Learn English Vocabulary Daily #16.2 — British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 16, Day 2 of Your English Five a Day.

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 16, Day 2 English Five a Day هستید.

This is a series that aims to increase your active vocabulary

این مجموعه ای است که هدف آن افزایش پنج قطعه واژگان فعال شما در

by five pieces every day of the week from Monday to Friday.

هر روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

So, let's kick off today's lesson.

بنابراین، بیایید درس امروز را شروع کنیم.

We're starting with a noun and it is wear and tear.

ما با یک اسم شروع می کنیم و آن ساییدگی است.

Wear and tear.

ساییدگی و پارگی.

We spell this W E A R.

ما این W E A R را می نویسیم.

And, A N D or an ampersand (&). And then tear, T E A R.

و، A N D یا علامت (&). و سپس پاره کردن، T E A R.

Wear and tear.

سایش و پاره شدن.

Now, wear and tear means the loss or the injury or damage or stress

حال، فرسودگی به معنای از دست دادن یا آسیب یا آسیب یا استرس است

which occurs over time to an item or person due to overuse or overworking.

که در طول زمان برای یک کالا یا شخص به دلیل استفاده بیش از حد یا کار زیاد اتفاق می افتد.

I mean, with cars and general household machinery you expect a certain amount

منظورم این است که با خودروها و ماشین آلات عمومی خانگی شما انتظار دارید که

of wear and tear over time, don't you?

در طول زمان مقدار مشخصی فرسوده شود، اینطور نیست؟

So, you don't expect your washing machine to keep going forever, working as well

بنابراین، انتظار ندارید ماشین لباسشویی شما برای همیشه به کار خود ادامه دهد، و به همان خوبی که

as it did the very first day you got it.

همان روز اولی که آن را دریافت کردید، کار کرد.

There will be a certain amount of wear and tear, a certain amount of damage or

مقدار مشخصی سایش و پارگی، مقدار معینی آسیب یا

loss of function that occurs over time.

از دست دادن عملکرد در طول زمان رخ خواهد داد.

My dishwasher at the moment is not working very well.

ماشین ظرفشویی من در حال حاضر خیلی خوب کار نمی کند.

I can see that the jets that spray the water out, some of them are

من می توانم ببینم که جت هایی که آب را به بیرون می پاشند، برخی از آنها

clogged, they're blocked with what I can only guess is limescale.

مسدود شده اند، آنها با چیزی که فقط می توانم حدس بزنم رسوب آهک است مسدود شده اند.

We have very hard water here in London and it can cause chaos with your equipment

ما اینجا در لندن آب بسیار سختی داریم و می تواند باعث آشفتگی در تجهیزات شما شود

that uses water like the kettle, the washing machine and the dishwasher.

که از آب مانند کتری، ماشین لباسشویی و ماشین ظرفشویی استفاده می کنند.

So, this dishwasher has been going for years.

بنابراین، این ماشین ظرفشویی سالهاست که کار می کند.

We've had it here in this house for at least five years, and it

ما حداقل پنج سال است که آن را در این خانه داریم ، و

was already here when we moved in, so it might even be ten years old.

زمانی که ما به آنجا نقل مکان کردیم قبلاً اینجا بود، بنابراین حتی ممکن است ده ساله شود.

I'm not sure, but it's getting worse over time.

من مطمئن نیستم، اما به مرور زمان بدتر می شود.

Every time we run it, it makes an even worse noise than

هر بار که آن را اجرا می کنیم، صدایی حتی بدتر از

it did the previous cycle.

چرخه قبلی ایجاد می کند.

So, over time, there's a certain amount of damage that occurs,

بنابراین، با گذشت زمان، مقدار معینی آسیب رخ می دهد،

or loss of functionality that occurs — general wear and tear.

یا از دست دادن عملکرد رخ می دهد - فرسودگی و پارگی عمومی.

So, here's another example sentence,

بنابراین، در اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"My favourite shoes are showing signs of wear and tear, but they are still so

"کفش های مورد علاقه من نشانه های ساییدگی و پارگی را نشان می دهند، اما هنوز آنقدر

comfy I don't want to throw them out".

راحت هستند که نمی خواهم آنها را بیرون بیاندازم".

Oh, that reminds me, I had a pair of boots.

آه، این به من یادآوری می کند، من یک جفت چکمه داشتم.

