر از خودم توقع ندارم
15:31
to return to the person I'd been pre-diagnosis,
272
931251
3978
که همانی شوم که قبل از تشخیص بیماری بودم،
15:35
once I learned to accept my body and its limitations,
273
935253
5104
وقتی یاد گرفتم جسمم و محدودیت‌هایش را بپذیرم،
15:40
I actually did start to feel better.
274
940381
2232
در واقع شروع کردم به بهتر شدن.
15:43
And in the end, I think that's the trick:
275
943405
3849
و در آخر، فکر می‌کنم نکته اش اینجاست:
15:47
to stop seeing our health as binary,
276
947278
3520
سلامتمان را یا این و یا آن نبینیم،
15:50
between sick and healthy,
277
950822
1687
سالم و مریض،
15:52
well and unwell,
278
952533
1503
خوش و ناخوش،
15:54
whole and broken;
279
954060
1698
کامل و شکسته؛
15:55
to stop thinking that there's some beautiful, perfect state of wellness
280
955782
4440
فکر نکنیم که یک جور تندرستی زیبا و کامل وجود دارد
16:00
to strive for;
281
960246
1542
تا برایش تقلا کنیم؛
16:01
and to quit living in a state of constant dissatisfaction
282
961812
3883
و از زندگی در حالت نارضایتی دائم دست برداریم
16:05
until we reach it.
283
965719
1346
تا آنکه به آن برسیم.
16:08
Every single one of us will have our life interrupted,
284
968605
5739
ممکن است زندگی هر یک از ما دچار وقفه‌ شود،
16:14
whether it's by the rip cord of a diagnosis
285
974368
2206
خواه با خبر تشخیص یک بیماری
16:16
or some other kind of heartbreak or trauma that brings us to the floor.
286
976598
4440
یا یک جور دلشکستگی یا ضربه‌ی روحی که ما را به زمین بزند.
16:22
We need to find ways to live in the in-between place,
287
982384
5138
باید راهی پیدا کنیم تا در جایی در میانه زندگی کنیم،
16:27
managing whatever body and mind we currently have.
288
987546
4119
جسم و ذهنی که در حال حاضر داریم را مدیریت کنیم.
16:32
Sometimes, all it takes is the ingenuity of a handmade game of Scrabble
289
992776
6630
گاهی اوقات همه لازمه‌اش ابتکار یک بازی دست‌ساز جدول کلمات است
16:39
or finding that stripped-down kind of meaning in the love of family
290
999430
4222
یا یافتن آن نوع ساده‌شده‌ی معنا در عشق خانوادگی،
16:43
and a night on the ballroom dance floor,
291
1003676
2592
و شبی در سالن رقص دونفره،
16:46
or that radical, dangerous hope
292
1006292
2920
یا آن امید افراطی و خطرناک
16:49
that I'm guessing will someday lead a teenage girl terrified of bugs
293
1009236
4121
که حدس می‌زنم روزی دخترکی نوجوان را که از حشرات می‌ترسد
16:53
to go camping.
294
1013381
1150
به اردو بکشاند.
16:55
If you're able to do that,
295
1015832
1865
اگر شما قادر به انجامش هستید،
16:57
then you've taken the real hero's journey.
296
1017721
3920
پس شما سفر قهرمان واقعی را انتخاب کرده‌اید.
17:01
You've achieved what it means to actually be well,
297
1021665
4380
به چیزی رسیده‌اید که به معنای واقعی خوب بودن است.
17:06
which is to say: alive, in the messiest, richest, most whole sense.
298
1026069
6661
که می‌توان به آن گفت: زنده در آشفته‌ترین، غنی‌ترین و کامل‌ترین حس.
17:13
Thank you, that's all I've got.
299
1033173
1750
متشکرم. این تمام حرفی است که داشتم.
17:14
(Applause)
300
1034947
2762
(تشویق حضار)
17:17
Thank you.
301
1037733
1156
متشکرم.
17:18
(Applause)
302
1038913
3182
(تشویق حضار)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7