Native English Conversation: Life in Malta with Leonardo English

Hello, and welcome to The English Like a Native Podcast, the listening

سلام، و به The English Like a Native Podcast،

resource for intermediate to advanced-level English learners.

منبع شنیداری برای زبان آموزان سطح متوسط ​​تا پیشرفته انگلیسی، خوش آمدید.

My name is Anna and today we have a very special guest.

اسم من آنا است و امروز یک مهمان ویژه داریم.

You might even recognise his voice.

حتی ممکن است صدای او را تشخیص دهید.

His name is Alastair Budge and you might know him from English

نام او Alastair Budge است و ممکن است او را از زبان English

Learning for Curious Minds.

Learning for Curious Minds بشناسید.

How are you, Alastair?

الاستیر چطوری؟ من شگفت

I am fantastic.

انگیزم.

How are you, Anna?

چطوری آنا؟

I'm very well, thank you.

من خیلی خوبم، مرسی.

It's nice to see your face.

دیدن چهره شما خوب است. به

It looks like you're in a nice sunny place there.

نظر می رسد در یک مکان آفتابی خوب در آنجا هستید.

I am, yes.

من هستم، بله.

It is about 20° outside and the sun is shining, there is a blue sky, which I

بیرون حدود 20 درجه است و خورشید می درخشد، آسمان آبی وجود دارد، که می

understand is slightly different to the situation where you are at the moment.

دانم با وضعیتی که در حال حاضر هستید کمی متفاوت است.

Yes, yes, I am slightly envious, I have to be honest.

بله، بله، من کمی حسود هستم، باید صادقانه بگویم.

We do have blue skies and sunshine, but we also have minus numbers over here in terms

ما آسمان آبی و آفتاب داریم، اما در اینجا اعداد منفی هم از نظر

of our temperature, it's -5°, although it may have warmed up slightly, but it

دمایمان داریم، -5 درجه است، اگرچه ممکن است کمی گرم شده باشد، اما

was -5° when I went out this morning.

امروز صبح که بیرون رفتم -5 درجه بود.

It's certainly different to your 20°.

مطمئناً با 20 درجه شما متفاوت است.

I would swap with you happily.

من با خوشحالی با شما معاوضه می کنم.

The last time we worked together was on a very different project.

آخرین باری که با هم کار کردیم روی یک پروژه بسیار متفاوت بود.

Do you want to talk a little bit about that?

آیا می خواهید کمی در مورد آن صحبت کنید؟

That was a story-based podcast called Pioneers of the Continuum,

این یک پادکست مبتنی بر داستان به نام Pioneers of the Continuum بود

which came out last year.

که سال گذشته منتشر شد.

It was a kind of collaboration between lots of amazing English

این نوعی همکاری بین بسیاری از پادکست‌های شگفت‌انگیز انگلیسی

language podcasters and people from YouTube, including yourself.

زبان و افرادی از YouTube، از جمله خودتان بود.

And if people listening to this have not listened to that show then you

و اگر افرادی که به این برنامه گوش می دهند به آن برنامه گوش نداده اند،

can definitely go and check it out.

قطعاً می توانید بروید و آن را بررسی کنید.

It's called Pioneers at the Continuum.

آن را پیشگامان در Continuum می نامند.

There was a group of time-travelling friends and they all go back to a

گروهی از دوستان سفر در زمان بودند و همه آنها به

certain time in history, and they experience some fun things; and Anna

زمان خاصی از تاریخ برمی‌گردند و چیزهای جالبی را تجربه می‌کنند. و آنا

plays, I've forgotten the name of your character, Anna, but you play...

بازی می کند، من اسم شخصیت تو را فراموش کرده ام، آنا، اما تو بازی...

Ellie.

الی. الی

Ellie.

Ellie, that's right!

الی، درست است!

You go back to the time of the suffragettes...

شما برگردید به زمان حق رأی...

That's right.

...and have some fun.

درست است.

... و کمی لذت ببرید.

So, if you'd like to hear Anna pretending to be a person in the

بنابراین، اگر دوست دارید آنا را بشنوید که در زمان حق رای‌ها وانمود می‌کند که یک شخص است

time of the suffragettes, then you should definitely go and listen

، پس حتماً باید بروید و

to Pioneers of the Continuum.

به Pioneers of the Continuum گوش دهید.

Yeah, that was a really good fun project.

بله، این یک پروژه سرگرم کننده واقعا خوب بود.

It definitely kind of plays into my love of acting and,

این قطعا به نوعی با عشق من به بازیگری و،

you know, embodying characters.

می دانید، تجسم شخصیت ها نقش دارد.

So, I had a lot of fun.

بنابراین، من خیلی لذت بردم.

So, thank you again for including me in that project.

بنابراین، مجدداً از شما سپاسگزارم که من را در آن پروژه قرار دادید.

So, you are in a place that has beautiful weather.

بنابراین، شما در مکانی هستید که آب و هوای زیبایی دارد.

Where exactly are you?

دقیقا کجایی؟

So, I'm in a small country called Malta at the moment.

بنابراین، من در حال حاضر در کشور کوچکی به نام مالت هستم.

It is a tiny rock in the middle of the Mediterranean Sea.

این یک سنگ کوچک در وسط دریای مدیترانه است.

If you imagine where Sicily is, so for people who can't imagine where

اگر تصور کنید سیسیل کجاست، پس برای افرادی که نمی توانند تصور کنند

Sicily is, it's the, 'the ball', 'the leg' that is Italy is kicking.

سیسیل کجاست، «توپ»، «پا» ایتالیا است که در حال لگد زدن است.

And if you go almost exactly a hundred kilometres south from there,

و اگر تقریباً صد کیلومتر از آنجا به سمت جنوب بروید، به

you hit a tiny little rock in the middle of the sea and that is Malta.

یک صخره کوچک در وسط دریا برخورد می کنید و آن مالت است.

Yeah, I have very fond memories of Malta.

آره، خاطرات خیلی خوبی از مالت دارم.

It was one of my first trips abroad that I can remember as a child.

این یکی از اولین سفرهای خارج از کشورم بود که از کودکی به یاد دارم.

So, my mum had told me that we were going to go to Blackpool for Easter.

بنابراین، مادرم به من گفته بود که برای عید پاک به بلکپول می رویم.

I was very excited about going to Blackpool.

از رفتن به بلکپول بسیار هیجان زده بودم .

And then she kept buying all these clothes for our holiday

و سپس او به خرید این همه لباس برای تعطیلات ما

that were all very summery.

که همگی بسیار تابستانی بود، ادامه داد.

And I was like,

و من می‌گفتم:

"Mum, it's quite cold at Easter and Blackpool's quite windy

"مامان، در عید پاک هوا کاملاً سرد است و بلکپول کاملاً باد می‌وزد

because it's on the coast.

زیرا در ساحل است.

Are you sure we're going to Blackpool?"

مطمئنی که ما به بلکپول می‌رویم؟"

And she said,

"Oh, don't you know, Blackpool's always very hot at Easter.

و او گفت:

"اوه، نمی دانی، بلکپول همیشه در عید پاک بسیار گرم است.

It's like a phenomenon that just happens."

این مانند پدیده ای است که به تازگی اتفاق می افتد."

And I'm like,

"What?"

و من می گویم

"چی؟"

I believed her and then we got in the car to go with our cases.

باورش کردم و بعد سوار ماشین شدیم تا با پرونده هایمان برویم.

And I said,

و من گفتم:

"Where are we going?

