Learn English Vocabulary Daily #14.3 — British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 14, Day 3 of Your English

نام من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 14, Day 3 of Your English

Five a Day, a series that aims to increase your active vocabulary by

Five a Day هستید، سریالی که هدف آن افزایش دایره لغات فعال شما با

deep diving into five pieces every day of the week from Monday to Friday.

غواصی عمیق در پنج قطعه هر روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

We start today's list with a verb and it is to marinate.

ما لیست امروز را با یک فعل شروع می کنیم و آن marinate کردن است.

Marinate.

مرینیت کنید.

We spell this M A R I N A T E.

ما این را املای M A R I N A T E.

Marinate.

Marinate.

To marinate something is to pour a marinade, so that's slightly different

برای ترشی کردن چیزی به این صورت است که یک ماریناد بریزید، به طوری که املای آن کمی متفاوت است،

spelling, marinade over meat or fish, and then it's left in this marinade.

روی گوشت یا ماهی ماریناد کنید، و سپس در این ماریناد بگذارید.

I used to get these two words mixed up.

من این دو کلمه را با هم قاطی می کردم.

So, the verb is marinate and the marinade with a D is the sauce in

بنابراین، فعل marinate است و marinade با D سسی است

which you soak your meat or fish.

که گوشت یا ماهی خود را در آن خیس می کنید.

You can even marinate vegetables or tofu.

حتی می توانید سبزیجات یا توفو را مرینیت کنید.

It's quite useful to marinate tofu because otherwise it's quite bland, isn't it?

ترشی کردن توفو کاملاً مفید است زیرا در غیر این صورت کاملاً ملایم است، اینطور نیست؟

It doesn't have much taste.

طعم زیادی نداره

So, that you marinate in order to add flavour to something meat, fish,

بنابراین، برای اینکه به چیزی گوشت، ماهی،

tofu, vegetables, whatever you like.

توفو، سبزیجات، هر چیزی که دوست دارید، طعم و مزه بدهید، آن را مارین کنید. آیا

Have you marinated anything recently?

اخیرا چیزی مرینیت کرده اید؟

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"I need to marinate the ribs for our barbecue tomorrow, if I leave them

"من باید دنده ها را برای کباب فردا مارینیت کنم، اگر آنها را

overnight, they'll taste amazing as all the flavours will have infused."

یک شب رها کنم، طعم شگفت انگیزی خواهند داشت زیرا همه طعم ها دمیده شده اند."

Next on the list is the adjective or adverb, al dente, al dente.

بعدی در لیست، صفت یا قید، al dente، al dente است.

This doesn't sound very English, does it?

این خیلی انگلیسی به نظر نمی رسد، اینطور نیست؟

But it is one of those phrases or words that we use in this country quite often.

اما این یکی از آن عبارات یا کلماتی است که در این کشور اغلب استفاده می کنیم.

So, al dente, we spell this, A L, al.

بنابراین، al dente، ما این را املای A L، al.

And then the second word, D E N T E, dente.

و سپس کلمه دوم، D E N T E، dente.

Al dente.

آل دنته

So, al dente describes pasta or other food that has been cooked so

بنابراین، al dente ماکارونی یا مواد غذایی دیگری را توصیف می کند که پخته شده اند

that it's still firm when bitten.

تا در هنگام گاز گرفتن همچنان سفت باشند.

So, it has a bit of a crunch or a crisp texture because it hasn't been overcooked

بنابراین، کمی ترد یا بافت ترد دارد، زیرا زیاد پخته نشده است

or cooked to a point of being soft.

یا به حدی که نرم نشده باشد.

Now, I am not really a fan of al dente pasta and certainly not

در حال حاضر، من واقعاً طرفدار پاستا آل دنته نیستم و مطمئناً

a fan of al dente vegetables.

طرفدار سبزیجات آل دنته نیستم.

I like my vegetables to be quite soft and easy to eat, but these days I'm

من دوست دارم سبزیجاتم کاملا نرم و راحت باشند، اما این روزها

getting better at eating al dente vegetables because my partner loves

در خوردن سبزیجات آل دنته بهتر شده ام زیرا شریک زندگی من دوست دارد

his vegetables to be cooked, al dente.

سبزیجاتش پخته شوند، آل دنته.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"Please can you make sure the broccoli is al dente?

