My descent into America’s neo-Nazi movement -- and how I got out | Christian Picciolini

1,729,545 views

2018-04-20 ・ TED


New videos

My descent into America’s neo-Nazi movement -- and how I got out | Christian Picciolini

1,729,545 views ・ 2018-04-20

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Anahita Fathipour Reviewer: Pedram Pourasgari
00:13
My journey away from violent extremism began 22 years ago,
0
13223
4965
سفر من در فاصله گرفتن از خشونت‌‌گرایی افراطی ۲۲ سال قبل آغاز شد
00:18
when I denounced racism
1
18212
1947
وقتی که نژادگرایی را رد کردم
00:20
and left the American white supremacist skinhead movement
2
20183
2784
و از جنبش آمریکایی‌های نژادگرای سفید‌ جدا شدم
00:22
that I had helped build.
3
22991
1360
که من به ساختنش کمک کرده بودم.
00:24
(Cheers and applause)
4
24707
5062
(تشویق)
00:30
I was just 22 years old at the time,
5
30780
2585
فقط ۲۲ سالم بود،
00:33
but I had already spent eight years, from the time I was 14 years old,
6
33389
4053
ولی تا آن زمان ۸ سال صرف کرده بودم از زمانی که ۱۴ سالم بود،
00:37
as one of the earliest and youngest members
7
37466
2214
به عنوان یکی از اولین و جوان‌ترین اعضاء
00:39
and an eventual leader within America's most violent hate movement.
8
39704
4529
و نهایتا یک رهبر در خشن‌ترین جنبش نفرت آمریکا.
00:44
But I wasn't born into hate;
9
44881
2778
ولی من داخل نفرت بدنیا نیامده بودم
00:47
in fact, it was quite the opposite.
10
47683
3011
در اصل، کاملا برعکس
00:52
I had a relatively normal childhood.
11
52067
3051
من دوران بچگی تقریبا نرمالی داشتم.
00:55
My parents are Italian immigrants
12
55771
1698
والدین من مهاجران ایتالیایی هستند
00:57
who came to the United States in the mid-1960s
13
57493
3090
که اواسط سالهای ۱۹۶۰ به آمریکا آمدند
01:00
and settled on the South Side of Chicago,
14
60607
2689
و در جنوب شیکاگو ساکن شدند،
01:03
where they eventually met,
15
63320
1404
جایی که در نهایت با هم آشنا شدند،
01:05
and opened a small beauty shop.
16
65307
1912
و یک مغازه کوچک لوازم آرایشی باز کردند
01:08
Right after I was born, things got a little bit more difficult.
17
68639
2995
درست بعد از بدنیا آمدن من، شرایط کمی سخت‌تر شد.
01:11
They struggled to survive with raising a young family and a new business,
18
71658
4692
آنها درگیر پرورش یک خانواده جوان و یک تجارت نوپا بودند
01:16
often working seven days a week,
19
76374
2394
بیشتر مدتها ۷ روزهفته کار می‌کردند
01:19
14 hours a day,
20
79259
1798
۱۴ ساعت در روز،
01:21
taking on second and third jobs just to earn a meager living.
21
81081
3475
شغلهای دوم و سوم می‌گرفتند فقط برای داشتن یک زندگی بخورنمیر
01:25
And quality time with my parents was pretty nonexistent.
22
85210
3402
و زمان باکیفیت با والدینم تقریبا وجود نداشت.
01:29
Even though I knew they loved me very much,
23
89176
2381
حتی با وجود اینکه می‌دانستم من را خیلی دوست دارند.
01:32
growing up, I felt abandoned.
24
92216
2179
در دوران بزرگ شدن، احساس رهاشدگی کردم.
01:35
I was lonely, and I started to withdraw,
25
95297
2959
تنها بودم، و شروع کردم به گوشه‌گیری
01:39
and then I started to resent my parents and become very angry.
26
99196
4183
و بعد از والدینم بدم آمد و بسیار عصبانی شدم.
01:44
And as I was growing up, through my teenage years,
27
104943
2563
و وقتی که بزرگ میشدم، در دوران نوجوانی،
01:47
I started to act out to try and get attention from my parents.
28
107530
4042
شروع کردم به لجبازی و کارهایی که توجه والدینم را جلب کنم.
01:53
And one day, when I was 14,
29
113032
2534
و یک روز وقتی ۱۴ ساله بودم،
01:55
I was standing in an alley, and I was smoking a joint,
30
115590
3544
در یک کوچه ایستاده بودم، و سیگار میکشیدم،
01:59
and a man who was twice my age, with a shaved head and tall black boots,
31
119791
5043
یک مردی که دوبرابر سن من را داشت، با یک سر تراشیده و چکمه‌های سیاه بلند،
02:05
came up to me,
32
125470
1251
به سمت من آمد،
02:07
and he snatched the joint from my lips.
33
127295
2288
سیگار را از دهان من کشید.
02:10
Then he put his hand on my shoulder and he looked me in the eyes,
34
130893
3917
بعد دستش را روی شانه من گذاشت، و در چشمانم نگاه کرد،
02:14
and he said,
35
134834
1226
و گفت،
02:16
"That's what the communists and the Jews want you to do
36
136933
3019
« این کاریست که کمونیست‌ها و یهودی‌ها می‌خواهند که تو بکنی
02:19
to keep you docile."
37
139976
1369
که رام نگه‌ات دارند»
02:23
I was 14 years old,
38
143330
1182
من ۱۴ سالم بود،
02:24
I'd been trading baseball cards and watching "Happy Days" --
39
144536
2874
تجارت کارت‌های بیس‌بال می‌کردم و برنامه «روزهای خوشحال» میدیدم
02:27
I didn't really know what a Jew was.
40
147434
1774
واقعا نمی‌دانستم یهودی چیست.
02:29
(Laughter)
41
149232
1770
(خنده)
02:31
It's true.
42
151026
1151
واقعا.