"کجا داریم می رویم؟

Because we don't seem to be going the route to Blackpool."

چون به نظر نمی رسد مسیر بلکپول را طی کنیم."

She's like,

"No, we're going to take a bus to Blackpool.

او می گوید:

"نه، ما با اتوبوس به بلکپول می رویم.

We're going to the station, the bus station."

ما به ایستگاه، ایستگاه اتوبوس می رویم."

Oh right.

Okay.

درسته.

باشه.

And then I kept seeing all these like vans and things with

و بعد مدام همه اینها را می دیدم مثل ون ها و چیزهایی که

Manchester Airport written on them.

فرودگاه منچستر روی آنها نوشته شده بود.

I was like,

"Oh, that bus must be going to Manchester Airport.

من می گفتم:

"اوه، آن اتوبوس باید به فرودگاه منچستر می رود.

And that bus is going to Manchester Airport.

و آن اتوبوس به فرودگاه منچستر می رود.

And that one's going to Manchester Airport."

و آن یکی به فرودگاه منچستر."

And then she went,

و سپس او گفت:

"We're at the airport we're actually flying to Blackpool."

"ما در فرودگاه هستیم و در واقع به بلکپول پرواز می کنیم."

And I was like,

و من می‌گفتم:

"What we're gonna fly to Blackpool!

"چیزی که ما به بلکپول می‌رویم!

That's amazing!"

شگفت‌انگیز است!"

And then we get in there and obviously she couldn't hide it anymore because

و سپس وارد آنجا شدیم و واضح است که او دیگر نمی توانست آن را پنهان کند زیرا

we were going towards the flight that was being announced for Malta.

ما به سمت پروازی می رفتیم که برای مالت اعلام شده بود.

So, it's just this endless surprise that my mum kept bringing out.

بنابراین، این فقط این شگفتی بی پایان است که مادرم مدام بیرون می آورد.

And yeah, it was a fantastic holiday.

و بله، تعطیلات فوق العاده ای بود.

And so, I've got very fond memories of what a beautiful little country with

و بنابراین، من خاطرات بسیار خوبی از این کشور کوچک زیبا با

beautiful blue seas and beaches and you know, it was very nice, very nice.

دریاها و سواحل آبی زیبا دارم و می دانید، بسیار خوب، بسیار خوب بود.

So, why are you in Malta?

پس چرا در مالت هستید؟

You're living there.

تو اونجا زندگی میکنی

Yes.

آره.

It's not just a temporary thing.

این فقط یک چیز موقتی نیست.

I've been living here since the start of 2017.

من از ابتدای سال 2017 اینجا زندگی می کنم.

So, yeah, for seven years now.

بنابراین، بله، اکنون هفت سال است.

Right.

For nearly as long as I've been a YouTuber doing English Like a Native on YouTube.

درست.

تقریباً تا زمانی که من یک کاربر یوتیوب بودم که انگلیسی را مانند یک بومی در YouTube انجام می دادم.

I moved here with my then-girlfriend because she was offered a job

من با دوست دختر وقتم به اینجا نقل مکان کردم زیرا به او پیشنهاد کار

here at the university and it was meant to be a one-year thing

در دانشگاه داده شد و قرار بود یک سال طول بکشد

to kind of see if we liked it.

تا ببینیم آیا آن را دوست داریم یا نه.

Seven years later, she's now my wife, we've got two little Maltese

هفت سال بعد، او اکنون همسر من است، ما دو نوزاد کوچک مالتی داریم

babies and it has become a sort of temporary home for us, I guess.

و فکر می‌کنم این خانه به نوعی خانه موقت برای ما شده است.

And when you first had that discussion about, oh, I've been

و وقتی برای اولین بار این بحث را داشتید که آه، به من

offered a job, was there any doubts about whether you would go?

پیشنهاد کار داده شد، آیا شکی در مورد رفتن شما وجود داشت؟

Were you apprehensive?

دلهره داشتی؟ آیا

Did you have any reservations about moving to a new country?

در مورد مهاجرت به یک کشور جدید رزرو داشتید؟

Because even for a year, it's quite a big step to take.

زیرا حتی برای یک سال، این یک قدم کاملا بزرگ است.

There were a few doubts, I guess, at the start.

حدس می‌زنم در ابتدا چند شک وجود داشت.

I was in a period of my career where it was possible to work remotely and to have

در دوره‌ای از حرفه‌ام بودم که می‌توانستم از راه دور کار کنم و

a bit of a break from what I was doing.

کمی از کاری که انجام می‌دادم فاصله بگیرم.

So, from my perspective, I thought, you know, "Why not?"

بنابراین، از دیدگاه من، فکر کردم، می دانید، "چرا که نه؟"

What's the worst that can happen?

بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟

That you go to somewhere for a year and you don't like it.

این که یک سال جایی می روید و آن را دوست ندارید.

And then, you know, it's only a year, things are always reversible.

و بعد، می دانید، فقط یک سال است، همه چیز همیشه برگشت پذیر است.

And at that point in time, you know, it was just the two of us, we didn't have

و در آن مقطع زمانی، می دانید، فقط ما دو نفر بودیم، ما

a huge amount of stuff, we didn't own a house, we didn't have much, so it was very

حجم زیادی از وسایل نداشتیم، ما خانه ای نداشتیم، ما چیز زیادی نداشتیم، بنابراین بسیار

easy to kind of pack up our life in London and come over here for a little bit.

آسان بود به نوعی زندگی خود را در لندن جمع کنیم و برای مدتی به اینجا بیاییم.

Things are a little bit different now, we've got a bit more stuff, including two

اکنون اوضاع کمی متفاوت است، ما چیزهای بیشتری داریم، از جمله دو

humans, so leaving would be slightly more complicated, but it was a relatively easy

انسان، بنابراین ترک کردن کمی پیچیده‌تر خواهد بود، اما انتخاب نسبتاً آسانی

choice to take at that point in time.

در آن مقطع زمانی بود.

So, you mentioned that you didn't own a house because that would be

بنابراین، شما اشاره کردید که صاحب خانه نیستید، زیرا این

the first thing that would come to my mind if I was doing a temporary

اولین چیزی است که به ذهن من می رسد اگر یک

suck it and see kind of move for a short period to see if I liked it.

مکیدن موقت آن را انجام می دادم و برای مدت کوتاهی تغییر مکان می دادم تا ببینم آیا آن را دوست دارم یا خیر.

If you're selling a house in this country, a lot of people own their house.

اگر خانه ای در این کشور می فروشید، افراد زیادی صاحب خانه خود هستند.

There's a lot of expectation in society that you would at some point

توقع زیادی در جامعه وجود دارد که شما در مقطعی

buy your own house, but selling is expensive and you know, a slow process.

خانه خود را بخرید، اما فروش گران است و می دانید، روند کندی دارد.

So, then if you're doing it just to move out to somewhere for a year,

بنابراین، اگر این کار را انجام می‌دهید تا یک سال به جایی بروید،

then you don't like it, you have to come back and then you have to buy a

پس آن را دوست ندارید، باید برگردید و سپس

house again, get back into the housing market, which is very difficult.

دوباره باید خانه بخرید، دوباره وارد بازار مسکن شوید. بسیار دشوار است

In this country we call it getting back onto the ladder.

در این کشور به آن بازگشت به نردبان می گوییم.

So, you get onto the housing ladder, the property ladder.

بنابراین، شما وارد نردبان مسکن، نردبان ملک می شوید.

And so, you didn't own, but do you own in Malta?

