Diagnosing a zombie: brain and behavior (Part two) - Tim Verstynen & Bradley Voytek

Transcriber: tom carter Reviewer: Bedirhan Cinar

Translator: Ehsan Memari Reviewer: sadegh zabihi

(Zombie noises) Doctor 1: So, here we are again.

(صدای زامبی) دکتر۱: خب، باز هم اینجاییم.

You know, I've been thinking. Why is this thing so angry?

می‌دونی، خیلی فکر کردم. چرا این انقدر عصبیه؟

Doctor 2: Maybe he's just hungry.

دکتر۲: شاید فقط گرسنه است.

D1: (Laughs) I'm not going in there to feed it.

د۱: (خنده) قرار نیست برم اونجا که غذاش بشم.

No, this seems like something very primal.

نه، به نظر یک چیز خیلی مبتدیانه می‌رسد.

D2: This is kind of a hard one,

د۲: درواقع خیلی هم دشواره،

because we don't really have any biological definitions for emotions like anger.

چون که ما واقعاً یک تعریف زیستی برای احساساتی مثل عصبانیت نداریم.

Sure, brain imaging studies have shown that some brain regions are more active when people are angry,

البته، مطالعات تصاویرمغزی نشان داده‌اند که هنگام عصبانیت افراد، برخی مناطق فعال‌ترند،

but these are almost always correlational.

اما تقریباً همیشه همبستگی دارند.

When it's warmer outside, people wear less clothing,

وقتی که بیرون گرم‌ترباشد، مردم لباس کمتر می‌پوشند،

but if I strip down to my birthday suit, it doesn't make it sunny.

اما وقتی من کت‌شلوار تولدمو بپوشم، هوا آفتابی نمی‌شه.

D1: (Laughs) It's like having someone run on a treadmill and saying

د۱: (خنده) دقیقاً شبیه به این هست که کسی روی تردمیل بدود و بگه

"Look at how much more his arms move when he runs faster!

"ببین چقدر بازوهاش تندترحرکت می‌کند وقتی که سریع تر می‌دود!

The arms must be where running happens."

احتمالاً دویدن در بازوها اتفاق می‌افتد."

D2: That's why working with people with brain lesions is so important to neuroscience.

د۲: به این‌علته که کار با افرادی که آسیب‌ مغزی دارند برای علم‌اعصاب مهم هست.

It adds some causal evidence that a brain area might be required for a behavior.

چون شواهدی را اضافه می‌کند که یک منطقه مغز برای یک رفتار مورد نیاز است.

Same with brain simulation studies.

درست مثل مطالعه شبیه‌سازی مغز.

If stimulating a brain area causes a behavior,

اگر تحریک یک منطقه ازمغز باعث بروز یک رفتار شود،

then that's good evidence that the brain region is involved in that behavior.

یک مدرک خوب داریم که مناطق مغز در بروز آن رفتار درگیر هستند.

So like studies with cats in the 1950s

مثل تحقیقات سال ۱۹۵۰ روی گربه‌ها

showed that stimulating a small almond-shaped area deep in the brain called the amygdala

نشان داد که تحریک یک منطقه کوچک بادام شکل در مغز که آمیگدال نامیده می‌شود

leads to aggressive or predatory behaviors.

منجر به بروز رفتارهای تهاجمی و غارتگرانه می‌شود.

These things look pretty aggressive to me.

این چیزها خیلی پرخاش‌گرانه به نظرم می‌رسد.

D1: Right. But other studies have shown that stimulating different parts of the amygdala

د۱: درسته. اما تحقیقاتی دیگر نشان داده که تحریک قسمت‌های مختلف آمیگدال

can actually suppress predatory behaviors.

می‌تواند باعث سرکوب رفتار‌های غارتگرانه بشود.

So it's kind of a complicated little brain structure.

بنابراین نوعی پیچیده از ساختار مغزی است.

D2: Yeah. And fMRI studies have found that the amygdala is active in violent criminals.

د۲: آره.مطالعاتFMRI(تصویربرداری مغناطیسی) نشان داده که آمیگدال در رفتا‌ر خشن فعاله.

D1: Whoa, whoa, whoa. Careful there.

د۱: واو، واو، واو. دقت کن.