02:32
And the only communist that I knew was the bad Russian guy
43
152201
3975
و تنها کمونیستی که میشناختم، مرد روس بدی بود
02:36
in my favorite Rocky movie.
44
156200
1868
در فیلم محبوب من Rocky
02:38
(Laughter)
45
158092
2631
(خنده)
02:40
And since I'm here baring my soul with you,
46
160747
2231
و چون من اینجا دارم روحم را برایتان لخت میکنم
02:43
I can reveal that I did not even know what the word "docile" meant.
47
163002
3992
میتونم بگم، حتی نمیدونستم معنی کلمه «رام» چیست.
02:47
(Laughter)
48
167018
1801
(خنده)
02:48
Dead serious.
49
168843
1205
واقعا جدی.
02:50
But it was as if this man in this alley had offered me a lifeline.
50
170950
4461
ولی طوری بود انگار که این مرد در این کوچه به من یک زندگی پیشنهاد داده بود.
02:55
For 14 years, I'd felt marginalized and bullied.
51
175435
4276
برای ۱۴ سال، من حس جدا ماندن داشتم و بهم زورگویی می‌شد
03:00
I had low self-esteem.
52
180247
1663
اعتماد به نفس پایینی داشتم.
03:02
And frankly, I didn't know who I was, where I belonged,
53
182632
3796
و صادقانه، نمیدانستم چه کسی بودم، به کجا تعلق داشتم،
03:06
or what my purpose was.
54
186452
2005
و یا هدفم چه بود.
03:08
I was lost.
55
188481
1174
گم شده بودم.
03:10
And overnight, because this man had pulled me in,
56
190430
4092
و یک شبه، چون این مرد مرا دعوت کرده بود،
03:14
and I had grabbed onto that lifeline with every fiber of my being,
57
194546
4605
و من این زندگی را با تمام وجودم پذیرفته بودم.
03:19
I had gone from "Joanie Loves Chachi"
58
199901
3126
من از یک «معتاد» به
03:24
to full-blown Nazi.
59
204264
1994
یک نازی تمام عیار تبدیل شدم.
03:26
Overnight.
60
206826
1178
یک شبه.
03:29
I started to listen to the rhetoric
61
209626
3147
شروع کردم به گوش دادن به اعلامیه‌ها
03:32
and believe it.
62
212797
1155
و باورشان کردم.
03:34
I started to watch very closely as the leaders of this organization
63
214518
4362
من به دقت مشاهده‌گر بودم وقتی رهبران این سازمان
03:38
would target vulnerable young people who felt marginalized
64
218904
5155
جوانان آسیب‌پذیری که احساس جدا ماندن می‌کردند را هدف قرار می‌دادند
03:44
and then draw them in with promises of paradise
65
224083
4550
و بعد آنها را با وعده بهشتی به گروه می‌کشاندند
03:48
that were broken.
66
228657
1204
که از بین رفته بود.
03:51
And then I started to recruit myself.
67
231691
2565
و بعد خودم شروع به یارگیری کردم.
03:55
I started to do that by making white-power music.
68
235099
3784
من این کار را با ساختن موسیقی قدرت-سفید کردم.
04:00
And soon, I became the leader of that infamous organization
69
240299
5265
و بزودی، من رهبر این سازمان بدنام شدم
04:05
that was led by that man in that alley
70
245588
2628
که توسط مردی رهبری می‌شد که در آن خیابان
04:08
who recruited me that day,
71
248240
1749
در آن روز مرا عضو کرد.
04:10
who was America's first neo-Nazi skinhead and who had radicalized me.
72
250013
4731
که اولین نئونازی نژادپرست آمریکا بود و کسی که مرا رادیکال کرد
04:15
For the next eight years,
73
255452
2280
برای ۸ سال آینده،
04:17
I believed the lies that I had been fed.
74
257756
2908
من دروغ‌هایی که به من خورانده شد را باور کردم.
04:21
And though I saw no evidence of it whatsoever,
75
261292
3356
و با اینکه من هیچ شواهدی از آن‌ها به هیچ وجه ندیدم،
04:24
I didn't hesitate to blame every Jewish person in the world
76
264672
4223
با اینحال بدون هیچ شکی تمام یهودیان دنیا را سرزنش می‌کردم.
04:28
for what I thought was a white, European genocide
77
268919
4133
برای آنچه که من فکر میکردم، یک جنایت دسته جمعی سفیدان اروپایی بود،
04:33
being promoted by them through a multiculturalist agenda.
78
273076
4260
که توسط آن‌ها تحت یک توطئه چندملیتی تبلیغ می‌شد.
04:38
I blamed people of color
79
278553
1998
من رنگین پوستان را سرزنش کردم
04:40
for the crime and violence and the drugs in the city,
80
280575
4035
برای جنایت و خشونت و موادمخدر در شهر،
04:45
completely neglecting the fact that I was committing acts of violence
81
285737
3891
با نادیده گرفتن کا‌مل این حقیقت که من روزانه اعمال خشونت‌آمیز انجام می‌دادم
04:49
on a daily basis,
82
289652
1245
بطور روزانه،
04:51
and that in many cases,
83
291558
1672
و در بسیاری موارد،
04:53
it was white supremacists who were funneling drugs
84
293254
2970
این گروه نژادپرستان سفید بودند که مواد مخدر قاچاق می‌کردند
04:56
into the inner cities.
85
296248
1484
به داخل شهرهای داخلی.
04:58
And I blamed immigrants
86
298967
2296
و من مهاجران را سرزنش میکردم
05:01
for taking jobs from white Americans,
87
301287
3516
برای گرفتن شغل‌ها از آمریکایی‌های سفیدپوست،
05:04
completely neglecting the fact that my parents were hardworking immigrants
88
304827
4971
با نادیده گرفتن کامل اینکه والدین من مهاجرانی سخت‌کوش بودند
05:09
who struggled to survive,
89
309822
2085
که به سختی امرارمعاش می‌کردند،
05:13
despite not getting help from anybody else.
