7 Tips to Learn Any Language Fluently - Advice from Polyglot Gabriel Wyner from Fluent Forever

7 نکته برای یادگیری روان هر زبان - مشاوره از Polyglot Gabriel Wyner از Fluent Forever

When learning a language, you might wonder, how important is pronunciation?

هنگام یادگیری زبان، ممکن است تعجب کنید که تلفظ چقدر مهم است؟

What’s the best way to learn grammar?

بهترین راه برای یادگیری گرامر چیست؟

Is spaced repetition that useful?

آیا تکرار فاصله دار مفید است؟

Well, today, these questions and more will be answered as we get some top

خوب، امروز، به این سؤالات و موارد دیگر پاسخ داده خواهد شد، زیرا

tips for achieving language fluency from polyglot and entrepreneur Gabriel Wyner.

نکات مهمی را برای دستیابی به تسلط به زبان از چند زبانی و کارآفرین گابریل واینر دریافت می کنیم.

Hello, everyone.

سلام به همه

Anna here from Englishlikeanative.co.uk.

آنا اینجا از Englishlikeanative.co.uk.

Now, I’m very excited to have Gabe on my channel.

در حال حاضر، من بسیار هیجان زده هستم که Gabe را در کانال خود دارم.

He’s got a lot of experience, and as the CEO and founder of Fluent Forever – which

او تجربه زیادی دارد و به عنوان مدیر عامل و بنیانگذار Fluent Forever - که

is a very popular language learning app – and the bestselling author of

یک برنامه یادگیری زبان بسیار محبوب است - و نویسنده پرفروش

the book Fluent Forever: How to Learn Any Language Fast and Never Forget

کتاب Fluent Forever: How to Learn Any Language Fast and Never Forget

It, you can be guaranteed some really great insights on language learning.

it، می توانید باشید بینش واقعا عالی در مورد یادگیری زبان تضمین شده است.

And so that you don’t forget anything from our interview today, I’ve put

و برای اینکه چیزی از مصاحبه امروز ما را فراموش نکنید، من

together a PDF containing all the insights and tips that Gabe is giving us today.

یک پی دی اف حاوی تمام بینش ها و نکاتی که گیب امروز به ما می دهد را گردآوری کرده ام.

So all you have to do to download is join my ESL mailing list,

بنابراین تنها کاری که برای دانلود باید انجام دهید این است که به لیست پستی ESL من بپیوندید

and I will send it to you.

و من آن را برای شما ارسال خواهم کرد.

So, thank you so much, Gabe, for joining us today.

بنابراین، بسیار متشکرم، گیب، که امروز به ما پیوستید.

How are you?

چطور هستید؟

Hello, I’m well.

سلام من خوبم

Thank you for having me.

از اینکه من را دارید متشکرم

Well, thank you so much for accepting my invitation.

خوب، خیلی ممنون که دعوت من را پذیرفتید.

You have so much information that I’m sure my viewers will find really useful.

شما اطلاعات زیادی دارید که مطمئنم بینندگان من واقعا مفید خواهند بود.

But first, can you tell me a little bit more about Fluent Forever and

اما ابتدا، می‌توانید کمی بیشتر در مورد فلوئنت فوراور و

what it is that you guys do there?

کاری که شما در آنجا انجام می‌دهید به من بگویید؟

So, yeah, I mean, basically, I came up with a method back in 2010 that

بنابراین، بله، منظورم اساساً، من در سال 2010 به روشی رسیدم که باعث شد

got me to fluency in French in about five months, like, from A1 – I’d

در حدود پنج ماه به زبان فرانسه تسلط داشته باشم، مثلاً از A1 - می

say that’s probably like A1 at the start – and I ended up at C1 at the end.

توانم بگویم که احتمالاً در ابتدا مانند A1 است - و به پایان رسیدم. در C1 در پایان.

And I started teaching it to other people and was finding, well,

و من شروع به آموزش آن به افراد دیگر کردم و متوجه شدم، خوب،

they’re getting the same results.

آنها هم همین نتایج را می گیرند.

And I did it again with Russian and got it to the same level

و دوباره با زبان روسی انجام دادم و

of fluency in about 10 months.

در عرض حدود 10 ماه به همان سطح تسلط رسیدم.

And just kept seeing, like, this is working, and so wrote about this

و فقط می‌دیدم، مثل اینکه این کار می‌کند، و بنابراین درباره این

concept of what happens when instead of just kind of going to classes and

مفهوم نوشتید که چه اتفاقی می‌افتد وقتی به جای اینکه فقط به کلاس بروید و

studying grammar and kind of hoping that things stick, you put everything

گرامر مطالعه کنید و به نوعی امیدوار باشید که چیزها بچسبند، همه چیز را

in a kind of immersive context.

در یک زمینه غوطه‌ورانه قرار دهید.

You say, let’s get rid of translations.

شما می گویید از دست ترجمه ها خلاص شویم.

Let’s only learn using pictures and words and sentences.

بیایید فقط با استفاده از تصاویر و کلمات و جملات یاد بگیریم.

Let’s start with pronunciation instead of anything else because if

بیایید به جای هر چیز دیگری با تلفظ شروع کنیم زیرا اگر

you start with pronunciation, you’ll be able to remember words better.

با تلفظ شروع کنید، می توانید کلمات را بهتر به خاطر بسپارید.

And then build from there using apps and things like that that will

و سپس از آنجا با استفاده از برنامه‌ها و مواردی از این قبیل بسازید که

help keep things in your head and make it so you don’t forget them.

به حفظ چیزها در ذهن شما کمک می‌کند و باعث می‌شود آنها را فراموش نکنید.

And so that thing exploded.

و بنابراین آن چیز منفجر شد.

So I wrote this book – it became a bestseller.

بنابراین من این کتاب را نوشتم - این کتاب پرفروش شد.

I made an app that goes along with the book to make it easier.

من یک برنامه ساختم که همراه با کتاب است تا آن را آسان تر کنم.

And that thing turned into this giant, giant Kickstarter.

و آن چیز به این کیک استارتر غول پیکر تبدیل شد.

And most recently, we started moving into Coaching products to make things

و اخیراً، ما شروع به حرکت به سمت محصولات کوچینگ کردیم تا همه چیز را

more personal with the idea that, like, every single thing that you

شخصی‌تر کنیم با این ایده که مثلاً هر چیزی که به آن

look at is something that you’ve talked about with a native speaker.

نگاه می‌کنید چیزی است که با یک زبان مادری در مورد آن صحبت کرده‌اید.

And then that’s now put into an app, so that you can remember what

و سپس آن را در یک برنامه قرار داده، به طوری که شما می توانید به یاد داشته باشید که

you did with a native speaker.

با یک سخنران بومی چه کردید.

And we’re finding that’s speeding up learning even more.

و ما متوجه می شویم که این امر یادگیری را حتی بیشتر افزایش می دهد.

And so, generally, what we try to do is look at the science of learning

و بنابراین، به طور کلی، آنچه ما سعی می کنیم انجام دهیم این است که به علم یادگیری نگاه

and say, “Hey, what does this tell us?

کنیم و بگوییم: «هی، این به ما چه می گوید؟

How can we learn faster using everything that we know about learning?”

چگونه می توانیم با استفاده از همه چیزهایی که در مورد یادگیری می دانیم سریعتر یاد بگیریم؟

So how many languages do you speak yourself?

پس خودتان به چند زبان صحبت می کنید؟

I speak eight at this point.

من در این مرحله هشت صحبت می کنم.

Although you know, you can’t, like, in terms of maintaining all eight at once,

اگرچه می‌دانید، نمی‌توانید از نظر حفظ هر هشت نفر به طور همزمان،

I think sometimes you walk around, you get this kind of like ‘polyglot’ label.

