Learn English Vocabulary Daily #22.4 — British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 22, Day 4 of Your English Five a Day.

نام من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 22, Day 4 English Five a Day هستید.

Just like with fruit and veg, it's good to get five pieces of vocabulary

درست مانند میوه و سبزیجات، خوب است که

into your system every day of the working week from Monday to Friday.

هر روز هفته کاری از دوشنبه تا جمعه، پنج قطعه واژگان را وارد سیستم خود کنید.

Though I would suggest with fruit and veg, you should eat at least

اگر چه من با میوه و سبزی پیشنهاد می‌کنم، باید حداقل

five pieces every single day.

پنج عدد در روز بخورید.

But today we are just talking about expanding our vocabulary.

اما امروز ما فقط در مورد گسترش دایره لغات خود صحبت می کنیم.

So, let's start today's five.

بنابراین، بیایید پنج امروز را شروع کنیم.

The first one on our list is a noun and it is mortgage.

اولین مورد در لیست ما یک اسم است و رهن است. رهن

Mortgage.

.

We spell this M O R T G A G E.

ما این M O R T G A G E.

Mortgage.

وام مسکن را می نویسیم.

So, you'll notice that 'T' in the middle is completely silent.

بنابراین، متوجه خواهید شد که "T" در وسط کاملاً بی صدا است. رهن

Mortgage.

. رهن

Mortgage.

.

A mortgage is a loan of a large amount of money from the bank

رهن عبارت است از وام هنگفتی از بانک

in order to buy a property.

به منظور خرید ملک.

So, you would only get a mortgage to buy a property.

بنابراین، شما فقط برای خرید ملک وام مسکن دریافت می کنید.

In the UK, property prices are through the roof.

در بریتانیا، قیمت ملک از سقف است.

They are incredibly expensive.

آنها فوق العاده گران هستند.

So, being eligible to get a mortgage on your own is becoming less and less

بنابراین، واجد شرایط بودن برای دریافت وام مسکن به تنهایی

likely for people as the years roll on.

با گذشت سالها برای مردم کمتر و کمتر می شود.

I don't have a mortgage.

وام مسکن ندارم

I am not able to get a mortgage because property prices are so expensive.

من نمی توانم وام مسکن بگیرم زیرا قیمت ملک بسیار گران است.

The only way I could get a mortgage is if I were to join forces with someone

تنها راهی که می‌توانم وام مسکن بگیرم این است که با یکی

else and we go in together on the loan.

دیگر بپیوندم و با هم وام بگیریم.

We combine our joint income in order to qualify for a mortgage.

ما درآمد مشترک خود را ترکیب می کنیم تا واجد شرایط وام مسکن باشیم.

I know that in the UK, mortgages and buying property is probably quite unique.

من می دانم که در انگلستان، رهن و خرید ملک احتمالاً کاملاً منحصر به فرد است.

I don't think people buy houses very much in other countries.

فکر نمی‌کنم مردم در کشورهای دیگر خیلی خانه بخرند. به

I think it's more fashionable to rent, but please educate me.

نظر من اجاره دادن شیک تره ولی لطفا آموزش بدید.

Let me know if you don't live in the UK, let me know how it is in your country.

به من اطلاع دهید اگر در بریتانیا زندگی نمی کنید، به من اطلاع دهید که در کشور شما چگونه است.

Do you typically buy your properties or do you typically

آیا معمولاً املاک خود را می خرید یا معمولاً

rent your properties let me know?

املاک خود را اجاره می کنید به من اطلاع دهید؟

I am curious.

من کنجکاو هستم.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال است،

"We found our dream home in the country, now all we need to do

"ما خانه رویایی خود را در کشور پیدا کردیم ، اکنون تنها کاری که باید انجام دهیم این است که

is pay the deposit and hope the bank authorises our mortgage!"

سپرده را پرداخت کنیم و امیدواریم بانک مجوز وام مسکن ما را صادر کند!"

The next piece on the list is an idiom and it is up to your eyeballs.

قطعه بعدی در لیست یک اصطلاح است و به چشمان شما بستگی دارد.

Up to your eyeballs.

تا کره چشم شما.

How do we spell this?

چگونه این را بنویسیم؟

Up.

U P.

