Learn English Vocabulary Daily #23.3 — British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 23, Day 3 of Your English Five a Day.

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 23, Day 3 English Five a Day هستید.

This is the series where we expand your active vocabulary by deep-diving

این مجموعه‌ای است که ما دایره لغات فعال شما را با غواصی عمیق

into five pieces every day of the working week from Monday to Friday.

به پنج قسمت در هر روز از هفته کاری از دوشنبه تا جمعه گسترش می‌دهیم.

So, let's kick off today's list with the adjective unwavering.

بنابراین، بیایید لیست امروز را با صفت تزلزل ناپذیر شروع کنیم.

Unwavering.

تزلزل ناپذیر.

We spell this U N W A V E R I N G.

ما این را U N W A V E R I N G.

Unwavering.

تزلزل ناپذیر می نویسیم.

Now if you're someone who struggles with differentiating between the W and the V

حالا اگر شما فردی هستید که با تمایز بین صداهای W و V مشکل دارید

sounds, this is a good word to work on because we have wave, wave in the middle.

، این کلمه خوبی برای کار کردن است زیرا ما موج، موج در وسط داریم.

Unwavering.

تزلزل ناپذیر.

Unwavering.

تزلزل ناپذیر.

If something is described as unwavering, then it is firm and steady.

اگر چیزی تزلزل ناپذیر توصیف شود، پس محکم و استوار است.

We would describe a person as unwavering if they don't show any

اگر هیچ شکی از خود نشان ندهد

doubt, if they don't falter in any way.

، اگر به هیچ وجه تزلزل نکند، ما فردی را تزلزل ناپذیر توصیف می کنیم.

So, if I say to you, I am very strict about the food that I eat.

بنابراین، اگر به شما بگویم، در مورد غذایی که می خورم بسیار سختگیر هستم.

I've been following this new healthy eating regime for a number of weeks now.

من چند هفته است که این رژیم غذایی سالم جدید را دنبال می کنم.

And if I stick to that, and I don't suddenly get tempted to eat

و اگر به آن پایبند باشم و ناگهان وسوسه نشم که

a doughnut or a cake or a biscuit.

یک دونات یا یک کیک یا یک بیسکویت بخورم. مهم

No matter how hard you try to tempt me, if I continue to stick to my guns and say,

نیست که چقدر سعی می کنید من را وسوسه کنید، اگر من همچنان به اسلحه هایم بچسبم و بگویم:

"No, I'm not going to eat that naughty item of food!"

"نه، من آن غذای شیطون را نمی خورم!"

That ultra-processed food, I'm not going to eat it because

آن غذای فوق فرآوری شده، من آن را نمی خورم زیرا

it's not part of my regime.

جزو رژیم من نیست.

Then you'd say,

"Wow, Anna is unwavering in her new healthy eating regime.

سپس می گویید،

"وای، آنا در رژیم غذایی سالم جدید خود تزلزل ناپذیر است.

She will not be tempted.

او وسوسه نمی شود.

She's doing a good job."

او کار خوبی انجام می دهد."

So, to be resolute, I would say, is another word you

بنابراین، من می‌توانم بگویم مصمم بودن کلمه دیگری است که

could use here — to be firm.

می‌توانید در اینجا استفاده کنید - محکم بودن.

Here's another example,

در اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"Despite the challenges, Robyn remained unwavering in her

"با وجود چالش ها، رابین در تعهد خود برای دستیابی به اهدافش تزلزل ناپذیر باقی ماند

commitment to achieving her goals."

."

I'll just point out there that the name Robyn in the UK can be

من فقط در آنجا اشاره می کنم که نام رابین در انگلستان می تواند

a girl's name or a boy's name.

نام دخترانه یا پسرانه باشد.

If it's a boy's name, it's usually spelt R O B I N.

اگر اسم پسر باشد معمولاً R O B I N نوشته می شود

And if it's a girl's name, it would be spelt R O B Y N.