"لطفاً می توانید مطمئن شوید که کلم بروکلی al dente است؟

There's nothing worse than eating soggy vegetables!"

هیچ چیز بدتر از خوردن سبزیجات خیس نیست!"

Next on our list is a noun and it is connoisseur, connoisseur.

بعدی در لیست ما یک اسم است و آن خبره، خبره است.

Now, this one does have a tricky spelling.

حالا، این یکی املای دشواری دارد.

We spell this C O N N O I S S E U R.

ما این را املای C O N N O I S S E U R.

Connoisseur.

Connoisseur.

Connoisseur.

خبره.

So, there are lots of letters in there that we are not pronouncing.

بنابراین، حروف زیادی در آنجا وجود دارد که ما آنها را تلفظ نمی کنیم.

Connoisseur.

خبره.

Now, a connoisseur is a person who knows a lot about and enjoys things

در حال حاضر، یک خبره شخصی است که چیزهای زیادی

like food, drink, the arts, et cetera.

مانند غذا، نوشیدنی، هنر و غیره می داند و از آن لذت می برد.

So, if you know someone who is really clued up about the arts and enjoys going

بنابراین، اگر کسی را می‌شناسید که واقعاً به هنر علاقه‌مند است و از رفتن

to the theatre and knows everything that's going on in the theatre world

به تئاتر لذت می‌برد و همه چیزهایی را که در دنیای تئاتر می‌گذرد می‌داند

and really has a deep knowledge and appreciation, then you could say

و واقعاً دانش و قدردانی عمیقی دارد ، می‌توانید بگویید

that he is a connoisseur of the arts.

که او یک خبره از تئاتر است. هنرها

Or, if a lady is an expert when it comes to food.

یا اگر خانمی در زمینه غذا متخصص باشد.

Maybe she is a chef in a very posh restaurant that does fine dining.

شاید او یک سرآشپز در یک رستوران بسیار شیک باشد که غذاخوری خوبی انجام می دهد.

Then, you could say,

سپس، می توانید بگویید:

"She is a connoisseur."

"او یک خبره است."

Don't invite her around for dinner because your very soggy

او را برای شام به اطراف دعوت نکنید زیرا سبزیجات بسیار خیس شما

vegetables will not please her.

او را خوشحال نمی کنند.

She is a connoisseur when it comes to food.

وقتی صحبت از غذا می شود او یک خبره است.

Right.

درست.

So, are you a connoisseur?

بنابراین، آیا شما یک خبره هستید؟

I would love to be a connoisseur of the food.

من دوست دارم یک خبره غذا باشم.

But, I still have a lot to learn.

اما، هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری دارم.

So, let's have an example sentence.

بنابراین، بیایید یک جمله مثال داشته باشیم.

"Now, I'm no wine connoisseur but that Malbec is just delicious.

"حالا، من خبره شراب نیستم، اما مالبک فقط خوشمزه است. آیا

Was it an expensive bottle?"

بطری گران قیمتی بود؟"

Next on our list we have an idiom and it is as cool as a cucumber.

بعد در لیست ما یک اصطلاح داریم و به اندازه یک خیار خنک است.

So, if someone is as cool as a cucumber, then they are very calm and calm in

بنابراین، اگر کسی به اندازه یک خیار خونسرد است، پس بسیار آرام و آرام است، به

a way that's potentially surprising, calm during a very chaotic situation.

نحوی که به طور بالقوه تعجب آور است، آرام در یک موقعیت بسیار آشفته.

Cool as a cucumber.

مانند خیار خنک شود.

In case you are misunderstanding what I'm saying, let me spell this out for you.

اگر منظورم را اشتباه متوجه شدید ، اجازه دهید این را برای شما توضیح دهم.

We have cool, C O O L, cool.

ما خنک، C O L، خنک داریم.

As a, A S, space, A.

به عنوان a، A S، فضا، A.

Cucumber, C U C U M B E R, cucumber.

خیار، C U C U M B E R، خیار.

As cool as a cucumber, which is an interesting saying because

به خنکی خیار، که ضرب المثل جالبی است، زیرا

cucumbers are only cool really because you put them in the fridge.

خیارها واقعاً خنک هستند زیرا آنها را در یخچال قرار می دهید.

So, you could replace cucumber with anything else that

بنابراین، می توانید خیار را با هر چیز دیگری که

is typically refrigerated.