Just because criminals have the same active brain regions as people who are angry,

این علت که خشونت و عصبانیت مناطق فعال مغزی یکسانی دارند،

doesn't mean that they're inherently aggressive.

به این معنا نیست که ذاتا پرخاشگر هستند.

That's like saying because I kiss with the same face hole that I use to burp,

مثل اینه که بگی چون همان قسمت از صورت که می‌بوسم برای آروغ استفاده میشه،

then these two things are related.

پس این دوتا باهم مرتبط هستند.

It's a false equivalence.

این یک همبستگی اشتباه است.

D2: Huh! Never thought of it like that. That's a good point.

د۲:هاه! هیچوقت از این جهت فکر نکرده بودم. نکته خوبیه.

D1: You know, the amygdala is part of the Papez circuit.

د۱: میدونی، آمیگدال بخشی از مدار پپز است.

This system was discovered by James Papez, who used the rabies virus to lesion different areas in the cat's brain.

این بخش توسط جیمز پپز کشف شده، که از ویروس هاری برای تفکیک بخش‌های مغز گربه استفاده کرد

He found that the amygdala was physically connected to another region called the hippocampus --

او پی برد که آمیگدال به طور فیزیکی به بخش دیگری به نام هیپوکامپ متصل است--

a little seahorse-shaped area that is needed to turn short-term memories into long-term memories.

بخشی کوچک شبیه اسب دریایی که وظیفه اش تبدیل حافظه کوتاه مدت به بلند مدت است.

It's thought that this connection between the amygdala and hippocampus

او معتقد بود که این ارتباط بین هیپوکامپ و آمیگدال

links emotion and memory together,

حافظه و احساسات را به هم مرتبط می‌کند،

so that you remember really emotional stuff better than boring everyday things.

به این علت است که چیز‌های احساسی بهتر از چیز‌های روزمره و خسته کننده به یاد می‌آیند.

D2: Yeah, like Patient H.M. In the 1950s, surgeons removed both his left and right hippocampuses

د۲:آره، مثل بیمار H.M. در سال ۱۹۵۰، جراحان برای درمان بیماری صرع‌اش هردو بخش چپ

to treat his epilepsy.

و راست هیپوکامپ مغزش را برداشتند.

But after the surgery, he couldn't remember any new information for longer than a few minutes.

اما بعد جراحی، او نمی‌توانست هیچ اطلاعات جدیدی را بیشتر از دقایقی به خاطر بیاورد.

Zombies appear to be pretty forgetful, wouldn't you agree?

زامبی‌ها هم به نظرخیلی فراموش کارند، موافق نیستی؟

D1: (Laughs) Absolutely. Between the amygdala-related aggression,

د۱:(خنده)کاملا.ممکن است که پپز با تعارض بین بخش‌های آمیگدال

and memory deficits from the hippocampus,

و بخش‌های مربوط به حافظه در هیپوکامپ

Papez may have actually accidentally created the first zombie cat.

به طور اتفاقی اولین گربه زامبی را ساخته باشد.

D2: Aw, come on now, let's not get carried away.

د۲: آو، یالا، از قضیه دور نشیم.

But now we do have some testable hypotheses.

ولی حالا ما فرضیه‌های قابل آزمایشی داریم.

I'd put money on its aggression and memory problems being linked to abnormalities

من روی ارتباط بین مشکلات اجتماعی و حافظه و ناهنجاری‌ها

in its amygdala and hippocampus, respectively.

به ترتیب در آمیگدال و هیپوکامپ او شرط می‌بندم.

D1: Great! So all we need to do now is figure out how to experimentally test this.

د۱:عالیه! کل چیزی که باید بدانیم این است که چطوری به صورت آزمایشگاهی تست‌اش کنیم.

Do you think it'll let us examine its brain to verify our hypothesis?

به نظرت اجازه میده که مغزش را برای بررسی فرضیه‌هایمان بررسی کنیم؟

D2: Uh, you know, I think I might be more comfortable not knowing the answer to this one.

د۲:اوه، میدونی، فکر کنم راحت تر باشم اگر جواب این یک سوال را ندانم.

D1: Hmm. Maybe we could get a graduate student to do it for us?

د۲:همم. شاید باید یک دانشجوی کارشناسی ارشد را برای این کار بگیریم؟