90
313010
2761
باوجود اینکه از کسی کمک نمی‌گرفتند.
05:17
For the next eight years,
91
317846
1596
برای هشت سال بعد،
05:20
I saw friends die,
92
320339
1725
من دوستانی را دیدم که مُردند،
05:23
I saw others go to prison and inflict untold pain
93
323096
4117
دیگرانی را دیدم که به زندان رفتند و درد بی‌همتایی را اعمال کردند
05:27
on countless victims and their families' lives.
94
327237
3083
به قربانیان بیشماری و به زندگی خانواده هایشان.
05:31
I heard horrific stories from young women in the movement,
95
331566
3548
داستانهای وحشتناکی شنیدم از زنان جوانی که در جنبش بودند،
05:35
who'd been brutally raped by the very men they were conditioned to trust,
96
335138
4946
که بطور بیرحمانه‌ای به آنها تجاوز شد توسط همان مردانی که به آنها اعتماد کرده بودند،
05:41
and I myself committed acts of violence against people,
97
341957
3158
و خود من اعمال خشونت‌ آمیزی علیه مردم انجام دادم.
05:45
solely for the color of their skin,
98
345139
2528
فقط بخاطر رنگ پوستشان،
05:47
who they loved,
99
347691
1337
کسی که دوست داشتند،
05:49
or the god that they prayed to.
100
349052
2628
یا خدایی که برایش دعا می‌کردند.
05:53
I stockpiled weapons for what I thought was an upcoming race war.
101
353315
3871
من اسلحه ها را روی هم انبار کردم، برای چیزی که فکر می‌کردم جنگ نژادی پیش روست.
05:57
I went to six high schools;
102
357746
1419
من به شش دبیرستان رفتم،
05:59
I was kicked out of four of them,
103
359189
1677
و از چهارتایشان اخراج شدم،
06:00
one of them, twice.
104
360890
1429
و از یکی، دوبار.
06:03
And 25 years ago, I wrote and performed racist music
105
363641
4903
و ۲۵ سال قبل، من موسیقی نژادپرستانه نوشتم و برگزار کردم
که ده‌ها سال بعد به اینترنت راه پیدا کرد
06:10
that found its way to the internet decades later
106
370044
2670
06:12
and partially inspired a young white nationalist
107
372738
3289
و به یک سفیدپوست نژادپرست انگیزه داد
06:16
to walk into a sacred Charleston, South Carolina, church
108
376051
4501
که وارد یک کلیسا مقدس چارلستون در کارولینای جنوبی شود،
06:20
and senselessly massacre nine innocent people.
109
380576
4107
و بدون احساس نُه نفر بیگناه را کُشت.
06:28
But then my life changed.
110
388278
1641
ولی بعد زندگی من تغییر کرد.
06:31
At 19 years old, I met a girl who was not in the movement,
111
391721
4104
در ۱۹ سالگی، با دختری آشنا شدم که در جنبش نبود،
06:35
who didn't have a racist bone in her body,
112
395849
2744
که یک استخوان نژادپرستانه در بدنش نداشت،
06:39
and I fell in love with her.
113
399708
1499
و من عاشق او شدم.
06:42
And at 19, we got married,
114
402279
1751
و در ۱۹ سالگی ما ازدواج کردیم،
06:44
and we had our first son.
115
404920
1965
و ما پسر اولمان را بدنیا آوردیم.
06:48
And when I held my son in my arms in the delivery room that day,
116
408425
3648
و وقتی من پسرم را در بغلم گرفتم، در اتاق زایمان آن روز،
06:52
not only did I reconnect with some of the innocence that I had lost
117
412784
4496
نه تنها دوباره وصل شدم به گوشه‌ای از بیگناهی‌ای که گُم کرده بودم
06:57
at 14 years old,
118
417304
1426
در ۱۴ سالگی،
06:59
but it also began to challenge
119
419716
1933
بلکه شروع کرد به چالش کشیدن
07:01
the very important things that drew me to the movement to begin with:
120
421673
4209
مهمترین چیزهایی که من را از ابتدا به جنبش کشید:
07:05
identity, community and purpose --
121
425906
2470
هویت، اجتماع و هدف --
07:08
things that I had been struggling with as a young boy.
122
428400
3514
چیزهایی که من با آنها بعنوان یک پسر جوان درگیر بودم.
07:11
And now, I struggled with the concept of who I was again.
123
431938
5168
و حالا، من دوباره با این موضوع درگیر بودم که چه کسی هستم.
07:17
Was I this neo-Nazi hatemonger,
124
437130
4610
آیا من این نئونازی نفرت انگیز بودم،
07:22
or was I a caring father and husband?
125
442674
2756
و یا یک پدر محافظ و همسر؟
07:26
Was my community the one that I had manufactured around me
126
446932
3656
آیا اجتماع من آنی بود که من دور خودم ساخته بودم
07:30
to boost my own ego,
127
450612
1601
که نفس خودم را تقویت کنم،
07:32
because I felt self-hatred for myself and I wanted to project it onto others,
128
452982
4511
چون من حس تنفر از خودم داشتم و می‌خواستم این را روی دیگران منعکس کنم.
07:38
or was it the one that I had physically given life to?
129
458597
4020
و یا اینی که من بطور فیزیکی به آن زندگی داده بودم.
07:43
Was my purpose to scorch the earth
130
463918
2956
آیا هدف من این بود که زمین را از بین ببرم
07:48
or was it to make it a better place for my family?
131
468134
3555
و یا اینکه جای بهتری بسازم برای خانواده‌ام؟
07:52
And suddenly, like a ton of bricks hit me,
132
472903
4174
و بطور ناگهانی، انگار که یک تن آجر به من خورد
07:57
I became very confused with who I'd been for the last eight years.
133
477101
5380
و بسیار سردرگم شدم با کسی که برای هشت سال گذشته بودم.