فکر می‌کنم گاهی اوقات شما در اطراف قدم می‌زنید، این نوع برچسب «چند زبان» را دریافت می‌کنید.

You’re like, “Oh, he’s a polyglot.” And there’s a ton of work in

شما می گویید، "اوه، او چند زبانی است." و از

terms of maintaining all eight.

نظر حفظ هر هشت کار بسیار زیاد است.

And so, I do let some of them fall down while I bring others up.

و بنابراین، من اجازه می دهم برخی از آنها سقوط کنند در حالی که برخی دیگر را بالا می آورم.

And then if I’m like, “Oh, I have an interview, I need to speak in

و سپس اگر بگویم: "اوه، من یک مصاحبه دارم، باید به زبان

French” or something, then I’ll watch a bunch of TV and bring it back up.

فرانسه صحبت کنم" یا چیزی دیگر، آنگاه یک سری تلویزیون تماشا می کنم و آن را دوباره مطرح می کنم.

So you’re not just a language chap, are you?

پس شما فقط یک زبان آموز نیستید، درست است؟

You’re also a singer.

تو خواننده هم هستی

I used to be.

So the reason I learned languages in the first place is because I used to be

من قبلا بودم

بنابراین دلیل اینکه من زبان ها را در وهله اول یاد گرفتم این است که قبلا

an opera singer, and so needed to learn French and Italian and German and Russian.

یک خواننده اپرا بودم و بنابراین نیاز به یادگیری فرانسه و ایتالیایی و آلمانی و روسی داشتم.

That gave me the justification.

این به من توجیه کرد.

But like, really at my heart, I’m an engineer – like, that was always

اما واقعاً در قلب من، من یک مهندس هستم - مثل اینکه همیشه

my background before singing.

پیش زمینه من قبل از خوانندگی بود.

And that’s been what I got to combine in terms of my careers.

و این چیزی است که من باید از نظر شغلی ترکیب کنم.

I had this singing career that made me want to learn languages,

من این حرفه خوانندگی را داشتم که باعث شد من بخواهم زبانها را بیاموزم

and this engineering career that made me learn how to problem solve.

و این حرفه مهندسی که باعث شد یاد بگیرم چگونه مسائل را حل کنم.

And that combination has been kind of the center of my career these last 10 years.

و این ترکیب به نوعی مرکز کار من در 10 سال اخیر بوده است.

Yeah, yeah, fantastic.

آره، آره، فوق العاده

Lots of hats.

کلاه زیاد

Lots of hats.

کلاه زیاد

Why is learning proper pronunciation so important?

چرا یادگیری تلفظ صحیح اینقدر مهم است؟

The deal with pronunciation… I give this example in, like, Hungarian.

برخورد با تلفظ... من این مثال را به زبان مجارستانی می زنم.

So you know the Hungarian word for camera is fényképezőgép.

بنابراین می دانید که کلمه مجارستانی برای دوربین fényképezőgép است.

And for people who are not familiar with Hungarian, even now, like five seconds

و برای افرادی که با زبان مجارستانی آشنایی ندارند، حتی الان، مثل پنج ثانیه

later, everyone has forgotten that word.

بعد، همه آن کلمه را فراموش کرده اند.

Whereas people who are familiar, let’s say, with the sounds of English, if I

در حالی که افرادی که مثلاً با صداهای انگلیسی آشنا هستند، اگر

say, you know, “The Martian word for camera is mognog,” that one’s sticking.

بگویم، می‌دانید که «کلمه مریخی برای دوربین ماگنوگ است»، آن‌ها می‌چسبند.

And so the idea of trying to learn a language where you can’t hear

و بنابراین ایده تلاش برای یادگیری زبانی که نمی توانید

the sounds, you have no chance of actually remembering things.

صداها را بشنوید، هیچ شانسی برای به خاطر سپردن چیزها ندارید.

It’s why you forget when someone introduces their name, and their

به همین دلیل است که فراموش می کنید وقتی کسی نام خود را معرفی می کند، و

name is a foreign-sounding name, you can’t remember it – same thing.

نام او یک نام خارجی است، نمی توانید آن را به خاطر بسپارید - همین.

And so, you have to start there if you want to have a good chance

و بنابراین، اگر می خواهید شانس خوبی

at quickly learning all the words.

در یادگیری سریع همه کلمات داشته باشید، باید از آنجا شروع کنید.

And there’s really quick research on how to do that – you just have

و تحقیقات بسیار سریعی در مورد چگونگی انجام این کار وجود دارد - فقط باید

to practice telling the difference between similar-sounding words.

تمرین کنید که تفاوت بین کلمات مشابه را بگویید.

For your students who are learning English, practicing things like

برای دانش‌آموزانی که در حال یادگیری زبان انگلیسی هستند، تمرین چیزهایی مانند

niece and knees, and similar sounds like that, will help train your

خواهرزاده و زانو و صداهای مشابه، به تمرین

ears within just like a few weeks.

گوش‌های شما در عرض چند هفته کمک می‌کند.

It’s not a long process.

این روند طولانی نیست.

It’s just an important process.

این فقط یک فرآیند مهم است.

Yeah, I trained at the Royal Academy of Music.

بله، من در آکادمی سلطنتی موسیقی آموزش دیدم.

When I first started, my singing teacher, he said to me, “How did you get in?

وقتی برای اولین بار شروع کردم، استاد آوازم، به من گفت: «چطور وارد شدی؟

Who did you pay off to get in here?” And I said, “What on earth do you mean?”

چه کسی برای ورود به اینجا پول دادی؟» و من گفتم: "منظورت چیست؟"

He said, “You sing flat, only about just a half a tone under all the time.

او گفت: «شما صاف می‌خوانید، فقط نیم تن زیر تمام مدت.

You’re just slightly flat.” And I didn’t, I couldn’t hear it.

تو فقط کمی صاف هستی.» و من این کار را نکردم، نمی توانستم آن را بشنوم.

And then, you know, I worked very hard.

و بعد، می دانید، من خیلی سخت کار کردم.

I really felt like I didn’t deserve my place there.

واقعاً احساس می کردم که لیاقت جایگاهم را در آنجا ندارم.

So I worked super hard.

بنابراین من فوق العاده سخت کار کردم.

And by the end, I could really, you know, my ears were so tuned

و در پایان، من واقعا می‌توانستم، می‌دانی، گوش‌هایم آنقدر تنظیم شده بود

I could hear everything and could hear when I was drifting, and then

که می‌توانستم همه چیز را بشنوم و می‌توانستم وقتی دریفت می‌شدم بشنوم، و سپس

became a singing teacher myself.

خودم معلم آواز شدم.

What a terrible question!

چه سوال وحشتناکی!

It really was a very abrupt start to our relationship for sure.

مطمئناً شروع بسیار ناگهانی برای رابطه ما بود.

Do you think that, as a fellow professional singer, that good posture,

آیا شما به عنوان یک خواننده حرفه ای، وضعیت بدنی

good breathing, and good articulation… Do you think that it’s beneficial when

خوب، تنفس خوب و فن بیان خوب فکر می کنید... آیا فکر می کنید که در

it comes to pronunciation and speaking?

تلفظ و صحبت کردن مفید است؟

I think, well, I mean, it certainly makes you sound better.

من فکر می کنم، خوب، منظورم این است که قطعا صدای شما را بهتر می کند.

If the goal is about how you present yourself in the world and whether

اگر هدف این است که چگونه خود را در جهان نشان می دهید و اینکه آیا

people take you seriously, and whether people are interested in continuing

مردم شما را جدی می گیرند و آیا مردم علاقه مند به ادامه

to speak English with you, absolutely.

صحبت با شما انگلیسی هستند، قطعا.

If the goal is “I just want to remember things better,” then

اگر هدف این باشد که «من فقط می‌خواهم چیزها را بهتر به خاطر بسپارم»،

those are different goals.

