Learn English Vocabulary Daily #19.4 — British English Podcast

Hello, and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام، و به پادکست انگلیسی مانند یک بومی خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 19, Day 4 of Your English Five a

نام من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 19, Day 4 of Your English Five a

Day, the series that aims to deep dive into five pieces of vocabulary every

Day هستید، مجموعه‌ای که هدفش این است که هر

day of the week from Monday to Friday.

روز هفته از دوشنبه تا جمعه به پنج بخش از واژگان بپردازد.

So, let's start today's list.

بنابراین، بیایید لیست امروز را شروع کنیم.

We begin with the adjective gridlocked.

با صفت gridlocked شروع می کنیم.

Gridlocked.

قفل شده.

We spell this G R I D L O C K E D.

ما این را G R I D L O C K E D.

Gridlocked.

Gridlocked می نویسیم.

Gridlocked.

قفل شده.

To be gridlocked is, particularly the roads, is where the roads are blocked

مسدود بودن به خصوص جاده ها جایی است که جاده ها

with a large amount of traffic, where the vehicles are unable to move.

با حجم زیادی از ترافیک مسدود می شوند، جایی که وسایل نقلیه قادر به حرکت نیستند.

So, if you talk about an area being gridlocked, then you're suggesting

بنابراین، اگر در مورد منطقه‌ای صحبت می‌کنید که قفل شده است، آنگاه می‌گویید

that the roads are just a nightmare.

که جاده‌ها فقط یک کابوس هستند.

You are unable to drive freely around this area because there is

شما نمی توانید آزادانه در اطراف این منطقه رانندگی کنید زیرا

just standstill traffic everywhere.

همه جا فقط ترافیک است.

It's gridlocked.

مسدود شده است.

There's nothing worse than being in a hurry, perhaps you're late for

هیچ چیز بدتر از این نیست که عجله داشته باشید ، شاید دیر به سر کار آمده اید

work and you hit gridlocked traffic.

و به ترافیک مسدود شده اید.

Oh, what a nightmare.

اوه چه کابوس

So, here's an example sentence,

بنابراین، در اینجا یک جمله مثال آمده است،

" I hate driving through London during rush hour, it's always gridlocked

"من از رانندگی در لندن در ساعات شلوغی متنفرم، همیشه مسدود است

and I never get to work on time!"

و من هرگز به موقع سر کار نمی روم!"

Okay, so next on the list is the phrase in a huff.

بسیار خوب، پس در لیست بعدی عبارتی است که در یک صدای خنده دار قرار دارد.

So, you are in a huff, to be in a huff.

بنابراین، شما در یک غوغا هستید، تا در یک غوغا باشید.

So, we spell this in, I N.

بنابراین، ما این را به زبان، I N.

A.

A.

Huff, H U F F.

Huff، H U F F.

In a huff.

In a huff می نویسیم.

I love this phrase.

من عاشق این عبارت هستم.

To be in a huff is to be upset or angry about something.

غوغا بودن یعنی ناراحت یا عصبانی بودن از چیزی.

Usually, you've been offended by something someone said or done.

معمولاً از چیزی که کسی گفته یا انجام داده است شما را آزرده خاطر کرده است.

So, if I am making everyone a cup of tea, but I don't ask you if you

بنابراین، اگر من برای همه یک فنجان چای درست می‌کنم، اما از شما نمی‌پرسم که آیا

want a cup of tea, I just go and make everyone else a cup of tea.

یک فنجان چای می‌خواهید، فقط می‌روم و برای دیگران یک فنجان چای درست می‌کنم.

Then you're going to probably be a little bit upset with me, a little bit annoyed.

آن وقت احتمالاً کمی از دست من ناراحت می شوی، کمی آزرده می شوی.

You'll be offended,

شما ناراحت می شوید،

"Why did Anna not ask me if I wanted tea?

"چرا آنا از من نپرسید که آیا من چای می خواهم؟

I did want a cup of tea.

من یک فنجان چای می خواستم.

Why didn't she ask me?"

چرا او از من نپرسید؟"

So, rather than coming and talking to me about it or saying something, you

بنابراین، به جای اینکه بیایید و در مورد آن با من صحبت کنید یا چیزی بگویید،

might just quietly feel angry and behave in a slightly passive-aggressive way.