و اگر اسم دختر باشد R O B Y N نوشته می شود.

Obviously, I'm sure there are exceptions to the rules.

بدیهی است که من مطمئن هستم که در قوانین استثنائاتی وجود دارد.

People can write their names however they like.

افراد می توانند نام خود را هر طور که دوست دارند بنویسند.

Some people write my name with one N, even though on my

برخی از افراد نام من را با یک N می نویسند، اگرچه در

birth certificate it's two Ns.

شناسنامه من دو N است.

But some people like to write it with one N, and I'm okay with that.

اما برخی از مردم دوست دارند آن را با یک N بنویسند و من با آن مشکلی ندارم.

So, robin is also a bird.

بنابراین، رابین نیز یک پرنده است.

A very popular bird here in the UK.

یک پرنده بسیار محبوب اینجا در بریتانیا.

The Robin Redbreast, a red-breasted bird that is usually solo, it's usually on

سینه سرخ رابین، پرنده ای با سینه قرمز که معمولاً انفرادی است، معمولاً به

its own, and it's called the gardener's helper because you'll usually find it

تنهایی است و به آن یاور باغبان می گویند زیرا معمولاً

around the garden when you're gardening because it likes to watch you dig up

هنگام باغبانی آن را در اطراف باغ پیدا می کنید زیرا دوست دارد شما را در حال حفاری تماشا کند.

the soil so it can find the worms.

خاک تا بتواند کرم ها را پیدا کند.

We love a little robin here in the UK.

ما عاشق یک رابین کوچک اینجا در بریتانیا هستیم.

You'll find them on Christmas cards and all sorts of things.

آنها را در کارت های کریسمس و انواع چیزها پیدا خواهید کرد.

I think I've even got a robin decoration, a little ornament for my Christmas tree.

فکر می کنم حتی یک تزیین رابین، یک زیور کوچک برای درخت کریسمس خود دارم.

Okay, so, that was a complete tangent.

خوب، پس، این یک مماس کامل بود.

I'm sorry.

متاسفم.

I went off on a tangent.

من روی یک مماس رفتم.

I got sidetracked, but that was unwavering.

من منحرف شدم، اما این تزلزل ناپذیر بود.

So, let's move on to the next piece on today's list.

بنابراین، اجازه دهید به قطعه بعدی در لیست امروز برویم.

It is an idiom or a noun phrase, and it is a labour of love.

این یک اصطلاح یا یک عبارت اسمی است و کار عشق است.

A labour of love.

یک کار عاشقانه

So, we're spelling it, labour, L A B O U R.

بنابراین، ما آن را املا می کنیم، کار، L A B O U R.

Labour.

Of, O F.

Labour.

از، ای اف.

Love.

عشق.

L O V E.

L O V E.

A labour of love.

کار عشق.

So, labour means usually like work or a chore, something that's hard.

بنابراین، کار معمولاً به معنای کار یا یک کار سخت است، چیزی که سخت است.

A labour of love is something that you work on because you love it,

کار عشق چیزی است که شما روی آن کار می کنید زیرا آن را دوست دارید،

because you're passionate about it.

زیرا به آن علاقه دارید.

So, it's a task or activity that takes a lot of effort and a lot of dedication

بنابراین، این یک کار یا فعالیتی است که

in order to gain or to improve, but you love it or you feel obligated to do it.

برای به دست آوردن یا پیشرفت به تلاش و فداکاری زیادی نیاز دارد، اما شما آن را دوست دارید یا خود را موظف به انجام آن می دانید.

So, you do it anyway.

بنابراین، شما آن را به هر حال انجام دهید.

So, for example, if I was building a house with my own hands and I was literally

بنابراین، برای مثال، اگر من با دست خودم خانه ای می ساختم و به معنای واقعی کلمه

laying brick after brick and doing everything by hand myself without any

آجر پشت آجر می گذاشتم و همه چیز را خودم بدون هیچ کمکی با دست انجام می دادم،

help, it would take me a very long time.