آن‌ها اهداف متفاوتی هستند.

And they’re both important.

و هر دو مهم هستند.

So, absolutely, I think that there’s certainly a role for that thing.

بنابراین، قطعاً، من فکر می کنم که قطعاً نقشی برای آن چیز وجود دارد.

Yeah.

And I think, to add to that, if you are using English in the workplace, as

آره

و من فکر می کنم، برای اضافه کردن به آن، اگر از زبان انگلیسی در محل کار استفاده می کنید، همانطور که

many of my students do, good posture and good breathing will really help

بسیاری از دانش آموزان من این کار را انجام می دهند، وضعیت بدنی خوب و تنفس خوب واقعاً به

you in terms of controlling your anxiety and your nerves because…

شما در کنترل اضطراب و اعصابتان کمک می کند زیرا ...

I think that’s really true, yeah.

فکر می کنم این واقعاً درست است. آره

Yeah, when we get nervous, we tend to over breathe, don’t we?

آره، وقتی عصبی می‌شویم، بیش از حد نفس می‌کشیم، اینطور نیست؟

And then that can just make things worse.

و سپس این فقط می تواند اوضاع را بدتر کند.

So… good posture, good breathing.

بنابراین ... وضعیت بدنی خوب، تنفس خوب.

Yes, I think part of learning a language tends to be about picking

بله، من فکر می کنم بخشی از یادگیری یک زبان به انتخاب

up a new character: “Who is this English-speaking version of myself?”

یک شخصیت جدید مربوط می شود: "این نسخه انگلیسی زبان خودم کیست؟"

And I think you deciding that character has good posture, that character is

و من فکر می کنم شما تصمیم می گیرید که آن شخصیت حالت خوبی داشته باشد، آن شخصیت اعتماد به

confident, I think, gives you this persona that eventually becomes you.

نفس دارد، فکر می کنم این شخصیت را به شما می دهد که در نهایت تبدیل به شما می شود.

How is learning with images better than learning with translations?

چگونه یادگیری با تصاویر بهتر از یادگیری با ترجمه است؟

You know, earlier, I mentioned this Hungarian word for camera.

می دانید، قبلاً این کلمه مجارستانی را برای دوربین ذکر کردم.

And like, aside from that pronunciation being really, really difficult to hold on

و مانند، جدا از این که تلفظ واقعاً بسیار دشوار است

to, this connection with camera as, like, ‘word – translation’ is not something

، این ارتباط با دوربین به عنوان «کلمه – ترجمه» چیزی نیست که

our brains are designed to hold on to.

مغز ما برای حفظ آن طراحی شده است.

At best, all we’re trying to do is go, “Okay, fényképezőgép – camera,

در بهترین حالت، تمام تلاش ما این است که به «خوب، fényképezőgép – دوربین،

fényképezőgép – camera,” and you’re just trying to repeat sounds

fényképezőgép – دوربین» برویم، و شما فقط سعی می‌کنید صداها را تکرار

and connect sounds in your head.

کنید و صداها را در ذهن خود وصل کنید.

We don’t think about sounds; we think in concepts, we think in stories.

ما به صداها فکر نمی کنیم. ما در مفاهیم فکر می کنیم، ما در داستان فکر می کنیم.

And we think in images.

و ما به صورت تصاویر فکر می کنیم.

And so the idea of being like, you know, if we’re learning German,

و بنابراین ایده شبیه بودن، می دانید، اگر ما در حال یادگیری آلمانی هستیم،

and I’m like, “Ah, eine Flasche!

و من اینطور بگویم: «آه، eine Flasche!

Ich will von dieser Flasche trinken,” like, that’s a

Ich will von dieser Flasche trinken

concept that means something.

.

And so it sticks.

و بنابراین می چسبد.

And so, if you’re going to be learning simple words, the idea of

و بنابراین، اگر قرار است کلمات ساده را یاد بگیرید، ایده

using pictures is straightforward.

استفاده از تصاویر ساده است.

You’re like, “Okay, dog – picture of bark, bark, bark” – like, that works.

شما مانند "خوب، سگ - تصویر پارس، پارس، پارس" - مانند، که کار می کند.

But even with abstract words, and I would say even especially with abstract words.

اما حتی با کلمات انتزاعی، و من می گویم حتی به خصوص با کلمات انتزاعی.

The idea of using a fill in the blank sentence – you know, “I’m standing…

ایده استفاده از پر کردن جمله خالی - می دانید، "من ایستاده ام ...

blank… the bus” – and you’re using that to learn the word by, and you put

خالی ... اتوبوس" - و شما از آن برای یادگیری کلمه توسط استفاده می کنید، و

that sentence next to someone actually standing by a bus stop, or by a bus.

آن جمله را در کنار کسی که واقعاً در کنار ایستگاه اتوبوس، یا با اتوبوس.

That you’re going to hold on to even better than just this

که شما حتی بهتر از این

dog and picture of dog example.

سگ و عکس نمونه سگ را نگه دارید.

We learn images that are connected with words even better than images

ما تصاویری را یاد می گیریم که حتی بهتر از تصاویر

alone, and we learn images really well.

به تنهایی با کلمات مرتبط هستند و تصاویر را واقعاً خوب یاد می گیریم.

And so you can use that to learn an entire language, and there’s no reason not to.

و بنابراین می توانید از آن برای یادگیری کل زبان استفاده کنید، و دلیلی وجود ندارد که این کار را نکنید.

It actually speeds up your learning by about twice.

در واقع سرعت یادگیری شما را حدود دو برابر افزایش می دهد. وقتی آن

It’s about a 100% boost in the speed that you learn it when you compare

را با حفظ کردن ترجمه‌ها مقایسه می‌کنید، سرعتی که شما آن را یاد می‌گیرید، 100٪ افزایش

that to just memorizing translations.

می‌یابد.

So, for me, I do that everywhere – it’s mandatory.

بنابراین، برای من، من این کار را در همه جا انجام می دهم - اجباری است.

So just try and visualize everything, use things like flashcards and…

بنابراین فقط سعی کنید همه چیز را تجسم کنید، از چیزهایی مانند فلش کارت و ...

For me, it’s always flashcards because I always use spaced repetition.

برای من همیشه فلش کارت است زیرا همیشه از تکرار فاصله استفاده می کنم.

Now, what is spaced repetition?

حال، تکرار فاصله دار چیست؟

And how does it help you to learn a language?

و چگونه در یادگیری زبان به شما کمک می کند؟

The idea is I have a flashcard.

ایده این است که من یک فلش کارت دارم.

The flashcard has a picture of this.

فلش کارت یک عکس از این دارد.

And it says, “What is this?” And on the backside of the flashcard, it says,

و می گوید: "این چیست؟" و در پشت فلش کارت،

“Eine Flasche.” And so one day, it shows up and it says, “What’s this?”, and

"Eine Flasche" نوشته شده است. و بنابراین یک روز، ظاهر می شود و می گوید: "این چیست؟" و

I’m like, “Ah… eine Flasche.” And you tell it, “Okay, yeah, I got it.” And

من می گویم: "Ah… eine Flasche." و شما به آن می گویید، "باشه، بله، متوجه شدم." و

there’s a computer program that sees that and says, “Okay, well, you knew it.

یک برنامه کامپیوتری وجود دارد که آن را می بیند و می گوید: "خوب، خوب، شما آن را می دانستید.

Let me wait four days.”

بگذارید چهار روز صبر کنم.»

Four days later “What’s this?”, and you’re like, “Ah… eine Flasche?”

چهار روز بعد «این چیه؟» و شما می گویید «آه... این فلاشه؟»

It’s like, “Okay.” Seven days later: “What’s this?”, and you say, “Ah…

مثل این است که "باشه." هفت روز بعد: "این چیه؟" و شما می گویید "آه...

