Learn English Vocabulary Daily #10.4 - British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 10, Day 4 of Your English

نام من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 10, Day 4 of Your English

Five a Day series, the series that aims to increase your vocabulary

Five a Day هستید، سریالی که هدف آن افزایش

by five pieces every single day of the week from Monday to Friday.

پنج قطعه واژگان شما در هر روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

So, let's kick off today's list with an adverb and it is

بنابراین، بیایید لیست امروز را با یک قید شروع کنیم و به

miraculously, miraculously.

طور معجزه آسایی، معجزه آسا است.

Miraculously is spelled M I R A C U L O U S L Y.

به طور معجزه آسا املای M I R A C U L O U S L Y.

Miraculously.

معجزه آسا.

If you describe something happening miraculously, then it happens in a way

اگر چیزی را که به طور معجزه آسایی اتفاق می‌افتد توصیف کنید، به گونه‌ای اتفاق می‌افتد

that is very surprising or difficult to believe as if it were a miracle.

که بسیار شگفت‌انگیز است یا باور کردنش دشوار است، انگار یک معجزه است.

So, it's hard to believe in miracles unless you see a miracle or experience a

بنابراین، باور کردن به معجزه سخت است، مگر اینکه معجزه ای را ببینید یا معجزه ای را تجربه کنید

miracle, but they do occasionally occur.

، اما گاهی اوقات اتفاق می افتد.

So, if something happens that is miraculous, then you could say,

بنابراین، اگر اتفاقی بیفتد که معجزه آسا باشد، می توانید بگویید:

"Miraculously, this happened."

"به طرز معجزه آسایی، این اتفاق افتاد."

The thing that comes to mind is when someone escapes an

چیزی که به ذهن خطور می کند این است که شخصی

accident without being harmed.

بدون آسیبی از تصادف فرار می کند.

So, for example, my youngest son, Caspian, has actually fallen down the stairs twice.

به عنوان مثال، پسر کوچک من، کاسپین، در واقع دو بار از پله ها سقوط کرده است.

So, once when he was a crawling baby, he somehow managed to unhook the baby

بنابراین، یک بار زمانی که او یک نوزاد خزنده بود، به نوعی توانست قلاب دروازه کودک را باز کند

gate and slid on his belly all the way down to the bottom of the stairs.

و روی شکمش تا ته پله ها سر خورد.

He was absolutely fine, not a mark on him.

او کاملاً خوب بود، اثری روی او نبود.

Miraculously, he was unharmed.

به طور معجزه آسایی، او آسیبی ندید.

And then again when he was, how old was he?

و دوباره وقتی او بود، چند ساله بود؟

It's not long ago actually.

در واقع زمان زیادی نیست.

He must have only have turned three and he was playing with a toy — a

او باید فقط سه ساله شده باشد و با یک اسباب‌بازی - یک

long, stringy toy, maybe a toy snake or something — on the stairs.

اسباب‌بازی بلند و رشته‌ای، شاید یک مار اسباب‌بازی یا چیز دیگری - روی پله‌ها بازی می‌کرد.

And I said to him,

و من به او گفتم:

"Caspian, don't play with that on the stairs.

"کاسپین، روی پله ها با آن بازی نکن،

You'll fall over."

می افتی."

And as I said it, and I approached him, I saw he stood on the toy and

و همانطور که گفتم و به او نزدیک شدم ، دیدم که او روی اسباب بازی ایستاده و به

fell backwards, and did a kind of backwards roly-poly down the stairs.

عقب افتاد و یک جور رولی-پلی به سمت عقب از پله ها انجام داد.

And I thought,

"Oh my goodness, he has definitely broken a shoulder or he's

و من فکر کردم:

"اوه خدای من، او قطعاً یک شانه شکسته است یا

done something bad this time."

این بار کار بدی انجام داده است."

And he sat at the bottom of the stairs, and he cried, but

و پایین پله ها نشست و گریه کرد اما

miraculously he was unharmed.

به طور معجزه آسایی به او آسیبی نرسید.

I couldn't believe it.

باورم نمی شد.

It was a miracle.

این یک معجزه بود.

So he's like a cat with nine lives.

بنابراین او مانند یک گربه است که نه جان دارد.

He's taken two of them.

او دو تا از آنها را گرفته است.

