How to Learn English with News (featuring Stephen - SEND7)

Hello, and welcome to The English Like a Native Podcast, the listening

سلام، و به The English Like a Native Podcast،

resource for intermediate to advanced level English learners.

منبع شنیداری برای زبان آموزان سطح متوسط ​​تا پیشرفته انگلیسی، خوش آمدید.

My name is Anna and today we have a very special guest.

اسم من آنا است و امروز یک مهمان ویژه داریم.

Let me introduce Stephen from Simple English News Daily, or rather SEND7.

بگذارید استفان را از Simple English News Daily یا بهتر است بگویم SEND7 معرفی کنم.

Hi Stephen, how are you?

سلام استفان، خوبی؟

I am very well.

من خیلی خوبم.

Thank you, Anna.

ممنون آنا

Thank you for having me.

از اینکه من را دارید متشکرم

You're very welcome.

خیلی خوش اومدی

Stephen, I did listen to the news this morning, but maybe I should

استفان، من امروز صبح به اخبار گوش دادم ، اما شاید باید

be listening to your podcast.

به پادکست شما گوش می دادم.

How up-to-date is your podcast?

پادکست شما چقدر به روز است؟

How quickly do you get the news out onto your podcast?

چقدر سریع اخبار را در پادکست خود منتشر می کنید؟

Well, well it is a daily podcast.

خوب، خوب این یک پادکست روزانه است.

So, yeah, Monday to Friday.

بنابراین، بله، دوشنبه تا جمعه.

Yeah, every day, it's there.

آره هر روز اونجا هست

So, yeah, it's not on Saturdays and Sundays, but Monday, Tuesday,

بنابراین، بله، شنبه ها و یکشنبه ها نیست، اما دوشنبه، سه شنبه،

Wednesday, Thursday, Friday it's there.

چهارشنبه، پنجشنبه، جمعه آنجاست.

Fantastic and so, your podcast is all about teaching English through news.

فوق العاده است و بنابراین، پادکست شما تماماً در مورد آموزش زبان انگلیسی از طریق اخبار است.

So, let's go back to the very beginning.

بنابراین، اجازه دهید به همان ابتدا برگردیم.

How did you get into teaching English?

چگونه وارد آموزش زبان انگلیسی شدید؟

I always like the origin stories.

من همیشه داستان های اصلی را دوست دارم.

Okay.

باشه.

I was always a language learner myself.

من خودم همیشه زبان آموز بودم.

I speak Spanish and French.

من اسپانیایی و فرانسوی صحبت می کنم.

I studied them in secondary school.

من آنها را در دبیرستان مطالعه کردم.

And after I finished school I went to France for a while,

و بعد از اتمام مدرسه مدتی،

six months or something.

شش ماه یا چیزی به فرانسه رفتم.

And then after university, I lived in Spain for a year and travelled the world

و بعد از دانشگاه، یک سال در اسپانیا زندگی کردم و

in a few different places, lived in Argentina for a couple of years as well.

در چند مکان مختلف دنیا را گشتم، چند سالی هم در آرژانتین زندگی کردم.

And yeah, during that time, as well as learning languages,

و بله، در آن زمان، علاوه بر یادگیری زبان،

I was teaching English.

انگلیسی هم تدریس می کردم. می

I wasn't always, you know, 100 per cent sure that that's what I

دانید، من همیشه 100 درصد مطمئن نبودم که این همان کاری است که

wanted to do, but I just enjoyed it.

می خواهم انجام دهم، اما فقط از آن لذت بردم.

So, carried on doing that.

بنابراین، به انجام آن ادامه دهید.

And I was also a primary school teacher in England for the last

و همچنین در سه چهار سال گذشته معلم مدرسه ابتدایی در انگلستان بودم

three or four years as well.

.

So, you're back in the UK now.

بنابراین، شما اکنون به بریتانیا بازگشته اید.

I am.

من هستم.

You missed the sunny shores of the UK.

دلت برای سواحل آفتابی بریتانیا تنگ شده بود.

Yeah.

آره

Wow.

It's looking incredibly grey and rainy and windy at the moment.

وای. در حال حاضر به

طرز باورنکردنی خاکستری و بارانی و بادی به نظر می رسد.

Yes.

آره.

The stereotypical English day.

روز کلیشه ای انگلیسی

I do miss the sunshine sometimes.

گاهی دلم برای آفتاب تنگ می شود

Yeah, when I was in Spain, I was living in Granada, which is in the south.

آره، وقتی در اسپانیا بودم، در گرانادا زندگی می کردم که در جنوب است.

It's really, really hot during the summer, although it actually gets

در طول تابستان واقعاً بسیار گرم است ، اگرچه

quite cold in the winter as well.

در زمستان نیز بسیار سرد می شود.

And in Argentina, I was living in the North in a place called Resistencia,

و در آرژانتین، من در شمال در مکانی به نام Resistencia زندگی می کردم

which is really, really hot.

که واقعاً بسیار گرم است.

Oh right.

Like 40 degrees during the summer.

درسته.

مثل 40 درجه در تابستان.

It's crazy.

این دیوانه است.

So, yeah, it's quite a difference being back in England again.

بنابراین، بله، بازگشت دوباره به انگلیس بسیار متفاوت است.

And when you were teaching, you've recently finished teaching in

و زمانی که تدریس می‌کردید، اخیراً تدریس در

primary school, but what were you teaching in primary school?

دبستان را تمام کرده‌اید، اما در دبستان چه تدریس می‌کردید؟ آیا در

Were you teaching English there as well, or just a generic

آنجا نیز انگلیسی تدریس می کردید یا فقط یک

kind of all-round education?

نوع عمومی از آموزش همه جانبه بود؟

Yeah, I was an all-round primary teacher.

بله، من یک معلم ابتدایی همه جانبه بودم. نمی‌دانم

I don't know what it's like exactly in most other countries, but yeah,

دقیقاً در بسیاری از کشورهای دیگر چگونه است، اما بله،

in generally in England, primary school teachers just teach everything.

به طور کلی در انگلستان، معلمان دبستان فقط همه چیز را آموزش می‌دهند.

So, English, Maths, Science, maybe you have a different teacher for

بنابراین، انگلیسی، ریاضی، علوم، شاید شما یک معلم متفاوت برای

PE or music or something, but...

PE یا موسیقی یا چیزی داشته باشید، اما...

Or drama?

یا نمایش؟ آیا

Did you do drama in primary school?

در دبستان نمایشنامه می‌کردید؟

I taught drama.

نمایشنامه تدریس کردم.

Yeah.

آره

I was the head of drama.

من رئیس نمایشنامه بودم. مدتی

I was the drama department at a private primary school for a while.

دپارتمان نمایش در یک دبستان خصوصی بودم.

Not far from where I live now, actually.

در واقع نه چندان دور از جایی که اکنون زندگی می کنم.

Yeah.

I enjoyed primary school for the children are fun.

آره

من از مدرسه ابتدایی لذت بردم برای بچه ها سرگرم کننده هستند.

It's a great age.

سن بسیار خوبی است.

The primary age they're uninhibited and you know, full of energy, but it

دوران ابتدایی آن‌ها ممانعت‌ناپذیر هستند و می‌دانید، پر انرژی هستند، اما باید بگویم این

was the paperwork and the politics that I wasn't a fan of, I have to say.

کاغذبازی و سیاست بود که من طرفدار آن نبودم.

Yeah, nobody likes the paperwork and the politics, but yeah, no, I got

بله، هیچ کس کاغذبازی و سیاست را دوست ندارد ، اما بله، نه، من مجبور شدم

to teach a lot of Spanish as well because I was the only person in

بسیاری از زبان اسپانیایی را نیز تدریس کنم، زیرا من تنها فردی در

the school who could speak Spanish.

مدرسه بودم که می توانستم اسپانیایی صحبت کنم.

So I was used in a lot of different classes and I pretty

بنابراین در بسیاری از کلاس های مختلف از من استفاده می شد و تقریباً

much wrote my own curriculum.

برنامه درسی خودم را نوشتم.

For what the other year groups could be could be learning and that.

برای آنچه در سال های دیگر گروه ها می توانستند یاد بگیرند و این.

Fantastic.

خارق العاده.