Flasche.” And then it’s like, “Okay.” 14 days later: “What’s this?”, and

فلاش." و پس از آن مانند "خوب." 14 روز بعد: "این چیست؟" و

you’re like, “I don’t remember.” And then it says, “Okay, eine Flasche.

شما مانند "یادم نیست." و سپس می‌گوید: «باشه، eine Flasche.

Let me show this to you in four days now.”

بگذارید چهار روز دیگر این را به شما نشان دهم.»

That’s it, it’s just… it expands, it tests you, and it expands the interval.

همین است، فقط... گسترش می‌یابد، شما را آزمایش می‌کند، و بازه را گسترش می‌دهد.

And then whenever you mess it up, it shrinks the interval.

و سپس هر زمان که آن را بهم می‌زنید، فاصله را کاهش می‌دهد.

I think it should be everywhere.

به نظر من باید همه جا باشه

Spaced repetition increases your retention, like, not just by 20% or 100%.

تکرار فاصله دار حفظ شما را افزایش می دهد، مانند، نه فقط 20٪ یا 100٪.

It increases it by like 300 to 400%.

حدود 300 تا 400 درصد آن را افزایش می دهد.

Wow!

وای!

It’s great.

عالیه.

I mean, if you got rid of every tip here and you just, like,

منظورم این است که اگر در اینجا از شر هر نکته خلاص شوید و فقط

used spaced repetition, it would quadruple your learning speed.

از تکرارهای فاصله دار استفاده کنید، سرعت یادگیری شما چهار برابر می شود.

Everything else is kind of built on the idea that spaced

هر چیز دیگری به نوعی بر این ایده استوار است که

repetition is… you must use it.

تکرار فاصله دار است... شما باید از آن استفاده کنید.

Why is learning from personalized content better than other forms of content?

چرا یادگیری از محتوای شخصی سازی شده بهتر از سایر اشکال محتوا است؟

This is another one of our memory gates.

این یکی دیگر از دروازه های حافظه ماست.

We have actually four of them.

ما در واقع چهار مورد از آنها را داریم.

It’s that we learn spellings of words very, very poorly.

این است که املای کلمات را خیلی خیلی ضعیف یاد می گیریم.

We learn sounds of words twice as well as spelling.

ما صداهای کلمات را دو برابر بهتر از املا یاد می گیریم.

And sounds of words are where people live when they’re trying

و صداهای کلمات جایی است که افراد در تلاش

to memorize translations.

برای حفظ ترجمه ها هستند.

So they’re just, you know, “mognog – camera, mognog – camera,”

بنابراین آنها فقط، می دانید، "mognog - دوربین، mognog - دوربین"

whatever, “fényképezőgép – camera.” This is the sound level.

، هر چیزی، "fényképezőgép - دوربین." این سطح صدا است.

At the level that you start using images, now you’re thinking about concepts.

در سطحی که شروع به استفاده از تصاویر می کنید، اکنون به مفاهیم فکر می کنید.

That’s twice as memorable as sounds, and four times as memorable as spellings.

این دو برابر به یاد ماندنی تر از صداها، و چهار برابر به یاد ماندنی از املا است.

And then there’s one other layer underneath that.

و سپس یک لایه دیگر در زیر آن وجود دارد.

There’s a fourth level that is twice as memorable as just the images.

سطح چهارمی وجود دارد که دو برابر تصاویر به یاد ماندنی است.

And that’s concepts that are relevant to me, that are about my life.

و این مفاهیمی است که به من مربوط است، که در مورد زندگی من است.

And so the idea of learning, let’s say, ‘dog’, and having a

و بنابراین ایده یادگیری، فرض کنید، "سگ"، و داشتن

picture of some random dog, that’s memorable – you’re using a picture.

تصویری از یک سگ تصادفی، به یاد ماندنی است - شما از یک عکس استفاده می کنید.

Good, awesome, good content.

مطالب خوب، عالی، خوب.

But if you learn the word ‘dog’ and you take a picture of your own dog, that

اما اگر کلمه "سگ" را یاد بگیرید و از سگ خود عکس بگیرید، این عکس

will stick in your head twice as well.

دو برابر در سر شما خواهد ماند.

And you didn’t have to do any extra work.

و شما نیازی به انجام کار اضافی ندارید.

So, personalization for me is this very, very fast route

بنابراین، شخصی‌سازی برای من این مسیر بسیار بسیار سریع

towards learning twice as fast.

برای یادگیری دو برابر سریع‌تر است.

And twice as fast when you’re talking about a language is a big deal,

و زمانی که در مورد یک زبان صحبت می‌کنید، سرعت دوبرابر، مشکل بزرگی است،

like, this is not a two-week process.

مثلاً، این یک فرآیند دو هفته‌ای نیست.

This is a long-term process.

این یک فرآیند طولانی مدت است.

And if I can save myself half of the time, that’s huge.

و اگر بتوانم نیمی از زمان را از خودم نجات دهم، بسیار بزرگ است.

And so I try to do that anywhere I can.

و بنابراین من سعی می کنم این کار را هر کجا که بتوانم انجام دهم.

And, I think, aside from just learning speed, there’s an aspect of motivation.

و، من فکر می کنم، جدا از سرعت یادگیری، جنبه ای از انگیزه وجود دارد.

If you’re looking through some flashcards and they’re about random things you don’t

اگر به چند فلش کارت نگاه می کنید و آنها در مورد چیزهای تصادفی هستند که به آنها

care about – you know, “The Declaration of Independence was written in this date,”

اهمیت نمی دهید - می دانید که "اعلامیه استقلال در این تاریخ نوشته شده است"

and you’re like, “Ew.” “This random law in the EU looks like this.” – then you’re not

و شما مانند "Ew" هستید. این قانون تصادفی در اتحادیه اروپا به این شکل است. - پس نمی

going to want to go to your flashcards.

خواهید به فلش کارت های خود بروید.

And, like, the EU example I’m not choosing randomly.

و مانند مثال اتحادیه اروپا که من به طور تصادفی انتخاب نمی کنم.

It’s like most of the content out on the internet is because the EU laws have all

مثل این است که بیشتر محتوای موجود در اینترنت به این دلیل است که قوانین اتحادیه اروپا

been translated into a bunch of languages.

به چندین زبان ترجمه شده است.

And so people use that to learn languages.

و بنابراین مردم از آن برای یادگیری زبان استفاده می کنند.

I’m like, “That’s so dry, it hurts!”

من می گویم، "خیلی خشک است، درد دارد!"

So when you’re learning flashcards, and like, “Oh, there’s my dog.

بنابراین هنگامی که در حال یادگیری فلش کارت هستید، و مانند: «اوه، سگ من اینجاست.

And there’s my wife, and there’s my Flasche.” Yeah, like, “Look at all

و همسرم و فلاشه من آنجاست.» آره، مثلاً «به همه

these things that are about me and about the things I care about.” Then

این چیزهایی که درباره من و چیزهایی که برایم اهمیت دارند نگاه کن.» سپس

you want to go back the next day, whereas if you’re just going through

می خواهید روز بعد به عقب برگردید، در حالی که اگر فقط

legal documents every day, you won’t.

هر روز اسناد قانونی را مرور کنید، این کار را نمی کنید.

So, I think, the motivation side and the learning speed for me are the two things

بنابراین، فکر می‌کنم جنبه انگیزه و سرعت یادگیری برای من دو چیز هستند

that make personalization a no-brainer.

که شخصی‌سازی را بی‌معنا می‌سازند.

You kind of have to do it.

یه جورایی باید انجامش بدی

Okay, let’s talk about vocabulary and how we can be smart

خوب، بیایید در مورد واژگان صحبت کنیم و اینکه چگونه می توانیم

with our vocabulary choices.