Hopefully, there won't be any more stair incidents, but it was

انشالله که دیگه هیچ اتفاقی برای پله ها نیفتاده باشه ولی این که

a miracle that he was unharmed.

صدمه ای ندیده بود معجزه بود.

Here's another example sentence for you.

در اینجا یک جمله مثال دیگر برای شما است.

"Many people claim to have been miraculously cured by

بسیاری از مردم ادعا می کنند که به طور معجزه آسایی توسط

Italy's famous Fiuggi water."

آب معروف فیوگی ایتالیا درمان شده اند.

Next on our list is a noun, and it is resilience, resilience.

بعدی در لیست ما یک اسم است و آن resilience، resilience است.

We spell this R E S I L I E N C E.

ما این را R E S I L I E N C E می نویسیم.

Resilience.

Resilience.

Notice how the S is pronounced as a Z and the C at the end as an S.

توجه کنید که S چگونه به صورت Z و C در انتها به صورت S تلفظ می شود.

Resilience, resilience.

Resilience, resilience.

Resilience is the ability to be happy or successful again after something

تاب‌آوری توانایی شاد یا موفقیت دوباره پس از اتفاق

bad or difficult has happened.

بد یا سخت است.

So, if I continue to experience trauma, terrible things happening in my life,

بنابراین، اگر من همچنان ضربه روحی را تجربه کنم، اتفاقات وحشتناکی در زندگی من رخ می دهد،

but I continue to be strong, to keep smiling and be present for other

اما همچنان قوی باشم، لبخند بزنم و برای دیگران حضور داشته باشم، در محل

people, to attend work, to be a carer, to do whatever it is I need to do.

کار حاضر شوم، مراقب باشم، و هر کاری که لازم است انجام دهم. انجام دادن.

If I can continue to do that despite lots of personal trauma, then you could say,

اگر بتوانم این کار را با وجود آسیب های شخصی زیاد ادامه دهم، می توانید بگویید:

"Wow, Anna has a lot of resilience."

"وای، آنا انعطاف پذیری زیادی دارد."

Here's another example sentence:

در اینجا یک جمله مثال دیگر وجود دارد:

"The resilience of the economy has come as a surprise to some."

«مقاومت اقتصاد برای برخی تعجب آور بوده است».

Alright, let's move on to our next phrase now.

بسیار خوب، اکنون به عبارت بعدی خود می رویم.

This is an idiom and it is half the time, half the time.

این یک اصطلاح است و نیمی از زمان است.

So, we're spelling this H A L F, half.

بنابراین، ما در حال املای این H A L F، نیمه.

The, T H E.

The, T H E.

Time, T I M E.

Time, T I M E.

Half the time.

نیمی از زمان.

Half the time means as often as not.

نیمی از زمان یعنی هر چند وقت یکبار.

So, something is occurring as often as it's not occuring.

بنابراین، چیزی به همان اندازه اتفاق می افتد که اتفاق نمی افتد.

So, for example, if I spend half my day moaning and half my day being happy, so

برای مثال، اگر نیمی از روزم را با ناله و نیمی از روزم را با شادی سپری کنم،

12 hours of my day, imagining I don't sleep, 12 hours of my day I'm complaining

12 ساعت از روزم را با تصور اینکه نمی خوابم، 12 ساعت از روزم را

about things, and 12 hours of my day I'm satisfied and not complaining.

در مورد چیزهایی شاکی و 12 ساعت از روزم را سپری کنم. روزی که راضی هستم و شاکی نیستم

You could say,

می توانید بگویید:

"Anna spends half the time complaining," or "Anna's complaining half the time."

"آنا نیمی از زمان را صرف شکایت می کند" یا "آنا نیمی از زمان را شاکی است."

I don't complain that often.

من اغلب شکایت نمی کنم.

I hope I don't, anyway.

به هر حال امیدوارم نکنم

Here's another example sentence.

در اینجا یک جمله مثال دیگر است.

"Jake is so clever, half the time I have trouble keeping

"جیک بسیار باهوش است، نیمی از زمان هایی که

up with him in conversation!"

در صحبت کردن با او مشکل دارم!"

And just an extra little note about that particular phrase, it

و فقط یک یادداشت کوچک اضافی در مورد آن عبارت خاص، به

is used in a kind of general sense.

