Learn English Vocabulary Daily #13.3 - British English Podcast

Hello and welcome to the English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست انگلیسی Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 13, Day 3 of Your English Five a Day.

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 13, Day 3 English Five a Day هستید.

This is a series that aims to increase your active vocabulary by deep

این مجموعه ای است که هدف آن افزایش دایره لغات فعال شما با

diving into five pieces every day of the week from Monday to Friday.

غواصی عمیق به پنج قسمت در هر روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

So, let's kick off today's list with a verb and it is truant.

بنابراین، بیایید لیست امروز را با یک فعل شروع کنیم و آن را نادیده بگیریم.

Truant.

فراری

I'm spelling this T R U A N T.

من این T R U A N T.

Truant.

Truant را املا می کنم.

Truant.

فراری

To truant is to be regularly absent from school.

فرار از مدرسه به معنای غیبت منظم از مدرسه است.

Usually while you're pretending to your parents that you have gone to school.

معمولاً وقتی به والدین خود وانمود می کنید که به مدرسه رفته اید.

So, if you leave the house in the morning.

بنابراین، اگر صبح از خانه خارج شوید.

You're school-aged and you leave the house say,

شما در سن مدرسه هستید و از خانه خارج می شوید و می گویید:

"Bye dad, I'm going to school now."

"خداحافظ بابا، من الان می روم مدرسه."

And you take your school bag and you're wearing your uniform and you leave the

و کیف مدرسه خود را برمی دارید و لباس فرم خود را می پوشید و

house on time, but you don't actually go to school, you do something else, maybe

به موقع از خانه خارج می شوید، اما در واقع به مدرسه نمی روید، کار دیگری انجام می دهید، شاید

meet up with your friends and go to the shopping centre or you go and hang out

با دوستان خود ملاقات کنید و به مرکز خرید بروید یا خودتان برو کنار

by the river or go to the park and spend time there instead of going to school.

رودخانه و یا به پارک برو و به جای مدرسه رفتن در آنجا وقت بگذران.

That's truanting.

این فرار است.

Now we often couple this with the verb 'play', to play truant.

در حال حاضر ما اغلب این را با فعل "بازی" جفت می کنیم، تا فرار کنیم.

So, truant is also a noun.

بنابراین، فرار نیز یک اسم است.

You are a truant if you do this kind of activity.

اگر این نوع فعالیت را انجام دهید، شما یک فراری هستید.

So, you can play truant.

بنابراین، شما می توانید فرار بازی کنید.

And you can simply, truant.

و شما می توانید به سادگی، فرار کنید.

It sounds funny when you say a word over and over and over again, it

وقتی یک کلمه را بارها و بارها می گویید خنده دار به نظر می رسد،

starts to sound a little peculiar.

کمی عجیب به نظر می رسد.

I'm racking my brain now trying to think, have I ever played truant?

الان دارم مغزم را به هم می ریزم و می خواهم فکر کنم، آیا تا به حال فرار بازی کرده ام؟

I don't think I have.

فکر نمی کنم داشته باشم.

I have snuck out from my house before and I've pretended that I'm going to

من قبلاً از خانه ام بیرون رفته بودم و وانمود کرده ام که به

a certain friend's house to my parents when actually I've gone somewhere

خانه یکی از دوستانم نزد پدر و مادرم می روم در حالی که واقعاً به جای

else, but I've always gone to school because I'm very much, I'm a good girl.

دیگری رفته ام، اما همیشه به مدرسه رفته ام چون خیلی زیاد، من دختر خوبی هستم.

I'm the kind of person who does as I'm supposed to do most of the time.

من از آن دسته افرادی هستم که در بیشتر مواقع همان کاری را که قرار است انجام دهم انجام می دهم.

So, I've never played truant or I've never truanted.

بنابراین، من هرگز فرار بازی نکرده ام یا هرگز فرار نکرده ام.

Okay, here's an example sentence.