با انتخاب واژگان خود هوشمند باشیم.

Do you advocate for vocabulary lists?

آیا از لیست واژگان دفاع می کنید؟

I like lists when you can get rid of them, in terms of, like, a lot of…

من لیست‌ها را دوست دارم زمانی که بتوانید از شر آنها خلاص شوید، از نظر، مانند، بسیاری از ...

the center of our app tends to be in this thing we call the 625-word list.

مرکز برنامه ما در این چیزی است که ما آن را لیست 625 کلمه ای می نامیم.

And it’s the most common words in English that are very common but also very visual.

و این رایج ترین کلمات در زبان انگلیسی است که بسیار رایج اما بسیار بصری است.

So we get rid of things like and and the, but we do put in things like laptop.

بنابراین ما از شر چیزهایی مانند و و the خلاص می شویم، اما چیزهایی مانند لپ تاپ را وارد می کنیم.

Even though, if you’re in an introductory English course, usually you’re like,

اگرچه، اگر در یک دوره مقدماتی زبان انگلیسی هستید، معمولاً می‌گویید:

“No, let’s learn the colors.” But actually no, like, laptop – you’re

«نه، بیایید رنگ‌ها را یاد بگیریم». اما در واقع نه، مانند لپ تاپ - شما

going to use that, every day.

هر روز از آن استفاده خواهید کرد.

And so having lists of very high-value words, that’s great.

و بنابراین داشتن لیستی از کلمات بسیار با ارزش، عالی است.

You want to do that.

But if you go through that list, and you see laptop and you’re like,

شما می خواهید این کار را انجام دهید.

اما اگر آن لیست را مرور کنید و لپ‌تاپ را ببینید و بگویید:

“I don’t own a laptop, no one in my friend circle uses laptops.

«من لپ‌تاپ ندارم، هیچ‌کس در حلقه دوستانم از لپ‌تاپ استفاده نمی‌کند.

We’re all a desktop culture.

همه ما یک فرهنگ دسکتاپ هستیم.

This is what we do.” Maybe I don’t need that word.

این چیزیه که ما انجام میدیم." شاید من به این کلمه نیازی نداشته باشم.

Maybe I don’t care about president.

شاید من به رئیس جمهور اهمیتی نمی دهم.

Everyone’s talking about presidents all the time, but I

همه مدام در مورد رئیس جمهور صحبت می کنند، اما من

just don’t care about presidents.

فقط به رئیس جمهور اهمیت نمی دهم.

So I don’t need that word either.

پس من هم به این کلمه نیازی ندارم.

And so you having lists, that’s great, but anytime you see something that doesn’t

بنابراین، شما فهرست‌هایی دارید که عالی است، اما هر زمان که چیزی را دیدید که

feel relevant to you, get rid of it.

به شما مربوط نیست، از شر آن خلاص شوید.

It is not worth learning.

ارزش یادگیری ندارد.

You’ll pick it up later.

بعدا آن را می گیرید.

That’s a really good tip.

این نکته واقعاً خوبی است.

Really good tip.

واقعا نکته خوبیه

Okay, let’s come back to grammar.

خوب، بیایید به گرامر برگردیم.

What’s the best way to learn grammar?

بهترین راه برای یادگیری گرامر چیست؟

In the same way that trying to remember random laws about the EU is not going

همانطور که تلاش برای به خاطر سپردن قوانین تصادفی در مورد اتحادیه اروپا نمی

to stick, you memorizing random things like ‘she is,’ ‘they are,’ ‘you are’

ماند، شما چیزهای تصادفی مانند "او هست"، "آنها هستند"، "شما هستید" را حفظ می کنید

– like, this doesn’t mean anything.

- مثل اینکه این هیچ معنایی ندارد.

There’s no story there.

اونجا داستانی نیست

‘She is’ is not a story.

"او هست" یک داستان نیست.

And so our brains are going to reject that information because it’s not interesting.

و بنابراین مغز ما این اطلاعات را رد می کند زیرا جالب نیست.

It’s trying to memorize a random math equation.

سعی دارد یک معادله ریاضی تصادفی را به خاطر بسپارد.

But the idea of, like, “She is,” you know, “excited about learning.”

اما می‌دانید که ایده «او مشتاق یادگیری است».

And I know her, and she’s my friend.

و من او را می شناسم و او دوست من است.

And I have all these personal connections.

و من تمام این ارتباطات شخصی را دارم.

Suddenly, now that’s at level four - that’s that thing that you

ناگهان، اکنون در سطح چهار است - این چیزی است که

really, really stick- whereas ‘she is’ is a random collection of sounds.

واقعاً، واقعاً به آن چسبیده‌اید - در حالی که «او هست» مجموعه‌ای تصادفی از صداها است.

“She is a politician,” well that’s kind of neutral unless you know that person.

«او یک سیاستمدار است»، خوب این به نوعی خنثی است مگر اینکه شما آن شخص را بشناسید.

And so that’s at this level three, this place where you’re like, “Yeah,

و بنابراین این در سطح سه است، این جایی است که شما می گویید: "آره،

I kind of remember that pretty well.”

من آن را به خوبی به یاد دارم."

So it all comes back to memory for me; it always is memory for me.

بنابراین همه چیز برای من به خاطره باز می گردد. برای من همیشه خاطره است

Our brains are good at learning languages naturally.

مغز ما در یادگیری زبان ها به طور طبیعی خوب است.

What they’re bad at is remembering lots and lots of content

چیزی که آنها در آن بد هستند، به خاطر سپردن مطالب زیاد و

without a lot of time to learn.

بدون زمان زیادی برای یادگیری است.

And so, grammar for me has to be learned in the context of sentences that mean

و بنابراین، گرامر برای من باید در متن جملاتی که

something to you, that are important.

برای شما معنی دارند و مهم هستند، یاد گرفته شود.

And then, as long as you learn enough examples of things, your brain

و سپس، تا زمانی که مثال‌های کافی از چیزها را بیاموزید، مغز

will come up with the conjugations.

شما به صیغه‌ها می‌رسد.

You never took a grammar course in your native language – when you first became

شما هرگز یک دوره گرامر را به زبان مادری خود گذرانده اید - زمانی که برای اولین بار

fluent – and yet you were able to do that.

مسلط شدید - و با این حال توانستید این کار را انجام دهید.

Adults are actually better than children at building up grammar.

در واقع بزرگسالان در ساختن دستور زبان بهتر از کودکان هستند.

And so, we’ve not lost any of that ability; we’ve actually

و بنابراین، ما هیچ یک از این توانایی را از دست نداده ایم. ما در واقع

gained ability over that.

توانایی در مورد آن را به دست آورده ایم.

So we just need to pull in lots of sentences, and our brains

بنابراین ما فقط باید جملات زیادی را وارد کنیم و مغز ما

will handle the grammar part.

بخش دستور زبان را مدیریت خواهد کرد.

That said, one of the things that adults are very good at is learning a rule and

گفته می‌شود، یکی از چیزهایی که بزرگسالان در آن بسیار خوب هستند، یادگیری یک قانون و

seeing how it applies to lots of things.

دیدن نحوه اعمال آن در بسیاری از چیزها است.

And so for the people who are not terrified of grammar, who don’t hate that,

و برای افرادی که از دستور زبان نمی ترسند، از آن متنفر نیستند،

and didn’t have a terrible time in school being like, “Oh God, they’re throwing

و در مدرسه دوران بدی را سپری نکرده اند، اینطور است که "اوه خدا، آنها

more grammar at me.” For the people who actually got excited by grammar, you

گرامر بیشتری را به سمت من پرتاب می کنند." برای افرادی که واقعاً با دستور زبان هیجان زده شده اند، شما

learning a rule like in English that if you put an s at the end of a word, it

یک قاعده مانند انگلیسی را یاد می گیرید که اگر یک s در انتهای یک کلمه قرار دهید، آن

turns it into plural; and then you see it in a new sentence that’s personal to

را به جمع تبدیل می کند. و سپس آن را در یک جمله جدید که برای شما شخصی است

you, and you see it in another sentence that’s personal to you, and you just

، می بینید، و آن را در جمله دیگری می بینید که برای شما شخصی است، و فقط

keep seeing it everywhere, it gives those sentences a little bit more pizzazz.