بالا

U P.

To, T O.

To، T O.

Your, Y O U R.

شما، Y O U R.

Eyeballs, E Y E B A L L S.

کره چشم، E Y E B A L L S.

Eyeballs.

کره چشم.

If you are up to your eyeballs in something, then it means that

اگر در چیزی در حد چشمان خود هستید، به این معنی است که

you're really busy with that thing, or surrounded by that thing.

شما واقعاً مشغول آن چیز هستید یا توسط آن چیز احاطه شده اید.

We often couple it with debt.

ما اغلب آن را با بدهی همراه می کنیم.

So, if someone talks about being up to their eyeballs in debt, then it just

بنابراین، اگر کسی در مورد بدهکاری در حد چشمان خود صحبت می کند، به این معنی است که

means they have a huge amount of debt.

مقدار زیادی بدهی دارد.

You can use this for other things as well.

شما می توانید از این برای موارد دیگر نیز استفاده کنید.

So, you can say I'm up to my eyeballs in paperwork.

بنابراین، شما می توانید بگویید که من در کاغذبازی در حد چشمانم هستم.

I'm up to my eyeballs in laundry.

من تا کره چشمم در لباسشویی هستم.

So, it just means a large amount of something, and particularly that

بنابراین، این فقط به معنای مقدار زیادی از چیزی است، و به ویژه اینکه

you're quite busy trying to deal with it, trying to get through it.

شما کاملاً مشغول تلاش برای مقابله با آن هستید، سعی می کنید از آن عبور کنید.

You can't possibly take on any more of it because you have so much to deal with.

شما احتمالاً نمی توانید بیشتر از این به آن بپردازید زیرا باید با آن دست و پنجه نرم کنید.

I'm up to my eyeballs in it.

من تا حد چشمانم در آن هستم. در

Here's an example sentence,

اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"I've had to take on a second job as I'm up to my eyeballs in debt.

"من مجبور شدم کار دومی را انجام دهم، زیرا تا حد چشمم بدهکار هستم.

How did I let things get this bad?"

چگونه اجازه دادم اوضاع اینقدر بد شود؟"

Hopefully, you're not up to your eyeballs in debt.

ان شاءالله که در قبال بدهکاری نباشید.

I've definitely been in that situation, particularly when I first moved to London.

من قطعاً در چنین موقعیتی بوده ام، به خصوص زمانی که برای اولین بار به لندن نقل مکان کردم.

I just finished university and I was about to start in another university

من تازه دانشگاه را تمام کردم و می خواستم در دانشگاه دیگری در

doing a master's degree and that was going to cost me a fortune.

مقطع کارشناسی ارشد شروع کنم و این برای من هزینه زیادی داشت.

So, I had to pay a lot of money for that course upfront.

بنابراین، مجبور شدم مبلغ زیادی را برای آن دوره از قبل پرداخت کنم.

And I still had my student loan from my previous course

و من هنوز وام دانشجویی دوره قبلی ام را داشتم

and I had to move to London.

و مجبور شدم به لندن بروم.

So, I was up to my eyeballs in debt and it was very hard to manage, to

بنابراین، من تا حد چشمانم بدهکار بودم و مدیریت،

survive, to settle here in London, the most expensive city in the UK.

زنده ماندن، اقامت در لندن، گران ترین شهر بریتانیا، بسیار سخت بود.

Anyway, let's move on to our next word, this is a noun and it is debt.

به هر حال بریم سر کلمه بعدیمون، این اسمه و بدهی.

Debt.

بدهی.

So, we've mentioned this word already a few times.

بنابراین، ما قبلاً چند بار به این کلمه اشاره کرده ایم.

Pay attention to the spelling.

به املا دقت کنید.

D E B T.

D E B T.

So, debt.

بنابراین، بدهی.

The 'B' is silent.

"B" ساکت است.

D E B T.

D E B T.

Debt.

بدهی.

Debt.

بدهی.

A debt is an amount of money that you owe to somebody because you

بدهی مقدار پولی است که شما به کسی مدیون هستید زیرا

borrowed that money from them.

آن پول را از او قرض کرده اید.

So, if you take out a mortgage, then you have a debt with the bank.

بنابراین، اگر وام مسکن بگیرید، به بانک بدهی دارید.

