English Addict episode 335 -🔴LIVE stream / Sunday 19th January 2025 / Join the LIVE Chat & Learn

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

It's lovely to see you here as well.

دیدن شما در اینجا نیز بسیار خوب است. خیلی

It is nice to have so many people waiting for the start of today's English addict.

خوب است که افراد زیادی منتظر شروع معتاد انگلیسی امروزی هستند. به صورت

Coming to you live and direct from the birthplace of the English language.

زنده و مستقیم از زادگاه زبان انگلیسی نزد شما می آید.

We all know where it is.

همه ما می دانیم کجاست.

Of course it is England.

البته انگلیس است.

You. It's good to be back with you today.

شما خوب است که امروز با شما برگشتم.

Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England.

سلام به همه این آقای دانکن در انگلستان است.

How are you today?

امروز چطوری؟ حالت

Are you okay?

خوبه؟

I hope so. Are you happy?

امیدوارم اینطور باشد. آیا شما خوشحال هستید؟

Do you have one of these on your face?

آیا یکی از اینها را روی صورت خود دارید؟

Is there a particular reason why you might not be smiling today?

آیا دلیل خاصی وجود دارد که چرا ممکن است امروز لبخند نزنید؟

Well, I hope over the next two hours I will be able to put a smile on your face.

خوب، امیدوارم طی دو ساعت آینده بتوانم لبخندی بر لبان شما بنشانم.

Turn that frown upside down and joined me.

این اخم را زیر و رو کن و به من ملحق شد.

Please join me.

لطفا به من بپیوندید. خیلی

It would be lovely to have you all here today.

خوب است که امروز همه شما اینجا باشید.

Live on English addict.

زندگی در معتاد انگلیسی.

I don't know why, but this morning I could not wake up.

نمی دانم چرا، اما امروز صبح نتوانستم از خواب بیدار شوم.

I find it very hard to open my eyes.

باز کردن چشمانم برایم خیلی سخت است.

Sometimes that happens.

گاهی این اتفاق می افتد.

I think sometimes if you have a very good sleep. If you sleep.

من فکر می کنم گاهی اوقات اگر خواب بسیار خوبی داشته باشید. اگر بخوابی

Calmly.

با آرامش

Solid, a solid sleep.

جامد، یک خواب جامد.

Oh, I like that phrase.

اوه من این جمله را دوست دارم

To have a solid sleep means you sleep right through the night without any disturbances.

داشتن یک خواب جامد به این معنی است که شما تمام شب را بدون هیچ مزاحمتی بخوابید.

But this morning, I woke up and.

اما امروز صبح از خواب بیدار شدم و

And I just felt so drowsy.

و من فقط احساس خواب آلودگی می کردم.

It took a very long time for me to get out of bed today.

خیلی طول کشید تا امروز از تخت بلند شدم.

That's all I can say. Anyway. And this is that.

این تنها چیزی است که می توانم بگویم. به هر حال. و این همان است.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

That's me, by the way.

اتفاقا اون منم

And I live in England.

و من در انگلستان زندگی می کنم.

Some people say that England is a very interesting place.

برخی از مردم می گویند که انگلستان مکان بسیار جالبی است.

A lot of people would love to come to England.

بسیاری از مردم دوست دارند به انگلیس بیایند.

And hopefully one day you will have the chance. If you are not already here.

و امیدوارم روزی این فرصت را داشته باشید. اگر قبلاً اینجا نیستید.

I know.

من می دانم.

That I have a lot of people watching in England.

که من افراد زیادی در انگلیس تماشا می کنند.

Most of you, of course, are a little bit shy.

البته اکثر شما کمی خجالتی هستید.

You watch, but you never say anything on a live chat.

شما تماشا می کنید، اما هرگز در یک چت زنده چیزی نمی گویید.

Today I would like to put that right, please.

امروز می خواهم آن را درست کنم، لطفا.

If you want to say hello, and if you are watching in England at the moment, please say hello, Mr.

اگر می خواهید سلام کنید، و اگر در حال حاضر در انگلیس تماشا می کنید، لطفاً سلام کنید، آقای

Duncan. I am watching in England. This is where I am.

دانکن. من در انگلیس تماشا می کنم. این جایی است که من هستم.

And maybe if you want to. You can say I'm watching in London.

و شاید اگر بخواهید. می توان گفت در لندن دارم تماشا می کنم.

I'm watching in Manchester. I'm watching in Much Wenlock.

من در منچستر تماشا می کنم. من در Much Wenlock تماشا می کنم.

Really?

Are you.

واقعا؟

آیا شما.

Are you one of my neighbours?

آیا شما یکی از همسایه های من هستید؟

Perhaps you are one of my neighbours.

شاید شما یکی از همسایه های من باشید.

Secretly watching me, wondering

مخفیانه مرا تماشا می کند، در این فکر می کنم که

what this is all about.

این چه چیزی است.

Apparently I am well known in the local area for various reasons.

ظاهرا من به دلایل مختلف در منطقه شناخته شده هستم.

I am the strange guy who walks around with a camera.

من آدم عجیبی هستم که با دوربین راه می‌رود.

I remember when we first moved here,

یادم هست وقتی برای اولین بار به اینجا نقل مکان کردیم،

there were a few worried people living around this area.

چند نفر نگران در اطراف این منطقه زندگی می کردند.

They did not know who I was or what I did, because they would often see me walking around

آن‌ها نمی‌دانستند من کی هستم یا چه کار می‌کنم، زیرا اغلب مرا می‌دیدند که

with a camera in my hand, and quite a few people became a little bit suspicious.

با دوربینی در دستم در حال راه رفتن هستم، و تعداد زیادی از مردم کمی مشکوک می‌شوند.

They were wondering why I was always walking around with a camera in my hand.

آنها تعجب می کردند که چرا من همیشه با دوربین در دست راه می رفتم.

But of course, now most people realise I am just a crazy person who likes going on YouTube.

اما البته، اکنون اکثر مردم متوجه شده اند که من فقط یک دیوانه هستم که دوست دارم وارد یوتیوب شوم.

So now most people are aware of that.

بنابراین اکنون اکثر مردم از آن آگاه هستند.

But just in case you are one of my neighbours. Hello.

اما اگر شما یکی از همسایه های من باشید. سلام.

It's me.

این من هستم.

Yeah.

That guy.

آره

اون مرد

The guy you keep seeing walking around talking to himself.

مردی که مدام می بینید در حال قدم زدن با خودش است.

That's me.

این من هستم.

Thank you for joining me today. We also have.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم. ما هم داریم.

Not just me, of course.

البته نه فقط من

It is also the other guy.

آن مرد دیگر نیز هست.

I will give you your.

شما را به شما می دهم.

Now I want to say warning.

حالا می خواهم هشدار بدهم.

I'm not sure if it is a warning or if it is just giving you some time to prepare yourselves.

من مطمئن نیستم که آیا این یک هشدار است یا فقط به شما زمان می دهد تا خودتان را آماده کنید.

We have Mr.

ما آقای

Steve coming up a little bit later on.

استیو را کمی بعد داریم.

He will be in his cosy corner joining us today.

او امروز در گوشه دنج خود خواهد بود و به ما خواهد پیوست.

We have a few things to talk about.

چند نکته برای گفت و گو داریم.

We will of course be talking about what Mr.

ما البته در مورد کاری که آقای

Steve has been doing this week. He's had a very busy week, actually.

استیو این هفته انجام داده است صحبت خواهیم کرد. او در واقع هفته بسیار شلوغی را پشت سر گذاشته است.

Also, we have had a couple of problems here.

همچنین، ما در اینجا چند مشکل داشتیم.

I don't normally talk about my problems, but today we are going to discuss two problems.

من معمولاً در مورد مشکلاتم صحبت نمی کنم، اما امروز دو مشکل را مورد بحث قرار می دهیم.

Two of our

دو تا از

electrical devices.

وسایل برقی ما

Have broken.

شکسته اند.

The first one broke just after Christmas and the other one broke last week.

اولی درست بعد از کریسمس خراب شد و دیگری هفته گذشته شکست.

So now we have two things in the house that no longer work.

بنابراین اکنون دو چیز در خانه داریم که دیگر کار نمی کنند.

Unfortunately, they just happened to be things that we really need, things that help us to do things in our life.

متأسفانه، آنها چیزهایی هستند که ما واقعاً به آنها نیاز داریم، چیزهایی که به ما کمک می کنند تا کارهایی را در زندگی خود انجام دهیم.

I wonder if you can guess what they are.

تعجب می کنم که آیا می توانید حدس بزنید آنها چیست؟

So two things at the moment in the house have broken.

بنابراین دو چیز در حال حاضر در خانه خراب شده است.

We've managed to replace one of those things.

ما موفق شدیم یکی از آن چیزها را جایگزین کنیم.

So one of those things has been replaced.

بنابراین یکی از آن چیزها جایگزین شده است.

But the other thing is broken.

اما چیز دیگر خراب است.

We have nothing to replace it with.

ما چیزی نداریم که آن را جایگزین کنیم.

If you replace something, it means you change that thing to something else.

اگر چیزی را جایگزین کنید، به این معنی است که آن چیز را به چیز دیگری تغییر می دهید.

You might put something new in place of something old, you replace something.

ممکن است چیز جدیدی را به جای چیز قدیمی قرار دهید، چیزی را جایگزین کنید.

So to replace is to put something new or something different in another things position.

بنابراین جایگزین کردن، قرار دادن چیزی جدید یا متفاوت در موقعیت چیزهای دیگر است.

You take that away and you put something else there.

شما آن را بردارید و چیز دیگری را آنجا قرار دهید.

You replace that thing.

شما آن چیز را جایگزین کنید.

So there are two things that have broken electrical things.

بنابراین دو چیز وجود دارد که باعث خرابی وسایل الکتریکی شده است.

Things that you might describe as labour saving.

چیزهایی که ممکن است به عنوان صرفه جویی در نیروی کار توصیف کنید.

If we describe something as labour saving, it means it saves you time and effort.

اگر چیزی را صرفه جویی در نیروی کار توصیف کنیم، به این معنی است که در زمان و تلاش شما صرفه جویی می کند.

Things that make your life easier.

چیزهایی که زندگی شما را آسان تر می کند.

Hello, for the live chat, I will give you the answers in a moment as to what has broken.

سلام، برای چت زنده، در یک لحظه به شما پاسخ می دهم که چه چیزی خراب شده است.

The live chat is here.

چت زنده اینجاست.

Oh very interesting.

اوه خیلی جالبه به

It would appear we have a new champion name.

نظر می رسد ما یک نام قهرمان جدید داریم.

Beatrice. Once again, your finger is very fast.

بئاتریس یک بار دیگر، انگشت شما بسیار سریع است.

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

It's instant.

آنی است.

It is lovely to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

I hope you are feeling much better because I know you have been under the weather.

امیدوارم حالتون خیلی بهتر باشه چون میدونم زیر آب و هوا بوده اید.

You haven't been feeling very well, but I hope everything is slowly returning to normal.

حال شما خوب نیست، اما امیدوارم همه چیز کم کم به حالت عادی برگردد.

I hope you are on the mend.

امیدوارم در حال بهبودی باشید

If we say that someone is on the mend, it means they are getting better.

اگر بگوییم کسی رو به بهبودی است، به این معنی است که در حال بهبود است.

So I hope Beatrice, you are on the mend.

پس امیدوارم بئاتریس در حال بهبودی باشید.

I hope you are feeling much better.

امیدوارم حالتون خیلی بهتر باشه

In second place we have Vitus.

در رتبه دوم ما ویتوس را داریم.

Hello, Vitus, nice to see you here as well.

سلام، ویتوس، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Flour is here. Hello, flour.

آرد اینجاست سلام آرد.

Nice to see you back with us today.

خوشحالم که امروز دوباره شما را با ما می بینم.

And also we have Palmira Marut.

و همچنین پالمیرا ماروت را داریم.

SEO is here as well.

سئو اینجا هم هست.

Carlo. Hello, Carlo.

کارلو سلام کارلو

Carlo, creation is here.

کارلو، خلقت اینجاست.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I made the mistake.

من اشتباه کردم

Of eating a piece of Mr.

از خوردن یک لقمه از

Steve's new bread.

نان جدید آقای استیو.

Because every Sunday we always make a new loaf of bread.

چون هر یکشنبه همیشه یک قرص نان جدید درست می کنیم.

And fortunately, today Mr.

و خوشبختانه امروز آقای

Steve has put lots of seeds in the bread,

استیو دانه های زیادی در نان ریخته است

and now they are all stuck in my teeth, which is very annoying.

و اکنون همه آنها در دندان های من گیر کرده اند که بسیار آزار دهنده است.

Christina is here.

کریستینا اینجاست

Do you have solar panels on your house? We don't

آیا در خانه خود پنل های خورشیدی دارید؟ ما نمی

know.

دانیم.

However many people round here.

با این حال افراد زیادی اینجا را دور می زنند.

If my neighbours are watching, I've noticed that you have all started putting solar panels on the roof.

اگر همسایه های من تماشا می کنند، متوجه شده ام که همه شما شروع به گذاشتن پنل های خورشیدی روی پشت بام کرده اید.

And also at the side and in the gardens

و همچنین در کنار و در باغ های

around where we live.

اطراف محل زندگی ما.

So a lot of people have put solar panels on their houses around here.

بنابراین بسیاری از مردم صفحه های خورشیدی را روی خانه های خود در این اطراف نصب کرده اند.

We have not.

ما نداریم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Oh very nice. He is here, everyone.

اوه خیلی خوبه او اینجاست، همه.

It is so nice to say that Luis Mendez is here today.

خیلی خوب است که بگویم لوئیس مندز امروز اینجاست.

Hello, Luis. Nice to see you here as well.

سلام، لوئیس. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Thank you very much for joining me on this Sunday, the 19th of January.

از اینکه در این یکشنبه 19 ژانویه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Already.

در حال حاضر.

How can we be 19 days into the new Year

چگونه می توانیم 19 روز از سال جدید

already?

گذشته باشیم؟

2025 seems to be going by very fast, by the way.

اتفاقاً به نظر می رسد که سال 2025 بسیار سریع می گذرد.

Happy New Year.

سال نو مبارک.

Is it too late to say that?

آیا برای گفتن آن دیر شده است؟

I think really

من فکر می کنم واقعا

two weeks, the first two weeks of the new year, you can say Happy New Year.

دو هفته، دو هفته اول سال جدید، می توان گفت سال نو مبارک.

But after that, that's it. You can't say it.

اما بعد از آن، تمام است. شما نمی توانید آن را بگویید.

So this will be the last time that I say Happy New Year for 2025.

بنابراین این آخرین باری خواهد بود که سال نو را برای سال 2025 تبریک می گویم.

That's the last time.

این آخرین بار است.

The last time I'm going to say it this year. The next time I say it,

آخرین باری که امسال قراره بگم. دفعه بعد که آن را بگویم، سال

it will be 2026.

2026 خواهد بود.

That will be the next time.

دفعه بعد خواهد بود.

Can I say also hello to the Duke and the Duke hung English.

آیا می توانم به دوک و دوک انگلیسی نیز سلام کنم.

I believe you are watching in Vietnam.

من فکر می کنم شما در ویتنام تماشا می کنید.

And of course, a very big event coming up at the end of this month because it is the Lunar New Year.

و البته، یک رویداد بسیار بزرگ در پایان این ماه در راه است زیرا سال نو قمری است.

So in many countries around the world, the Lunar New Year is celebrated.

بنابراین در بسیاری از کشورهای جهان، سال نو قمری جشن گرفته می شود.

They often refer to it as the Chinese New Year in China, but also in Vietnam.

آنها اغلب از آن به عنوان سال نو چینی در چین و همچنین در ویتنام یاد می کنند. به

They call it Tet

آن تت

as well.

هم می گویند.

So have a happy Tet if you are watching in Vietnam.

پس اگر در ویتنام تماشا می کنید، یک تت شاد داشته باشید.

And that is happening on the 29th of January, guess what?

و این در 29 ژانویه اتفاق می افتد، حدس بزنید چیست؟

I am with you on that day.

من در آن روز با شما هستم.

So I will be live on the Lunar New Year day.

بنابراین من در روز سال نو قمری زنده خواهم بود.

Just to let you know, I will be actually here.

فقط برای اطلاع شما، من واقعاً اینجا خواهم بود.

Hamza is here.

حمزه اینجاست. از

It's nice to see you. Hello. Is it seeker?

دیدنت خوشحالم سلام. آیا جوینده است؟

Hello WD soon. Hello. Nice to see you here as well.

سلام WD به زودی سلام. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Mona is here.

مونا اینجاست

I want to know if there is anyone watching in England.

می خواهم بدانم آیا کسی در انگلیس تماشا می کند؟

Feeling brave.

احساس شجاعت.

Come on, say hello. Say hello, Mr. Duncan.

بیا، سلام کن. سلام، آقای دانکن.

I'm watching in England.

من در انگلیس تماشا می کنم.

Please let me know where you are.

لطفا به من اطلاع دهید که کجا هستید.

Henry. Hello, Henry.

هنری سلام، هنری.

Henry. Vargas.

هنری بارگاس.

Hello, Mr.

Duncan, I am living in Malta installing solar panels.

سلام، آقای

دانکن، من در مالتا زندگی می کنم و پنل های خورشیدی نصب می کنم.

Well, I would say that is a pretty good place to do it.

