Trip Down Memory Lane with Rock n' Roll English - British English Podcast

You are listening to the English Like A Native Podcast.

شما در حال گوش دادن به پادکست انگلیسی Like A Native هستید.

This is not your typical English language learning resource.

این منبع معمولی شما برای یادگیری زبان انگلیسی نیست.

No, there are no textbooks.

نه، کتاب درسی وجود ندارد.

There are no grammar rules.

قوانین گرامری وجود ندارد.

Instead, you just have the weird and wonderful version of English

در عوض، شما فقط نسخه عجیب و شگفت انگیز انگلیسی را دارید

that you'll hear spoken in the UK.

که در بریتانیا می شنوید.

So tune in for your daily dose of very ordinary chatter with

بنابراین برای دوز روزانه خود از گپ زدن بسیار معمولی با

a very ordinary English girl.

یک دختر بسیار معمولی انگلیسی هماهنگ کنید.

I'm your host, Anna, and today we have a very special guest, the host of

من میزبان شما آنا هستم و امروز یک مهمان ویژه داریم، مجری

podcast Rock n' Roll English,

پادکست راک اند رول انگلیسی

which is very funny.

که بسیار خنده دار است.

You should check it out.

شما باید این را چک کنید.

Yes, today we have Martin with us and we are going to be discussing our thoughts

بله، امروز ما مارتین را با خود داریم و می‌خواهیم درباره افکارمان

on the changing British High Street.

در خیابان بریتانیایی در حال تغییر صحبت کنیم.

Now, I must also mention before I bring Martin in, that I was a guest on his

حالا قبل از اینکه مارتین را بیاورم باید بگویم که مهمان پادکست او بودم

podcast and we had a very interesting chat about the differences between

و گپ بسیار جالبی درباره تفاوت های

the North and the South of England.

شمال و جنوب انگلیس داشتیم.

So make sure you tune into that.

بنابراین مطمئن شوید که آن را هماهنگ کرده اید.

I'll put the links in the description of this particular podcast episode.

من لینک ها را در توضیحات این قسمت پادکست خاص قرار می دهم.

So without further ado, let me introduce Martin.

بنابراین بدون هیچ مقدمه ای اجازه دهید مارتین را معرفی کنم.

So, hi Martin, how are you?

خب، سلام مارتین، چطوری؟

Hello, Anna.

سلام آنا.

Very well, thanks.

خیلی خوب، ممنون

Thanks for having me on.

از اینکه من را همراهی کردید متشکرم

Oh, thank you so much for joining me.

اوه، خیلی ممنون که به من پیوستید.

So, Martin, you have your own podcast, Rock n' Roll English.

بنابراین، مارتین، شما پادکست خود را دارید ، راک اند رول انگلیسی.

Firstly, the

اولاً،

name Rock n' Roll English,

نام راک اند رول انگلیسی، آیا

are you a rock 'n' roll kind of guy?

شما یک نوع پسر راک اند رول هستید؟ آیا

Are you a musician of sorts?

شما یک نوع موسیقیدان هستید؟

I obviously get this question a lot and I do kind of feel a bit

واضح است که من این سوال را زیاد می‌پرسم و

stupid now for choosing that name.

اکنون برای انتخاب آن نام احساس احمقانه‌ای دارم.

If I really think about it, the name was just,

اگر واقعاً در مورد آن فکر کنم، نام فقط این بود: "

'Oh, that sounds cool.

اوه، به نظر جالب می رسد."

I'll just use that.'

من فقط از آن استفاده خواهم کرد.

In time, I've then since added, I'm not even sure if this story is true, but

با گذشت زمان، از آن زمان اضافه کردم، حتی مطمئن نیستم که این داستان حقیقت داشته باشد یا خیر، اما

it's a kind of rock 'n' roll spirit, like be who you want, say what you want.

این یک نوع روحیه راک اند رول است، مانند آن که می خواهید باشید، آنچه می خواهید بگویید.

But yeah, am I a musician?

اما آره، آیا من یک نوازنده هستم؟

No, unfortunately.

نه متاسفانه.

So what brought you into podcasting?

پس چه چیزی شما را وارد پادکست کرد؟

'Cause you've been at it for quite a while now.

چون الان مدت زیادی است که در آن بوده‌ای.

Yeah, I have.

آره دارم.

It still seems to me, 'cause as I mentioned to you

هنوز هم به نظرم می رسد، زیرا همانطور که

in our pre-podcast chat,

در چت پیش پادکست به شما اشاره کردم،

I still have no idea what I'm doing.

هنوز نمی دانم دارم چه کار می کنم.

So it still seems to me like I'm a newbie.

بنابراین هنوز به نظرم می رسد که تازه وارد هستم.

But obviously in this online world we live in, things move quite quick.

اما بدیهی است که در این دنیای آنلاین که ما در آن زندگی می کنیم، همه چیز بسیار سریع پیش می رود.

So I've been doing it now for six and a half years, a little bit longer.

بنابراین من الان شش سال و نیم است که این کار را انجام می دهم، کمی بیشتر.

And yeah, I was a big podcast fan, like I still am.

و بله، من یک طرفدار بزرگ پادکست بودم، همانطور که هنوز هستم.

And I kind of just thought, you know what, I fancy having a go at this.

و من به نوعی فکر کردم، می دانید چیست، من دوست دارم این کار را انجام دهم.

And I also, obviously I was teaching English anyway, and I never really had

و همچنین، بدیهی است که به هر حال انگلیسی تدریس می‌کردم، و هیچ‌وقت واقعاً

lots of, or much good listening material to give to my students and I actually

مطالب شنیداری زیاد یا خیلی خوب برای دانش‌آموزانم نداشتم و در

recorded the first probably 10 episodes that I didn't, like, publish anywhere,

واقع 10 قسمت اول را که دوست نداشتم در جایی منتشر کنم، ضبط کردم.

I literally just sent them manually via email to students and they all said,

به معنای واقعی کلمه آنها را به صورت دستی از طریق ایمیل برای دانش آموزان ارسال کرد و همه آنها گفتند:

"Oh no, this is brilliant!"

"اوه نه، این عالی است!"

So then I thought,

پس فکر کردم،

'Right, let's do this.'

"درسته، بیایید این کار را انجام دهیم."

And it took me about two years to pluck up the courage to actually publish

و حدود دو سال طول کشید تا جرات پیدا کنم و واقعاً

it online, because I was so worried what everyone obviously would say.

آن را به صورت آنلاین منتشر کنم، زیرا بسیار نگران بودم که آشکارا همه چه خواهند گفت.

And yeah, that, that's how it started.

و بله، اینطوری شروع شد.

That's how I'm here.

من اینجا هستم.

Yeah.

آره

Fantastic.

And once you started, you didn't look back.

خارق العاده.

و وقتی شروع کردی، به عقب نگاه نکردی.

Exactly.

دقیقا.

Yeah.

آره

I often tell people this, that if you do things online, you will be surprised how

من اغلب به مردم این را می گویم که اگر کارهایی را به صورت آنلاین انجام دهید، متعجب خواهید شد که چقدر

quickly people start paying attention.

سریع مردم توجه خود را شروع می کنند.

And you know, I remember the first time I broke the hundred download

و میدونی اولین باری که سد دانلود رو شکستم

barrier and I was over the moon.

و بالای ماه بودم یادمه.

I actually just couldn't believe it.

من واقعاً نمی توانستم آن را باور کنم.

And I remember even looking at the countries and like there

و من به یاد دارم که حتی به کشورها نگاه می کردم و مثل اینکه

were countries very far away.

کشورهای بسیار دور وجود دارند.

And I was just thinking,

و من فقط داشتم فکر می کردم،

'Oh my God, I cannot believe this.'

"اوه خدای من، نمی توانم این را باور کنم."

And then, yeah, once you've got even just a small number like that of people

و پس از آن، بله، هنگامی که شما حتی تعداد کمی مانند افرادی که به آن

paying attention, it's surprising how much motivation you can find to keep going.

توجه می کنند، داشته باشید، شگفت آور است که چقدر انگیزه می توانید برای ادامه راه پیدا کنید.

Yeah.

آره

It's funny, isn't it, how we can be so nervous about

خنده دار است، نه، چگونه می توانیم در مورد

doing something like podcasts.

انجام کاری مانند پادکست اینقدر عصبی باشیم.

I mean, it's probably one of the safest forms of putting out

منظورم این است که احتمالاً یکی از ایمن‌ترین اشکال انتشار

content online because people don't really talk back to you.

محتوا به صورت آنلاین است زیرا مردم واقعاً با شما صحبت نمی‌کنند.

You don't see the likes and the dislikes and you don't have the negative comments.

شما لایک و دیلایک نمی بینید و کامنت منفی ندارید.

I occasionally get an email through but it's nowhere near the level of interaction

من گهگاه از طریق ایمیلی دریافت می‌کنم، اما به سطح تعاملی که

I see on other social platforms, which is a blessing and a curse.

در دیگر پلتفرم‌های اجتماعی می‌بینم، نزدیک نیست، که این یک نعمت و یک نفرین است.

It's a blessing in the sense that I'm a little bit oblivious to what's going on.

این یک موهبت است به این معنا که من از آنچه در حال رخ دادن است کمی غافل هستم.

I just put out the content and hope for the best, and, you know, it's great

من فقط محتوا را منتشر می کنم و امیدوارم بهترین ها را داشته باشم، و، می دانید،

not to have the negativity that can

نداشتن منفی که می تواند

very quickly change the whole experience

خیلی سریع کل تجربه را

for me, but then it's a curse because you can't interact and know what's working

برای من تغییر دهد، عالی است، اما پس از آن این یک نفرین است زیرا نمی توانید تعامل داشته باشید و بدانید که چه چیزی کار می کند.

well and what's not working so well.

خوب و چه چیزی خیلی خوب کار نمی کند.

It's quite difficult to read the data.

خواندن داده ها بسیار دشوار است.

You don't get much data really do you?

واقعا داده های زیادی دریافت نمی کنید؟

Exactly.

دقیقا.

But yeah, that's obviously why I chose podcasting because I was, like

اما بله، بدیهی است که به همین دلیل است که من پادکست را انتخاب کردم زیرا می‌ترسیدم

scared to put my face out there.

چهره‌ام را بیرون بکشم.

In fact, even on my website, I had like a cartoon picture of me,

در واقع، حتی در وب سایتم، یک عکس کارتونی شبیه از خودم داشتم

which I still use, because I was too scared to show my actual face.

که هنوز هم از آن استفاده می کنم، زیرا خیلی ترسیده بودم که چهره واقعی خود را نشان دهم.

So yeah, it is actually a good place to start if you want to get started in the

بنابراین بله، اگر می خواهید در

online world for those reasons as well.

دنیای آنلاین به همین دلایل نیز شروع کنید، در واقع مکان خوبی برای شروع است.

Yeah.

آره

And so Rock n' Roll English,

و بنابراین راک اند رول انگلیسی، آیا

can people just find you on any streaming service?

مردم می توانند شما را در هر سرویس پخشی پیدا کنند؟

Any of the big podcast apps.

هر یک از برنامه های پادکست بزرگ.

Yeah, I'm pretty sure it's on all of them.

بله، من تقریباً مطمئن هستم که روی همه آنها وجود دارد.

I'm not sure, but Spotify, Apple Podcast, Podcast Addict.

مطمئن نیستم، اما Spotify، Apple Podcast، Podcast Addict.

I don't know.

The list goes on and on.

من نمی دانم.

لیست همچنان ادامه دارد.

Yeah.

آره

And I'm sure there'll be more popping up over the coming years as well.

و من مطمئن هستم که در سال های آینده نیز موارد بیشتری ظاهر خواهند شد.

And your podcast is...

و پادکست شما ...

well, it's hilarious and it's quite different, I'd say, to some of the

خوب، خنده دار است و کاملاً متفاوت است، می توانم بگویم، با برخی از

other listening resources that are out there, because you're just kind of

منابع شنیداری دیگر که در آنجا وجود دارند، زیرا شما به نوعی

like, anything goes really, aren't you?

شبیه هستید، واقعاً همه چیز پیش می رود، نه ?

It's very relaxed.

خیلی آرام است.

It's rock 'n' roll!

Very real, very rock 'n' roll.

این راک اند رول است!

بسیار واقعی، بسیار راک اند رول.

Exactly.

دقیقا.

Uh, yeah.

اوه، آره

And that was another part of the reasoning of just having a chat with some friends.

و این بخش دیگری از استدلال صرف چت با برخی از دوستان بود.

So the people I generally talk to are really close friends, like some of which,

بنابراین افرادی که من به طور کلی با آنها صحبت می کنم واقعاً دوستان صمیمی هستند، مانند برخی از آنها،

we've been friends since we were four.

ما از چهار سالگی با هم دوست بوده ایم.

Wow!

وای!

We went to school together, so we are really close friends.

ما با هم به مدرسه رفتیم، بنابراین ما واقعاً دوستان صمیمی هستیم.

They obviously, they know nothing about teaching English.