خوب، در اینجا یک جمله مثال است.

"Years ago it was so easy to play truant from school.

سال‌ها پیش، بازی در مدرسه بسیار آسان بود.

Nowadays, the doors and gates are locked so children can't get in or out

امروزه درها و دروازه‌ها قفل شده‌اند تا بچه‌ها نمی‌توانند

without permission during school hours."

بدون اجازه در ساعات مدرسه وارد یا خارج شوند. آیا

Have you ever played truant in your life?

تا به حال در زندگی تان فراری بازی کرده اید؟

I'd love to know.

من دوست دارم بدانم.

OK, next on our list is the noun absenteeism, absenteeism.

خوب، بعدی در لیست ما اسم غیبت، غیبت است.

So, this is a long one and we spell it A B S E N T E E I S

بنابراین، این طولانی است و ما آن را A B S E N T E E I S

M, absenteeism, absenteeism.

M، غیبت، غیبت می گوییم.

So, absenteeism is a situation in which people are not at school

بنابراین، غیبت وضعیتی است که در آن افراد در مدرسه

or work when they're supposed to be, when they should be there.

یا سر کار نیستند، زمانی که قرار است باشند، زمانی که باید آنجا باشند.

So, if someone is absent, they are not there, they're not present.

بنابراین، اگر کسی غایب است، او آنجا نیست، حضور ندارد.

But they should be.

اما آنها باید باشند.

Often we're absent because of illness or sometimes because of a family situation

اغلب به دلیل بیماری یا گاهی به دلیل شرایط خانوادگی

or a problem at home then we have to take a day off work or a day off

یا مشکلی در خانه غیبت می کنیم، سپس مجبور می شویم یک روز مرخصی از محل کار یا یک روز مرخصی از

school, sometimes to visit the dentist or the doctor or to go to a funeral.

مدرسه بگیریم، گاهی اوقات برای ملاقات با دندانپزشک یا دکتر یا برای رفتن به مراسم خاکسپاری.

Sometimes to go on a holiday outside of school holidays, which is very naughty.

گاهی اوقات برای رفتن به تعطیلات خارج از تعطیلات مدرسه که بسیار شیطنت آمیز است.

Actually, I think it's illegal in this country, but that is to be absent.

در واقع، من فکر می کنم در این کشور غیرقانونی است ، اما این غیبت است.

So, absenteeism talks about the situation in which this happens.

بنابراین، غیبت در مورد وضعیتی صحبت می کند که در آن این اتفاق می افتد.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"The rate of absenteeism towards the end of term is so high, it's hardly

میزان غیبت در پایان ترم به قدری زیاد است که

worth the school even opening."

حتی ارزش باز کردن مدرسه را ندارد.

You got one of my character voices there.

تو اونجا یکی از صداهای شخصیت من رو گرفتی

Okay, so moving on, we have another verb and it is register.

خوب، پس ادامه می دهیم، ما یک فعل دیگر داریم و آن ثبت است.

Register.

ثبت نام.

Now we spell this R E G I S T E R.

حالا این R E G I S T E R را می نویسیم.

Register.

ثبت نام کنید.

Register.

ثبت نام.

Now this particular version of register is slightly different to what maybe

اکنون این نسخه خاص از رجیستر با آنچه ممکن است

you're used to, which is when you put your name down for something.

شما به آن عادت کرده اید متفاوت است، یعنی زمانی که نام خود را برای چیزی قرار می دهید.

So, like you might register for a website or register a domain name if you're

بنابراین، اگر می‌خواهید وب‌سایت خود را راه‌اندازی کنید، ممکن است برای یک وب‌سایت ثبت نام کنید یا یک نام دامنه ثبت کنید

going to set up your own website, but this register is to realise something

، اما این ثبت برای درک چیزی

or to accept it as valid information.

یا پذیرش آن به عنوان اطلاعات معتبر است.