08:04
And if only I'd been brave enough to walk away at that moment,
134
484026
3324
و فقط اگر به اندازه کافی شجاع بودم که در همان لحظه به راه خودم بروم،
08:07
to understand what the struggle was that was happening inside of me,
135
487374
5568
که بفهمم سردرگمی که در درون من است از کجاست،
08:13
then maybe tragedy could have been averted.
136
493715
3241
شاید از تراژدی میتوانست جلوگیری کرد.
08:17
Instead, I did compromise.
137
497916
1919
به جای آن، من سازش کردم.
08:19
I took myself off the streets for the benefit of my family,
138
499859
3345
من از خیابان‌ها کناره گرفتم برای خانواده‌ام،
08:23
because I was nervous that maybe I could go to jail or end up dead,
139
503228
3976
چون نگران بودم که شاید به زندان بروم ودر نهایت بمیرم،
08:27
and they would have to fend for themselves.
140
507228
2093
و آنها باید برای نجات خودشان فرار می‌کردند.
پس من بعنوان رهبر کناره‌گیری کردم،
08:30
So I stepped back as a leader,
141
510086
1582
08:31
and instead I opened a record store
142
511692
2639
و بجایش یک مغازه فروش رکوردهای موسیقی باز کردم.
08:35
that I was going to sell white-power music in, of course,
143
515092
4151
که در آن قرار بود موسیقی قدرت-سفید بفروشم، قاعدتا،
08:39
because I was importing it in from Europe.
144
519267
2121
چون آنها را از اروپا وارد می‌کردم.
08:42
But I knew that if I was just a racist store selling racist music
145
522409
4136
ولی می‌دانستم که اگر من فقط یک مغازه نژادپرست باشم، و موسیقی نژادپرستانه بفروشم
08:46
the community would not allow me to be there.
146
526569
3022
اجتماع به من اجازه نمی‌داد که آنجا باشم.
08:49
So I decided I was going to also stock the shelves with other music,
147
529615
4649
پس تصمیم گرفتم که موسیقی‌های دیگر را هم بفروشم،
08:54
like punk rock and heavy metal
148
534288
2456
مثل punk rock و heavy metal
08:56
and hip-hop.
149
536768
1247
و hip-hop.
08:58
And while the white-power music that I was selling
150
538925
2531
و همانطور که موسیقی قدرت-سفید را که می‌فروختم
09:01
was 75 percent of my gross revenue,
151
541480
2411
۷۵ درصد درآمد خالص من بود،
09:03
because people were driving in from all over the country to buy it
152
543915
3318
چون مردم از تمام کشور می‌آمدند که آنها را بخرند
09:07
from the only store that was selling it,
153
547257
2139
از تنها مغازه‌ای که آنها را می‌فروخت،
09:10
I also had customers come in to buy the other music.
154
550435
4763
من همینطور مشتری‌هایی داشتم که موسیقی‌های دیگری خرید می‌کردند.
09:15
And eventually, they started to talk to me.
155
555222
3123
و در نهایت آنها شروع کردند به صحبت کردن با من.
09:19
One day, a young black teen came in,
156
559387
4455
یک روز، یک نوجوان سیاه پوست آمد،
09:23
and he was visibly upset.
157
563866
1739
و بطور مشخص ناراحت بود.
09:27
And I decided to ask him what was wrong.
158
567076
2330
و تصمیم گرفتم از او بپرسم که مشکل چه چیزی بود.
09:30
And he told me that his mother had been diagnosed with breast cancer.
159
570213
3943
و او به من گفت که مادرش سرطان سینه گرفته.
09:35
And suddenly, this young black teenager,
160
575166
2989
و بطور ناگهانی، این نوجوان سیاه‌پوست،
09:38
who I'd never had a meaningful conversation or interaction with,
161
578716
4565
که من هرگز هیچ مکالمه یا ارتباط معناداری با او نداشتم،
09:43
I was able to connect with,
162
583305
1719
می‌توانستم با او وصل شوم،
09:45
because my own mother had been diagnosed with breast cancer,
163
585048
4005
چون مادر خود من سرطان سینه گرفته بود
09:49
and I could feel his pain.
164
589077
2426
و من می‌توانستم دردش را احساس کنم.
09:52
On another occasion, a gay couple came in with their son,
165
592712
3740
در یک موقعیت دیگر، یک زوج همجنسگرا با پسرشان آمدند،
09:56
and it was undeniable to me that they loved their son
166
596476
4917
و برای من غیر قابل انکار بود که عاشق پسرشان هستند
10:01
in the same profound ways that I loved mine.
167
601417
3544
به همان اندازه که من عاشق پسرم بودم.
10:06
And suddenly, I couldn't rationalize or justify the prejudice
168
606233
4844
و بطور ناگهانی، نتوانستم منطق یا توجیهی برای پیش‌داوری پیدا کنم
10:11
that I had in my head.
169
611101
1434
که در سرم داشتم.
10:13
I decided to pull the white-power music from the inventory
170
613869
2812
تصمیم گرفتم که موسیقی قدرت-سفید را جمع کنم
10:16
when I became too embarrassed to sell it in front of my new friends.
171
616705
3359
وقتی که برایم خجالت‌آور بود که آنها را در مقابل دوستان جدیدم بفروشم.
10:20
And of course, the store couldn't sustain itself,
172
620929
2355
و خب مغازه نتوانست به اندازه کافی درآمد بسازد،
10:23
so I had to close it.
173
623308
1311
و من مجبور شدم آن را ببندم.
10:25
At that same time, I lost nearly everything in my life.
174
625343
4631
در همان زمان بود که، من تقریبا تمام زندگیم را از دست دادم.
10:30
I used it as an opportunity to walk away
175
630484
2504
از این بعنوان فرصتی استفاده کردم که جدا شوم
10:33
from the movement that I'd been a part of for eight years,
176
633012
2858
از جنبشی که من برای هشت سال جزئش بودم،
10:35
the only identity, community and purpose that I'd really known for most of my life.