آنها بدیهی است که چیزی در مورد آموزش زبان انگلیسی نمی دانند. فرض کنید

They've got normal jobs, let's say, and we just have a bit of a chat and then

آنها مشاغل معمولی دارند و ما فقط کمی گپ می زنیم و

afterwards, like, analyse what we've spoken about because, yeah, I was and

بعد از آن، آنچه را که در مورد آن صحبت کرده ایم تجزیه و تحلیل می کنیم، زیرا، بله، من ایتالیایی یاد می گرفتم و

still am learning Italian, so, and I was listening to Italian podcasts and,

هنوز هم دارم، بنابراین، و گوش می کردم. به پادکست های ایتالیایی و

like, you listen to one about, like, Sicilian poetry in the, like, the 15th

مثلاً، شما به یکی از شعرهای سیسیلی در

century, which, yeah, is interesting, but sometimes you're just like, I

قرن پانزدهم گوش می دهید، که، بله، جالب است، اما گاهی اوقات شما فقط مثل این هستید، من

would rather just listen to a couple of people having a chat, so that's kind

ترجیح می دهم فقط به چند شعر گوش کنم. افرادی که گپ می زنند، این همان چیزی است که

of what I thought I actually got as well inspiration from a podcast called

من فکر می کردم در واقع از پادکستی به نام

My Dad Wrote a Porno I'm, not sure if you've ever heard of that podcast.

پدرم یک پورنو نوشته است الهام گرفتم .

I haven't.

من نداشتم.

So it's obviously an English podcast for English people,

بنابراین بدیهی است که یک پادکست انگلیسی برای انگلیسی‌ها است،

but anyone can listen to it.

اما هر کسی می‌تواند به آن گوش دهد.

It's hilarious, where this guy's dad wrote a very exotic book and

خنده دار است، جایی که پدر این پسر یک کتاب بسیار عجیب و غریب نوشت و

they just go through the book and just read it and just have a laugh.

آنها فقط کتاب را مرور می کنند و فقط آن را می خوانند و فقط می خندند.

And it was brilliant.

و عالی بود

I used to love listening to that.

من قبلاً عاشق شنیدن آن بودم.

And again, so I just thought I'd like to make something like this of just

و دوباره، بنابراین من فقط فکر کردم که می خواهم چیزی شبیه به این بسازم که فقط

entertaining people, just talking about random things and having a bit of a laugh.

مردم را سرگرم کند، فقط در مورد چیزهای تصادفی صحبت کند و کمی بخندد.

So that's what we do.

پس این کاری است که ما انجام می دهیم.

Okay.

So today, we're going to talk about the high street.

باشه.

بنابراین امروز، ما قصد داریم در مورد خیابان بزرگ صحبت کنیم.

I tend to have a kind of British theme in some of my podcasts, kind

من تمایل دارم در برخی از پادکست هایم نوعی تم بریتانیایی داشته باشم، به نوعی

of talking about British culture.

درباره فرهنگ بریتانیا صحبت می کنم.

And, you know, I like to also be a little bit nostalgic, and look back at

و، می دانید، من دوست دارم کمی نوستالژیک باشم و به گذشته نگاه کنم که

how things have changed over the years.

چگونه اوضاع در طول سال ها تغییر کرده است. این روزها

Every time I'm driving down the high street these days,

هر بار که در خیابان بزرگ رانندگی می کنم،

I'm always looking and going,

همیشه نگاه می کنم و می روم:

"Oh my goodness, it's changed so much."

"وای خدای من، خیلی تغییر کرده است." زمانی که بچه بودم

I used to love going to the high street when I was a kid and just hanging

دوست داشتم به خیابان های بزرگ بروم و فقط

out and spending my pocket money, spending time there with my friends.

پول جیبی ام را خرج کنم و وقتم را آنجا با دوستانم بگذرانم.

And these days it's a very different environment.

و این روزها محیط بسیار متفاوتی است.

All the shops have changed and the variety, what's on offer has changed.

همه مغازه‌ها تغییر کرده‌اند و تنوع، آنچه ارائه می‌شود تغییر کرده است.

So I was living in Italy until last year.

بنابراین من تا سال گذشته در ایتالیا زندگی می کردم.

And so I lived in Italy for like 12 years.

و بنابراین من حدود 12 سال در ایتالیا زندگی کردم.

So I noticed this thing a lot, because every time I come back, and I'd be like,

بنابراین من خیلی به این موضوع توجه کردم، زیرا هر بار که برمی‌گردم، می‌گویم:

"What, like JJB's closed?!"

"مثل JJB بسته شده است؟"

Which was a sports shop.

که مغازه ورزشی بود.

And so yeah, I noticed this change in the local high street.

و بنابراین بله، من متوجه این تغییر در خیابان اصلی محلی شدم.

Yeah.

And even, now when I still go in, I'm still sometimes shocked

آره

و حتی، حالا که هنوز وارد شهر می شوم، هنوز هم

when I go into town, as we say.

به قول ما گاهی وقتی به شهر می روم شوکه می شوم.

So yeah, I noticed this change.

بنابراین بله، من متوجه این تغییر شدم.

You were taken aback by these changes.

شما از این تغییرات غافلگیر شده اید.

Yeah, absolutely.

بله، قطعا.

But first of all, we call it the high street.

اما اول از همه، ما آن را خیابان بزرگ می نامیم.

Now this only occurred to me a couple of days ago when I knew we

حالا این فقط چند روز پیش به ذهنم رسید که می دانستم

were going to record this podcast.

قرار است این پادکست را ضبط کنیم.

Like, I'm not sure if it's the same in every country, every, anything you

مثلاً، مطمئن نیستم که در هر کشوری یکسان است یا نه، هر چیزی که

drive down tends to have its own name.

پایین می‌آورید نام خاص خود را دارد.

So we have roads, streets, avenues.

بنابراین ما جاده ها، خیابان ها، خیابان ها داریم.

Drives.

Drives.

درایوها

درایوها

Yeah.

آره

So you might have Anna Drive.

بنابراین ممکن است آنا درایو داشته باشید.

I don't think you'd have Anna Drive, but whatever it would...

فکر نمی‌کنم آنا درایو داشته باشید، اما هر چه که باشد...

King Drive.

کینگ درایو.

But the high street is not always called 'High Street'.

اما خیابان بزرگ همیشه "خیابان بالا" نامیده نمی شود.

And I realised, oh, but we refer to every thoroughfare in the kind of

و من متوجه شدم، اوه، اما ما به هر گذرگاهی در

centre of an area, as the high street.

مرکز یک منطقه به عنوان خیابان بزرگ اشاره می کنیم.

So a thoroughfare being like a route, a path that people go through.

بنابراین یک شاهراه مانند یک مسیر است، راهی که مردم از آن عبور می کنند.

And it's usually they've got a lot of footfall if there's a thoroughfare.

و معمولاً اگر گذرگاهی وجود داشته باشد، راه بسیار زیادی دارند.

It means there's a lot of people coming through that particular route.

این بدان معنی است که افراد زیادی از آن مسیر خاص عبور می کنند.

So it's like the main street within a town where there are

بنابراین مانند خیابان اصلی در یک شهر است که

shops on either side of the street.

در دو طرف خیابان مغازه وجود دارد.

So it's normally around where there'd be a train station or a bus station, you

بنابراین معمولاً در اطراف جایی است که یک ایستگاه قطار یا یک ایستگاه اتوبوس وجود دارد،

know, somewhere where lots of people are.

جایی که افراد زیادی هستند.

And we refer to that in every single town as a high street, even if it's

و ما در هر شهر به عنوان یک خیابان بزرگ به آن اشاره می‌کنیم، حتی اگر

not called 'High Street', like, you know, it might be called Charles

«خیابان بالا» نامیده نشود، مثلاً می‌دانید ، ممکن است خیابان چارلز نامیده شود

Road, but it's the high street.

، اما این خیابان بزرگ است.

Of course.

البته. آیا

Have you ever thought about that?

تا به حال بهش فکر کردی؟

Isn't that weird?

این عجیب نیست؟

Yeah, no, I hadn't actually thought about it at all.

بله، نه، اصلاً به آن فکر نکرده بودم.

But I would say certainly where I live, it would be...

اما مطمئناً می‌گفتم کجا زندگی می‌کنم، آنجا خواهد بود...

And when I was a child, it was more common to say, "I'm going into town" than to

و وقتی بچه بودم، گفتن "من به شهر می‌روم" رایج‌تر بود تا

say like "I'm going to the high street."

گفتن "من به خیابان بزرگ می‌روم". "

Or if you said, like, for example, I would only really

یا اگر می گفتید، مثلاً، من واقعاً می

say high street if someone said,

گویم خیابان بزرگ فقط اگر کسی بگوید

"Where is that shop?"

"آن مغازه کجاست؟"

And I would say,

"Oh, it's on the high street."

و من می گفتم:

"اوه، این در خیابان بزرگ است."

Because in town there is the high street, which is...

چون در شهر خیابان بزرگی وجود دارد که...

The main strip.

نوار اصلی است.

Which is the main strip.

که نوار اصلی است.

Yeah, that's one way of putting it.

بله، این یکی از راه های قرار دادن آن است.

But then you've obviously got a few streets going off that

اما واضح است که چند خیابان از آن‌ها دور می‌شوند که

where there are still shops.

هنوز مغازه‌ها وجود دارد.

The high street where I live is like pedestrianised as well.

خیابان بزرگی که من در آن زندگی می کنم مانند عابر پیاده است.

So there are no cars.

بنابراین هیچ ماشینی وجود ندارد.

When I was a child, it wasn't, but now it is.

وقتی بچه بودم اینطور نبود ولی الان هست.

Yeah.

How did they stop cars going down there?

آره

چطور جلوی ماشین‌هایی که به آنجا می‌رفتند را گرفتند؟ آیا

Have they literally like paved the entire thing?

آنها به معنای واقعی کلمه همه چیز را آسفالت کرده اند؟

So there's no road or have they put bollards in?

پس جاده ای وجود ندارد یا بولارد گذاشته اند؟

No, no road.

نه جاده ای نیست

So I did look up the whole high street naming thing and what I found was the

بنابراین من کل نامگذاری خیابان های بزرگ را جستجو کردم و آنچه پیدا کردم این بود که

high street of any British town or city is normally the central retail thoroughfare,

خیابان اصلی هر شهر یا شهر بریتانیا معمولاً خیابان مرکزی خرده فروشی است

and as we've said, it's not necessarily called the high street, but in many cases

و همانطور که گفتیم لزوماً خیابان بزرگ نامیده نمی شود، اما در بسیاری از آنها در مواردی به

it is called 'High Street' and it says in the English Midlands, high streets

آن «High Street» می‌گویند و در میدلندز انگلیسی، خیابان‌های مرتفع

are generally called 'Main Street'.

معمولاً «خیابان اصلی» نامیده می‌شوند.

However, in some towns like Norwich, no street is called 'High Street'.

با این حال، در برخی از شهرها مانند نوریچ، هیچ خیابانی "High Street" نامیده نمی شود.

And whether this thoroughfare is called 'High Street' or not, the

و چه به این گذرگاه «خیابان بالا» گفته شود یا نه،

high street is the common term that we use to discuss that main

خیابان بزرگ اصطلاح رایجی است که ما برای بحث در مورد آن

thoroughfare where all the shops are.

گذرگاه اصلی که همه مغازه ها در آن هستند، استفاده می کنیم.

Now you can very quickly tell what an area is like based on the high street.

اکنون می توانید به سرعت متوجه شوید که یک منطقه بر اساس خیابان بزرگ چگونه است.

So I think the high street is a clear reflection of a healthy

بنابراین من فکر می کنم که خیابان بزرگ بازتابی واضح از یک

town, so an unhealthy high street.

شهر سالم است، بنابراین یک خیابان مرتفع ناسالم.

I haven't thought about that either actually, but it is true.

من در واقع به آن فکر نکرده ام ، اما حقیقت دارد.

100% true.

100% درسته

Yeah, absolutely.

بله، قطعا.

So if an area is quite deprived, then you're going to have a high street that's

بنابراین، اگر منطقه‌ای کاملاً محروم است، خیابانی خواهید داشت که

looking, you know, quite unhealthy.

کاملاً ناسالم به نظر می‌رسد.

And do you have any, can you kind of explain what an unhealthy

و آیا چیزی دارید، می‌توانید توضیح دهید که یک

high street would look like?

خیابان ناسالم چگونه خواهد بود؟

I would probably have a look at some of the shops on the high street.

من احتمالاً نگاهی به برخی از مغازه های این خیابان خواهم انداخت.

Empty units would be a really clear indication of an

واحدهای خالی واقعاً نشانه واضحی از یک

unhealthy or deprived area.

منطقه ناسالم یا محروم است.

We saw that a lot after COVID.

ما این را بعد از کووید زیاد دیدیم.

I don't know if you noticed that.

I was just about to say that.

نمی دانم متوجه این موضوع شده اید یا خیر.

من فقط در مورد می گویند که بود.

In fact, in my local high street, one of the big, most established shops, probably

در واقع، در خیابان محلی من، یکی از بزرگ‌ترین و معتبرترین مغازه‌ها، احتمالاً

the biggest shop on the high street, Debenhams, which any person from the UK

بزرگ‌ترین مغازه در خیابان بزرگ، Debenhams، که هر کسی از بریتانیا آن را

will know, shut, and that is still shut.

می‌شناسد، بسته است و هنوز هم بسته است.

Yeah, I think Debenhams, along with many other well-established chains,

بله، من فکر می کنم Debenhams، همراه با بسیاری از زنجیره های معتبر دیگر،

have actually decided to cut down the number of stores that they have.

در واقع تصمیم گرفته اند تعداد فروشگاه های خود را کاهش دهند.

They've brought a lot back because I guess the biggest problem is, well, rising

آنها چیزهای زیادی را به ارمغان آورده‌اند، زیرا حدس می‌زنم بزرگترین مشکل این است که بالا رفتن

rents, the cost of everything is going up.