But yeah, yeah, I really enjoyed it.

اما بله، بله، من واقعا از آن لذت بردم.

So, what took you from being in a classroom full of kids and teaching

بنابراین، چه چیزی شما را از حضور در کلاسی پر از بچه ها و آموزش

all-round education to, I'm guessing sitting alone in a room speaking to a

آموزش همه جانبه به سمت، حدس می زنم که تنها در اتاقی نشسته اید و با

microphone teaching English through news?

میکروفون صحبت می کنید و انگلیسی را از طریق اخبار آموزش می دهید؟

How did you make that transition?

چگونه آن انتقال را انجام دادید؟

You make podcasting sounds so lonely, but sometimes it is, isn't it?

شما صداهای پادکست را خیلی تنها می کنید، اما گاهی اوقات اینطور است، اینطور نیست؟

Yeah, it was actually really, I was actually doing them both at

بله، در واقع واقعاً بود، من در واقع هر دو را به طور

the same time for quite a long time, which was really difficult.

همزمان برای مدت طولانی انجام می دادم، که واقعاً دشوار بود.

Really, really a lot of work.

واقعا کار خیلی زیاده

But it was mostly because I thought that this idea for a podcast,

اما بیشتر به این دلیل بود که فکر می کردم این ایده برای یک پادکست،

Simple English News Daily, Send7, was just a really good idea.

Simple English News Daily، Send7، فقط یک ایده واقعا خوب بود.

And I thought that people would be really interested in it, because I was

و من فکر می کردم که مردم واقعاً به آن علاقه مند خواهند شد، زیرا من

already listening to, not exactly the same thing, but I was already listening

قبلاً به آن گوش می دادم، نه دقیقاً همان چیزی، اما قبلاً

to news podcasts and listening to the radio in French and Spanish myself every

به پادکست های خبری گوش می دادم و خودم هر روز به رادیو به زبان های فرانسوی و اسپانیایی گوش می کردم،

day, you know, and this was kind of, especially since being back in England

می دانید، و این یک جور بود، به خصوص از زمانی که به انگلستان برگشته بودم

and also being in other places where I wasn't speaking Spanish and French.

و همچنین در جاهایی بودم که اسپانیایی و فرانسوی صحبت نمی کردم.

I wanted to have this kind of connection every day to the languages that I knew.

من می خواستم هر روز این نوع ارتباط را با زبان هایی که می دانستم داشته باشم.

So, I was often listening to the radio and podcasts, and particularly the news.

بنابراین، من اغلب به رادیو و پادکست ها و به ویژه اخبار گوش می دادم.

And this made me think, I wonder if there is some kind of daily news podcast

و این باعث شد فکر کنم که آیا نوعی پادکست خبری روزانه وجود دارد

which is spoken in a little bit more of an easy way for people with English

که به روشی ساده تر برای افرادی که انگلیسی

as a second language to understand.

به عنوان زبان دوم را درک می کنند صحبت شود.

And there, there wasn't one.

و آنجا، یکی نبود.

So, I thought, okay, I'm going to make it myself.

بنابراین، فکر کردم، باشه، خودم می‌خواهم آن را درست کنم.

So, you saw a gap in the market, we'd say.

بنابراین، ما می گوییم شکافی در بازار دیدید.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

Yeah.

A total gap in the market.

آره

شکاف کلی در بازار

Yeah.

Yeah.

آره

آره

And of course, it's a pretty crazy thing to do because it's so

و البته، انجام این کار بسیار احمقانه است، زیرا

much work to do every single day.

هر روز کار بسیار زیادی است.

But once I started it, it became reasonably popular quite quickly

اما زمانی که آن را شروع کردم، خیلی سریع به طور معقولی محبوب شد،

like it was always growing and I got some really nice feedback.

مثل همیشه در حال رشد بود و بازخورد بسیار خوبی دریافت کردم.

Lots of people saying that they started listening to it every day when they

بسیاری از مردم می‌گویند که هر روز وقتی

were drinking their coffee, you know, or on the, on the train or something.

قهوه‌شان را می‌نوشیدند، یا در قطار یا چیزی دیگر، شروع به گوش دادن به آن کردند.

And it was, it was just great.

و این بود، فقط عالی بود.

So, I thought, yeah, I'm going to keep going.

بنابراین، فکر کردم، بله، به راهم ادامه خواهم داد .

And yeah, only last July, I changed, left the school life just

و بله، فقط جولای گذشته، تغییر کردم، زندگی مدرسه را ترک کردم فقط

to concentrate on the podcast.

به خاطر تمرکز روی پادکست.

So, you took the plunge.

بنابراین، شما دست به کار شدید.

Took the plunge, yeah.

دست به کار شد، آره

Into, into full-time YouTubing, not YouTubing, full time podcasting.

وارد یوتیوبینگ تمام وقت، نه یوتیوب، پادکست تمام وقت.

Yeah, yeah, that's right.

بله، بله، درست است.

Yeah, yeah, definitely not YouTubing, actually.

بله، بله، قطعا یوتیوب نیست، در واقع.

Not yet.

Because the podcast is not on YouTube at the moment, so...

نه هنوز.

از آنجا که پادکست در حال حاضر در یوتیوب نیست، بنابراین ...

It could be.

می تواند باشد.

It could be, we'll talk about it afterwards.

ممکن است، بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Yeah, we'll talk about that.

بله، در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Yeah.

آره

Yeah.

آره

So, I think it is a really great idea using news as a teaching point because

بنابراین، من فکر می‌کنم استفاده از اخبار به‌عنوان یک نکته آموزشی واقعاً ایده خوبی است، زیرا

news is so relevant to so many people.

اخبار برای افراد زیادی مرتبط است.

It's part of my daily routine.

بخشی از برنامه روزانه من است.

I come down in the morning and I ask my, you know, device that sits on

صبح می‌آیم پایین و از دستگاهم می‌پرسم، می‌دانی، روی

the side that you talk to with a name beginning with A, that I can't say

طرفی که با آن حرف می‌زنی با نام A که شروع می‌شود، می‌پرسم که نمی‌توانم بگویم

because she starts talking back to me.

چون او شروع به صحبت کردن با من می‌کند. از

I ask her what, what's the news and, and she'll play it to me.

او می پرسم چه خبر، چه خبر و او آن را برای من پخش می کند.

And sometimes I, after lunch, I'll ask her again, what's the news?

و گاهی بعد از ناهار دوباره از او می پرسم که چه خبر؟

And I just listen while I'm cooking or cleaning up and just trying to keep up to

و من فقط وقتی در حال آشپزی یا تمیز کردن هستم گوش می دهم و فقط سعی می کنم

date with what's going on in the world.

از آنچه در جهان می گذرد به روز باشم.

And in this country, it's always such a roller coaster.

و در این کشور، همیشه چنین ترن هوایی است.

I've certainly been much more into the news since COVID or actually

من مطمئناً از زمان کووید یا در واقع

since Brexit, I think once we have the Brexit vote from that point on,

از زمان برگزیت بسیار بیشتر درگیر اخبار بوده‌ام، فکر می‌کنم وقتی رأی برگزیت را از آن نقطه به بعد داشته باشیم،

I think I was just so flabbergasted with what was going on and so much

فکر می‌کنم از آنچه در حال وقوع بود بسیار مبهوت بودم و خیلی

more involved and interested in like politics and what's actually happening

بیشتر درگیر و علاقه‌مندتر به آن بودم. مانند سیاست و آنچه در واقع

at a national and international level.

در سطح ملی و بین المللی اتفاق می افتد.

Maybe it's an age thing, I don't know, maybe you just get to a point in life

شاید این یک مسئله سنی باشد، نمی‌دانم، شاید فقط به نقطه‌ای از زندگی می‌رسی

where you feel like you're actually impacted by things in the world and

که احساس می‌کنی واقعاً تحت تأثیر چیزهای دنیا قرار گرفته‌ای و

you need to know what's going on.

باید بدانی که چه خبر است.

I actually think, and I think the same thing happened for a lot of people in

من در واقع فکر می‌کنم، و فکر می‌کنم همین اتفاق برای بسیاری از مردم

Britain from Brexit just because there was such a dramatic effect on people's actual

بریتانیا از برگزیت رخ داد، فقط به این دلیل که تأثیر شگرفی بر زندگی واقعی مردم

lives coming from a political decision.