خوب، من می توانم بگویم که مکان بسیار خوبی برای انجام آن است.

One of the reasons why I would never have solar panels on my roof is because, well, first of all, they are very expensive.

یکی از دلایلی که من هرگز پنل های خورشیدی را روی پشت بام خود نخواهم داشت این است که اول از همه گران هستند.

Incredibly expensive.

فوق العاده گران است.

And also we live in England,

و همچنین ما در انگلستان زندگی می کنیم،

we don't get much sunlight.

نور خورشید زیادی دریافت نمی کنیم.

We have summer, and if we are very lucky, we might have a few days of sunlight.

تابستان داریم و اگر خیلی خوش شانس باشیم، ممکن است چند روز نور خورشید داشته باشیم.

But really, because we live in England, we don't get much sunshine

اما در واقع، چون ما در انگلستان زندگی می‌کنیم، آفتاب چندانی دریافت نمی‌کنیم

and certainly not long periods of sunlight.

و مطمئناً دوره‌های طولانی نور خورشید را نمی‌بینیم.

So Henry installs solar panels.

بنابراین هنری پانل های خورشیدی را نصب می کند.

I came here because I have been learning English with you for about one year.

من اینجا آمدم زیرا حدود یک سال است که با شما انگلیسی یاد می‌گیرم .

How is it going?

حالش چطوره؟

Is it going well?

خوب پیش میره؟

Are my English lessons helping you, Henry?

آیا درس های انگلیسی من به شما کمک می کند، هنری؟

I hope they are. I really do.

امیدوارم که باشند. من واقعا دارم.

Finally we will say hello to Inaki.

در نهایت به ایناکی سلام می کنیم.

Hello, Inaki.

سلام، ایناکی.

It's nice to see you here. As well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. همینطور.

No I don't, I don't think there is any, any point

نه، من فکر نمی‌کنم هیچ نکته‌ای وجود داشته باشد که

putting solar panels on the house here in England.

پنل‌های خورشیدی را در خانه اینجا در انگلیس قرار دهیم.

I don't think we have enough sunlight,

من فکر نمی‌کنم نور خورشید کافی باشد،

although some people do say

اگرچه برخی افراد می‌گویند

that you don't need to have lots of sunlight so that the sunlight or the light will be absorbed anyway.

که لازم نیست نور خورشید زیاد باشد تا نور خورشید یا نور به هر حال جذب شود.

So maybe I'm misunderstanding the whole concept of having solar panels.

بنابراین شاید من در کل مفهوم داشتن پنل های خورشیدی را اشتباه متوجه شده ام.

Oh, apparently Henry has been watching for ten years.

اوه، ظاهرا هنری ده سال است که تماشا کرده است.

That's amazing.

این شگفت انگیز است.

So since 2014, you've been watching. That's incredible.

بنابراین از سال 2014، شما تماشا کرده اید. این باور نکردنی است.

Thank you.

متشکرم.

Henry and I have received a lot of lovely messages this week from many people around the world saying how much they are

من و هنری این هفته پیام‌های دوست‌داشتنی زیادی از افراد زیادی در سراسر جهان دریافت کرده‌ایم که می‌گفتند چقدر از

enjoying my new easy lessons, also my new short English lessons, and of course my live streams.

درس‌های آسان جدید من، همچنین درس‌های کوتاه انگلیسی جدید و البته پخش زنده من لذت می‌برند.

So you have many opportunities to learn English,

بنابراین شما فرصت های زیادی برای یادگیری زبان انگلیسی دارید،

but I think it's very exciting to have this live.

اما به نظر من داشتن این زنده بسیار هیجان انگیز است.

You can actually chat live every Sunday and Wednesday.

در واقع می توانید هر یکشنبه و چهارشنبه به صورت زنده چت کنید.

Hello, Oma.

سلام اوما

Hi, Mr. Duncan, my English has improved because of you.

سلام آقای دانکن، انگلیسی من به خاطر شما بهتر شده است.

Thank you very much. From Sudan. Hello, Sudan.

خیلی ممنون. از سودان سلام، سودان.

I know I have a lot of people watching in Sudan, so can I say a big hello to you?

می دانم که افراد زیادی در سودان تماشا می کنند، پس می توانم یک سلام بزرگ به شما بگویم؟

I am here for the first time,

من برای اولین بار اینجا هستم،

so we are getting lots of messages now coming through saying thank you for your lovely messages.

بنابراین ما پیام های زیادی دریافت می کنیم که می گویند از پیام های دوست داشتنی شما تشکر می کنم.

Thank you. I'm here and I consider you to be a full English teacher.

متشکرم. من اینجا هستم و شما را یک معلم کامل انگلیسی می دانم.

Thank you. Why, Lynn, thank you very much.

متشکرم. چرا، لین، خیلی ممنون.

I want to learn English, says Ritesh.

Ritesh می گوید من می خواهم انگلیسی یاد بگیرم.

Well, all I can say first you are in the best place for it.

خوب، فقط می توانم بگویم که شما در بهترین مکان برای آن هستید.

Claudia is here but only for a short time.

کلودیا اینجاست اما برای مدت کوتاهی.

Because Claudia has things to do.

چون کلودیا کارهایی برای انجام دادن دارد.

Some people

بعضی ها

are very busy.

خیلی سرشان شلوغ است.

Some days other people like to relax. On Sunday.

بعضی روزها افراد دیگر دوست دارند آرامش داشته باشند. روز یکشنبه

Can you guess how I spend my Sunday?

آیا می توانید حدس بزنید یکشنبه خود را چگونه می گذرانم؟

My Sunday is spent here

یکشنبه من در اینجا سپری شد تا

preparing this for you.

این را برای شما آماده کنم.

Have a good lunch and yes, I hope to see you very soon.

ناهار خوبی داشته باشید و بله، امیدوارم خیلی زود شما را ببینم.

Claudia. Monty is here. Hello, Monty.

کلودیا مونتی اینجاست سلام مونتی

I am watching from Italy.

من دارم از ایتالیا نگاه میکنم

Hello, Monty. Well, guess what? We were in Italy last year

سلام مونتی خوب، حدس بزنید چیست؟ ما سال گذشته

with our English addict rendezvous.

با قرار ملاقات معتاد انگلیسی خود در ایتالیا بودیم.

Can I say a big thank you?

آیا می توانم یک تشکر بزرگ بگویم؟

Now I am always pleased to hear from you.

اکنون من همیشه از شنیدن نظر شما خوشحالم.

And of course, some of you also like to send your donations as well.

و البته، برخی از شما نیز دوست دارید کمک های خود را نیز ارسال کنید.

Can I say a big hello to Dorothy in Germany for your lovely donation that I received last week?

آیا می توانم یک سلام بزرگ به دوروتی در آلمان به خاطر کمک مالی دوست داشتنی شما که هفته گذشته دریافت کردم، بگویم؟

Thank you very much.

خیلی ممنون.

All of these donations will help towards my work.

همه این کمک ها به کار من کمک می کند.

Everything I do here, I do for free.

هر کاری که اینجا انجام می دهم، رایگان انجام می دهم. از

Thank you Dorothy very much for your lovely donation

دوروتی برای اهدای زیبای شما

and also your lovely greeting for 2025.

و همچنین تبریک دوست داشتنی شما برای سال 2025 بسیار سپاسگزارم

Thank you very much. It's very kind of you, Giovanni.

. بسیار متشکرم. از شما خیلی مهربان است، جیووانی.

You have been very busy

شما بسیار مشغول

replying to my videos. I've noticed.

پاسخ دادن به ویدیوهای من بوده اید. من متوجه شده ام.

Giovanni. Hello Mr.

جیووانی سلام آقای

Duncan, I hope you are doing fine and hello to all the English addicts.

دانکن، امیدوارم حالتون خوب باشه و سلام به همه معتادان انگلیسی.

Have you installed a new monitor down there, Mr.

آیا مانیتور جدیدی در آنجا نصب کرده اید، آقای

Duncan? I haven't, no, I haven't installed a new monitor.

دانکن؟ نه، نه، مانیتور جدیدی نصب نکردم.

I don't know where it is, where you think it is, but I haven't. No.

من نمی دانم کجاست، شما فکر می کنید کجاست، اما من ندانم. نه.

However, we have had some problems.

با این حال، ما مشکلاتی داشته ایم.

We've had 1 or 2 problems with some of the things in the kitchen.

ما 1 یا 2 مشکل با برخی از چیزهای آشپزخانه داشته ایم.

Two things that we use all

دو چیزی که ما

the time in the kitchen have both broken.

همیشه در آشپزخانه از آنها استفاده می کنیم، هر دو خراب شده اند.

It's very annoying.

خیلی آزار دهنده است.

One thing in particular

یک چیز مخصوصاً

is really annoying because

واقعاً آزاردهنده است زیرا

I used to do it in the machine, but now I have to do it

قبلاً این کار را در دستگاه انجام می دادم ، اما اکنون باید خودم آن را انجام دهم

by myself.

.

Can you guess what it is?

می توانید حدس بزنید چیست؟

Something very important in the kitchen has broken.

یک چیز بسیار مهم در آشپزخانه شکسته است.

I'm sure we will be talking about this in a few moments with Mr. Steve.

مطمئنم تا چند لحظه دیگر با آقای استیو در این مورد صحبت خواهیم کرد.

I have a feeling we will.

من یک احساس دارم که خواهیم کرد.

Hello, also to who else is here?

سلام، همچنین به چه کسی دیگر اینجاست؟

I've said already. Oh yes, I've said hello to Christina.

قبلا هم گفتم اوه بله، من به کریستینا سلام کرده ام.

Solar panels are able to produce energy even in indirect light.

پنل های خورشیدی حتی در نور غیر مستقیم نیز قادر به تولید انرژی هستند.

Well, I've heard this,

خوب، من این را شنیده ام،

but from my point of view.

اما از دیدگاه من.

It always seems as if it is much better to have solar power

همیشه به نظر می رسد

if you live in a hot, bright, sunny country.

اگر در یک کشور گرم، روشن و آفتابی زندگی می کنید، داشتن انرژی خورشیدی بسیار بهتر است.

It's just my feeling.

این فقط احساس من است.

I have a feeling that Mr.

من این احساس را دارم که آقای

Steve has a lot of things to say about that, maybe even too much.

استیو چیزهای زیادی در این مورد برای گفتن دارد، شاید حتی بیش از حد.

So all of that coming up in a few moments.

بنابراین همه اینها در چند لحظه به دست می آید.

Monty says, Mr.

مونتی می گوید، آقای

Duncan, is your kettle broken?

دانکن، کتری شما شکسته است؟

The kettle that you use for boiling water?

کتری که برای جوشاندن آب استفاده می کنید؟

Fortunately, that is okay.

خوشبختانه، این مشکلی ندارد.

That is not broken,

Christina says. What about your coffee maker?

کریستینا می گوید که شکسته نیست. قهوه ساز شما چطور؟

The coffee maker? Well, we don't have one.

قهوه ساز؟ خب ما یکی نداریم

We don't have a coffee maker.

ما قهوه ساز نداریم

The coffee maker in this house is me.

قهوه ساز این خانه من هستم.

And apparently, I make very good coffee.

و ظاهراً من قهوه بسیار خوبی درست می کنم.

If you ever get the chance

اگر فرصتی پیدا کردید

to have one of my cups of coffee, I can tell you now you are in for a very big treat.

که یکی از فنجان های قهوه من را بنوشید، می توانم به شما بگویم که اکنون در انتظار یک لذت بسیار بزرگ هستید.

Mr. Steve will be with us in a few moments from now.

آقای استیو تا چند لحظه دیگر با ما خواهد بود.

Yes, he is here today.

بله، او امروز اینجاست.

He's actually been out for a walk,

او در واقع برای پیاده روی بیرون رفته است،

so he actually disappeared about one hour ago.

بنابراین در واقع حدود یک ساعت پیش ناپدید شد.

Steve went out of the house.

استیو از خانه بیرون رفت.

I don't even know if he's back yet.

من حتی نمی دانم که او هنوز برگشته است یا نه.

Maybe he hasn't returned.

شاید او برنگشته است.

Maybe he's still outside somewhere walking around.

شاید او هنوز بیرون جایی است و در حال قدم زدن است.

We will find out in a few moments because Mr. Steve will be with us.

چند لحظه دیگر متوجه می شویم زیرا آقای استیو با ما خواهد بود.

We are also looking at words and phrases connected to stand, sit,

ما همچنین به کلمات و عبارات مرتبط با ایستادن، نشستن،

lie and lean.

دراز کشیدن و تکیه نگاه می کنیم.

We are talking about those words and all the phrases connected to them a little bit later on.

ما در مورد آن کلمات و تمام عبارات مرتبط با آنها کمی بعد صحبت می کنیم.

A lot of things to do on this Sunday.

کارهای زیادی که باید در این یکشنبه انجام دهید.

I hope you will keep it right here.

امیدوارم همین جا نگهش دارید

This is English addict and yes, Mr.

این معتاد انگلیسی است و بله، آقای

Steve is on his way.

استیو در راه است.

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

I hope you are having a good Sunday.

امیدوارم یکشنبه خوبی داشته باشید.

I hope your Sunday is going as well as it possibly can.

امیدوارم یکشنبه شما تا جایی که ممکنه خوب پیش بره.

I have a feeling that your Sunday is about to get

من احساس می کنم که یکشنبه شما در شرف

incredibly amazing.

شگفت انگیز شدن است.

Wonderful, fantastic.

فوق العاده، فوق العاده

Even because he is here. Yes.

حتی به این دلیل که او اینجاست. بله.

He's back with us once again, looking very shiny, looking very bright and comfortable in the studio in his comfortable corner.

او یک بار دیگر با ما برگشته است، بسیار براق به نظر می رسد، در استودیو در گوشه راحت خود بسیار روشن و راحت به نظر می رسد.

It is, of course, the one, the only.

البته این یکی است، تنها.

Mr. Steve,

آقای استیو،

hello wonderful, beautiful viewers from across the globe.

سلام بینندگان فوق العاده و زیبا از سراسر جهان.

It's lovely to be here again. Mr. Duncan, how are you?

دوست داشتنی است که دوباره اینجا هستم. آقای دانکن چطوری؟

How's the first half of the live stream been going? It's busy.

نیمه اول پخش زنده چگونه پیش می رود؟ سرش شلوغه

Haha. I went for a walk.

هاها رفتم پیاده روی

Yeah, while you were on and I was hoping to get back in time.

آره، در حالی که تو بودی و من امیدوار بودم به زمان برگردم.

Luckily I did because we've run out of beans, baked beans.

خوشبختانه این کار را کردم زیرا لوبیا، لوبیا پخته تمام شده است.

So there's some information for you.

بنابراین اطلاعاتی برای شما وجود دارد.

So I thought I've probably got time to walk into town and get them before I'm due to come on at 230.

بنابراین فکر کردم احتمالاً وقت دارم تا قبل از اینکه در ساعت 230 بیایم به شهر قدم بزنم و آنها را تهیه کنم.

Luckily, I've got back just in time.

خوشبختانه، به موقع برگشتم.

I'm a bit hot under the collar. Hot under the collar? Yes.

زیر یقه کمی گرمم. زیر یقه داغه؟ بله.

Means I'm a bit stressed, but, I'm here, Mr.

یعنی من کمی استرس دارم، اما، من اینجا هستم، آقای

Duncan, and it's lovely to be here, and I can see so many new viewers making themselves known.

دانکن، و حضور در اینجا بسیار دوست داشتنی است، و می توانم ببینم تعداد زیادی بیننده جدید که خودشان را می شناسند.

Mr. Duncan, on the live stream.

آقای دانکن، در پخش زنده.

We do have a lot of new people today.

ما امروز افراد جدید زیادی داریم.

Have you been mentioning their names?

آیا نام آنها را ذکر کرده اید؟

Yes, but you can mention them again because maybe they would be incredibly thrilled.

بله، اما می توانید دوباره به آنها اشاره کنید زیرا شاید آنها فوق العاده هیجان زده شوند.

Omar from Nigeria. Blimey, I can't read man writing here. Somebody from Uranus.

عمر از نیجریه بلیمی، من نمی توانم مردی را که اینجا می نویسد بخوانم. کسی از اورانوس

I think that's a joke.

من فکر می کنم این یک شوخی است.

Unless we know there's life on other planets in the solar system.

مگر اینکه بدانیم در سیارات دیگر منظومه شمسی حیات وجود دارد.

Ritesh, Henry, Monty and. Wow, why lay.

رایتش، هنری، مونتی و. وای چرا دراز کشید

So welcome to you all. I'm sure this others make yourself known to us.

پس به همه شما خوش آمدید مطمئنم این دیگران خود را به ما می شناسند.

If you're new to this channel or if you've never

اگر تازه وارد این کانال شده اید یا هرگز

put anything on the live chat, now's your chance to do so.

چیزی در چت زنده قرار نداده اید، اکنون فرصت دارید این کار را انجام دهید.

Make yourself known. The brave.

خودت را بشناس شجاع

Don't be shy.

خجالتی نباش

Oh, it's nice to be here. Yes. The pillows. I'm very.

اوه، چه خوب است که اینجا هستم. بله. بالش ها من خیلی

I'm feeling very comfortable, Mr. Duncan.

من خیلی راحت هستم، آقای دانکن.

I've got pillows all around me.

من همه جا بالش دارم

I've got a pillow behind me.