177
635894
4402
تنها هویت، اجتماع و هدفی که من واقعا می‌شناختم برای بیشتر عمرم.
10:40
So I had nobody.
178
640949
1586
پس دیگر هیچ کس را نداشتم.
10:43
I lost my livelihood because I closed the store.
179
643731
2596
من درآمدم را از دست دادم چون مغازه را بستم.
10:46
I didn't have a great relationship with my parents, even though they tried.
180
646351
3986
رابطه خوبی با والدینم نداشتم با اینکه آنها سعی کردند،
10:50
And my wife and children left me,
181
650891
1997
و زنم و فرزندانم مرا رها کردند،
10:52
because I hadn't left the movement and disengaged quickly enough.
182
652912
3665
چراکه من جنبش را به آن زودی‌ که باید رها نکردم.
10:58
And suddenly,
183
658040
1184
و ناگهان،
11:01
I didn't know who I was again,
184
661117
1931
دوباره، نمی‌دانستم چه کسی هستم.
11:03
or where I fit in
185
663072
1260
و یا اینکه کجا قرار می‌گیرم
11:05
or what my purpose was supposed to be.
186
665044
2370
و یا اینکه هدف من در زندگی چیست.
11:08
I was miserable inside,
187
668034
2317
من از درون احساس بدبختی می‌کردم،
11:10
and I often woke up in the morning
188
670959
2955
و معمولا صبح از خواب بیدار می‌شدم
11:13
wishing that I hadn't.
189
673938
1484
و آرزو می‌کردم که کاش نمی‌شدم.
11:17
About five years in,
190
677590
1740
حدود ۵ سال بعد،
11:19
one of the few friends that I had was concerned about my well-being,
191
679354
3846
یکی از دوستان معدودی که داشتم، نگران من شد،
11:23
and she came to me and she said,
192
683224
1883
و پیش من آمد و به من گفت،
11:25
"You need to do something, because I don't want to see you die."
193
685131
3359
« تو باید کاری کنی، چون من نمی‌خواهم ببینم که تو بمیری»
11:29
And she suggested that I go apply for a job where she worked,
194
689982
3628
و پیشنهاد کرد که برای شغلی در محل کار او اقدام کنم،
11:33
at a company called IBM.
195
693634
1799
در شرکتی به اسم IBM.
11:37
Yeah, I thought she was crazy, too.
196
697158
2053
درسته، من هم فکر کردم که او دیوانه بود.
11:39
(Laughter)
197
699235
1685
(خنده)
11:40
Here I was, a closeted ex-Nazi covered in hate tattoos.
198
700944
4575
اینجا من یک نازی-قبلی مخفی بودم، پوشیده از تتوهای نفرت.
11:45
I didn't go to college.
199
705543
1232
به دانشگاه نرفتم.
11:46
I'd been kicked out of multiple high schools multiple times.
200
706799
4075
از دبیرستانهای مختلف بارها اخراج شده بودم.
11:52
I didn't even own a computer.
201
712071
1599
و حتی یک کامپیوتر نداشتم.
11:55
But I went in,
202
715384
1256
ولی رفتم،
11:56
and somehow, miraculously, I got the job.
203
716664
3630
و به طریقی، معجزه‌ وار، کار را گرفتم.
12:01
I was thrilled.
204
721636
1566
پر از هیجان بودم.
12:04
And then I became terrified to learn
205
724218
2637
و بعد وحشت‌زده شدم از دانستن اینکه
12:06
that they'd actually be putting me back at my old high school,
206
726879
3561
که آنها مرا به دبیرستان قبلی‌ام خواهند فرستاد،
12:10
the same one I got kicked out of twice,
207
730464
2475
همانکه از آنجا دو بار اخراج شدم،
12:13
to install their computers.
208
733892
1449
که کامپیوترهایشان را نصب کنم.
12:16
This was a high school where I had committed acts of violence
209
736483
3507
این دبیرستانی بود که من در آن کارهای خشونت‌آمیز کرده بودم
12:20
against students, against faculty;
210
740014
2452
به دانش‌آموزان و به دبیران،
12:22
where I had protested out in front of the school for equal rights for whites
211
742490
4140
جاییکه در مقابل آن برای تساوی حقوق سفیدان تظاهرات کرده بودم
12:26
and even had a sit-in in the cafeteria
212
746654
3079
و حتی در کافه‌تریا اعتصاب کرده بودم
12:29
to try and demand a white student union.
213
749757
2494
که سعی کنم و اتحادیه سفیدپوستان بخواهم
12:34
And of course, as karma would have it,
214
754039
2608
و مسلما، همانطور که کارما کار می‌کند
12:37
within the first couple of hours,
215
757289
1835
در دوساعت اول،
12:39
who walks right by me but Mr. Johnny Holmes,
216
759676
3922
چه کسی غیر از آقای جانی هولمز از کنار من رد می‌شود،
12:43
the tough black security guard I had gotten in a fistfight with,
217
763622
3386
نگهبان سرسخت سیاه‌پوست که من با او وارد دعوای مشت به مشت شده بودم،
12:48
that got me kicked out the second time
218
768016
2040
که باعث اخراج شدنم برای بار دوم شد
12:50
and led out in handcuffs from the school.
219
770080
2414
و بردن من از مدرسه با دستبند.
12:53
He didn't recognize me,
220
773763
1615
او مرا نشناخت،
12:56
but I saw him,
221
776251
1232
ولی من دیدمش،
12:58
and I didn't know what to do.
222
778404
1402
و نمی‌دانستم چه کار کنم.
12:59
I was frozen; I was this grown man now, years out of the movement,
223
779830
3643
یخ زده بودم، من الان این مرد بالغ بودم، سالها بعد از جنبش،
13:03
and I was sweating and I was trembling.
224
783497
2081
و من عرق می‌کردم و می‌لرزیدم.
13:06
But I decided I had to do something.
