Doris Kearns Goodwin: What we can learn from past presidents

45,411 views ・ 2008-10-10

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Babak Azizafshari Reviewer: Hajar Almasi
00:18
So, indeed, I have spent my life
0
18330
2000
خوب، در واقع، من زندگیمو صرف
00:20
looking into the lives of presidents who are no longer alive.
1
20330
3000
نگاه به زندگی رئیس جمهورهایی کردم که دیگه زنده نیستن.
00:24
Waking up with Abraham Lincoln in the morning,
2
24330
2000
صبح با آبراهام لینکلن قدم زدم،
00:26
thinking of Franklin Roosevelt when I went to bed at night.
3
26330
3000
شب با فکر فرانکلین روزولت به رختخواب رفتم.
00:29
But when I try and think about what I've learned
4
29330
2000
اما وقتی سعی می کنم و درباره ی چیزایی که یاد گرفتم فکر می کنم
00:31
about the meaning in life, my mind keeps wandering back
5
31330
3000
از مفهوم زندگی، ذهنم بی اختیار برمی گرده
00:34
to a seminar that I took when I was a graduate student at Harvard
6
34330
3000
به سمیناری که وقتی دانشجو بودم در هاروارد داشتم
00:37
with the great psychologist Erik Erikson.
7
37330
3000
با روانشناس بزرگ، اریک اریکسون.
00:40
He taught us that the richest and fullest lives
8
40330
3000
او به ما آموخت که غنی ترین و پرترین زندگی ها
00:43
attempt to achieve an inner balance between three realms:
9
43330
4000
سعی می کنن در سه زمینه به تعادل درونی برسن:
00:47
work, love and play.
10
47330
2000
کار، عشق و بازی.
00:50
And that to pursue one realm to the disregard of the other,
11
50330
2000
و این که برای تلاش در یک زمینه به دیگری بی توجهی کنی،
00:52
is to open oneself to ultimate sadness in older age.
12
52330
4000
به معنی قرار دادن خود در معرض افسردگی شدید در سن پیری است.
00:56
Whereas to pursue all three with equal dedication,
13
56330
2000
اما تلاش در هر سه به یک میزان،
00:58
is to make possible a life filled not only with achievement,
14
58330
3000
به این معنیه که میشه یه زندگی داشته باشی که علاوه بر موفقیت،
01:01
but with serenity.
15
61330
2000
از آرامش هم سرشار باشه.
01:03
So since I tell stories, let me look back
16
63330
2000
پس چون دارم داستان میگم، بذارین به گذشته نگاه کنیم
01:05
on the lives of two of the presidents I've studied to illustrate this point --
17
65330
4000
به زندگی دو رئیس جمهوری که درباره شون مطالعه کردم تا این نکته رو نشون بدم--
01:09
Abraham Lincoln and Lyndon Johnson.
18
69330
2000
آبراهام لینکلن و لیندون جانسون.
01:12
As for that first sphere of work,
19
72330
2000
در مورد اولین زمینه یعنی کار،
01:14
I think what Abraham Lincoln's life suggests
20
74330
3000
فکر می کنم چیزی که زندگی آبراهام لینکلن نشون میده
01:17
is that fierce ambition is a good thing.
21
77330
3000
اینه که جاه طلبی شدید چیز خوبیه.
01:20
He had a huge ambition.
22
80330
2000
او به شدت جاه طلب بود.
01:22
But it wasn't simply for office or power or celebrity or fame --
23
82330
4000
اما این صرفاً برای مقام یا قدرت یا معروفیت یا شهرت نبود--
01:26
what it was for was to accomplish something worthy enough in life
24
86330
4000
این برای رسیدن به چیزی بود که در زندگی خیلی ارزش داره چون
01:30
so that he could make the world a little better place for his having lived in it.
25
90330
5000
می تونه دنیا رو جای بهتری برای زندگی بکنه.
01:35
Even as a child, it seemed, Lincoln dreamed heroic dreams.
26
95330
4000
به نظر میرسه لینکلن حتی در کودکی رؤیاهای قهرمانانه داشت.
01:39
He somehow had to escape that hard-scrabble farm
27
99330
3000
او باید به طریقی از اون همه کار در مزرعه ای که
01:42
from which he was born.
28
102330
1000
به دنیا اومده بود خلاص می شد.
01:43
No schooling was possible for him,
29
103330
2000
مدرسه رفتن براش ممکن نبود،
01:45
except a few weeks here, a few weeks there.
30
105330
2000
مگه یکی دو هفته اینجا، یکی دو هفته اونجا.
01:47
But he read books in every spare moment he could find.
31
107330
3000
اما هر لحظه که بیکار می شد کتاب میخوند.
01:50
It was said when he got a copy of the King James Bible
32
110330
2000
گفته شده وقتی یه نسخه از انجیل شاه جیمز به دستش می رسید
01:52
or "Aesop's Fables," he was so excited he couldn't sleep.
33
112330
3000
یا "افسانه های ازوپ،" چنان هیجان زده می شد که نمیتونست بخوابه.
01:55
He couldn't eat.
34
115330
1000
نمیتونست غذا بخوره.
01:56
The great poet Emily Dickinson once said,
35
116330
2000
شاعر بزرگ امیلی دیکینسون در جایی گفته،
01:58
"There is no frigate like a book to take us lands away."
36
118330
4000
"هیچ قایقی نمیتونه مثل یه کتاب ما رو تا دوردست ها ببره."
02:02
How true for Lincoln.
37
122330
1000
چقدر در مورد لینکلن صدق میکنه.
02:03
Though he never would travel to Europe,
38
123330
2000
چون با اینکه هرگز به اروپا سفر نکرد،
02:05
he went with Shakespeare's kings to merry England,
39
125330
2000
با شاهان شکسپیر به انگلستان واقعی رفت،
02:07
he went with Lord Byron's poetry to Spain and Portugal.
40
127330
3000
با شعرهای لرد بایرون به اسپانیا و پرتقال رفت.
02:10
Literature allowed him to transcend his surroundings.
41
130330
3000
ادبیات بهش اجازه داد از محیط خود فراتر بره.
02:14
But there were so many losses in his early life
42
134330
2000
اما در سال های اول زندگی افراد بسیاری رو از دست داد
02:16
that he was haunted by death.
43
136330
2000
طوری که به مرگ خو گرفت.
02:18
His mother died when he was only nine years old;
44
138330
2000
مادرش وقتی که او فقط نه سال داشت فوت کرد؛
02:20
his only sister, Sarah, in childbirth a few years later;
45
140330
3000
تنها خواهرش، سارا، یکی دو سال بعد هنگام زایمان؛
02:24
and his first love, Ann Rutledge, at the age of 22.
46
144330
3000
و اولین عشقش، آن راتلِج، در بیست و دو سالگی درگذشت.
02:27
Moreover, when his mother lay dying,
47
147330
2000
به علاوه، مادرش در بستر مرگ،
02:29
she did not hold out for him the hope
48
149330
2000
این امیدواری رو بهش نداد
02:31
that they would meet in an afterworld.
49
151330
2000
که در دنیای بعد از مرگ همدیگه رو می بینن.
02:33
She simply said to him,
50
153330
1000
او فقط بهش گفت،
02:34
"Abraham, I'm going away from you now, and I shall never return."
51
154330
4000
"آبراهام، دارم از پیشت میرم، و هرگز برنمی گردم."