اجاره‌بها، هزینه همه چیز در حال افزایش است.

So actually, putting these stores in place is, just too expensive.

بنابراین در واقع، راه اندازی این فروشگاه ها بسیار گران است.

And I think online shopping has had a big impact on the high street.

و من فکر می کنم خرید آنلاین تاثیر زیادی در خیابان های بزرگ داشته است.

All you do now is just, oh, I need some batteries for my microphone.

تنها کاری که اکنون انجام می دهید این است که، اوه، من به مقداری باتری برای میکروفونم نیاز دارم.

Just go onto Amazon.

They'll be brought to my door.

فقط به آمازون بروید

آنها را به درب من می آورند.

And so going down to the shops, going to the high street just doesn't happen.

و بنابراین پایین رفتن به مغازه ها، رفتن به خیابان اصلی اتفاقی نمی افتد.

Oh, that's exactly what I do.

اوه، این دقیقاً همان کاری است که من انجام می دهم.

I'm too lazy to go out and go to the shop and buy some batteries.

من خیلی تنبلم که بیرون بروم و به مغازه بروم و چند باتری بخرم.

So I'll just buy them on Amazon, which I know isn't great, but

بنابراین من فقط آنها را در آمازون می‌خرم، که می‌دانم عالی نیست، اما

obviously, and same as you, children, running a business like...

بدیهی است، و مانند شما، بچه‌ها، کسب‌وکاری مانند...

No time.

فرصتی نیست.

No time at all.

اصلا وقت نداره

So if I can save some time, I will.

بنابراین اگر بتوانم در زمان خود صرفه جویی کنم، این کار را خواهم کرد.

Yeah, and I think it's also like, it's many things that you used

بله، و فکر می‌کنم همینطور است، چیزهای زیادی است که

to go to the high street for.

برای آن به خیابان‌های بزرگ می‌رفتید.

So a high street, it used to have a lot of things like a post office,

بنابراین یک خیابان بزرگ، قبلاً چیزهای زیادی مانند اداره پست،

the high street bank, because banking online wasn't always a thing.

بانک خیابان بزرگ داشت، زیرا بانکداری آنلاین همیشه یک چیز نبود.

And so you'd have your high street bank, your post office, then you'd

و به این ترتیب شما می توانید بانک مرکزی خود ، اداره پست خود را داشته باشید، سپس

have things like your butcher, your baker, your candlestick maker.

چیزهایی مانند قصاب، نانوا، شمعدان ساز خود را خواهید داشت.

So I lived in Italy for 12 years where both of those things are really common and

بنابراین من به مدت 12 سال در ایتالیا زندگی کردم که هر دوی این چیزها واقعاً رایج هستند و

so especially a baker like buying fresh bread we literally had one underneath

به خصوص نانوایی مانند خرید نان تازه، ما به معنای واقعی کلمه زیر

our apartment in Italy, and you can literally smell the bread in the morning.

آپارتمان خود در ایتالیا داشتیم، و شما به معنای واقعی کلمه می توانید بوی نان را در صبح حس کنید.

It was fantastic.

عالی بود.

And there's literally nowhere now, there's no, like, local baker in the whole town.

و به معنای واقعی کلمه در حال حاضر هیچ جایی وجود ندارد، مانند نانوای محلی در کل شهر وجود ندارد.

The closest thing sometimes is somewhere like Greggs, which...

نزدیکترین چیز گاهی اوقات جایی مثل گرگ است که...

I was gonna say Greggs!

میخواستم بگویم گرگز!

I think Greggs is better known for its, like, pasties, isn't it?

فکر می کنم گرگز بیشتر به خاطر شیرینی هایش معروف است، اینطور نیست؟

Exactly.

دقیقا.

Yeah.

Again, just coming back, like having lived in Italy, I was in Sicily

آره

مجدداً، تازه برگشتم، مثل اینکه در ایتالیا زندگی کرده‌ام، در سیسیل

as well, which is obviously very different from the north of Italy,

نیز بودم، که مشخصاً با شمال ایتالیا بسیار متفاوت است،

where all of these local family-run businesses are still very much a thing.

جایی که همه این مشاغل محلی که توسط خانواده اداره می‌شوند هنوز بسیار یک چیز هستند.

When I come back and when I did come back permanently, you just notice now

وقتی برگشتم و زمانی که برای همیشه برگشتم، متوجه می شوید که اکنون

everything is just chain, like a chain, like Greggs and even like restaurants.

همه چیز فقط زنجیره ای است، مانند یک زنجیره، مانند گرگز و حتی مانند رستوران.

There's like Bella Italia and like all of these, you don't get really

مانند Bella Italia وجود دارد و مانند همه اینها، شما واقعاً

local, like family-run restaurants.

محلی نیستید، مانند رستوران های خانوادگی.

I mean, they still do exist, but they're really not very common these days.

منظورم این است که آنها هنوز هم وجود دارند، اما واقعاً این روزها زیاد رایج نیستند.

Yeah.

And they're certainly not on the high street.

آره

و مطمئناً در خیابان بزرگ نیستند.

I think, you know, what we mentioned about like rising rents has pushed

فکر می‌کنم، می‌دانید، چیزی که در مورد آن اشاره کردیم، مانند افزایش اجاره‌بها،

out the independents to other areas of town, but then they struggle

استقلالی‌ها را به مناطق دیگر شهر بیرون رانده است، اما پس از آن، آنها با مشکل مواجه می‌شوند،

because there's not the footfall.

زیرا راه‌حلی وجود ندارد.

When you mentioned about bakers we, during the pandemic, obviously we had lockdown.

وقتی در مورد نانواها صحبت کردید، ما در طول همه گیری، بدیهی است که قرنطینه داشتیم.

We have an industrial estate close to our house and within that industrial

ما یک شهرک صنعتی نزدیک خانه خود داریم و در داخل آن

estate, there's a commercial baker who bakes breads and things for restaurants.

شهرک صنعتی، یک نانوای تجاری وجود دارد که نان و چیزهایی برای رستوران می پزد.

But obviously all the restaurants had closed down.

اما بدیهی است که همه رستوران ها تعطیل شده بودند.

So they had all these ingredients.

بنابراین آنها همه این مواد را داشتند.

And so they just would open their shutters at certain times every day.

و بنابراین آنها فقط هر روز در ساعات معینی کرکره های خود را باز می کردند.

And they'd say, you can queue up outside, obviously socially distanced,

و آنها می‌گویند، می‌توانید بیرون صف بکشید، مشخصاً از نظر اجتماعی فاصله گرفته‌اید،

and we'll sell you whatever you need.

و ما هر آنچه را که نیاز داشته باشید به شما می‌فروشیم.

We've got all freshly baked bread.

همه ما نان تازه پخته شده داریم.

We've got pastries, everything.

ما شیرینی داریم، همه چیز.

And even though we were in a time of socially distancing,

و با وجود اینکه ما در زمان فاصله گذاری اجتماعی بودیم،

I, that felt really nice.

من واقعاً احساس خوبی داشتم.

That kind of sense of...

چنین حسی...

Yeah, I can imagine.

بله، می توانم تصور کنم.

We were going out in our community to gather bread, we were going somewhere

ما در جامعه خود بیرون می رفتیم تا نان جمع کنیم، به جای

else to get eggs, and you would see all the people from the local

دیگری می رفتیم تا تخم مرغ بیاوریم، و می دیدی که همه مردم

area buying their daily bread, not daily bread, you don't eat that much

منطقه نان روزانه خود را می خرند، نه نان روزانه، شما آنقدر نان نمی خورید.

bread in a day, their weekly bread.

روز، نان هفتگی خود را.

To be fair with two young boys, I do eat a lot of bread.

منصفانه با دو پسر جوان، من نان زیادی می خورم.

And that was quite nice.

و این خیلی خوب بود

And so after the lockdowns kind of, you know, eased off and everything started to

و بنابراین، پس از اینکه قرنطینه ها به نوعی کاهش یافت و همه چیز شروع به

go back to normal, they actually continued to provide a local community service

بازگشت به حالت عادی کرد، آنها در واقع به ارائه خدمات محلی محلی ادامه دادند،

because everyone was like, we like this.

زیرا همه اینگونه بودند، ما این را دوست داریم.

Yeah.

That was exactly how it was in Italy, like the local baker.

آره

در ایتالیا دقیقاً همینطور بود ، مثل نانوای محلی.

And yeah, I didn't really think about it, it has that also community feel to

و بله، من واقعاً در مورد آن فکر نکردم ، این احساس جامعه را نیز دارد و

it as well of actually seeing people instead of, like you said, buying

به جای اینکه، همانطور که شما گفتید،

things on Amazon that come to your door and then you don't go outside

چیزهایی را در آمازون بخرید که به خانه شما می آیند و سپس بیرون نمی روید، واقعاً مردم را می بینند.

so you don't actually see anyone.

بنابراین شما در واقع کسی را نمی بینید.

I feel like on our high street and the streets coming off the high street

احساس می‌کنم در خیابان اصلی ما و خیابان‌هایی که از خیابان بزرگ بیرون می‌آیند،

now just seem to be endless numbers of hairdressers and nail salons.

اکنون به نظر می‌رسد تعداد بی‌پایانی آرایشگاه و سالن‌های ناخن هستند.

How many hairdressers can survive in one small area?

چند آرایشگر می توانند در یک منطقه کوچک زنده بمانند؟

Really?

واقعا؟

Do you go to the hairdressers?

آرایشگاه میری؟

You have lots of lovely locks.

شما تعداد زیادی قفل دوست داشتنی دارید.

Not as much as I should, which I think you can clearly see, which

نه آنقدر که باید، که فکر می‌کنم شما به وضوح می‌بینید، که

again is part of the thing of just not wanting to leave the house.

باز هم بخشی از عدم تمایل به ترک خانه است.

Well, not that I don't want to, just not having time and just my hair is the least

خوب، نه اینکه من نمی خواهم، فقط نداشتن زمان و فقط موهای من

important thing on my list of priorities, but my six-month visit is coming up soon.

کمترین چیز در لیست اولویت های من است، اما بازدید شش ماهه من به زودی در راه است.

Oh, I see.

So, probably again soon yeah.

اوه می فهمم.

بنابراین، احتمالا دوباره به زودی بله.

I never used to visit the hairdressers half as often as I do now that

من هرگز به اندازه الان که

I make videos that go online.

ویدیوهای آنلاین می سازم، به آرایشگاه ها سر نمی زدم.

For me, it just makes it much easier.

برای من، این کار را بسیار ساده تر می کند.

It looks a bit better when I've had it cut and I put a bit of colour in

وقتی آن را برش دادم و کمی رنگ در

there to hide the greys, you know.

آن گذاشتم تا خاکستری ها را پنهان کنم، کمی بهتر به نظر می رسد.

I've got to the point, I've got past caring now, so I've seen lots

من به این نکته رسیده ام، اکنون مراقبت را پشت سر گذاشته ام، بنابراین

of videos of like me where I look terrible, but I just think phhh.

ویدیوهای زیادی از شبیه خودم را دیده ام که در آنها وحشتناک به نظر می رسم ، اما فقط فکر می کنم phhh.

I think it's an age thing.

من فکر می کنم این یک مسئله سنی است.

I think you just become much more comfortable in your own skin.

من فکر می کنم شما فقط در پوست خود بسیار راحت تر می شوید.

I think when you're like at college and uni and surrounded by lots of

فکر می‌کنم وقتی مثل کالج و دانشگاه هستید و با افراد زیادی احاطه می‌شوید

other people and you're kind of you know trying to find a mate.

و سعی می‌کنید یک همسر پیدا کنید.

Yeah, yeah.

You know when you're out on the dating scene, you're so concerned with who

آره آره. می‌دانی که

وقتی بیرون از صحنه دوستیابی هستید، آنقدر نگران هستید که چه کسی

you are and how you're coming across to everybody that we just become a little,

هستید و چگونه با همه روبرو می‌شوید که فقط کمی تبدیل می‌شویم،

we're just so inward looking at ourselves and then after a while you're like,

فقط به درون خودمان نگاه می‌کنیم و بعد از یک در حالی که شما می گویید:

"Oh, this is who I am.

"اوه، این من هستم.

I'm happy in my life.

من در زندگی خود راضی هستم.

I've got my partner now.

من اکنون شریک زندگی ام را دارم.

I don't have to impress anyone to keep them happy."

لازم نیست کسی را تحت تاثیر قرار دهم تا او را راضی نگه دارم."

Exactly.

دقیقا.

Yeah.

آره

So there are a few other things that have that now are on the high

بنابراین چند چیز دیگر وجود دارد که اکنون در

street, almost like a permanent thing.

خیابان های بزرگ هستند، تقریباً مانند یک چیز دائمی.

I don't know if you have these in your area, but they are vape shops.

نمی دانم اینها را در منطقه خود دارید یا خیر، اما آنها مغازه های ویپ هستند.

Yeah.

So obviously I don't smoke or anything, so I don't go into those shops.

آره

بنابراین واضح است که من نه سیگار می کشم و نه چیز دیگری، بنابراین به آن مغازه ها نمی روم.

I have seen them a lot.

من آنها را زیاد دیده ام.

Yeah.

آره

And also like mobile phone shops.

و همچنین مانند مغازه های تلفن همراه.

Quite recently I was quite shocked to find a shop on the high street.

اخیراً از پیدا کردن یک مغازه در خیابان بسیار شوکه شدم.