ناشی از یک تصمیم سیاسی بود.

So, I think there was something, it was quite a moment for people

بنابراین، فکر می‌کنم چیزی وجود داشت، لحظه‌ای بود که مردم

to go, oh wow, this stuff that happens on the news, it actually

بروند، اوه وای، این چیزهایی که در اخبار اتفاق می‌افتد، در واقع

has a big effect on me, wow, okay.

تأثیر زیادی روی من دارد، وای، باشه.

Yeah, and Brexit is still such a big talking point, isn't it?

بله، و برکسیت هنوز هم یک بحث بزرگ است، اینطور نیست؟

I mean, I know that within families, within my family, within my partner's

منظورم این است که می‌دانم در خانواده‌ها، در خانواده من، در

family, there's disagreements.

خانواده شریک زندگی‌ام، اختلاف نظر وجود دارد.

Like we sit on opposite sides of the fence and, you know, this rift that's been

مثل اینکه ما در دو طرف حصار نشسته‌ایم و می‌دانید، این شکافی که

created from the Brexit vote has continued to be a debate up until this day.

از رای برگزیت ایجاد شده است تا به امروز مورد بحث بوده است.

You know, things like if anything is difficult now because of Brexit or

می دانید، مواردی از این قبیل که اگر اکنون چیزی به دلیل برگزیت دشوار است یا

if it comes out that it hasn't been as successful, it's always like,

اگر معلوم شود که آنقدر موفق نبوده است، همیشه مثل،

see, see, this is what you did.

ببینید، ببینید، این همان کاری است که شما انجام دادید. می

You know, it's a continuous kind of battle to convince the others that,

دانید، این یک نوع نبرد مداوم برای متقاعد کردن دیگران است که

that maybe it wasn't such a good idea, but everyone's got their own opinion.

شاید آنقدرها هم ایده خوبی نبود، اما هر کسی نظر خود را دارد.

Yeah, well, it's been eight years.

آره خب هشت سال گذشت

So, I wonder whether in another eight years, it will be exactly the same.

بنابراین، نمی دانم که آیا تا هشت سال دیگر، دقیقاً همین طور خواهد بود؟

I wouldn't be surprised.

Yeah, well I've started seeing in people's windows as I drive

من تعجب نمی کنم.

بله، من شروع کردم به دیدن در پنجره های مردم در حالی که در

around, like reunite posters.

اطراف رانندگی می کنم، مانند پوسترهای اتحاد دوباره.

That'll be the next big thing.

این اتفاق بزرگ بعدی خواهد بود.

Probably.

I don't know.

شاید.

من نمی دانم.

Anyway, coming back to the idea of using news to teach now, I think it's

به هر حال، اکنون به ایده استفاده از اخبار برای آموزش برگردیم، فکر می‌کنم این

a great idea, but I think you have to a little bit brave, almost, bold

ایده عالی است، اما فکر می‌کنم شما باید کمی شجاعانه، تقریباً جسورانه

to go out publicly and discuss news in a global kind of way on a global

بیرون بروید و اخبار را به شکلی جهانی در یک صفحه بحث کنید.

platform because, you know, some news, well, all news is divisive in some way.

پلتفرم جهانی زیرا، می دانید، برخی اخبار، خوب، همه اخبار به نوعی تفرقه انگیز است.

It kind of triggers people, especially with what's going on with the

این به نوعی مردم را تحریک می کند، به خصوص با آنچه در

conflicts and all the political change.

درگیری ها و همه تغییرات سیاسی در حال وقوع است.

And you know, there's so much, there's just so much emotion attached to the news.

و می دانید، چیزهای زیادی وجود دارد، فقط احساسات بسیار زیادی به این خبر متصل است.

And...

100 per cent.

و...

100 درصد

I know if I ever even, you know, hint at not taking a side, but supporting

می‌دانم اگر حتی، می‌دانی، حتی اگر

something on social media, I will get, you know, lots of applause,

در شبکه‌های اجتماعی از چیزی حمایت نکنم، با تشویق‌های زیادی مواجه می‌شوم،

but I'll also get lots of hate and attack and how dare you and what about

اما من نیز مورد نفرت و حمله زیادی قرار می‌گیرم و چگونه جرأت می‌کنی. و در مورد

this and don't you care about this?

این چطور و آیا به این اهمیت نمی دهید؟

And I'm like, whoa!

So, I just shy away from it generally.

و من می خواهم، اوه!

بنابراین، من به طور کلی از آن دوری می کنم.

So, what's your experience been with handling the news?

بنابراین، تجربه شما از مدیریت اخبار چیست؟

Yeah, yeah.

آره آره.

Great question.

سوال عالی

And so, so true.

و بنابراین، بسیار درست است.

Yeah.

آره

For reasons like what you've just said, the default position can be, okay, I'm

به دلایلی مانند آنچه شما گفتید، موقعیت پیش فرض می تواند باشد، بسیار خوب، من

just not going to talk about anything.

فقط در مورد چیزی صحبت نمی کنم.

I'm not going to go anywhere near any of those controversial subjects.

من قصد ندارم به هیچ یک از آن موضوعات بحث برانگیز نزدیک شوم.

And I don't blame you or anybody for not wanting to.

و من شما یا هیچ کس را به خاطر اینکه نمی خواهید سرزنش نمی کنم.

Although actually even then you can still have people sending you

اگرچه در واقع حتی در آن زمان هنوز هم می‌توانید افرادی را داشته باشید که برای شما

messages going, why aren't you talking about blah, blah, blah, blah, blah.

پیام می‌فرستند، اما چرا در مورد بلا، بل، بل، بلا، بلا صحبت نمی‌کنید.

No?

So yeah, it can be impossible, but from the perspective of Simple

نه؟

بنابراین بله، ممکن است غیرممکن باشد، اما از دیدگاه Simple

English News Daily, our aim is to be as neutral as possible.

English News Daily، هدف ما این است که تا حد امکان بی طرف باشیم.

So just no opinion, just trying to make it as statement of fact as possible.

بنابراین هیچ نظری وجود ندارد، فقط سعی می شود آن را تا حد امکان بیان واقعیت داشته باشد.

And I think we generally do pretty well on that.

و من فکر می کنم که ما به طور کلی در این مورد خوب عمل می کنیم.

Yeah, we've been, we get a lot of compliments actually

بله، ما بوده‌ایم، در واقع

emails and things saying,

ایمیل‌ها و چیزهایی دریافت می‌کنیم که می‌گویند:

"Oh, it's so unbiased."

"اوه، این خیلی بی‌طرفانه است."

Which I absolutely love and I hope for it to always stay like that.

که من کاملا دوستش دارم و امیدوارم همیشه همینطور بماند.

But the truth is, there's always going to be somebody who

اما حقیقت این است که همیشه کسی وجود دارد که

thinks that you're not unbiased.

فکر می‌کند شما بی‌طرف نیستید.

It's just impossible.

این فقط غیر ممکن است.

You can't please everyone.

شما نمی توانید همه را راضی نگه دارید.

You can't.

It's actually impossible.

شما نمی توانید. در

واقع غیرممکن است.

And it's, there's no point in trying because you can't do it.

و این است، هیچ فایده ای برای تلاش وجود ندارد زیرا نمی توانید آن را انجام دهید.

It's no, there's always going to be somebody who doesn't believe the things

اینطور نیست، همیشه کسی وجود خواهد داشت که حرف های شما را باور نمی کند،

that you say, even if you try and make it as unbiased and factual as possible.

حتی اگر سعی کنید آن را تا حد امکان بی طرفانه و واقعی نشان دهید.

So, yeah, you have to accept that.

بنابراین، بله، شما باید آن را بپذیرید.

What's your source then?

پس منبعت چیه؟

Because, you know, even I always believed, you know, the BBC is an

از آنجا که، می دانید، حتی من همیشه معتقد بودم، می دانید، بی بی سی یک

unbiased news source, but many people would argue that that's not true.

منبع خبری بی طرف است، اما بسیاری از مردم استدلال می کنند که این درست نیست.

It depends where the funding comes from.