02:38
As a result he became obsessed with the thought
52
158330
2000
در نتیجه او گرفتار این تصور وسواس گونه شده بود
02:40
that when we die our life is swept away -- dust to dust.
53
160330
3000
که وقتی ما می میریم زندگی ما از بین میره-- محو میشه.
02:43
But only as he grew older did he develop
54
163330
3000
اما وقتی بزرگتر شد،
02:46
a certain consolation from an ancient Greek notion --
55
166330
2000
آرامش خاصی پیدا کرد با این نظریه ی یونانی--
02:48
but followed by other cultures as well --
56
168330
2000
البته به دنبالش فرهنگ های دیگه هم بودن--
02:51
that if you could accomplish something worthy in your life,
57
171330
2000
که اگه در طول عمرت کار ارزشمندی انجام بدی،
02:53
you could live on in the memory of others.
58
173330
3000
میتونی در خاطرات دیگران زنده بمونی.
02:56
Your honor and your reputation would outlive your earthly existence.
59
176330
4000
افتخار تو و شهرت تو بعد از مرگ جسم زمینی زنده خواهد ماند.
03:01
And that worthy ambition became his lodestar.
60
181330
2000
و این هدف ارزشمند ستاره ی راهنمایش شد.
03:03
It carried him through the one significant depression that he suffered
61
183330
4000
اونو از افسردگی شدید نجات داد،
03:07
when he was in his early 30s.
62
187330
2000
وقتی سی و دو سه سال داشت.
03:09
Three things had combined to lay him low.
63
189330
2000
سه چیز دست به دست دادن تا اونو داغون کنن.
03:11
He had broken his engagement with Mary Todd,
64
191330
2000
نامزدیش با مری تاد را به زد،
03:13
not certain he was ready to marry her,
65
193330
2000
مطمئن نبود میخواد باهاش ازدواج کنه،
03:15
but knowing how devastating it was to her that he did that.
66
195330
3000
اما می دونست که این قضیه چقدر برای مری ویران کننده است.
03:18
His one intimate friend, Joshua Speed, was leaving Illinois
67
198330
3000
تنها دوست صمیمی او، جاشوا اسپید، داشت از ایلینوی می رفت
03:21
to go back to Kentucky because Speed's father had died.
68
201330
3000
به کنتاکی برمی گشت چون پدرش فوت کرده بود.
03:24
And his political career in the state legislature
69
204330
2000
و موقعیت سیاسی اش در مجلس ایالتی
03:26
was on a downward slide.
70
206330
2000
داشت تنزل می کرد.
03:28
He was so depressed that friends worried he was suicidal.
71
208330
3000
چنان افسرده بود که دوستانش نگران خودکشی او بودند.
03:31
They took all knives and razors and scissors from his room.
72
211330
3000
همه چاقوها و تیغ ها و قیچی ها رو از اتاقش برداشتن.
03:34
And his great friend Speed went to his side and said,
73
214330
3000
و دوست بزرگش اسپید به راه خود رفت و گفت،
03:37
"Lincoln, you must rally or you will die."
74
217330
2000
"لینکلن، تو باید دوباره شروع کنی وگرنه می میری."
03:39
He said that, "I would just as soon die right now,
75
219330
3000
او گفت، "بهتر بود همین حالا می مردم،
03:42
but I've not yet done anything to make any human being
76
222330
3000
اما هنوز کاری نکردم تا هیچ انسانی
03:45
remember that I have lived."
77
225330
2000
به یاد بیاره که من زنده بودم."
03:47
So fueled by that ambition, he returned to the state legislature.
78
227330
4000
پس با انرژی حاصل از این عقیده، به مجلس ایالتی برگشت.
03:51
He eventually won a seat in Congress.
79
231330
2000
بالاخره یک صندلی در کنگره به دست آورد.
03:54
He then ran twice for the Senate, lost twice.
80
234330
3000
سپس دو بار برای سنا تلاش کرد، دو بار شکست خورد.
03:57
"Everyone is broken by life," Ernest Hemingway once said,
81
237330
2000
ارنست همینگوی در جایی میگه، "همه در زندگی شکست میخورن،
03:59
"but some people are stronger in the broken places."
82
239330
3000
اما بعضیا در اثر شکست قوی تر میشن."
04:02
So then he surprised the nation with an upset victory
83
242330
3000
خوب او سپس ملت رو با یه پیروزی غیرمنتظره شگفت زده کرد،
04:05
for the presidency over three far more experienced,
84
245330
3000
در انتخابات ریاست جمهوری در مقابل سه حریف باتجربه تر،
04:08
far more educated, far more celebrated rivals.
85
248330
4000
با تحصیلات بسیار بیشتر، رقبایی که خیلی معروف تر بودن.
04:12
And then when he won the general election,
86
252330
2000
و بعد وقتی در انتخاب سراسری برنده شد،
04:14
he stunned the nation even more
87
254330
2000
ملت را متعجب تر هم کرد
04:16
by appointing each of these three rivals into his Cabinet.
88
256330
3000
وقتی هر سه رقیب خودش رو به عضویت کابینه درآورد.
04:19
It was an unprecedented act at the time because everybody thought,
89
259330
3000
این کار سابقه نداشت چون همه فکر می کردن،
04:22
"He'll look like a figurehead compared to these people."
90
262330
3000
"او در مقایسه با این افراد یه دست نشانده محسوب میشه."
04:25
They said, "Why are you doing this, Lincoln?"
91
265330
2000
اونها گفتن، "لینکلن، چرا این کارو می کنی؟"
04:27
He said, "Look, these are the strongest
92
267330
2000
او گفت، "ببینید، اینها قوی ترین
04:29
and most able men in the country.
93
269330
2000
و تواناترین افراد کشور هستن.
04:31
The country is in peril. I need them by my side."
94
271330
3000
کشور در خطره. اونها رو کنارم لازم دارم."
04:34
But perhaps my old friend Lyndon Johnson
95
274330
2000
اما شاید دوست قدیمی من لیندون جانسون
04:36
might have put it in less noble fashion:
96
276330
2000
این حرف رو با حسن نیت کمتری گفته:
04:38
"Better to have your enemies inside the tent pissing out,
97
278330
3000
"بهتره دشمنات داخل چادر باشن و بیرون شاش کنن،
04:41
than outside the tent pissing in."
98
281330
2000
تا این که بیرون باشن و داخل شاش کنن."
04:43
(Laughter)
99
283330
2000
(صدای خنده حاضرین)
04:45
But it soon became clear that Abraham Lincoln
100
285330
3000
اما به زودی روشن شد آبراهام لینکلن
04:48
would emerge as the undisputed captain of this unruly team.
101
288330
4000
فرمانده ی بلامنازع این گروه سرکش است.
04:52
For each of them soon came to understand
102
292330
3000
چون همه شون به زودی فهمیدند
04:55
that he possessed an unparalleled array of
103
295330
2000
که او مجهز به
04:57
emotional strengths and political skills
104
297330
2000
توانایی های عاطفی و مهارت های سیاسی بی نظیری است
04:59
that proved far more important than the thinness of his external résumé.
105
299330
4000
که ثابت شد بسیار مهم تر از سوابق ناچیز بیرونی اش هستند.
05:03
For one thing, he possessed an uncanny ability
106
303330
2000
به عنوان مثال، او توانایی فوق العاده ای
05:05
to empathize with and to think about other peoples' point of view.