ممکن است بی سر و صدا احساس عصبانیت کنید و به شیوه ای کمی منفعلانه-پرخاشگرانه رفتار کنید.

So, therefore you are in a huff.

بنابراین، بنابراین شما در یک غوغا هستید.

And I'd say,

"Oh, what's wrong with that person?

و من می گفتم:

"اوه، این شخص چه مشکلی دارد؟ آیا

Are they in a huff?

آنها در حال هول هستند؟ آیا

Have I done something wrong?

من کار اشتباهی انجام داده ام؟

What's going on?"

چه خبر است؟"

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"Pam walked out of the restaurant in a right huff earlier.

"پم زودتر با صدای بلند از رستوران بیرون رفت.

And all because they didn't have knickerbocker glory on the menu!"

و همه اینها به این دلیل است که آنها شکوه و عظمتی را در منو نداشتند!"

Knickerbocker glory.

شکوه Knickerbocker.

Oh gosh, that's a little bit of a mouthful.

اوه خداییش این یه ذره لقمه. در

I did actually have to record that three times because my mouth isn't

واقع مجبور شدم آن را سه بار ضبط کنم زیرا

working properly this morning.

امروز صبح دهانم به درستی کار نمی کند.

Knickerbocker glory.

شکوه Knickerbocker.

It's a specific type of ice cream dessert that you would get in a

این یک نوع خاص از دسر بستنی است که می توانید آن را در یک

very tall glass in a restaurant.

لیوان بسیار بلند در یک رستوران تهیه کنید.

Knickerbocker glory.

شکوه Knickerbocker.

Knickerbocker glory.

شکوه Knickerbocker.

It's a good tongue twister first thing in the morning.

این یک زبانه خوب در اول صبح است.

Knickerbocker glory.

شکوه Knickerbocker. ما

There we go.

میرویم آنجا.

So, I would be in a huff if I really wanted knickerbocker

بنابراین، اگر واقعاً می‌خواهم شکوه و

glory and they'd run out.

جلال را بخواهم و آن‌ها تمام شوند، غمگین می‌شوم.

And I'd say,

"But I came to this restaurant because you do the best knickerbocker glory in town.

و من می‌گفتم،

"اما من به این رستوران آمدم که شما بهترین شکوه و جلال را در شهر انجام می‌دهید.

How dare you not have enough knickerbocker glories to go around!?"

چطور جرات دارید که به اندازه کافی افتخار نکنید تا بگردید!"

Alright, moving on from knickerbocker glories and being in

بسیار خوب، از شکوه های knickerbocker و در حال

a huff, we have the noun torrent.

غوطه ور شدن، اسم تورنت را داریم.

Torrent.

تورنت

We spell this T O R R E N T, torrent.

ما این را T O R R E N T، تورنت می نویسیم.

A torrent is a large amount of something.

تورنت مقدار زیادی از چیزی است.

Often it's a large amount of something that's sudden and uncontrollable.

اغلب مقدار زیادی از چیزی است که ناگهانی و غیرقابل کنترل است. وقتی به کلمه سیلاب فکر می کنم

I always think of rain or water when I think of the word torrent.

همیشه به باران یا آب فکر می کنم .

Here's an example sentence,

این یک جمله مثال است،

"Tony let out a torrent of abuse at the team coach this evening, just because his

"تونی امروز عصر سیل توهین به مربی تیم را به راه انداخت، فقط به این دلیل که

son wasn't picked for the regional finals.

پسرش برای فینال های منطقه انتخاب نشد.

He'll be lucky to keep his place on the team next season at this rate."

او خوش شانس خواهد بود که جایگاه خود را در فصل آینده با این سرعت در تیم حفظ کند. "

So, there we had a torrent of abuse.

بنابراین، در آنجا با سیلابی از سوء استفاده مواجه شدیم.

So, lots of sudden and uncontrollable bad words coming out of someone's mouth.

بنابراین، بسیاری از کلمات بد ناگهانی و غیرقابل کنترل از دهان کسی خارج می شود.

A torrent of abuse.

سیلی از سوء استفاده

Next on the list is the adjective mild-mannered, mild-mannered.