و بنابراین، شما مالک نبودید، اما آیا در مالت مالک هستید؟ آیا

Do people in Malta buy their houses?

مردم مالت خانه های خود را می خرند؟

Yes, people in Malta...

بله، مردم مالت...

it's sort of a national sport, buying and selling houses.

این یک نوع ورزش ملی است، خرید و فروش خانه.

Right.

درست.

Yes.

آره.

But, I'm not partaking in that national sport, no.

اما، من در آن ورزش ملی شرکت نمی کنم، نه.

Okay.

So, it keeps it quite easy for you, footloose and fancy-free.

باشه.

بنابراین، آن را برای شما کاملاً آسان نگه می‌دارد ، بی‌تفاوت و بدون تجملات.

You can pick up and go as long as you take your children with you.

تا زمانی که فرزندانتان را با خود ببرید می توانید بردارید و بروید .

Indeed.

Yeah.

I gotta remember them.

در واقع.

آره

من باید آنها را به خاطر بسپارم

So what was your experience in terms of language learning?

پس تجربه شما در زمینه یادگیری زبان چه بود؟

Do they speak English in Malta?

آیا آنها در مالت انگلیسی صحبت می کنند؟

When you mentioned your story of your mum kind of suggesting you

وقتی به داستان مادرتان اشاره کردید، به نوعی پیشنهاد کرد که

might be going to Blackpool and actually you arrived in Malta.

ممکن است به بلکپول بروید و در واقع به مالت رسیدید.

If you first got off the plane and you thought you'd actually landed in

اگر ابتدا از هواپیما پیاده شدید و فکر می کردید که واقعاً در بلکپول فرود آمده اید

Blackpool, it wouldn't be so far wrong.

، تا این حد اشتباه نبود.

Malta obviously looks very different to Blackpool, but there are a lot

بدیهی است که مالتا با بلکپول بسیار متفاوت به نظر می‌رسد ، اما

of things that are very similar between the UK and Malta for

چیزهای زیادی بین بریتانیا و مالت به

reasons I'll explain in a minute.

دلایلی وجود دارد که در یک دقیقه توضیح خواهم داد.

But one of the things is that English is an official language of Malta.

اما یکی از موارد این است که انگلیسی زبان رسمی مالت است.

There are two official languages, Maltese and English.

دو زبان رسمی مالتی و انگلیسی وجود دارد.

Right.

درست. اصلاً

It wasn't particularly difficult at all because literally everyone speaks English.

سخت نبود زیرا به معنای واقعی کلمه همه انگلیسی صحبت می کنند.

And this is not like some perhaps pretentious Brit going to, you

و این مثل این نیست که یک بریتانیایی پرمدعا به

know, Madrid or Berlin and saying,

مادرید یا برلین برود و بگوید:

"Oh no, it's okay, everyone's going to speak English."

"اوه نه، اشکالی ندارد، همه انگلیسی صحبت خواهند کرد." در

It is actually an official language; the main newspaper

واقع یک زبان رسمی است. روزنامه اصلی

in the country is in English.

این کشور به زبان انگلیسی است.

All the signs are in English.

تمام علائم به زبان انگلیسی است. اکنون

It has such a high population of foreigners now that you're

جمعیت خارجی زیادی دارد که شما

in lots of areas, including the area in which we live.

در بسیاری از مناطق، از جمله منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم، هستید.

If you go to any bar or restaurant and if you were to speak Maltese,

اگر به هر بار یا رستورانی بروید و اگر بخواهید به زبان مالتی صحبت کنید،

lots of people wouldn't even be able to speak Maltese back to you.

بسیاری از مردم حتی نمی توانند با شما مالتی صحبت کنند.

Really?

واقعا؟

So, it is interesting in terms of, with my, you know, background as a

بنابراین، با توجه به سابقه من به عنوان یک

language learner and being involved in helping people learn English,

زبان آموز و مشارکت در کمک به مردم برای یادگیری زبان انگلیسی جالب است،

one part of me thought, you know,

بخشی از من فکر می کردم، می دانید،

"I've got to lean in and learn as much Maltese as I can."

"من باید به همان اندازه به آن تکیه کنم و یاد بگیرم. مالتی تا جایی که بتوانم.»

But the reality is that even some of my Maltese friends here don't speak Maltese.

اما واقعیت این است که حتی برخی از دوستان مالتی من در اینجا مالتی صحبت نمی کنند.

It's really in the category of things that I would have done only

این واقعاً در دسته کارهایی است که من فقط

for my personal enjoyment really, rather than any kind of utility.

برای لذت شخصی واقعاً انجام می دادم، نه هر نوع سودمندی. خیلی

It's a very hard language.

زبان سختیه

It's a very complicated language from a grammar point of view to such an

این یک زبان بسیار پیچیده از نظر دستور زبان است تا

extent that because so many people in Malta, so many Maltese people, have got

حدی که از آنجایی که افراد زیادی در مالت، بسیاری از مردم مالت،

such good English, there are certain things they do in English, even if

انگلیسی خوبی دارند، کارهای خاصی در انگلیسی انجام می دهند، حتی اگر

they're speaking Maltese to each other.

مالتی صحبت کنند. به یکدیگر.

For example, counting.

مثلا شمردن.

Numbers in Maltese are very complicated.

اعداد در مالتی بسیار پیچیده هستند.

And so if you hear two people speaking Maltese to each other, and

و بنابراین اگر می شنوید که دو نفر با یکدیگر مالتی صحبت می کنند و

then they're talking about a number, they'll use the English number.

سپس در مورد یک عدد صحبت می کنند، از شماره انگلیسی استفاده خواهند کرد.

Because numbers in English are easy, right?

چون اعداد در انگلیسی آسان هستند، درست است؟

You learn 1-10, or 1-20, rather, and then you say 20, 30, 40, and your hundreds,

شما 1-10 یا 1-20 را یاد می گیرید و سپس می گویید 20، 30، 40 و صدها

and then you, you've got them all.

و سپس شما، همه آنها را دارید.

In Maltese, it's a lot more complicated, so people even who are speaking Maltese

در مالتی، این بسیار پیچیده‌تر است، بنابراین افرادی که حتی مالتی صحبت می‌کنند

will use English numbers in general.

به طور کلی از اعداد انگلیسی استفاده می‌کنند.

So, my long-winded answer to your question is that I understand some very basic

بنابراین، پاسخ طولانی من به سوال شما این است که من مالتی بسیار ابتدایی را می فهمم

Maltese, but I am not a Maltese speaker because I've not really attempted to be.

، اما من مالتی زبان نیستم، زیرا واقعاً تلاشی نکرده ام.

It was in the category of things where I thought my attention

در دسته چیزهایی بود که فکر می کردم توجه من

is better used elsewhere.

بهتر است در جای دیگری استفاده شود.

I guess that was a bit of a relief for you because if you are moving to

من حدس می‌زنم که این برای شما کمی تسکین‌بخش بود، زیرا اگر به

a new place and you have to get over the language barrier that's quite a

مکان جدیدی نقل مکان می‌کنید و باید از سد زبان غلبه کنید، این یک

big barrier to get through as well as having to then settle into a new culture.

مانع بزرگ برای عبور از آن و همچنین مجبور شدن به یک فرهنگ جدید است.

But if English is widely spoken there, then that makes at least

اما اگر انگلیسی در آنجا به طور گسترده صحبت می شود، حداقل

one part of it quite easy for you.

یک قسمت از آن را برای شما آسان می کند.

You mentioned there were some differences.