107
305330
4000
برای درک احساس و فهم دیدگاه دیگران داشت.
05:09
He repaired injured feelings that might have escalated
108
309330
2000
او احساسات لطمه دیده ای را ترمیم می کرد که ممکن بود در صورت تشدید
05:11
into permanent hostility.
109
311330
2000
به خصومت دائم تبدیل شوند.
05:13
He shared credit with ease,
110
313330
2000
به راحتی نظر دیگران را می پذیرفت،
05:15
assumed responsibility for the failure of his subordinates,
111
315330
3000
مسئولیت شکست زیردستان خود را برعهده می گرفت،
05:18
constantly acknowledged his errors and learned from his mistakes.
112
318330
3000
پیوسته اشتباه های خود را می پذیرفت و از خطاهایش درس می گرفت.
05:22
These are the qualities we should be looking for in our candidates in 2008.
113
322330
3000
این ها صفاتی است که باید در کاندیداهای مان جستجو کنیم.
05:25
(Applause)
114
325330
3000
(تشویق حضار)
05:28
He refused to be provoked by petty grievances.
115
328330
4000
با نارضایتی های کوچک از کوره در نمی رفت.
05:32
He never submitted to jealousy or brooded over perceived slights.
116
332330
3000
هرگز تسلیم حسادت یا از سرزنش دیگران متألم نمی شد.
05:36
And he expressed his unshakeable convictions
117
336330
2000
و استدلال های محکم خود را ارائه می کرد
05:38
in everyday language, in metaphors, in stories.
118
338330
4000
به شکل محاوره ی عادی، استعاره، داستان.
05:42
And with a beauty of language -- almost as if
119
342330
2000
و با زیبایی زبان-- تقریباً مثل این بود که
05:44
the Shakespeare and the poetry he had so loved as a child
120
344330
2000
شکسپیر و شعری که او در کودکی آن چنان دوست داشت
05:46
had worked their way into his very soul.
121
346330
3000
با روح او عجین شده بود.
05:50
In 1863, when the Emancipation Proclamation was signed,
122
350330
3000
در 1863، هنگام امضای اعلامیه ی آزادی،
05:53
he brought his old friend, Joshua Speed, back to the White House,
123
353330
2000
دوست قدیمی خود، جاشوا اسپید رو به کاخ سفید آورد،
05:55
and remembered that conversation of decades before, when he was so sad.
124
355330
4000
و اون مکالمه ی دهها سال پیش رو به یاد آورد، وقتی به شدت افسرده بود.
05:59
And he, pointing to the Proclamation, said,
125
359330
2000
و با اشاره به اعلامیه گفت،
06:01
"I believe, in this measure, my fondest hopes will be realized."
126
361330
5000
"معتقدم، با این کار، بزرگترین آرزوهام به واقعیت تبدیل میشه."
06:06
But as he was about to put his signature on the Proclamation
127
366330
3000
اما وقتی داشت اعلامیه رو امضا می کرد
06:09
his own hand was numb and shaking
128
369330
2000
دست خودش بی حس بود و می لرزید
06:11
because he had shaken a thousand hands that morning at a New Year's reception.
129
371330
3000
چون صبح همون روز در مراسم سال نو با هزاران نفر دست داده بود.
06:14
So he put the pen down.
130
374330
2000
پس قلم رو پایین آورد.
06:16
He said, "If ever my soul were in an act, it is in this act.
131
376330
3000
گفت، "اگه وجود من فقط یک بار کاری کرده باشه، همین یک کار بوده.
06:19
But if I sign with a shaking hand,
132
379330
2000
اما اگه با دست لرزان امضا کنم،
06:21
posterity will say, 'He hesitated.'"
133
381330
2000
آیندگان خواهند گفت، «تردید داشته."
06:23
So he waited until he could take up the pen
134
383330
2000
پس صبر کرد تا وقتی تونست قلم رو به دست بگیره
06:25
and sign with a bold and clear hand.
135
385330
2000
و با قاطعیت و به وضوح امضا کنه.
06:28
But even in his wildest dreams,
136
388330
2000
اما حتی در بهترین رؤیاهایش،
06:30
Lincoln could never have imagined
137
390330
1000
لینکلن هرگز تصور نمی کرد
06:31
how far his reputation would reach.
138
391330
2000
شهرت او تا کجا خواهد رفت.
06:33
I was so thrilled to find an interview with the great Russian writer,
139
393330
4000
وقتی یه مصاحبه با نویسنده ی بزرگ روسی پیدا کردم، هیجان زده شدم،
06:37
Leo Tolstoy, in a New York newspaper in the early 1900s.
140
397330
4000
لئو تولستوی، در روزنامه ی نیویورک در اوایل دهه ی ۱۹۰۰
06:41
And in it, Tolstoy told of a trip that he'd recently made
141
401330
3000
و اونجا، تولستوی از سفر اخیرش میگه
06:44
to a very remote area of the Caucasus,
142
404330
2000
به ناحیه ای دوردست در قفقاز،
06:46
where there were only wild barbarians,
143
406330
2000
جایی که فقط بربرهای وحشی بودن،
06:48
who had never left this part of Russia.
144
408330
2000
که هرگز این بخش از روسیه رو ترک نکرده بودن.
06:50
Knowing that Tolstoy was in their midst,
145
410330
2000
اونها با دیدن تولستوی،
06:52
they asked him to tell stories of the great men of history.
146
412330
3000
ازش خواستن قصه ی مردان بزرگ تاریخ رو بگه.
06:55
So he said, "I told them about Napoleon
147
415330
2000
او هم گفته بود، "بهشون درباره ی ناپلئون
06:57
and Alexander the Great and Frederick the Great
148
417330
2000
و اسکندر کبیر و فردریک کبیر
06:59
and Julius Caesar, and they loved it.
149
419330
1000
و ژولیوس سزار گفتم و خوششون اومد.
07:01
But before I finished, the chief of the barbarians stood up and said,
150
421330
3000
اما قبل از این که تموم کنم، رئیس بربرها ایستاد و گفت،
07:04
'But wait, you haven't told us about the greatest ruler of them all.
151
424330
3000
«اما صبر کن، به ما درباره ی بزرگترین فرمانده شون نگفتی.
07:07
We want to hear about that man who spoke with a voice of thunder,
152
427330
3000
میخوایم درباره ی مردی بشنویم که صدای رعدآسایی داشت،
07:11
who laughed like the sunrise,
153
431330
1000
مثل طلوع آفتاب می خندید،
07:13
who came from that place called America, which is so far from here,
154
433330
2000
از جایی به اسم آمریکا اومد که خیلی از اینجا دوره،
07:15
that if a young man should travel there,
155
435330
2000
که اگه یه مرد جوان بخواد بره اونجا،
07:17
he would be an old man when he arrived.
156
437330
2000
وقتی به اونجا برسه یه پیرمرد شده.
07:19
Tell us of that man. Tell us of Abraham Lincoln.'"
157
439330
4000
درباره ی اون مرد به ما بگو. درباره ی آبراهام لینکلن به ما بگو.»"
07:23
He was stunned.
158
443330
1000
او شگفت زده شده بود.
07:24
He told them everything he could about Lincoln.
159
444330
2000
هر چی میتونست درباره ی لینکلن به اونها گفت.