The main street where normally you would find the best shops and

خیابان اصلی که معمولاً بهترین مغازه ها را در آن پیدا می کردید و

there was a shop called iCrack.

مغازه ای به نام iCrack وجود داشت.

So it sounded like it was just selling dodgy iPhones.

بنابراین به نظر می رسید که فقط آیفون های مبهم را می فروخت.

And I couldn't believe this shop existed.

و من نمی توانستم باور کنم این مغازه وجود داشته باشد.

I had to go in there because the the screen of my iPhone

من مجبور شدم به آنجا بروم زیرا صفحه نمایش آیفون من

was broken and I didn't want...

And is that primarily what they do?

شکسته شده بود و نمی خواستم ...

و آیا آنها در درجه اول این کار را انجام می دهند؟

They fix cracked phones?

گوشی های کرک شده را تعمیر می کنند؟

Yeah, they had some other phone stuff like accessories.

بله، آنها چیزهای دیگری مانند لوازم جانبی تلفن داشتند.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

And they can fix things.

و آنها می توانند مسائل را اصلاح کنند.

They said to me, whatever they said, I can't remember, it was

به من گفتند، هر چه گفتند، یادم نمی آید،

about a year ago, but it convinced me it wasn't worth fixing.

حدود یک سال پیش بود، اما من را متقاعد کرد که ارزش تعمیر ندارد.

So I had to get a new phone.

بنابراین مجبور شدم یک گوشی جدید تهیه کنم.

I think my thing was, do I trust these people with my phone?

فکر می کنم هدف من این بود که آیا من به این افراد با گوشی خود اعتماد کنم؟

Because you have to leave it there and the whole establishment

زیرا شما باید آن را در آنجا رها کنید و کل تأسیسات

just didn't feel right.

احساس خوبی نداشتند.

Like I said, even the name iCrack put me off immediately.

همانطور که گفتم، حتی نام iCrack من را فوراً منصرف کرد.

It's funny, isn't it?

خنده دار است، اینطور نیست؟

They tend to take the tiny units.

آنها تمایل دارند واحدهای کوچک را بگیرند.

So the teeny tiny shops where there's literally just room for a body

بنابراین، مغازه‌های کوچک کوچکی که در آن‌ها به معنای واقعی کلمه فقط جا برای یک بدن وجود دارد

and then they're just surrounded, you know, head to toe in like

و سپس آنها را احاطه کرده‌اند، مثل

accessories bulging from the walls.

لوازم جانبی که از دیوارها بیرون زده‌اند.

For those of people listening who've never heard the word vape,

برای آن دسته از افرادی که گوش می دهند و هرگز کلمه ویپ را نشنیده اند،

a vape is like a little um...

ویپ مانند کمی ام...

Electronic cigarette, is that the one?

سیگار الکترونیکی است؟

Yeah it's like an e-cigarette.

آره مثل یک سیگار الکترونیکی است.

I think some of them are reusable, but they also have disposable vapes

من فکر می کنم برخی از آنها قابل استفاده مجدد هستند، اما آنها در حال حاضر ویپ های یکبار مصرف نیز دارند،

now, which have been all over the news recently because they're causing,

که اخیراً در همه اخبار منتشر شده است، زیرا آنها باعث ایجاد آن می شوند،

they're being just thrown around the streets and causing a problem.

فقط در خیابان ها پرتاب می شوند و مشکل ایجاد می کنند.

I don't see that vaping has a long future ahead of it.

من فکر نمی کنم که ویپینگ آینده طولانی در پیش داشته باشد.

You know, just like smoking has been falling out of favour.

می دانید، درست مثل سیگار کشیدن از بین رفته است.

I don't know.

It's not probably the same in other countries.

من نمی دانم.

احتمالاً در کشورهای دیگر اینطور نیست.

But smoking in the UK is definitely becoming less popular.

اما قطعاً سیگار کشیدن در بریتانیا رواج کمتری دارد.

And drinking as well, drinking is becoming less popular.

و همچنین نوشیدن مشروبات الکلی محبوبیت کمتری پیدا می کند.

I've heard this.

من این را شنیده ام

I've heard this.

Some of my friends told me this, but I didn't know.

من این را شنیده ام

برخی از دوستانم این را به من گفتند ، اما من نمی دانستم.

Over a pint in the...

بیش از یک پیمانه در ...

Yeah, I didn't know if this was true or just the fact that, so we were talking

بله، من نمی دانستم که آیا این درست است یا فقط این واقعیت است، بنابراین ما

about the younger generation because unfortunately now we're, you know...

در مورد نسل جوان صحبت می کردیم، زیرا متأسفانه اکنون ما، می دانید ...

Old.

قدیمی هستیم.

Getting towards.

رسیدن به سمت.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

Middle-aged.

Getting very much towards middle age.

میانسال.

نزدیک شدن به میانسالی

So, well, they were talking about the younger generation saying they don't drink

خب، آنها در مورد نسل جوان صحبت می کردند که می گویند دیگر مشروب نمی خورند

anymore and I was just saying, look, I think you're just talking like old people.

و من فقط می گفتم ببین، فکر می کنم شما مثل افراد قدیمی صحبت می کنید.

I don't know if that's true because I very rarely go out

نمی‌دانم این درست است یا نه، زیرا این روزها به ندرت بیرون می‌روم

these days, so I wouldn't know.

، بنابراین نمی‌دانم.

I think it is.

من فکر میکنم که هست.

I think as people become more health-conscious, as more information

من فکر می‌کنم هر چه مردم نسبت به سلامتی خود آگاه‌تر می‌شوند، همانطور که اطلاعات بیشتری در

is made available and there's been, there's more of a push for

دسترس قرار می‌گیرد و وجود دارد، فشار بیشتری برای مردم وجود دارد تا از

people to look after themselves.

خود مراقبت کنند.

And the pub, the good old, you know, British pub, that tradition is...

و میخانه، قدیمی خوب، می‌دانید، میخانه بریتانیایی، آن سنت این است...

pubs are struggling.

میخانه‌ها در حال مبارزه هستند.

A lot of pubs have been closing down, and it's certainly not...

بسیاری از میخانه ها تعطیل شده اند، و مطمئناً اینطور نیست...

Yes, I've noticed that too.

بله، من هم متوجه این موضوع شده ام.

It's like people just don't go and hang out in the pubs

مثل این است که مردم به روشی که قبلاً انجام می دادند، نمی روند و در میخانه ها وقت گذرانی نمی کنند

in the way that they used to.

. می‌دانی

You know, it used to be very much a community thing and

، قبلاً یک امر اجتماعی بود و دیگر مثل قبل

it's not the same anymore.

نیست.

We have more bars and kind of like bistro pubs where you go and you go more for

ما بارهای بیشتری داریم و به نوعی مانند میخانه‌های اغذیه فروشی‌های کوچک که در آن می‌روید و بیشتر برای صرف

the meal or maybe, but just like the kind of average pub where you'd go for

غذا یا شاید می‌روید، اما درست مانند میخانه‌های معمولی که می‌خواهید

a smoke and a pint, that industry isn't thriving in the way that it used to.

دود و نیم‌پایین به آنجا بروید، این صنعت در آن رونق ندارد. به روشی که قبلا بود

I have to make a confession.

باید اعتراف کنم

I have actually recently become kind of teetotal with the exception of, like

من واقعاً اخیراً یک جورهایی تیتوتال شده‌ام، به استثنای اینکه

if it was a wedding or, you know, if it was my surprise birthday party, I'm

اگر جشن عروسی بود یا می‌دانید، اگر جشن تولد غافلگیرکننده من بود، من

turning 50 and you know, they bought me a bottle of bubbly or something like that.

50 ساله می‌شوم و می‌دانید، آنها برای من یک بطری حباب یا چیز دیگری خریدند. مانند آن

Then I'd be like, of course I'm going to have a drink with you.

بعد من می خواهم، البته من می خواهم با شما یک نوشیدنی بخورم.

But yeah, I just decided that as boring as it might sound, I decided that

اما بله، من فقط تصمیم گرفتم که هر چقدر هم که خسته کننده به نظر برسد، تصمیم گرفتم که

after I turned 40, I was just going to really cut everything out and just

بعد از 40 سالگی، واقعاً همه چیز را کنار بگذارم و فقط

try and be as good as I could be...

سعی کنم تا جایی که می توانم خوب باشم...

Yeah that sounds good.

...with what I put in my body.

آره این خوب به نظر می رسد.

... با آنچه در بدنم می گذارم.

I actually went out for the first time in a long time, like last

من در واقع برای اولین بار پس از مدت ها بیرون رفتم، مانند

week, the weekend before this one.

هفته گذشته، آخر هفته قبل از این هفته.

And that was the first time in a very long time that I got like properly drunk.

و این اولین باری بود که بعد از مدت ها مست شدم.

And yeah, we're talking years since the last time that had happened

و بله، سال‌ها از آخرین باری که این اتفاق افتاده بود صحبت می‌کنیم و

and the next day I very much was thinking maybe teetotal is a better

روز بعد من خیلی فکر می‌کردم شاید teetotal ایده بهتری باشد

idea because it was horrific.

زیرا وحشتناک بود.

The worst hangover ever.

بدترین خماری.

How long did it take you to feel good again?

چقدر طول کشید تا دوباره احساس خوبی داشته باشید؟

Honestly, this is not an exaggeration, I think about a week like before I felt

راستش این اغراق نیست، فکر می کنم حدود یک هفته مثل قبل

100% because this was the first time I'd had a proper hangover with the children.

100% احساس کردم چون این اولین باری بود که با بچه ها خماری درستی داشتم.

And that also makes it a million times worse because you don't have any time

و این موضوع را میلیون ها بار بدتر می کند، زیرا شما زمانی ندارید که

to just sit around doing nothing, which would be the ideal situation.

بنشینید و کاری انجام ندهید، که این وضعیت ایده آل خواهد بود.

What time do your kids wake up in the morning?

بچه های شما صبح چه ساعتی از خواب بیدار می شوند؟

About six.

حدود شش.

And so luckily it wasn't a late one.

و خیلی خوشبختانه دیر نشد.

It was more of a daytime thing.

بیشتر مربوط به روز بود.

So I was in by like 11, but still, I felt horrific.

بنابراین من در 11 سالگی بودم، اما با این حال، احساس وحشتناکی داشتم.

Well, this is part of my reasoning is that whenever I've gone out lately and

خب، این بخشی از استدلال من این است که هر وقت اخیراً بیرون رفته‌ام و می‌دانید،

you know, like I went out on Saturday, I went for a meal with a friend and she

مثل اینکه شنبه رفتم بیرون، با یکی از دوستانم برای صرف غذا رفتم و او

was like, should we do some cocktails?

گفت، آیا باید کوکتل بخوریم؟

And you know, ordinarily I would have gone,

و می دانید، معمولاً می گفتم:

"Yeah, sure.

Why not?"

"آره، مطمئنا.

چرا که نه؟"

But I'm such a lightweight when it comes to drinking.

اما در مورد نوشیدن بسیار سبک وزن هستم .

I'm trolleyed on just a few drinks.

من فقط چند نوشیدنی می خورم.

Trolleyed.

چرخ دستی.

Love that term.

And I feel it.

آن اصطلاح را دوست دارم.

و من آن را احساس می کنم.

I really feel it.

من واقعا آن را احساس می کنم.

And the thought of, you know, having to get up, because my kids

و می‌دانی که باید بلند شوم، زیرا بچه‌های من هر روز

will wake up no later than 6.30 every single day without fail.

حداکثر تا ساعت 6:30 بیدار می‌شوند .

And they are very needy children.

و بچه های بسیار نیازمندی هستند.

They don't just get on with an independent play.

آنها فقط با یک بازی مستقل پیش نمی روند.

They need me for everything all the time.

آنها همیشه برای همه چیز به من نیاز دارند.

And I just couldn't cope.

و من فقط نتونستم کنار بیام

So I just think, is it really worth that cocktail?

بنابراین من فقط فکر می کنم، آیا واقعا ارزش آن کوکتل را دارد؟

Am I happy just drinking a mocktail?

آیا من فقط از نوشیدن یک ماکت خوشحال هستم؟

Or I tend to just drink tonic water on its own.

یا تمایل دارم به تنهایی آب مقوی بنوشم.

I'm quite happy with that, so.

من با آن کاملا راضی هستم، بنابراین.

My ideal drinking though, now is this happens more when I'm in Italy,

با این حال، نوشیدنی ایده‌آل من، الان این است که وقتی در ایتالیا هستم، این اتفاق بیشتر می‌افتد،

they have this thing aperitivo, like sort of before dinner.

آنها این نوشیدنی را می‌خورند، مثل قبل از شام.

So to have like two beers, maximum three, whilst...

بنابراین می‌توانستم دو آبجو بخورم، حداکثر سه آبجو، در حالی که...

I would be gone.

من رفته بودم.

Three beers!

سه آبجو!

But I'm talking bottles though.

اما من در مورد بطری صحبت می کنم.

It's very rare in Italy, you get a nice like pint.

در ایتالیا بسیار نادر است، شما یک پینت خوب دریافت می کنید.

So three bottles of beer with something to munch on whilst I'm eating and then

بنابراین سه بطری آبجو با چیزی برای خوردن در حین غذا خوردن و بعد

have dinner and then not drink anymore.

شام خوردن و بعد دیگر نوشیدن.

So have dinner and just drink a soft drink.

پس شام بخورید و فقط یک نوشابه بنوشید.