بعدی در لیست صفت ملایم رفتار، ملایم رفتار است.

We spell this M I L D.

ما این را M I L D.

Mild.

خفیف می نویسیم.

And then a hyphen, mannered, M A N N E R E D, mild-mannered.

و سپس خط فاصله، با رفتار، M A N N E R E D، ملایم رفتار.

If you are described as being mild-mannered, then you are quite

اگر از شما به عنوان فردی ملایم توصیف می شود، پس شما کاملا

gentle and you don't show any extreme emotions, so, you are not someone who

ملایم هستید و هیچ گونه احساسات شدید نشان نمی دهید ، بنابراین، شما کسی نیستید که

shows your anger or disgust or jealousy.

خشم، انزجار یا حسادت خود را نشان دهید.

You're just gentle and kind and polite.

شما فقط ملایم و مهربان و مودب هستید.

Very mild-mannered.

خیلی با اخلاق

Here's an example sentence,

این یک جمله مثال است،

"You have to be a very mild-mannered person to work in a children's

"شما باید یک فرد بسیار ملایم باشید تا در مهد کودک کار کنید

nursery, you need to put up with a lot of disobedient toddlers!"

، باید با تعداد زیادی از کودکان نوپا نافرمان کنار بیایید!"

Next on the list, or rather last on the list, we have an

بعدی در لیست، یا بهتر است بگوییم آخرین لیست،

idiom and it is the last straw.

اصطلاحی داریم و آن آخرین نی است.

The last straw.

آخرین نی.

We spell this the, T H E.

ما این را می نویسیم، T H E.

Last, L A S T.

Last، L A S T.

Straw, S T R A W.

Straw، S T R A W.

The last straw.

آخرین نی.

Now if you say something is the last straw, then it's the final thing

حالا اگر می گویید چیزی آخرین نی است، آن اتفاق آخری است

that happens that breaks a person.

که آدم را می شکند.

So, imagine that you are already under a lot of pressure at work.

بنابراین، تصور کنید که در حال حاضر تحت فشار زیادی در محل کار هستید.

You have a lot to do.

شما باید کارهای زیادی انجام دهید.

And then someone comes in and says,

و بعد یک نفر وارد می شود و می گوید:

"There's an emergency.

"یک مورد اضطراری وجود دارد.

We have another case.

ما یک مورد دیگر داریم.

You need to take this extra burden.

شما باید این بار اضافی را تحمل کنید.

You need to take this extra load."

شما باید این بار اضافی را تحمل کنید."

Even though you've already got enough to do.

حتی اگر قبلاً به اندازه کافی برای انجام دادن دارید.

You need to take this extra case.

شما باید این مورد اضافی را بگیرید.

And I say,

و من می گویم:

"I can't do it.

"من نمی توانم این کار را انجام دهم.

I can't."

نمی توانم."

And I have a mental breakdown and emotional breakdown, and

و من یک فروپاشی ذهنی و عاطفی دارم و

I'm just unable to function.

فقط قادر به عملکرد نیستم.

And I signed off work sick for the next three months because

و من برای سه ماه آینده کار را به دلیل اینکه

it was just too much pressure.

فشار زیادی داشت، قراردادم.

I often feel like I get to the last straw in my household with my two young boys

من اغلب احساس می کنم با دو پسر جوانم

who sometimes can be a real handful.

که گاهی اوقات می توانند یک مشت واقعی باشند، به آخرین نیش خانه ام می رسم.

They are not mild-mannered as most children aren't.

آن‌ها مانند اکثر کودکان خوش اخلاق نیستند.

They are loud and they really you know, have tantrums, they

آنها پر سر و صدا هستند و واقعاً می دانید، عصبانی هستند، آنها

can really show their emotions.

واقعاً می توانند احساسات خود را نشان دهند.

And so, sometimes if I've got a lot going on, I'm stressed with work, I'm tired, I'm

و به این ترتیب، گاهی اوقات اگر زیاد درگیر شده باشم، از کار استرس دارم، خسته هستم،

trying to cook, and the pans are bubbling, and whatever's in the oven is burning,

سعی می کنم آشپزی کنم، تابه ها حباب می زنند، و هر چه در فر است می سوزد،

and the cat is trying to get my attention.