آن را در همه جا می بینید، این جملات کمی پیتزاتر می کند.

It gives them a little more interest.

این به آنها کمی علاقه بیشتری می دهد.

And you learn faster because of the rule.

و به دلیل قانون سریعتر یاد می گیرید.

And so, for me, I like learning a lot of sentences, and then learning some

و بنابراین، برای من، من دوست دارم جملات زیادی را یاد بگیرم، و سپس برخی از

grammar rules and saying, “Oh my God, I know five sentences that work with that.

قوانین دستور زبان را یاد بگیرم و بگویم: "اوه خدای من، من پنج جمله می دانم که با آن کار می کنند.

Let me learn a sixth one.” And then learning another rule then.

بگذارید ششمین را یاد بگیرم.» و سپس یک قانون دیگر را یاد بگیرید.

And so, for me, grammar is a later-in-the-process step that, for

و بنابراین، برای من، گرامر یک مرحله بعدی است که برای

the people who are grammar nerds like me, for the people who are excited by

افرادی که مانند من گرامر هستند، برای افرادی که از

language, it will be really rewarding, and it will feel personal and do

زبان هیجان زده هستند، واقعاً ارزشمند خواهد بود و احساس شخصی و شخصی خواهد داشت. کاری

something for you that is valuable.

برایت انجام بده که ارزشمند است

But for the people who aren’t really excited by grammar, skip it.

اما برای افرادی که واقعاً از دستور زبان هیجان زده نیستند، از آن صرف نظر کنید.

Learn a lot of sentences; your brain will do the rest.

جملات زیادی یاد بگیرید؛ مغز شما بقیه کارها را انجام خواهد داد.

So why is having fun so important to learning a language?

پس چرا تفریح ​​برای یادگیری زبان اینقدر مهم است؟

I feel like I’m a broken record in terms of this memory stuff,

احساس می‌کنم از نظر این حافظه‌ها رکورد شکسته‌ای هستم،

but part of every memory is the emotional part of that memory.

اما بخشی از هر خاطره، بخش احساسی آن خاطره است.

And so if you have none of it, because this is a completely boring

و بنابراین، اگر هیچ یک از آن‌ها را ندارید، زیرا این یک

topic to you, and you’re just forcing yourself through it, then you have

موضوع کاملاً خسته کننده برای شما است، و فقط خودتان را مجبور به عبور از آن می‌کنید، پس

fewer associations in your brain.

تداعی‌های کمتری در مغزتان دارید.

And so your brain is like, “Well, you gave me fewer associations.

و بنابراین مغز شما شبیه این است: «خب، شما تداعی های کمتری به من دادید.

I guess you don’t want me to learn it as hard.

من حدس می زنم که شما نمی خواهید من آن را به سختی یاد بگیرم.

I guess you don’t want me to hold on to this thing.”

حدس می‌زنم که نمی‌خواهی من به این موضوع دست بزنم.»

Whereas the moment that someone’s like, “Hey, I made you this Flasche

در حالی که لحظه‌ای که کسی می‌گوید: «هی، من این فلاشه را برایت ساختم

and it has, like, your company on it.

و مانند شرکت شما روی آن است.

Like, “Go look at the thing… And it’s insulated and it will stay cold forever.

مانند، «برو به آن چیز نگاه کن... و عایق است و برای همیشه سرد می ماند.

And isn’t this fun swag?” This is actually like our favorite company swag.

و آیا این سواگ سرگرم کننده نیست؟» این در واقع مانند شرکت مورد علاقه ما است.

We made lots of things, shirts, all this stuff, but, like, the bottle was

ما چیزهای زیادی درست کردیم، پیراهن‌ها، همه این چیزها، اما بطری

the thing that everyone loved and was like, “Oh my God, this is so cool!” That

چیزی بود که همه آن را دوست داشتند و می‌گفتند: "اوه خدای من، این خیلی باحال است!" این

excitement about this object is a part of my memory of Flasche in this case.

هیجان در مورد این شی بخشی از خاطرات من از فلاش در این مورد است.

And so it sticks better.

و بنابراین بهتر می چسبد.

And so you being able to interact with people, you being able to have native

و به این ترتیب می‌توانید با مردم تعامل داشته باشید، می‌توانید

speaker conversations that you’re excited about, you being able to choose vocabulary

مکالمه‌هایی با زبان مادری داشته باشید که در مورد آن هیجان‌زده هستید، می‌توانید واژگانی را

that you want to do, you being able to play games with people and say, “Oh

که می‌خواهید انتخاب کنید، می‌توانید با مردم بازی کنید و بگویید: «اوه

my God, I can’t believe you said that.

خدای من، باورم نمیشه اینو گفتی

That’s so funny.

این خیلی خنده دار است.

No, no, it’s said this way but, like, that’s a hilarious joke and I’m going to

نه، نه، این طوری گفته می شود، اما، این یک شوخی خنده دار است و من برای

hold on to that forever.” Those are the things that make everything stick, they’re

همیشه آن را ادامه خواهم داد.» اینها چیزهایی هستند که باعث می شوند همه چیز بچسبد، آنها

the things that make it worth doing.

چیزهایی هستند که ارزش انجام دادن را دارند.

And they’re the things that keep you coming back day after day.

و آنها چیزهایی هستند که باعث می شوند شما روز به روز برگردید.

Because this is a long process, and you wanting to come back tomorrow is probably

زیرا این یک روند طولانی است و شما می خواهید فردا برگردید احتمالاً

the most important part of the process.

مهمترین بخش این روند است.

You know, we can do all these tips in terms of “Well, this

می‌دانید، ما می‌توانیم همه این نکات را در قالب «خوب، این

speeds up your learning by 20%.

کار یادگیری شما را 20 درصد افزایش می‌دهد» انجام دهیم.

This speeds it up by 300%.” But if you’re not coming back tomorrow, who cares?

این سرعت آن را 300٪ افزایش می دهد. اما اگر فردا برنگردی، چه کسی اهمیت می دهد؟

Yeah, so you need to have fun.

بله، پس باید از آن لذت ببرید.

I always think of books that I’ve read and the ones I remember are the ones

من همیشه به کتاب‌هایی فکر می‌کنم که خوانده‌ام و آن‌هایی که به یاد می‌آورم، آن‌هایی هستند

that either made me laugh out loud in a busy train carriage, or ones that made

که یا باعث می‌شوند در واگن قطار شلوغ بخندم، یا کتاب‌هایی که باعث

me sob, that I couldn’t put down until, like, two o’clock in the morning because

گریه‌ام شده‌اند، که نتوانستم آن‌ها را بگذارم، مثلاً دو. ساعت صبح چون

I was just so emotionally attached to the book and I had to finish the story.

خیلی به کتاب وابسته شده بودم و مجبور بودم داستان را تمام کنم.

So, would you recommend that people practice speaking regularly?

بنابراین، آیا به مردم توصیه می کنید که به طور منظم صحبت کنند؟

How important is speaking?

صحبت کردن چقدر مهم است؟

Because I find that students who are learning English particularly

چون متوجه شدم دانش آموزانی که به طور خاص انگلیسی یاد می گیرند

don’t speak as much in the beginning.

، در ابتدا به اندازه کافی صحبت نمی کنند.