زمان زیادی از من می گرفت.

You know, it might take me a decade and people would look at me and say,

می‌دانی، ممکن است یک دهه طول بکشد و مردم به من نگاه کنند و بگویند:

"Anna, why are you doing this?

"آنا، چرا این کار را می‌کنی؟

This must have cost you a fortune.

این باید هزینه زیادی برای تو داشته باشد.

It certainly cost you a decade of your life.

مطمئناً یک دهه از زندگیت را به قیمت تمام کرده‌ای.

You're breaking your back every day.

هر روز به

Working so slowly on building this house brick by brick, you could just

آرامی روی ساختن این خانه آجر به آجر کار می‌کنید، می‌توانید فقط

hire a contractor and some builders and some cheaper building material and get

یک پیمانکار و چند سازنده و چند مصالح ساختمانی ارزان‌تر استخدام کنید و

the house finished in a few months."

خانه را در عرض چند ماه به پایان برسانید.

And I say,

"No, no, I want to do this my way.

و من می گویم:

"نه، نه، من می خواهم این کار را به روش خودم انجام دهم.

It's a labour of love.

این یک کار عاشقانه است.

I am so passionate about building this house myself, by hand, using original

من بسیار مشتاق هستم که این خانه را خودم، با دست، با استفاده از

materials that I think are perfect for this house that I'm building.

مواد اصلی بسازم که فکر می کنم برای این خانه مناسب است."

I don't want to cut corners.

I don't want anyone else involved.

من نمی‌خواهم هیچ کس دیگری را درگیر کند. در

I'm going to do it my way.

It's a labour of love."

Here's another example,

اینجا یک مثال دیگر وجود دارد،

"Painting this mural was a true labour of love for the artist, who spent

"نقاشی این نقاشی دیواری برای هنرمندی که

countless hours perfecting every detail."

ساعت های بی شماری را صرف تکمیل تمام جزئیات کرد، کار واقعی عشق بود." آیا

Can you think of a labour of love that you have worked on in your life?

می توانید به کار عشقی فکر کنید که در زندگی خود روی آن کار کرده اید؟

When I was doing my art A-Level, when I was 16, 17 years old and I

وقتی هنرم A-Level را انجام می دادم، زمانی که 16، 17 ساله بودم و

was doing my A-Levels, my art project was to make a swan out of bark.

A-Levels را انجام می دادم، پروژه هنری من این بود که یک قو از پوست بسازم.

So, I wanted the feathers to be bark.

بنابراین، من می خواستم پرها پوست باشند.

So, I used chicken wire to make the structure of the swan and

بنابراین، من از سیم مرغی برای ساختن ساختار قو استفاده کردم و

then had to somehow try to fix bark all over this chicken wire

سپس مجبور شدم به نحوی سعی کنم پوست تمام این سیم مرغ را ثابت کنم

in order to create the feathers.

تا پرها را ایجاد کنم.

It was really hard work.

واقعا کار سختی بود.

So, I decided to give up on that one.

بنابراین، تصمیم گرفتم از این یکی صرف نظر کنم.

I didn't get very far because I couldn't make the bark, which

خیلی دور نشدم چون نمیتونستم پوستش رو که

was mostly mouldy and moist.

بیشتر کپک زده و مرطوب بود درست کنم.

I couldn't make it stick to the chicken wire.

نتوانستم کاری کنم که به سیم مرغ بچسبد.

So, I gave up on that project after a few weeks and I decided instead,

بنابراین، پس از چند هفته از آن پروژه منصرف شدم و به جای آن تصمیم گرفتم،

I'm going to build a ship, quite a large like galleon out of matchsticks.

یک کشتی کاملاً بزرگ مانند گالون از چوب کبریت بسازم.