و گربه سعی می کند توجه من را جلب کند

So, the cat is clawing and using me as a tree and climbing up my

بنابراین، گربه در حال پنجه زدن است و از من به عنوان درخت استفاده می کند و از پشت من بالا می رود

back and I'm screaming and then the kids come running into the kitchen.

و من فریاد می زنم و بعد بچه ها دوان دوان وارد آشپزخانه می شوند.

And one kid is in a huff because I didn't let him have chocolate before

و یکی از بچه ها در حال هول است زیرا من به او اجازه ندادم قبل از شام شکلات بخورد

dinner and the other kid is having a meltdown, is having a tantrum for

و بچه دیگر در حال آب شدن است، به

some silly reason like they can't get the sellotape to stick two pieces of

دلایل احمقانه ای مثل اینکه نمی توانند نوار چسب را برای چسباندن دو قطعه

metal together or something ridiculous.

فلز به هم بچسبانند، عصبانی است. یا چیز مسخره ای

And then one of the children knocks over a vase and the

و سپس یکی از بچه ها گلدانی را می کوبد و

vase just smashes on the floor.

گلدان فقط روی زمین کوبیده می شود.

Then I would go,

بعد من می گفتم:

"That's it!

"همین!

That's the last straw."

این آخرین نی است."

That last thing that just happened has broken my resolve.

آخرین اتفاقی که افتاد عزمم را شکست.

I cannot cope anymore.

دیگه نمیتونم کنار بیام

This is too much.

این خیلی زیاده.

I'm out of here.

من از اینجا خارج شده ام.

And then, of course, I don't leave the children because that

و سپس، البته، من بچه ها را رها نمی کنم، زیرا این کار

would be terrible parenting.

والدینی وحشتناک خواهد بود.

But I might just turn off the pans, turn off the oven, lock the children into the

اما من ممکن است فقط تابه ها را خاموش کنم، فر را خاموش کنم، بچه ها را در

front room where they're safe, with the cat, away from the glass, and I might

اتاق جلویی که در آن امن هستند، با گربه، دور از شیشه حبس کنم، و ممکن است

just lie down on the floor and cry.

فقط روی زمین دراز بکشم و گریه کنم.

Because that last thing that happened was the last straw.

زیرا آن آخرین اتفاقی که افتاد، آخرین نی بود.

I could no longer cope, and I'd phone someone and say,

دیگر نمی‌توانستم کنار بیایم و به کسی تلفن می‌زدم و می‌گفتم:

"I need help.

"من به کمک نیاز دارم.

Please come round here and save me."

لطفاً به اینجا بیایید و مرا نجات دهید."

I mean, it's never really gotten to that point.

منظورم این است که هرگز واقعاً به آن نقطه نرسیده است.

It's never been that bad in the past, but I can certainly relate to that scenario.

هرگز در گذشته آنقدر بد نبوده است، اما من مطمئناً می توانم با آن سناریو ارتباط برقرار کنم.

Here's another example sentence,

در اینجا یک جمله مثال دیگر وجود دارد،

"I've always given you the benefit of the doubt, Danny, but this last act

"من همیشه به تو شک و تردید را داده ام، دنی، اما این آخرین عمل

of violence really is the last straw.

خشونت آمیز واقعاً آخرین نی است. می

I want you to leave now, it's over between us."

خواهم اکنون بروی، کار بین ما تمام شده است."

Dun, dun, dun.

دان، دان، دان.

Bit of drama there.

کمی درام وجود دارد.

Okay, so, those were our five for today.

خوب، پس، این پنج نفر برای امروز ما بودند.

Let's do a quick recap.

بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the adjective gridlocked, which is describing an

ما با صفت gridlocked شروع کردیم که منطقه ای را توصیف می کند

area where the roads are blocked because of traffic, unable to move.

که جاده ها به دلیل ترافیک مسدود شده اند و قادر به حرکت نیستند.

Then we had the phrase in a huff, in a huff, where someone is upset,

سپس عبارت in a huff، in a huff را داشتیم که در آن شخصی

angry, or offended for some reason.

به دلایلی ناراحت، عصبانی یا توهین شده است.