They were like Ugg boots, but they had really pretty patterns

آنها مانند چکمه های Ugg بودند، اما الگوهای بسیار زیبایی

on with like sequins and things.

مانند پولک و چیزهایی داشتند.

And they were just so pretty, and I always felt like they were my lucky boots.

و آنها خیلی زیبا بودند، و من همیشه احساس می کردم که آنها چکمه های خوش شانس من هستند.

I felt so good when I wore them.

وقتی آنها را می پوشیدم احساس خوبی داشتم.

So, I always wore them to interviews and auditions, and anything where

بنابراین، من همیشه آنها را در مصاحبه ها و تست ها و هر چیزی که

I wanted to feel at my best.

می خواستم بهترین احساس را داشته باشم، می پوشیدم.

And they lasted for a while but by the end, they really were

و مدتی دوام آوردند، اما در پایان،

just taking themselves to the bin because they were in such a bad way.

واقعاً خودشان را به سطل زباله می‌بردند، زیرا در وضعیت بدی قرار داشتند.

Have you got anything like that?

شما همچین چیزی دارید؟

Anything that's showing signs of wear and tear?

چیزی که نشانه های ساییدگی را نشان می دهد؟

Moving on to a verb now and this is detach, detach.

اکنون به یک فعل می رویم و این جدا کردن، جدا کردن است.

We spell this D E T A C H.

این را می گوییم D E T A C H.

Detach.

Detach.

To detach is to try to be less involved or less concerned about something.

جدا شدن یعنی تلاش برای کمتر درگیر شدن یا کمتر نگران چیزی.

So, imagine you have a family member who keeps getting into trouble with the law.

بنابراین، تصور کنید یکی از اعضای خانواده خود را دارید که مدام با قانون دچار مشکل می شود.

They keep making mistakes and doing silly things like shoplifting perhaps

آنها مدام اشتباه می کنند و کارهای احمقانه ای مانند دزدی از مغازه

and getting in with the wrong crowd and drinking too much and maybe taking

و ورود با جمعیت نامناسب و نوشیدن بیش از حد مشروبات الکلی و شاید مصرف

drugs and just making bad life choices.

مواد مخدر و انتخاب های بد زندگی انجام می دهند.

And then, after years and years of this, you just feel like

و بعد، بعد از سال‌ها و سال‌ها ، احساس می‌کنید که

this is detrimental to your own sanity, to your own mental health.

این برای سلامت عقل شما، برای سلامت روان شما مضر است.

It's detrimental to your own immediate family, your children and

این برای خانواده نزدیک شما، فرزندان و

your relationship because you're constantly giving so much to this

روابط شما مضر است، زیرا شما دائماً به این

family member who doesn't seem to want to make an improvement in their life.

عضو خانواده که به نظر نمی‌رسد نمی‌خواهد در زندگی خود پیشرفت کند، چیزهای زیادی می‌دهید.

So, you decide, actually, I'm not going to help you anymore.

بنابراین، شما تصمیم بگیرید، در واقع، من دیگر به شما کمک نمی کنم.

If you want help, you need to make good choices and change,

اگر کمک می خواهید، باید انتخاب های خوبی داشته باشید و تغییر کنید،

and then I'll be there for you.

و سپس من در کنار شما خواهم بود.

But I can't keep doing this.

اما نمی توانم به این کار ادامه دهم.

In that case, you are detaching yourself from that situation or

در این صورت، شما خود را از آن موقعیت جدا می کنید یا

detaching yourself from that person.

خود را از آن شخص جدا می کنید.

It's like you are stepping away.

انگار داری دور میشی

You're not going to get involved anymore.

شما دیگر درگیر نمی شوید. در

Here's another example,

اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"Nurses often have to detach themselves from their feelings

"پرستاران اغلب هنگام درمان بیماران باید خود را از احساسات خود جدا کنند

when treating patients, they shouldn't take things personally."

، آنها نباید چیزها را شخصی بدانند."

Next on our list is an adjective and it is tone-deaf, tone-deaf.

بعدی در لیست ما یک صفت است و آن صدای ناشنوا، تن-شیر است.

Now this is spelled T O N E hyphen D E A F.

حالا این با خط تیره T O N E D E A F نوشته می شود.

Tone-deaf.

Tone-deaf.

Now, depending on the situation, this could be taken in two ways.

حالا بسته به شرایط، این را می‌توان به دو صورت در نظر گرفت.