So, for example, I might say to you,

بنابراین، برای مثال، ممکن است به شما بگویم:

"Hey guys, something is happening."

"هی بچه ها، چیزی در حال رخ دادن است."

And you might hear me, but not really hear me.

و ممکن است مرا بشنوی، اما واقعاً صدایم را نشنوی.

So, you might hear the words coming out of my mouth, but not

بنابراین، ممکن است کلماتی را بشنوید که از دهان من بیرون می آیند، اما

take on board the information.

اطلاعات را در نظر نگیرید.

That sometimes happens, doesn't it?

گاهی اوقات این اتفاق می افتد، اینطور نیست؟

You're just listening, but you're not really focusing on what's being said.

شما فقط گوش می دهید، اما واقعاً روی آنچه گفته می شود تمرکز نمی کنید.

So, if I say to you,

بنابراین، اگر به شما بگویم،

"Hey guys, I'm doing an amazing promotion right now.

"هی بچه ها، من در حال حاضر یک تبلیغ شگفت انگیز انجام می دهم. می

You can get a huge discount on my pronunciation course."

توانید تخفیف زیادی در دوره تلفظ من دریافت کنید."

You might hear that, but not realise what I've said.

شما ممکن است این را بشنوید، اما متوجه آنچه گفتم نیستید.

But if you're actively listening, then you'll know that there's a

اما اگر فعالانه گوش می‌دهید، می‌دانید که

promotion on my pronunciation course.

در دوره تلفظ من تبلیغی وجود دارد.

That means that you have registered the information.

یعنی شما اطلاعات را ثبت کرده اید.

It has registered.

ثبت کرده است.

Okay, here's another example.

خوب، این یک مثال دیگر است.

"Can you not register the fact that if you keep missing class,

"آیا نمی توانید این واقعیت را ثبت کنید که در صورت غیبت در کلاس، در

you will fail your exams?"

امتحانات خود مردود خواهید شد؟"

Okay, next on our list is a phrasal verb, and it is to fall behind, to fall behind.

خوب، بعدی در لیست ما یک فعل عبارتی است، و آن عقب افتادن، عقب افتادن است.

We spell this F A L L, fall, and B E H I N D, behind.

ما این F A L L، سقوط، و B E H I N D را در پشت می نویسیم.

Fall behind.

عقب افتادن

To fall behind is to fail to do something fast enough or on time, usually when

عقب افتادن به معنای شکست در انجام کاری به اندازه کافی سریع یا به موقع است، معمولاً زمانی که

there are other people involved as well.

افراد دیگری نیز درگیر آن هستند.

So you, you tend to fall behind others.

بنابراین شما تمایل دارید از دیگران عقب بمانید.

So, like if you're running, here's a very physical representation.

بنابراین، اگر در حال دویدن هستید، در اینجا یک نمایش بسیار فیزیکی وجود دارد.

If you're running with a group of runners and you are slower than they are, and you

اگر با گروهی از دوندگان در حال دویدن هستید و از آنها کندتر هستید، و

start to move to the back of the group and slowly then a gap starts to emerge

شروع به حرکت به پشت گروه می کنید و به آرامی سپس

between you and the runners, they are getting further and further away from you.

بین شما و دونده ها فاصله ایجاد می شود، آنها بیشتر و بیشتر دورتر می شوند. از شما

Okay, then you are falling behind that group.

خوب، پس شما از آن گروه عقب افتاده اید.

If we're talking in a school situation, and all the students are working through

اگر در یک موقعیت مدرسه صحبت می کنیم و همه دانش آموزان در حال کار بر روی

a textbook, and by week five of the term, they're already on chapter four,

یک کتاب درسی هستند، و در هفته پنجم ترم، آنها در حال حاضر در فصل چهارم هستند،

but you are still on chapter two, then you are falling behind your peers.

اما شما هنوز در فصل دوم هستید، پس از خود عقب می مانید. همسالان

You're falling behind your classmates because you're not

شما از همکلاسی های خود عقب می مانید زیرا

doing it as fast as they are.