07:26
And then in the interview he said, "What made Lincoln so great?
160
446330
2000
و بعد در مصاحبه گفته بود، "چه چیزی لینکلن رو اینقدر بزرگ کرد؟
07:28
Not as great a general as Napoleon,
161
448330
2000
حتی بزرگتر از ژنرالی مثل ناپلئون،
07:30
not as great a statesman as Frederick the Great."
162
450330
3000
حتی بزرگتر از دولتمردی مثل فردریک کبیر."
07:33
But his greatness consisted, and historians would roundly agree,
163
453330
3000
اما بزرگی او، تاریخدان ها توافق دارند،
07:36
in the integrity of his character
164
456330
2000
به دلیل شخصیت کامل
07:38
and the moral fiber of his being.
165
458330
2000
و ذات بی نقص او بود.
07:40
So in the end that powerful ambition
166
460330
2000
به این ترتیب آن جاه طلبی بزرگ
07:42
that had carried Lincoln through his bleak childhood had been realized.
167
462330
3000
که لینکلن را از کودکی غمبارش همراهی می کرد قابل درک است.
07:45
That ambition that had allowed him to laboriously educate himself by himself,
168
465330
5000
آن جاه طلبی که به او امکان داد با پشتکار به آموزش خود بپردازد،
07:50
to go through that string of political failures
169
470330
2000
از شکست های سیاسی پی در پی عبور کند
07:52
and the darkest days of the war.
170
472330
2000
و تیره ترین روزهای جنگ را پشت سر بگذارد.
07:54
His story would be told.
171
474330
2000
داستان او باید گفته می شد.
07:57
So as for that second sphere, not of work, but of love --
172
477330
3000
اما در مورد دوم، کار نه، بلکه عشق--
08:00
encompassing family, friends and colleagues --
173
480330
3000
که شامل خانواده، دوستان و همکاران میشه--
08:03
it, too, takes work and commitment.
174
483330
2000
این هم نیاز به تلاش و تعهد داره.
08:06
The Lyndon Johnson that I saw in the last years of his life,
175
486330
2000
لیندون جانسونی که من دیدم در آخرین سالهای زندگی اش،
08:08
when I helped him on his memoirs,
176
488330
2000
وقتی کمک کردم خاطراتش رو به یاد بیاره،
08:10
was a man who had spent so many years in the pursuit of
177
490330
3000
مردی بود که سالهای متمادی رو صرف
08:13
work, power and individual success,
178
493330
2000
کار، قدرت و موفقیت فردی کرده بود،
08:15
that he had absolutely no psychic or emotional resources left
179
495330
4000
که مطلقاً هیچ نشانی از عاطفه یا احساس در او باقی نمونده بود
08:19
to get him through the days
180
499330
1000
تا کمکش کنه در روزهایی که
08:20
once the presidency was gone.
181
500330
2000
دیگه ریاست جمهوری تموم شده.
08:23
My relationship with him began on a rather curious level.
182
503330
3000
روابطم با او کمی غیرعادی شروع شد.
08:26
I was selected as a White House Fellow when I was 24 years old.
183
506330
3000
وقتی 24 سال داشتم به عنوان "همکار کاخ سفید" انتخاب شدم.
08:29
We had a big dance at the White House.
184
509330
2000
یه مهمانی رقص بزرگ تو کاخ سفید بود.
08:31
President Johnson did dance with me that night.
185
511330
2000
اون شب رئیس جمهور جانسون با من رقصید.
08:33
Not that peculiar --
186
513330
1000
چیز زیاد عجیبی نبود--
08:34
there were only three women out of the 16 White House Fellows.
187
514330
2000
از ۱۶ همکار کاخ سفید فقط سه تا زن بودن.
08:36
But he did whisper in my ear that he wanted me
188
516330
3000
اما او توی گوشم نجوا کرد که میخواد من
08:39
to work directly for him in the White House.
189
519330
2000
تو کاخ سفید مستقیماً برای اون کار کنم.
08:41
But it was not to be that simple.
190
521330
1000
اما قضیه به این سادگی هم نبود.
08:42
For in the months leading up to my selection,
191
522330
2000
چون طی ماههای منتهی به انتخاب شدنم،
08:44
like many young people, I'd been active
192
524330
2000
مثل خیلی از جوونای دیگه، من فعال بودم
08:46
in the anti-Vietnam War movement,
193
526330
2000
در حرکت ضد جنگ ویتنام،
08:48
and had written an article against Lyndon Johnson,
194
528330
3000
و یه مقاله علیه لیندون جانسون نوشته بودم،
08:51
which unfortunately came out in The New Republic
195
531330
1000
که بدبختانه در مجله ی نیوریپابلیک چاپ شد
08:52
two days after the dance in the White House.
196
532330
2000
دو روز بعد از رقص در کاخ سفید.
08:54
(Laugher)
197
534330
2000
(صدای خنده حاضرین)
08:56
And the theme of the article was how to remove Lyndon Johnson from power.
198
536330
3000
و خلاصه ی مطلب این بود که چطور میشه لیندون جانسون رو از قدرت حذف کرد.
08:59
(Laughter)
199
539330
1000
(صدای خنده حاضرین)
09:00
So I was certain he would kick me out of the program.
200
540330
3000
پس مطمئن بودم منو از برنامه بیرون میندازه.
09:03
But instead, surprisingly, he said,
201
543330
1000
اما او با کمال تعجب گفت،
09:04
"Oh, bring her down here for a year,
202
544330
2000
"اوه، بذارین یه سال اینجا بمونه،
09:06
and if I can't win her over, no one can."
203
546330
2000
و اگه من نتونم اونو ببرم، هیچ کی نمی تونه."
09:09
So I did end up working for him in the White House.
204
549330
2000
خوب در نهایت دیدم دارم تو کاخ سفید برای اون کار می کنم.
09:11
Eventually accompanied him to his ranch to help him on those memoirs,
205
551330
2000
در نهایت اونو تا مزرعه ش همراهی کردم تا کمک کنم اون خاطرات رو به یاد بیاره،
09:13
never fully understanding why he'd chosen me to spend so many hours with.
206
553330
4000
هرگز کاملاً متوجه نشدم چرا برای گذروندن اون همه وقت منو انتخاب کرد.
09:17
I like to believe it was because I was a good listener.
207
557330
2000
دوست دارم باور کنم به این دلیل بوده که شنونده ی خوبی بودم.
09:20
He was a great storyteller.
208
560330
1000
او قصه گوی بزرگی بود.
09:21
Fabulous, colorful, anecdotal stories.
209
561330
2000
قصه های قدیمی و رنگارنگ.
09:23
There was a problem with these stories, however,
210
563330
2000
اما این قصه ها یه مشکل داشت،
09:25
which I later discovered, which is that half of them weren't true.
211
565330
3000
که بعدها فهمیدم، که این بود که نصف اونا واقعیت نداشت.
09:28
But they were great, nonetheless.
212
568330
1000
اما به هر حال، محشر بودن.
09:29
(Laughter)
213
569330
1000
(صدای خنده حاضرین)
09:30
So I think that part of his attraction for me was that I loved listening to his tall tales.
214
570330
5000
پس فکر کنم اون قسمت از جاذبه ش برای من این بود که عاشق گوش دادن به قصه های درازش بودم.
09:35
But I also worried that part of it was that I was then a young woman.