بستگی دارد که بودجه از کجا تامین شود.

Everyone's got an agenda these days.

این روزها همه دستور کار دارند.

So, where do you go and how do you kind of ensure that you are remaining unbiased and

بنابراین، به کجا می‌روید و چگونه می‌توانید اطمینان حاصل کنید که بی‌طرف می‌مانید و

reporting just the facts as you find them.

فقط حقایق را که آنها را پیدا می‌کنید گزارش می‌دهید.

Yeah, I mean, again, no source is perfect.

بله، منظورم این است که باز هم هیچ منبعی کامل نیست.

And there's always going to be people who disagree with your sources anyway.

و به هر حال همیشه افرادی هستند که با منابع شما مخالف هستند.

But the places that I generally go to are the more commonly, like, well

اما مکان‌هایی که من معمولاً به آن‌ها می‌روم معمولاً بیشتر هستند، مانند

known sources that just have thousands of journalists working for them.

منابع شناخته شده‌ای که فقط هزاران روزنامه‌نگار برای آنها کار می‌کنند.

So, Reuters news agency is one of the big ones.

بنابراین خبرگزاری رویترز یکی از بزرگ‌ترین آنهاست.

Associated Press is another one of the big ones.

آسوشیتدپرس یکی دیگر از مهم ترین آنهاست.

They have journalists just working all over the world who are, are

آنها روزنامه نگارانی دارند که در سرتاسر جهان کار می کنند و

really hands on with their stories.

واقعاً به داستان های خود دست می زنند.

But then also, yeah, for, I would definitely go to the

اما پس از آن، بله، من قطعا

BBC for a lot of things.

برای خیلی چیزها به بی بی سی می روم.

I mean, really, the truth is for a lot of the things that we're saying,

منظورم این است که حقیقت این است که برای بسیاری از چیزهایی که می گوییم،

there's not going to be much controversy in the reporting of most stories.

در گزارش بیشتر داستان ها بحث و جدل زیادی وجود نخواهد داشت.

Like for example, if there has been an earthquake in Ecuador, the difference

مثلاً اگر در اکوادور زلزله‌ای رخ داده باشد، تفاوت

between the reporting of the BBC or CNN or Reuters or Al Jazeera is going to be

بین گزارش‌های بی‌بی‌سی یا سی‌ان‌ان یا رویترز یا الجزیره

minimal, you know, that for most stories, the sources agree with each other.

بسیار کم خواهد بود، می‌دانید که برای اکثر داستان‌ها، منابع با یکدیگر موافق هستند.

It's only from slightly more controversial topics that you get differences in

فقط از موضوعات بحث‌برانگیزتر است که تفاوت‌هایی در

the way that they report on things.

نحوه گزارش آن‌ها در مورد چیزها مشاهده می‌شود.

And in those cases, I try to read a lot of them, which is why I spend so

و در این موارد، سعی می‌کنم تعداد زیادی از آنها را بخوانم، به همین دلیل است که

much time reading and watching and listening to the news, particularly

زمان زیادی را صرف خواندن، تماشا و گوش دادن به اخبار، به‌ویژه

of the more controversial things.

موارد بحث‌برانگیزتر می‌کنم.

But also to avoid bias.

بلکه برای جلوگیری از تعصب.

In the podcast, we just use terms like according to da,

در پادکست، ما فقط از عباراتی مانند با توجه به da، da، da،

da, da, blah, blah, blah, blah.

blah، blah، blah، blah استفاده می کنیم.

So, according to Al Jazeera, this happened, blah, blah, blah.

بنابراین، به گفته الجزیره، این اتفاق افتاد، بل، بل، بل،

According to the BBC, they said this, this person said this, this person said this.

به گزارش بی بی سی، این را گفتند، این شخص این را گفت، این شخص این را گفت.

So, you can kind of...

بنابراین، شما می توانید ...

Just reporting on what's being said without committing to knowing

فقط گزارشی از آنچه گفته می شود بدون اینکه متعهد به دانستن

it or suggesting that it's fact.

آن باشید یا نشان دهید که واقعیت است.

That's right.

درست است.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

Yeah.

آره

So, is there anything that you actually avoid?

بنابراین، آیا چیزی وجود دارد که واقعاً از آن اجتناب کنید؟

You know, because obviously with things like conflict and death, murder, things

می دانید، زیرا بدیهی است که در مورد چیزهایی مانند درگیری و مرگ، قتل، چیزهایی از

like that, is there anything when you go, oh, maybe that's just a bit

این قبیل، وقتی می روید، چیزی وجود دارد، اوه، شاید این فقط کمی

too gruesome or a bit too negative.

خیلی وحشتناک یا کمی منفی باشد.

I might not cover that one.

من ممکن است آن یکی را پوشش ندهم.

No, actually there isn't.

نه، در واقع وجود ندارد.

No, we would cover everything.

So, no holds barred.

نه، ما همه چیز را پوشش می دادیم.

بنابراین، هیچ محدودیتی وجود ندارد.

No, I don't think so.

نه، من اینطور فکر نمی کنم.

No, I don't think there's anything which we've ever just not reported

نه، من فکر نمی‌کنم چیزی وجود داشته باشد که ما هرگز در مورد آن گزارش نکرده‌ایم

on because it's too gruesome.

زیرا خیلی وحشتناک است.

There have been a few episodes where I've actually said,

چند قسمت وجود داشته است که من واقعاً گفته ام:

"The next 90 seconds of audio are reporting on something really violent".

"90 ثانیه صوتی بعدی در مورد چیزی واقعاً خشونت آمیز گزارش می شود".

Or something.

"If you want to, you can skip ahead to minute 02:30."

یا چیزی

"اگر می خواهید، می توانید به دقیقه 02:30 بروید."

Or something like that.

That's helpful.

یا چیزی شبیه به آن.

این مفید است.

I've said that a few times.

If there's like kids in the room.

من این را چند بار گفته ام.

اگر مثل بچه ها در اتاق هستند.

Exactly.

دقیقا.

Yeah.

I've had a bit of uncertainty about how I feel about children listening to

آره

من در مورد احساسم نسبت به کودکانی که به

Simple English News Daily because of that because the truth is death makes the news.

Simple English News Daily گوش می دهند کمی تردید داشتم، زیرا حقیقت این است که مرگ خبرساز می شود.

It's one of those things which which happens, you know almost every day.

این یکی از آن چیزهایی است که تقریباً هر روز می‌دانید.

When quite a lot of people die, it's generally going to be in the news, you

وقتی تعداد زیادی از مردم می میرند، به طور کلی در اخبار قرار می گیرد، می

know, even whether that's an earthquake or an attack or something, it just is.

دانید، حتی اگر این یک زلزله باشد یا یک حمله یا چیزی دیگر، فقط همینطور است.

And yeah, I've heard quite a few people say, that they listen to SEND7 with their

و بله، من شنیده ام که افراد زیادی می گویند که با فرزندانشان به SEND7 گوش می دهند

children and I've often thought like,

و من اغلب فکر کرده ام،

"Hmm, I'm not sure how I feel about that."

"هوم، من مطمئن نیستم که در مورد آن چه احساسی دارم."

But I suppose the truth is when I was a kid, I was listening to

اما فکر می‌کنم حقیقت این است که وقتی بچه بودم،

stuff on the news as well, so I guess, I guess it's the same.

اخبار را هم گوش می‌دادم، بنابراین حدس می‌زنم، حدس می‌زنم که همین طور باشد.

They've got to grow up sometime.

آنها باید یک زمانی بزرگ شوند.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

Yeah, yeah.

آره آره.

And realise this world that we live in.

و به این دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم توجه کنید.

But it's not all bad, in every episode of SEND7, there's always good

اما همه چیز بد نیست، در هر قسمت از SEND7، همیشه یک

news as well, or some funny news or something random that happens as well.

خبر خوب نیز وجود دارد، یا یک خبر خنده دار یا یک اتفاق تصادفی که اتفاق می افتد.

We cover stories from every continent, so there's something from Europe every day,

ما داستان‌هایی را از هر قاره پوشش می‌دهیم، بنابراین هر روز چیزی از اروپا،

something from Asia, an Oceania every day, something from Africa every day and

چیزی از آسیا، اقیانوسیه، هر روز چیزی از آفریقا و

something from the Americas every day.