شما اشاره کردید که تفاوت هایی وجود دارد.

There were some cultural differences.

تفاوت های فرهنگی وجود داشت.

What are the major cultural differences that you've noticed between between

تفاوت‌های فرهنگی عمده‌ای که بین

where you are in Malta and the UK?

جایی که در مالت هستید و بریتانیا متوجه شده‌اید چیست؟

What was hard to adjust to and what was quite nice?

سازگاری با چه چیزی سخت بود و چه چیزی بسیار خوب بود؟

Maybe I'll start with the quite nice things, or the easy things first, because

شاید ابتدا با چیزهای بسیار خوب یا چیزهای آسان شروع کنم، زیرا

maybe it's easier to pinpoint them.

شاید تشخیص دقیق آنها آسان تر باشد.

But there are so many just very basic things about life in Malta and the way

اما چیزهای بسیار اساسی در مورد زندگی در مالت و نحوه

that Maltese society is structured that make it very easy for an English speaker

ساختار جامعه مالت وجود دارد که زندگی در آن را برای یک انگلیسی زبان

and a Brit to exist in; ranging from the very practical but helpful thing

و یک بریتانیایی بسیار آسان می کند. از چیزهای بسیار کاربردی اما مفید

that you don't have to learn another language even through to things like,

که مجبور نیستید زبان دیگری را یاد بگیرید تا مواردی مانند، می

you know, the plugs are the same.

دانید، دوشاخه ها یکسان هستند.

People in Malta drive on the same side of the road.

مردم مالت در همان سمت جاده رانندگی می کنند.

There are the tiny things that a non-Brit might not necessarily notice.

چیزهای کوچکی وجود دارد که یک غیر بریتانیایی ممکن است لزوماً متوجه آنها نشود.

But things like the buttons for the road crossings come from the UK, right?

اما چیزهایی مانند دکمه‌های گذرگاه‌ها از بریتانیا می‌آیند، درست است؟

They're exactly the same as the ones that you probably press if you're

آنها دقیقاً مشابه آنهایی هستند که اگر

taking your kids to school in the morning; the post boxes looks the same.

صبح بچه های خود را به مدرسه می برید، احتمالاً آنها را فشار می دهید. جعبه های پست یکسان به نظر می رسند.

The phone boxes look the same.

ظاهر جعبه های تلفن یکسان است.

Because of the fact that the cars drive on the same side of the road, lots

به دلیل این واقعیت که اتومبیل ها در یک سمت جاده حرکت می کنند،

of, for example, lots of the rubbish trucks are just ones that have kind of

برای مثال، بسیاری از کامیون های زباله فقط آنهایی هستند که به نوعی

got past their sell-by date in the UK.

تاریخ فروش خود را در بریتانیا پشت سر گذاشته اند.

I was walking the other day and I saw a rubbish truck that said

آن روز داشتم راه می رفتم و یک کامیون زباله دیدم که روی آن نوشته بود

Bromley Council on and, you know, that's a council from the UK.

شورای بروملی و، می دانید، آن شورایی از بریتانیا است.

So, that's probably a rubbish truck that has, like, gone to however many

بنابراین، این احتمالاً یک کامیون زباله است که

hundred thousand miles, got past its useful service in the UK and

صدها هزار مایل را طی کرده است، خدمات مفید خود را در بریتانیا پشت سر گذاشته و

is now being shipped off to Malta.

اکنون به مالت ارسال می شود.

There's lots of these very strange kind of slightly familiar things about

بسیاری از این نوع بسیار عجیب و غریب چیزهای کمی آشنا در مورد

life in Malta that can be comforting to a certain extent to Brits.

زندگی در مالت وجود دارد که می تواند تا حدی برای بریتانیایی ها آرامش بخش باشد.

And that's also why it's a big holiday destination for people

و همچنین به همین دلیل است که این یک مقصد تعطیلات بزرگ برای مردم

from the UK, because you kind of get on your plane, arrive here and

بریتانیا است، زیرا شما به نوعی سوار هواپیمای خود می شوید، به اینجا می رسید و به

kind of slip very comfortably into life in Britain, just a bit hotter.

نوعی خیلی راحت وارد زندگی در بریتانیا می شوید، فقط کمی گرمتر.

You can have your pint of beer and your full English breakfast, and there's

می‌توانید یک پیمانه آبجو و صبحانه کامل انگلیسی خود را میل کنید، و

even pubs that serve Sunday roast.

حتی میخانه‌هایی وجود دارند که کباب یکشنبه سرو می‌کنند.

So, there are lots and lots of British people here.

بنابراین، تعداد زیادی از مردم بریتانیا در اینجا وجود دارد.

Fewer in the past few years but it's always been a very popular destination

در چند سال گذشته کمتر بوده است، اما همیشه یک مقصد بسیار محبوب

for people coming from the UK.

برای افرادی که از بریتانیا می آیند بوده است.

In terms of the harder things, I mean, kind of bad saying it perhaps, but

از نظر چیزهای سخت تر، منظورم این است که شاید بد بگویم، اما

because there are so many foreigners in Malta, the working population of people

از آنجایی که خارجی های زیادی در مالتا وجود دارد، جمعیت شاغل

in Malta is, there's only slightly more Maltese people than foreigners.

در مالت بسیار زیاد است، تعداد مردم مالتا کمی بیشتر از خارجی ها است.

So, it's so expat-driven and there are so many areas that are dominated by

بنابراین، آنقدر مهاجرت‌گرایانه است و مناطق زیادی وجود دارد که تحت سلطه

foreigners that most of my kind of friends and friendship group are non-Maltese.

خارجی‌ها هستند که بیشتر دوستان و گروه دوستی من غیر مالتی هستند.

And, so you have this slightly peculiar scenario where kind of not Maltese

و بنابراین، شما این سناریوی کمی عجیب و غریب را دارید که در آن به نوعی فرهنگ مالت نیست،

culture, but I will say the culture of people who live in Malta is influenced so

اما من می گویم فرهنگ مردمی که در مالت زندگی می کنند بسیار تحت تأثیر

heavily by people from other countries.

مردم کشورهای دیگر است.

So, we have lots of friends from Spain, lots of friends from Latin America,

بنابراین، ما دوستان زیادی از اسپانیا، دوستان زیادی از آمریکای لاتین،

friends from Germany, from Russia, from the UK; lots of Swedish friends as well.

دوستانی از آلمان، روسیه و بریتانیا داریم. بسیاری از دوستان سوئدی نیز.

So, you have this kind of strange cultural melting pot where for lots of

بنابراین، شما چنین دیگ ذوب فرهنگی عجیبی دارید که برای بسیاری از

people actually kind of jumping head on into Maltese society and culture, unless

مردم در واقع نوعی پریدن سر به جامعه و فرهنگ مالتی، مگر اینکه

you're working in a Maltese-speaking company, can be quite difficult.

در یک شرکت مالتی زبان کار کنید ، می تواند بسیار دشوار باشد.

So, we always sort of existed more in the expat world, I would say, rather

بنابراین، من همیشه بیشتر در دنیای مهاجران وجود داشتیم

than in necessarily the Maltese world.

تا لزوماً در دنیای مالت.

You mentioned before we started recording that Malta is also, has another big draw.

قبل از شروع ضبط اشاره کردید که مالت نیز قرعه کشی بزرگ دیگری دارد.