معمولاً در یخچال نگهداری می شود جایگزین کنید.

When I think of cucumbers being cool, I always imagine someone

وقتی به خنک بودن خیار فکر می‌کنم ، همیشه کسی را تصور می‌کنم که

trying to relax with slices of cucumber covering their eyes.

سعی می‌کند با تکه‌هایی از خیار که چشمانش را پوشانده است، استراحت کند. آیا

Have you ever tried to do that?

تا به حال سعی کرده اید این کار را انجام دهید؟

I've tried to put cucumber on my eyes and I find it excruciating.

من سعی کردم خیار را روی چشمانم بگذارم و به نظرم عذاب آور است. به

I find it so uncomfortable.

نظرم خیلی ناراحت کننده است

I can't bear it.

من نمی توانم آن را تحمل کنم. باعث می

It makes my eyes just stream.

شود چشمانم فقط جریان پیدا کند.

Makes them water so much.

اینقدر بهشون آب میده

I think I have extremely sensitive eyes.

فکر می کنم چشم های بسیار حساسی دارم.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"How are you always as cool as a cucumber in the kitchen?

"چطور همیشه به اندازه یک خیار در آشپزخانه باحالی؟

I'm normally running around spilling sauce, knocking pans and

من معمولاً در حال دویدن در اطراف سس هستم، تابه ها را می زنم و همه

making a complete mess of things."

چیز را به هم می ریزم."

So, yes, the idiom means to be relaxed, usually during a

بنابراین، بله، اصطلاح به معنای آرام بودن است، معمولاً در یک

chaotic situation or event.

موقعیت یا رویداد آشفته.

I guess when I've had to deal with a room full of children and trying to

حدس می‌زنم وقتی مجبور شده‌ام با اتاقی پر از بچه‌ها سر و کار داشته باشم و سعی کنم

direct them in a performance and being completely in control and guiding

آنها را در یک اجرا هدایت کنم و کاملاً کنترل داشته باشم و

everyone and holding it together then in those situations, if I'm prepared,

همه را هدایت کنم و آن‌ها را کنار هم نگه دارم، در آن موقعیت‌ها، اگر آماده

then I am usually as cool as a cucumber.

باشم، معمولاً مثل خیار خنک

Okay.

باشه. با

Moving on to our last word for today, I say 'word', it's actually a phrasal verb.

رفتن به آخرین کلمه امروز، من می گویم "کلمه"، در واقع یک فعل عبارتی است.

We have dig in, dig in, dig in.

ما حفاری در، حفاری در، حفاری در

I'm spelling this D I G, dig.

.

Next word, in, I N.

کلمه بعدی، در، I N.

Dig in.

Dig in.

Now, to dig in means to start eating, to start eating.

Now, to dig in به معنای شروع به خوردن، شروع به خوردن است.

You would never separate this phrasal verb, it would always be together.

شما هرگز این فعل عبارتی را جدا نمی کنید، همیشه با هم خواهد بود.

Dig in.

And it's normally a statement or a command, or a request,

و معمولاً یک عبارت یا یک فرمان یا یک درخواست است،

"Come on, dig in!"

"بیا، حفاری کن!"

So, you're just saying,

بنابراین، شما فقط می گویید:

"Get going, enjoy it, eat the food that I've put in front of you, dig in."

"برو، از آن لذت ببر، غذایی را که پیش رویت گذاشته ام بخور، حفاری کن."

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"I've made your favourite chicken and white wine pie tonight,

"من امشب پای مرغ و شراب سفید مورد علاقه شما را درست کرده ام ،

dig in before it gets cold."

قبل از اینکه سرد شود آن را حفاری کنید."

OK, so that's our five for today.

خوب، پس این پنج مورد امروز ماست.

Let's do a quick recap.

بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We had the verb marinate, which is the action of pouring a sauce, called a

ما فعل marinate را داشتیم که عبارت است از ریختن سس به نام

marinade, over meat, fish or vegetables in order to add extra flavour.

ماریناد روی گوشت، ماهی یا سبزیجات به منظور افزودن طعم اضافی.

Then we had the adjective or adverb al dente, al dente, which is pasta

سپس صفت یا قید al dente، al dente را داشتیم، که ماکارونی

or other food that has been cooked so it's still firm when it's bitten.