هر روز چیزی از قاره آمریکا وجود دارد.

And yeah, so there's always going to be a mix.

و بله، بنابراین همیشه ترکیبی وجود خواهد داشت.

There's going to be something bad, but there's always going to be

چیز بدی وجود خواهد داشت، اما همیشه یک

something light hearted as well.

چیز ساده نیز وجود خواهد داشت.

So, touching on that, I had a look to see if I could find any kind of good fun

بنابراین، با دست زدن به آن، نگاهی انداختم تا ببینم آیا می توانم هر نوع داستان سرگرم کننده خوبی را پیدا کنم که

stories knocking around the news recently.

اخیراً در اخبار منتشر شده است.

And I found one, I don't know if you came across this story about the

و من یکی را پیدا کردم، نمی دانم با این داستان در مورد

thong-wearing protesters in Australia.

معترضان بند بند در استرالیا برخورد کردید یا نه.

No, I've not heard that, no.

Okay.

نه، من نشنیده ام، نه.

باشه.

Let me read this to you.

بگذارید این را برای شما بخوانم.

Hang on a minute though.

هر چند یک دقیقه صبر کن ادامه

Go on.

Thongs in Australia means...

دادن.

تانگ در استرالیا یعنی...

No, but I'm talking about swimwear, bare bottoms.

نه، اما من در مورد لباس شنا صحبت می کنم، کتانی برهنه.

Ah, okay.

آهان باشه.

Not the sandals!

Because I think thongs in Australia mean sandals, right?

صندل نه!

چون فکر می‌کنم شلوار در استرالیا به معنای صندل است، درست است؟

Yeah, yeah, it does.

بله، بله، این کار را می کند.

I think it's more slang though, so I think it depends on where in Australia.

من فکر می کنم بیشتر عامیانه است، بنابراین فکر می کنم بستگی به این دارد که در کجای استرالیا باشد.

I'm not 100 per cent sure on that, but.

من در این مورد 100 درصد مطمئن نیستم، اما.

Yeah.

But yeah, the, the story I saw says, throngs of thong-wearing protesters,

آره

اما آره، داستانی که من دیدم می‌گوید، انبوهی از معترضان بند بند،

I love that, throngs of thong-wearing protesters bared their bums on

من عاشق آن هستم، انبوهی از معترضان بند بند، دستان خود را در

Australia's Gold Coast as they showed their opposition to calls for

ساحل طلایی استرالیا برهنه کردند و مخالفت خود را با درخواست‌ها برای

a ban on g-string bikini bottoms.

ممنوعیت بیکینی جی نشان دادند. پایین

The demonstration was called free the peach.

این تظاهرات هلو آزاد نام داشت.

And it's, yeah, it's because some people are calling, saying the

و این، بله، به این دلیل است که برخی از مردم تماس می‌گیرند و می‌گویند

skimpiest swimwear is just demeaning to women, that it's objectifying them,

کم‌چسب‌ترین لباس شنا برای زنان تحقیرآمیز است، آنها را عینی‌تر می‌کند،

and it's unpleasant, and it should be banned, and other people are like, we

و ناخوشایند است، و باید ممنوع شود، و افراد دیگر مانند این هستند که ما

should have the freedom to bare our bums if that's what we want to do.

باید آزادی عمل داشته باشیم. اگر این چیزی است که ما می خواهیم انجام دهیم، بدخواهان ما. به

I thought that was quite an interesting story.

نظر من داستان بسیار جالبی بود.

Yeah, but then, I mean, if you really want to get into the politics of just how big

بله، اما منظورم این است که اگر واقعاً می‌خواهید وارد سیاست شوید که

some underwear, some beachwear has to be.

لباس‌های زیر، لباس‌های ساحلی چقدر بزرگ باشند.

I mean, are you gonna have police going up and down the beach?

منظورم این است که آیا می خواهید پلیس از ساحل بالا و پایین برود؟

Well that's the thing, yeah.

Checking the, checking the size of everybody's...

خوب موضوع همین است، بله.

بررسی کردن، بررسی اندازه همه افراد...

Yeah, at what point do you start, can you show a little bit of your butt?

آره، از چه نقطه ای شروع می کنید، می توانید کمی از باسن خود را نشان دهید؟

Or does it have to be fully covered?

یا باید کاملا پوشیده شود؟

I mean, yeah.

یعنی آره

Yeah, you're gonna get the ruler out and start measuring people on the beach.

بله، شما خط کش را بیرون می آورید و شروع به اندازه گیری مردم در ساحل می کنید.

It doesn't sound great.

صداش عالی نیست

I think I'm going to be with the bare bummers on that story.

فکر می‌کنم در آن داستان با ناامیدکننده‌های بی‌تفاوت باشم.

Yeah.

آره

I can understand wanting to bare your bum if you've got lots of sunshine.

می‌توانم درک کنم که اگر آفتاب زیادی داشته باشی، می‌خواهم دست و پای خود را برهنه کنی.

It's nothing worse than having that, what we call the bikini line, you know,

چیزی بدتر از داشتن آن نیست، چیزی که ما آن را خط بیکینی می نامیم، می دانید،

the tan line, cutting your bum in half.

خط برنزه، که باسن شما را نصف می کند. آیا

Did you see the one about the Guinness World Records oldest dog?

یکی از مسن ترین سگ های رکوردهای گینس را دیدید؟

Yes.

Do you know what?

آره.

میدونی چیه؟

I've even followed that story quite, quite a bit, actually,

من حتی آن داستان را کاملاً دنبال کردم، در واقع،

because SEND7 reported on that.

زیرا SEND7 در مورد آن گزارش داد.

It must have been, ooh, maybe, maybe six months ago or something when Bobby.

باید، اوه، شاید، شاید شش ماه پیش یا زمانی که بابی بود.

Yeah, Bobby the dog.

آره بابی سگ

When Bobby the Portuguese dog actually won the award for the oldest dog.

وقتی سگ پرتغالی بابی در واقع جایزه مسن ترین سگ را برد.

And then, then we reported when he died a few months later, in October, there

و سپس، ما گزارش دادیم که او چند ماه بعد درگذشت، در ماه اکتبر،

you go, I know this story quite a bit.

شما بروید، من این داستان را کاملاً می دانم.

Oh, good memory!

اوه، خاطره خوب!

I think he was supposed to be 31, and then...

فکر کنم قرار بود 31 ساله بشه و بعد...

Yeah, 31 and 165 days old.

آره 31 و 165 روزه.

There you go, there you go.

اونجا میری اونجا میری

But it was only recently that the Guinness World Records have taken it away.

اما اخیراً بود که رکوردهای جهانی گینس آن را از بین برد.

They've stripped him of his title.

عنوانش را از او سلب کرده اند.

They've stripped him of his title, exactly right, saying that

آنها عنوانش را از او سلب کردند ، دقیقاً درست است، و گفتند که

there wasn't enough evidence.

مدرک کافی وجود ندارد.

And I think it was because the owners in these old registries from the 90s,

و من فکر می کنم به این دلیل بود که صاحبان این ثبت های قدیمی از دهه 90،

they were allowed to write in their own date of birth of the dog, and

اجازه داشتند تاریخ تولد سگ خود را بنویسند، و به

because they were allowed to write it in themselves, the Guinness World

این دلیل که آنها اجازه داشتند آن را در خود بنویسند، رکورد جهانی گینس

Record says, actually, we don't have enough proof that that's actually true.

می گوید، در واقع، ما شواهد کافی مبنی بر اینکه واقعاً درست است نداریم.

You could have just made that up.

شما می توانستید آن را درست کنید.

So they've taken it away.

بنابراین آنها آن را برداشته اند.

They've got to maintain their high standards, right?

آنها باید استانداردهای بالای خود را حفظ کنند، درست است؟

So, they can't just say we'll take your word for it.

بنابراین، آنها نمی توانند فقط بگویند که ما حرف شما را قبول می کنیم.

What they've now gone back to saying was the oldest dog was this dog called

چیزی که آنها اکنون گفته اند این است که مسن ترین سگ این سگ به نام

Bluey from Australia who was around in 1935 or something like that, which

بلوی از استرالیا بود که در سال 1935 بود یا چیزی شبیه به آن، که

was 29 and I think really that those records can't be that good either right?