It's not just a draw for people in the UK to come and find some sun, finally,

این فقط یک قرعه کشی برای مردم در بریتانیا نیست که بیایند و کمی آفتاب پیدا کنند،

but also a draw in terms of learning English, that there's a big draw for

بلکه از نظر یادگیری زبان انگلیسی نیز یک قرعه کشی است، که برای

people who want to learn English, either having that choice of coming

افرادی که می خواهند انگلیسی یاد بگیرند، یا این که این انتخاب را داشته باشند، وجود دارد.

and immersing themselves in life in the UK, in Ireland, or indeed, Malta.

خود در زندگی در بریتانیا، ایرلند، یا در واقع، مالت.

So, I'm guessing that was quite useful for you as an English teacher, coming

بنابراین، حدس می‌زنم که برای شما به‌عنوان یک معلم زبان انگلیسی، آمدن

to a place where there are lots of people gathering to learn English.

به جایی که افراد زیادی برای یادگیری زبان انگلیسی جمع می‌شوند، بسیار مفید بود.

It was useful, it really came as a surprise to me.

مفید بود، واقعا برای من تعجب آور بود.

I didn't realise before that it was such a popular destination for

من قبلاً نمی دانستم که این یک مقصد محبوب برای

people coming to learn English.

افرادی است که برای یادگیری زبان انگلیسی می آیند.

Yes, I mean, there are lots of different categories of people who

بله، منظورم این است که دسته‌های مختلفی از مردم وجود دارند که

come to Malta to learn English.

برای یادگیری زبان انگلیسی به مالتا می‌آیند.

During the summer, there are lots of teenagers from France and Italy and

در طول تابستان، نوجوانان زیادی از فرانسه، ایتالیا و

Spain who I guess have managed to persuade their parents to not send them

اسپانیا وجود دارند که حدس می‌زنم توانسته‌اند والدین خود را متقاعد کنند که آنها را

to Dundee or Blackpool or somewhere like that, but have actually said,

به داندی یا بلک‌پول یا جایی مانند آن نفرستند، اما در واقع می‌گویند:

"Send me to Malta where I can go to the beach and perhaps attend a few

«من را به مالت بفرست تا جایی که بتوانم.

English lessons if my schedule allows."

اگر برنامه من اجازه دهد، به ساحل بروید و شاید در چند کلاس انگلیسی شرکت کنید.»

There are lots of people from East Asia as well, lots of people from

افراد زیادی از شرق آسیا نیز هستند، افراد زیادی از

Japan and Korea who come for extended periods, often because their companies

ژاپن و کره که برای مدت طولانی به اینجا می آیند، اغلب به این دلیل که شرکت های آنها

are paying for them to come here.

برای آمدن آنها به اینجا پول می پردازند.

And it's a lot more affordable than going to London or, or

و این بسیار مقرون به صرفه تر از رفتن به لندن یا، یا

even Dublin or places like that.

حتی دوبلین یا مکان هایی مانند آن است.

And recently there's also a lot of people from Latin America.

و اخیراً افراد زیادی از آمریکای لاتین نیز حضور دارند.

We have a lot of Latin American friends who came in this way.

ما دوستان آمریکای لاتین زیادی داریم که از این راه آمده اند.

Because they are able to come and get a kind of student visa and because

از آنجا که آنها می توانند بیایند و نوعی ویزای دانشجویی دریافت کنند و از آنجایی که

the Maltese economy is doing quite well at the moment, it's very easy

اقتصاد مالت در حال حاضر بسیار خوب عمل می کند،

to kind of transfer that visa into a working visa and essentially have a

انتقال آن ویزا به ویزای کاری بسیار آسان است و اساساً

new kind of working life in the EU.

نوع جدیدی از زندگی کاری در این کشور وجود دارد. اتحادیه اروپا

Fantastic.

خارق العاده. آیا

Did you ever consider like opening up a school or do you provide like

تا به حال به این فکر کرده اید که مدرسه ای را باز کنید یا

face-to-face workshops over there?

کارگاه های حضوری در آنجا ارائه می کنید؟

I did not really, there are lots and lots of English schools here.

من واقعاً این کار را نکردم، بسیاری از مدارس انگلیسی در اینجا وجود دارد.

I'm sure lots of them doing a very good job, but I don't do any kind of

من مطمئن هستم که بسیاری از آنها کار بسیار خوبی انجام می دهند ، اما من هیچ نوع

face-to-face stuff or anything like that.

کار رو در رو یا چیزی شبیه به آن انجام نمی دهم.

There have been people who've come to Malta, kind of listened to the

افرادی بوده‌اند که به مالت آمده‌اند، به نوعی به پادکست گوش داده‌اند

podcast, who've told me about their experience and I'm actually arranging

، تجربه‌شان را به من گفته‌اند و من در حال حاضر قصد

to meet one at the moment, but I don't do any kind of face-to-face

ملاقات با یکی از آنها را دارم، اما هیچ نوع چهره‌سازی انجام نمی‌دهم.

school or anything like that, no.

مدرسه حضوری یا هر چیز دیگری، نه.

How do you find the internet connection where you are?

چگونه اتصال اینترنت را در جایی که هستید پیدا می کنید؟

Because you are virtually a digital nomad.

زیرا شما عملا یک عشایر دیجیتال هستید.

You're able to work remotely as long as you're online, but how do you find

تا زمانی که آنلاین هستید می توانید از راه دور کار کنید، اما چگونه می توانید

like the internet and the power supply?

مانند اینترنت و منبع تغذیه پیدا کنید؟

Do you ever have to deal with like power cuts or anything like

آیا تا به حال مجبور شده اید با قطعی برق یا هر چیز

that or problems with making your podcast where you're living?

دیگری یا مشکلاتی در ساخت پادکست خود در محل زندگی خود دست و پنجه نرم کنید؟

There are power cuts, yeah.

قطع برق وجود دارد، بله. به

It does seem strange for there to be kind of nationwide power cuts.

نظر عجیب می رسد که یک نوع قطع برق در سراسر کشور وجود داشته باشد.

But there are sometimes power cuts.

اما گاهی اوقات برق قطع می شود.

The whole country, power goes out.

تمام کشور، برق قطع می شود.

I have to say, not so frequently, but that does happen.

باید بگویم، نه چندان مکرر، اما این اتفاق می افتد.

The main issue is that there is a sort of ongoing construction boom.

مسئله اصلی این است که نوعی رونق ساخت و ساز در حال انجام است.

There are practically no laws relating to sounds levels.

عملا هیچ قانونی در رابطه با سطوح صدا وجود ندارد.

The law is anyone can kind of take a drill and do whatever they want at any

قانون این است که هر کسی می‌تواند در هر زمانی از روز تمرین کند و هر کاری که می‌خواهد انجام دهد،

time of the day, which is problematic for someone whose career relies on them

که برای کسی که حرفه‌اش متکی به

being able to record good-quality sound.

توانایی ضبط صدای با کیفیت است، مشکل‌ساز است.

And actually there was a period after I had a child, where there was construction

و در واقع یک دوره بعد از بچه دار شدن من بود که

happening during the day, a child who was crying like children do, in the mornings

در طول روز ساخت و ساز اتفاق می افتاد، کودکی که مثل بچه ها صبح ها

and the evenings, and I would have to wait until, you know, 1 o'clock, 2 o'clock in

و عصرها گریه می کرد، و من باید تا ساعت 1 صبح صبر کنم. 'ساعت، ساعت 2

the morning to be able to record anything.

بامداد برای اینکه بتوانید هر چیزی را ضبط کنید.