And so they get to a kind of lower intermediate level and they start working

و به این ترتیب آنها به یک سطح متوسط ​​پایین تر می رسند و

on the speaking more, but they have, you know, a lack of confidence because

بیشتر روی صحبت کردن شروع می کنند، اما می دانید، آنها اعتماد به نفس ندارند زیرا

they haven’t done very much of it.

خیلی از آن کار را انجام نداده اند.

Speaking is its own skill.

صحبت کردن مهارت خودش است.

I think sometimes people think that if they just learn enough vocabulary,

من فکر می کنم گاهی اوقات مردم فکر می کنند که اگر فقط واژگان کافی یاد بگیرند،

speaking will come on its own.

صحبت کردن خود به خود به وجود می آید.

And it does a little bit.

و کمی انجام می دهد.

I’ve certainly… when I learned French, my first three months I didn’t speak at all.

من مطمئناً... وقتی زبان فرانسه را یاد گرفتم، سه ماه اولم اصلاً صحبت نمی‌کردم.

I was just pulling in vocabulary.

من فقط دایره لغات را می کشیدم.

And then, when I was doing it using this method, all this stuff, and then

و بعد، وقتی با استفاده از این روش انجامش می‌دادم، همه این چیزها، و بعد از

three months in I started speaking and I found I could, it just didn’t feel good.

سه ماه شروع به صحبت کردم و متوجه شدم که می‌توانم، فقط احساس خوبی نداشتم.

And so I felt scared and it was a little stunted, but I could.

و بنابراین من احساس ترس کردم و کمی عقب مانده بود، اما می توانستم.

And so the vocabulary, the grammar, all this stuff is part of the process,

و بنابراین، واژگان، گرامر، همه این چیزها بخشی از فرآیند است،

but the speaking is its own skill.

اما صحبت کردن مهارت خودش است.

And it only gets better if you practice speaking.

و فقط اگر صحبت کردن را تمرین کنید بهتر می شود.

And so, for me, if you have exchange partners, if you have native speakers

و بنابراین، برای من، اگر شرکای مبادله ای دارید، اگر زبان مادری

that you can interact with, the art – like, really the game – of saying

دارید که می توانید با آنها تعامل داشته باشید، هنر - مانند، واقعاً بازی - گفتن

“I need to talk about this thing, but I don’t know what it’s called.

"من باید در مورد این موضوع صحبت کنم، اما نمی دانم چه چیزی است. نامیده می شود.

So hey, can you give me the thing that you put water in?” And they say, “Oh, a

پس هی، می‌توانی چیزی را که در آن آب ریختی به من بدهی؟» و آنها می گویند: "اوه، یک

bottle?” You’re like, “Yeah, the bottle.

بطری؟" شما مانند، "آره، بطری.

Can you give me the bottle?” That moment that I didn’t jump to my native language,

می‌توانی بطری را به من بدهی؟» آن لحظه که به زبان مادری ام نرفتم، به زبان

I stuck in my target language, and I said, “Can you give me the thing [new

مقصدم گیر کردم و گفتم: «می‌توانی چیزی [

word] that you put water [connected word] into [cool preposition, nice use

کلمه جدید] را به من بدهی که آب [کلمه متصل] را در [حرف اضافه، کاربرد خوب] بگذاری.

of grammar!], now that cloud of words of thing – water – into is now connected

از دستور زبان!]، اکنون آن ابری از کلمات - آب - به

to a completely new word: bottle.

یک کلمه کاملاً جدید متصل شده است: بطری.

And also, like, A] you built a new vocabulary word, but B], you

و همچنین، مانند A] شما یک لغت واژگان جدید ساختید، اما B]، شما

just practiced the actual art of fluency, the actual skill of

فقط هنر واقعی تسلط، مهارت واقعی

what it is to speak to someone.

صحبت کردن با کسی را تمرین کردید.

And even if they’re not a native speaker that you’re speaking to,

و حتی اگر آنها یک زبان مادری نباشند که شما با آن صحبت می کنید،

you’re still practicing that skill.

شما همچنان این مهارت را تمرین می کنید.

And so, if you can stick to your target language and just kind of

و بنابراین، اگر بتوانید به زبان مقصد خود بچسبید و فقط به نوعی

practice this idea of jumping around the words you don’t know, then

این ایده پریدن به دور کلماتی را که نمی دانید

you are practicing fluency itself.

تمرین کنید، در این صورت خود روانی را تمرین می کنید.

And you can’t, there’s no other way to practice it.

و شما نمی توانید، هیچ راه دیگری برای تمرین آن وجود ندارد.

What would you recommend to students who say, “I just struggle

چه چیزی را به دانش‌آموزانی که می‌گویند، «فقط

to find a language partner”?

برای یافتن یک شریک زبان تلاش می‌کنم» توصیه می‌کنید؟

A] You can do a lot on your own.

الف] شما می توانید کارهای زیادی را به تنهایی انجام دهید.

And so the idea of starting to use things like spaced repetition and, like, pulling

و بنابراین ایده شروع به استفاده از چیزهایی مانند تکرار فاصله دار و، مانند، کشیدن

in vocabulary and all this stuff, like, that’s all stuff you can do on your own.

واژگان و همه این چیزها، مانند، همه چیزهایی است که می توانید به تنهایی انجام دهید.

This is why people build apps: it’s because it’s not

به همین دلیل است که مردم برنامه می‌سازند: به این دلیل است که

always easy to find partners.

یافتن شریک همیشه آسان نیست.

I think in terms of, you know, resources for finding partners, there are lots

من فکر می کنم از نظر منابع برای یافتن شرکا، چیزهای زیادی

of things like, you know, Tandem and iTalki and things like that.

مانند Tandem و iTalki و چیزهایی از این قبیل وجود دارد.

There’s lots of communities where you can try to find

انجمن های زیادی وجود دارد که می توانید سعی کنید

language partners of that type.

شرکای زبانی از این نوع را پیدا کنید.

And so that is helpful.

و بنابراین این مفید است.

I think you moving your standard and saying, “Hey, I don’t necessarily need

فکر می‌کنم معیارتان را تغییر می‌دهید و می‌گویید: «هی، من برای تمرین این مهارت روانی لزوماً به

a native speaker for me to practice this fluency skill.” Okay, cool, that

یک زبان مادری نیاز ندارم.» خوب، عالی، این

will open up your options as well.

گزینه های شما را نیز باز می کند.

And I think the last piece is, if you really want that kind of interaction,

و من فکر می کنم آخرین قطعه این است که اگر واقعاً چنین تعاملی را می خواهید،

this idea of “I want to have a person that I’m working with, but I don’t have either

این ایده "من می خواهم شخصی داشته باشم که با او کار می کنم، اما

a lot of time, or I don’t have a lot of access,” the idea of trying to make sure

زمان زیادی ندارم یا ندارم." دسترسی زیادی نداشته باشم،" ایده تلاش برای اطمینان از

that every minute of that you get as much as you can out of it, for me, that ends up

اینکه هر دقیقه از آن به همان اندازه که می توانید از آن بهره ببرید، برای من،

being at least how I try to optimize that.

حداقل به نحوه تلاش من برای بهینه سازی آن ختم می شود.

So, whenever I’m spending time with native speakers, whether that’s an

بنابراین، هر زمان که با زبان مادری وقت می گذرانم، خواه این یک

exchange partner, or that’s a tutor that I’m paying, I actually use all

شریک مبادله ای باشد یا معلمی که من پول می دهم، در واقع از تمام

of that time to get content from that interaction and put it into my flashcards.

آن زمان برای دریافت محتوا از آن تعامل و قرار دادن آن در فلش کارت هایم استفاده می کنم.

It’s actually been the last year of… my company’s whole history has been making

این در واقع آخرین سال از… تمام تاریخ شرکت من این بوده است که

products around that and being like, “Let’s connect you with that person,

محصولاتی پیرامون آن تولید کند و اینگونه بگوید: «بیایید شما را با آن شخص مرتبط کنیم،

but let’s have every minute of that pulled into flashcards automatically.”