215
575330
3000
اما نگران هم بودم که بخشی از اون نگرانی این بود که اون موقع یه زن جوون بودم.
09:38
And he had somewhat of a minor league womanizing reputation.
216
578330
3000
و او هم کمی به زن دوستی معروف بود.
09:41
So I constantly chatted to him about boyfriends,
217
581330
2000
پس دائماً درباره ی دوست پسرهام بهش می گفتم،
09:43
even when I didn't have any at all.
218
583330
2000
حتی وقتی هیچ دوست پسری نداشتم.
09:45
Everything was working perfectly,
219
585330
1000
همه چیز خوب پیش می رفت،
09:46
until one day he said he wanted to discuss our relationship.
220
586330
2000
تا این که یه روز گفت می خواد درباره ی روابط مون صحبت کنیم.
09:48
Sounded very ominous when he took me nearby to the lake,
221
588330
3000
وقتی منو به یه دریاچه در اون حوالی برد وضعیت خوب به نظر نمی رسید،
09:51
conveniently called Lake Lyndon Baines Johnson.
222
591330
3000
اغلب بهش میگن دریاچه ی لیندون بینز جانسون.
09:54
And there was wine and cheese and a red-checked tablecloth --
223
594330
2000
و شراب و پنیر و رومیزی قرمز شطرنجی--
09:56
all the romantic trappings.
224
596330
2000
همه جور تله ی عشقی.
09:58
And he started out,
225
598330
1000
و شروع کرد،
09:59
"Doris, more than any other woman I have ever known ... "
226
599330
2000
"دوریس، بیشتر از هر زن دیگه ای که تا حالا شناختم..."
10:01
And my heart sank.
227
601330
2000
و دلم ریخت.
10:03
And then he said,
228
603330
1000
و بعد گفت،
10:04
"You remind me of my mother."
229
604330
2000
"تو منو به یاد مادرم میندازی."
10:06
(Laughter)
230
606330
1000
(صدای خنده حاضرین)
10:07
It was pretty embarrassing, given what was going on in my mind.
231
607330
5000
کاملاً دستپاچه شده بودم، تصورم یه چیز دیگه بود.
10:13
But I must say, the older I've gotten,
232
613330
2000
اما باید بگم، هر چه پیرتر میشم،
10:15
the more I realize what an incredible privilege it was
233
615330
2000
بیشتر متوجه میشم چه فرصت منحصر به فردی داشتم
10:17
to have spent so many hours with this aging lion of a man.
234
617330
3000
برای صرف اون همه وقت با یه شیر پا به سن گذاشته.
10:20
A victor in a thousand contests,
235
620330
2000
یه قهرمان در هزاران عرصه،
10:22
three great civil rights laws, Medicare, aid to education.
236
622330
5000
سه قانون بزرگ حقوق شهروندی، مدیکر، کمک به آموزش.
10:27
And yet, roundly defeated in the end by the war in Vietnam.
237
627330
2000
و در عین حال، در پایان، شکست فاحش در جنگ ویتنام.
10:30
And because he was so sad and so vulnerable,
238
630330
2000
و چون اون قدری افسرده و آسیب پذیر بود،
10:32
he opened up to me in ways he never would have
239
632330
2000
مسائل را با من طوری مطرح می کرد که هرگز قبل از اون سابقه نداشت
10:34
had I known him at the height of his power --
240
634330
2000
وقتی در رأس قدرت می شناختمش--
10:36
sharing his fears, his sorrows and his worries.
241
636330
3000
از ترس هاش می گفت، از غصه هاش و نگرانی هاش.
10:39
And I'd like to believe that the privilege fired within me
242
639330
3000
و دوست دارم باور کنم که اون ویژگی ذاتی من
10:42
the drive to understand the inner person behind the public figure,
243
642330
3000
باعث شده تمایل به فهم شخصیت درونی افراد در پشت شخصیت ظاهری اونها داشته باشم،
10:45
that I've tried to bring to each of my books since then.
244
645330
4000
و از اون موقع سعی کردم اونو به همه ی کتابهام ببرم.
10:49
But it also brought home to me the lessons
245
649330
2000
اما همچنین به یاد درسهایی افتادم
10:51
which Erik Erikson had tried to instill in all of us
246
651330
3000
که اریک اریکسون سعی کرده بود به همه ی ما بگه
10:54
about the importance of finding balance in life.
247
654330
3000
درباره ی اهمیت تعادل در زندگی.
10:57
For on the surface, Lyndon Johnson should have had
248
657330
2000
چون ظاهراً لیندون جانسون باید
10:59
everything in the world to feel good about in those last years,
249
659330
4000
همه چیز توی دنیا داشته باشه تا اون سالهای آخر حس خوبی بهش بدن،
11:03
in the sense that he had been elected to the presidency;
250
663330
2000
چون به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده بود،
11:05
he had all the money he needed to pursue
251
665330
2000
اون همه پول داشت تا
11:07
any leisure activity he wanted;
252
667330
2000
هر کاری دلش میخواد بکنه؛
11:09
he owned a spacious ranch in the countryside, a penthouse in the city,
253
669330
3000
یک مزرعه ی بزرگ بیرون شهر داشت، یه پنت هاوس داخل شهر،
11:12
sailboats, speedboats.
254
672330
2000
کشتی های تفریحی، قایق.
11:14
He had servants to answer any whim,
255
674330
2000
پیشخدمت هایی که هر لحظه در خدمتش بودن،
11:16
and he had a family who loved him deeply.
256
676330
3000
و خانواده ای که به شدت دوستش داشتن.
11:20
And yet, years of concentration solely on work and individual success
257
680330
3000
و در عین حال، سالها تمرکزمحض روی کار و موفقیت فردی
11:23
meant that in his retirement he could find no solace
258
683330
4000
به این معنی بود که او در بازنشستگی هیچ مایه ای برای تسلای خاطر نداشت
11:27
in family, in recreation, in sports or in hobbies.
259
687330
4000
در خانواده، در تفریح، در ورزش، یا مشغولیت های دیگر.
11:31
It was almost as if the hole in his heart was so large
260
691330
3000
تقریباً مثل این بود که حفره ی قلبش چنان بزرگ بود که
11:34
that even the love of a family, without work, could not fill it.
261
694330
3000
حتی عشق یک خانواده، بدون کار، نمی تونست پرش کنه.
11:37
As his spirits sagged, his body deteriorated
262
697330
3000
و روحیه ش افت کرده بود، جسمش به قهقرا رفته بود
11:40
until, I believe, he slowly brought about his own death.
263
700330
3000
به حدی که به نظر من، به تدریج داشت آماده ی مرگ می شد.
11:44
In those last years, he said he was so sad
264
704330
2000
تو اون روزهای آخر، گفت خیلی غصه می خورده
11:46
watching the American people look toward a new president and forgetting him.
265
706330
4000
وقتی می بینه مردم آمریکا به رئیس جمهور دیگه ای فکر می کنن و اونو فراموش می کنن.
11:50
He spoke with immense sadness in his voice,
266
710330
2000
غم عمیقی تو صداش بود،
11:52
saying maybe he should have spent more time with his children,
267
712330
2000
می گفت باید زمان بیشتری با بچه هاش می گذروند،
11:54
and their children in turn.
268
714330
2000
و بچه هاشون به نوبت خود (همین نظر رو داشتن.)
11:56
But it was too late.