So, I was painstakingly glueing all these teeny-tiny matchsticks together

بنابراین، من با زحمت تمام این چوب های کبریت کوچک را به هم می چسباندم

in order to make this huge ship.

تا این کشتی عظیم را بسازم.

It was a labour of love.

این یک کار عاشقانه بود.

I didn't have to do it.

من مجبور نبودم این کار را انجام دهم.

The teacher didn't say, this is what you must do in order to get your art A-Level.

معلم نگفت، این کاری است که باید انجام دهید تا هنر خود را A-Level بگیرید.

I wanted to do it.

میخواستم انجامش بدم

I felt passionate about it.

نسبت به آن احساس اشتیاق داشتم.

Okay.

باشه.

So, let's carry on.

بنابراین، بیایید ادامه دهیم.

Next on our list is the adjective immense.

بعدی در لیست ما صفت immense است. عظیم

Immense.

.

We spell this I M M E N S E.

ما این را می نویسیم I M M E N S E.

Immense.

Immense.

If something is described as being immense, then it's huge or great in size,

اگر چیزی به‌عنوان عظیم توصیف می‌شود، پس اندازه آن بزرگ یا بزرگ است،

or it is a large amount of something.

یا مقدار زیادی از چیزی است.

So, if I say,

بنابراین، اگر بگویم،

"My love for you is immense."

"عشق من به تو بی اندازه است."

Then I'm saying that I have a large amount of love for you.

بعد می گویم که من به تو عشق زیادی دارم.

My dedication to my English learners and to my listeners is immense, and

فداکاری من به زبان آموزان انگلیسی و شنوندگانم بسیار زیاد است، و

I have immense respect for my Fluency Programme students who put in a lot

برای دانش آموزان برنامه Fluency خود که

of hard work and dedication to their studies and achieve great things.

تلاش و فداکاری زیادی برای تحصیل انجام می دهند و به دستاوردهای بزرگی دست می یابند، احترام زیادی قائل هستم.

I have immense respect for them.

من برای آنها احترام زیادی قائل هستم.

I have a large amount of respect for them.

من برای آنها احترام زیادی قائل هستم.

Here's another example,

در اینجا یک مثال دیگر وجود دارد،

"The immense mountain range stretched as far as the eye could see."

"رشته کوه های عظیم تا جایی که چشم می تواند امتداد داشته باشد."

Oh, I do love being in the mountains, don't you?

اوه، من عاشق بودن در کوهستان هستم، نه؟

When you can look out from a high viewpoint to see just an immense

وقتی می‌توانید از یک منظر بلند به بیرون نگاه کنید و فقط یک

valley of mountains, an immense mountain range, just like when you're

دره کوه‌های عظیم، یک رشته کوه عظیم را ببینید، درست مثل زمانی که

skiing and you have a clear day.

اسکی می‌کنید و یک روز صاف دارید.

Anyway, I am in a chatterbox mood today, aren't I?

به هر حال من امروز در حال و هوای پرحرفی هستم، اینطور نیست؟

Just going off on a tangent every two seconds.

فقط هر دو ثانیه روی یک مماس حرکت می کند.

Let's come back to the list.

بیایید به لیست برگردیم.

Next, we have a verb and it is plague.

بعد یک فعل داریم و آن طاعون است.

Plague.

طاعون در

Pay attention to the spelling here.

اینجا به املای آن دقت کنید.

P L A G U E.

P L A G U E.

Plague.

طاعون.

Plague.

طاعون

So, to plague someone or if something plagues you, then it causes you

پس آفت کسى را آزار دهى یا چیزى به تو برسد، موجب

trouble or distress or torment.

ناراحتى یا ناراحتى و عذاب مى شود.

I could be plagued by criticism or I might be plagued by back problems.

من ممکن است گرفتار انتقاد شوم یا ممکن است گرفتار مشکلات کمر باشم.

Or I could say,

یا می توانم بگویم:

"The garden was plagued by disease and infestations."