You owe the bank money.

شما به بانک بدهکار هستید.

That's your debt to the bank.

این بدهی شما به بانک است.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال است،

"You've only been at uni for 3 months and you've already

"شما فقط 3 ماه است که در دانشگاه بوده اید و قبلاً

racked up £10,000 worth of debt.

10000 پوند بدهی جمع کرده اید. این

What on Earth have you spent so much money on and how are you going to pay it back?"

همه پول را برای چه چیزی خرج کرده اید و چگونه می خواهید آن را پس بدهید؟"

Okay, moving on.

باشه ادامه بده

We have a verb now and it is prioritise, prioritise.

اکنون یک فعل داریم و آن اولویت، اولویت است.

We spell this P R I O R I T I S E.

ما این را P R I O R I T I S E می نویسیم.

Prioritise.

اولویت بندی.

Prioritise.

اولویت بندی کنید.

To prioritise something is to put the most important thing

اولویت دادن به چیزی این است که مهم ترین چیز را در اولویت قرار دهید

first and deal with it first.

و اول با آن مقابله کنید.

So, let's imagine that you have three things that you really need to do.

بنابراین، بیایید تصور کنیم که سه کار دارید که واقعاً باید انجام دهید.

You need to pick up your child from school, you need to cook the dinner, and

شما باید فرزندتان را از مدرسه ببرید، باید شام را بپزید، و

you need to do the laundry to make sure your child has clean uniform for tomorrow.

باید لباس‌های شسته شده را بشویید تا مطمئن شوید که فرزندتان یونیفرم تمیز برای فردا دارد.

Those are three tasks that need to be done today.

این سه وظیفه است که امروز باید انجام شود.

Cooking, laundry, child.

آشپزی، لباسشویی، کودک.

You need to prioritise because you can't do everything all at the same time.

شما باید اولویت بندی کنید زیرا نمی توانید همه کارها را همزمان انجام دهید.

So, the first thing you're going to do is pick up the child from school because that

بنابراین، اولین کاری که می‌خواهید انجام دهید این است که کودک را از مدرسه ببرید، زیرا این اتفاق

needs to happen in the next 10 minutes so that's more important than anything else

باید در 10 دقیقه آینده بیفتد، بنابراین این مهم‌تر از هر چیز دیگری است،

because you can't leave your child waiting at the school gates all by themselves.

زیرا نمی‌توانید فرزندتان را تا پایان درب مدرسه منتظر بگذارید. خودشان

You'll probably get into trouble with the school for doing so.

احتمالاً برای انجام این کار با مدرسه به مشکل بر خواهید خورد.

So, you prioritise picking up your child and when your child gets home,

بنابراین، شما در اولویت قرار دادن فرزندتان هستید و زمانی که فرزندتان به خانه می‌رسد،

your child will be hungry, as will you because you've been running around

فرزندتان گرسنه خواهد بود، و شما نیز گرسنه می‌شوید، زیرا تمام

all day doing all sorts of jobs.

روز در حال دویدن و انجام انواع کارها بوده‌اید.

So, the next thing on your list of priorities will be to

بنابراین، نکته بعدی در لیست اولویت های شما این است که

feed yourself and your child.

خود و فرزندتان را تغذیه کنید.

So, you will cook, and the last thing to do is the laundry.

بنابراین، شما آشپزی خواهید کرد و آخرین کاری که باید انجام دهید، لباسشویی است.

That's the least important of the three things.

این کمترین اهمیت از این سه چیز است.

So, to prioritise.

بنابراین، برای اولویت بندی. در

Here's another example,

اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"Right, with spring approaching I need to prioritise our Easter product line.

"درست است، با نزدیک شدن بهار، من باید خط تولید عید پاک خود را در اولویت قرار دهم.

The rest can sit on the back-burner for now."

بقیه فعلاً می توانند روی پشتیبان بنشینند."

Alright, moving on to our last piece for today.

خوب، به آخرین قطعه امروزمان می رویم.

This is an adjective and it is negotiable.

این یک صفت است و قابل مذاکره است.

Negotiable.

قابل مذاکره

We spell this N E G O T I A B L E.

ما این N E G O T I A ​​B L E.

Negotiable.