If you describe yourself as tone-deaf when it comes to singing, it means that

اگر در مورد آواز خواندن خود را ناشنوا توصیف می‌کنید، به این معنی است که

you can't hear the pitch of the note, and therefore you sing on the wrong pitch.

نمی‌توانید صدای نت را بشنوید و در نتیجه در زمین اشتباه می‌خوانید.

You sing in the wrong key.

شما با کلید اشتباه می خوانید.

You're just out of tune, basically.

شما اساساً ناهماهنگ هستید.

You're tone-deaf.

تو ناشنوا هستی

And this really is a level of deafness, an inability to really hear the tones.

و این واقعاً سطحی از ناشنوایی است، ناتوانی در شنیدن صداها.

Many people say they're tone-deaf in singing when they're not.

بسیاری از مردم می گویند که در آواز خواندن ناشنوا هستند در حالی که اینطور نیستند.

They just need a little bit of ear training and voice training.

آنها فقط به کمی آموزش گوش و آموزش صدا نیاز دارند.

But you could also describe someone as tone-deaf outside of singing.

اما شما همچنین می توانید فردی را خارج از آواز خواندن ناشنوا توصیف کنید.

So, it might be that someone doesn't understand how other people feel

بنابراین، ممکن است کسی متوجه نشود که دیگران

about something or what a person needs in a particular situation.

در مورد چیزی چه احساسی دارند یا در یک موقعیت خاص به چه چیزی نیاز دارند.

So, it's like not reading the room, not understanding a situation.

بنابراین، مثل این است که اتاق را نخوانده باشید، موقعیتی را درک نکنید.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال است،

"I've received a complaint that our management team has been tone-deaf

"من شکایتی دریافت کردم که تیم مدیریت ما

when it comes to working conditions, the staff are not happy at all".

در مورد شرایط کاری ناشنوا بوده است، کارکنان اصلا راضی نیستند".

Next on our list is an idiom and it is in check.

بعدی در لیست ما یک اصطلاح است و در حال بررسی است.

Often this is preceded by keep something in check.

اغلب قبل از این اتفاق می افتد که چیزی را کنترل کنید.

In check.

We're spelling this I N, in.

در چک.

ما این را I N، in می‌گوییم.

Check, C H E C K.

چک، C H E C K.

If you keep something in check, then you're keeping something

اگر چیزی را کنترل کنید، پس چیزی

or someone, under control within reasonable limits, of course.

یا کسی را تحت کنترل در محدوده‌های معقول نگه می‌دارید.

So, it's all about controlling something, guiding something, making sure it

بنابراین، همه چیز در مورد کنترل چیزی است، هدایت چیزی، اطمینان از اینکه کاری را که

doesn't do what it's not supposed to do, or making sure a person doesn't

قرار نیست انجام نمی‌دهد، یا اطمینان حاصل کنید که یک فرد

behave in a way that's inappropriate.

رفتار نامناسبی از خود نشان نمی‌دهد.

So, you're keeping them in check.

بنابراین، شما آنها را تحت کنترل خود نگه می دارید.

Just like you keep checking them.

درست مثل اینکه مدام آنها را چک می کنید.

"Are you doing what you're supposed to do?

"آیا کاری را که باید انجام می‌دهی انجام می‌دهی؟

Yes, you are.

بله، می‌کنی.

Okay, I'll check you again in a few minutes."

باشه، چند دقیقه دیگر دوباره بررسیت می‌کنم."

"Are you still doing what you're supposed to do?

"آیا هنوز کاری را که باید انجام می‌دهی انجام می‌دهی؟

I'm keeping you in check."

من تو را تحت نظر دارم." در

Here's an example,

اینجا یک مثال وجود دارد،

"We've got to find ways of keeping our expenses in check this year,

"ما باید راه هایی برای کنترل هزینه های خود در سال جاری پیدا کنیم،

last year we went way over budget".

سال گذشته ما بسیار بیش از بودجه بودیم".

Alright, last on our list is a phrasal verb and it is burn out.

بسیار خوب، آخرین در لیست ما یک فعل عبارتی است و سوخته است.

Often we burn ourselves out.

اغلب ما خودمان را می سوزانیم.

Okay, so to burn out, we spell this B U R N.

بسیار خوب، پس برای سوختن، این B ​​U R N.

Out, O U T.

Out، O U T.

To burn out.

برای سوختن می‌نویسیم.