اما بیایید هر دقیقه از آن را به صورت خودکار در فلش کارت‌ها قرار دهیم».

Because I think it’s really easy to have a conversation like we’re having.

چون فکر می‌کنم داشتن مکالمه‌ای مثل ما بسیار آسان است.

And then you walk away and you have three takeaways.

و سپس دور می شوید و سه غذای آماده دارید.

And that’s it.

و بس.

What was it?

What did we do?

چی بود؟

چه کار کردیم؟

What did we even talk about?

اصلا در مورد چی صحبت کردیم؟

Like, what happened?

Like, we talked through seven tips, do you remember all of them?

مثلا چی شد؟

مثلاً ما از طریق هفت نکته صحبت کردیم، آیا همه آنها را به خاطر دارید؟

Like, no, we don’t have that much memory.

نه، ما آنقدر حافظه نداریم.

You have to go back through.

باید برگردی.

We talked about lots of things in this conversation, more than the

ما در این گفتگو در مورد چیزهای زیادی صحبت کردیم، بیش از

seven tips, but can you remember them?

هفت نکته، اما آیا می توانید آنها را به خاطر بسپارید؟

No, you’re going to walk away with like three takeaways.

نه، شما با سه غذای آماده کنار می روید.

But if, you know, if someone’s listening to this podcast and all

اما اگر، می دانید، اگر کسی در تمام

the way through – or they’re watching this video – and every minute they’re

طول مسیر به این پادکست گوش می دهد - یا در حال تماشای این ویدیو است - و هر دقیقه

taking notes, “Oh, he said that.

یادداشت برداری می کند، "اوه، او این را گفت.

Oh, she said that,” and then they take those notes and they put

اوه، او این را گفت.» و سپس آنها آن یادداشت ها را برمی دارند و آنها

them into flashcards, then they’ll remember every minute of this thing.

را در فلش کارت ها می گذارند، سپس هر دقیقه از این چیز را به خاطر می آورند.

And so, if you’re paying for a tutor, and you forget everything that happened

و بنابراین، اگر برای یک معلم خصوصی پول می‌دهید، و تمام اتفاقاتی که

with that tutor, like, what a waste!

برای آن معلم افتاده را فراموش می‌کنید، مثلاً چه هدر دادنی!

Like that’s so much good content that showed up there that was all personal.

مثل اینکه محتوای بسیار خوبی بود که در آنجا ظاهر شد و همه شخصی بود.

It’s all exactly the perfect content that you would possibly want.

این دقیقاً محتوای کاملی است که احتمالاً می خواهید.

You need to get that into flashcards if that’s going to be

اگر قرار است

something that you hold on to.

چیزی باشد که به آن پایبند باشید، باید آن را در فلش کارت‌ها بیاورید.

So that’s been a lot of our focus.

بنابراین تمرکز ما بر این بوده است.

So your app does that automatically, right?

بنابراین برنامه شما این کار را به طور خودکار انجام می دهد، درست است؟

Yeah, that’s been our focus, especially for English because there’s

بله، این تمرکز ما بوده است، به خصوص برای زبان انگلیسی، زیرا

so many people that are at this intermediate level that can listen to

افراد زیادی در این سطح متوسط ​​هستند که می توانند به

a conversation like this and be okay.

مکالمه ای مانند این گوش دهند و خوب باشند.

That we didn’t need to go slowly and say, “Okay, well, we need to, you

نیازی نیست آهسته پیش برویم و بگوییم: "خوب، خوب،

know, do English for beginner Spanish speakers, English for beginner German

می‌دانید، باید انگلیسی را برای مبتدی اسپانیایی زبانان، انگلیسی را برای آلمانی

speakers.” Like, we just said, “Come on in, intermediates, we’ll talk in

زبانان مبتدی انجام دهیم." مثلاً، ما فقط گفتیم، "بفرمایید، افراد متوسط، ما به

English, you’ll stumble through if you need to, and everything you say

زبان انگلیسی صحبت می کنیم، اگر لازم باشد به اشتباه خواهید رسید، و هر چیزی که شما می گویید

we’re going to pull into the app.”

را وارد برنامه خواهیم کرد."

So many people need to learn English.

افراد زیادی نیاز به یادگیری زبان انگلیسی دارند.

And so many people don’t have really clear tools to get personalized, good content

و بسیاری از مردم ابزارهای واقعاً واضحی برای شخصی‌سازی و محتوای خوب ندارند

that is, like, all about their lives into some kind of app, so that they can study

که مثلاً همه چیز در مورد زندگی آنها باشد به نوعی برنامه، به طوری که می‌توانند

during the week instead of relying on either paying tons of money to a bunch

در طول هفته به جای اینکه متکی به پرداخت هزینه‌های زیادی باشند، مطالعه کنند. یک دسته

of tutors so that they’re seeing a tutor an hour a day, or not having access

از معلمان به طوری که آنها یک معلم خصوصی را یک ساعت در روز می بینند یا

to that content, just forgetting it.

به آن محتوا دسترسی ندارند و فقط آن را فراموش می کنند.

For me, that’s a tragedy.

برای من، این یک تراژدی است.

So that’s been a lot of our focus for the last year.

بنابراین در سال گذشته تمرکز ما بر این موضوع بوده است.

It’s been really insightful.

واقعاً روشنگر بود.

And anyone watching or listening who’s interested to know more, where can we

و هر کسی که تماشا می کند یا گوش می دهد و علاقه مند به دانستن بیشتر است، کجا می توانیم

find your amazing app and products?

برنامه و محصولات شگفت انگیز شما را پیدا کنیم؟

So, just Google Fluent Forever – f-l-u-e-n-t, forever: f-o-r-e-v-e-r.

بنابراین، فقط Google Fluent Forever – روان، برای همیشه: برای همیشه.

Our website is fluent hyphen forever.com.

وب سایت ما خط خطی روان forever.com است.

And so that’s a big mouthful, and I tend to just be like, “Just Google

و بنابراین این یک لقمه بزرگ است، و من تمایل دارم فقط مانند "فقط گوگل

it,” but fluent hyphen forever.com.

آن را"، اما خط فاصله روان forever.com.

All right.

خیلی خوب.

I’m going to bring today’s session to a close by saying a huge thank you to Gabe

من می خواهم جلسه امروز را با تشکر فراوان از Gabe

for sharing all that knowledge with us.

برای به اشتراک گذاشتن این همه دانش با ما به پایان برسانم.

Hopefully, you found these tips useful.

امیدواریم این نکات برای شما مفید بوده باشد.

Don’t forget, I have a really lovely PDF for you to download for free.

فراموش نکنید، من یک پی دی اف واقعا دوست داشتنی دارم که می توانید آن را به صورت رایگان دانلود کنید.

All you need to do is let me know where to send it.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که به من اطلاع دهید که آن را به کجا ارسال کنم.

Just click on the link below and sign up to my mailing list,

فقط روی لینک زیر کلیک کنید و در لیست پستی من ثبت نام کنید

and I’ll pop it in your inbox.

و من آن را در صندوق ورودی شما قرار می دهم.

And if you are really keen to practise your conversation or your pronunciation I

و اگر واقعاً مشتاق تمرین مکالمه یا تلفظ خود هستید

do also have products that will help you.

، محصولاتی نیز دارم که به شما کمک خواهند کرد.

I’ll put all the useful links in the description below.

تمام لینک های مفید را در توضیحات زیر قرار می دهم.

Don’t forget to give this a little like, perhaps even leave a comment,

فراموش نکنید که این را کمی لایک کنید، شاید حتی یک نظر بگذارید،

and I’ll see you in the next video.

و من شما را در ویدیوی بعدی می بینم.