من پشت سرم بالش دارم

I need the comfort. At my age. Yes.

من به راحتی نیاز دارم در سن من بله.

I you know, sometimes you know what happens sometimes because it isn't very often.

می‌دانم، گاهی اوقات می‌دانی که گاهی اوقات چه اتفاقی می‌افتد، زیرا اغلب این اتفاق نمی‌افتد.

I see Steve on camera.

من استیو را در دوربین می بینم.

And sometimes when I first see Steve on the camera, it.

و گاهی وقتی برای اولین بار استیو را روی دوربین می بینم، آن را می بینم.

I'm almost mesmerised.

تقریبا مسحور شدم

And I don't know why I can't take my eyes off Mr. Steve.

و نمی دانم چرا نمی توانم چشم از آقای استیو بردارم.

I have a feeling maybe lots of people out there as well. Some people have it, Mr. Duncan.

من این احساس را دارم که شاید افراد زیادی نیز آنجا باشند. برخی از مردم آن را دارند، آقای دانکن.

Some people do.

برخی از مردم انجام می دهند.

I'm joking, I'm joking. Maggie. Yes, Steve.

شوخی می کنم، شوخی می کنم. مگی. بله، استیو.

Yes, you certainly have it.

بله، شما قطعا آن را دارید.

I've got something. I won't tell you what it is because you need to go and see a doctor. Have you.

من یه چیزی دارم من به شما نمی گویم این چیست زیرا باید به دکتر مراجعه کنید. تو را دارم

Have you had a good week, by the way? Have I had a good week? Well, you know that, Mr. Duncan. I've been here all the time with you,

اتفاقا هفته خوبی داشتی؟ آیا هفته خوبی داشتم؟ خوب، شما این را می دانید، آقای دانکن. من همیشه اینجا با شما بوده ام،

but let's just humour, Everybody watching?

اما بیایید فقط طنز کنیم، همه در حال تماشا هستند؟

Yes, I have had a good week, Mr. Duncan.

بله، من هفته خوبی را پشت سر گذاشتم، آقای دانکن.

If you take out all the bad bits,

اگر همه چیزهای بد را حذف کنید،

if you take out all the bad bits.

اگر همه چیزهای بد را حذف کنید.

I've had a very good week.

هفته خیلی خوبی داشتم

You know, for a moment, I thought you were going to share some of those bad bits.

می‌دانی، برای یک لحظه فکر کردم که می‌خواهی برخی از آن چیزهای بد را به اشتراک بگذاری.

You mean my medical condition?

منظورت وضعیت پزشکی منه؟

No, no, please, Steve.

نه، نه، لطفا استیو.

Steve, whatever you do, whatever you do, let's let's keep it.

استیو، هر کاری که انجام می دهی، هر کاری که انجام می دهی، بیایید آن را حفظ کنیم.

Let's keep it relaxed and laid back today.

بیایید امروز آن را آرام و آرام نگه داریم.

Because, of course, a lot of people are talking about one thing in particular.

زیرا، البته، بسیاری از مردم در مورد یک چیز خاص صحبت می کنند.

We are not going to talk about it.

ما قرار نیست در مورد آن صحبت کنیم.

But tomorrow, of course, big day.

اما فردا، البته، روز بزرگ است.

Apparently around the world, something big is happening tomorrow.

ظاهراً در سرتاسر جهان فردا اتفاق بزرگی در حال رخ دادن است.

Someone we we knew before is returning to their old job. Yes.

کسی که قبلاً می‌شناختیم به شغل قبلی خود باز می‌گردد. بله.

Very exciting.

بسیار هیجان انگیز.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

Some people are happy about it and some people are not so happy here.

برخی از مردم از این موضوع خوشحال هستند و برخی افراد در اینجا چندان خوشحال نیستند.

Of course we live in England.

البته ما در انگلیس زندگی می کنیم.

So to be honest with you, nothing really ever changes here.

بنابراین اگر با شما صادق باشم، هیچ چیز در اینجا واقعاً تغییر نمی کند.

So every day it rains.

بنابراین هر روز باران می بارد.

Every day it's freezing cold and every day everything is damp.

هر روز هوا سرد است و هر روز همه چیز مرطوب است.

So I don't think anything here in England will will change very much.

بنابراین فکر نمی‌کنم چیزی اینجا در انگلیس خیلی تغییر کند.

We're still in the depths of winter.

ما هنوز در اعماق زمستان هستیم.

Giovanni says. How was it for your walk outside? Well, it was muddy,

جیووانی می گوید. پیاده روی شما در بیرون چطور بود؟ خوب، گل آلود،

cold and dull.

سرد و کسل کننده بود.

Let's just say it's a dull day and weather's much better either.

بیایید بگوییم که یک روز کسل کننده است و هوا نیز بسیار بهتر است.

Now I'm joking. That's a joke. That's a joke.

الان شوخی کردم این یک شوخی است. این یک شوخی است.

Of course, there's nothing dull, with you and me on the live stream, all our wonderful viewers, putting their comments into the stream.

البته، هیچ چیز کسل کننده ای نیست، من و شما در جریان زنده، همه بینندگان فوق العاده ما، نظرات خود را در جریان قرار می دهند.

Although

اگر چه

if if what has happened so far is anything to go by, I would say that you might be wrong there, Steve.

اگر اتفاقی که تاکنون افتاده باشد، می‌توانم بگویم که ممکن است در اشتباه باشید، استیو.

We we had a couple of disasters, didn't we?

ما چند فاجعه داشتیم، نه؟

A couple of disasters in the kitchen.

چند فاجعه در آشپزخانه.

In the kitchen? Yes.

در آشپزخانه؟ بله.

Two things that we use quite often.

دو چیز که ما اغلب از آنها استفاده می کنیم.

Decided to stop working.

تصمیم گرفت کار را متوقف کند.

They decided to break.

تصمیم گرفتند بشکنند.

They went kaput, unfortunately.

کاپوت رفتند متاسفانه.

And one of those things we managed to replace because fortunately.

و یکی از آن چیزهایی که ما موفق شدیم جایگزین کنیم زیرا خوشبختانه.

Oh, well, I say, fortunately,

اوه، خوب، من می گویم، خوشبختانه،

unfortunately, unfortunately, we have a spare

متأسفانه، متأسفانه، ما یک یدکی

in the garage that your mum used to have, and we replaced that straightaway.

در گاراژ داریم که مامان شما قبلاً داشت، و بلافاصله آن را تعویض کردیم.

Of course, that was the microwave oven.

البته اون ماکروفر بود.

I think a lot of people nowadays, they've used microwave ovens all the time.

من فکر می کنم امروزه بسیاری از مردم همیشه از اجاق های مایکروویو استفاده می کنند.

They've been popular for a long time for,

آنها برای مدت طولانی برای

reheating drinks or baking potatoes.

گرم کردن نوشیدنی ها یا پختن سیب زمینی محبوب بوده اند.

Yes. Or anything commonly useful. It's, you know, you know what? I light microwave ovens for it.

بله. یا هر چیزی که معمولا مفید است. این است، می دانید، می دانید چیست؟ براش مایکروویو روشن میکنم

Well, two things.

خب دو چیز

One is the, the ability to to defrost something very quickly.

یکی، توانایی یخ زدایی بسیار سریع چیزی است.

So if you get something out of the freezer and it has to be defrosted, you can put it in the microwave.

بنابراین اگر چیزی از فریزر خارج کردید و باید یخ زدایی شود، می توانید آن را در مایکروویو قرار دهید.

And after a few minutes it will slowly go soft.

و بعد از چند دقیقه به آرامی نرم می شود.

And of course, reheating a cup of tea after forgetting about it.

و البته گرم کردن مجدد یک فنجان چای بعد از فراموش کردن آن.

Yes, I make you cups of tea, Mr.

بله، من برای شما فنجان های چای درست می کنم،

Duncan and I come down and it's sitting there cold on the table, but luckily the microwave helps out people.

من و آقای دانکن پایین آمدیم و آنجا سرد روی میز نشسته است، اما خوشبختانه مایکروویو به مردم کمک می کند.

You know, microwaves came in, didn't they? Yes.

می دانید، مایکروویو وارد شد، نه؟ بله.

They were going to be the solution to all your cooking. You wouldn't need an oven anymore.

آنها قرار بود راه حل تمام آشپزی شما باشند. دیگر به فر نیاز نخواهید داشت.

Do everything in the microwave, Steve.

استیو همه چیز را در مایکروویو انجام بده.

Over 50 years. Yes, dad.

بیش از 50 سال. بله بابا

I remember when my parents got their first microwave. It was very exciting.

یادم می آید که پدر و مادرم اولین مایکروویو را گرفتند. خیلی هیجان انگیز بود.

But of course, what ended up happening is that most people ended up just using it for baking a potato in it.

اما مطمئناً آنچه در نهایت اتفاق افتاد این بود که بیشتر مردم از آن برای پختن یک سیب زمینی در آن استفاده کردند.

And just.

و فقط

And now, of course, we've got the new range in the world of cooking is the air fryer. Yes.

و در حال حاضر، البته، ما طیف جدید در دنیای آشپزی را داریم، سرخ کن هوا است. بله.

And what do most people end up using that for?

و بیشتر مردم در نهایت برای چه از آن استفاده می کنند؟

Chips. Chips?

چیپس. چیپس؟

But I say every it's where Steve, I think the microwave ovens

اما من می گویم هر جایی استیو است، فکر می کنم اجاق های مایکروویو

have been around for over 50 years.

بیش از 50 سال است که وجود دارند.

First of all, I find that amazing.

اول از همه، من آن را شگفت انگیز می دانم.

And I remember when they first appeared and lots of people were actually afraid of them.

و زمانی را به یاد می آورم که آنها برای اولین بار ظاهر شدند و بسیاری از مردم واقعاً از آنها می ترسیدند.

They didn't want to have them in the house because they believed that they were giving off harmful radio waves.

آنها نمی خواستند آنها را در خانه داشته باشند زیرا معتقد بودند که آنها امواج رادیویی مضری را منتشر می کنند.

And of course, by by the name microwave.

و البته با نام مایکروویو.

There are, of course, waves going around inside, bouncing around.

البته امواجی در داخل می چرخند و به اطراف می پرند.

It's an incredible speed. Yes.

سرعت باورنکردنی است. بله.

And but some people said that if you stood too close to them, you'll use some of your your organs or parts of your body will start to cut.

و اما برخی از مردم گفتند که اگر خیلی نزدیک به آنها بایستید، از برخی از اندام‌هایتان استفاده می‌کنید یا قسمت‌هایی از بدنتان شروع به بریدن می‌کند.

But I never heard of anyone actually having that happen to them.

اما من هرگز نشنیده بودم که کسی واقعاً چنین اتفاقی برای آنها افتاده باشد.

I never heard of anyone actually standing too close to a microwave oven and having their their kidneys fry.

من هرگز نشنیده بودم که کسی واقعاً خیلی نزدیک به مایکروویو بایستد و کلیه های خود را سرخ کرده باشد.

I have Mr. Duncan.

من آقای دانکن را دارم.

Really?

Yes. There have been cases where,

واقعا؟

بله. مواردی وجود داشته است که

if the seals on the door are not, there is always a, I think a slight amount of leakage of, the okay radiation.

اگر مهر و موم در در نباشد، همیشه یک نشتی کمی وجود دارد، تابش خوب.

You shouldn't ever stand too close.

شما هرگز نباید خیلی نزدیک بایستید.

But if you're more than sort of three foot away, I think you don't get anything.

اما اگر بیش از سه پا فاصله دارید، فکر می‌کنم چیزی به دست نمی‌آورید.

But there have been cases, particularly in catering, where the microwave ovens are more powerful, where the seals, have gone

اما مواردی وجود داشته است، مخصوصاً در کترینگ، که اجاق‌های مایکروویو قوی‌تر هستند، آب‌بندی‌ها

broken, but people have really died then as a result of being exposed because they're maybe just right by them all the time.

شکسته شده‌اند، اما مردم واقعاً در نتیجه در معرض قرار گرفتن جان خود را از دست داده‌اند، زیرا ممکن است همیشه در کنار آنها باشند. .

But I think in a domestic situation, I think that's going to be a very, very low risk.

اما من فکر می کنم در یک موقعیت داخلی، من فکر می کنم که این یک ریسک بسیار بسیار کم خواهد بود.

I, I don't understand too close to them.

من، من خیلی نزدیک آنها را درک نمی کنم.

I have to say I use microwaves all the time. They are amazing.

باید بگویم من همیشه از مایکروویو استفاده می کنم. آنها شگفت انگیز هستند.

But of course, nowadays many people are also using air fryers, so that decides to break during Christmas.

اما البته امروزه بسیاری از افراد از سرخ کن های هوا نیز استفاده می کنند، به طوری که تصمیم می گیرند در طول کریسمس شکسته شوند.

Fortunately, we had one in the garage which used to belong to your lovely late mum.

خوشبختانه، ما یکی در گاراژ داشتیم که قبلاً متعلق به مادر مرحوم دوست داشتنی شما بود.

So now we use that even though it's very annoying because it's it's hard to use.

بنابراین اکنون ما از آن استفاده می کنیم، حتی اگر بسیار آزاردهنده است، زیرا استفاده از آن سخت است.

It has lots of little buttons and lights and numbers and I don't like it.

دکمه های کوچک و چراغ ها و اعداد زیادی دارد و من آن را دوست ندارم.

I don't like things that you have to programme or press.

من چیزهایی را که باید برنامه ریزی یا فشار دهید دوست ندارم.

Lots of bitterness.

تلخی زیاد.

And I know you don't like it, Steve, because you hate all technology, I do.

و من می دانم که تو از آن خوشت نمی آید، استیو، چون از همه تکنولوژی متنفری، من دوست دارم.

I don't like loud beeps on devices. Every time you press a button, it beeps at you.

من از بوق های بلند روی دستگاه ها خوشم نمی آید. هر بار که دکمه ای را فشار می دهید، به شما بوق می زند.

And we had a very simple microwave. There were just two knobs on it.

و ما یک مایکروویو بسیار ساده داشتیم. فقط دو دستگیره روی آن بود.

One was for the power and the other one was just like an old fashioned timer.

یکی برای قدرت و دیگری درست مثل یک تایمر قدیمی بود.

You just turned it.

شما فقط آن را چرخانده اید.

You just turned it five minutes, ten minutes, and then it just went ping when it was finished. That's it.

شما فقط آن را پنج دقیقه، ده دقیقه چرخانید، و بعد از اتمام کار فقط پینگ کرد. همین.

That was annoying enough, but this one has every button.

این به اندازه کافی آزار دهنده بود، اما این یکی همه دکمه ها را دارد.

You got to set the power with something.

باید قدرت را با چیزی تنظیم کنید.

The doors annoying to open and everything beeps.

باز شدن درها آزاردهنده است و همه چیز بوق می‌زند.

And then when it's when it's finished, the time.

و بعد وقتی تمام شد، زمان.

Yeah.

It makes these four loud beeps and you just very.

آره

این چهار بوق بلند را می دهد و شما فقط خیلی.

It's unnecessary. You got find out where that

غیر ضروری است. شما باید بفهمید که کجاست تا

is so that I can block it with some blue tack.

من بتوانم آن را با کمی رنگ آبی مسدود کنم.

Yeah. I'm not. I'm like you, though, Steve. I don't like things that go beep all the time.

آره من نیستم. من هم مثل تو هستم، استیو. از چیزهایی که مدام بوق می زنند خوشم نمی آید.

Especially when you press the beep beep beep beep beep beep beep beep. It's like a phone.

مخصوصاً وقتی که بوق بیپ بیپ بیپ بیپ بیپ بیپ بیپ بیپ را فشار می دهید. مثل گوشی است.

I switch all that off.

من همه آن را خاموش می کنم.

Yeah. Me too.

آره منم همینطور

I don't like I don't like the beeps. But then I'm old, so yeah, well that's true.

دوست ندارم بوق ها را دوست ندارم. اما من پیر شدم، پس بله، خوب این درست است.

That is very true. So the microwave broke. Yeah.

این بسیار درست است. بنابراین مایکروویو شکست. آره

But we managed to sort that out because we got a replacement which was Mr.

اما ما موفق شدیم این مشکل را حل کنیم زیرا جایگزینی پیدا کردیم که

Steve's mum's.

مادر آقای استیو بود.

But then last week something worse happened.

اما هفته گذشته اتفاق بدتری افتاد.

The thing that we use all the time, the thing that saves so much effort,

چیزی که ما همیشه از آن استفاده می کنیم، چیزی که باعث صرفه جویی در تلاش می شود،

decided to break it.

تصمیم گرفت آن را بشکند.

Now no longer works.

حالا دیگر کار نمی کند.

The dishwasher

ماشین ظرفشویی

I think of all

من به همه

the things in the kitchen to make your life easier.

چیزهایی که در آشپزخانه وجود دارد فکر می کنم تا زندگی شما را راحت تر کند. به

I think the dishwasher is the best machine in the house.

نظر من ماشین ظرفشویی بهترین ماشین در خانه است.

It is wonderful because no one wants to wash the dishes.

فوق العاده است زیرا هیچ کس نمی خواهد ظرف ها را بشوید.

It is so boring and laborious.

خیلی خسته کننده و پر زحمت است.

It is a horrible thing to have to do to be honest with you.

این کار وحشتناکی است که باید انجام دهید تا با شما صادق باشم.