So, there's probably, I can't remember the episode numbers, but there's

بنابراین، احتمالاً من نمی‌توانم شماره قسمت‌ها را به خاطر بیاورم ، اما

probably, I don't know, between episode number 80 and 120, where people think

احتمالاً، نمی‌دانم، بین قسمت شماره 80 و 120 وجود دارد، جایی که مردم فکر می‌کنند

that I sound a little bit croaky then, it's because that was being

که من آن موقع کمی غرغر به نظر می‌رسم، به این دلیل است که در آن زمان

recorded at 2 o'clock in the morning.

ضبط می‌شد. ساعت 2 بامداد.

I now have an even more complicated situation where the crying child is a

من اکنون وضعیت پیچیده‌تری دارم که در آن کودک گریان

bit older and doesn't cry in the evening, but there's the construction, and I also

کمی بزرگ‌تر است و عصرها گریه نمی‌کند، اما ساخت و ساز وجود دارد، و من نیز

live very close to quite a rowdy pub.

بسیار نزدیک به میخانه‌ای پر هیاهو زندگی می‌کنم.

So, during the day if there's construction, it's all cancelled.

بنابراین، در طول روز اگر ساخت و ساز وجود داشته باشد، همه آن ها لغو می شود.

In the evening, that's cancelled because there are people drinking

در شب، این برنامه لغو شد، زیرا افرادی هستند که آبجو می نوشند

beer and singing 'Sweet Caroline' and doing all that kind of stuff.

و «Sweet Caroline» را می خوانند و همه این کارها را انجام می دهند.

So, I would have to wait till very late in the evening.

بنابراین، باید تا شب بسیار دیر منتظر بمانم.

Luckily, the construction is not going at this very moment in time, So I'm okay.

خوشبختانه، ساخت و ساز در این لحظه از زمان انجام نمی شود، بنابراین من خوب هستم.

It's just so frustrating, isn't it?

خیلی خسته کننده است، اینطور نیست؟

I get so cross.

من خیلی متقابل می شوم

I've had this for years.

من این را سالهاست دارم

I used to do voiceover work for companies in America.

من قبلاً برای شرکت هایی در آمریکا کار صداگذاری انجام می دادم.

I'd be recording over here and then sending everything over.

من اینجا ضبط می کنم و بعد همه چیز را می فرستم.

And at that time when I was doing that, I lived in pretty much in central

و در آن زمان که من این کار را انجام می‌دادم، تقریباً در مرکز

London and I had the same thing.

لندن زندگی می‌کردم و همین موضوع را داشتم.

It was just constant noise.

فقط سر و صدای دائمی بود.

And at that point, what I would do was I would literally record in my wardrobe.

و در آن مرحله، کاری که من انجام می‌دادم این بود که به معنای واقعی کلمه در کمد لباسم ضبط می‌کردم.

So, I, you know, completely coat the wardrobe in clothing because

بنابراین، من، می دانید، کمد لباس را کاملاً پوشانده ام، زیرا

obviously the soft surfaces absorb the sound so it doesn't bounce.

واضح است که سطوح نرم صدا را جذب می کنند تا جهش نکند.

And so I put clothes down on the base of the wardrobe and made sure

و بنابراین من لباس ها را روی پایه کمد گذاشتم و مطمئن شدم که

everything was hanging around so that there was no hard surfaces.

همه چیز در اطراف آویزان است تا سطح سختی وجود نداشته باشد.

And then I'd open the wardrobe doors, but have a huge duvet

و سپس درهای کمد لباس را باز می‌کردم ، اما یک لحاف بزرگ

over the top and down the back.

در بالا و پایین پشت آن قرار می‌دادم.

So, I was just in this cave of cloth and it was very hot.

بنابراین، من فقط در این غار پارچه ای بودم و هوا بسیار گرم بود.

And it was very dark and I'd be in there getting hotter and hotter and there'd

و هوا خیلی تاریک بود و من در آنجا بودم که گرمتر و داغتر می شد و

be less and less oxygen, just trying to escape that, that constant noise that

اکسیژن کمتر و کمتری وجود داشت، فقط سعی می کردم از آن فرار کنم، آن صدای دائمی که

you don't realise until you're recording something, you don't realise how noisy

تا زمانی که چیزی را ضبط نکنی متوجه نمی شوی. نمی‌دانم

a general kind of town or city can be.

یک شهر یا شهر عمومی چقدر می‌تواند پر سر و صدا باشد.

And then I moved out to the country and I thought,

و سپس به کشور نقل مکان کردم و فکر کردم،

"Oh, thank goodness me.

"اوه، خدا را شکر.

I'm just, I'm just going to be able to record whenever I like."

من فقط، فقط می توانم هر زمان که دوست داشته باشم ضبط کنم."

But then we have the problem with very noisy birds.

اما پس از آن ما با پرندگان بسیار پر سر و صدا مشکل داریم.

Oh no.

وای نه.

I mean, the sound of birds in the background of your recording is

منظورم این است که صدای پرندگان در پس زمینه ضبط شما به

not as bad as a pneumatic drill.

بدی دریل پنوماتیک نیست.

But, again, you know, you think the country is always so peaceful, but

اما، دوباره، می دانید، شما فکر می کنید کشور همیشه بسیار آرام است، اما

when you think about it, actually, no, it's very noisy even in the country.

وقتی به آن فکر می کنید، در واقع، نه، حتی در کشور بسیار پر سر و صدا است.

I think your best bet is to completely soundproof a room.

من فکر می کنم بهترین گزینه شما این است که یک اتاق را کاملاً عایق صدا کنید. به

As much as it's expensive, it will make such a difference to your working

همان اندازه که گران است، چنین تفاوتی در زندگی کاری شما ایجاد می کند، فکر می

life, I think to just soundproof the entire space, shut the door

کنم فقط کل فضا را عایق صدا کنید، در را ببندید

and then all that noise is gone.

و سپس تمام آن صدا از بین می رود.

I think that would be my next step if I ever get the chance.

فکر می کنم اگر این فرصت را پیدا کنم این قدم بعدی من خواهد بود .

Yeah, my problem here is that I've got floor to ceiling windows.

بله، مشکل من اینجاست که پنجره های کف تا سقف دارم.

Right.

Which would be very attractive for anyone else but not attractive for someone who's

درست.

که برای هر کس دیگری بسیار جذاب خواهد بود اما برای کسی که

trying to block out sound from outside.

سعی می کند صدای بیرون را مسدود کند جذاب نیست.

Yeah, I have it where I record now.

بله، من آن را در جایی که اکنون ضبط می کنم، دارم.

I'm in a glorified shed.

من در یک آلونک شکوهمند هستم.

So, it's the studio in the bottom of the garden.

بنابراین، این استودیو در پایین باغ است.

But it's a flat roofed, wooden structure with bifold doors.

اما این یک سازه چوبی مسطح با سقف با درهای دوتایی است.

So, it's full glass on one side.

بنابراین، یک طرف آن پر شیشه است.

And what I didn't take into account when we were planning to

و زمانی که قصد

do this, because we were like,

انجام این کار را داشتیم، چه چیزی را در نظر نگرفتم، زیرا اینگونه می‌گفتیم: "

"Do we do a brick building?

آیا ما یک ساختمان آجری می‌سازیم؟ آیا

Do we do a wooden building?

یک ساختمان چوبی انجام می‌دهیم؟

Well, you know, it'd be cheaper to just do a wooden building."

خوب، می‌دانی، انجام آن ارزان‌تر است. یک ساختمان چوبی."

I forgot about sound and rain.