So then by the time you go to bed, you're actually okay.

بنابراین تا زمانی که به رختخواب می روید، در واقع خوب هستید.

And, but you still got that little buzz of like feeling a bit tipsy.

و، اما شما هنوز هم آن وزوز کوچکی دارید که دوست دارید کمی کج خلق کنید.

So that's my perfect drinking arrangement these days.

بنابراین این روزها تنظیم کامل نوشیدنی من است.

I have to admit, I do miss, red wine was always my thing, you know, I love a

باید اعتراف کنم، دلم تنگ شده است، شراب قرمز همیشه مورد من بوده است، می‌دانید، من عاشق یک شراب

good full-bodied red

قرمز پر بدن هستم

wine, especially when you're having like really nice food or

، مخصوصاً وقتی غذای واقعاً خوشمزه می‌خورید یا

with, I like it with chocolate.

با آن، من آن را با شکلات دوست دارم.

I think I'm a heathen for suggesting red wine with chocolate.

فکر می کنم برای پیشنهاد شراب قرمز با شکلات یک بت هستم.

That is a good combination.

که ترکیب خوبی است.

Liqueurs as well.

لیکور هم همینطور

Around Christmas time I am quite partial to a liqueur, but you know, there

در حوالی زمان کریسمس من کاملاً به یک لیکور علاقه نشان می دهم، اما می دانید،

are other things I can enjoy instead.

چیزهای دیگری وجود دارد که می توانم به جای آن لذت ببرم.

I'm curious, when a man is in a hairdresser's, I mean, obviously we

من کنجکاو هستم، وقتی یک مرد در آرایشگاه است، منظورم این است که واضح است که ما

can't speak for all of our gender, but when I go, because I have the same

نمی توانیم برای همه جنسیت خود صحبت کنیم، اما وقتی من می روم، زیرا من همان

hairdresser, and you just talk so much.

آرایشگاه را دارم، و شما اینقدر صحبت می کنید.

Because it's like they're a stranger, but they're not a stranger.

چون انگار غریبه اند اما غریبه نیستند.

They're not connected to your life.

آنها به زندگی شما مرتبط نیستند.

So you can tell them everything.

بنابراین شما می توانید همه چیز را به آنها بگویید.

And I divulge all of my personal information to this stranger, like every

و من تمام اطلاعات شخصی خود را در اختیار این غریبه قرار می دهم، مثل هر

seven weeks or so when I go and visit.

هفت هفته یا بیشتر وقتی می روم و ملاقات می کنم.

Is it the same for men?

برای آقایان هم همینطوره؟

Or is it like, you know, sit there in silence or what?

یا مثل این است که، می دانید، در سکوت آنجا بنشینید یا چه؟

What's the deal?

چه معامله است؟

So for me personally, yeah, I do prefer no talking generally,

بنابراین برای من شخصاً، بله، ترجیح می دهم به طور کلی صحبت نکنم،

unless I know the person.

مگر اینکه شخص را بشناسم.

Although saying that, the last time I got my hair cut in the UK, which..

اگر چه این را می گویم، آخرین باری که موهایم را در بریتانیا کوتاه کردم، که...

This is a chain, I believe, TONI&GUY.

این یک زنجیره است، به اعتقاد من، TONI&GUY.

Yeah.

That's a chain, isn't it?

آره

این یک زنجیره است، اینطور نیست؟

Big chain.

زنجیر بزرگ

Big chain.

And they've got their own like products and stuff.

زنجیر بزرگ

و آنها محصولات و چیزهای مشابه خود را دارند.

It's

این

a brand.

Yeah.

So I

یک برند است.

آره

بنابراین

thought I'd go there.

I didn't realise how expensive it was, so to get my hair cut at the end.

فکر کردم که به آنجا بروم.

من متوجه نشدم چقدر گران است ، بنابراین برای اینکه موهایم را در آخر کوتاه کنم.

Well, I went in and asked and they said the cut and dry starts from 40 pounds.

خب من رفتم و پرسیدم گفتند برش و خشک شدن از 40 پوند شروع می شود.

And I thought, 'right, that's okay.

و من فکر کردم، "درسته، اشکالی ندارد.

It's still expensive, but okay'.

هنوز گران است، اما خوب.

And I just thought, 'starts from, what does that mean?' And then

و من فقط فکر کردم، "از شروع می شود، این به چه معناست؟" و سپس

when I, at the end, they said,

وقتی من در پایان، آنها گفتند:

"It's 69 pounds."

"69 پوند است."

Just to get my hair cut.

فقط برای کوتاه کردن موهایم

Wow!

وای!

But there was a woman.

اما یک زن بود.

And we really hit it off.

و ما واقعاً به آن ضربه زدیم.

We were chatting away like there was no tomorrow.

داشتیم گپ میزدیم انگار فردایی نیست.

It was great.

عالی بود.

So I did have a really good chat with her.

بنابراین من یک چت واقعاً خوب با او داشتم.

But yeah, generally, maybe it's when it's another man.

اما بله، به طور کلی، شاید زمانی است که آن مرد دیگری است.

You just think, I don't know.

تو فقط فکر کن، من نمی دانم.

You just don't want to talk as much.

فقط نمیخوای زیاد حرف بزنی

But yeah.

ولی آره.

I tend to take my laptop in actually these days.

من واقعاً این روزها تمایل دارم لپ تاپم را ببرم .

Wow!

If I'm quite busy, so I'll take my laptop and I'll have

وای!

اگر سرم شلوغ است، لپ‌تاپم را برمی‌دارم و

to stipulate at the beginning.

در ابتدا باید قید کنم.

She'll be like,

"Oh, Anna, how are you?

او می گوید:

"اوه، آنا، حالت چطور است؟

How's things?"

اوضاع چطور است؟"

I'll say,

"I'm really good.

من می گویم:

"من واقعاً خوب هستم. هر چند امروز

I do have a lot of work to do today though, so I'm just going

کارهای زیادی برای انجام دادن دارم ، بنابراین فقط می خواهم

to get on with some work."

کارم را ادامه دهم."

And she'll always just check,

و او همیشه فقط بررسی می کند:

"Now that now that your colour's on.

"حالا که رنگ شما روشن است.

Do you, do you need a magazine?

آیا به مجله نیاز دارید؟

Or is that a silly question?"

یا این یک سوال احمقانه است؟"

Like, that's a silly question.

مثلاً این یک سؤال احمقانه است.

I'm doing my work.

من دارم کارم رو انجام میدم

I like that.

من آن را دوست دارم.

So that's basically a sign to say, don't talk to me.

بنابراین این اساساً نشانه ای است برای گفتن، با من صحبت نکنید.

I'm working.

من دارم کار میکنم

Yeah.

آره

That's a good one, yeah.

این یکی خوب است، بله.

And the other thing I've noticed that I thought was quite unusual on the

و نکته دیگری که اخیراً متوجه شدم در

high street lately is that, so all these kind of lovely independent coffee

خیابان های بزرگ بسیار غیرمعمول است این است که، بنابراین همه این نوع کافی شاپ های مستقل دوست داشتنی

shops have started to close down.

شروع به بسته شدن کرده اند.

But in place we've started to get the Starbucks and like the Pret A Mangers.

اما ما شروع به دریافت Starbucks و دوست داشتن Pret A Mangers کرده ایم.

And which I find unusual because I would expect that in big kind

و آن را غیرعادی می‌دانم، زیرا در شهرهای بزرگ شهرها چنین انتظاری را دارم

of city towns, but not in kind of suburban area, like high streets.

، اما نه در مناطق حومه‌ای، مانند خیابان‌های مرتفع.

And so having these kind of big chain coffee shops and fast food

و بنابراین ورود این نوع کافی شاپ های زنجیره ای بزرگ و موسسات فست فود

establishments come in was a bit odd.

کمی عجیب بود.

Yeah, I agree.

And so again, obviously, it's the same where I live.

آره من موافقم.

و باز هم بدیهی است که همان جایی است که من زندگی می کنم.

And that's like my fear that we're just becoming so Americanised now that kind

و این مانند ترس من از این است که اکنون آنقدر آمریکایی شده ایم که

of losing our identity a bit and not just us, just globalisation in general.

هویت خود را کمی از دست بدهیم و نه فقط ما، بلکه به طور کلی جهانی شدن.

Even where I lived in Italy, which obviously has got a really strong

حتی جایی که من در ایتالیا زندگی می کردم، که بدیهی است که فرهنگ قهوه بسیار قوی است

kind of like coffee culture.

. در

It wasn't actually Starbucks.

واقع استارباکس نبود.

So this was in the south of Italy.

بنابراین این در جنوب ایتالیا بود.

I think there's only one Starbucks in all of Italy or something like that.

من فکر می کنم فقط یک استارباکس در تمام ایتالیا یا چیزی شبیه به آن وجود دارد.

I can't remember, but in the south, I think actually they had to close

نمی‌توانم به خاطر بیاورم، اما در جنوب، فکر می‌کنم در واقع باید تعطیل می‌شدند،

because they got fined by Starbucks for like copying it was it was basically

زیرا استارباکس آن‌ها را به خاطر کپی کردن آن جریمه کرد، این بود که اساساً

Starbucks with a different name and I think they had to close after a few

استارباکس با نام دیگری بود و فکر می‌کنم آنها مجبور شدند بعد از چند

years because, like, they had copied the brand or something like that.

سال تعطیل کنند، زیرا: مثلاً از برند یا چیزی شبیه به آن کپی کرده بودند.

But the fact these places even exist and there are so many more of these popping

اما واقعیت این است که این مکان‌ها حتی وجود دارند و بسیاری از این مکان‌ها

up in Italy, like fast food places which, like, aren't really a thing and like even

در ایتالیا ظاهر می‌شوند، مانند مکان‌های فست فود که واقعاً یک چیز نیستند و حتی

like the food culture there obviously is much stronger than it is over here.

مانند فرهنگ غذایی در آنجا، بدیهی است که بسیار قوی‌تر از آن چیزی است که تمام شده است. اینجا.

So it's just it's a shame to see just globalisation really and everything just

بنابراین مایه شرمساری است که ببینیم واقعاً جهانی شدن و همه چیز

turning into what it's like in America.

به آنچه در آمریکا است تبدیل شود.

Do you have McDonald's?

مک دونالد دارید؟

Of course.

البته.

Yeah.

I mean, McDonald's has been there.

آره

منظورم این است که مک دونالد آنجا بوده است.

Forever.

برای همیشه.

Forever.

Yeah.

برای همیشه.

آره

Like with my town, even the same place.

مثل شهر من، حتی همان مکان.

I even used to have McDonald's birthday parties when I was a kid.

من حتی وقتی بچه بودم جشن تولد مک دونالد می گرفتم.

Oh, did you?

And so did everyone.

اوه، شما؟

و همه هم همینطور.

And it was great.

Did Ronald McDonald come to your party?

و عالی بود

آیا رونالد مک دونالد به مهمانی شما آمد؟

Yeah.

He was there a few times.

آره

او چند بار آنجا بود.

And I've spoken about this a few times on a podcast that like, the treat

و من چند بار در یک پادکست در مورد این صحبت کرده ام که مثل این

was that they would take the birthday boy or the birthday girl plus one

بود که پسر تولد یا دختر تولد به اضافه یک

friend to go and look around the back.

دوست را می بردند تا بروند و پشت سر را نگاه کنند.

So they would take you to see like where the burgers are made, which

بنابراین آنها شما را می‌برند تا ببینید کجای همبرگرها درست می‌شوند، که

when you're like five, it was like,

وقتی پنج‌ساله می‌شوید، اینطور بود،

"Oh my God, this is amazing.

"اوه خدای من، این شگفت‌انگیز است.

It was so.."

I didn't realise there were probably just some spotty teenagers working

خیلی بود..."

من متوجه نشدم که احتمالاً فقط وجود دارد. برخی از نوجوانان خال‌خالی که در آنجا کار می‌کنند،

there thinking, 'I can't wait till this is over so I can go home.'

فکر می‌کنند، "من نمی‌توانم صبر کنم تا این تمام شود تا بتوانم به خانه بروم."

Kids are so easily pleased, aren't they?

بچه ها خیلی راحت خوشحال می شوند، اینطور نیست؟

Oh yeah.

اوه بله.

I'm dreading when they start like going,

من می ترسم وقتی آنها شروع به رفتن کنند،

"Oh, this is just rubbish."

"اوه، این فقط آشغال است." جشن تولد

It was my son's fifth birthday party, well, birthday recently.

پنج سالگی پسرم بود ، خب، اخیراً تولد.

And I was really stressed the night before because I hadn't had the time

و من شب قبل واقعاً استرس داشتم چون وقت نداشتم

to decorate or even buy decorations or do any of the things that I

تزئین کنم یا حتی بخرم یا کارهایی را که

wanted to do to make it special.

می خواستم انجام دهم تا آن را خاص کنم.

So we found some old bunting that I just put up literally one strip of bunting in

بنابراین ما چند بند قدیمی پیدا کردیم که من فقط یک نوار بند در

the kind of dining area, blew up three balloons that we dug out, and that was it.

نوع ناهارخوری گذاشتم، سه بادکنک را که بیرون آوردیم منفجر کردم، و تمام.

And he came down, he was like,

و او پایین آمد، او گفت:

"This is the best birthday ever."

"این بهترین تولد است."

I'm just like,

من فقط مثل

"Really?

"واقعا؟

Oh, darling."

اوه عزیزم."

Keep your expectations low.