قابل مذاکره.

Negotiable.

قابل مذاکره

If something is described as being negotiable, then it means it can be

اگر چیزی به عنوان قابل مذاکره توصیف شود، به این معنی است که می توان آن را

discussed in order to potentially change it, or the outcome, or the result.

به منظور تغییر بالقوه ، یا نتیجه یا نتیجه مورد بحث قرار داد.

So, an agreement might be negotiable, or sometimes, non-negotiable.

بنابراین، یک توافق ممکن است قابل مذاکره، یا گاهی اوقات، غیر قابل مذاکره باشد.

You cannot discuss it in order to try and change it.

شما نمی توانید در مورد آن بحث کنید تا سعی کنید آن را تغییر دهید.

Here's an example sentence,

این یک جمله مثال است،

"Is the price of this car negotiable?

"آیا قیمت این ماشین قابل مذاکره است؟

I really like it, but it's just above my budget."

من واقعاً آن را دوست دارم، اما فقط از بودجه من بالاتر است."

I'm currently negotiating with some builders because I need

من در حال حاضر در حال مذاکره با برخی از سازندگان هستم زیرا نیاز به

some work done on the house.

کار دارم.

That's quite urgent.

این کاملاً فوری است.

It needs doing, but the first price that they quoted me was quite high.

نیاز به انجام دارد، اما اولین قیمتی که از من نقل کردند بسیار بالا بود.

So, they did say that this price is negotiable.

بنابراین، آنها گفتند که این قیمت قابل مذاکره است.

We can talk about it and potentially adjust it in order to make it

ما می توانیم در مورد آن صحبت کنیم و به طور بالقوه آن را تنظیم کنیم تا

suitable for me and my budget.

برای من و بودجه من مناسب باشد.

So, is it negotiable or is it non-negotiable?

بنابراین، آیا قابل مذاکره است یا غیر قابل مذاکره؟ آیا می

Can it be changed through discussion?

توان آن را با بحث تغییر داد؟

That's our five for today.

این پنج ما برای امروز است.

So, let's do our quick recap.

بنابراین، بیایید جمع بندی سریع خود را انجام دهیم.

We started with the noun mortgage.

با اسم رهن شروع کردیم.

With that silent 'T', mortgage, which is the agreement to borrow a

با آن «T» خاموش، وام مسکن، که توافقی است برای قرض گرفتن

large amount of money from the bank in order to pay for a property.

مقدار زیادی پول از بانک به منظور پرداخت یک ملک.

Then we had the fun idiom, up to your eyeballs.

سپس ما اصطلاح سرگرم کننده را داشتیم، تا به چشم شما.

And when using it to discuss debt, it means that you have a lot of debt

و هنگامی که از آن برای بحث در مورد بدهی استفاده می کنید، به این معنی است که شما بدهی های زیادی دارید که باید در حد

to be up to your eyeballs in it.

چشمان خود باشید.

Then we had the word debt.

بعد ما کلمه بدهی را داشتیم.

The noun debt, meaning money that you owe to someone.

اسم بدهی یعنی پولی که به کسی بدهکاری.

Then we had the verb prioritise, prioritise, which is putting

سپس فعل prioritise، prioritise را داشتیم که

the most important things first.

مهمترین چیزها را در اولویت قرار می دهد.

And we finished with the adjective negotiable.

و با صفت قابل مذاکره تمام کردیم.

Negotiable.

Something that can be discussed in the hopes of having it changed to suit you.

قابل مذاکره

چیزی که می توان در مورد آن بحث کرد به این امید که آن را برای شما تغییر دهد.

So, let's now do this for pronunciation.

بنابراین، بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید. رهن

Mortgage.

. رهن

Mortgage.

.

Up to your eyeballs.

تا کره چشم شما.

Up to your eyeballs.

تا کره چشم شما.

Debt.

بدهی.

Debt.

بدهی.

Prioritise.

اولویت بندی کنید.

Prioritise.

اولویت بندی کنید.

Negotiable.

قابل مذاکره

Negotiable.

قابل مذاکره

Fabulous.

شگفت آور.

OK, let me see if I can test your memory now.