به سرعت آنها این کار را انجام نمی دهید.

We can fall behind with work.

ما می توانیم با کار عقب بیفتیم.

So, it's not always about other people, it's about the expectation

بنابراین، همیشه به افراد دیگر مربوط نمی شود ، این انتظار به این است که

of how fast things should be done.

کارها با چه سرعتی باید انجام شوند.

So, if I'm supposed to produce 10 pronunciation assessments a day, and that

بنابراین، اگر قرار باشد روزی 10 ارزیابی تلفظ تولید کنم، و این کار

would be quite hard because it takes me a while, if I were to do 10 a day, but I was

بسیار سخت خواهد بود زیرا مدتی طول می کشد، اگر قرار باشد روزی 10 ارزیابی انجام دهم، اما

only producing 6 a day, then I'm falling behind with my pronunciation assessments.

فقط 6 عدد در روز تولید می کردم، پس من از ارزیابی های تلفظ من عقب افتادم.

And that would be a disaster.

و این یک فاجعه خواهد بود.

Okay.

So, to fall behind, have you fallen behind with anything recently?

باشه.

بنابراین، برای عقب افتادن، آیا اخیراً از چیزی عقب افتاده اید؟

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

"Mark was ill for six weeks and fell behind with his schoolwork.

مارک به مدت شش هفته بیمار بود و از تکالیف مدرسه عقب افتاد

We need to get him extra lessons otherwise he won't get the pass grade he needs."

. ما

There we go.

میرویم آنجا.

Pull out my old northern accent there.

لهجه شمالی قدیمی ام را آنجا بیرون بکش.

Right, moving on to our final word for today and it is an adverb.

درست است، به آخرین کلمه امروزمان برویم و این یک قید است.

Idly.

بیکار.

Idly.

بیکار.

Idly.

This is spelled I D L Y.

بیکار.

این به صورت I D L Y نوشته می شود

Idly.

.

Idly.

بیکار.

Even though it's a small word, it actually feels quite hard to say.

اگرچه این یک کلمه کوچک است، اما در واقع بیان آن بسیار سخت است.

Idly, idly, idly, idly.

بیکار، بیکار، بیکار، بیکار.

A bit of a lateral plosive going on there, dl, dl, dl.

مقداری انفجار جانبی در آنجا جریان دارد، dl، dl، dl.

Idly.

بیکار.

So, if you do something idly, then you do it without any particular purpose.

بنابراین، اگر کاری را بیهوده انجام می دهید، آن را بدون هدف خاصی انجام می دهید.

So, you're not really driving towards anything.

بنابراین، شما واقعاً به سمت چیزی حرکت نمی کنید. به

You don't seem very motivated to achieve anything.

نظر نمی رسد که انگیزه زیادی برای رسیدن به چیزی داشته باشید.

You're doing it idly.

تو داری این کارو انجام میدی

Okay.

باشه.

So, here's an example.

بنابراین، در اینجا یک مثال است.

"I idly look through magazines when waiting to see the dentist.

" هنگامی که منتظر ملاقات با دندانپزشک هستم، بیکار مجله ها را نگاه می کنم.

I don't know why as they're always full of rubbish!"

نمی دانم چرا آنها همیشه پر از زباله هستند!"

So, in that example, idly looking through magazines would be flicking through

بنابراین، در آن مثال، نگاه کردن به مجلات، به معنای ورق زدن

the pages of a magazine that you don't particularly want to read and you're not

صفحات مجله‌ای است که شما به‌خصوص نمی‌خواهید آن را بخوانید و

really interested in anything in there.

واقعاً به چیزی در آنجا علاقه ندارید.

You're just passing the time.

شما فقط دارید زمان را می گذرانید.

You're just bored and waiting.

شما فقط حوصله دارید و منتظر هستید.