صدا و باران را فراموش کردم.

And so whenever it rains, it hits the flat roof and it comes against

و بنابراین هر زمان که باران می‌بارد، به سقف صاف برخورد می‌کند و به

the windows and it's just this noise, this cacophony of noise.

پنجره‌ها می‌آید و فقط این صدا است، این صدای ناهنجار.

And I can't record anything.

و من نمی توانم چیزی را ضبط کنم.

Even the slightest little shower, I have to stop recording

حتی کوچکترین دوش کوچک، من باید ضبط را متوقف کنم

because it's so noisy in here.

زیرا اینجا خیلی سر و صدا است.

My purpose built studio is not fit for purpose.

استودیوی ساخته شده من برای هدف مناسب نیست.

That is frustrating.

این ناامید کننده است.

Yeah, so you've obviously made the move.

بله، پس واضح است که شما این حرکت را انجام داده اید.

You've been there for seven years and now you're about to embark on another move.

شما هفت سال آنجا بودید و اکنون در شرف حرکت دیگری هستید.

You're about to pick up and go and put a stake in another country.

شما در حال برداشتن و رفتن و قرار دادن سهام در کشور دیگری هستید.

So, where are you going?

خب کجا میری؟

I'm actually moving to Sweden, to Gothenburg in Sweden.

من در واقع به سوئد نقل مکان می کنم، به گوتنبرگ در سوئد.

Wow, that's going to be very different.

وای، این خیلی متفاوت خواهد بود.

In a few months from today.

چند ماه دیگه از امروز

That's going to be a very different experience to Malta.

این یک تجربه بسیار متفاوت با مالت خواهد بود.

I'm guessing that they don't have English as an official language over there.

من حدس می زنم که آنها انگلیسی را به عنوان یک زبان رسمی در آنجا ندارند.

No, they don't.

They do have Finnish I just found that out, but I'm

نه، این کار را نمی کنند.

آنها فنلاندی دارند من تازه متوجه شدم، اما

learning Swedish at the moment.

در حال حاضر سوئدی یاد می‌گیرم.

Okay.

باشه.

With some great Swedish podcasts and I found some good Swedish

با چند پادکست عالی سوئدی و منابع سوئدی خوبی پیدا کردم

resources, but it's a new experience for me kind of starting to learn

، اما این تجربه جدیدی برای من است که شروع به یادگیری

a language again from scratch.

دوباره زبان از ابتدا کردم.

Yeah.

آره

From, you know, absolute zero, but I've really enjoyed it so far.

از صفر مطلق می دانید، اما تا به حال از آن لذت برده ام.

It's been a lot of fun.

بسیار سرگرم کننده بوده است.

I'm also doing it with my wife and trying to get my oldest son to kind of watch

من همچنین با همسرم این کار را انجام می دهم و سعی می کنم پسر بزرگم را وادار کنم تا به نوعی

some cartoons in Swedish and get him to kind of enjoy the learning process.

کارتون به زبان سوئدی تماشا کند و او را وادار کنم تا از روند یادگیری لذت ببرد.

If anyone has any tips on how to do that, then I am very, very open to them, but

اگر کسی در مورد نحوه انجام این کار راهنمایی دارد، من بسیار بسیار باز هستم، اما

I will be doing that in a few months.

تا چند ماه دیگر این کار را انجام خواهم داد.

So, I've possibly got the opportunity to move abroad this year, and when

بنابراین، احتمالاً امسال فرصت مهاجرت به خارج از کشور را دارم، و وقتی به

I think about moving abroad, I feel like I'm a little bit of a tortoise.

مهاجرت به خارج فکر می کنم، احساس می کنم کمی لاک پشت هستم.

I initially think it's a good idea, but then I slowly kind of back away from it

در ابتدا فکر می‌کنم ایده خوبی است، اما

when I think about all the difficulties that I may encounter — the unknowns.

وقتی به تمام مشکلاتی که ممکن است با آن‌ها برخورد کنم - ناشناخته‌ها - فکر می‌کنم، به آرامی از آن دور می‌شوم.

So, if anyone listening is considering making a move to a different country

بنابراین، اگر کسی که گوش می‌دهد به فکر رفتن به کشوری متفاوت

and completely different culture.

و فرهنگ کاملاً متفاوت است.

What would you advise or what kind of tips would you give them in order to

چه توصیه ای می کنید یا چه راهنمایی هایی به آنها می دهید تا

embrace and make that experience easier?

آن تجربه را راحت تر بپذیرند؟

Well, I think if someone is considering doing it in almost

خوب، من فکر می کنم اگر کسی تقریباً در هر موردی به انجام آن فکر می کند

every case — just do it!

- فقط آن را انجام دهید!

I've done this quite a few times, less permanently.

من این کار را چند بار انجام داده ام ، کمتر به طور دائم.

So, I lived in different places as part of my university.

بنابراین، من به عنوان بخشی از دانشگاه در مکان های مختلفی زندگی کردم.

I lived in China for quite a while and every time I've done these sort of,

من مدت زیادی در چین زندگی کردم و هر بار که این نوع

you know, mini adventures or larger adventures, I've never regretted doing it.

ماجراجویی های کوچک یا بزرگتر را انجام داده ام ، هرگز از انجام آن پشیمان نشده ام.

I'm 36.

من 36 سال دارم.

So, it's not particularly old, but I think of kind of my life so far in, you

بنابراین، خیلی قدیمی نیست، اما من به نوعی از زندگی‌ام در

know, six to seven-year-like adventures.

ماجراجویی‌های شش تا هفت ساله فکر می‌کنم.

And they've all involved being in different places and kind of starting

و همه آنها درگیر حضور در مکان‌های مختلف و شروعی از

afresh, which probably seems daunting for lots of people, and I think it

نو بوده‌اند، که احتمالاً برای بسیاری از مردم دلهره‌آور به نظر می‌رسد، و من فکر می‌کنم که

takes a certain type of person who embraces that rather than someone who

نیاز به نوع خاصی از افراد است که آن را به جای کسی که

prefers stability and kind of creating a little nest in a particular place.

ثبات و نوعی خلق کردن را ترجیح می‌دهند، می‌پذیرد. در یک مکان خاص لانه کنید

I'm definitely in the category of people who like this kind of stuff,

من قطعا در دسته افرادی هستم که این نوع چیزها را دوست دارند،

who like kind of starting afresh and going on these new adventures.

که دوست دارند از نو شروع کنند و به این ماجراجویی های جدید بروند.

So, in terms of my advice, after the advice being just do it.

بنابراین، از نظر توصیه من، پس از توصیه فقط آن را انجام دهید.

I heard a really good expression, this must be going back 15 years, to someone

من یک تعبیر واقعا خوب شنیدم، این باید به 15 سال قبل برگردد، به کسی

who had been living in China for quite a while and I think I was having a bad day

که مدت زیادی در چین زندگی می کرد و فکر می کنم روز بدی داشتم

or something where everything goes wrong and she referred to it as a bad China day.

یا چیزی که همه چیز به هم می خورد و او از آن به عنوان یک بد یاد کرد. روز چین در

Where just like everything combines to kind of put you in a bad mood,

جایی که درست مثل همه چیز ترکیب می شود تا شما را در حالت بدی قرار دهد،

whether it's like the bus goes wrong or whatever it might be, the

خواه مثل اتوبوس اشتباه کند یا هر چیزی که ممکن است باشد،

peculiarities of where you are, all unite to kind of fight against you.