We were horrified, horrified and just tried everything to get it to work.

ما وحشت زده بودیم، وحشت زده بودیم و فقط سعی کردیم همه چیز را به کار ببندیم.

But nothing works. No, it's broken.

اما هیچ چیز کار نمی کند. نه خرابه

So in the end, Mr.

بنابراین در نهایت، آقای

Duncan had to don his rubber gloves and sit by the sink and wash them the old fashioned way.

دانکن مجبور شد دستکش های لاستیکی خود را بپوشد و کنار سینک بنشیند و آنها را به روش قدیمی بشوید.

But I'll tell you something. Mr. Duncan is not broken.

ولی یه چیزی بهت میگم آقای دانکن شکسته نیست.

But then it is 40 years old.

اما بعد از آن 40 ساله است.

Well, I think yeah, it might even be older than that, because yes, it is.

خب، فکر می‌کنم بله، حتی ممکن است قدیمی‌تر از آن باشد، زیرا بله، اینطور است.

It is one of those very old dishwashers, a really old machine.

این یکی از آن ماشین های ظرفشویی بسیار قدیمی است، یک ماشین واقعا قدیمی.

And again, it's a very simple machine.

و دوباره، این یک ماشین بسیار ساده است.

It just has one thing that you turn around and that's it.

فقط یه چیز داره که تو برمیگردی و بس.

But modern technology, it has lots of buttons and lights and sounds.

اما تکنولوژی مدرن، دکمه ها و چراغ ها و صداهای زیادی دارد.

So to be honest with you, I'm not looking forward to having a new dishwasher because I know that as soon as we get it,

بنابراین اگر با شما صادق باشم، من مشتاق خرید یک ماشین ظرفشویی جدید نیستم، زیرا می دانم که به محض دریافت آن،

it will take us about six months to learn how to use it.

حدود شش ماه طول می کشد تا نحوه استفاده از آن را یاد بگیریم.

I'm not going to get one.

قرار نیست یکی بگیرم. به

Don't tell Mr. Duncan, but I'm not going to get one. Haha.

آقای دانکن نگویید، اما من نمی‌خواهم آن را بگیرم. هاها

You'll have to wash up forever.

شما باید برای همیشه خود را بشویید.

Having said that, yes, I have to say last week I did find that I quite enjoyed washing the dishes.

با این اوصاف، بله، باید بگویم هفته گذشته متوجه شدم که از شستن ظروف بسیار لذت بردم.

I now I don't know why I found it rather relaxing.

حالا نمی‌دانم چرا آن را آرام‌بخش دیدم.

So what I do or what I did last week

بنابراین کاری که من انجام می دهم یا کاری که هفته گذشته انجام دادم

and now there is a pile of dirty dishes in the kitchen waiting for me to wash, waiting for me to wash them.

و اکنون انبوهی از ظروف کثیف در آشپزخانه هستند که منتظر شستن من هستند و منتظرند تا آنها را بشوییم.

And last week I was doing it and I actually found it quite relaxing, quite therapeutic.

و هفته گذشته آن را انجام می دادم و در واقع آن را کاملاً آرامش بخش و کاملاً درمانی یافتم.

So whilst I was washing the dishes

بنابراین در حالی که ظرف‌هایی را که

I had, I had a smile on my face and I actually felt quite relaxed.

داشتم می‌شستم، لبخندی بر لبانم بود و در واقع احساس آرامش می‌کردم.

So I did it slowly, carefully because we don't want to break the dishes and it wasn't too bad.

بنابراین من این کار را به آرامی انجام دادم، با احتیاط چون نمی‌خواهیم ظرف‌ها را بشکنیم و خیلی هم بد نبود.

However, already I'm beginning to feel a little bored washing the dishes because it does take a rather long time.

با این حال، در حال حاضر من کم کم حوصله شستن ظروف را احساس می کنم، زیرا زمان زیادی طول می کشد.

So I have to say, if I had the choice Steve, if I had the choice, I would definitely

بنابراین باید بگویم، اگر من انتخاب داشتم، استیو، اگر انتخاب داشتم، قطعا

have a dishwasher.

ماشین ظرفشویی داشتم.

Well, this of course, is what we call a first world problem.

خب، البته این همان چیزی است که ما آن را مشکل جهان اول می نامیم.

Okay. I.e.

باشه یعنی می

you know, that we're worrying about a dishwasher break.

دانید که ما نگران خرابی ماشین ظرفشویی هستیم.

We never nobody actually uses that phrase anymore because it's quite offensive.

ما هرگز هیچ کس دیگر از آن عبارت استفاده نمی کند زیرا کاملا توهین آمیز است.

What is the phrase you just said?

جمله ای که گفتی چیه؟

First World without rivers, to use that phrase. Who does?

برای استفاده از این عبارت، اولین جهان بدون رودخانه. چه کسی انجام می دهد؟

I hear it all the time.

من همیشه آن را می شنوم.

It's the phrase is meant to.

این عبارت به معنای است.

I meant to come.

منظورم آمدن بود

Meant to convey the fact that if you're living in a rich country, which we are, let's face it,

به منظور انتقال این واقعیت که اگر شما در یک کشور ثروتمند زندگی می کنید، که ما هستیم، بیایید با آن روبرو شویم،

and most people, you know, most of Europe, it was all of Europe, I would say, is, you know, wealthy capitalist society.

و بیشتر مردم، می دانید، بیشتر اروپا، تمام اروپا بود، من می گویم، می دانید، جامعه سرمایه داری ثروتمند

Okay.

باشه

And, we've got dishwashers, a lot of us and, a lot of people in the world haven't got dishwasher.

و، ما ماشین ظرفشویی داریم، بسیاری از ما و بسیاری از مردم جهان ماشین ظرفشویی ندارند.

What I'm saying is, Steve, I'm not arguing here the case, but I am saying that I think

چیزی که من می گویم این است، استیو، من در این مورد بحث نمی کنم، اما می گویم که فکر می کنم

if you say the first world, it always sounds like that is much better.

اگر شما بگویید جهان اول، همیشه به نظر می رسد که خیلی بهتر است.

And then you might say the third world, which then is kind of looking down, but I'm not saying, oh, no, I didn't.

و سپس شما ممکن است بگویید جهان سوم، که پس از آن به نوعی به پایین نگاه می کند، اما من نمی گویم، اوه، نه، من این کار را نکردم.

Oh, I'm just explaining the meaning. Steve.

اوه، من فقط معنی را توضیح می دهم. استیو

Yes, that's why we're here. Good. Yeah.

بله، به همین دلیل است که ما اینجا هستیم. خوب آره

So the first world is normally modern or wealthy countries.

بنابراین جهان اول معمولاً کشورهای مدرن یا ثروتمند هستند.

And then they say the third world.

و بعد می گویند جهان سوم.

But I have to say, I think nowadays it does sound a little patronising or even

اما باید بگویم، من فکر می‌کنم امروزه کمی حمایت‌کننده به نظر می‌رسد یا حتی

I think it's actually a criticism of, of rich capitalist countries.

فکر می‌کنم در واقع انتقادی است از کشورهای ثروتمند سرمایه‌داری.

Okay.

باشه

Because, you're saying that they're worrying and moaning about the stupid thing.

چون، شما می گویید که آنها در مورد چیز احمقانه نگران هستند و ناله می کنند.

Well, but yes, I think you misunderstand.

خوب، اما بله، فکر می کنم شما اشتباه متوجه شده اید.

I wonder about the actual phrase first world.

من در مورد عبارت واقعی first world تعجب می کنم.

Yeah. Third world. Not not the phrase you said, but actually using those.

آره جهان سوم. نه عبارتی که شما گفتید، بلکه در واقع از آنها استفاده می کنید.

I hear people use it all the time. Mr..

من می شنوم که مردم همیشه از آن استفاده می کنند. آقای

Dan, I, I still think I still think these days it's somehow it's not a criticism of, of of anybody.

دن، من، هنوز فکر می‌کنم این روزها هنوز هم فکر می‌کنم این به نوعی انتقاد از کسی نیست.

No, it's it's a comment on, societies like England, America, where we have all the mod cons.

نه، این نظری است در مورد جوامعی مانند انگلستان، آمریکا، جایی که ما همه معایب مود را داریم.

Yeah. It's, it's it's also about being rich, isn't it?

آره این موضوع به ثروتمند بودن نیز مربوط می شود، اینطور نیست؟

It's a criticism that we would worry about these silly things, when in fact, we can just put on our rubber gloves and wash them anyway.

این یک انتقاد است که ما نگران این چیزهای احمقانه هستیم، در حالی که در واقع می توانیم فقط دستکش های لاستیکی خود را بپوشیم و آنها را بشوییم.

Yeah. So.

آره بنابراین.

So I'm not going to get a new one, Mr. Duncan. Nuh You are going to wash it forever.

بنابراین من قصد ندارم یک جدید بگیرم، آقای دانکن. نوح تو قرار است آن را برای همیشه بشویید.

I'll tell you something else.

یه چیز دیگه بهت میگم

That was, was good washing up by hand.

یعنی شستن با دست خوب بود.

Because when you use a dishwasher, you tend to live out of the dishwasher.

زیرا وقتی از ماشین ظرفشویی استفاده می کنید، تمایل دارید خارج از ماشین ظرفشویی زندگی کنید.

Now, what I mean by that is that you all the plates go in there and the knives and forks. Yes.

حالا منظور من از آن این است که شما همه بشقاب ها و چاقوها و چنگال ها به آنجا بروید. بله.

And when the dishwasher cycle is finished, how many people actually put everything away back into its cupboards, in the drawers?

و وقتی چرخه ماشین ظرفشویی تمام شد، واقعاً چند نفر همه چیز را در کمدهای آن، در کشوها می‌گذارند؟

So you just, you know, when you want a spoon or a knife, you go into the microwave.

پس می دانید، وقتی قاشق یا چاقو می خواهید، وارد مایکروویو می شوید.

Sorry. Into this, I suppose. The microwave dishwasher.

متاسفم در این، من فکر می کنم. ماشین ظرفشویی مایکروویو.

Yes. It don't, by the way, don't don't put your knives and forks in the microwave like Mr. Steak.

بله. نه، اتفاقاً، چاقو و چنگال خود را مانند مستر استیک در مایکروویو قرار ندهید.

Just please don't do that.

فقط لطفا این کار را نکن

Yes. Dishwasher?

بله. ماشین ظرفشویی؟

Definitely. Yes. And Beatrice says it doesn't make sense for one person.

قطعا. بله. و بئاتریس می گوید که برای یک نفر منطقی نیست.

Which is true.

که درست است.

I mean, we've only got one because it was here when we bought the house, but I think we would have one anyway.

منظورم این است که ما فقط یکی از آن‌ها را داریم چون وقتی خانه را خریدیم اینجا بود، اما فکر می‌کنم در هر صورت یکی داشته باشیم.

They wouldn't. We?

آنها نمی خواهند. ما؟

I don't know what we. Yeah. I mean, there's only two of us.

من نمی دانم ما چیست. آره منظورم این است که ما فقط دو نفر هستیم. در

It's actually really if you just do things as you go along, not having one for the last week or two has made me realise just.

واقع اگر شما فقط در حین انجام کارها را انجام دهید، نداشتن یکی در هفته گذشته باعث شده من متوجه شوم.

But do we really need one?

اما آیا واقعاً به یکی نیاز داریم؟

But we don't, you see, because now in the kitchen there is a huge pile of dishes and plates all dirty.

اما ما این کار را نمی کنیم، می بینید، زیرا اکنون در آشپزخانه انبوهی از ظروف و بشقاب های همه کثیف وجود دارد.

Well, that's because you're not. You haven't been pulling your finger out, Mr. Duncan. I'll have to get the whip out.

خوب، به این دلیل است که شما نیستید. شما انگشت خود را بیرون نیاورده اید، آقای دانکن. من باید شلاق را بیرون بیاورم.

Explain.

توضیح دهید.

And, you know, put your rubber gloves on, Mr.

و، می دانید، دستکش های لاستیکی خود را بپوشید، آقای

Duncan. In fact, I know I'll do the live stream.

دانکن. در واقع، می دانم که پخش زنده را انجام خواهم داد.

You go in and do the dishes, and, and then you can come back when you're finished.

شما داخل می شوید و ظرف ها را می شستید، و بعد از اتمام کار می توانید برگردید.

I like to keep my viewers and subscribers.

من دوست دارم بینندگان و مشترکین خود را حفظ کنم.

What could happen if you go away?

اگر بری چه اتفاقی می‌افتد؟

I could say all sorts of things that will get you instantly taken down.

من می توانم همه چیز را بگویم که شما را فوراً از بین می برد.

But, thank you, Sandra, for your nice comments about our town.

اما، از شما، ساندرا، برای نظرات خوب شما در مورد شهر ما متشکرم.

And, it's nice to have positive, feedback.

و خوب است که بازخورد مثبتی داشته باشید.

So thank you very much for that. The tone is great, but it's just the content.

پس از این بابت بسیار متشکرم. لحن عالی است، اما فقط محتواست.

Could, could you improve the content?

آیا می توانید محتوا را بهبود ببخشید؟

Many, many people are saying we aim to do that.

بسیاری از مردم می گویند که ما این کار را انجام می دهیم.

And Rajnish from India, Ali from Morocco have hello to you.

و راجنیش از هند، علی از مراکش به شما سلام می کنند.

How, hello to you both. Good.

چطور، سلام به هر دوی شما. خوب

And, hello to everyone.

و سلام به همه

Of course, but I'm just I'm not being, you know, I'm not taking favourites here

البته، اما من فقط نیستم، می دانید، من در اینجا موارد دلخواه را نمی گیرم،

sometimes with the live stream goes past very quickly and I have to pick out certain things.

گاهی اوقات پخش زنده خیلی سریع می گذرد و من باید چیزهای خاصی را انتخاب کنم.

So I don't feel offended if I don't mention, you know.

بنابراین اگر اشاره نکنم احساس ناراحتی نمی کنم، می دانید.

But of course, if you say make a compliment are more likely to mention your comment.

اما البته، اگر می گویید تعریف کنید، به احتمال زیاد نظر شما را ذکر می کنند.

Because I'm so vain.

چون من خیلی بیهوده هستم

Yeah, I think so.

آره، من اینطور فکر می کنم.

Definitely today. By the way, we have some interesting things to talk about.

قطعا امروز اتفاقاً چیزهای جالبی برای صحبت داریم.

We are looking at words and phrases connected to stand, sit, lie

ما به کلمات و عبارات مرتبط با ایستادن، نشستن، دروغ گفتن

and lead.

و رهبری نگاه می کنیم.

All of that coming up a little bit later on. So that's what we're talking about.

همه اینها کمی بعد به میان می آیند. پس این چیزی است که ما در مورد آن صحبت می کنیم.

Malak Malak was just asking, what are we talking about?

ملك ملك فقط مي پرسيد ما در مورد چي حرف مي زنيم؟

And we're talking about what was it? What did you say, Mr. Duncan? That

و ما در مورد اینکه چه چیزی بود صحبت می کنیم؟ چی گفتی آقای دانکن؟ این

wasn't a lie.

دروغ نبود

Words and phrases connected to sit, stand, lie and lean and lean.

کلمات و عبارات مرتبط با نشستن، ایستادن، دروغ گفتن و تکیه دادن و تکیه دادن.

Yes. There we go.

بله. آنجا می رویم.

Stay tuned.

با ما همراه باشید.

There are quite a few of them, in fact.

در واقع تعداد کمی از آنها وجود دارد.

Here's another one, Steve. Here's another word, because I love English words.

اینم یکی دیگه، استیو. این یک کلمه دیگر است، زیرا من عاشق کلمات انگلیسی هستم.

You may have noticed I like English words very much.

شاید متوجه شده باشید که من کلمات انگلیسی را خیلی دوست دارم.

Here is a word that I don't know.

این یک کلمه است که من نمی دانم.

I think a lot of people have been using recently, and the word is now appearing on the screen.

من فکر می کنم افراد زیادی اخیرا استفاده کرده اند و این کلمه اکنون روی صفحه ظاهر می شود.

Mr. Steve.

آقای استیو

So we are using this as a phrase

بنابراین ما از این به عنوان عبارتی

to bear a grudge.

برای تحمل کینه استفاده می کنیم.

Now, in that sentence, there are two words that are quite interesting.

حالا در آن جمله دو کلمه وجود دارد که بسیار جالب هستند.

Well, first of all, the word bear

خوب، اول از همه، کلمه خرس که

we often think of bear as

ما اغلب خرس را به عنوان

that large hairy animal.

آن حیوان بزرگ مودار در نظر می گیریم.

But of course the word bear can also mean other things as well, don't it

اما مطمئناً کلمه خرس می تواند معانی دیگری نیز داشته باشد، آیا

be a, a spelt slightly differently?

املای آن کمی متفاوت است؟

Sounds the same

به نظر می رسد همان

homophone that we had to think about that before I said it.

همنواختی است که قبل از اینکه بگویم باید در مورد آن فکر می کردیم.

If something is bear, it means it's exposed a bear bottom, for example.

اگر چیزی خرس است، به این معنی است که برای مثال پایین خرس در معرض دید قرار گرفته است.

Well, that's that's, Yes, that's the other spelling.

خوب، این همان است، بله، این املای دیگر است.

That's the other spelling. But bear. Yes, it could be.

این املای دیگر است. اما خرس. بله، می تواند باشد. می‌دانید که

It could be, you know, a forest creature.