توقعات خود را پایین نگه دارید.

Or keep that bar low.

یا این نوار را پایین نگه دارید.

Let's not go any more than this.

بیشتر از این نریم

This is easy for now.

این فعلا آسان است.

So thinking back to when you were a kid, what are the, what the shops, because you

بنابراین به زمانی که بچه بودید فکر می‌کنید، مغازه‌ها چیست، چه مغازه‌هایی، چون قبلاً

used to have things, all sorts of things, like, you know, there was something called

چیزهایی داشتید، همه جور چیزهایی مثل، می‌دانید، چیزی به نام

The Works and Shoe Zone, Poundland, um...

The Works and Shoe Zone، Poundland، اوم، وجود داشت.

I had a look at your list and when I was reading it, I was thinking,

نگاهی به لیست شما انداختم و وقتی داشتم آن را می خواندم به این فکر می کردم که

do these things not exist anymore?

آیا این چیزها دیگر وجود ندارند؟

Because I thought...

چون فکر می کردم...

Not always.

نه همیشه.

...they still exist.

... آنها هنوز وجود دارند.

So, Shoe Zone, Shoe Zone is like a cheap shoe store, isn't it?

بنابراین، Shoe Zone، Shoe Zone مانند یک فروشگاه کفش ارزان است، اینطور نیست؟

It's a chain, but for cheaper shoes.

این یک زنجیر است، اما برای کفش های ارزان تر.

We don't really, I don't know if it's a southern/northern thing.

ما واقعاً نمی‌دانیم، نمی‌دانم آیا این یک چیز جنوبی یا شمالی است.

I think there are still lots of Shoe Zones up north, but down here I

من فکر می کنم هنوز تعداد زیادی کفش در شمال وجود دارد، اما در اینجا من

haven't seen many if any Shoe Zones.

تعداد زیادی از کفش ها را ندیده ام.

We have Clarks.

ما کلارک داریم.

Oh, Clarks.

اوه، کلارکز.

Yeah, number one.

آره شماره یک

Too expensive to buy shoes there.

برای خرید کفش در آنجا بسیار گران است.

Exactly.

50 pounds for a pair of kids pumps.

دقیقا.

50 پوند برای یک جفت پمپ بچه.

Exactly.

دقیقا.

But yeah, Shoe Zone, I can even picture this in my mind now.

اما بله، منطقه کفش، من حتی می توانم این را در ذهنم تصور کنم. دارم

I'm thinking, I'm sure it's still there, but I would have to check because, you

فکر می‌کنم، مطمئنم که هنوز هست، اما باید بررسی کنم، زیرا، می‌دانی،

know, in my mind, I've still got the image of what the high street was like, like

هنوز در ذهنم تصویری از این که خیابان بزرگ چگونه بود، مانند

25 years ago, in my mind, but in reality, lots of those shops have actually gone.

25 سال پیش، در ذهنم دارم. فکر می کنم، اما در واقعیت، بسیاری از آن مغازه ها واقعا رفته اند.

But Shoe Zone for me was in fact, it wasn't actually on the main high street.

اما Shoe Zone برای من در واقع در واقع در خیابان اصلی نبود.

So it was less important, like some of the big ones, which I saw was

بنابراین اهمیت کمتری داشت، مانند برخی از بزرگ‌ها، که دیدم

on your list as well, like Woolies, Woolworths like that, when that went,

در لیست شما نیز وجود دارد، مانند Woolies، Woolworths مانند آن، وقتی این اتفاق افتاد،

that was like a real blow to everyone.

مانند یک ضربه واقعی برای همه بود.

I still remember hearing that on the news and just being like,

هنوز به یاد دارم که آن را در اخبار شنیدم و فقط مثل

"Oh no."

"اوه نه."

Yeah.

آره

So Woolworths, for those listening, how would you describe Woolworths?

بنابراین Woolworths، برای کسانی که گوش می دهند، Woolworths را چگونه توصیف می کنید؟

It had a mix of everything.

ترکیبی از همه چیز داشت.

Yeah, there was lots of things in there, really, weren't there?

آره، چیزهای زیادی در آنجا بود، واقعاً، اینطور نیست؟

Like you could buy sweets in there, which I'm sure you could.

مثل اینکه می تونستی اونجا شیرینی بخری که مطمئنم می تونستی.

I'm surprised that the first thing you say is sweets.

تعجب می کنم که اولین چیزی که می گویید شیرینی است.

They had the big pick and mix selection, didn't they?

آنها انتخاب بزرگ انتخاب و میکس را داشتند، اینطور نیست؟

Yeah.

آره

I'm sure you could get like DVDs, well, before, videos and things.

من مطمئن هستم که شما می توانید مانند دی وی دی ها، خوب، قبل، فیلم ها و چیزهایی را دریافت کنید.

I can't really think what else was in there except sweets.

واقعا نمی توانم فکر کنم جز شیرینی چه چیز دیگری آنجا بود.

Stationery?

لوازم التحرير؟

Stationery?

Stationery.

لوازم التحرير؟

لوازم التحرير.

I was thinking that as well, yeah.

منم همینطور فکر میکردم آره

I think it was just like a general like home and living type of, you know,

فکر می‌کنم مثل یک جنرال مثل خانه و زندگی بود، می‌دانی،

come in and buy all sorts of stuff.

بیا و انواع و اقسام وسایل را بخر.

But I miss Woolworths a lot.

اما من خیلی دلم برای وولورتس تنگ شده است.

But the thing I remember that sticks out in my mind when I think

اما چیزی که به یاد می‌آورم و وقتی به Woolworths فکر می‌کنم در ذهنم نقش می‌بندد این

of Woolworths is it's the only time I've ever broken the law.

است که این تنها باری است که قانون را زیر پا گذاشته‌ام.

Because I'm very, I think I'm quite a conscientious person.

چون خیلی خوبم، فکر می کنم آدم کاملاً وظیفه شناسی هستم.

I certainly know right from wrong.

من مطمئناً درست و غلط را می شناسم.

And I would never steal anything like off the shelves.

و من هرگز چیزی مثل قفسه ها نمی دزدم.

But I would notice walking around because I had a terrible sweet tooth, and I would

اما من متوجه راه رفتنم می‌شدم چون شیرینی وحشتناکی داشتم و

notice that some of the sweets had fallen onto the floor and I would see that the

متوجه می‌شدم که مقداری از شیرینی‌ها روی زمین افتاده است و می‌دیدم که

people in the shop would sweep these sweets up and throw them in the bin.

مردم مغازه این شیرینی‌ها را جارو می‌کنند و در سطل می‌اندازند.

Now, some of the sweets had wrappers on, so I was like,

حالا، برخی از شیرینی ها بسته بندی داشتند، بنابراین من می گفتم،

Right, okay.

درست است، خوب.

'They're not dirty and they're just gonna go in the bin.

آنها کثیف نیستند و فقط می‌خواهند به سطل زباله بروند.

So, I'm not doing anything wrong by just picking those up,

بنابراین، من با برداشتن آن‌ها،

sticking them in my pocket.'

گذاشتن آن‌ها در جیبم هیچ اشتباهی انجام نمی‌دهم.

It's a bit gross.

این یک مقدار زشت است.

You're just, you're doing them a favour, really.

شما واقعاً به آنها لطف می کنید.

I was helping them to clean up.

Exactly.

I was just helping them to clean up.

من به آنها کمک می کردم تا تمیز شوند.

دقیقا.

من فقط به آنها کمک می کردم تا تمیز شوند.

Oh right, that's not bad.

اوه درسته بد نیست

Yeah, because yeah, I can't remember if it was there or also in Wilko's, they

آره، چون آره، یادم نمیاد اونجا بود یا تو Wilko's، قبلاً

used to do it at Wilkinson's, which is also closing down, I recently heard.

در Wilkinson's انجام میدادن که اون هم داره تعطیل میشه، اخیرا شنیدم.

Yeah, I think they went into administration just this year.

بله، من فکر می کنم آنها فقط امسال وارد مدیریت شدند.

And what you used to do is you used to like weigh the pick and mix and then you'd

و کاری که قبلا انجام می دادید این بود که دوست داشتید انتخاب و مخلوط کنید و سپس

get like a sticker which you would put on the bag and then you could put some more

مانند برچسبی می رسید که روی کیسه می گذاشتید و سپس می توانستید مقداری دیگر بگذارید

and you could put a few more in yeah.

و می توانید چند تا دیگر در آره.

Never even thought of that.

حتی به آن فکر هم نمی کردم.

See, you're a clever criminal.

I'm a conscientious criminal.

ببین تو یه جنایتکار باهوشی

من یک جنایتکار وظیفه شناس هستم.

A true criminal.

یک جنایتکار واقعی

Yeah.

آره

I think the one shop I miss the most was, is HMV.

فکر می‌کنم یکی از مغازه‌هایی که بیشتر از همه برایم تنگ شده بود، HMV است.

Now that definitely is still, not on the high street, but just

اکنون قطعاً هنوز است، نه در خیابان بزرگ، بلکه درست در

off the high street where I live.

خیابان بزرگی که من زندگی می کنم.

Really?

واقعا؟

Okay.

So that hasn't changed luckily for me because yeah, even now.

باشه.

بنابراین خوشبختانه این برای من تغییر نکرده است زیرا بله، حتی الان.

So just the other day I was with my wife and children and my wife

بنابراین همین روز قبل من با همسر و فرزندانم بودم و همسرم

was in one shop and I just went in there just to walk around.

در یک مغازه بود و من فقط برای قدم زدن به آنجا رفتم.

So what do they sell there now?

خب الان اونجا چی میفروشن؟

Cause HMV for those listening is all about like, it's music and it's entertainment,

چرا که HMV برای کسانی که گوش می‌دهند تقریباً مانند موسیقی است و سرگرمی است،

so it's music and films and games.

بنابراین موسیقی و فیلم و بازی است.

And so you go in there mostly to buy like DVDs, CDs and game consoles and games.

و بنابراین شما بیشتر برای خرید مانند دی وی دی، سی دی و کنسول بازی و بازی به آنجا می روید.

So I guess there's the big gaming section.

بنابراین حدس می‌زنم بخش بزرگ بازی وجود دارد.

But what do they do other than that?

اما غیر از این چه کار می کنند؟

How do they...?

So they sell like electronic stuff as well.

آنها چطور...؟

بنابراین آنها مانند وسایل الکترونیکی نیز می فروشند.

So like, what are they called?

خب مثلا اسمشون چیه؟

Like when you like, this is even sounds old with this, but where you

مثل زمانی که دوست دارید، این حتی با این قدیمی به نظر می رسد، اما جایی که

plug your iPod into it, if you don't do that now, but like something to

آی پاد خود را به آن وصل می کنید، اگر اکنون این کار را نکنید، اما دوست دارید چیزی برای

play music with stereo kind of thing.

پخش موسیقی با یک چیز استریو پخش کنید.

I'm not sure of the new name.

از اسم جدید مطمئن نیستم

So, like speakers and things like that.

Speakers and like headphones.

بنابراین، مانند بلندگوها و چیزهایی از این قبیل.

بلندگو و هدفون.

And maybe they do the retro, like vinyl.

و شاید آنها یکپارچهسازی با سیستمعامل، مانند وینیل.

Because there's a big vinyl market, isn't there?

چون بازار بزرگ وینیل وجود دارد ، اینطور نیست؟

Absolutely.

کاملا.

Yeah.

And like T-shirts, posters.

آره

و مانند تی شرت، پوستر.

In fact, even now, you know, like the old posters you could flick through.

در واقع، حتی الان، می دانید، مانند پوسترهای قدیمی که می توانستید ورق بزنید.

Yeah, yeah.

آره آره.

I still like just flicking through the posters.

من هنوز دوست دارم فقط پوسترها را ورق بزنم .

I don't know.

I don't even know what most of them are these days, but when...

من نمی دانم.

من حتی نمی دانم که اکثر آنها این روزها چه هستند، اما چه زمانی ...

I couldn't tell you anyone that's in the charts right now.

من نمی توانم به کسی بگویم که در نمودارها وجود دارد.

Oh, God no.

Do they...?

I didn't know the charts even still existed.

اوه خدا نه

آیا آنها...؟

من نمی دانستم که نمودارها هنوز وجود دارند.

Yeah, yeah.

آره آره.

I sometimes I'm in the car and it goes,

من گاهی اوقات در ماشین هستم و می گوید:

"The charts!"

"نمودار!"

And I'm like, "Oh, ok!"

و من می گویم، "اوه، خوب!"

Yeah.

I don't know any of this music.

آره

من هیچ کدام از این موسیقی را نمی شناسم.

That's a shame, isn't it, getting old?

حیف است، نه، پیر شدن؟

It is.

این است.

Because obviously since like Top of the Pops and things

زیرا بدیهی است که مانند Top of the Pops و چیزهایی که در

where it was like a big thing.

آن مانند یک چیز بزرگ بود.

And I was talking to friends about this the other day.

و من روز گذشته در مورد این موضوع با دوستان صحبت می کردم.

Like when there was a song you liked, it was so difficult to actually...

مثل زمانی که آهنگی بود که دوست داشتید، واقعاً خیلی سخت بود...

unless you actually went to the shop and bought the single, there

مگر اینکه واقعاً به مغازه بروید و آن آهنگ را بخرید،

was no way of actually listening to it unless it came on the radio.

هیچ راهی برای گوش دادن به آن وجود نداشت مگر اینکه از رادیو پخش شود.

So..

بنابراین...