"باغ گرفتار بیماری و هجوم بود."

So, to be bothered, to be distressed, to be troubled continuously by

پس اذیت شدن، مضطرب شدن، مدام از چیزی مضطرب شدن

something, just like a plague, a plague.

، درست مثل طاعون، طاعون.

The disease is a kind of relentless, persistent, unpleasant disease.

این بیماری نوعی بیماری بی امان، مداوم و ناخوشایند است.

And so, if you are plagued, then you are constantly troubled.

و بنابراین، اگر شما مبتلا به طاعون هستید، آنگاه دائماً در مشکل هستید.

Here's another example,

در اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"The town was plagued by a series of robberies, causing fear and

"شهرک با یک سری سرقت ها مواجه شد و باعث ترس و

unease among its residents."

ناراحتی ساکنان آن شد."

Okay, so, let's move on to our last piece.

خوب، پس بیایید به آخرین قطعه خود برویم.

We have a noun, and it is spectrum.

ما یک اسم داریم و آن طیف است.

Spectrum.

طیف.

We spell this S P E C T R U M.

ما این را S P E C T R U M. Spectrum می نویسیم

Spectrum.

.

Spectrum.

طیف.

Spectrum just means a range basically.

Spectrum اساساً به معنای یک محدوده است.

So, a range of opinions, a range of ideas.

بنابراین، طیفی از نظرات، طیفی از ایده ها.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال است،

"It seems that the two parties are at opposite ends of the political spectrum.

"به نظر می رسد که دو حزب در دو طرف طیف سیاسی قرار دارند.

They need to come together if they are going to run this town efficiently."

اگر می خواهند این شهر را به طور موثر اداره کنند، باید با هم متحد شوند."

So, you'll often hear spectrum being used with 'end'.

بنابراین، اغلب می شنوید که از طیف با "پایان" استفاده می شود.

So, we'll say,

"He's at one end of the spectrum," or "He's at the other end of

بنابراین، ما می گوییم:

"او در یک انتهای طیف است" یا "او در انتهای دیگر

the spectrum," or "They are at opposite ends of the spectrum."

طیف است" یا "آنها در انتهای طیف قرار دارند."

So, just think of it as the word 'range'.

بنابراین، فقط آن را به عنوان کلمه "محدوده" در نظر بگیرید.

Okay, so, that's our five pieces for today.

خوب، پس، این پنج قطعه ما برای امروز است.

Let's do a quick recap.

بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the adjective unwavering, which means that you are

ما با صفت تزلزل ناپذیر شروع کردیم، یعنی

steady, you are firm and resolute.

ثابت قدم، محکم و مصمم.

Then we had the idiom a labour of love, which is an activity or task

سپس اصطلاح کار عشق را داشتیم، که فعالیت یا وظیفه ای است

that you do, even if it's hard because you're passionate about it.

که شما انجام می دهید، حتی اگر سخت باشد زیرا به آن علاقه دارید.

Then we had the adjective immense, which means a great amount of.

سپس ما صفت immense را داشتیم که به معنای مقدار زیادی است.

Then we had the verb plague, which is to cause continual trouble or distress.

سپس ما فعل plague را داشتیم که باعث دردسر یا ناراحتی مداوم می شود.

And we finally had the noun spectrum.

و بالاخره طیف اسمی را داشتیم.

Spectrum, which is a range of something, ideas, opinions, objects, et cetera.

طیف، که گستره ای از چیزی، ایده ها، نظرات، اشیاء و غیره است.

Okay, so let's do this for pronunciation.

خوب، پس بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Unwavering.

تزلزل ناپذیر.

Unwavering.

تزلزل ناپذیر.

A labour of love.

یک کار عاشقانه

A labour of love.

یک کار عاشقانه عظیم

Immense.

. عظیم

Immense.

.

Plague.

طاعون

Plague.

طاعون

Spectrum.

طیف.

Spectrum.

طیف.