می‌تواند یک موجود جنگلی باشد.

A big bear, a scary bear living in the forest, is another meaning of of of the with the same spelling.

یک خرس بزرگ، یک خرس ترسناک که در جنگل زندگی می کند، معنای دیگری از of با همان املا است.

I think I'm correct there, Mr. Duncan.

فکر می کنم درست می گویم آقای دانکن.

Yes, but it is in this sense I didn't realise that there were many different sizes of bear.

بله، اما از این نظر من متوجه نشدم که اندازه های مختلف خرس وجود دارد.

Now, when I say bear, I mean the big grizzly animals covered in fur.

حالا وقتی می گویم خرس، منظورم حیوانات بزرگ گریزلی است که با خز پوشیده شده اند.

But I didn't realise there are so many different types, so I always assume

اما من متوجه نشدم که انواع مختلفی وجود دارد، بنابراین همیشه فرض می کنم

that the bear is always big with large claws. But.

که خرس همیشه بزرگ با پنجه های بزرگ است. اما

But apparently there are lots of other types of bear that are very small or much smaller,

اما ظاهراً بسیاری از انواع دیگر خرس‌ها وجود دارند که بسیار کوچک یا بسیار کوچک‌تر هستند،

so I was quite surprised to find out that last week I was watching an interesting documentary.

بنابراین وقتی فهمیدم هفته گذشته در حال تماشای یک مستند جالب بودم، بسیار متعجب شدم.

The word bear can also mean stuff and or withstand something.

کلمه خرس همچنین می تواند به معنای چیزی باشد و یا چیزی را تحمل کند.

Something you are able to carry.

چیزی که شما قادر به حمل آن هستید.

Something you can withstand.

چیزی که بتوانی تحمل کنی

It's a great word. So to bear something, yes, is to take on

این یک کلمه عالی است. بنابراین، تحمل چیزی، بله، به معنای پذیرفتن

a certain type of emotion,

نوع خاصی از احساسات است،

something that has now become part of your personality or something you have now decided to take into your character.

چیزی که اکنون بخشی از شخصیت شما شده است یا چیزی که اکنون تصمیم گرفته اید در شخصیت خود وارد کنید.

You bear a grudge, and then we have the word grudge, which is also a great word grudge.

شما کینه دارید و بعد ما کلمه کینه را داریم که آن هم یک کلمه کینه بزرگ است.

This is something that a lot of people do, I think as they go through life, don't they, Steve?

این کاری است که بسیاری از مردم انجام می دهند، فکر می کنم در طول زندگی شان، اینطور نیست، استیو؟

Yes. Now, it's interesting you should talk about that.

بله. حالا، جالب است که باید در مورد آن صحبت کنید.

By the way, you can just finishing off from what you were saying, you can another thing you can bear is responsibility.

به هر حال، شما فقط می توانید آنچه را که می گفتید به پایان برسانید، می توانید یک چیز دیگری که می توانید تحمل کنید مسئولیت است.

For example, like a president will bear responsibility or chief executive officer of a company bears the responsibility.

به عنوان مثال، مانند یک رئیس جمهور مسئولیت خواهد داشت یا مدیر اجرایی یک شرکت مسئولیت را بر عهده می گیرد.

It's their responsibility to take those decisions and make those difficult decisions.

این مسئولیت آنهاست که این تصمیمات را بگیرند و آن تصمیمات دشوار را بگیرند.

And not everyone and not everyone can do it. Yeah.

و همه و همه نمی توانند این کار را انجام دهند. آره

So holding a grudge, holding a grudge, it means that if somebody does something

بنابراین کینه در دست گرفتن، کینه توزی، به این معنی است که اگر کسی کاری را انجام دهد

that you deem to be

که به نظر شما

disrespectful to yourself, upsetting somebody does something to upset you, disrespect you, diss

بی احترامی به خودتان است، ناراحت کردن کسی کاری برای ناراحت کردن شما، بی احترامی کردن به شما، بی احترامی کردن

you to use the modern, you know, you use it that way when you could shorten it to diss, and yeah. So,

به استفاده از مدرن، می دانید، شما از آن استفاده می کنید. روشی که می توانید آن را به دیس کوتاه کنید، و بله. بنابراین،

yeah, somebody does something and then

آره، کسی کاری را انجام می دهد و

you don't forget it, it stays inside you.

شما آن را فراموش نمی کنید، در درون شما می ماند.

And then every time you think about that person forever or for whatever period of time, it could be a week, a month,

و سپس هر بار که برای همیشه یا برای هر دوره زمانی به آن شخص فکر می کنید، ممکن است یک هفته، یک ماه باشد،

you will hold that grudge against them.

این کینه را نسبت به او حفظ خواهید کرد.

And you, you won't like them because that's what they've done.

و شما آنها را دوست نخواهید داشت زیرا این کاری است که آنها انجام داده اند.

They might have made fun of you in front of a group of friends.

ممکن است در حضور جمعی از دوستان شما را مسخره کرده باشند.

They might have ridiculed you or shown you up.

آنها ممکن است شما را مسخره کرده باشند یا شما را نشان دهند.

Your boss might have said, you're stupid or you stupid person, okay, in front of the rest of your colleagues, and then you bear a grudge.

رئیس شما ممکن است گفته باشد، شما احمق هستید یا شما احمق، خوب، در مقابل بقیه همکارانتان، و سپس شما کینه توز هستید.

Probably you're looking for revenge.

احتمالاً به دنبال انتقام هستید.

From that point on, you won't like that person.

از آن نقطه به بعد، شما آن شخص را دوست نخواهید داشت.

And you will hold it like a bitterness inside you.

و آن را مانند تلخی در درون خود نگه می دارید.

So, so, so to bear a grudge is to hold a bitter feeling towards someone.

بنابراین، پس، بنابراین، تحمل کینه به معنای داشتن یک احساس تلخ نسبت به کسی است.

Or of course, towards something as well.

یا البته به سمت چیزی نیز.

Maybe a company you might bear a grudge against your local supermarket if they stop selling your favourite vegetable.

شاید شرکتی که در صورت توقف فروش سبزیجات مورد علاقه شما، ممکن است از سوپرمارکت محلی خود کینه داشته باشید . یه

Something like that.

همچین چیزی

So to hold a bitter feeling towards someone? Yes.

بنابراین برای داشتن یک احساس تلخ نسبت به کسی؟ بله.

Normally as a response,

معمولاً به عنوان یک پاسخ،

you might bear a grudge against the local council because they find you for going one mile an hour over the speed limit.

ممکن است از شورای محلی کینه داشته باشید، زیرا آنها شما را برای رفتن یک مایل در ساعت بیش از حد مجاز می یابند.

Which you think is very unfair.

که به نظر شما بسیار ناعادلانه است.

Normally a grudge comes from something that you feel is unfair.

به طور معمول کینه از چیزی ناشی می شود که احساس می کنید ناعادلانه است.

You feel you shouldn't have been treated in that way.

شما احساس می کنید که نباید اینطور با شما رفتار می شد.

It was unfair.

بی انصافی بود

You. Somebody spoke to you in a disrespectful way.

شما یکی با تو بی احترامی حرف زد

It was unfair.

بی انصافی بود

You, got fined for something which you think was unfair.

شما برای چیزی که فکر می کنید ناعادلانه بود جریمه شدید.

Like I did get a parking fine. Yes.

مثل اینکه جریمه پارک کردم بله.

But just because I forgot to put my registration into a keypad inside a doctor's surgery.

اما فقط به این دلیل که فراموش کردم ثبت نام خود را در صفحه کلید داخل جراحی پزشک قرار دهم.

Okay, I got a parking fine, so I now bear a grudge against that surgery because they didn't tell me

بسیار خوب، من جریمه پارکینگ گرفتم، بنابراین اکنون از آن جراحی کینه دارم زیرا آنها به من نگفتند

that I needed to do that, and they just introduced. So I'm, you know, it's bitterness.

که باید این کار را انجام دهم و آنها فقط معرفی کردند. پس من هستم، می دانید، این تلخ است.

But, of course, that can be very bad for you, can't it is with the p another word we can use.

اما، البته، این می تواند برای شما بسیار بد باشد، آیا با کلمه دیگری که ما می توانیم استفاده کنیم نیست.

What's that? Instead of grudge, you bear a grudge

اون چیه؟ به جای کینه، کینه‌ای را تحمل می‌کنید،

like a loathing that you've got on the screen there.

مانند انزجاری که در آنجا روی صفحه نمایش داده‌اید.

Yes. Loathing. So you might sit.

بله. نفرت. پس شاید بشینی

You might hold a grudge to hold a grudge against something you're keeping inside.

ممکن است کینه داشته باشید تا از چیزی که در درون خود نگهداری می کنید کینه داشته باشید.

You hold a certain emotion.

شما احساس خاصی دارید.

You have that feeling quite often deep inside.

شما اغلب این احساس را در عمق وجود دارید.

So I would say bearing a grudge or holding a grudge is a type of loathing.

بنابراین من می گویم کینه داشتن یا کینه ورزی یک نوع نفرت است.

Yes, it's a good way of describing that, or maybe even just basically hatred towards someone.

بله، این روش خوبی برای توصیف آن است، یا شاید حتی اساساً نفرت نسبت به کسی باشد.

So you might have a grudge towards them for a particular reason.

بنابراین ممکن است به دلیل خاصی نسبت به آنها کینه داشته باشید.

And as Steve just rightly said, something that one person does to you,

و همانطور که استیو به درستی گفت، کاری که یک نفر با شما انجام می دهد،

you then might feel bad about it. Yes.

ممکن است در مورد آن احساس بدی داشته باشید. بله.

Or annoyed foetuses put, up, up a explanation.

یا جنین های آزرده توضیحی می دهند.

Hey, a grudge, a persistent feeling of ill will or resentment resulting from past insult or injury.

هی، کینه، احساس مداوم بدخواهی یا رنجش ناشی از توهین یا جراحت گذشته.

Yes. You hold resentment against a person because, I mean, they might not even be aware.

بله. شما نسبت به یک نفر کینه دارید زیرا، منظورم این است که آنها حتی ممکن است آگاه نباشند.

Sometimes people make jokes don't they.

گاهی اوقات مردم شوخی می کنند نه.

Sometimes there might be an obvious reason for you to hold a grudge.

گاهی اوقات ممکن است دلیل واضحی برای کینه توزی وجود داشته باشد.

May be somebody beat you, in a race.

ممکن است کسی شما را در یک مسابقه شکست دهد.

And you were very. You were a bad loser.

و تو خیلی بودی تو یه بازنده بد بودی

Maybe somebody beat you to a promotion at work.

شاید کسی شما را به ترفیع در محل کار شکست دهد.

Somebody got promoted above you, and you thought that you were a more eligible than they were for that post.

یک نفر بالاتر از شما ارتقا پیدا کرد، و شما فکر کردید که واجد شرایط تر از آنها برای آن پست هستید.

And you bear a grudge either against that person or the person that promoted them.

و شما یا از آن شخص یا شخصی که او را تبلیغ کرده است کینه دارید.

A feeling of resentment towards somebody, which of course, is quite unhealthy.

احساس رنجش نسبت به کسی که البته کاملاً ناسالم است.

Let's face it.

بیایید با آن روبرو شویم.

Any of these unresolved conflicts, are bad for you because they're probably causing you internal stress.

هر یک از این تعارضات حل نشده برای شما مضر است زیرا احتمالاً باعث ایجاد استرس درونی شما می شود.

You're going over and over in your mind. You might lose sleep over it.

بارها و بارها در ذهنت می روی. ممکن است به خاطر آن خوابتان را از دست بدهید.

So, but, I mean, I was saying that, but, I mean, I am the sort of person who does bear a grudge.

بنابراین، اما، یعنی، من این را می‌گفتم، اما، منظورم این است که من از آن دسته افرادی هستم که کینه را تحمل می‌کنم.

Yes, I can, I was about to say I was about to say if there's one person

بله، می‌توانم، می‌خواستم بگویم که آیا کسی است که

I know who is very good at bearing a grudge.

من می‌شناسم که در تحمل کینه بسیار خوب باشد.

Now, I'm not saying that I'd never do that because there are people who I bear a grudge towards, but normally for a very good reason.

حالا، من نمی گویم که هرگز این کار را انجام نمی دهم زیرا افرادی هستند که من از آنها کینه دارم، اما معمولاً به دلیل بسیار خوبی.

But Mr. Steve,

اما آقای استیو،

he can really hold a grudge.

او واقعاً می تواند کینه ورزی کند.

I always remember there was one particular time.

من همیشه به یاد دارم که یک زمان خاص وجود داشت.

I always remember when we were going to the local farmers market and the the lady who was serving Mr.

همیشه به یاد دارم وقتی به بازار کشاورزان محلی می رفتیم و خانمی که به بچه های آقای استیو خدمت می کرد

Steve's guys,

،

the the lady who was serving Mr..

خانمی که در خدمت آقای استیو بود

Steve gave him

the change some money back.

پول خرد را به او پس داد.

But one of the coins was was fake fake coin.

اما یکی از سکه ها سکه تقلبی بود.

It was counterfeit.

تقلبی بود

It was a fake coin or I think actually it was it was a foreign coin.

این یک سکه جعلی بود یا فکر می کنم در واقع یک سکه خارجی بود.

It wasn't.

این نبود.

It wasn't British money or English money.

پول انگلیس یا انگلیس نبود.

It wasn't pence or Penny.

پنی یا پنی نبود.

It was a 50 piece. Mr. Duncan, I remembered it was ten years ago. To this day, it's.

50 تیکه بود آقای دانکن، یادم آمد ده سال پیش بود. تا به امروز، آن است.

And yes, she gave me change and she would have known full

و بله، او به من پول خرد داد و به خوبی می دانست

well that she was giving me a fake £0.50 coin. And,

که یک سکه تقلبی 0.50 پوندی به من می دهد. و

ever since that day, I never went back to that farmer's market.

از آن روز، من هرگز به بازار آن کشاورز برنگشتم.

I said, right, Mr.

گفتم، درست است، آقای

Duncan, I'm not going back there for five years.

دانکن، من پنج سال است که به آنجا برنمی گردم.

And I think I stuck to that, because I felt I bore a grudge against her because she deliberately passed on to me.

و فکر می‌کنم به آن پایبند بودم، زیرا احساس می‌کردم از او کینه‌ای دارم، زیرا او عمداً به من منتقل کرده است.

Yeah, a fake coin. Yeah. Something passed it on to her.

آره سکه تقلبی آره چیزی آن را به او منتقل کرد.

I, I, I am I am willing to agree with Steve here because I think sometimes they do that.

من، من، من حاضرم با استیو در اینجا موافق باشم زیرا فکر می کنم گاهی اوقات آنها این کار را می کنند.

If you if a shopkeeper receives fake money, they will try their best to give it back to the customer somewhere.

اگر یک مغازه دار پول جعلی دریافت کند، تمام تلاش خود را می کند تا آن را در جایی به مشتری پس دهد.

Well, I also a similar story but the state.

خوب، من نیز یک داستان مشابه اما دولت.

But if sorry, can I just explain?

اما اگر متاسفم، می توانم فقط توضیح دهم؟

But for Steve, this one small incident led to him just staying away completely from what you do from the farmers market.

اما برای استیو، این یک حادثه کوچک باعث شد که او کاملاً از کاری که شما در بازار کشاورزان انجام می دهید دور بماند.

They're out.

آنها بیرون هستند.

They're cut out of my life. That's it. Once you cross me, that's it. You're out.

آنها از زندگی من بریده شده اند. همین. وقتی از من عبور کردی، همین. شما بیرون هستید

I mean, a similar thing happened with another shop.

منظورم این است که مشابه این اتفاق برای یک مغازه دیگر افتاده است.

See, we're running out of shops to go to, you know, in our local area, because I keep bearing grudges.

ببینید، مغازه‌های ما برای رفتن به آنجا تمام می‌شود، می‌دانید، در منطقه‌ی خودمان، چون من مدام کینه دارم.

Yeah. So we went to this other shop. We bought things from this shop,

آره بنابراین به این مغازه دیگر رفتیم. ما از این مغازه چیزهایی خریدیم

and,

و

we put them in the boot of the car, and then we went round the corner because we wanted to get something from somewhere else.

آنها را در صندوق عقب ماشین گذاشتیم و بعد از آن به گوشه ای رفتیم زیرا می خواستیم از جای دیگری چیزی بگیریم.

We were only like five minutes.

فقط پنج دقیقه بودیم.

And when we came back, the owner of the shop ran out and accused us of parking illegally.

و وقتی برگشتیم صاحب مغازه دوید و ما را متهم به پارک غیرقانونی کرد.

Yes. On his, ground, which we weren't the limit was half an hour.

بله. روی زمین او که حد و مرزش نبود نیم ساعت بود.

We were only five, ten minutes.

فقط پنج، ده دقیقه بودیم.

And, he said, you're using, And he shouted out in front of other people in the car.

و او گفت، شما استفاده می کنید، و او در مقابل افراد دیگر در ماشین فریاد زد.

He was definitely.

او قطعا بود.

He was definitely trying to humiliate him.

قطعا سعی می کرد او را تحقیر کند.

He was trying to humiliate us.

او سعی می کرد ما را تحقیر کند.

But the thing is, he he didn't realise that we had just been in his shop.

اما موضوع این است که او متوجه نشد که ما تازه در مغازه او بودیم.