269
716330
2000
اما خیلی دیر شده بود.
11:58
Despite all that power, all that wealth,
270
718330
2000
با اون همه قدرت، اون همه ثروت،
12:00
he was alone when he finally died --
271
720330
2000
وقتی در نهایت فوت کرد تنها بود--
12:02
his ultimate terror realized.
272
722330
2000
چیزی که بیشتر ازش می ترسید، به واقعیت بدل شده بود.
12:05
So as for that third sphere of play,
273
725330
2000
اما زمینه ی سوم یعنی بازی،
12:07
which he never had learned to enjoy,
274
727330
2000
که هرگز یاد نگرفته بود ازش لذت ببره،
12:09
I've learned over the years
275
729330
2000
طی سالها فهمیدم
12:11
that even this sphere requires a commitment of time and energy --
276
731330
3000
که حتی این زمینه هم نیاز به صرف وقت و انرژی داره
12:14
enough so that a hobby, a sport, a love of music,
277
734330
4000
به قدری که یه سرگرمی، ورزش، عشق به موسیقی،
12:18
or art, or literature, or any form of recreation,
278
738330
3000
یا هنر، یا ادبیات، یا هر نوع خلاقیت،
12:21
can provide true pleasure, relaxation and replenishment.
279
741330
3000
بتونه آرامش، تجدید قوا و لذت واقعی ایجاد کنه.
12:25
So deep, for instance, was Abraham Lincoln's love of Shakespeare,
280
745330
3000
مثلاً عشق آبراهام لینکلن به شکسپیر اونقدر عمیق بود،
12:28
that he made time to spend more than a hundred nights in the theater,
281
748330
4000
که او بیش از صدها شب به نمایش رفت،
12:32
even during those dark days of the war.
282
752330
2000
حتی در روزهای تاریک جنگ.
12:34
He said, when the lights went down and a Shakespeare play came on,
283
754330
3000
می گفت وقتی چراغها خاموش میشه و نمایشی از شکسپیر شروع میشه،
12:37
for a few precious hours he could imagine himself
284
757330
3000
او طی ساعاتی که ارزش زیادی براش داشت
12:40
back in Prince Hal's time.
285
760330
2000
خودش رو در زمان شاهزاده هال تصور می کرد.
12:43
But an even more important form of relaxation for him,
286
763330
2000
اما آرامش بیشتر برای او،
12:45
that Lyndon Johnson never could enjoy,
287
765330
2000
که لیندون جانسون هرگز تجربه نکرد،
12:47
was a love of -- somehow -- humor,
288
767330
4000
عشقی بود که-- به طریقی-- به طنز داشت،
12:51
and feeling out what hilarious parts of life can produce
289
771330
3000
و این احساس که بخش های خنده دار زندگی می تونه چه تأثیری داشته باشه
12:54
as a sidelight to the sadness.
290
774330
2000
در کنار بخش های غصه دار.
12:56
He once said that he laughed so he did not cry,
291
776330
3000
جایی گفته بود که می خنده تا گریه نکنه،
13:00
that a good story, for him, was better than a drop of whiskey.
292
780330
3000
که یه قصه ی خوب برای او، بهتر از یه جرعه ویسکی بوده.
13:04
His storytelling powers had first been recognized
293
784330
2000
توان قصه گویی او اولین بار وقتی شناخته شد
13:06
when he was on the circuit in Illinois.
294
786330
1000
که در ایلینوی قاضی بود.
13:07
The lawyers and the judges would travel
295
787330
2000
وکلا و قضات
13:09
from one county courthouse to the other,
296
789330
2000
از یه محکمه به محکمه ی بعدی می رفتن،
13:11
and when anyone was knowing Lincoln was in town,
297
791330
3000
و هر کس متوجه می شد لینکلن اونجاست،
13:14
they would come from miles around to listen to him tell stories.
298
794330
2000
از فواصل دور خودش رو می رسوند تا به قصه هاش گوش بده.
13:16
He would stand with his back against a fire
299
796330
2000
پشت به آتش می ایستاد
13:18
and entertain the crowd for hours with his winding tales.
300
798330
4000
و ساعتها با قصه هاش جمعیت رو سرگرم می کرد.
13:22
And all these stories became part of his memory bank,
301
802330
2000
و همه ی این قصه ها به بخشی از گنجینه ی خاطرات او بدل شد،
13:24
so he could call on them whenever he needed to.
302
804330
3000
و هر وقت لازم بود اونها رو به یاد می آورد.
13:27
And they're not quite what you might expect from our marble monument.
303
807330
2000
و این خاطرات مثل انتظاری نیست که از مجسمه ی مرمری خودمون داریم.
13:29
One of his favorite stories, for example,
304
809330
2000
مثلاً یکی از قصه های دلخواهش،
13:31
had to do with the Revolutionary War hero, Ethan Allen.
305
811330
3000
مربوط به قهرمان جنگ های استقلال آمریکا، ایتن آلن بود.
13:34
And as Lincoln told the story,
306
814330
2000
و اون طور که لینکلن می گفت،
13:36
Mr. Allen went to Britain after the war.
307
816330
2000
آقای آلن پس از جنگ به انگلستان رفته بود.
13:38
And the British people were still upset
308
818330
2000
و مردم انگلیس هنوز ناراحت بودن
13:40
about losing the Revolution,
309
820330
1000
که جنگ رو باختن،
13:41
so they decided to embarrass him a little bit
310
821330
2000
پس تصمیم گرفتن کمی اذیتش کنن،
13:43
by putting a huge picture of General Washington
311
823330
3000
با نصب تصویر بزرگی از ژنرال واشنگتن
13:46
in the only outhouse, where he'd have to encounter it.
312
826330
2000
در توالتی که او ببینه.
13:48
They figured he'd be upset about the indignity
313
828330
2000
اونا فکر می کرذن او ناراحت میشه
13:50
of George Washington being in an outhouse.
314
830330
2000
از هتک حرمت جرج واشنگتن در یه توالت.
13:52
But he came out of the outhouse not upset at all.
315
832330
2000
اما وقتی او از توالت اومد بیرون اصلاً ناراحت نبود.
13:54
And so they said, "Well, did you see George Washington in there?"
316
834330
3000
پس بهش گفتن، "جرج واشنگتن رو اونجا دیدی؟"
13:57
"Oh, yes," he said, "perfectly appropriate place for him."
317
837330
3000
او گفت، "آه، بله، جای خیلی خوبی برای اوست."
14:00
"What do you mean?" they said.
318
840330
2000
اونا گفتن، "منظورت چیه؟"
14:02
"Well," he said, "there's nothing to make an Englishman shit
319
842330
3000
او گفت، "خوب، هیچ چیز بهتر از دیدن ژنرال جرج واشنگتن باعث نمیشه
14:05
faster than the sight of General George Washington."
320
845330
3000
انگلیسیها خودشون رو خراب کنن."
14:08
(Laughter)
321
848330
2000
(خنده حاضرین)
14:10
(Applause)
322
850330
1000
(تشویق حاضرین)
14:12
So you can imagine, if you are in the middle of a tense cabinet meeting --
323
852330
4000
میتونین تصور کنین که وقتی وسط یه جلسه ی فشرده ی کابینه باشین--
14:16
and he had hundreds of these stories --
324
856330
2000
و او صدها قصه از این دست داشت--
14:18
you would have to relax.