225
786533
2154
ولی تصمیم گرفتم که کاری کنم.
13:09
And I decided I needed to suffer under the weight of my past,
226
789902
3799
و تصمیم گرفتم که باید زیر فشار گذشته‌ام زجر بکشم،
13:13
because for five years I had tried to outrun it.
227
793725
2671
چون برای ۵ سال سعی کردم که از آن فرار کنم.
13:17
I'd tried to make new friends and cover my tattoos with long sleeves,
228
797105
3304
سعی کردم که دوستان جدید پیدا کنم تتوهایم را با آستین‌های بلند بپوشانم،
13:20
and I wouldn't admit it
229
800433
1167
و من اعترافی نمی‌کردم
13:21
because I was afraid of being judged
230
801624
1822
چون از قضاوت می‌ترسیدم
13:23
the same way I had judged other people.
231
803470
2241
همانطور که من بقیه را قضاوت کرده بودم.
13:26
Well, I decided I was going to chase Mr. Holmes out to the parking lot --
232
806862
3984
خب، تصمیم گرفتم که آقای هولمز را تا پارکینگ تعقیب کنم --
13:30
probably not the smartest decision that I made.
233
810870
2503
احتمالا این زیرکانه‌ترین تصمیم نبود.
13:33
(Laughter)
234
813397
1271
(خنده)
13:34
But when I found him, he was getting into his car,
235
814692
2514
ولی وقتی به او رسیدم، داشت سوار ماشینش می‌شد،
13:37
and I tapped him on the shoulder.
236
817230
1973
و من به شانه‌اش دست زدم.
13:39
And when he turned around and he recognized me,
237
819227
3156
و وقتی برگشت و مرا شناخت،
13:42
he took a step back because he was afraid.
238
822407
2567
یک قدم به عقب برداشت چون ترسیده بود.
13:46
And I didn't know what to say.
239
826907
1627
و من نمی‌دانستم چه بگویم.
13:50
Finally, the words came out of my mouth, and all I could think to say was,
240
830088
4040
بالاخره، کلمات از دهانم بیرون آمدند، و تمام چیزی که فکر کردم بگویم این بود،
13:54
"I'm sorry."
241
834152
1161
« متاسفم ».
13:56
And he embraced me,
242
836096
1476
و او بغلم کرد
13:58
and he forgave me.
243
838391
1429
و مرا بخشید.
14:01
And he encouraged me to forgive myself.
244
841877
2966
و تشویقم کرد که خودم را ببخشم.
14:06
He recognized that it wasn't the story of some broken go-nowhere kid
245
846073
6090
او متوجه شد که این داستان یک بچه منزوی شکسته نبود
14:12
who was going to just join a gang and go to prison.
246
852187
3016
که به یک گروه افراطی ملحق شود و به زندان برود.
14:15
He knew that this was the story of every young person who was vulnerable,
247
855227
4523
او می‌دانست که این داستان هر جوانی بود که آسیب‌پذیر بود،
14:19
who was searching for identity, community and purpose,
248
859774
2808
که در جستجوی هویت بود، اجتماع و هدف،
14:22
and then hit a wall
249
862606
1406
و بعد به دیوار خورده بود
14:24
and was unable to find it
250
864036
1722
و نمی‌توانست پیدایشان کند
14:25
and went down a dark path.
251
865782
1747
و در مسیر سیاهی افتاده بود.
14:29
And he made me promise one thing,
252
869482
2093
و قانعم کرد که یک قول به او بدهم،
14:31
that I would tell my story to whoever would listen.
253
871599
3228
که من داستانم را به هرکسی که گوش دهد بگویم.
14:34
That was 18 years ago,
254
874851
1582
آن اتفاق ۱۸ سال قبل بود،
14:36
and I've been doing it ever since.
255
876457
1798
و من از همان موقع اینکار را کرده‌ام.
14:38
(Applause)
256
878737
4874
(تشویق)
14:49
You might be asking yourself right now:
257
889309
1968
شاید الان شما از خودتان می‌پرسید:
14:51
How does a good kid from a hardworking immigrant family
258
891301
3022
چطور یک کودک خوب از یک خانواده مهاجر سخت‌کوش
14:54
end up going down such a dark path?
259
894347
2843
به چنین راه سیاهی منتهی می‌شود؟
14:57
One word: potholes.
260
897214
2680
یک کلمه: دست‌اندازها
15:00
That's right. Potholes.
261
900508
1718
درسته. دست‌اندازها.
15:02
I had a lot of potholes when I was kid.
262
902250
2533
من دست‌اندازهای زیادی داشتم وقتی که بچه بودم.
15:05
We all had them --
263
905582
1545
ما همه آنها را داشتیم --
15:07
you know, the things in life that we hit
264
907151
2870
می‌دانید، چیزهایی که در زندگی، ما به آنها می‌خوریم
15:10
that invariably just kind of nudge us off our path,
265
910045
2926
که بدون استثنا به ما تلنگری می‌زنند و از مسیرمان منحرف می‌کنند
15:12
and if they remain unresolved
266
912995
1682
و اگر آن‌ها حل‌نشده باقی بمانند
15:15
or untreated
267
915442
1239
یا درمان نشده
15:17
or not dealt with,
268
917697
1421
و یا بدون رویارویی،
15:19
sometimes we can get dangerously lost down pretty dark corridors.
269
919792
3763
گاهی اوقات ما می‌توانیم در راهروهای تاریکی گم شویم.
دست‌اندازها می‌توانند چیزهایی باشند مثل ضربه روحی،
15:24
Potholes can be things like trauma,
270
924228
2183
15:26
abuse, unemployment,
271
926435
2417
آزار دیدن، بیکاری،
15:29
neglect,
272
929667
1159
نادیده گرفته شدن،
15:31
untreated mental health conditions,
273
931652
2192
مشکلات سلامت روانی درمان نشده،
15:33
even privilege.
274
933868
1191
حتی مزیت.