نوعی به معنای عام استفاده می شود.

There isn't a need for it to be exactly 50 percent of the

نیازی نیست که دقیقاً 50 درصد

time something is occurring.

مواقع اتفاقی رخ دهد.

It's just saying a lot of the time or as often as not, something is occurring.

این فقط می گوید که در بسیاری از اوقات یا اغلب اوقات چیزی در حال رخ دادن است.

So it's used generally or loosely, okay.

بنابراین به طور کلی یا آزاد استفاده می شود، بسیار خوب.

Next we have another phrase and it is not in the slightest.

بعد یک عبارت دیگر داریم و آن کوچکترین نیست.

Not in the slightest.

شانسی نیست.

So, we're spelling this N O T, not.

بنابراین، ما این N O T را املا می کنیم، نه.

In, I N.

در، من N.

The, T H E.

، T H E.

Slightest, S L I G H T E S T.

کوچکترین، S L I G H T E S T.

Not in the slightest.

نه کوچکترین.

This basically means not at all.

این اساساً به این معنی است که اصلاً نیست.

It doesn't happen, not even a little bit.

این اتفاق نمی افتد، حتی کمی.

So, if I were to say to you,

بنابراین، اگر بخواهم به شما بگویم،

"You fancy your work colleague, don't you?

"شما همکار خود را دوست دارید، نه؟

You fancy him."

شما او را دوست دارید."

If you're not familiar with the word fancy, it means to

اگر با کلمه fancy آشنا نیستید به معنای

be attracted to somebody.

جذب شدن به کسی است.

So,

بنابراین،

"Oh, every time you mention that guy's name, you blush,

"اوه، هر بار که نام آن پسر را به زبان می آورید، سرخ می شوید، به

you fancy him, don't you?"

او علاقه دارید، نه؟"

Now, if you do not fancy him at all, not even a little bit, If you

حالا، اگر اصلاً به او علاقه ندارید ، حتی اندکی، اگر

actually find him quite unattractive, then you'd look at me and say,

واقعاً او را کاملاً غیرجذاب می‌دانید، به من نگاه می‌کنید و می‌گویید:

"Not in the slightest.

"نه کوچکترین.

Absolutely not.

مطلقاً نه.

Not in the slightest.

نه کوچکترین.

I can't believe you even said that.

من. باورم نمیشه حتی اینو گفتی.

I can't believe you even suggested it."

باورم نمیشه حتی پیشنهادش رو دادی."

Here's another example sentence.

در اینجا یک جمله مثال دیگر است.

"I'm not in the slightest bit interested in your excuses, you're

"من ذره ای به بهانه های شما علاقه ای ندارم، شما

grounded for a week or until you apologise to your sister."

برای یک هفته یا تا زمانی که از خواهرتان عذرخواهی نکنید زمین گیر هستید."

And last but not least on our list is an adjective and it is inspiring, inspiring.

و آخرین اما نه کم اهمیت ترین در لیست ما یک صفت است و الهام بخش، الهام بخش است.

I'm sure you're all familiar with this one.

مطمئنم همه شما با این یکی آشنا هستید. ما

We spell it I N S P I R I N G.

آن را املای I N S P I R I N G.

Inspiring.

الهام بخش.

If something is inspiring then it encourages you, or it makes you

اگر چیزی الهام‌بخش است، شما را تشویق می‌کند، یا باعث می‌شود احساس کنید

feel like you want to do something.

می‌خواهید کاری انجام دهید.

What inspired you to learn English?

چه چیزی شما را برای یادگیری زبان انگلیسی تشویق کرد؟

Whatever your answer is, then that thing was inspiring.

پاسخ شما هر چه باشد، آن چیز الهام بخش بود.

It might have been an inspiring person or an inspiring experience.

ممکن است یک فرد الهام بخش یا یک تجربه الهام بخش باشد.

Here's an example.

در اینجا یک مثال است.

"Amy is an inspiring teacher and her students love her

"امی یک معلم الهام بخش است و دانش آموزان او

unique approach to learning."

رویکرد منحصر به فرد او را برای یادگیری دوست دارند."

All right, so that's our five for today.

بسیار خوب، پس این پنج مورد امروز ماست.

Let's recap.

بیایید خلاصه کنیم.