29 سال بود و من واقعاً فکر می کنم که آن رکوردها هم نمی توانند آنقدر خوب باشند درست است؟

From the 1930s of a dog.

از دهه 1930 یک سگ.

Yeah, how can you prove that?

آره چطوری میتونی اینو ثابت کنی طول

These dogs have got a life expectancy of like 12 to 14 years.

عمر این سگ ها بین 12 تا 14 سال است.

And so, to live like nearly 30 or over 30 years is it's like a person

و بنابراین، زندگی نزدیک به 30 یا بیش از 30 سال مانند این است که فردی به

getting to, you know, 180, 190, it seems a little bit far-fetched to me.

180، 190 برسد، برای من کمی دور از ذهن به نظر می رسد. می

It does, yeah!

کند، بله!

The other things that popped up in the news for me that I

چیزهای دیگری که در اخبار برای من ظاهر شد و به

thought were interesting, both are around dental news, nashers.

نظرم جالب بود، هر دو مربوط به اخبار دندانپزشکی، ناشر است.

The first is that some children, I think, this is specifically in America, are being

اولین مورد این است که به برخی از کودکان، فکر می کنم، این مخصوصاً در آمریکاست،

gifted like a hundred dollar bills and designer jewellery by the tooth fairy.

مانند اسکناس های صد دلاری و جواهرات طراح توسط پری دندان هدیه داده می شوند.

Wow!

وای!

Yeah.

Those are some spoiled children.

آره

این چند بچه لوس هستند.

Yeah.

Did you ever have a visit from the tooth fairy when you were growing up?

آره آیا

تا به حال از پری دندان هنگام بزرگ شدن ملاقاتی داشته اید؟

Do you know what, we didn't do that in my family, actually.

آیا می دانید چیست، ما در خانواده من این کار را انجام ندادیم.

No?

نه؟

But I know...

ولی میدونم... با افتادن

What did you do with your teeth when they fell out?

دندونات چیکار کردی ؟

Just...

فقط...

I can't remember.

یادم نمی آید.

Stuck them in the bin.

آنها را در سطل گیر کرد.

Yeah.

No, no, I think I kept them somewhere lying around.

آره

نه، نه، فکر می کنم آنها را در جایی دراز کشیده بودم.

I didn't do, didn't do the tooth fairy.

من انجام ندادم، پری دندان را انجام ندادم.

We had the tooth fairy.

ما پری دندان را داشتیم.

I think it was like we got 20 pence or 50 pence if we were a little older, perhaps.

فکر می‌کنم اگر کمی بزرگ‌تر بودیم، 20 پنسی یا 50 پنسی می‌گرفتیم.

That sounds reasonable.

منطقی به نظر می رسد.

Yeah.

آره

So for those listening who aren't familiar with the tooth fairy, the tooth

بنابراین برای کسانی که گوش می دهند و با پری دندان آشنایی ندارند،

fairy visits when you lose a tooth, one of your milk teeth or your baby

پری دندان وقتی دندانی، یکی از دندان های شیری یا شیری خود را از دست می دهید

teeth, you've put it under your pillow.

، آن را زیر بالش خود قرار داده اید.

And then as you sleep, the tooth fairy will come and replace your

و بعد که می خوابی، پری دندان می آید و

tooth with a gift, a coin, usually.

دندانت را با یک هدیه، معمولاً یک سکه جایگزین می کند.

If you've got good teeth, if you've got rotten teeth and you haven't been

اگر دندان‌های خوبی دارید، اگر دندان‌های پوسیده دارید و

brushing your teeth and looking after them, then she doesn't want your teeth.

دندان‌هایتان را مسواک نزده‌اید و از آنها مراقبت نمی‌کنید، پس او دندان‌های شما را نمی‌خواهد.

But yeah, I mean, it's crazy if these kids are getting like designer

اما بله، منظورم این است که دیوانگی است اگر این بچه ها شبیه

jewellery and hundred dollar bills, that is definitely a spoiled child.

جواهرات طراحان و اسکناس های صد دلاری شوند، قطعا یک کودک خراب است. من

I would...

Absolutely, yeah.

...

قطعا، بله.

Yeah.

آره

Anyway, the other tooth story is about Winston Churchill's false teeth.

به هر حال داستان دندان دیگر درباره دندان مصنوعی وینستون چرچیل است.

Oh, yes.

آه بله.

Yeah, yeah, yeah.

I heard about that one.

آره، آره، آره

من در مورد آن یکی شنیدم.

Yeah, yeah, yeah.

آره، آره، آره

They were snapped up.

آنها دزدیده شدند.

I love that.

They were snapped up at auction for 18,000 pounds.

من آن را دوست دارم.

آنها در حراجی به قیمت 18000 پوند ربوده شدند.

Yeah.

آره

Yeah, amazing.

Can you imagine?

آره، شگفت انگیز

می توانید تصور کنید؟

Yeah.

I wonder what people are going to do with those.

آره

من تعجب می کنم که مردم قرار است با آنها چه کنند.

I suppose they're not going to be using them and going,

فکر می کنم آنها از آنها استفاده نخواهند کرد و می گویند:

"I've got Winston Churchill's false teeth in my mouth."

"من دندان های مصنوعی وینستون چرچیل را در دهانم دارم."

No.

نه

Yeah.

Oh, can you?

.

اوه، می توانید؟

Ugh, yeah.

اوه، آره

Gross.

ناخالص

Yeah, but apparently that they he was wearing them in some particular speeches.

بله، اما ظاهراً او آنها را در برخی سخنرانی های خاص به تن کرده است.

Yeah, we'll fight them on the beaches.

بله، ما در سواحل با آنها می جنگیم.

Yeah.

Yeah.

آره

آره

And well, there are many famous speeches, but apparently he had

و خوب، سخنرانی های معروف زیادی وجود دارد ، اما ظاهراً او

like four sets of false teeth.

تقریباً چهار مجموعه دندان مصنوعی داشته است.

So, I don't think you can definitely say that the ones that you just spent 18,000

بنابراین، من فکر نمی‌کنم که بتوانید به طور قطع بگویید که آنهایی که فقط 18000

pounds on all the ones that he wore specifically during those big speeches.

پوند برای همه لباس‌هایی که او به‌طور خاص در آن سخنرانی‌های بزرگ پوشیده بود، خرج کردید.

They might have just been his spare pair that sat in the back of a dusty drawer.

شاید آنها فقط جفت یدکی او بودند که پشت یک کشوی گرد و غباری نشسته بودند.

Yeah.

آره

I do know of another auction story recently, actually, which was from a few

من اخیراً داستان حراج دیگری را می‌دانم ، در واقع، مربوط به چند

weeks ago that was somebody wanted to sell this big cabinet, like a wardrobe

هفته پیش بود که کسی می‌خواست این کابینت بزرگ را، مانند کمد لباس

at auction, that they thought was from like the 1830s or something like that.

در حراجی، بفروشد، که فکر می‌کردند مربوط به دهه 1830 یا چیزی شبیه به آن است.

So, like almost 200 years old.

بنابراین، مانند تقریبا 200 سال قدمت.

And when they were going to be taking it to the auction house,

و وقتی قرار بود آن را به خانه حراج ببرند،

they found a lemon inside it and the lemon had an inscription.

یک لیمو در داخل آن پیدا کردند و لیمو یک کتیبه داشت.

So, like, somebody had written on this lemon that, and it said,

بنابراین، مثلاً، کسی روی این لیمو نوشته بود، و می‌گفت:

"From somebody to somebody"

«از کسی به کسی»

I think it was 1780 something.

فکر می‌کنم چیزی در سال 1780 بود.

So, like, it was, the lemon was 250 or 270 years old or something like that.

بنابراین، مثل این بود، لیمو 250 یا 270 ساله یا چیزی شبیه به آن بود.

Sorry, if I'm getting this story wrong.

ببخشید، اگر این داستان را اشتباه برداشت می کنم.