These days people don't really do magazines in waiting rooms, they

این روزها مردم واقعاً در اتاق های انتظار مجله نمی نویسند، آنها

just sit on their mobile phones and flick through social media.

فقط روی تلفن همراه خود می نشینند و در رسانه های اجتماعی ورق می زنند.

Okay, so that's all for today.

خوب، پس این همه برای امروز است.

Let's recap.

بیایید خلاصه کنیم.

We had the verb truant or, as we commonly say, to play truant, which is to be

ما فعل فرار یا همان طور که معمولاً می گوییم to play traant را داشتیم، یعنی

regularly absent from school while pretending that you're going to school.

غیبت منظم از مدرسه در حالی که وانمود می کنید که به مدرسه می روید.

Then we had the noun absenteeism, which is a situation in which people

سپس اسم غیبت را داشتیم، که موقعیتی است که در آن افراد در حال

are playing truant, or where they're just not at school or work when

فرار از مدرسه هستند، یا زمانی که باید در مدرسه یا محل کار نیستند

they should be, so when they're just not there where they should be.

، بنابراین زمانی که آنجا نیستند، جایی که باید باشند.

Then we had the verb register, which in this case is to realise something

سپس فعل ثبت را داشتیم که در این صورت متوجه شدن به چیزی

and accept it as valid information.

و پذیرش آن به عنوان اطلاعات معتبر است.

We had the phrasal verb fall behind, when you fail to do something as fast as

وقتی نمی‌توانید کاری را به همان سرعتی که

you're supposed to, or to do it on time.

باید انجام دهید یا آن را به موقع انجام نمی‌دهید، فعل عبارتی fall back را داشتیم.

Then we had the adverb idly, which is to do something without any purpose.

سپس قید idly را داشتیم، یعنی انجام کاری بدون هدف.

Okay, so, if I am ill for a day, then I could say that I have what with my emails?

خوب، پس اگر یک روز بیمار باشم، می توانم بگویم که با ایمیل هایم چه چیزی دارم؟

My emails are coming in thick and fast.

ایمیل های من ضخیم و سریع می آیند.

There are so many emails in my inbox.

ایمیل های زیادی در صندوق ورودی من وجود دارد.

So, if I'm sick for a day, away from my desk, away from my computer,

بنابراین، اگر یک روز مریض باشم، دور از میز کارم، دور از کامپیوترم،

I will what, with my emails?

با ایمیل هایم چه خواهم کرد؟

Fall behind.

عقب افتادن

That's right.

درست است.

And if I hear what you say, but I don't take it on, then you could say

و اگر من حرف شما را بشنوم، اما آن را قبول نکنم، می توانید بگویید

that I haven't what the information?

که من چه اطلاعاتی ندارم؟

I haven't...

من

registered the information.

اطلاعات را ثبت نکردم.

I haven't realised or accepted it.

نه متوجه شدم و نه قبولش کردم

If I want to talk about the number of people who haven't

اگر بخواهم در مورد تعداد افرادی که در

been in school this term, we are going to talk about what noun?

این ترم مدرسه نرفته اند صحبت کنم، در مورد چه اسمی صحبت می کنیم؟

We're going to talk about,

قرار است در مورد

absenteeism, absenteeism.

غیبت، غیبت صحبت کنیم.

In particular, I might want to talk about one boy who consistently does not

به طور خاص، ممکن است بخواهم در مورد پسری صحبت کنم که به طور مداوم

turn up to school and his parents don't realise, they think he's coming to school.

به مدرسه نمی آید و والدینش متوجه نمی شوند، آنها فکر می کنند که او به مدرسه می آید.

What is that boy doing?

اون پسره چیکار میکنه

He is playing truant or he is truanting.

او در حال فرار بازی می کند یا فرار می کند.

And, if I'm now going to sit here for the next half an hour just

و اگر الان قرار است نیم ساعت دیگر اینجا بنشینم و فقط

looking at my phone and filing my nails, then you could say that I'm

به گوشی خود نگاه کنم و ناخن هایم را سوهان کنم، می توان گفت که من

looking at my phone in what manner?