He didn't know.

او نمی دانست.

And we went around his shop and we were actually regular customers, and we'd bought something that day.

و ما دور مغازه او گشتیم و در واقع مشتری دائمی بودیم و آن روز چیزی خریده بودیم.

In fact, I showed him the things that we'd bought and he was then tried to backtrack and apologise.

در واقع، چیزهایی را که خریده بودیم به او نشان دادم و سپس از او خواستند عقب نشینی کند و عذرخواهی کند.

But it was too late.

اما خیلی دیر شده بود.

Too late for me. I've never been back, never, though.

برای من خیلی دیر است. من هرگز برنگشتم، هرگز.

And I will never go back. Mr. Duncan sometimes goes in there. I go in there because the,

و هرگز برنمی گردم. آقای دانکن گاهی اوقات به آنجا می رود. من به آنجا وارد می شوم،

Not because.

نه به این دلیل.

Not because I forgive them, but because sometimes they have things that the other shops don't have.

نه به این دلیل که آنها را می بخشم، بلکه به این دلیل که گاهی اوقات چیزهایی دارند که مغازه های دیگر ندارند.

So I have no choice.

پس چاره ای ندارم.

And I'm not going to mention the name of the shop. We're not going to say ni, sir.

و من قصد ندارم نام مغازه را ذکر کنم. قرار نیست بگوییم نی، قربان.

Let's just say this now. Breached rules. Well, Steve.

حالا همین را بگوییم. قوانین نقض شده خب استیو

Steve lated Steve.

استیو به استیو دیر کرد.

Yes, I'm sure you're going deaf.

بله، من مطمئن هستم که شما ناشنوا می شوید.

I'm actually talking still, sir.

من در واقع هنوز دارم صحبت می کنم، قربان.

Well, I didn't know you suspend Mr.

خوب، من نمی دانستم که شما آقای

Steve for good.

استیو را برای همیشه معلق کردید.

I'm trying to say something about that.

من سعی می کنم در این مورد چیزی بگویم.

Let's just just just take a breath.

فقط یک نفس بکشیم

I'm not saying that is the nicer. It's not the nicer.

من نمی گویم این زیباتر است. این قشنگتر نیست

Carriage on Bridgnorth Road in March when it's not that one.

کالسکه در جاده بریگنورث در ماه مارس در حالی که آن یکی نیست.

But I will never go back there. Yes. So. Yes.

اما من هرگز به آنجا برنمی گردم. بله. بنابراین. بله.

So that's an example of bearing a grudge. Well two examples.

پس این نمونه ای از کینه توزی است. خوب دو نمونه

There's only one shop left.

فقط یک مغازه باقی مانده است

We can actually go to in Much Wenlock now for groceries, because all the others I bear grudges against,

ما در واقع می‌توانیم برای خرید مواد غذایی به Much Wenlock برویم، زیرا من از بقیه کینه دارم،

and the thing is, it's stupid really.

و مسئله این است که واقعا احمقانه است.

Because, that caused me a lot of distress at the time. Yes.

زیرا در آن زمان باعث ناراحتی من شد. بله.

I was very upset about it a few days, but I spent a lot of money in that shop, don't you think, Steve?

چند روزی از این بابت خیلی ناراحت بودم، اما پول زیادی در آن مغازه خرج کردم، فکر نمی کنی استیو؟

Don't you think that might also be slightly your problem? Because sometimes maybe these things come.

آیا فکر نمی کنید این نیز کمی مشکل شما باشد؟ چون گاهی ممکن است این چیزها پیش بیاید.

People do things they do stupid things.

مردم کارهایی می کنند که کارهای احمقانه انجام می دهند.

And so? So sometimes maybe.

و همینطور؟ بنابراین گاهی اوقات شاید.

Maybe eventually you will just let it go and move on with your life.

شاید در نهایت آن را رها کنید و به زندگی خود ادامه دهید.

But you're not very good at that.

اما تو در آن خیلی خوب نیستی.

You see, I just creating I as I'm recalling that story now, I'm getting an anxious and annoyed.

می بینید، همین الان که دارم آن داستان را به خاطر می آورم، من را خلق می کنم، مضطرب و آزرده می شوم.

And that's the danger, of course, you've got to try.

و این خطر است، البته، شما باید تلاش کنید.

And this is what this is part of my New Year resolutions to try and let go.

و این بخشی از تصمیمات من در سال جدید است که باید تلاش کنم و رها کنم.

All this past anyway, all this, all this past nonsense.

به هر حال همه این گذشته، همه اینها، این همه مزخرفات گذشته.

Because, you know, that person probably doesn't even remember this anyway. Well, no it was.

زیرا، می دانید، آن شخص احتمالاً حتی این را به خاطر نمی آورد . خوب، نه بود.

Can I just say suffering?

فقط می توانم بگویم رنج؟

Not them.

نه آنها.

Can I just say it was during Covid?

آیا می توانم بگویم در طول کووید بوده است؟

So we are now going back about four years.

بنابراین اکنون حدود چهار سال به عقب برمی گردیم.

So this is four years ago.

پس این مربوط به چهار سال پیش است.

This particular I got back this particular incident never happened.

این خاص من برگشتم این حادثه خاص هرگز اتفاق افتاده است.

But Mr.

Steve does quite often hold a grudge.

اما آقای

استیو اغلب کینه توز است. در

What about you out there in YouTube land?

مورد شما در سرزمین یوتیوب چطور؟

Do you ever find yourself in a situation where you might hold a grudge or you bear a grudge? You.

آیا تا به حال خود را در موقعیتی می بینید که ممکن است کینه داشته باشید یا کینه داشته باشید؟ شما

You have that thing and you just can't let it go?

شما آن چیز را دارید و نمی توانید آن را رها کنید؟

I'm not saying that I'm innocent, because sometimes, as well, I can

من نمی گویم بی گناه هستم، زیرا گاهی اوقات می توانم

sometimes hold a grudge against someone, and when I do it, I can.

از کسی کینه داشته باشم و وقتی این کار را انجام دهم، می توانم.

I can cut people out

من می توانم

without even trying, without with very little effort.

حتی بدون تلاش، بدون تلاش بسیار کم، مردم را از بین ببرم.

Whoever it is, whether it's a friend, family member, anyone, I can just I can just cut them out and that's it.

هر کسی که باشد، چه یک دوست، یکی از اعضای خانواده، یا هر کسی، من فقط می توانم آنها را حذف کنم و تمام.

If they cross the line, if they do something against me, if something they do is unforgivable, that's it.

اگر از مرز عبور کنند، اگر کاری علیه من انجام دهند، اگر کاری که انجام می دهند نابخشودنی است، همین.

They're gone forever. Forever. No way back.

آنها برای همیشه رفته اند برای همیشه. راه برگشتی نیست

But normally there's a very good reason for it. Yes.

اما معمولاً دلیل بسیار خوبی برای آن وجود دارد. بله.

Christina says, I never thought Steve could hold a grudge.

کریستینا می‌گوید، هرگز فکر نمی‌کردم استیو بتواند کینه‌ای داشته باشد.

Surprise, surprise.

سورپرایز، تعجب.

Christina says I can hold a grudge for a short time, then I forget.

کریستینا می گوید من می توانم برای مدت کوتاهی کینه داشته باشم، سپس فراموش می کنم.

You see, that's the healthy thing to do.

می بینید، این کار سالمی است که باید انجام دهید.

And that's what I'm moving forward.

و این چیزی است که من به جلو حرکت می کنم.

I'm going to do that.

من قصد دارم این کار را انجام دهم.

You've got to just let these things go, because it does create a lot of internal stress.

فقط باید این چیزها را رها کنید، زیرا استرس درونی زیادی ایجاد می کند.

Yeah, if you do, because these things over the years, they pile on top of the other one grudge upon another grudge,

بله، اگر این کار را بکنید، چون این چیزها در طول سال ها، روی کینه دیگری روی کینه دیگری انباشته می شوند،

and then you turn into a, into a, into a wreck with that emotional wreck.

و سپس شما با آن ویرانی عاطفی به یک، به یک، به یک خرابه تبدیل می شوید .

That type of negative thinking is also something that can build up.

این نوع تفکر منفی نیز چیزی است که می تواند ایجاد کند.

And the more you do it, the more damage it causes.

و هر چه بیشتر این کار را انجام دهید، آسیب بیشتری ایجاد می کند.

So sometimes it is best to to just let something go.

بنابراین گاهی اوقات بهتر است چیزی را رها کنید.

Christina. Just let it go.

کریستینا فقط ولش کن

And, this is what I'm trying to do.

و این چیزی است که من سعی می کنم انجام دهم.

You should.

شما باید.

You should think of that person that bore that grudge. Send them some love.

شما باید به کسی فکر کنید که این کینه را در خود دارد. برایشان عشق بفرست

Forgive them for whatever

آنها را ببخش به خاطر آنچه که

you perceive was their transgression, and just let them go.

می دانی تخلفشان بوده است، و آنها را رها کن.

That's a good word. Transgression. Transgression.

این کلمه خوبی است. تجاوز. تجاوز.

A person who

کسى که

commits a transgression, it means they do something bad towards another person.

خلافى مرتکب مى شود، یعنى به شخص دیگر بدى کرده است.

Maybe they make a mistake or they do something that is harmful to another person.

ممکن است اشتباه کنند یا کاری انجام دهند که برای شخص دیگری مضر باشد.

So their transgression.

پس تجاوز آنها.

I like that word stealing.

من این کلمه دزدی را دوست دارم.

Yes. If you transgress against somebody, it means you do something wrong.

بله. اگر نسبت به کسی تجاوز کردید، به این معنی است که کار اشتباهی انجام می دهید.

Or you have always perceived, perceived transgression.

یا همیشه تخطی را درک کرده اید.

You could say something that they.

شما می توانید چیزی بگویید که آنها.

Yeah, if you transgress, it means you do something.

بله، اگر تخطی کنید، به این معنی است که کاری انجام می دهید.

Yeah, it's wrong or bad.

آره اشتباهه یا بد

We often refer to it as a transgression.

ما اغلب از آن به عنوان یک تخلف یاد می کنیم.

Anyway, we're going to take a quick break.

به هر حال، ما یک استراحت سریع خواهیم داشت.

I'm going to drink some water, and then we will be back.

من می روم کمی آب بخورم و بعد برمی گردیم.

And we are going to do a little bit more of this.

و ما قصد داریم کمی بیشتر از این کار انجام دهیم.

In fact, today we are going to look at words and phrases connected to

در واقع، امروز قصد داریم به کلمات و عبارات مرتبط با

stand, sit,

ایستادن، نشستن،

lean and lie.

تکیه دادن و دروغ گفتن نگاه کنیم.

All of that coming up in a few moments from now.

همه اینها تا چند لحظه دیگر در راه است.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

English addict.

معتاد انگلیسی

Oh, by the way, next week we are going to give you the details of the 2025

اوه، اتفاقا، هفته آینده قصد داریم جزئیات مسابقه معتادان انگلیسی 2025 را به شما ارائه دهیم

English Addict Rendezvous. Oh.

. اوه

We are back with you, Lynn.

ما با شما برگشتیم، لین.

We are live right now on YouTube.

ما در حال حاضر در YouTube زنده هستیم.

It is myself, Mr. Duncan. That's me by the way.

من خودم آقای دانکن هستم. اتفاقا اون منم

And also we have Mr..

و همچنین ما آقای

Steve. Mr.. Steve.

استیو را داریم. آقای استیو.

Mr.. Steve. Apparently

آقای استیو. ظاهرا

animals, pets can also hold grudges, which I think is a very interesting observation.

حیوانات، حیوانات خانگی نیز می توانند کینه توزی داشته باشند، که به نظر من مشاهده بسیار جالبی است.

It is true. Yes.

I think animals can also hold grudges, especially towards humans.

درست است. بله.

من فکر می کنم حیوانات نیز می توانند کینه داشته باشند، به خصوص نسبت به انسان.

I have a lot of animals around here, mainly dogs who have a grudge against me.

من حیوانات زیادی در این اطراف دارم، عمدتاً سگ هایی که از من کینه دارند.

I don't know why another word for transgression, is a sin.

نمی دانم چرا کلمه دیگری برای معصیت، گناه است.

Oh So somebody put that on. Alexander, put that on, sir.

اوه پس یکی آن را بپوشد. الکساندر، آن را بپوش، قربان.

Thank you. Yes. I thought, as I was saying it, it's a synonym of sin.

متشکرم. بله. من فکر کردم، همانطور که می گفتم، این مترادف با گناه است.

Because.

چون.

Yeah, word is used a lot in, in, religious terms, a transgression. Yes.

بله، کلمه در اصطلاحات مذهبی، یک تخلف، زیاد استفاده می شود. بله.

It means that, you know, you've committed a sin. Yes. You're going against the holy word.

یعنی میدونی گناه کردی بله. شما مخالف کلام مقدس هستید.

Yeah, exactly. Yes. But you can also use it.

آره دقیقا بله. اما شما همچنین می توانید از آن استفاده کنید.

To to, to try and describe people who do wrong against you.

به، سعی کنید افرادی را که در حق شما بد می کنند توصیف کنید.

Well, of course we use, we use the word sin quite often don't we.

خوب، البته ما از کلمه گناه استفاده می کنیم، نه.

So yes I suppose the word sin is, is used sometimes in various contexts when we are showing that a person is going against a certain rule.

بنابراین بله، من فکر می کنم کلمه گناه است، گاهی اوقات در زمینه های مختلف استفاده می شود زمانی که ما نشان می دهیم که یک شخص خلاف قاعده خاصی عمل می کند.

But you are right, Steve. Quite often they are.

اما حق با شماست استیو. اغلب آنها هستند.

They are religious rules. Yes.

آنها احکام دینی هستند. بله.

Your priest might ask you if you've transgressed,

کشیش شما ممکن است از شما بپرسد که آیا تخلف کرده اید،

if you go for confession, if you're a Catholic. My mother told me not to transgress.

آیا برای اعتراف می روید، آیا کاتولیک هستید یا خیر. مادرم به من گفت که تخلف نکن.

She said it makes you go blind. Right? Okay. English addict is with you today.

گفت این باعث می شود کور شوی. درسته؟ باشه معتاد انگلیسی امروز با شماست.

And we are live now from England, the birthplace of the English language.

و ما اکنون از انگلستان، زادگاه زبان انگلیسی، زندگی می کنیم.

Next week, as I mentioned, we are going to we we are going to give you all the details

هفته آینده، همانطور که اشاره کردم، ما به ما می‌رویم و می‌خواهیم تمام جزئیات

of the 2025 English Addict Rendezvous, roughly when we are doing it and where it will be, because we've had to make a few changes,

میعادگاه معتاد انگلیسی در سال 2025 را به شما ارائه دهیم، تقریباً چه زمانی آن را انجام می‌دهیم و کجا خواهد بود، زیرا مجبور شدیم چند تغییر ایجاد کنیم. ،

but we are still going to be in Paris, so that I can say, I think, I think we've already mentioned this.

اما ما هنوز در پاریس خواهیم بود، بنابراین می توانم بگویم، فکر می کنم، فکر می کنم قبلاً به این موضوع اشاره کرده ایم.

Anyway, it's going to be in Paris and we will be giving you some more details next Sunday, so make sure you are ready for that,

به هر حال، قرار است در پاریس باشد و یکشنبه آینده جزئیات بیشتری را به شما ارائه خواهیم کرد، بنابراین مطمئن شوید که برای آن آماده هستید،

because we are looking forward to meeting up in maybe before we were hoping to tell you today the exact date,

زیرا ما مشتاقانه منتظر ملاقات هستیم، شاید قبل از اینکه امروز می خواستیم تاریخ دقیق را به شما بگوییم. ،

but just yeah, there were a few sort of details that, around

اما فقط بله، چند نوع جزئیات وجود داشت که در مورد

flights and hotels that we just need to sort out, having to sort it out on Friday, but we weren't able to anyway.

پروازها و هتل ها فقط باید آنها را مرتب کنیم، باید آنها را در روز جمعه مرتب کنیم، اما به هر حال نتوانستیم.

So hopefully that doesn't matter now. Well, I'm just explaining.

پس امیدوارم الان مهم نباشه خب من فقط دارم توضیح میدم

Yeah, the exact date will be announced shortly next Sunday or we will revealed.

بله، تاریخ دقیق به زودی یکشنبه آینده اعلام خواهد شد یا ما فاش خواهیم کرد.

And of course like like we normally do Steve, there will be maybe a group that we will we will set aside

و البته مانند ما معمولاً استیو، ممکن است گروهی وجود داشته باشد که ما آنها را کنار می گذاریم

and then you can join that group and then we will give you all of the actual details.

و سپس شما می توانید به آن گروه بپیوندید و سپس ما تمام جزئیات واقعی را به شما ارائه می دهیم.

But next Sunday we will tell you roughly when we will be in Paris.

اما یکشنبه آینده تقریباً به شما خواهیم گفت که چه زمانی در پاریس خواهیم بود.

So that is quite exciting.

بنابراین بسیار هیجان انگیز است.

And I have to say, can I just say I really feel as if we need a break,

و باید بگویم، آیا می‌توانم بگویم واقعاً احساس می‌کنم که به یک استراحت نیاز داریم،

to be honest, even though we've just had Christmas, but we were quite busy early over Christmas.