To burn out is to get to a point where you have to stop working because you've

فرسودگی به این معناست که به نقطه ای برسید که مجبور شوید کار را متوقف کنید، زیرا

become ill or very tired or mentally tired from working too hard or too much.

از کار کردن بیش از حد سخت یا زیاد بیمار شده اید یا بسیار خسته شده اید یا از نظر ذهنی خسته شده اید.

This is a phrasal verb that I'm very familiar with because it's something

این یک فعل عبارتی است که من با آن بسیار آشنا هستم زیرا چیزی است که

I experience on a regular basis.

به طور منظم تجربه می کنم.

'Burnout' is something that creators and entrepreneurs

«فرسودگی شغلی» چیزی است که سازندگان و کارآفرینان

have to try and keep in check.

باید تلاش کنند و آن را کنترل کنند.

They have to make sure that they're not heading towards burnout.

آنها باید مطمئن شوند که به سمت فرسودگی شغلی پیش نمی روند. در

Here's an example sentence,

اینجا یک جمله مثال آمده است،

"If you don't stop working so late, you're going to burn yourself out".

"اگر اینقدر دیر دست از کار نکشید، خود را می سوزانید".

With that phrasal verb in particular, it always makes me think of a candle.

مخصوصاً با آن فعل عبارتی، همیشه مرا به فکر یک شمع می‌اندازد.

If a candle is burning hard, burning bright, then it will get to the

اگر یک شمع به شدت می سوزد، روشن می سوزد، آنگاه به

point where there's no candle left.

جایی می رسد که دیگر شمعی باقی نمی ماند.

It will burn all the way down and burn out.

تمام راه را می سوزاند و می سوزد.

The flame will eventually go out.

شعله در نهایت خاموش خواهد شد.

Okay.

باشه.

So that's a good way to think of it.

بنابراین این یک راه خوب برای فکر کردن به آن است.

Let's now recap everything we've covered today.

بیایید اکنون همه چیزهایی را که امروز پوشش داده ایم را مرور کنیم.

We started with the noun wear and tear where you incur damage,

ما با اسم ساییدگی و پارگی شروع کردیم که در آن

loss or injury over time due to lots of use or overworking.

به دلیل استفاده زیاد یا کار زیاد در طول زمان آسیب، ضرر یا آسیب می بینید .

Then we had the verb detach which is to become less involved

سپس ما فعل جدا کردن را داشتیم که کمتر درگیر

or concerned about a situation.

یا نگران یک موقعیت است.

Then we had the adjective tone-deaf.

سپس صفت tone-deaf را داشتیم.

Outside of singing, this means to not really understand how other people

خارج از آواز خواندن، این بدان معنی است که واقعاً درک نمی کنید که دیگران چه

feel or understand the situation.

احساسی دارند یا موقعیت را درک می کنند.

Then we had the idiom in check or to keep in check, which is to keep something

سپس اصطلاح in check یا to keep in check را داشتیم، یعنی کنترل کردن چیزی

controlled within reasonable limits.

در محدوده معقول.

And we finished with the phrasal verb burn out, meaning to work so

و ما با فعل عبارتی burn out به پایان رسیدیم ، یعنی آنقدر

hard that you have to stop because you've become ill or overtired.

سخت کار کردن که مجبورید دست از کار بکشید چون مریض شده اید یا بیش از حد خسته شده اید.

Right, let's do this for pronunciation.

درست است، بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Wear and tear.

ساییدگی و پارگی.

Wear and tear.

ساییدگی و پارگی.

Detach.

جدا کردن

Detach.

جدا کردن

Tone deaf.

صدای ناشنوا.

Tone deaf.

صدای ناشنوا.

In check.

در چک. مراقب باشید

Keep in check.

.

Burn out.

سوختن.

Burn out.

سوختن.

Fantastic.

خارق العاده.

Now, if I am standing in a room and everyone seems really angry and

حالا اگر در اتاقی ایستاده باشم و همه به نظر از چیزی واقعا عصبانی و

upset about something, and I make a handful of jokes and nobody laughs.

ناراحت هستند و من یک مشت شوخی می کنم و هیچکس نمی خندد.

But I keep making jokes, I seem completely unaware that the mood of the room is

اما من مدام شوخی می کنم، به نظر می رسد کاملاً بی خبرم که حال و هوای اتاق

very angry and frustrated and annoyed.

بسیار عصبانی و ناامید و آزرده است.

And I'm making it worse.

و دارم بدترش میکنم

What could you use to describe me?