Then we had the noun torrent, torrent, which is a large amount of something

سپس اسم torrent، torrent را داشتیم که مقدار زیادی از چیزی است که

often sudden and uncontrollable.

اغلب ناگهانی و غیرقابل کنترل است.

Then we had the adjective mild-mannered, mild-mannered, which

سپس صفت ملایم، ملایم رفتار را داشتیم،

is someone who is very gentle and kind and shows no extreme emotions.

یعنی فردی که بسیار ملایم و مهربان است و هیچ عواطف افراطی نشان نمی دهد.

And then we had the idiom the last straw.

و سپس اصطلاح آخرین نی را داشتیم.

Which is the last thing that is added to the weight that breaks their resolve.

این آخرین چیزی است که به وزن اضافه می شود که عزم آنها را می شکند.

It's to a point where they can no longer cope.

به جایی رسیده که دیگر نمی توانند کنار بیایند.

Okay, so let's now do this for pronunciation.

خوب، حالا بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Gridlocked.

قفل شده.

Gridlocked.

قفل شده.

In a huff.

در یک غوغا.

In a huff.

در یک غوغا.

Torrent.

تورنت

Torrent.

تورنت

Mild-mannered.

خوش اخلاق.

Mild-mannered.

خوش اخلاق.

The last straw.

آخرین نی.

The last straw.

آخرین نی.

Fantastic.

خارق العاده.

Now, imagine that someone suddenly out of nowhere just starts

حالا تصور کنید که یک نفر ناگهان شروع به

shouting a lot of abuse at you.

توهین زیاد به شما کند.

And it's a real surprise.

و این یک شگفتی واقعی است.

You don't understand why this person is shouting so much abuse at you.

تو نمیفهمی چرا این آدم اینقدر سرت فریاد میزنه. از

What noun could we use instead of saying a lot of abuse?

چه اسمی می‌توانیم به‌جای گفتن توهین زیاد استفاده کنیم؟

We could say...

می توان گفت ...

a torrent of abuse.

سیلی از سوء استفاده.

A torrent of abuse.

سیلی از سوء استفاده

And this is very surprising because the person who abuses

و این بسیار تعجب آور است زیرا فردی که از شما سوء استفاده می کند

you is normally very gentle and doesn't show any strong emotions.

معمولاً بسیار ملایم است و هیچ عواطف شدیدی از خود نشان نمی دهد.

They're not extreme in the way that you've just experienced.

آنها به روشی که شما تجربه کرده اید افراطی نیستند.

What adjective could you use to describe this normally gentle person?

از چه صفتی می توانید برای توصیف این فرد معمولی مهربان استفاده کنید؟

Mild-mannered.

خوش اخلاق.

They are ordinarily mild-mannered.

آنها معمولاً خوش اخلاق هستند.

Now, if somebody shouts at you like that, you are probably going

حالا، اگر کسی اینطور بر سر شما فریاد بزند، احتمالاً

to be very upset, very angry.

بسیار ناراحت و عصبانی خواهید شد. بقیه روز را

You'll walk away and feel annoyed for the rest of the day.

ترک خواهید کرد و احساس ناراحتی خواهید کرد. از

What phrase could I use to describe your mood?

چه عبارتی می توانم برای توصیف حال و هوای شما استفاده کنم؟

In a huff.

در یک غوغا.

Absolutely, you are in a huff because of the torrent of abuse that you received

قطعاً، شما به دلیل سیل توهین‌هایی که

from the ordinarily mild-mannered man.

از سوی مردی معمولی با اخلاق ملایم دریافت کرده‌اید، در هول هستید.

And actually, you decide that you are going to go home because you've just,

و در واقع، شما تصمیم می گیرید که به خانه برگردید، زیرا

it's just an awful start to the day.

فقط یک شروع وحشتناک برای روز است.

So, you're not going to stay at work, you're going to go home.

بنابراین، شما قرار نیست در محل کار بمانید، شما به خانه می روید.

So, you jump in your car and then you experience complete

بنابراین، شما در ماشین خود می پرید و سپس

stillness on the roads.

در جاده ها سکون کامل را تجربه می کنید.

No one is going anywhere, there is traffic blocking every road.

هیچ کس جایی نمی رود، ترافیک همه جاده ها را مسدود کرده است. از

What adjective would you use to describe this area where the

چه صفتی برای توصیف این منطقه که

roads are completely blocked?