صادقانه بگویم، حتی اگر به تازگی کریسمس را سپری کرده‌ایم، اما در اوایل کریسمس کاملاً مشغول بودیم.

Yes, yes. But we did a live stream on Christmas Day and on New Year's Day.

بله، بله. اما ما در روز کریسمس و در روز سال نو یک پخش زنده انجام دادیم.

So yes, we were quite busy.

پس بله، ما خیلی شلوغ بودیم.

I mean, I didn't do much.

یعنی کار زیادی نکردم.

I just sat here and sort of talked.

من اینجا نشستم و یه جورایی حرف زدم.

But Mr. Duncan had to do all the preparations.

اما آقای دانکن باید تمام مقدمات را انجام می داد.

You did. So, yes. I mean, you've never really.

شما انجام دادید. بنابراین، بله. منظورم این است که شما هرگز واقعاً.

I mean, in most people's jobs, if you work for somebody else, you get a break, don't you?

منظورم این است که در مشاغل بیشتر افراد، اگر برای شخص دیگری کار کنید، استراحت می کنید، اینطور نیست؟

You get a proper holiday?

تعطیلات مناسبی دارید؟

Yes. A week you might get four, four weeks holiday a year or 25 days or something.

بله. یک هفته ممکن است چهار، چهار هفته تعطیلی در سال یا 25 روز یا چیزی شبیه به آن داشته باشید.

And then you can forget about work.

و سپس می توانید کار را فراموش کنید.

But Mr.

اما آقای

Duncan, because he works for himself and a lot of you may well have your own business or work for yourself.

دانکن، چون او برای خودش کار می کند و بسیاری از شما ممکن است کسب و کار خود را داشته باشید یا برای خودتان کار کنید.

It's very difficult to actually take a break, because if you're not working, you're not earning.

واقعاً استراحت کردن بسیار دشوار است، زیرا اگر کار نکنید، درآمدی ندارید.

So, you know, mind you, having said that, Mr. Duncan loves what he's doing.

بنابراین، می دانید، توجه داشته باشید، با گفتن این موضوع، آقای دانکن عاشق کاری است که انجام می دهد.

Yeah. And technically, technically, it isn't a business.

آره و از نظر فنی، فنی، این یک تجارت نیست.

I have to run it like a business. But the only difference is this business

من باید آن را مانند یک تجارت اداره کنم. اما تنها تفاوت این است که این تجارتی

that I run

که من اداره می کنم

is isn't very profitable because I do everything for free, so I give everything away.

این است که خیلی سودآور نیست زیرا همه کارها را رایگان انجام می دهم، بنابراین همه چیز را می دهم.

So that's that's one of the slight problems.

پس این یکی از مشکلات جزئی است.

But that's the reason also why I have to do it all the time.

اما به همین دلیل است که باید همیشه این کار را انجام دهم.

So YouTube never gives me a holiday.

بنابراین یوتیوب هرگز به من تعطیلات نمی دهد.

They never say, oh hello Mr. Duncan, you can take a holiday now. Have a rest.

آنها هرگز نمی گویند، اوه سلام آقای دانکن، شما می توانید در حال حاضر تعطیلات بگیرید. استراحت کن

They never do that. I have to do this all the time. And and Christmas.

آنها هرگز این کار را نمی کنند. من باید همیشه این کار را انجام دهم. و و کریسمس.

It was a busy period, to be honest, Vita says, denoting a sin that is not regarded as depriving the soul of divine grace.

ویتا می‌گوید، صادقانه بگویم، دوران پرمشغله‌ای بود، که به گناهی اشاره می‌کند که به‌عنوان سلب روح از فیض الهی تلقی نمی‌شود.

Oh, yes.

اوه، بله.

Well, I suppose if you take it to its absolute meaning, I suppose that that would be the way you would

خب، گمان می‌کنم اگر آن را به معنای مطلقش ببرید، گمان می‌کنم که به

sort of look at it. I suppose sin.

نوعی به آن نگاه کنید. به گمانم گناه

I always remember that great

من همیشه آن

Pet Shop Boys song from the 1980s, it's a sin.

آهنگ عالی پسران پت شاپ را از دهه 1980 به یاد دارم، این یک گناه است.

Brilliant. Giovanni is having a piece of fruit cake.

درخشان جیووانی در حال خوردن یک کیک میوه ای است.

Oh, and a cup of tea.

اوه، و یک فنجان چای.

We've got to wait

ما باید

40 minutes before we can have ours.

40 دقیقه صبر کنیم تا بتوانیم مال خود را داشته باشیم.

Yes, we only have 40 minutes left today.

بله، امروز فقط 40 دقیقه فرصت داریم.

We are looking at an interesting group of words.

ما در حال بررسی یک گروه جالب از کلمات هستیم.

So today I thought we would look at a group of words, have them together, and look at the ways in which they can be used.

بنابراین امروز فکر کردم که به گروهی از کلمات نگاه کنیم، آنها را با هم داشته باشیم و به راه‌هایی که می‌توان از آنها استفاده کرد نگاه کنیم.

By the way, fruit cake.

در ضمن کیک میوه ای.

Fruit cake can also be a phrase for a crazy person.

کیک میوه ای هم می تواند یک عبارت برای یک دیوانه باشد.

If we describe someone as a fruit cake, it means they are a little bit crazy.

اگر کسی را به عنوان کیک میوه ای توصیف کنیم، به این معنی است که او کمی دیوانه است.

I don't like fruit cake, but I know some people do.

من کیک میوه ای دوست ندارم، اما می دانم که بعضی ها دوست دارند.

Giovana is also having a nice cup of tea with it as well.

جیووانا نیز با آن یک فنجان چای خوب می خورد.

Today Steve, we are looking at words and phrases connected to not just one word.

امروز استیو، ما به کلمات و عبارات مرتبط با یک کلمه نگاه می کنیم.

No, we've we've decided to go all the way.

نه، ما تصمیم گرفته ایم تا آخر راه برویم.

Today we are looking at words connected to stand, sit, lean and also lie

امروز ما به کلمات مرتبط با ایستادن، نشستن، تکیه دادن و همچنین دروغ گفتن

very interesting words because some of these words

کلمات بسیار جالب توجه می کنیم زیرا برخی از این کلمات در

can actually be used in more than one way, which I actually find quite interesting itself.

واقع می توانند به بیش از یک روش استفاده شوند که در واقع به نظر من بسیار جالب است.

So we will look first of all at, well, the first word, which is stand to stand.

بنابراین ما اول از همه به اولین کلمه که ایستادن است نگاه خواهیم کرد.

When we think of standing, you often think of a person standing just like the little pictures underneath me.

وقتی به ایستادن فکر می کنیم، اغلب به شخصی فکر می کنید که درست مثل عکس های کوچک زیر من ایستاده است.

A person is standing upright, something is upright.

یک نفر ایستاده است، یک چیزی درست است.

And of course it can refer to anything really, can't it, Steve?

و البته واقعاً می تواند به هر چیزی اشاره کند، اینطور نیست، استیو؟

It can.

می تواند.

If you refer to an object, an object can also stand up.

اگر به یک شی اشاره می کنید، یک شی نیز می تواند بایستد.

A person might stand if they are upright, standing on their feet to be in an upright position.

ممکن است فردی در صورت ایستادن بایستد و روی پاهای خود بایستد تا در وضعیت عمودی قرار گیرد.

Of course, we can also use it as a noun to describe something that you use

البته، ما همچنین می‌توانیم آن را به عنوان یک اسم برای توصیف چیزی استفاده کنیم که

to support another thing, a type of stand.

برای پشتیبانی از چیز دیگری، یک نوع پایه استفاده می‌کنید.

Quite often in my studio I use stands to put things on top so they have some sort of solid support.

اغلب در استودیوی خود از پایه برای قرار دادن چیزها در بالا استفاده می کنم تا نوعی پشتیبانی محکم داشته باشند.

Yes, so they use giving a presentation and you might want to stand to put your papers on or stand to put a vase on

بله، بنابراین آنها از ارائه استفاده می کنند و شما ممکن است بخواهید بایستید تا کاغذهای خود را روی آن قرار دهید یا بایستید تا یک گلدان روی

something like that,

چیزی بگذارید،

or you could stand for an election, couldn't you?

یا می توانید در انتخابات شرکت کنید، اینطور نیست؟

That's another way of using it to put yourself forward in a campaign, normally a type of election campaign that is true.

این روش دیگری برای استفاده از آن برای مطرح کردن خود در یک کمپین است، معمولاً نوعی کمپین انتخاباتی که درست است.

So stand can be used in many different ways to stand up.

بنابراین می توان از پایه به روش های مختلف برای ایستادن استفاده کرد.

We stand up as the action.

ما به عنوان عمل می ایستیم.

You are doing it to stand up, stand up.

شما این کار را انجام می دهید تا بایستید، بایستید.

And as the past we can say to be stood you, you are stood in a certain place.

و به عنوان گذشته می توانیم بگوییم که شما در یک مکان خاص ایستاده اید.

You are stood at the door.

تو دم در ایستاده ای

You are stood in the classroom to stand up or to be stood in a certain place.

شما را در کلاس ایستاده اند تا بایستید یا در مکان خاصی بایستید.

It sounds odd as a past word, but it is definitely it to be left standing.

به‌عنوان یک کلمه گذشته عجیب به نظر می‌رسد، اما قطعاً باید آن را ثابت نگه داشت.

Mr.. Steve, this is something that happens a lot in my life, by the way.

آقای استیو، اتفاقاً این چیزی است که در زندگی من زیاد اتفاق می افتد.

I find myself quite often left standing to be left behind, Mr.

من اغلب خود را در حالت ایستاده رها می‌کنم تا پشت سر بگذارم، آقای

Steve, or to be left alone, waiting.

استیو، یا تنها بمانم و منتظر بمانم.

Yes, you.

بله، شما.

If somebody gets off to a good start on something, maybe a project at work,

اگر کسی شروع خوبی در کاری داشته باشد، شاید پروژه ای در محل کار،

maybe they're running, somebody might say, and you've been left behind.

ممکن است در حال اجرا باشد، ممکن است کسی بگوید، و شما عقب مانده اید.

Somebody. Somebody might say, oh, they've left you standing.

کسی ممکن است کسی بگوید، اوه، آنها تو را ایستاده اند.

The implication being that that they are achieving beyond, far beyond what you're doing.

مفهوم آن این است که آنها به فراتر از آنچه شما انجام می دهید، دست می یابند.

So two people at work could be going through a target of some description, say it's in sales,

بنابراین دو نفر در محل کار ممکن است هدفی را دنبال کنند، مثلاً بگوییم در فروش است،

but one person, one colleague is beating you.

اما یک نفر، یک همکار شما را کتک می‌زند.

Your manager might say, well, they've left you standing.

مدیر شما ممکن است بگوید، خوب، آنها شما را رها کرده اند.

Or a colleague might say, it just means that, you know, you haven't moved.

یا یکی از همکاران ممکن است بگوید، این فقط به این معنی است که، می دانید، شما حرکت نکرده اید.

The implication here is movement along a pathway, some objective,

مفهوم اینجا حرکت در امتداد یک مسیر است، یک هدف،

and you're just being stood in one place and the other person has moved away from you.

و شما فقط در یک مکان ایستاده اید و شخص دیگر از شما دور شده است.

And whatever that endeavour is

و هر چه اسم آن تلاش باشد،

called, they left you standing.

تو را ایستاده اند.

It could be a race, you could be running, you could be cycling, but it could also be

این می تواند یک مسابقه باشد، شما می توانید دویدن، می توانید دوچرخه سواری کنید، اما همچنین می تواند از

in a job in terms of how well you're doing in that job compared to your colleagues, I suppose.

نظر عملکرد شما در آن کار در مقایسه با همکارانتان در یک شغل باشد.

Another phrase, another phrase you could use, Steve, is to be left in the dust.

عبارت دیگر، عبارت دیگری که می توانید استفاده کنید، استیو، رها شدن در غبار است.

Left in the dust. Yeah, exactly.

در غبار رها شده است. آره دقیقا

Yeah. You could, you could, you could use that in exactly the same way.

آره شما می توانید، شما می توانید، شما می توانید آن را دقیقا به همان روش استفاده کنید.

I mean, in a way you could say that you could use it as a synonym for when, when we the word

منظورم این است که به نوعی می‌توانید بگویید که می‌توانید آن را به عنوان مترادف زمانی استفاده کنید، وقتی که ما کلمه‌ای که

we use it earlier to bear, a responsibility.

قبلاً از آن استفاده می‌کنیم، مسئولیتی را تحمل می‌کنیم.

You know, to stand responsibility.

می دانید، مسئولیت پذیرفتن

You could use that in a similar way, couldn't you, Mr. Duncan? Yeah.

شما می توانید از آن به روشی مشابه استفاده کنید، نمی توانید، آقای دانکن؟ آره

To withstand something. Yes.

برای تحمل چیزی بله.

So you have been left to, to,

بنابراین شما به،

I don't know, to, to, to run something or to take charge of something.

نمی دانم، به، به، اداره کردن یا به عهده گرفتن مسئولیت چیزی سپرده شده اید.

You've been left standing or of course to be left alone waiting as well.

شما ایستاده اید یا البته تنها مانده اید و منتظر مانده اید.

You can be left standing outside the shop or a cinema.

می توانید بیرون از مغازه یا سینما ایستاده باشید.

Maybe you were going on a date in the other person did not turn up.

شاید شما در حال رفتن به یک قرار در فرد دیگر به نوبه خود.

We can say that you were left standing.

می توان گفت که شما ایستاده اید.

Unfortunately, you were left waiting or you were stood up.

متأسفانه منتظر ماندید یا ایستاده بودید.

Oh yes, I like that one left standing or stood up.

اوه بله، من آن را دوست دارم که ایستاده یا ایستاده باشد.

No one.

هیچ کس.

It's a it's a negative phrase, really.

این یک عبارت منفی است، واقعا.

That sort of gives the implication that you're not performing as well as you should do.

این به معنای این است که شما آنطور که باید عملکرد خوبی ندارید.

If you're left standing. Yes.

اگر ایستاده اید بله.

So being in a racing, I don't know, a type of race, maybe two racing cars, the one is faster and you were left standing.

بنابراین در یک مسابقه، نمی دانم، یک نوع مسابقه، شاید دو ماشین مسابقه، یکی سریعتر است و شما ایستاده اید.

Or at least it it appears as if you were to stand up for yourself.

یا حداقل به نظر می رسد که شما قرار است برای خود دفاع کنید.

Oh, yes.

اوه، بله.

Maybe it's maybe it's school.

شاید این شاید مدرسه است.

Perhaps there is someone who is picking on you. They are a bully.

شاید کسی هست که شما را انتخاب می کند. آنها یک قلدر هستند.

And one day they come up and they want to have a fight.

و یک روز می آیند و می خواهند دعوا کنند.

Well, maybe you have to stand up for yourself.

خوب، شاید شما باید برای خودتان بایستید.

You have to defend yourself.

باید از خودت دفاع کنی

You have to fight back to stand up for yourself.

شما باید برای دفاع از خود مبارزه کنید.

So maybe a situation where you have to assert your own power or your force

بنابراین ممکن است موقعیتی که در آن مجبور باشید قدرت خود یا نیروی خود را

against another person who is, let's face it, they are being quite mean to you as well.

در مقابل شخص دیگری اعمال کنید که، اجازه دهید با آن روبرو شویم، آنها نیز نسبت به شما بسیار بد رفتار می کنند.

Yes. Your parents, you might there might be you might be facing bullying at school when you were a child

بله. والدین شما، ممکن است در دوران کودکی شما در مدرسه با قلدری روبرو شوید

and, you know, you went back crying to your, your parents because you were so upset.

و می دانید که به دلیل ناراحتی و ناراحتی به نزد والدین خود گریه می کردید .

Your father or mother might say to you, you know, you've got to stand up for yourself.

پدر یا مادرتان ممکن است به شما بگویند، می دانید، باید از خود دفاع کنید.

You've got to, you know, face that opponent, that person, and give them as good as they get,

می‌دانی، باید با آن حریف، آن شخص روبه‌رو شوی، و به اندازه‌ای که دارند به او بدهی، می‌دانی

you know, give, give them as good as if you've got, stand up for yourself.

، به آن‌ها بدهی، به اندازه‌ای که داری، برای خودت بایستی.

Because the implication being that if you don't,

زیرا مفهوم این است که اگر این کار را نکنید،

you will be, you know, you'll always be under achieving or you won't resolve, issues that happen to you. Yes,

خواهید بود، می دانید، همیشه تحت دستیابی خواهید بود یا حل نخواهید کرد، مسائلی که برای شما اتفاق می افتد. بله،

in your life to stand up for yourself.

در زندگی شما برای دفاع از خود.

It's a lesson that we all have to learn.

این درسی است که همه ما باید یاد بگیریم.

And often we have to do this at work.

و اغلب ما مجبوریم این کار را در محل کار انجام دهیم.

Don't with as a work meeting.

به عنوان یک جلسه کاری انجام ندهید.

And if you've got a particular point of view or an idea that you want to put across,

و اگر دیدگاه یا ایده خاصی دارید که می خواهید مطرح کنید،

and other people might be criticising you or pointing out all the negatives, then you might want to assert yourself.

و ممکن است دیگران از شما انتقاد کنند یا به تمام نکات منفی اشاره کنند، ممکن است بخواهید خودتان را مطرح کنید.