Yeah, and you then would record it off the radio.

بله، و شما آن را از رادیو ضبط می کردید.

Oh, yeah.

اوه، آره

Yeah.

I used to love that.

آره

من قبلاً آن را دوست داشتم.

Onto your tape.

روی نوارت

Yeah.

But, and so we were talking about it as well, that's what made it

آره

اما، و بنابراین، ما در مورد آن نیز صحبت می‌کردیم، این چیزی بود که آن را

so special of like, the song comes on the radio and it was like,

بسیار خاص می‌کرد، این آهنگ روی رادیو می‌آید و مانند

'Oh, yes, brilliant!'

«اوه، بله، عالی بود!»

And these days with everything being digital, I know it's like much easier

و این روزها که همه چیز دیجیتالی است، می‌دانم که

to get a hold of almost everything, but actually like I wanted to play ET for

دستیابی به همه چیز بسیار آسان‌تر است، اما در واقع مثل اینکه می‌خواستم برای خانواده‌ام ET بازی کنم،

my family because we have movie night every couple of weeks, I was like,

زیرا ما هر دو هفته یک بار شب فیلم داریم، فکر می‌کنم:

"I think my boys would love ET."

«فکر می‌کنم پسران من ET را دوست دارند."

And I couldn't find it.

و نتونستم پیداش کنم

And we have a lot of subscriptions and we couldn't find it anywhere.

و ما اشتراک های زیادی داریم و هیچ جا نتوانستیم آن را پیدا کنیم.

I did actually find it just yesterday.

راستش همین دیروز پیداش کردم

It's actually on NOW TV, which is like the Sky product, but we

این در واقع در تلویزیون NOW است، که مانند محصول Sky است، اما ما

don't have that subscription.

آن اشتراک را نداریم.

And, or, yeah, we don't have that one.

و، یا، بله، ما آن یکی را نداریم.

So I was like, well, I'm going to have to now pay for a subscription that I

بنابراین فکر می‌کردم، خوب، اکنون باید برای اشتراکی که

don't want just to get this one film.

نمی‌خواهم فقط این یک فیلم را بگیرم، هزینه کنم.

Whereas in the past you would just go and buy the video, the VHS or the DVD,

در حالی که در گذشته فقط می رفتید و ویدیو، VHS یا DVD را می خریدید

and then you just had it in your cupboard and you could pull it out any point.

و سپس آن را در کمد خود داشتید و می توانستید هر نقطه ای را بیرون بیاورید.

Or go to another high street classic, Blockbusters.

یا به یکی دیگر از کلاسیک های خیابانی دیگر، Blockbusters بروید.

Blockbusters.

فیلم های پرفروش.

Yeah, the video rental shop.

آره، فروشگاه اجاره ویدئو.

Exactly.

دقیقا.

Go down there, hire it.

برو اون پایین، استخدامش کن

Yeah.

Go and watch it and then take it back.

آره

برو ببینش و بعد ببرش.

Oh, oh, I'm feeling so nostalgic now.

اوه، اوه، الان خیلی حس نوستالژی دارم.

I don't know when that closed.

نمیدونم کی بسته شد

I mean, that's been closed for years, obviously, now, but these things

منظورم این است که سال هاست که بسته شده است، بدیهی است که اکنون، اما این چیزها به

just kind of disappear, don't they?

نوعی ناپدید می شوند، اینطور نیست؟

Yeah.

You just..

آره

شما فقط..

Yeah, we've lived through such a transformative era.

آره، ما در چنین دوران دگرگونی زندگی کرده ایم.

Yeah, definitely.

'Cause I still remember no mobile phones, no computers.

آره حتما

چون من هنوز هیچ تلفن همراه و کامپیوتری را به یاد ندارم. البته

Of course, yeah.

No internet.

بله

بدون اینترنت.

Yeah, same.

And you know, life was so much simpler.

بله همون.

و می دانید، زندگی بسیار ساده تر بود.

Oh, 100%.

اوه، 100٪.

I mean, there's so many opportunities now for English learners.

منظورم این است که اکنون فرصت های زیادی برای زبان آموزان انگلیسی وجود دارد.

I think, you know, life now is, any language learner, is much easier, but

فکر می‌کنم، می‌دانی، زندگی اکنون است، هر زبان‌آموزی، بسیار آسان‌تر است، اما

yeah, I do miss those simple days when you weren't bombarded with messages

آره، دلم برای آن روزهای ساده‌ای تنگ شده است که با پیام‌های

left, right and centre and everything keeping you overstimulated all the time.

چپ، راست و وسط بمباران نمی‌شوی و هر چیزی که همیشه تو را بیش از حد تحریک می‌کند.

Absolutely.

کاملا.

Right, I always think of how these days, you're just never really bored

درست است، من همیشه به این فکر می کنم که چگونه این روزها، شما واقعاً هرگز حوصله ندارید،

in the sense that you don't have to just like sit around and think

به این معنا که مجبور نیستید فقط دوست داشته باشید دور هم بنشینید و فکر کنید،

because you just get your phone out.

زیرا فقط گوشی خود را بیرون می آورید.

So if I'm ever watching TV, which is very rare these days, like normal

بنابراین اگر زمانی در حال تماشای تلویزیون باشم، که این روزها بسیار نادر است، مانند

TV, and there's an advert break, the first thing I'll do is take my phone.

تلویزیون معمولی، و یک تعطیلات تبلیغاتی وجود دارد، اولین کاری که انجام می‌دهم این است که تلفنم را بردارم.

And then I'll watch some stupid videos until whatever I'm watching comes back on.

و سپس چند ویدیوی احمقانه را تماشا خواهم کرد تا زمانی که هر چیزی که می‌بینم دوباره بیاید.

Whilst before you had to watch the adverts and...

در حالی که قبلا مجبور بودید تبلیغات را تماشا کنید و

Or talk to your family.

یا با خانواده خود صحبت کنید.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

Or even if you're just waiting like at the post office or something like

یا حتی اگر فقط منتظر هستید مانند اداره پست یا چیزی شبیه به

that, just the first thing you do is just take your phone out, and, like,

آن، اولین کاری که انجام می دهید این است که فقط تلفن خود را بیرون بیاورید، و مثلاً

pretend you're busy kind of thing.

وانمود کنید که مشغول کاری هستید.

I find it overwhelming at times that I, as a content creator, I don't know if

من به‌عنوان یک تولیدکننده محتوا، نمی‌دانم

you feel the same, but I go through waves of feeling like really motivated and

شما هم همین احساس را دارید یا نه، برایم خیلی سخت است، اما من از طریق امواجی از احساس واقعاً انگیزه و

inspired and I've got loads of energy.

الهام‌بخش می‌گذرم و انرژی زیادی دارم.

And then I peak where I feel overwhelmed and then I'd go down.

و سپس به اوج می رسم که احساس می کنم غرق شده ام و سپس پایین می روم.

And then I hit this kind of rut where I just can't bear, I have to leave my

و سپس من به این نوع شیارها برخورد می کنم، جایی که نمی توانم تحمل کنم، مجبور می شوم

phone in another room for hours because I just can't bear the stimulation.

ساعت ها تلفنم را در اتاق دیگری بگذارم زیرا فقط نمی توانم این تحریک را تحمل کنم.

It's just too much.

فقط خیلی زیاد است.

It's actually nice to hear someone else say that because

این واقعاً خوب است که می شنوم که شخص دیگری این را می گوید زیرا

that's exactly how I feel.

من دقیقاً چنین احساسی دارم.

Like, when you get to that low and you just, I can't face...

مثلاً وقتی به آن سطح پایین می‌رسی و فقط می‌توانی، من نمی‌توانم با...

and because obviously as content creators, you kind of know what's happening.

و چون بدیهی است که به‌عنوان تولیدکنندگان محتوا، به نوعی می‌دانی چه اتفاقی می‌افتد.

So when someone's like, you're flicking through Instagram, with

بنابراین، وقتی کسی لایک می‌کند، در اینستاگرام ورق می‌زنید، با این

the hook to try and get your attention and you're just like,

قلاب سعی می‌کنید توجه خود را به خود جلب کنید و فقط مثل

"Oh, I can't be bothered with this."

این می‌گویید: "اوه، من نمی‌توانم با این کار اذیت شوم."

So yeah, the phone in the other room is something I'm doing a lot at the moment.

بنابراین بله، تلفن در اتاق دیگر کاری است که من در حال حاضر زیاد انجام می دهم.

And what I even notice if I'm uploading a video, for example, and it just takes

و چیزی که حتی متوجه می‌شوم اگر مثلاً یک ویدیو آپلود کنم و فقط

a few seconds, normally I'll just reach for my phone and I even still do that,

چند ثانیه طول بکشد، معمولاً فقط به تلفنم دست می‌زنم و حتی هنوز هم این کار را می‌کنم،

like my hand will go to get my phone, even though it's actually not there.

مثل اینکه دستم برای گرفتن گوشیم می‌رود، حتی اگر در واقع آنجا نیست.

It's just a reflex now, which is terrible.

الان فقط یک رفلکس است که وحشتناک است.

Yeah.

Yeah.

آره

آره

We need to try and find a healthy balance.

ما باید تلاش کنیم و یک تعادل سالم پیدا کنیم.

One of the mums said to me just the other day, she said,

یکی از مامان ها همین روز پیش به من گفت، او گفت:

"I left my phone in the other room and my child, my four-year-old panicked

"گوشی ام را در اتاق دیگر گذاشتم و بچه ام، بچه چهار ساله ام وحشت زده

and grabbed my phone and ran with my phone like I would die without it going

گوشی ام را گرفت و با گوشیم دوید، انگار بدون آن می میرم. گفت:

'mummy, mummy, you forgot your phone.

"مامان، مامان، تلفنت را فراموش کردی.

Are you okay?'"

حالت خوب است؟"

Because she'd never seen her without her phone.

زیرا او هرگز او را بدون تلفن ندیده بود.

And I think, you know, we're teaching our kids some really vital lessons now.

و من فکر می‌کنم، می‌دانید، ما اکنون به بچه‌هایمان درس‌های بسیار حیاتی می‌دهیم.

We have to think what those lessons are and if that's what we want to teach them.

ما باید فکر کنیم که آن درس‌ها چیست و آیا این چیزی است که می‌خواهیم به آن‌ها آموزش دهیم.

So as my kids get older, you know, my partner and I are always like, we

بنابراین وقتی بچه‌هایم بزرگتر می‌شوند، می‌دانی، من و شریکم همیشه مثل این هستیم که

don't have the phones at the table.

تلفن پشت میز نداریم.

We always eat meals at the table together.

ما همیشه با هم سر میز غذا می خوریم.

Yeah, same.

بله همون.

We don't have our phones.

ما گوشی هایمان را نداریم

And I think as my kids get phones, when they're teenagers,

و فکر می‌کنم وقتی بچه‌هایم تلفن می‌گیرند، وقتی نوجوان هستند،

we'll have a box or something.

یک جعبه یا چیزی خواهیم داشت.

They will have to put their phone away at certain times so they can learn how

آنها باید در زمان های خاصی گوشی خود را کنار بگذارند تا بتوانند نحوه

to interact properly with their families.

تعامل صحیح با خانواده خود را بیاموزند.

It's scary thinking of kids with phones.

فکر کردن به بچه ها با گوشی ترسناک است.

Because it was like you said, we didn't have that.

چون همونطوری بود که گفتی ما اینو نداشتیم.

I remember no phones and, so yeah, it's quite scary thinking like

من هیچ تلفنی را به خاطر نمی آورم، بنابراین بله، فکر کردن مانند

the whole social media and things.

تمام رسانه های اجتماعی و چیزهای دیگر کاملاً ترسناک است.

Yeah, they've got that because we didn't have that.

بله، آنها آن را دارند زیرا ما آن را نداشتیم.

Yeah.

آره

Well, we've gone all around the houses, haven't we?

خوب، ما همه خانه ها را گشته ایم، نه؟

Indeed.

All around the houses, but hopefully, you know, the high street will survive.

در واقع.

دور تا دور خانه‌ها، اما امیدوارم، می‌دانید، خیابان بزرگ زنده بماند.

Currently we have a lot of empty shops and there's more and more going every

در حال حاضر ما تعداد زیادی مغازه خالی داریم و هر روز بیشتر و بیشتر می شوند

day and more different things popping up.

و چیزهای مختلف بیشتری ظاهر می شوند.

Poundland still survives.

پاوندلند هنوز زنده است.

Poundland, the shop where everything is a pound, although not always.

پاوندلند، مغازه ای که در آن همه چیز یک پوند است، البته نه همیشه.

It's not.

این نیست.

It's just to get you in, yeah.

فقط برای اینکه تو را وارد کنم، آره.

Yeah.

Times change, but I think some of these things will just continue to survive.

آره

زمان تغییر می کند، اما من فکر می کنم برخی از این چیزها به بقای خود ادامه خواهند داد.

The one thing I did want to wrap up on was the cost of a stamp.

تنها چیزی که می خواستم در مورد آن جمع بندی کنم، هزینه یک تمبر بود.

I'm outraged.

من عصبانی هستم.

Outraged!

خشمگین!

I haven't actually bought a stamp in such...

من واقعاً مهری در این مورد نخریده‌ام... روز گذشته

I had to apply for a passport for my daughter the other day because she

مجبور شدم برای دخترم پاسپورت بگیرم زیرا او در

didn't actually have a British one.

واقع گذرنامه انگلیسی نداشت.

She only had an Italian one.