325
858330
2000
چاره ای جز آرام شدن ندارین.
14:21
So between his nightly treks to the theater,
326
861330
2000
بین سفرهای شبانه اش به نمایش،
14:23
his story telling, and his extraordinary sense of humor
327
863330
4000
قصه هایی که می گفت، و حس فوق العاده اش برای طنز
14:27
and his love of quoting Shakespeare and poetry,
328
867330
2000
و عشق او به نقل قول از شکسپیر و شعر،
14:29
he found that form of play which carried him through his days.
329
869330
3000
او فهمیده بود که این نوع بازی بهش در طول روز کمک می کنه.
14:33
In my own life, I shall always be grateful
330
873330
3000
خود من در زندگی، همیشه ممنونم
14:36
for having found a form of play in my irrational love of baseball.
331
876330
3000
که یه نوع بازی دارم و اون عشق من به بیس باله.
14:39
Which allows me, from the beginning of spring training
332
879330
3000
این به من اجازه میده، از شروع آموزش بهاره
14:42
to the end of the fall,
333
882330
1000
تا آخر پاییز،
14:43
to have something to occupy my mind and heart
334
883330
2000
چیزی واسه پر کردن ذهن و قلبم داشته باشم
14:45
other than my work.
335
885330
2000
غیر از کارم.
14:47
It all began when I was only six years old,
336
887330
2000
همه چیز از وقتی شروع شد که فقط شش سال داشتم،
14:49
and my father taught me that mysterious art of keeping score
337
889330
2000
و پدرم اون هنر جادویی محاسبه ی امتیاز
14:51
while listening to baseball games --
338
891330
2000
هم زمان با گوش دادن به بازی بیس بال رو به من یاد داد--
14:53
so that when he went to work in New York during the day,
339
893330
3000
تا وقتی روزها به سر کارش در نیویورک می رفت،
14:56
I could record for him the history of that afternoon's
340
896330
2000
من براش خلاصه ی بازی های بعدازظهر
14:58
Brooklyn Dodgers game.
341
898330
2000
بروکلین داجرز رو ثبت کنم.
15:00
Now, when you're only six years old,
342
900330
1000
حالا شما هم شش ساله هستین
15:01
and your father comes home every single night
343
901330
1000
و پدرتون هر شب میاد
15:02
and listens to you -- as I now realize that I, in excruciating detail,
344
902330
4000
و به شما گوش میده-- حالا که می بینم با تمام جزئیات،
15:06
recounted every single play of every inning
345
906330
1000
گزارش تفصیلی همه ی بازیهایی
15:07
of the game that had just taken place that afternoon.
346
907330
3000
که بعد از ظهر انجام شده.
15:10
But he made me feel I was telling him a fabulous story.
347
910330
3000
اما پدرم باعث می شد احساس کنم دارم یه قصه ی شگفت انگیز براش میگم.
15:13
It makes you think there's something magic about history
348
913330
2000
باعث میشه احساس کنین گفته های شما یه قدرت جادویی داره
15:15
to keep your father's attention.
349
915330
2000
و توجه پدرتون رو جلب می کنه.
15:17
In fact, I'm convinced I learned the narrative art
350
917330
2000
در واقع مطمئن هستم هنر فن بیان رو
15:19
from those nightly sessions with my father.
351
919330
2000
از اون شب نشینی ها با پدرم یاد گرفتم.
15:21
Because at first, I'd be so excited I would blurt out,
352
921330
2000
در اوایل، چنان هیجان زده بودم که داد میزدم،
15:23
"The Dodgers won!" or, "The Dodgers lost!"
353
923330
2000
"داجرز برد!" یا "داجرز باخت!"
15:25
Which took much of the drama of this two-hour telling away.
354
925330
3000
این بود نتیجه ی دو ساعت پرچانگی.
15:28
(Laughter)
355
928330
1000
(خنده حاضرین)
15:29
So I finally learned you had to tell a story
356
929330
2000
بالاخره فهمیدم باید قصه گفت
15:31
from beginning to middle to end.
357
931330
1000
از ابتدا تا وسط تا آخر.
15:33
I must say, so fervent was my love
358
933330
2000
باید بگم عشق من چنان شدید بود
15:35
of the old Brooklyn Dodgers in those days
359
935330
2000
اون روزها به بروکلین داجرز
15:37
that I had to confess in my first confession
360
937330
2000
که هنگام اولین اعتراف مجبور شدم
15:39
two sins that related to baseball.
361
939330
2000
به دو گناه مربوط به بیس بال اعتراف کنم
15:41
The first occurred because the Dodgers' catcher, Roy Campanella,
362
941330
3000
اولی وقتی بود که توپ گیر داجرز، روی کامپانلا،
15:44
came to my hometown of Rockville Centre, Long Island,
363
944330
2000
به شهر زادگاهم راک ویل سنتر، لانگ آیلند اومد،
15:46
just as I was in preparation for my first Holy Communion.
364
946330
3000
داشتم برای اولین آیین عشای ربانی آماده می شدم.
15:49
And I was so excited --
365
949330
2000
و به شدت هیجان زده بودم--
15:51
first person I'd ever see outside of Ebbets Field.
366
951330
2000
اولین کسی که بیرون از ابتز فیلد (استادیوم بیسبال) می دیدم.
15:53
But it so happened he was speaking in a Protestant Church.
367
953330
3000
اما از قضا او در یک کلیسای پروتستان حرف می زد.
15:56
When you are brought up as a Catholic, you think
368
956330
1000
وقتی به عنوان یه کاتولیک بزرگ شده باشین فکر می کنین
15:57
that if you ever set foot in a Protestant Church,
369
957330
2000
اگه تو یه کلیسای پروتستان پا بذارین،
15:59
you'll be struck dead at the threshold.
370
959330
2000
در آستانه ی کلیسا قبض روح میشین.
16:01
So I went to my father in tears, "What are we going to do?"
371
961330
2000
با چشمان اشکبار رفتم سراغ پدرم، "چی کار باید بکنیم؟"
16:03
He said, "Don't worry. He's speaking in a parish hall.
372
963330
2000
او گفت، "نگران نباش، اونجا یه کلیسای محلی است.
16:05
We're sitting in folding chairs. He's talking about sportsmanship.
373
965330
2000
صندلی ها رو جمع میکنن. سخنرانی درباره ی ورزشه.
16:07
It's not a sin."
374
967330
1000
این گناه نیست."
16:08
But as I left that night, I was certain that somehow
375
968330
3000
اما وقتی اون شب گذشت، مطمئن بودم که در واقع
16:11
I'd traded the life of my everlasting soul
376
971330
2000
روح خودم رو فروختم
16:13
for this one night with Roy Campanella.
377
973330
2000
برای این یه شب با روی کامپانلا.
16:15
(Laughter)
378
975330
1000
(صدای خنده حاضرین)
16:16
And there were no indulgences around that I could buy.
379
976330
3000
و امکان کفاره دادن هم نبود.
16:19
So I had this sin on my soul when I went to my first confession.
380
979330
3000
پس وقتی برای اولین اعتراف کردم این گناه بر وجدانم سنگینی می کرد.
16:22
I told the priest right away.
381
982330
1000
همه چیز رو به کشیش گفتم.
16:23
He said, "No problem. It wasn't a religious service."
382
983330
2000
او گفت، "مشکلی نیست. مراسم مذهبی نبوده."