Very good.

خیلی خوب.

Alright, now is the time to test your memory.

خوب، اکنون زمان آن است که حافظه خود را آزمایش کنید.

So, I am going to go out into the garden and cut my beautiful lawn, not

بنابراین، من می خواهم به باغ بروم و چمن زیبای خود را نه

with a lawnmower, but I'm going to cut it by hand with a pair of scissors.

با ماشین چمن زنی، بلکه با دست با یک قیچی برش می دهم.

And you're going to tell me that that's ridiculous, that it will take me too

و شما به من خواهید گفت که این مسخره است، که من خیلی طول می کشد،

long, but I care for my lawn greatly, and I don't dare put a machine on my lawn.

اما من از چمن خود بسیار مراقبت می کنم، و جرات ندارم دستگاهی را روی چمن خود بگذارم. با

I'm going to cut it by hand.

دست می برمش. از

What idiom could you use to describe me doing this task, this very

چه اصطلاحی می توانید برای توصیف من در انجام این کار، این

difficult task, because I care?

کار بسیار دشوار استفاده کنید، زیرا من اهمیت می دهم؟ از

What idiom would you use?

چه اصطلاحی استفاده می کنید؟

It's a labour of love.

این کار عشق است.

Absolutely.

کاملا.

And I spend all day, every day for over a week, hand cutting

و من تمام روز، هر روز را برای بیش از یک هفته، صرف بریدن

or hand trimming my lawn.

یا اصلاح دستی چمن خود می کنم.

And even though I suffer with backache, even though the weather was, you

و با وجود اینکه از کمردرد رنج می برم، حتی اگر می

know, terrible at times, really hot some days, torrential rain other

دانید، گاهی اوقات هوا وحشتناک بود، بعضی روزها واقعاً گرم بود ، روزهای دیگر باران سیل آسا بود

days, I was steady and resolute in my determination to cut this lawn by hand.

، من در تصمیم خود برای بریدن این چمن با دست ثابت و مصمم بودم. از

What adjective could you use to describe how steady I am?

چه صفتی می توانید برای توصیف اینکه چقدر ثابت قدم هستم استفاده کنید؟

Unwavering.

تزلزل ناپذیر.

I am unwavering in my determination here.

من در اینجا در تصمیم خود تزلزل ناپذیر هستم.

I am going to continue with my labour of love until it's done.

من به کار عاشقانه ام تا زمانی که تمام شود ادامه خواهم داد.

And once it is done, I have an extreme amount of pride in my work.

و به محض انجام آن، من به شدت به کارم افتخار می کنم.

I look at the lawn and I'm filled with this extreme amount of pride.

به چمن‌زار نگاه می‌کنم و پر از غرور می‌شوم.

What adjective could we use to describe this large amount of pride I'm feeling?

چه صفتی می توانیم برای توصیف این مقدار زیادی از غروری که دارم استفاده کنیم؟

Immense pride, absolutely.

غرور بی اندازه، قطعا.

I'm feeling immense pride.

من احساس غرور بی اندازه ای دارم

However, because I spent an entire week bent over trimming my lawn, my labour

با این حال، از آنجایی که من یک هفته تمام را خم کرده بودم تا چمن‌هایم را بچینم، کار

of love, I am now constantly troubled by this pain in my back, this constant

عاشقانه‌ام، اکنون دائماً از این درد در کمرم رنج می‌برم، این

niggling pain that will not go away.

درد دائمی که از بین نمی‌رود. از

What verb could we use to describe this action of troubling me constantly?

چه فعل می توانیم برای توصیف این عمل که دائماً من را آزار می دهد استفاده کنیم؟

Plagued.

گرفتار.

I'm plagued.

من مبتلا شده ام.

I'm plagued by back pain.

من گرفتار کمر درد هستم.

Now, when I go and see the doctor, he asks me to tell him what side of the range I'm

الان که میرم دکتر رو میبینم ازم میخواد بهش بگم

sitting on in terms of the amount of pain.