We started with the adverb miraculously, meaning that something is difficult

ما با قید معجزه‌آسا شروع کردیم، به این معنی که باور کردن چیزی دشوار است

to believe, that it happened in a way that's surprising, like a miracle.

، به گونه‌ای اتفاق افتاده است که شگفت‌انگیز است، مانند یک معجزه.

Then we have the noun resilience, so the ability to continue to be

سپس ما اسم resilience را داریم، بنابراین توانایی ادامه

happy and successful in spite of difficulties or bad things happening.

شادی و موفقیت با وجود مشکلات یا اتفاقات بد را داریم.

Then we have the idiom half the time, meaning as often

سپس اصطلاح نیمی از زمان را داریم، یعنی هر چند وقت یکبار

as not this thing happens.

این اتفاق بیفتد.

Then we had the phrase not in the slightest, meaning absolutely

سپس عبارت «نه در کوچکترین» را داشتیم، یعنی مطلقاً

not, not at all, no way.

نه، اصلاً، به هیچ وجه.

Then we had the adjective inspiring, something that is encouraging or makes

سپس صفت الهام بخش را داشتیم، چیزی که دلگرم کننده است یا باعث می شود

you feel like you want to do something.

احساس کنید می خواهید کاری انجام دهید.

Okay, so let's now do this for pronunciation purposes.

خوب، حالا بیایید این کار را برای اهداف تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Miraculously.

به طور معجزه آسایی

Miraculously.

به طور معجزه آسایی

Resilience.

تاب آوری.

Resilience.

تاب آوری.

Half the time.

نصف وقت

Half the time.

نصف وقت

Not in the slightest.

شانسی نیست.

Not in the slightest.

شانسی نیست.

Inspiring.

الهام بخش

Inspiring.

الهام بخش

Fantastic.

خارق العاده.

Now can you remember, of all those words and phrases, can you remember which one

حالا آیا می توانید از بین آن همه کلمه و عبارات، به یاد بیاورید که کدام یک به این

means to be able to continue to be happy, even though something bad has happened?

معنی است که بتوانید به شادی ادامه دهید، حتی اگر اتفاق بدی افتاده باشد؟

Resilience.

تاب آوری.

How about when something happens in a way that's hard to believe?

وقتی چیزی به گونه ای اتفاق می افتد که باور کردنش سخت است چطور؟

Wow!

وای!

Miraculously!

به طرز معجزه آسایی!

What would you say if you wanted to tell me 'not at all'?

اگر بخواهید به من بگویید "اصلا" چه می گویید؟ از

What phrase could you use?

چه عبارتی می توانید استفاده کنید؟

Not in the slightest.

شانسی نیست.

And if you're going to describe something as encouraging, making you

و اگر می‌خواهید چیزی را تشویق‌کننده توصیف کنید، که باعث می‌شود احساس کنید می‌خواهید

feel like you want to do something, you could describe it as...

کاری را انجام دهید، می‌توانید آن را به عنوان...

Inspiring.

الهام‌بخش توصیف کنید.

And if your teenage son is home for 50% of the week, but away for 50% of

و اگر پسر نوجوان شما 50 درصد از هفته را در خانه است، اما 50 درصد از

the week, you could say he's home...

هفته را در خانه نیست، می توانید بگویید که او در خانه است...

Half the time.

نیمی از زمان.

Half the time, as often as not.

نصف وقت، هر چند وقت یکبار.

Right.

درست.

So that's our five.

بنابراین این پنج نفر ما هستند.

Let's bring them all together in a little story.

بیایید همه آنها را در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم.

The Amazon jungle is home to a dazzling diversity of exotic birds, each with their

جنگل های آمازون خانه تنوع خیره کننده ای از پرندگان عجیب و غریب است که هر کدام

own unique transformations and behaviours.

دگرگونی ها و رفتارهای منحصر به فرد خود را دارند.

Some of these birds are so rare and half the time, so difficult

برخی از این پرندگان به قدری کمیاب هستند و در نیمی از زمان‌ها یافتنشان آنقدر دشوار است

to find, that they are only seen by a handful of lucky observers.

که فقط تعداد انگشت شماری از ناظران خوش شانس آن‌ها را می‌بینند.