به چه شکلی به گوشی خود نگاه می کنم؟

Idly, idly.

بیکار، بیکار

Very good.

خیلی خوب.

Let's try this now for pronunciation.

بیایید اکنون این را برای تلفظ امتحان کنیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Truant.

فراری

Truant.

فراری

Absenteeism.

غیبت.

Absenteeism.

غیبت.

Register.

ثبت نام.

Register.

ثبت نام.

Fall behind.

عقب افتادن

Fall behind.

عقب افتادن

Idly.

بیکار

Idly.

بیکار

Fantastic.

خارق العاده.

Let's bring all of those together in a little story.

بیایید همه آنها را در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم.

During the 1990s, the issue of truancy among children in British public

در طول دهه 1990، موضوع فرار از تحصیل در میان کودکان در مدارس دولتی بریتانیا

schools remained a big concern.

یک نگرانی بزرگ باقی ماند.

The constant absenteeism of students from school raised alarm bells

غیبت مداوم دانش آموزان از مدرسه زنگ خطر را

among the heads and teaching staff.

در بین مدیران و کادر آموزشی به صدا درآورد.

Each morning, the register would be taken, revealing the empty desks that should

هر روز صبح، دفتر ثبت می‌شد و میزهای خالی را که باید

have been occupied by eager young minds.

ذهن‌های جوان مشتاق اشغال می‌کردند، آشکار می‌کرد.

Those who idly played truant were not only avoiding their responsibilities, it didn't

آنهایی که بیهوده فرار می کردند نه تنها از مسئولیت های خود دوری می کردند، بلکه به

seem to register with them that they were, in fact, falling behind in their studies.

نظر نمی رسید که آنها در واقع از تحصیل عقب مانده اند.

For the sake of their own growth and development, it was essential that

به خاطر رشد و پیشرفت خود، ضروری بود که

these truanting students recognised the value of attending school regularly,

این دانش‌آموزان فراری ارزش حضور منظم در مدرسه را بدانند و

ensuring they didn't let their potential slip through their fingers.

مطمئن شوند که اجازه نمی‌دهند پتانسیل‌شان از میان انگشتانشان رد شود.

Laws were brought in to allow councils to fine and prosecute

قوانینی وضع شد تا شوراها بتوانند

parents of absent children.

والدین کودکان غایب را جریمه و محاکمه کنند.

Despite being unpopular, this step seemed to have an impact.

علیرغم اینکه این مرحله محبوبیت نداشت، به نظر می رسید که تأثیر داشته باشد.

Although truancy does still exist, and probably always will, young people

اگرچه مدرسه گریزی هنوز وجود دارد و احتمالاً همیشه وجود خواهد داشت، اما جوانان به

are becoming increasingly aware of the benefits of attending school and how

طور فزاینده ای از مزایای حضور در مدرسه و اینکه چگونه

it can change their life for the better and open up a world of opportunities.

می تواند زندگی آنها را برای بهتر شدن تغییر دهد و دنیایی از فرصت ها را باز کند، آگاه می شوند.

I hope you weren't among the idle truants in your younger years.

امیدوارم در سالهای جوانی جزو بیکارهای بیکار نبوده باشید.

And that wraps up today's session, I do hope you found that useful.

و این جلسه امروز را به پایان می رساند، امیدوارم که برای شما مفید بوده باشد.

Remember, if you want to get more out of your learning, we do offer

به یاد داشته باشید، اگر می خواهید از یادگیری خود بهره بیشتری ببرید، ما

lots of courses and services.

دوره ها و خدمات زیادی را ارائه می دهیم.

Just head over to englishlikeanative.co.uk.

فقط کافی است به englishlikeanative.co.uk سر بزنید.

Until tomorrow, take very good care and goodbye.

تا فردا خیلی مواظب باش و خداحافظ.