از نظر میزان درد روی چه سمتی از محدوده نشستم.

How immense is the pain?

درد چقدر زیاد است

He says,

"At one end of the range, you've got just a general dull ache, like you get when

او می گوید:

"در یک انتهای محدوده، شما فقط یک درد کلی مبهم دارید، مانند زمانی که

you've sat in one position for too long.

برای مدت طولانی در یک وضعیت نشسته اید.

And at the other end of the range, it's insane, immense pain, and that means you

و در انتهای دیگر محدوده، درد جنون آمیز و بسیار زیاد است. و این بدان معناست که شما

can't do your daily activities and you have to take painkillers all the time.

نمی توانید فعالیت های روزانه خود را انجام دهید و باید مدام از داروهای مسکن استفاده کنید؟

What end of the range do you sit at?"

says the doctor.

دکتر می گوید.

But what could he use instead of the word range?

اما او چه چیزی می تواند به جای کلمه محدوده استفاده کند؟

Spectrum.

He could use the word spectrum.

طیف.

او می توانست از کلمه طیف استفاده کند.

So, what end of the spectrum are you with this back pain?

بنابراین، شما با این کمردرد کدام انتهای طیف هستید؟

Are you at the low end of the spectrum or are you at the immense

آیا شما در انتهای طیف هستید یا در

unbearable side of the spectrum?

سمت غیرقابل تحمل طیف عظیم هستید؟

I'd say,

من می گویم،

"Probably right in the middle to be honest."

"احتمالا درست در وسط است."

Okay, so there we had my little story about my unwavering determination to

خوب، پس در آنجا داستان کوچک من در مورد عزم تزلزل ناپذیر من برای

trim my lawn by hand because it's a labour of love and being filled with

کوتاه کردن چمن خود با دست داشتیم، زیرا این کار عشقی است و

immense pride when I finish and look at the lawn, but then being plagued by

وقتی که کارم را تمام می کنم و به چمن نگاه می کنم با غرور بسیار پر می شوم، اما

terrible back pain after completing this labour of love, but telling the doctor

بعد از اتمام کار با کمردرد وحشتناک دچار می شوم. این کار عاشقانه، اما به دکتر می گویم

that although it's a constant pain that I'm dealing with and I'm being plagued

که اگرچه این یک دردی دائمی است که من با آن دست و پنجه نرم می کنم و دارم گرفتارش می کنم، به

by, I tell him that my pain is probably right in the middle of the spectrum.

او می گویم که احتمالاً درد من دقیقاً در وسط طیف است.

That is not that serious.

آنقدرها هم جدی نیست.

So, let's bring those pieces all together one last time in today's story.

بنابراین، بیایید این قطعات را برای آخرین بار در داستان امروز با هم بیاوریم.

Lily sat at her desk, surrounded by piles of old books and scrolls.

لیلی پشت میزش نشست و اطرافش را انبوهی از کتاب ها و طومارهای قدیمی احاطه کرده بود.

She should have been outside flying free with all the other young witches,

او باید با همه جادوگران جوان دیگر آزادانه پرواز می کرد،

but Lily was on a mission, to find a cure for the illness that had

اما لیلی در یک ماموریت بود تا درمانی برای بیماری که

recently plagued the wizarding world.

اخیراً دنیای جادوگران را مبتلا کرده بود بیابد.

Lily's parents, both renowned healers, had fallen victim to the illness and she

پدر و مادر لیلی که هر دو شفا دهنده‌های مشهور بودند قربانی این بیماری شده بودند و او

refused to let it take any more lives.

حاضر نشد زندگی دیگری را از بین ببرد.

With determination in her heart, she pored over every page,

با عزمی راسخ در قلبش، هر صفحه را بررسی کرد و

trying to find a solution.

سعی کرد راه حلی بیابد.