جاده ها کاملاً مسدود است استفاده می کنید؟

Gridlocked.

قفل شده.

It is gridlocked.

قفل شده است.

And this gridlock, on top of the abuse that you received this morning,

و این بن بست، علاوه بر سوء استفاده ای که امروز صبح دریافت کردید،

it's the last thing, it's the final thing that's just going to break you.

آخرین چیزی است، این آخرین چیزی است که شما را می شکند.

You are now just gonna have a complete fit of anger.

شما در حال حاضر فقط یک خشم کامل خواهید داشت.

You're going to start screaming and honking your horn because this

شما شروع به فریاد زدن و بوق زدن خواهید کرد زیرا این

is the last thing to add on top of everything else that's going on.

آخرین چیزی است که باید به هر چیز دیگری که در حال وقوع است اضافه کنید.

What idiom could I use here when you break because of an extra little piece

وقتی به دلیل یک قطعه کوچک اضافی

on top of your already heavy load?

روی بار سنگین شما می شکند، از چه اصطلاحی می توانم در اینجا استفاده کنم؟

It's the last straw.

این آخرین نی است.

Yeah.

آره

That torrent of abuse that you received this morning from that ordinarily mild-

آن سیلی از بدرفتاری که امروز صبح از طرف آن مرد معمولی ملایم دریافت کردی،

mannered man sent you off in a huff.

تو را با صدای بلند فرستاد.

You jumped in your car and then you hit a gridlocked road, a gridlocked road system.

شما در ماشین خود پریدید و سپس به یک جاده مسدود، یک سیستم جاده مسدود شده برخورد کردید.

There was no way out.

راه خروجی نیست.

You were stuck for hours.

ساعت ها گیر کردی

You ran out of petrol.

بنزینت تموم شد

Your car broke down.

ماشینت خراب شد

That was the last straw.

این آخرین نی بود.

You had a complete hissy fit.

تو حالت خش خش کامل داشتی یه

There's another phrase I'm throwing at you.

جمله دیگه هم هست که بهت میزنم

A hissy fit.

یک تناسب خش خش.

You started screaming and shouting and kicking your car and beeping

شروع کردی به جیغ زدن و داد و فریاد و لگد زدن به ماشینت و

your horn, oh, what a morning!

بوق زدن وای چه صبحی!

Anyway, hopefully, your day hasn't been like that.

به هر حال امیدوارم روز شما اینطور نبوده باشد.

And we can bring this all together now in a little story.

و اکنون می توانیم همه اینها را در یک داستان کوچک جمع آوری کنیم.

It's Friday afternoon and you're ready to leave your mild-mannered

بعد از ظهر جمعه است و شما آماده اید که شخصیت ملایم خود را

personality in the office and bring out the party animal in you.

در دفتر رها کنید و حیوان مهمانی را در خود بیرون بیاورید.

You say goodbye to your colleagues, you'll see them later tonight anyway.

شما با همکارانتان خداحافظی می کنید، به هر حال امشب آنها را می بینید.

You thank your boss for the birthday bonus cheque, and head to your

شما از رئیستان برای چک پاداش تولد تشکر می کنید و

car for the 25-minute drive home.

برای 25 دقیقه رانندگی به خانه به سمت ماشین خود می روید.

The restaurant is booked for 7.30, so that gives you 2 hours to do your

این رستوران برای ساعت 7.30 رزرو شده است، به این ترتیب 2 ساعت به شما فرصت می‌دهد تا

15-minute yoga session, shower, glam up, feed the kids, get them to the

جلسه 15 دقیقه‌ای یوگا خود را انجام دهید، دوش بگیرید ، به بچه‌ها غذا بدهید، آنها را به

babysitter, and be ready for the taxi to chauffeur you on your big night out.

پرستار بچه برسانید و آماده باشید تا تاکسی شما را در شب بزرگ‌تان هدایت کند. بیرون

That is, until you reach the main road home.

یعنی تا رسیدن به جاده اصلی خانه.

It's in gridlock and looks to go on for miles.

در بن بست است و به نظر می رسد که مایل ها ادامه داشته باشد.

Surely there's a shortcut?