یا غذاهای دیگری هستند که پخته شده اند و در هنگام گاز گرفتن هنوز سفت هستند.

Then we had the noun connoisseur.

سپس اسم خبره را داشتیم.

If someone's a connoisseur, then they know a lot about and really enjoy things

اگر کسی خبره باشد، پس از چیزهایی

like the arts or food or wine, or any kind of drink actually, not just wine.

مانند هنر، غذا یا شراب، یا هر نوع نوشیدنی، نه فقط شراب، چیزهای زیادی می‌داند و واقعاً از آن لذت می‌برد.

You could be a beer connoisseur or a gin connoisseur.

شما می توانید یک خبره آبجو یا یک متخصص جین باشید.

Next we had an idiom, cool as a cucumber.

بعد ما یک اصطلاح داشتیم، خنک مثل یک خیار.

To be as cool as a cucumber is to be able to remain calm

خونسردی مثل خیار یعنی اینکه بتوانی

during a chaotic or crazy event.

در طول یک رویداد آشفته یا دیوانه آرام بمانیم.

Then we had the phrasal verb dig in, which is a request to start eating.

سپس فعل عبارتی dig in را داشتیم که درخواستی برای شروع غذا خوردن است.

So let's do this now for pronunciation.

پس بیایید این کار را اکنون برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Marinate.

مرینیت کنید.

Marinate.

مرینیت کنید.

Al dente.

آل دنته

Al dente.

آل دنته

Connoisseur.

خبره.

Connoisseur.

خبره.

Cool as a cucumber.

مانند خیار خنک شود.

Cool as a cucumber.

مانند خیار خنک شود.

Dig in.

حفاری در.

Dig in.

حفاری در.

Brilliant.

درخشان.

Okay.

So, I have just seen that the sofa is on fire and I say to you,

باشه.

بنابراین، من تازه دیدم مبل آتش گرفته است و به شما می گویم:

"Please come and help me.

"لطفا بیایید و به من کمک کنید.

The sofa's on fire!"

مبل آتش گرفته است!"

And I'm running around like a headless chicken.

و من مثل مرغ بی سر می دویدم.

I'm going crazy and panicking and I'm really scared.

دارم دیوونه میشم و وحشت میکنم و واقعا میترسم.

But you just walk in without a care in the world.

اما شما فقط بدون مراقبت در دنیا وارد می شوید.

You grab the fire extinguisher and you put that fire out and you are so calm.

شما کپسول آتش نشانی را می گیرید و آن آتش را خاموش می کنید و خیلی آرام هستید.

What idiom could I use to describe you at that moment?

در آن لحظه از چه اصطلاحی برای توصیف شما استفاده کنم؟

Cool as a cucumber.

مانند خیار خنک شود.

To thank you, I'm going to make you some pasta and I'm going to cook that pasta

برای تشکر از شما ماکارونی درست می کنم و آن پاستا را می پزم

so that it's still firm when you bite it.

تا وقتی گاز می گیرید هنوز سفت باشد.

How would you describe the pasta?

پاستا را چگونه توصیف می کنید؟

Al dente.

آل دنته

Now for tomorrow's meal, I'm going to soak tofu in a special sauce

حالا برای وعده غذایی فردا، توفو را در یک سس مخصوص خیس می کنم

to give it some extra flavour.

تا طعم بیشتری به آن بدهد.

What am I doing to the tofu?

من با توفو چه می کنم؟

Marinating it.

مرین کردن آن.

I'm marinating it.

دارم مرینیتش میکنم

To marinate.

برای مرینیت کردن.

And when I do present you with your food, I'm going to

و وقتی غذایتان را به شما تقدیم کردم،

command that you start eating.

دستور می دهم که شروع به خوردن کنید. از

What phrasal verb will I use?

چه فعل عبارتی استفاده کنم؟

Dig in.

Dig in.

And when you taste it, you're going to critique my food, because you know a lot

و وقتی آن را می‌چشید، از غذای من انتقاد می‌کنید، زیرا چیزهای زیادی

about food and you really enjoy your food.

در مورد غذا می‌دانید و واقعاً از غذایتان لذت می‌برید.

I might describe you as a food...

من ممکن است شما را به عنوان یک خبره غذا توصیف کنم

connoisseur.

.

Fantastic.

خارق العاده.

Alright, let's put all of these words and phrases together in a little story.