And so, they found this lemon in the wardrobe and then they put that on auction

و به این ترتیب، آنها این لیمو را در کمد لباس پیدا کردند و سپس آن را به حراج گذاشتند

instead and it was shown to be, you know that that old 270 years old or something

و نشان داده شد که، شما می دانید که آن پیر 270 ساله یا چیزی شبیه به آن

and that sold for a few thousand pounds.

و به قیمت چند هزار پوند فروخته شد.

And the wardrobe only got like 40 pounds.

و کمد لباس فقط 40 پوند شد.

Wow.

وای.

Yeah.

The things people want.

آره

چیزهایی که مردم می خواهند

It's crazy what people spend their money on.

این احمقانه است که مردم پول خود را برای چه خرج می کنند.

It is.

این است.

Yeah.

Yeah.

آره

آره

Totally.

کاملا.

I don't know whether I would prefer to have a really old lemon or Winston

نمی‌دانم ترجیح می‌دهم یک لیموی قدیمی داشته باشم یا

Churchill's false teeth, but yeah.

دندان‌های مصنوعی وینستون چرچیل، اما بله.

So coming back to our lovely learners.

بنابراین به زبان آموزان دوست داشتنی خود باز می گردیم.

How would you suggest that an English learner can make the most

چگونه پیشنهاد می کنید که یک زبان آموز انگلیسی بتواند

of learning English through news?

از یادگیری زبان انگلیسی از طریق اخبار حداکثر استفاده را ببرد؟

Yeah.

آره

I suppose from my perspective of how I've used the news as a learner,

فکر می‌کنم از دیدگاه من که چگونه از اخبار به عنوان یک یادگیرنده استفاده کرده‌ام،

it's primarily been from having this contact with it every day.

این در درجه اول ناشی از تماس روزانه با آن است.

So just having, it's such an easy thing to slip into your routine, to listen to

بنابراین فقط داشتن، خیلی آسان است که وارد روال خود شوید، به

the news, you know, like when I go down and make myself a breakfast, I put on

اخبار گوش دهید، می دانید، مثل وقتی که می روم و برای خودم صبحانه درست می کنم،

French radio for 10 minutes or something.

برای 10 دقیقه یا چیزی شبیه به رادیو فرانسه می گذارم.

And it's just like a routine that I have every day.

و این درست مثل یک روتین است که هر روز دارم.

And it's easy to do that with, with the news.

و انجام این کار با اخبار آسان است.

So, it's, it's good for people who, even if they're not like actively

بنابراین، برای افرادی که حتی اگر علاقه ای به

learning English, it's a good way to kind of keep up with it.

یادگیری فعال زبان انگلیسی ندارند، خوب است، اما راه خوبی برای همگام شدن با آن است.

But then for people who want to do it more actively and actually engage more

اما پس از آن برای افرادی که می‌خواهند این کار را فعال‌تر انجام دهند و در واقع بیشتر

with their contents, then they can.

با محتوای خود درگیر شوند، می‌توانند.

If they're following a story every day, then it can be easier to pick up more

اگر آنها هر روز یک داستان را دنبال می کنند، پس گرفتن

and more words from the same story.

کلمات بیشتر و بیشتری از همان داستان می تواند آسان تر باشد.

If they know about a story in their own language, then they're more

اگر داستانی را به زبان خود بدانند،

likely to understand it in English.

احتمالاً آن را به زبان انگلیسی درک خواهند کرد.

Because of the context.

به دلیل زمینه.

Exactly, yeah, the context.

دقیقا، آره، زمینه.

And then of course if they really want to, well, with something like

و البته اگر واقعاً بخواهند، خوب، با چیزی مانند

SEND7, they could print out their transcripts, or be following it

SEND7، می‌توانند رونوشت‌های خود را چاپ کنند ، یا

by reading it at the same time.

با خواندن همزمان آن را دنبال کنند.

There's some activities they can do.

برخی از فعالیت ها وجود دارد که آنها می توانند انجام دهند.

Yeah, and then you can go ahead and report to other people what you've heard.

بله، و سپس می توانید ادامه دهید و آنچه را که شنیده اید به دیگران گزارش دهید. می‌دانی، می‌دانی، من

You can discuss, you know, my partner and I, we often, if I go out in the car and

و شریکم، ما اغلب، اگر در ماشین بیرون می‌رویم و

I've listened to a radio, like, you listen to LBC just, just because occasionally...

به رادیو گوش می‌دهم، می‌توانی بحث کنیم، مثلاً فقط به LBC گوش می‌دهی، فقط به این دلیل که گهگاهی...

It's great.

...I find it interesting.

عالی است.

... به نظر من جالب است.

They discuss things a little bit more in-depth.

آنها کمی عمیق تر درباره مسائل بحث می کنند.

And I will often come back after listening to that and say,

و من اغلب پس از گوش دادن به آن برمی گردم و می گویم:

"Oh, did you hear about this?"

"اوه، آیا در مورد این چیزی شنیدی؟"

And so then we discuss it and I say,

و بنابراین، ما در مورد آن بحث می کنیم و من می گویم،

"Oh, well, apparently."

"اوه، خوب، ظاهرا."

And I'd give him more details about the story and then he'll take it or

و من جزئیات بیشتری در مورد داستان به او می‌دهم و سپس او آن را می‌گیرد یا

leave it completely ignore me perhaps.

آن را رها می‌کند، شاید من را نادیده بگیرد.

But your listeners, or anyone who's learning English through news can use

اما شنوندگان شما، یا هر کسی که انگلیسی را از طریق اخبار یاد می گیرد، می تواند از

that as an activity to then take what they're hearing, make some notes of

آن به عنوان یک فعالیت استفاده کند و سپس آنچه را که می شنوند، یادداشت کند،

the interesting vocabulary, that's, specifically attached to that story

واژگان جالبی را که به طور خاص به آن داستان متصل است، یادداشت کند

and then replay it, go and retell it to someone using that vocabulary,

و سپس آن را دوباره پخش کند، برود و آن را بازگو کند. به کسی که از آن واژگان استفاده می کند،

so that you're actually kind of making it more active for yourself.

به طوری که شما در واقع به نوعی آن را برای خود فعال تر می کنید.

Yeah.

Well, let's think about the four things now.

آره

خب حالا به چهار مورد فکر کنیم.

So, listening, well, you're listening to it anyway.

بنابراین، گوش دادن، خوب، شما به هر حال به آن گوش می دهید. پس

So that's the idea.

ایده همین است.

Reading, you can obviously read the news.

با خواندن، به وضوح می توانید اخبار را بخوانید.

If you're listening to SEND7, you can read the transcripts.

اگر به SEND7 گوش می دهید، می توانید رونوشت ها را بخوانید.

Or reading any other part of the news that you can that you can find

یا با خواندن هر بخش دیگری از اخبار که می توانید

writing you can challenge yourself.

بنویسید، می توانید خودتان را به چالش بکشید.

So, you can say you can make yourself try to write in your own words something that

بنابراین، می‌توانید بگویید که می‌توانید سعی کنید چیزی را که به

you've just been hearing about in India.

تازگی در هند شنیده‌اید، با کلمات خودتان بنویسید.

Or writing a text to a friend.

یا نوشتن یک متن برای یک دوست. آیا

Did you hear about the bare bottom protest in Australia?

در مورد اعتراضات پایین در استرالیا چیزی شنیدید؟

Yeah, fantastic Yeah, exactly.

آره، فوق العاده آره، دقیقا.

Yeah.

Yeah.

آره

آره

Yeah start a conversation with a friend like that.

آره با یه دوست همچین صحبتی شروع کن

And of course speaking you can do the same thing.

و البته با صحبت کردن می توانید همین کار را انجام دهید.

Talk to your friend about it.

در مورد آن با دوست خود صحبت کنید.

If you don't have somebody to talk to, talk to yourself.

اگر کسی را ندارید که با او صحبت کنید، با خودتان صحبت کنید.

Like, I used to do that when I was in Argentina, when I was by myself.

مثلاً زمانی که در آرژانتین بودم، زمانی که تنها بودم، این کار را انجام می‌دادم.

Just walk around talking to yourself.

فقط راه بروید و با خودتان صحبت کنید.

Yeah.

آره

Talk to myself in Spanish.

با خودم به زبان اسپانیایی صحبت کنم.

Yeah.