باشه، بذار ببینم الان میتونم حافظه ات رو تست کنم یا نه. از

You ask me if I'm interested in going on holiday with you, but I say I'm

من می‌پرسی که آیا علاقه‌مندم با تو به تعطیلات بروم، اما من می‌گویم

really sorry, I just can't afford it.

واقعا متاسفم، فقط نمی‌توانم آن را بپردازم.

I owe the bank so much money.

من خیلی به بانک بدهکارم از

What idiom could I use here?

چه اصطلاحی می توانم در اینجا استفاده کنم؟

I'm up to my eyeballs.

من تا کره چشمم.

I'm up to my eyeballs in how much I owe to the bank.

من تا حد زیادی به بانک بدهکارم.

What noun could I use instead of saying the amount I owe to the bank?

به جای گفتن مبلغ بدهی به بانک از چه اسمی می توانم استفاده کنم؟

I'm up to my eyeballs in debt.

من تا حد چشمم بدهکارم

I'm up to my eyeballs in debt.

من تا حد چشمم بدهکارم

It's awful.

افتضاح است.

So, I really need to make sure that I can pay for the things that are most important

بنابراین، من واقعاً باید مطمئن شوم که می توانم برای چیزهایی که

in life and a holiday is not one of them.

در زندگی مهم هستند و تعطیلات یکی از آنها نیست هزینه کنم.

So, what verb could I use to describe this action of putting

بنابراین، از چه فعل می توانم برای توصیف این عمل اول قرار دادن

the most important thing first?

مهمترین چیز استفاده کنم؟

Prioritise.

اولویت بندی کنید.

I need to prioritise.

باید اولویت بندی کنم

I'm up to my eyeballs in debt, so I need to prioritise where I spend my money.

من تا حد چشمم بدهکار هستم، بنابراین باید اولویت بندی کنم که پولم را کجا خرج می کنم.

The other thing that I need to do is to talk to the bank to see if there's

کار دیگری که باید انجام دهم این است که با بانک صحبت کنم تا ببینم آیا

any chance, any chance whatsoever that they would agree to lend me a huge

هیچ شانسی وجود دارد یا خیر که آنها موافقت کنند که مقدار زیادی پول به من قرض دهند

amount of money, so I can buy a house.

تا بتوانم خانه بخرم. از

What noun would I use to describe this loan that I would get from the bank?

چه اسمی برای توصیف این وامی که از بانک می گیرم استفاده کنم؟ رهن

Mortgage.

.

Yes.

I need to try to convince the bank to authorise a mortgage despite the fact

آره.

من باید سعی کنم بانک را متقاعد کنم که با وجود

that I'm up to my eyeballs in debt.

اینکه تا حد چشمم بدهکار هستم، مجوز وام مسکن را صادر کند.

I'm just trying to prioritise the house and my family and making

من فقط سعی می کنم خانه و خانواده ام را در اولویت قرار دهم و

sure we're stable and secure.

مطمئن شوم که ثبات و امنیت داریم.

That is something that I will not budge on.

این چیزی است که من از آن تسلیم نخواهم شد.

That's something that you can't talk me out of, this is non what?

این چیزی است که شما نمی توانید من را در مورد آن صحبت کنید، این چیزی نیست؟

This idea of me not wanting to change my mind on what I'm prioritising.

این تصور که من نمی خواهم نظرم را در مورد آنچه در اولویت قرار می دهم تغییر دهم.

It's non...?

این نیست...؟

Negotiable.

قابل مذاکره

It's non-negotiable.

غیر قابل مذاکره است

I will not go on holiday.

من به تعطیلات نمی روم.

I cannot go on holiday because I'm up to my eyeballs in debt.

من نمی توانم به تعطیلات بروم زیرا تا حد چشمم بدهکار هستم.

I need to prioritise my family and my home.

باید خانواده و خانه ام را در اولویت قرار دهم.

I need to try and get the bank to agree to give me a mortgage.

من باید تلاش کنم تا بانک موافقت کند که به من وام مسکن بدهد.

So, I'm not coming on holiday and that's non-negotiable.

بنابراین، من به تعطیلات نمی آیم و این غیرقابل مذاکره است.

Alright, let's revisit our pieces from today in our little story.

خوب، بیایید قطعات امروزمان را در داستان کوچکمان مرور کنیم.