از چه چیزی می توانید برای توصیف من استفاده کنید؟

Tone-deaf.

In that situation, I'm completely tone-deaf.

لحن ناشنوا.

در آن شرایط، من کاملاً ناشنوا هستم.

And if I work so hard that I end up with the flu and and I'm stuck in my bed for

و اگر آنقدر کار کنم که به آنفولانزا مبتلا شوم و روزها و روزها در رختخوابم گیر کنم،

days and days, what did I do to myself?

با خودم چه کردم؟

I burned out, didn't I?

سوختم، نه؟

I burned out.

سوختم

And from now on, after recovering from my illness, I need to make sure that

و از این به بعد، پس از بهبودی از بیماری، باید مطمئن شوم که

I'm controlling the amount of hours that I'm working and not allow myself

میزان ساعات کارم را کنترل می‌کنم و به خودم اجازه ندهم

to do the same thing again and burn out.

که دوباره همان کار را انجام دهم و بسوزم. از

What idiom could I use to talk about controlling my behaviours?

چه اصطلاحی می توانم برای صحبت در مورد کنترل رفتارهایم استفاده کنم؟ مراقب باشید

Keep in check.

.

I need to keep myself in check.

باید خودم را کنترل کنم

Absolutely.

کاملا.

And if my friends decide that I'm working so hard they don't want to be

و اگر دوستانم تصمیم بگیرند که من آنقدر سخت کار می‌کنم که

my friends anymore, they don't want to be involved with me anymore, what verb

دیگر نمی‌خواهند دوست من باشند، دیگر نمی‌خواهند با من درگیر شوند،

would we use to describe what they do?

برای توصیف کاری که انجام می‌دهند از چه فعل استفاده می‌کنیم؟

If they remove themselves from me, they become less concerned.

اگر خودشان را از من دور کنند، کمتر نگران می شوند.

Detach.

جدا کردن.

They detach themselves from me.

آنها خود را از من جدا می کنند.

And, oh, my goodness me, I need to get a new washing machine.

و، خدای من، من باید یک ماشین لباسشویی جدید تهیه کنم.

Because it's just not working anymore.

چون دیگر کار نمی کند.

It's mostly due to what?

بیشتر به دلیل چیست؟

Wear and tear.

ساییدگی و پارگی.

Absolutely.

کاملا.

Okay, it's that time in the show where we go to put everything

خوب، آن زمان در نمایش است که ما می رویم تا همه چیز را

together in a little story.

در یک داستان کوچک کنار هم بگذاریم.

A friend of mine, Jack, is a car mechanic who loves his job more than anything.

یکی از دوستان من، جک، یک مکانیک ماشین است که کارش را بیشتر از هر چیزی دوست دارد.

He works seven days a week, tirelessly fixing cars and making

او هفت روز در هفته کار می کند و خستگی ناپذیر ماشین ها را تعمیر می کند و

sure they are in top condition.

مطمئن می شود که در بهترین شرایط هستند.

His wife, on the other hand, has recently noticed the wear and tear

از سوی دیگر، همسرش اخیرا متوجه فرسودگی

this demanding job is having on him.

این شغل سخت شده است.

She's tried to detach him from his work and convince him to take a

او سعی کرده است او را از کارش جدا کند و او را متقاعد کند که

well-needed holiday, but Jack is completely tone-deaf to her pleas.

تعطیلات لازم را بگذراند، اما جک نسبت به التماس های او کاملاً ناشنوا است.

He always has an excuse for why he can't leave his work, even for just one day.

او همیشه بهانه ای دارد که چرا نمی تواند حتی برای یک روز کارش را ترک کند. با

However, one fateful day last week, Jack burnt himself out

این حال، یک روز سرنوشت ساز هفته گذشته، جک خود را به آتش کشید

and realised his wife was right.

و متوجه شد که همسرش درست می گوید.

Finally, they are taking a break and going away on holiday to put his

در نهایت، آنها استراحت می کنند و به تعطیلات می روند تا

health and well-being back in check.

سلامت و رفاه او را دوباره کنترل کنند.

Phew!

اوه!

As the saying goes, "All work and play makes Jack a dull boy!"

به قول معروف "همه کار و بازی باعث می شود جک پسری کسل کننده باشد!"

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope that you found this useful.

امیدوارم که این مورد برای شما مفید بوده باشد.

Until tomorrow, take very good care, and goodbye.

تا فردا خیلی مواظب باش و خداحافظ.