Maybe if I was in public, then maybe just in my head.

آره

شاید اگر در جمع بودم، شاید فقط در ذهنم.

But, yeah, yeah.

اما، آره، آره

Just try and think, how do I say that?

فقط سعی کنید و فکر کنید، چگونه می توانم این را بگویم؟

If I wanted to say this, how would I say this?

اگر بخواهم این را بگویم چگونه این را بگویم؟

Yeah.

آره

Fantastic.

There you go.

خارق العاده.

شما بروید.

I've got one last question for you.

من یک سوال آخر از شما دارم

So, one thing I struggle with when I'm including factual or historical

بنابراین، یکی از چیزهایی که من با گنجاندن قطعات واقعی یا تاریخی

pieces within my content is pronunciation of names and places.

در محتوای خود دست و پنجه نرم می کنم، تلفظ نام ها و مکان ها است.

How do you make sure that you're pronouncing things correctly?

چگونه مطمئن می شوید که مطالب را به درستی تلفظ می کنید؟

I recently did an episode which hasn't been released yet that includes talking

من اخیراً قسمتی را انجام دادم که هنوز منتشر نشده است که شامل صحبت

about chess grandmasters and there's a Russian chap who was a chess grandmaster.

در مورد استادان بزرگ شطرنج است و یک دختر روسی که یک استاد بزرگ شطرنج بود.

I can't remember his name off the top of my head.

اسمش را از بالای سرم به خاطر نمی آورم .

Garry Kasparov.

گری کاسپاروف

Kasparov.

کاسپاروف

Kasparov.

And I think I was calling Garry Kaspernov or something.

کاسپاروف

و فکر می کنم داشتم به گری کاسپرنوف زنگ می زدم یا چیز دیگری.

It was completely messing it up.

کاملا بهم ریخته بود

And then one of my team, who's Ukrainian, was like, you've mispronounced this quite

و سپس یکی از تیم من، که اوکراینی است، گفت، شما چندین بار این را اشتباه تلفظ کرده اید

a few times, you might want to record it.

، ممکن است بخواهید آن را ضبط کنید.

I probably have as well.

من هم احتمالا دارم

I've, I've, I've said Kasparov because I've read that myself.

دارم، دارم، گفتم کاسپاروف چون خودم آن را خوانده ام.

I think in Russian it's Kasparov.

فکر کنم در روسی کاسپاروف است.

Yeah, it could be.

بله، ممکن است.

Yeah, it could be.

Yeah, but I'd completely, I'd really, really made mincemeat of

بله، ممکن است.

بله، اما من کاملاً، واقعاً، واقعاً گوشت چرخ کرده را از

the name and it happens a lot.

این نام درست می کردم و این خیلی اتفاق می افتد.

I completely mispronounce names and places and how do you make

من نام ها و مکان ها را کاملا اشتباه تلفظ می کنم و چگونه

sure that you're not doing that?

مطمئن می شوید که این کار را نمی کنید؟

Wow.

I'm going to sound like an advert right now.

وای.

من می خواهم در حال حاضر مانند یک تبلیغ به نظر برسم.

So, disclaimer, this is not an advert, right?

بنابراین، سلب مسئولیت، این یک تبلیغ نیست، درست است؟

But honestly, there's this website called Forvo, which I use all the time.

اما صادقانه بگویم، این وب سایت به نام Forvo وجود دارد که من همیشه از آن استفاده می کنم. اتفاقاً آنا قبلاً

I've never been asked this question before, by the way, Anna, and this is

این سؤال از من پرسیده نشده است و این

the first time I've ever been asked this, but I use it all the time.

اولین بار است که از من می پرسند اما همیشه از آن استفاده می کنم.

If I'm ever not sure how to pronounce a name there's this website called

اگر من هرگز مطمئن نیستم که چگونه یک نام را تلفظ کنم، این وب سایت به نام

Forvo and it's just a website of people pronouncing words, but mostly names.

Forvo وجود دارد و فقط یک وب سایت از افرادی است که کلمات را تلفظ می کنند، اما بیشتر اسامی.

Yeah, can you can you spell that out for me?

بله، می توانید آن را برای من بنویسید؟

F O R V O.

F O R V O.

Okay,

خوب،

F O R V O.

I guess it's dot com.

F O R V O.

حدس می‌زنم دات کام باشد.

I think I can't remember.

فکر کنم یادم نمیاد

Yeah, I use it all the time.

آره من همیشه ازش استفاده میکنم

So...

Fantastic.

بنابراین...

فوق العاده است.

I will...

Almost every day.

من...

تقریبا هر روز.

...add that to my list of resources.

... آن را به لیست منابع من اضافه کنید.

That's brilliant.

محشره.

It's really really useful and you and they generally have a few

واقعاً واقعاً مفید است و شما و آنها معمولاً چند

different people saying it as well.

نفر مختلف آن را می گویند.

So, it's just people recording themselves saying that name and it

بنابراین، فقط افرادی هستند که خود را ضبط می کنند و این نام را می گویند و این

shows the country that the person who is speaking comes from as well.

کشور را نشان می دهد که فردی که صحبت می کند نیز از آن کشور آمده است.

So, you might have a Ukrainian saying Gary Kasparov.

بنابراین، ممکن است یک ضرب المثل اوکراینی به نام گری کاسپاروف داشته باشید.

But you might have a Russian saying Gary Kasparov.

اما ممکن است یک ضرب المثل روسی گری کاسپاروف داشته باشید.

I don't know and you can hear it and choose your favourite one.

من نمی دانم و شما می توانید آن را بشنوید و مورد علاقه خود را انتخاب کنید.

Yeah, fantastic.

Really useful.

آره، فوق العاده

واقعا مفیده

Yeah, that's a really, really useful little resource you've shared with me.

بله، این یک منبع کوچک واقعاً بسیار مفید است که با من به اشتراک گذاشته اید.

Thank you.

متشکرم.

Yeah, no problem.

آره مشکلی نیست

Well, thank you so much for being here and if my listeners would like to come

خوب، از اینکه اینجا هستید بسیار سپاسگزارم و اگر شنوندگان من مایلند بیایند

over and start adding news to their daily routine, where can they find you?

و اخبار را به برنامه روزانه خود اضافه کنند، کجا می توانند شما را پیدا کنند؟

Well, if they're listening in a podcast app, then they can

خوب، اگر آنها در یک برنامه پادکست گوش می دهند، می توانند

search Simple English News Daily.

Simple English News Daily را جستجو کنند.

Simple English News Daily.

اخبار ساده انگلیسی روزانه.

Or if they don't have a podcast app, well, you should go and get one

یا اگر آنها برنامه پادکست ندارند ، خوب، شما باید بروید و یکی را تهیه کنید

because podcast apps are the best.

زیرا برنامه های پادکست بهترین هستند.

Yeah.

I can recommend Spotify, Apple Podcasts, Pocket Casts, Castbox, whatever.

آره

من می توانم Spotify، Apple Podcasts، Pocket Casts، Castbox، هر چیزی را توصیه کنم.

But it's also on send7.org.

اما در send7.org نیز موجود است.

So S E N D 7 .org.

بنابراین S E N D 7 .org.

And just in case you didn't pick up on it before, SEND7 stands for

و فقط در صورتی که قبلاً آن را انتخاب نکرده باشید، SEND7 مخفف

Simple English News Daily and the 7 is seven minutes because it's

Simple English News Daily است و 7 هفت دقیقه است زیرا

a seven minute podcast every day.

هر روز یک پادکست هفت دقیقه ای است.

So, there you go.

بنابراین، شما بروید.

Fantastic.

خارق العاده.

Well, it's been an absolute pleasure.

خوب، این یک لذت مطلق بود.

So, thank you for joining.

بنابراین، از شما برای پیوستن سپاسگزاریم.

I will put your links in the description and in the show notes so

لینک های شما را در توضیحات و در نت های نمایش می گذارم

that it can be easily found as well.

تا به راحتی پیدا شود.

Take very good care.

خیلی خوب مراقبت کن

And until next time, goodbye.

و تا دفعه بعد خداحافظ خدا

Bye.

حافظ.

Thanks for having me, Anna.

ممنون از حضور من، آنا. خدا

Bye.

حافظ.