It was a labour of love, as Lily had always been

این یک کار عاشقانه بود، زیرا لیلی همیشه

fascinated by the healing arts.

مجذوب هنرهای شفابخش بود.

She had spent countless hours in her parents' chemist, learning

او ساعت های بی شماری را در شیمیدان والدینش گذرانده بود و در

about different herbs and potions, but this was no ordinary illness.

مورد گیاهان و معجون های مختلف یاد می گرفت، اما این یک بیماری عادی نبود. به

It seemed to defy all known remedies.

نظر می‌رسید که همه راه‌های درمان شناخته شده را نادیده می‌گرفت.

As she delved deeper into her research, Lily came across a rare book, hidden

وقتی لیلی در تحقیقات خود عمیق‌تر می‌شد، با کتابی کمیاب روبرو شد که

in the depths of her parents' library.

در اعماق کتابخانه والدینش پنهان شده بود.

It spoke of a powerful wizard who had the ability to heal any

از یک جادوگر قدرتمند صحبت می کرد که توانایی شفای هر

disease, no matter how grave.

بیماری را داشت، مهم نیست چقدر جدی باشد.

His name was Merlin, and he was said to have a wand that could

نام او مرلین بود و گفته می شد که او عصایی دارد که می تواند

harness the full spectrum of magic.

طیف کامل جادو را مهار کند. لیلی که

Determined to find this wand, Lily embarked on a journey

مصمم بود این عصا را پیدا کند، سفری

to the land of Camelot, where Merlin was said to have lived.

به سرزمین کاملوت، جایی که گفته می‌شود مرلین در آن زندگی می‌کرد، آغاز کرد.

It was a dangerous journey, filled with challenges and obstacles, but Lily

این یک سفر خطرناک، پر از چالش ها و موانع بود، اما لیلی به خاطر

pressed on, driven by her love for her parents and her desire to find a cure.

عشقش به پدر و مادرش و تمایلش برای یافتن راه حل، ادامه داد.

Finally, after many months of travel, Lily arrived at the gates of Camelot.

سرانجام پس از ماه ها سفر، لیلی به دروازه های کملوت رسید. خود جادوگر

She was greeted by the wise wizard himself, who listened

خردمند به او خوشامد گفت که

intently to her story.

با دقت به داستان او گوش داد.

With a twinkle in his eye, he handed her a wand made of the finest

با برقی در چشمانش، عصایی را که از مرغوب ترین چوب ساخته شده بود

wood and adorned with rare gems.

و با جواهرات کمیاب تزئین شده بود به او داد.

It was indeed a wand of immense power, capable of healing any illness.

این در واقع عصایی بود با قدرتی عظیم که قادر به شفای هر بیماری بود.

With this wand in hand, Lily returned to her village and used it to cure

لیلی با در دست داشتن این عصا به روستای خود بازگشت و از آن برای درمان

her parents and all those who had been affected by the deadly disease.

والدینش و همه کسانی که به این بیماری مهلک مبتلا شده بودند استفاده کرد.

Her bravery and unwavering determination had saved countless

شجاعت و عزم تزلزل ناپذیر او جان های بی شماری را نجات داده بود

lives and she was hailed as a hero throughout the wizarding world.

و او به عنوان یک قهرمان در سراسر جهان جادوگری مورد استقبال قرار گرفت.

And that, ladies and gentlemen, brings us to the end of today's episode.

و این، خانم ها و آقایان، ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

If you did enjoy today's episode, please consider leaving a

اگر از قسمت امروز لذت بردید، لطفاً

like, a rating, or a review.

لایک، امتیاز یا نظر بگذارید.

And be sure to recommend the ELAN Podcast to any of your English

و حتما پادکست ELAN را به هر یک از

language learning friends.

دوستان یادگیری زبان انگلیسی خود توصیه کنید.

Until tomorrow, take very good care.

تا فردا خیلی مواظب خودت باش

And goodbye.

و خداحافظ