حتماً میانبری وجود دارد؟

You've only been in the job for a few weeks and haven't quite got

شما فقط چند هفته است که در کار هستید و

used to the roads to the office yet.

هنوز کاملاً به جاده های دفتر عادت نکرده اید.

You sit in the car, crank up the radio and try to stay calm, there's no

شما در ماشین می نشینید، رادیو را بلند می کنید و سعی می کنید آرام بمانید، هیچ

point in getting in a huff about it, after all, there's not a lot else you

فایده ای ندارد که در این مورد غوغا کنید، بالاخره، کار زیادی نمی

can do but just sit there and wait.

توانید انجام دهید، فقط بنشینید و منتظر بمانید.

Then, just as you think the line of cars is starting to move,

سپس، درست زمانی که فکر می‌کنید صف ماشین‌ها شروع به حرکت می‌کنند، صدای

there's a loud crash-bang behind you, and you're shunted forward.

تصادف شدیدی پشت سر شما به گوش می‌رسد و شما به جلو دور می‌شوید.

"Arrgghh!

"اررگه!

What on Earth?"

چه روی زمین؟"

The driver of a Skoda clearly wasn't looking at where she was going and

راننده اشکودا به وضوح به جایی که می‌رفت نگاه نمی‌کرد و

has gone straight into the back of you, pushing your car into the

مستقیماً به عقب شما رفته و ماشین شما را به جلویی هل داده است

one in front: a brand new BMW.

: یک BMW کاملاً جدید.

Okay, no more Mrs Nice Guy.

خوب، دیگر خانم نایس گای.

You get out of your car, hurl a torrent of abuse at the driver of the

شما از ماشین خود پیاده می شوید، سیل توهین آمیزی را به سمت راننده

Skoda, who is clearly upset and in shock, you tell her to call the police

اشکودا پرتاب می کنید، راننده اشکودا که آشکارا ناراحت و شوکه شده است ، به او می گویید که با پلیس تماس بگیرد

and that you need to swap insurance details, as it's clearly her fault.

و باید جزئیات بیمه را عوض کنید ، زیرا واضح است که تقصیر اوست.

Then a thought crosses your mind: it's her fault she went into you, but

سپس فکری به ذهن شما خطور می کند: تقصیر اوست که وارد شما شده است، اما

it's your fault you went into the BMW, the car behind is always to blame.

تقصیر شماست که وارد BMW شده اید، ماشین پشت سر همیشه مقصر است.

The driver of the BMW comes up to you calmly and also asks

راننده BMW با آرامش به سراغ شما می آید و همچنین از شما می خواهد

to swap insurance details.

که جزئیات بیمه را تعویض کنید.

This is not good, not only is it now 6.45pm and you really need

این خوب نیست، نه تنها اکنون ساعت 6:45 بعد از ظهر است و شما واقعاً باید به

to get home, but you'll have to claim on insurance, which will

خانه برگردید، بلکه باید از بیمه مطالبه کنید، که

whack your premium up next year.

حق بیمه شما را در سال آینده افزایش می دهد.

You go to get the papers out of the dashboard — where are the papers?

شما می روید تا کاغذها را از داشبورد بیرون بیاورید - کاغذها کجا هستند؟

Another thought crosses your mind, you forgot to respond to the renewal

فکر دیگری به ذهن شما خطور می کند، فراموش کرده اید که به

email from your insurance company.

ایمیل تمدید شرکت بیمه خود پاسخ دهید.

Oh, this really is the last straw — you now have to pay out not only for your

اوه، این واقعاً آخرین نی است - شما اکنون باید نه تنها برای

car repairs but for the swanky BMW's too.

تعمیرات خودروی خود، بلکه برای تعمیرات بی‌ام‌و لوکس نیز هزینه کنید.

And you're going to miss your night out.

و شب بیرونت را از دست خواهی داد.

Ugh, this is the worst birthday ever!

اوه، این بدترین تولد تاریخ است!

Okay.

باشه.

And on that note, I do hope you enjoyed today's episode.

و با این توجه، امیدوارم از قسمت امروز لذت برده باشید.

Until next time, take very good care and goodbye.

تا دفعه بعد خیلی خوب مواظب باش و خداحافظ.