15:35
And if we hit enough potholes on our journey in life,
275
935942
3148
و اگر ما به تعداد کافی از دست‌اندازها در زندگیمان بخوریم،
15:39
and we don't have the resources or the help to navigate around them
276
939696
3740
و اگر منابع و کمک برای گذر از آنها نداشته باشیم
15:43
or to pull us out,
277
943460
1217
و یا بیرون آمدن از آنها
15:46
well, sometimes good people end up doing bad things.
278
946184
3173
خب، گاهی آدمهای خوب به جایی می‌رسند که کارهای بد می‌کنند.
15:52
One such person who had potholes is Darrell.
279
952026
3139
یکی از این آدمها که دست‌انداز داشته، دَرِل هست.
15:55
Darrell is from upstate New York.
280
955189
1791
درل از نیویورک شمالیست.
15:57
He had read my memoir,
281
957495
2125
او خاطرات من را خوانده بود،
15:59
and he was really upset about the ending.
282
959644
2697
و خیلی از پایان آن ناراحت بود.
16:02
You see, I'd gotten out of the movement
283
962365
1906
می‌دونید من از جنبش بیرون آمده بودم
16:04
and he was still in.
284
964295
1430
و او هنوز درون آن بود.
16:05
And he emailed me and he said,
285
965749
3707
و او به من ایمیل زد و گفت،
16:09
"I didn't really like the way that turned out."
286
969480
2338
« من خیلی از این نتیجه خوشم نیامد. »
16:11
And I said, "Well, I'm sorry."
287
971842
1714
و گفتم: « خب، من متاسفم. »
16:13
(Laughter)
288
973580
1629
(خنده)
16:15
"But if you want to talk about it, we could certainly do that."
289
975233
2991
« ولی اگر می‌خواهی راجع به این صحبت بکنی، ما حتما می‌توانیم.»
16:18
And after a couple of weeks of going back and forth with Darrell,
290
978248
3218
و بعد از چند هفته رفت و آمد با درل،
16:21
I learned he was a 31-year-old military veteran who had been injured
291
981490
5080
متوجه شدم که او یک سرباز سابق ارتش بود که زخمی شده بود
16:26
and was really angry about not being able to go to Afghanistan
292
986594
3739
و خیلی عصبانی بود که نمی‌توانست برود افغانستان
16:30
to kill Muslims.
293
990357
1301
که مسلمان‌ها را بکشد.
16:32
And one day on the phone,
294
992741
1325
و یک روز پشت تلفن،
16:34
he told me that he had seen a Muslim man in the park praying,
295
994090
4189
به من گفت که یک مرد مسلمان را در پارک دیده که نماز می‌خوانده،
16:38
and that all he wanted to do was kick him in the face.
296
998303
3887
و فقط می‌خواسته که او را از صورتش لگد بزند.
16:43
I flew to Buffalo the next day,
297
1003377
1749
روز بعد من به بوفالو پرواز کردم،
16:45
and I sat down with Darrell,
298
1005968
1674
و با درل نشستم،
16:48
and I asked him,
299
1008515
1192
و از او پرسیدم،
16:50
"Have you ever met a Muslim person before?"
300
1010343
3205
« تا الان با یک مسلمان دیداری داشته‌ای؟ »
16:54
And he said, "No!
301
1014168
1546
و او گفت، « نه!
16:55
Why the hell would I want to do that?
302
1015738
1831
برای چه باید بخواهم این کار را بکنم؟
16:57
They're evil. I don't want anything to do with them."
303
1017593
2549
آنها بد هستند. نمی‌خواهم هیچ کاری با آنها داشته باشم.
17:01
I said, "OK."
304
1021067
1430
گفتم، « باشه. »
17:02
So I excused myself, and I went into the bathroom
305
1022521
2422
بعد عذرخواهی کردم و به دستشویی رفتم
17:04
and I took my phone out in the bathroom,
306
1024967
2234
و تلفنم را در دستشویی بیرون آوردم،
17:07
and I Googled the local mosque,
307
1027225
1893
و مسجد محله را جستجو کردم،
17:09
and I called them very quietly from the bathroom,
308
1029977
2287
و به آنها بسیار بی‌سروصدا زنگ زدم،
17:12
and I said, "Excuse me, imam, I need a favor.
309
1032288
3958
و گفتم، « ببخشید، امام، من یک لطف نیاز دارم.
17:16
I have a Christian man
310
1036270
1151
من یک مرد مسیحی دارم
17:17
who would really love to learn more about your religion."
311
1037445
2806
که واقعا دوست دارد راجع به دین شما بیشتر بداند. »
17:20
(Laughter)
312
1040275
2685
(خنده)
17:22
"Do you mind if we stop by?"
313
1042984
1738
« مشکلی نیست اگر ما بیاییم آنجا؟ »
17:26
Well, it took some convincing for Darrell to go,
314
1046278
2714
خب، مدت زیاد لازم بود تا درل را راضی کنم،
17:29
but finally we got there,
315
1049016
2002
ولی بالاخره رفتیم آنجا،
17:31
and when I knocked on the door,
316
1051042
1506
و وقتی من در زدم،
17:32
the imam said he only had 15 minutes left for us,
317
1052572
3090
امام گفت که فقط ۱۵ دقیقه برای ما دارد،
17:35
because he was preparing for a prayer service.
318
1055686
2550
چون داشت برای نماز بعدی آماده می‌شد.
17:38
I said, "We'll take it."
319
1058260
1197
من گفتم، « ما می‌گیریم »
17:40
We went in,
320
1060252
1158
رفتیم داخل،
17:41
and two and a half hours later, we came out after hugging and crying
321
1061434
5183
و دو ساعت و نیم بعد، ما بعد از بغل کردن و گریه کردن بیرون آمدیم
17:46
and, very strangely, bonding over Chuck Norris for some reason.
322
1066641
3972
و بطور عجیبی، با پیوندی راجع به به چاک نوریس.