16:25
But then, unfortunately, he said, "And what else, my child?"
383
985330
3000
اما بعد، بدبختانه گفت، "و دیگه چی، فرزندم؟"
16:28
And then came my second sin.
384
988330
2000
و بعد گناه دوم رو گفتم.
16:30
I tried to sandwich it in between talking too much in church,
385
990330
2000
سعی کردم قضیه رو با زیاد حرف زدن لوث کنم،
16:32
wishing harm to others, being mean to my sisters.
386
992330
3000
آرزوهای بد برای دیگران، طوری که یعنی منظورم خواهرانم بوده.
16:35
And he said, "To whom did you wish harm?"
387
995330
2000
و او گفت، "آرزوی بد برای چه کسی؟"
16:37
And I had to say that I wished that various New York Yankees players
388
997330
4000
و مجبور بودم بگم که آرزو کردم بعضی بازیکن های نیویورک یانکیز
16:41
would break arms, legs and ankles --
389
1001330
2000
دست و پاشون بشکنه--
16:43
(Laughter)
390
1003330
1000
(صدای خنده حاضرین)
16:44
-- so that the Brooklyn Dodgers could win their first World Series.
391
1004330
3000
-- تا بروکلین داجرز بتونه قهرمان لیگ بشه.
16:47
He said, "How often do you make these horrible wishes?"
392
1007330
1000
او گفت، "چند بار این آرزو رو کردی؟"
16:48
And I had to say, every night when I said my prayers.
393
1008330
3000
و من مجبور بودم بگم، هر شب وقتی دعا می کردم.
16:51
(Laughter)
394
1011330
1000
(صدای خنده حاضرین)
16:52
So he said, "Look, I'll tell you something.
395
1012330
1000
پس او گفت، "بذار بهت چیزی بگم.
16:53
I love the Brooklyn Dodgers, as you do,
396
1013330
2000
منم عاشق بروکلین داجرز هستم،
16:55
but I promise you some day they will win fairly and squarely.
397
1015330
3000
اما قول میدم یه روز بالاخره اونا جوانمردانه و بی حرف و حدیث قهرمان میشن.
16:58
You do not need to wish harm on others to make it happen."
398
1018330
2000
لازم نیست به خاطرش برای دیگران آرزوی بد بکنی.
17:00
"Oh yes," I said.
399
1020330
1000
گفتم، "اوه، بله."
17:01
But luckily, my first confession -- to a baseball-loving priest!
400
1021330
3000
اما خوشبختانه، اولین اعترافم-- به یه کشیش عاشق بیسبال!
17:04
(Laughter)
401
1024330
1000
(صدای خنده حاضرین)
17:05
Well, though my father died of a sudden heart attack
402
1025330
3000
خوب با این که پدرم به خاطر حمله ی قلبی ناگهانی فوت کرد
17:08
when I was still in my 20s,
403
1028330
1000
وقتی هنوز بیست و چند سالم بود،
17:09
before I had gotten married and had my three sons,
404
1029330
4000
قبل از این که ازدواج کنم و سه پسر به دنیا بیارم،
17:13
I have passed his memory -- as well as his love of baseball -- on to my boys.
405
1033330
4000
خاطرات اونو-- و عشقش به بیسبال رو-- به پسرام انتقال دادم.
17:17
Though when the Dodgers abandoned us to come to L.A.,
406
1037330
2000
حتی وقتی داجرز ما رو ول کرد تا به لس آنجلس بیاد،
17:19
I lost faith in baseball until I moved to Boston
407
1039330
4000
من اعتقادم به بیسبال رو از دست دادم تا وقتی اومدیم به بوستون
17:23
and became an irrational Red Sox fan.
408
1043330
2000
و طرفدار بی کله ی رد ساکس شدیم.
17:26
And I must say, even now, when I sit with my sons
409
1046330
2000
و باید بگم، حتی حالا، وقتی با پسرام میشینم
17:28
with our season tickets,
410
1048330
2000
با بلیط های فصل،
17:30
I can sometimes close my eyes against the sun
411
1050330
2000
گاهی چشمهامو جلوی آفتاب می بندم
17:32
and imagine myself, a young girl once more, in the presence of my father,
412
1052330
4000
و خودمو تصور می کنم، دوباره یه دختر جوان، کنار پدرم،
17:36
watching the players of my youth on the grassy fields below:
413
1056330
3000
بازیکنای جوانی خودمو روی زمین چمن تماشا می کنم:
17:39
Jackie Robinson, Roy Campanella, Pee Wee Reese, and Duke Snider.
414
1059330
4000
جکی رابینسون، روی کامپانلا، پی وی ریسی، و دوک اسنایدر.
17:43
I must say there is magic in these moments.
415
1063330
2000
باید بگم این لحظه ها جادویی هستن.
17:45
When I open my eyes and I see my sons
416
1065330
2000
وقتی چشمهامو باز می کنم و پسرامو می بینم
17:47
in the place where my father once sat,
417
1067330
2000
در جایی که روزی پدرم می نشست،
17:50
I feel an invisible loyalty and love
418
1070330
2000
یه حس وفاداری و عشق نامرئی حس میکنم
17:52
linking my sons to the grandfather whose face they never had a chance to see,
419
1072330
4000
که پسرامو با پدربزرگشون مرتبط می کنه و اونا هرگز شانس دیدن چهره ش رو نداشتن،
17:56
but whose heart and soul they have come to know
420
1076330
2000
اما قلب و روح اونو درک کردن
17:58
through all the stories I have told.
421
1078330
3000
از طریق همه ی قصه هایی که گفتم.
18:01
Which is why, in the end, I shall always be grateful for this curious love of history,
422
1081330
3000
و به همین دلیل، در پایان، همیشه باید از این عشق عجیب به تاریخ ممنون باشم،
18:04
allowing me to spend a lifetime looking back into the past.
423
1084330
4000
که به من اجازه داد عمری را صرف نگاه به گذشته کنم.
18:08
Allowing me to learn from these large figures
424
1088330
3000
اجازه داد از این افراد بزرگ یاد بگیرم
18:11
about the struggle for meaning for life.
425
1091330
2000
درباره ی مبارزه برای مفهوم زندگی.
18:13
Allowing me to believe that the private people
426
1093330
2000
اجازه داد ایمان پیدا کنم که افرادی که در زندگی خصوصی مون
18:15
we have loved and lost in our families,
427
1095330
2000
در خانواده هامون دوست داشتیم و از دست دادیم،
18:17
and the public figures we have respected in our history,
428
1097330
3000
و چهره های معروفی که در تاریخ مون بهشون احترام میذاریم،
18:20
just as Abraham Lincoln wanted to believe,
429
1100330
2000
درست همون طور که آبراهام لینکلن می خواست باور کنه،
18:22
really can live on, so long as we pledge
430
1102330
3000
واقعاً میتونن جاودان بمونن، تا وقتی ما متعهد باشیم
18:25
to tell and to retell the stories of their lives.
431
1105330
4000
به اینکه قصه های زندگی مون رو بگیم و دوباره بگیم.
18:29
Thank you for letting me be that storyteller today.
432
1109330
2000
متشکرم که اجازه دادین من قصه گوی امروز باشم.
18:31
(Applause)
433
1111330
1000
(تشویق حاضرین)
18:32
Thank you.
434
1112330
3000
سپاسگزارم.
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7