Do you remember paying for your first overseas holiday, buying

آیا به یاد دارید که برای اولین تعطیلات خود در خارج از کشور هزینه کردید،

your first car, or your first home?

اولین اتومبیل خود را خریدید یا اولین خانه خود را؟ آیا

Were you up to your eyeballs in debt when you were a student?

در دوران دانشجویی تا اندازه ای بدهکار بودید؟

The problem with growing up, with becoming an adult, is

مشکل بزرگ شدن و بالغ شدن این است

that it's so damned expensive.

که لعنتی گران است. می

I can hear you all agreeing with me here!

شنوم که همه شما در اینجا با من موافق هستید!

As adults, we have to learn to prioritise, to think about things

به عنوان بزرگسال، ما باید یاد بگیریم که اولویت بندی کنیم، به مسائل

sensibly and plan carefully.

معقول فکر کنیم و با دقت برنامه ریزی کنیم.

We need to ensure that we have enough money every month to cover

ما باید اطمینان حاصل کنیم که هر ماه پول کافی برای پوشش

the bills, the mortgage, to buy food, to pay for the kids after school

قبوض، وام مسکن، خرید غذا، پرداخت هزینه های بچه ها بعد از مدرسه

clubs and the gym membership that we never seem to find the time to use.

و عضویت در باشگاه داریم که به نظر می رسد هرگز زمانی برای استفاده از آن پیدا نمی کنیم. به

It seems like a never-ending list of expenses and a non-negotiable

نظر می رسد یک لیست بی پایان از هزینه ها و یک لیست غیرقابل مذاکره

list of expenses at that!

از هزینه ها!

Imagine walking into the bank and saying,

تصور کنید وارد بانک می‌شوید و می‌گویید:

"Sorry, Mr.

"ببخشید آقای

Manager, but I can't make this month's mortgage repayment.

مدیر، اما من نمی‌توانم وام مسکن این ماه را بازپرداخت کنم.

Any chance we could negotiate like, maybe I could have a few months of not paying?"

هر فرصتی که بتوانیم مذاکره کنیم، شاید بتوانم چند ماه نپرداختم؟"

Ha!

ها!

Not likely, is it?

محتمل نیست، اینطور است؟

I guess there are things we could go without, like the

من حدس می‌زنم چیزهایی وجود دارد که می‌توانیم بدون آنها برویم، مانند

gym membership we don't use.

عضویت در باشگاه که از آن استفاده نمی‌کنیم.

But as soon as you cancel it, I guarantee you'll suddenly have a free hour every day

اما به محض اینکه آن را لغو کردید، تضمین می کنم که ناگهان هر روز یک ساعت رایگان خواهید داشت

and wish you could go and do a workout!

و ای کاش می توانستید بروید و یک تمرین انجام دهید!

I don't know, navigating adulthood can be challenging, but I suppose facing

نمی‌دانم، پیمایش در بزرگسالی می‌تواند چالش‌برانگیز باشد، اما فکر می‌کنم مواجهه با

those challenges is what makes us stronger, wiser and hopefully happier.

این چالش‌ها چیزی است که ما را قوی‌تر، عاقل‌تر و امیدوارتر شادتر می‌کند.

So, next time you want to spend a little cash on something,

بنابراین، دفعه بعد که می‌خواهید کمی پول نقد برای چیزی خرج کنید،

stop and think about it...

توقف کنید و به آن فکر کنید... آیا

is it really worth it?

واقعاً ارزشش را دارد؟

What would your sensible adult head say?

سر بزرگسال عاقل شما چه می گوید؟

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

Remember that you can get more out of your listening experience by becoming

به یاد داشته باشید که می‌توانید با

a Plus Member, getting access to bonus material, transcripts, and vocabulary

عضویت در پلاس، دسترسی به مطالب جایزه، رونوشت‌ها و

lists, and of course, supporting The English Like a Native Podcast.

فهرست‌های واژگان و البته پشتیبانی از The English Like a Native Podcast، از تجربه شنیداری خود بهره بیشتری ببرید.

I'll leave a link in the description below.

من یک لینک در توضیحات زیر می گذارم.

Until next time, take very good care, and goodbye.

تا دفعه بعد، خیلی خوب مراقبت کنید و خداحافظ.