Others are more common and familiar but still display remarkable intelligence,

دیگران رایج تر و آشناتر هستند اما هنوز هوش، ارتباطات و همکاری قابل توجهی را نشان می دهند

communication, and cooperation.

.

All of them share a common trait: resilience.

همه آنها یک ویژگی مشترک دارند: انعطاف پذیری.

Resilience is the ability to overcome challenges and cope with change.

تاب آوری توانایی غلبه بر چالش ها و کنار آمدن با تغییرات است.

In the Amazon jungle, resilience is essential for survival.

در جنگل آمازون، انعطاف پذیری برای بقا ضروری است.

The birds have to deal with predators, parasites, diseases, floods, droughts,

پرندگان باید با شکارچیان، انگل ها، بیماری ها، سیل ها، خشکسالی ها،

fires, and human activities that threaten their habitats and resources.

آتش سوزی ها و فعالیت های انسانی که زیستگاه ها و منابع آنها را تهدید می کند، مقابله کنند.

Yet, they manage to thrive in this harsh and unpredictable

با این حال، آنها به لطف سازگاری های فیزیکی و رفتاری خود موفق می شوند در این محیط خشن و غیرقابل پیش بینی رشد کنند

environment, thanks to their physical and behavioural adaptations.

.

One example of a resilient bird is the Harpy Eagle, the largest and

یکی از نمونه‌های پرنده انعطاف‌پذیر، عقاب هارپی، بزرگترین و

most powerful raptor in the Americas.

قدرتمندترین شکارچی در قاره آمریکا است.

The Harpy Eagle can weigh up to 9 kg and have a wingspan of up to 2.2 m.

عقاب هارپی می تواند تا 9 کیلوگرم وزن داشته باشد و طول بال آن تا 2.2 متر باشد.

To catch its prey, the Harpy Eagle has to manoeuvre, or move, through

عقاب هارپی برای گرفتن طعمه خود باید مانور دهد یا در میان

the dense foliage and branches, avoiding obstacles and collisions.

شاخ و برگ و شاخه های متراکم حرکت کند و از موانع و برخورد اجتناب کند.

It also has to defend its territory and nest from other predators and competitors.

همچنین باید از قلمرو و لانه خود در برابر سایر شکارچیان و رقبا دفاع کند.

Miraculously, the Harpy Eagle is not in the slightest

به طور معجزه آسایی، عقاب هارپی کوچکترین

intimidated by these challenges.

ترسی از این چالش ها ندارد.

It is a master of the sky and forest, and a symbol of strength and courage.

استاد آسمان و جنگل و نماد قدرت و شجاعت است.

Another example is the Macaw, a colourful and charismatic

مثال دیگر ماکائو است، یک طوطی رنگارنگ و کاریزماتیک

parrot that lives in the Amazon.

که در آمازون زندگی می کند.

The Macaw is known for its intelligence, sociality, and vocalisation.

ماکائو به دلیل هوش، اجتماعی بودن و صدای خود شناخته شده است.

It can imitate sounds and learn words, and it forms strong

می تواند صداها را تقلید کند و کلمات را یاد بگیرد و

bonds with its mates and flock.

با جفت و گله خود پیوندهای محکمی ایجاد می کند.

They gather in large numbers, creating a spectacular and noisy scene.

آنها در تعداد زیادی جمع می شوند و صحنه ای دیدنی و پر سر و صدا ایجاد می کنند.

The Macaw is an inspiring example of how to balance the

ماکائو نمونه ای الهام بخش از چگونگی تعادل

needs of the body and the mind.

نیازهای بدن و ذهن است.

These are just a couple of the many exotic birds that live in the Amazon jungle.

اینها فقط چند مورد از پرندگان عجیب و غریبی هستند که در جنگل های آمازون زندگی می کنند.

They are a source of wonder and admiration for those who observe them.

آنها برای کسانی که آنها را مشاهده می کنند مایه شگفتی و تحسین هستند.

They are a reminder of the richness and diversity of life on Earth.

آنها یادآور غنا و تنوع زندگی روی زمین هستند.

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you found today useful and I look forward to

امیدوارم امروز برای شما مفید بوده باشد و مشتاقانه منتظرم تا

joining you again tomorrow.

فردا دوباره به شما بپیوندم.

Until then, take very good care and goodbye.

تا اون موقع خیلی مواظب باش و خداحافظ.