17:50
(Laughter)
323
1070637
1050
(خنده)
17:51
I don't know what it was about that,
324
1071711
1932
نمی‌دانم آن راجع به چی بود،
17:53
but that's what happened.
325
1073667
1392
ولی این چیزی بود که اتفاق افتاد.
17:56
And I'm happy to say now that Darrell and the imam,
326
1076459
3100
و من خوشحالم که بگویم که درل و امام را این روزها،
17:59
you can often find them at the local falafel stand,
327
1079583
2436
می‌توانید معمولا در فلافل فروشی محله پیدا کنید
18:02
having lunch together.
328
1082043
1615
که با هم نهار می‌خورند.
18:03
(Applause)
329
1083682
3765
(تشویق)
18:12
You see, it's our disconnection from each other.
330
1092418
2541
می‌بینید، این جدایی ما از هم است.
18:14
Hatred is born of ignorance.
331
1094983
2243
نفرت از جاهلیت ناشی می‌شود.
18:17
Fear is its father, and isolation is its mother.
332
1097250
4079
ترس پدرش است، و انزوا مادرش.
18:21
When we don't understand something, we tend to be afraid of it,
333
1101353
3977
وقتی ما چیزی را نمی‌فهمیم، معمولا از آن می‌ترسیم.
18:25
and if we keep ourselves from it,
334
1105354
1719
و اگر سراغش نرویم،
18:27
that fear grows, and sometimes, it turns into hatred.
335
1107097
3147
آن ترس رشد می‌کند، و گاهی، تبدیل به نفرت می‌شود.
18:31
Since I've left the movement, I've helped over a hundred people
336
1111120
2999
از وقتی که از جنبش بیرون آمدم، به بیش از ۱۰۰ نفر کمک کردم
18:34
disengage from extremist movements, from white supremacist groups --
337
1114143
3318
که از جنبش‌های افراطی جدا شوند، از گروههای نژادپرستانه سفید --
18:37
(Applause)
338
1117485
3810
(تشویق)
18:46
to even jihadist groups.
339
1126278
1526
حتی از گروه‌های جهادی.
18:47
And the way I do that is not by arguing with them,
340
1127828
4557
و راهی که من این کا را می‌کنم، با دعوا کردن با آن‌ها نیست،
18:52
not by debating them,
341
1132409
1517
و نه با بحث کردن با آنها،
18:53
not by even telling them they're wrong,
342
1133950
2289
و حتی نه با گفتن اینکه آنها اشتباه می‌کنند،
18:56
even though, boy, I want to sometimes.
343
1136263
2233
حتی وقتی، خدایا، واقعا گاهی می‌خواهم،
18:58
I don't do that.
344
1138520
1274
این کار را نمی‌کنم.
19:00
Instead, I don't push them away.
345
1140334
2528
به جایش، آنها را دور نمی‌کنم.
19:02
I draw them in closer,
346
1142886
1635
آنها را نزدیکتر می‌کشم،
19:05
and I listen very closely for their potholes,
347
1145220
4363
و از نزدیک به دست‌اندازهایشان گوش می‌دهم،
19:10
and then I begin to fill them in.
348
1150345
1669
و بعد شروع به پر کردن آنها می‌کنم.
19:12
I try to make people more resilient,
349
1152657
2256
من سعی می‌کنم آدمها را بیشترانعطاف‌پذیر کنم،
19:14
more self-confident,
350
1154937
1504
واعتماد به نفس بیشتر بدهم،
19:16
more able to have skills to compete in the marketplace
351
1156841
4029
و توانایی بیشتر بدهم برای داشتن مهارتها برای رقابت در بازار آزاد
19:20
so that they don't have to blame the other,
352
1160894
2672
که نیازی به سرزنش دیگران نداشته باشند،
19:24
the other that they've never met.
353
1164764
1824
دیگرانی که هرگز ملاقات نکرده‌اند.
19:27
I'd like to just leave you with one last thing before I go.
354
1167758
3800
می‌خواهم شما را با این آخرین نکته رها کنم
19:32
Of all the people I've worked with, they will all tell you the same thing.
355
1172915
3523
تمام انسانهایی که من با آنها کار کردم، به شما یک چیز را میگویند.
19:36
One, they became extremists
356
1176462
3592
یک، آنها افراطی شدند
19:40
because they wanted to belong, not because of ideology or dogma.
357
1180078
3834
چون می‌خواستند که تعلق داشته باشند، نه به خاطر ایدئولوژی یا عقیده دینی.
19:44
And second, what brought them out
358
1184787
2628
و دوم، چیزی که آنها را بیرون آورد
19:48
was receiving compassion
359
1188290
1902
گرفتن مهر و دلسورزی
19:50
from the people they least deserved it from,
360
1190216
2343
از کسانی بود که سزاوار گرفتن آن‌ها ا ز این افراد نبودند،
19:53
when they least deserved it.
361
1193247
1653
و در زمانی که سزاوار گرفتن آن‌ها نبودند.
19:54
(Applause)
362
1194924
2097
(تشویق)
19:57
So I would like to leave you with a challenge:
363
1197045
2310
پس می‌خواهم شما را با یک چالش رها کنم:
19:59
go out there today, tomorrow -- hopefully every day --
364
1199801
3506
بیرون برو، امروز، فردا -- و امیدوارم هر روز --
20:04
find somebody that you think is undeserving of your compassion
365
1204052
4672
یک نفر را پیدا کن که فکر می‌کنی سزاوار مهر و محبت تو نیست
20:08
and give it to them,
366
1208748
1184
و به او محبت بده،
20:10
because I guarantee you,
367
1210694
1389
چون به تو اطمینان می‌دهم،
20:12
they're the ones who need it the most.
368
1212107
1908
آن‌ها کسانی هستند که بیشتر از هر کسی نیازش دارند.
20:14
Thank you very much.
369
1214554
1312
بسیار ممنونم.
20:15
(Applause)
370
1215890
1963
(تشویق)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7