او فقط یک ایتالیایی داشت.

But I got some kind of like recorded delivery thing.

اما من چیزی شبیه به تحویل ضبط شده دریافت کردم.

I didn't actually buy a stamp.

من در واقع تمبر نخریدم.

So I actually don't know how much a stamp is.

بنابراین من در واقع نمی دانم یک تمبر چقدر است.

So you can tell me.

پس می توانید به من بگویید.

It's £1.25 for a first-class stamp.

برای تمبر درجه یک 1.25 پوند است.

When I was born, back in 1981 it was 14 pence.

وقتی به دنیا آمدم، در سال 1981، 14 پنس بود.

Isn't that insane, £1.25?

این دیوانه کننده نیست، 1.25 پوند؟

So talk about price inflation, so do you remember Space Raiders, the crisps?

پس در مورد تورم قیمت صحبت کنید، پس Space Raiders، چیپس ها را به یاد دارید؟

I can't remember someone told me recently.

یادم نمی آید اخیراً کسی به من گفته باشد.

They're like 60p now or something like that.

الان مثل 60p یا چیزی شبیه این هستند.

Oh my goodness!

اوه خدای من!

They were like 10p.

آنها مثل 10p بودند.

Yeah!

آره

So yeah, cost of living, but, on the high street thing, I was

بنابراین بله، هزینه زندگی، اما، در خیابان بزرگ، من

happy to hear the other day.

از شنیدن آن روز خوشحال شدم.

I was talking to my niece who is 11 and I said, I think we were on a Sunday.

داشتم با خواهرزاده ام که 11 سال دارد صحبت می کردم و گفتم فکر کنم یکشنبه بودیم.

I said,

"What did you do yesterday?"

گفتم

دیروز چیکار کردی؟

And she said,

و او گفت:

"I went into town with my friend."

"من با دوستم به شهر رفتم."

And I was quite pleased that that's still a thing because I remember when I

و من کاملاً خوشحال بودم که این هنوز یک چیز است زیرا به یاد دارم زمانی که

was 11 and going into town on your own without parents and just walking around

11 ساله بودم و رفتن به شهر به تنهایی بدون پدر و مادر و فقط قدم زدن در اطراف و

having a look in the shops was an event.

نگاه کردن به مغازه ها یک اتفاق بود.

So I'm happy to hear that that's still going.

بنابراین خوشحالم که می شنوم که هنوز ادامه دارد.

Yeah, it's I think the one thing when we're talking about towns in general, one

آره، فکر می کنم وقتی در مورد شهرها به طور کلی صحبت می کنیم، این یک چیز است،

thing that I'm really frustrated with, and I hope does change soon, because

چیزی که من واقعاً از آن ناامید هستم، و امیدوارم به زودی تغییر کند، زیرا

of all the cuts, the budget cuts, the councils have no money, a lot of the

به دلیل همه کاهش ها، کاهش بودجه، شوراها پولی ندارند. بسیاری از

public swimming pools are being shut down because they cost too much to run.

استخرهای عمومی به دلیل هزینه بسیار زیاد برای اجرا تعطیل می شوند.

And so people are really struggling to have, you know, get to a local

و بنابراین مردم واقعاً در تلاش هستند که، می دانید، به یک استخر محلی بروند

pool and do some swimming and when I was a kid, like that was the thing.

و کمی شنا انجام دهند، و زمانی که من بچه بودم، موضوع همین بود.

You took your pocket money after doing your chores, you got your pocket money.

شما بعد از انجام کارهایتان پول جیبتان را گرفتید ، پول جیبی خود را گرفتید.

You went to town, you went swimming and you, I would always have one of those

تو رفتی شهر، رفتی شنا و تو، من همیشه یکی از اون

awful machine soups where you put your money in and it gives you a chicken soup

سوپ‌های ماشینی افتضاح رو می‌داشتم که تو پولت رو می‌ریختی و یه سوپ مرغ

from powder, you know, drink that with dunk your KitKat in it, oh disgusting!

از پودر بهت می‌داد، می‌دونی، کیت‌کتت رو با دونک بنوش، آه. چندش آور!

And then I'd go into the town and walk around the shops.

و سپس به شهر می رفتم و در مغازه ها قدم می زدم.

I'd go to the joke shop, always buy something disgusting from the joke shop

من به جوک‌فروشی می‌رفتم، همیشه چیزهای زننده‌ای از جوک‌فروشی می‌خریدم

to play pranks on my family and friends.

تا با خانواده و دوستانم شوخی کنم.

Or something to dress up in.

یا چیزی برای لباس پوشیدن.

And I used to make videos even when I was a kid, so buy some

و حتی زمانی که بچه بودم ویدیو می ساختم، پس

witchy things or something.

چیزهای جادویی یا چیزی بخرید.

And yeah, just hang out, steal sweets from Woolworths, go and listen to music in HMV.

و بله، فقط با هم بگردید، از Woolworths شیرینی بدزدید ، بروید و به موسیقی در HMV گوش دهید.

So I hope that, I hope the kids of today can still enjoy kind of some level of

بنابراین امیدوارم که بچه های امروزی همچنان بتوانند از چیزی که ما

what we enjoyed when we were younger.

در جوانی از آن لذت می بردیم لذت ببرند.

Exactly.

دقیقا.

Not just be obsessed with their phones.

نه فقط به تلفن های آنها وسواس داشته باشید.

Just one last story about going into town.

فقط آخرین داستان در مورد رفتن به شهر.

I think one of the first times I did was when I bought my

فکر می کنم یکی از اولین بارهایی که این کار را کردم زمانی بود که

first album with my money.

اولین آلبومم را با پولم خریدم.

And I remember, again, talking about phones, because I was spending

و یادم می‌آید که دوباره درباره تلفن‌ها صحبت می‌کردم، چون

£10, it felt like such a big thing.

10 پوند خرج می‌کردم، احساس می‌کردم چیز بزرگی است.

And I actually went to a payphone, put in 10p to call my mum at home and say,

و من در واقع به یک تلفن عمومی رفتم، 10p گذاشتم تا با مادرم در خانه تماس بگیرم و بگویم:

"Is it okay if I spend my money on this album?"

"اشکالی ندارد اگر پولم را خرج این آلبوم کنم؟"

And she said yeah, and then I went into the shop and spent £10 and I was like,

و او گفت بله، و سپس من به مغازه رفتم و 10 پوند خرج کردم و گفتم:

"Oh my God."

"اوه خدای من."

What was it?

چی بود؟

I'm actually quite pleased and quite proud of it because it is still an album

من در واقع کاملاً راضی هستم و به آن افتخار می کنم زیرا هنوز هم آلبومی است که

I like which was The Fugees - The Score.

من آن را دوست دارم و The Fugees - The Score بود.

Nice.

خوب.

Which was an album I still actually like a lot, but yeah that was, I

آلبومی که من هنوز هم خیلی دوستش دارم، اما بله همینطور بود،

still remember that day so well.

هنوز آن روز را به خوبی به یاد دارم.

It was a great day.

روز بزرگی بود.

I don't remember my first album but I remember my first single.

اولین آلبومم را به خاطر ندارم اما اولین تک آهنگم را به یاد دارم.

Not as cool.

نه آنقدر باحال

I do still enjoy the song, but it was Hanson - MMMBop.

من هنوز از آهنگ لذت می برم، اما این آهنگ Hanson بود - MMMBop.

Oh, right.

Wow.

درسته.

وای.

Yeah.

Everyone thought they were girls, didn't they?

آره

همه فکر می کردند دختر هستند، اینطور نیست؟

When they saw the video.

Yeah.

وقتی فیلم را دیدند.

آره

Yeah.

'Cause they had like long blonde hair.

آره

چون موهای بلوند بلندی داشتند.

Yeah.

آره

Yeah.

I mean, they're pretty cool even now.

آره

منظورم این است که آنها حتی الان هم خیلی باحال هستند.

Like, you know, they're still busting a groove.

می دانید، آنها هنوز در حال شکستن یک شیار هستند.

Really?

Yeah.

واقعا؟

آره

Yeah.

They're still like working musicians.

آره

آنها هنوز مثل نوازندگان فعال هستند.

Okay.

I didn't, did not know that.

باشه.

من نمی دانستم، نمی دانستم.

Yeah.

آره

Every day is a school day.

هر روز یک روز مدرسه است.

Yeah, I'm trying to get my kids into all the music that I've,

بله، من سعی می‌کنم بچه‌هایم را وارد تمام موسیقی‌هایی کنم که

you know, loved over the years.

طی سال‌ها دوست داشتم.

Right.

درست.

And it takes them a little while, but then they obsess over one song.

و کمی طول می کشد، اما بعد روی یک آهنگ وسواس دارند.

And like the recent song was, I Believe In A Thing Called Love.

و مانند آهنگ اخیر، I Believe In A Thing Called Love بود.

Right.

Ok.

Because we do like that kind of like rock stuff.

درست.

خوب.

چون ما این نوع چیزهای راک را دوست داریم.

So, I put that on a couple of times and my sons were playing in the other room,

بنابراین، من آن را چند بار پوشیدم و پسرانم در اتاق دیگر بازی می‌کردند،

just like obsessed with Magna-Tiles or something really into their task.

درست مثل وسواس زیادی به Magna-Tiles یا چیزی که واقعاً در وظیفه‌شان بود.

And then out of nowhere, my son just comes running in and like

و بعد از ناکجاآباد، پسرم فقط دوان دوان وارد می شود و دوست دارد

does a knee slide across the floor.

زانو روی زمین سر بخورد.

Carpet burn.

سوختگی فرش. روی

Jumps up on the couch and starts like doing air guitar, like, yes, I've got you.

مبل می پرد و مثل گیتار بادی شروع می کند، مثل اینکه، بله، من تو را دارم.

I've got you.

هوات رو دارم.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

And now it's like nonstop.

و حالا مثل بی وقفه است.

I'm going to get sick of it.

حالم بهم میخوره

Fantastic.

خارق العاده.

But thank you.

به هرحال متشکرم.

We have, we have been here for nearly an hour, but thank you so

ما داریم، نزدیک به یک ساعت است که اینجا هستیم، اما از شما بسیار سپاسگزارم

much for covering all that ground.

که این همه زمینه را پوشش دادید.

I'm sure the listeners would have got something very useful from

من مطمئن هستم که شنوندگان چیز بسیار مفیدی از آن به دست خواهند آورد،

that, loads of lovely vocabulary.

واژگان بسیار دوست داشتنی.

So thank you.

پس متشکرم.

It's been a pleasure taking a trip down memory lane.

سفر به خط حافظه لذت بخش بود.

Absolutely.

A really nostalgic podcast.

کاملا.

یک پادکست واقعا نوستالژیک.

Fantastic.

خارق العاده.

Thanks for having me.

از اینکه من را دارید متشکرم

And I'm going to come over and do something on your podcast.

و من می خواهم بیایم و کاری در پادکست شما انجام دهم.

So, all of my listeners should definitely come over to you

بنابراین، همه شنوندگان من باید حتما به شما مراجعه کنند

and have a listen to that.

و به آن گوش دهند.

I'll put links in the show notes.

من لینک ها را در یادداشت های نمایش قرار می دهم.

Do you have a website where we can find all your links?

آیا وب سایتی دارید که بتوانیم تمام لینک های شما را در آن پیدا کنیم؟

I do.

انجام میدهم.

So it's rocknrollenglish.com, but notice it's Rock 'N' spelt 'N', Rock n' Roll.

بنابراین rocknrollenglish.com است، اما توجه کنید که Rock 'N' با املای 'N'، Rock n' Roll است.

Actually, if you can see there, this is the flag, Rock n' Roll English.

در واقع، اگر می توانید آنجا را ببینید، این پرچم، راک اند رول انگلیسی است. در

It's actually got a grammatical mistake because there should

واقع یک اشتباه گرامری دارد زیرا باید

be another apostrophe there.

آپستروف دیگری در آنجا وجود داشته باشد.

And the same as you, I kind of put this out and someone once sent me

و من هم مثل شما، این را به نوعی بیان کردم و یک بار یک نفر

a really aggressive message saying,

یک پیام واقعاً تهاجمی برای من فرستاد و گفت:

"There should be another apostrophe there."

"باید یک آپستروفی دیگر آنجا باشد."

I was like,

"Ahh, yeah!"

گفتم:

"آه، آره!"

I could change it, but I'm quite proud of the fact that there's a mistake in

من می‌توانم آن را تغییر دهم، اما به این واقعیت افتخار می‌کنم که

like my brand, like, logo and everything because it, like you mentioned about

مانند برند من، لایک، لوگو و همه چیز اشتباهی وجود دارد، زیرا همانطور که شما در مورد

you make mistakes, we make mistakes.

شما گفتید اشتباه می‌کنید، ما هم اشتباه می‌کنیم.

So I'm quite proud of it now.

بنابراین اکنون به آن افتخار می کنم.

Yeah, just stand by it.

آره، فقط کنارش بایست

It's reflective of your teaching, nice and relaxed and owning your mistakes.

این منعکس کننده آموزش شما، خوب و آرام و مالکیت اشتباهات شما است.

Exactly.

So yeah, rocknrollenglish.com

دقیقا.

خب، rocknrollenglish.com

Fantastic.

فوق العاده است.

Well, thank you.

خب ممنون

You take care.

شما مواظب باشید.

Yep, you too.

Thanks a lot, Anna.

بله شما هم همینطور

خیلی ممنون، آنا

See you soon.

به زودی میبینمت.