ویژگی های مکانی که هستید، همه با هم متحد می شوند تا به نوعی با شما بجنگند.

And I have this joke with my wife that we have bad Malta days, and I'm sure we'll

و من این شوخی را با همسرم دارم که روزهای بدی در مالتا داریم و مطمئن هستم که

have bad Sweden days and so on, but as long as you're kind of thinking of it

روزهای بد سوئد و غیره خواهیم داشت، اما تا زمانی که به آن به

as an adventure, something that you're kind of going on and you're thinking,

عنوان یک ماجراجویی فکر کنید، چیزی که شما به نوعی ادامه می‌دهی و تو فکر می‌کنی،

"If I wasn't doing this, I'd be kind of continuing my life as it was before."

"اگر من این کار را نمی‌کردم، به نوعی به زندگی‌ام مانند قبل ادامه می‌دادم."

I think that has certainly helped me get over those periods where, you know,

من فکر می‌کنم که مطمئناً به من کمک کرده است آن دوره‌هایی را پشت سر بگذارم که، می‌دانی،

you're not necessarily so happy or things aren't going quite so well for you.

شما لزوماً آنقدر خوشحال نیستید یا اوضاع برای شما خیلی خوب پیش نمی‌رود.

Of course, there are the sort of, I guess they're like table stakes

البته، من حدس می‌زنم که آن‌ها مانند پاره‌های میز

type bits of advice, like, you know, learn a language and make sure

توصیه‌هایی هستند، مانند، می‌دانید ، یک زبان را یاد بگیرید و مطمئن شوید

that you've got all your adequate insurance and all that kind of thing.

که بیمه کافی و همه چیز را دارید.

But in terms of preparing myself mentally for these things, I think just not going

اما از نظر آماده کردن ذهنی خودم برای این چیزها، فکر می‌کنم که

into it thinking it's all going to be completely marvellous, but understanding

وارد این کار نشوم و فکر کنم که همه چیز کاملاً شگفت‌انگیز خواهد بود، اما درک این موضوع

that some days will be rubbish, but it's all part of the adventure and especially

که بعضی روزها بیهوده خواهند بود، اما همه اینها بخشی از ماجراست و به خصوص

I think if you're doing it with kids I think trying to kind of get them involved

فکر می‌کنم اگر شما من فکر می‌کنم این کار را با بچه‌ها انجام می‌دهم، فکر می‌کنم تلاش برای اینکه آنها را

in the adventure side of things as much as possible I think that's a positive, yeah.

تا حد امکان درگیر جنبه‌های ماجراجویی کنیم، فکر می‌کنم مثبت است، بله.

I say this not having moved to Sweden yet, so we'll see, we'll see how that goes.

من می گویم که هنوز به سوئد نقل مکان نکرده ام، بنابراین خواهیم دید، خواهیم دید که چگونه پیش می رود.

I always say to my son, who is a little bit averse to trying new foods,

من همیشه به پسرم که کمی از امتحان کردن غذاهای جدید بدش می آید، می گویم،

he's got quite a limited diet really, what he will accept as safe food.

واقعاً رژیم غذایی محدودی دارد که چه چیزی را به عنوان غذای ایمن قبول می کند.

I always say to him,

من همیشه به او می‌گویم:

"Look, if you don't try it, you never know.

"ببین، اگر آن را امتحان نکنی، هرگز نمی‌دانی. در

You'll just end up eating the same thing every single day and you might try

نهایت هر روز همان چیزی را می‌خوری و ممکن است

this new vegetable and really like it.

این سبزی جدید را امتحان کنی و واقعاً دوستش داشته باشی.

Just like ice cream.

درست مثل بستنی. آیا

Can you imagine if you'd never tried ice cream?"

می توانید تصور کنید که هرگز بستنی را امتحان نکرده باشید؟

And he'll go,

و او می گوید:

"But I like ice cream."

I'm like,

"اما من بستنی دوست دارم." می‌گویم،

"Exactly.

دقیقاً.

Can you imagine if you looked at ice cream and said, that looks

yucky and decided not to try it?"

So, I think that's good advice.

بنابراین، من فکر می کنم این توصیه خوبی است.

There are always options.

همیشه گزینه هایی وجود دارد.

You can always go back.

شما همیشه می توانید به عقب برگردید.

You can always return to the way life was before, but unless you try, you

شما همیشه می توانید به زندگی قبلی خود بازگردید، اما تا زمانی که تلاش نکنید،

never know what amazing adventures or fantastic people that you'll

هرگز نمی دانید چه ماجراهای شگفت انگیز یا افراد خارق العاده ای را

meet and that you'll experience.

ملاقات خواهید کرد و آنها را تجربه خواهید کرد.

So, yeah, just get out there and do it!

بنابراین، بله، فقط بیرون بروید و این کار را انجام دهید!

Don't be a tortoise.

لاک پشت نباش

Don't hide your head.

It's always fun.

سرت را پنهان نکن

همیشه سرگرم کننده است.

It's always fun.

همیشه سرگرم کننده است.

Yeah.

آره

Yeah, fantastic.

آره، فوق العاده

Well, I do hope that your move goes smoothly and that you integrate into

خوب، من امیدوارم که حرکت شما به آرامی پیش برود و به

society quite easily and that the language learning progresses and you

راحتی در جامعه ادغام شوید و یادگیری زبان پیشرفت کند و به سرعت

feel confident and comfortable quite quickly, but all the best of luck with it.

احساس اعتماد به نفس و راحتی کنید، اما با آرزوی موفقیت.

And thank you so much for sharing all your experiences and knowledge with us.

و از اینکه تمام تجربیات و دانش خود را با ما به اشتراک می گذارید بسیار سپاسگزارم.

For my listeners, where can they find you?

برای شنوندگان من، کجا می توانند شما را پیدا کنند؟

Well, everything I do is on my website, which is leonardoenglish.com.

خوب، هر کاری که من انجام می دهم در وب سایت من است، که leonardoenglish.com است.

Leonardo like Leonardo da Vinci.

لئوناردو مانند لئوناردو داوینچی.

And if you're a podcast listener, you might like to listen to the

و اگر شنونده پادکست هستید، ممکن است دوست داشته باشید به

podcast we make, which is called English Learning for Curious Minds.

پادکستی که ما می سازیم گوش دهید که به آن آموزش انگلیسی برای ذهن کنجکاو می گویند.

And if you want to hear Anna in a podcast that we've made, it's

و اگر می‌خواهید آنا را در پادکستی که ما ساخته‌ایم بشنوید، آن را

called Pioneers of the Continuum.

پیشگامان پیوسته می‌نامند.

So, there we go.

بنابراین، ما به آنجا برویم.

Yeah.

آره

And we just recently recorded another conversation, didn't we, for your podcast

و ما اخیراً مکالمه دیگری را ضبط کردیم ، مگر نه، برای پادکست شما

where I am revealing some, some of my insights into being a podcaster and a

که در آن برخی از بینش های خود را در مورد پادکست بودن و

YouTuber and general content creator.

یوتیوبر و ایجاد کننده محتوای عمومی فاش می کنم.

So, I will put links to everything that you've mentioned

بنابراین، من پیوندهایی را به همه مواردی که در

down below in the show notes.

زیر در یادداشت های نمایش ذکر کرده اید قرار خواهم داد.

Thanks again for joining us, Alastair, and very best of luck with everything.

باز هم از اینکه به ما ملحق شدید متشکرم، آلستر، و برای همه چیز موفق باشید. خیلی

Thanks so much, Anna.

ممنون، آنا