خوب، بیایید همه این کلمات و عبارات را در یک داستان کوچک کنار هم بگذاریم.

I don't know about you, but I love a good dinner party.

من شما را نمی دانم، اما من عاشق یک مهمانی شام خوب هستم.

Whether I'm hosting or attending as a guest, there's always a fantastic

چه میزبان باشم و چه به عنوان میهمان شرکت کنم، همیشه یک غوغای خارق العاده

buzz in the air, along with some amazing smells from the kitchen!

در هوا همراه با چند بوی شگفت انگیز از آشپزخانه وجود دارد!

I'd like to share my first big event with you, it was for my

من می خواهم اولین رویداد بزرگ خود را با شما به اشتراک بگذارم، برای

friend's wedding a few years back.

عروسی دوستم چند سال پیش بود.

We hadn't been neighbours for long, but as they were still building

خیلی وقت بود که با هم همسایه نبودیم، اما چون هنوز

their house, we offered to host the wedding party and meal at ours.

خانه‌شان را می‌ساختند، پیشنهاد دادیم که جشن عروسی و غذا را در خانه‌مان میزبانی کنیم.

I don't think I knew what I was letting myself in for!

فکر نمی کنم می دانستم برای چه به خودم اجازه می دهم!

Now, I'm by no means a connoisseur in the kitchen, but I do love cooking,

در حال حاضر، من به هیچ وجه در آشپزخانه خبره نیستم، اما عاشق آشپزی هستم،

and so I thought this would be the perfect opportunity to practise

و بنابراین فکر کردم این فرصت عالی برای تمرین

and show off my culinary skills.

و نشان دادن مهارت های آشپزی من است.

I had my 'to-do-list' written out and ready to go.

من "لیست کارها" را نوشته بودم و آماده رفتن بودم.

I made salads, sandwiches, canapes, vol-au-vents and a

من سالاد، ساندویچ، کاناپه، ول-او-ونت و یک سری

whole host of other finger foods.

فینگر فودهای دیگر درست کردم.

I was as cool as a cucumber and everything was under control.

من مثل خیار خونسرد بودم و همه چیز تحت کنترل بود.

Then it was time for me to marinate the meat for the barbecue.

بعد نوبت به من رسید که گوشت را برای کباب مرینیت کنم.

Oh no!

وای نه!

I'd forgotten to get the sauce I needed to add to my herb and spice mix.

فراموش کرده بودم سسی را که باید به مخلوط گیاهان و ادویه‌ام اضافه کنم، تهیه کنم.

Now, usually, at this stage I would have been in a complete state of

حالا معمولاً در این مرحله در حالت وحشت کامل بودم،

panic but that particular day I had woken up with a spring in my step.

اما آن روز خاص با یک فنر در قدم از خواب بیدار شده بودم.

I was feeling unusually happy and confident.

احساس خوشحالی و اعتماد به نفس غیرعادی داشتم.

So I took a deep breath and thought, "How do I do this?"

بنابراین نفس عمیقی کشیدم و فکر کردم: "چگونه این کار را انجام دهم؟"

After a quick look around in my kitchen, I put together a selection of

پس از نگاهی گذرا به اطراف در آشپزخانه، من مجموعه ای از

ingredients I already had, and voila!

مواد اولیه را که قبلاً داشتم و voila را کنار هم قرار دادم!

A perfect sauce!

یک سس کامل!

On the big day, all the food I had painstakingly prepared was displayed

در روز بزرگ، تمام غذاهایی که با زحمت آماده کرده بودم،

on the beautifully decorated tables.

روی میزهایی که به زیبایی تزئین شده بودند، نمایش داده می شد.

The pasta dishes were cooked to al dente perfection and I was proud to see

غذاهای ماکارونی کاملاً آل دنته پخته شده بودند و من مفتخر بودم که می دیدم

everyone digging in with such enthusiasm.

همه با چنین اشتیاق در حال حفاری هستند.

Needless to say, that wasn't the last wedding I was asked to cater for.

نیازی به گفتن نیست که این آخرین عروسی نبود که از من خواسته شد تا برایش تهیه کنم.

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you enjoyed it.

امیدوارم از آن لذت برده باشید

Until next time, take very good care and goodbye.

تا دفعه بعد خیلی خوب مواظب باش و خداحافظ.