You might want to stand up for yourself and say, no, I believe in this because.

ممکن است بخواهید از خودتان دفاع کنید و بگویید، نه، من به این اعتقاد دارم زیرا.

Because in you, you give the reasons instead of just saying, oh, right. I don't know that.

چون در تو به جای اینکه فقط بگویی، اوه، درست، دلیل می آوری. من این را نمی دانم.

All right then, if you don't think it's a good idea, you know, somebody might.

خوب پس، اگر فکر نمی کنید این ایده خوبی است، می دانید، کسی ممکن است.

Well, come on, stand up for yourself. If you believe in this.

خب بیا جلو خودت بایست اگر به این اعتقاد دارید.

Then, you know, start putting forward the reasons why.

سپس، می دانید، شروع به ارائه دلایل کنید. البته یک

Another good phrase, of course, is to fight your corner, to fight your corner.

جمله خوب دیگر این است که گوشه خود را بجنگید، گوشه خود را بجنگید.

So you are standing up for yourself.

پس برای خودت می ایستی.

Now, can I just say that Palmira has come up with an interesting word

حالا فقط می توانم بگویم پالمیرا کلمه جالبی را

bystander.

در نظر گرفته است.

A person who is a bystander.

فردی که نظاره گر است.

A bystander is someone who is around, standing around normally something happening.

نظاره گر کسی است که در اطراف است و به طور معمول چیزی در حال وقوع است.

And quite often that person will will not get involved with what is happening.

و اغلب اوقات آن شخص درگیر اتفاقاتی که در حال رخ دادن است نمی شود.

So there might be many situations where something is happening and other people just stand around watching.

بنابراین ممکن است موقعیت‌های زیادی وجود داشته باشد که اتفاقی در حال رخ دادن باشد و افراد دیگر فقط به تماشای آن بنشینند.

They they don't help, they don't get involved.

آنها کمک نمی کنند، درگیر نمی شوند.

We describe them as bystanders.

ما آنها را تماشاچی توصیف می کنیم.

That could be a crime.

این می تواند جرم باشد.

Being committed and people, you know, or there could be a car accident, a fire.

متعهد بودن و مردم، می دانید، یا ممکن است یک تصادف رانندگی، آتش سوزی رخ دهد.

And people tend to gather, don't they, when these sort of unusual events happen.

و مردم تمایل به جمع شدن دارند، اینطور نیست، وقتی این نوع حوادث غیرعادی اتفاق می افتد.

And, you might find reporters coming along to the scene of,

و ممکن است خبرنگارانی را بیابید که به صحنه

of a crime or, or a fire or something like that or something bad that's happened.

جنایت، یا آتش سوزی یا چیزی شبیه به آن یا اتفاق بدی که روی داده است می آیند.

And they'll talk to the bystanders. Yeah.

و با تماشاگران صحبت خواهند کرد. آره

So the people that were not involved in the actual thing that was happening, but were there just watching

بنابراین افرادی که درگیر اتفاقات واقعی نبودند ، بلکه فقط در حال تماشا بودند

and not passively and not taking any action one way or the other.

و نه منفعلانه و هیچ اقدامی به این صورت انجام نمی دادند.

I mean, sometimes

یعنی گاهی اوقات

they couldn't.

نمی توانستند.

I mean, if there's a house on fire, for example, there's probably not a lot you can do until the fire service come along. Yes.

منظورم این است که، برای مثال، اگر خانه ای در آتش باشد، احتمالاً تا زمانی که خدمات آتش نشانی نیاید، کارهای زیادی نمی توانید انجام دهید. بله.

But I mean, I think I think in maybe a situation where, where you, you can't help or maybe something

اما منظورم این است که فکر می‌کنم شاید در موقعیتی که شما نمی‌توانید کمک کنید یا شاید چیزی که

you just want to watch for entertainment and even because a bystander at a boxing match, people could be fighting each other, couldn't they?

فقط می‌خواهید برای سرگرمی تماشا کنید، فکر می‌کنم و حتی به این دلیل که یک تماشاگر در یک مسابقه بوکس، مردم می‌توانند با هم دعوا کنند. آنها نه؟

And you might just be. Oh, we've we've all seen that, haven't we?

و شما ممکن است فقط باشید. اوه، همه ما این را دیده ایم، نه؟

People fighting, at work, shouting at each other in the street, in a pub and then, you know, you stand back and watch what's happening.

مردم در حال دعوا کردن، سر کار، فریاد زدن بر سر همدیگر در خیابان، در یک میخانه و سپس، می دانید، عقب می ایستید و تماشا می کنید که چه اتفاقی می افتد.

You're a bystander, not necessarily a negative thing.

شما یک نظاره گر هستید، نه لزوماً یک چیز منفی.

Although in the, in the instance that,

اگرچه در موردی که می

Saturday, you know, mentioned, I think it was Saturday night, wasn't it?

دانید شنبه اشاره کردید، فکر می کنم شنبه شب بود، اینطور نیست؟

Palmira.

پالمیرا.

Then yes.

سپس بله.

The bystanders there, people who did nothing, I mean, they might have been fearful in that situation.

اطرافیان آنجا، افرادی که هیچ کاری نکردند، منظورم این است که ممکن است در آن موقعیت ترسیده باشند.

They might have been fearful for their own lives. Yes.

آنها ممکن است برای زندگی خود ترس داشته باشند. بله.

So there might have been reasons.

بنابراین ممکن است دلایلی وجود داشته باشد.

I mean, because if you get yourself involved in certain situations, you might become a martyr.

منظورم این است که اگر خودتان را درگیر شرایط خاصی کنید ممکن است شهید شوید.

And, you know, you might,

و می‌دانی، ممکن است

become a martyr, which is somebody who, who, well, usually die,

شهید شوی، یعنی کسی که معمولاً می‌میرد،

as they're supporting or protecting somebody else.

چون از دیگری حمایت یا محافظت می‌کند.

Interestingly enough, in the Bible,

جالب اینجاست که در کتاب مقدس،

my name is Stephen.

نام من استفان است.

And Stephen was the martyr, wasn't he? The person that gave up his life to to.

و استفان شهید بود، نه؟ کسی که جانش را به او داد

I don't know exactly what what he was doing, but in in the Bible.

من دقیقاً نمی دانم چه می کرد، اما در کتاب مقدس آمده است.

But but probably protecting somebody else. Give up your life for a cause.

اما احتمالاً از شخص دیگری محافظت می کند. زندگی خود را به دلیلی رها کنید.

But anyway, that's nothing to do with what I'm saying here.

اما به هر حال، این ربطی به چیزی که من اینجا می گویم ندارد.

But, you know what? It's like Mr. Duncan and I get talking because I have.

اما، می دانید چیست؟ مثل این است که من و آقای دانکن با هم حرف می زنیم چون دارم.

I have no idea what that is connected to. I just it's a stand your ground.

من نمی دانم به چه چیزی متصل است . من فقط موضع شماست.

So this is very similar to the previous one, actually, to stand up for yourself, to stand your ground means to stay firm.

بنابراین این بسیار شبیه به مورد قبلی است، در واقع، ایستادگی برای خود، ایستادن در موضع خود به معنای محکم ماندن است.

Do not give in.

تسلیم نشوید.

So it is slightly different from the last word.

پس با کلمه آخر کمی متفاوت است.

The last phrase that we have to stand your ground means to stay firm.

آخرین جمله ای که ما باید روی زمین بایستیم به معنای استوار ماندن است.

You are not going to move away.

قرار نیست دور شوید.

You are not going to change your opinion about something you stand your ground.

شما قرار نیست نظر خود را در مورد چیزی که در موضع خود ایستاده اید تغییر دهید.

You don't give in. You will stay firm.

شما تسلیم نمی شوید، محکم خواهید ماند.

You stand your ground. I like that one.

شما روی پای خود ایستاده اید. من آن یکی را دوست دارم.

Yes. Giovanni says I've.

بله. جیووانی می گوید من دارم.

I've learnt recently if I don't stand up for myself when I'm trying to speak English

من اخیراً آموخته ام که اگر وقتی سعی می کنم انگلیسی صحبت کنم از خودم دفاع نکنم

and let myself down with shyness or fear, I won't be able to live my English dream.

و با کمرویی یا ترس خود را ناامید نکنم، نمی توانم رویای انگلیسی خود را زندگی کنم.

Yeah, yeah, that that that's, Exactly.

آره، آره، دقیقا همینطوره.

Yeah, that's slightly different, but it's definitely connected. Yes. It that you just need that.

بله، کمی متفاوت است، اما قطعاً مرتبط است. بله. این که شما فقط به آن نیاز دارید.

That's probably about assertiveness but yeah. Stand your ground.

این احتمالاً مربوط به قاطعیت است، اما بله. روی پای خود بایستید

If somebody is, for example, interrupting you at work, you're trying to put your point of view across

به عنوان مثال، اگر شخصی در محل کار شما را قطع می کند، شما سعی می کنید دیدگاه خود را به گوش دیگران برسانید

and somebody keeps interrupting you stand your ground.

و کسی مدام حرف شما را قطع می کند.

Just keep putting your, you know, just firmly put your point across in an assertive rather than an aggressive manner.

می دانی، فقط به بیان حرف هایت ادامه بده، فقط قاطعانه نظرت را به صورت قاطعانه و نه تهاجمی بیان کن.

There's quite a difference between being assertive and being aggressive.

بین قاطع بودن و پرخاشگر بودن کاملاً تفاوت وجود دارد.

I'm just agreeing with Mr.

من فقط با آقای

Steve. Do you like that?

استیو موافقم. آیا شما آن را دوست دارید؟

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Steve, you stand in for someone to stand in for someone means to to take someone's place.

استیو، تو در مقابل کسی ایستاده ای که در مقابل کسی بایستی یعنی جای کسی را بگیری.

So maybe if someone is on duty,

بنابراین شاید اگر کسی در حال انجام وظیفه است،

you might come along and take their plates so they will go.

شما بیایید و بشقاب های او را بردارید تا او برود.

Maybe they leave their their shift is finished.

شاید آنها را ترک کنند شیفتشان تمام شده است.

So you will stand in for that person.

بنابراین شما به جای آن شخص می ایستید.

Or quite likely they are just going for a short break.

یا به احتمال زیاد آنها فقط برای یک استراحت کوتاه می روند.

So they will go for a break and you will stand in

بنابراین آنها برای استراحت خواهند رفت و شما

for that person to to stand in, to take someone's place, normally temporarily for a short period of time.

برای آن شخص می ایستید تا در آن بایستد، تا جای کسی را بگیرد، معمولاً به طور موقت برای مدت کوتاهی.

So maybe if a person is hosting a show for example.

بنابراین شاید اگر یک نفر به عنوان مثال میزبان یک برنامه باشد.

So maybe one week I am unable to do this. So

بنابراین شاید یک هفته نتوانم این کار را انجام دهم. بنابراین

and I,

و من،

I know this is never going to happen, but the way maybe Mr.

می‌دانم که این هرگز اتفاق نخواهد افتاد، اما راهی که شاید آقای

Steve will stand in for me. So instead.

استیو از من دفاع کند. بنابراین در عوض.

So instead of me being here, it will be Mr.

بنابراین به جای اینکه من اینجا باشم، این آقای استیو خواهد بود که

Steve presenting English Addict.

انگلیسی معتاد را ارائه می دهد.

Yes. Well, yes. As you say, that's never going to happen.

بله. خوب، بله. همانطور که شما می گویید، این هرگز اتفاق نخواهد افتاد.

But yes, you might go to see a show

اما بله، شما ممکن است برای دیدن یک نمایش بروید

and you're expecting a star, or you're going to see this show because there's a particular star going to be in this show.

و منتظر یک ستاره باشید، یا قرار است این نمایش را ببینید زیرا یک ستاره خاص در این برنامه حضور دارد.

And then when you get there, that particular person is ill on that night, and there's a there's

و وقتی به آنجا رسیدید، آن شخص خاص در آن شب بیمار است، و

a standing actor or performer that will do that job temporarily.

یک بازیگر یا مجری ایستاده وجود دارد که آن کار را به طور موقت انجام می دهد.

As Mr. Duncan says, you might stand in for somebody at work.

همانطور که آقای دانکن می گوید، شما ممکن است در محل کار به جای کسی بایستید.

You know, you might somebody might be sick at work, and your boss phoned up and says, you know, can you stand in for Graham?

میدونی، ممکنه یه نفر سر کار مریض باشه، و رئیست زنگ بزنه و بگه، میدونی، می تونی برای گراهام بایستی؟

He's not very well today.

امروز حالش خیلی خوب نیست

Can you come in? So you're standing in for them?

میشه بیای داخل؟ پس شما برای آنها ایستاده اید؟ به

Not literally standing. Although you might be if you're working in a shop, for example.

معنای واقعی کلمه ایستاده نیست. اگر چه برای مثال اگر در یک مغازه کار می کنید ممکن است چنین باشید.

Yes, but the phrase is is used to say that you are taking the place of somebody.

بله، اما از این عبارت استفاده می شود که شما جای کسی را می گیرید.

Yeah. As Mr. Duncan saying it is being used.

آره همانطور که آقای دانکن گفت از آن استفاده می شود.

It is being used figuratively in that sense, yes.

به این معنا به صورت مجازی استفاده می شود، بله.

That's it.

همین.

Of course, in a movie. In a movie, a person might stand in for an actor.

البته در یک فیلم. در یک فیلم، ممکن است یک نفر به جای یک بازیگر ایستادگی کند.

Maybe if they are performing a very dangerous stunt, maybe they have to fall out of a window or or something else that's very dangerous.

شاید اگر آنها یک شیرین کاری بسیار خطرناک انجام می دهند، شاید مجبور شوند از پنجره بیفتند یا چیز دیگری که بسیار خطرناک است.

So maybe a person will stand in for that actor.

بنابراین شاید یک نفر به جای آن بازیگر ایستادگی کند.

They will do the dangerous thing instead of the actor to protect them, so they don't get hurt and injured.

آنها به جای بازیگر برای محافظت از آنها کار خطرناک را انجام می دهند تا آسیبی نبینند و زخمی نشوند.

To stand or not stand.

ایستادن یا عدم ایستادن.

Something.

یه چیزی

So if you can stand something or maybe not stand something to be able to bear.

بنابراین اگر می توانید چیزی را تحمل کنید یا شاید چیزی را تحمل نکنید که بتوانید تحمل کنید.

So here we are again.

بنابراین ما دوباره اینجا هستیم.

We are using the word bear, which we used earlier to stand something or not stand.

ما از کلمه خرس استفاده می کنیم که قبلاً برای ایستادن یا ایستادن چیزی استفاده می کردیم.

So something you are able to bear, something you cannot bear.

بنابراین چیزی که شما قادر به تحمل آن هستید، چیزی که نمی توانید تحمل کنید.

You might also say tolerate and not tolerate something you feel comfortable with and something you don't feel comfortable with.

همچنین ممکن است بگویید چیزی را که با آن احساس راحتی می کنید و چیزی که با آن احساس راحتی نمی کنید تحمل کنید و تحمل نکنید.

Yes, you might have, I don't know.

بله، ممکن است داشته باشید، نمی دانم.

You might have injured yourself and you might be in pain, you know, severe pain.

ممکن است خود را زخمی کرده باشید و ممکن است درد داشته باشید، می دانید، درد شدید.

You might have cut yourself or broken your leg or something like that. Can you stand the pain?

ممکن است خود را بریده باشید یا پای خود را شکسته باشید یا چیزی شبیه به آن. آیا تحمل درد را دارید؟

You might say, I can't stand it.

شاید بگویید من نمی توانم تحمل کنم.

It's too painful. I just can't stand it.

خیلی دردناک است. من فقط نمی توانم آن را تحمل کنم.

It means you.

یعنی تو

It's so bad you're not able to bear that inconvenience or that hurt or that pain.

خیلی بد است که نمی‌توانید آن ناراحتی یا درد یا آن درد را تحمل کنید.

Nuh You might have lost a loved one.

نوح شما ممکن است یکی از عزیزان خود را از دست داده باشید. یه

There's another example.

مثال دیگه هم هست

You know, you find that very hard to bear. You just can't stand it.

میدونی تحملش برات خیلی سخته شما فقط نمی توانید آن را تحمل کنید.

Or you might be a person that you don't like.

یا ممکن است فردی باشید که دوست ندارید.

I just can't stand them.

من فقط نمی توانم آنها را تحمل کنم.

I can't stand him a lot.

من نمی توانم او را زیاد تحمل کنم.

A lot of people say that about me.

خیلی ها این را در مورد من می گویند.

They said that, Mr. Duncan, that Englishmen like.

گفتند آقای دانکن که انگلیسی ها دوست دارند.

I can't stand him.

من نمی توانم او را تحمل کنم.

Yes, well, some people might say.

بله، خوب، ممکن است برخی بگویند.

Can you stand him, too? Sure. We invite you.

آیا شما هم می توانید او را تحمل کنید؟ مطمئنا ما شما را دعوت می کنیم.

We invite, Julie to the party. Okay?

ما جولی را به مهمانی دعوت می کنیم. باشه؟

And somebody might say, oh, I can't stand, but somebody else might say, well, well, I can stand them.

و یکی ممکن است بگوید، اوه، من نمی توانم تحمل کنم، اما یکی دیگر ممکن است بگوید، خوب، خوب، من می توانم آنها را تحمل کنم.

So we'll invite them, bear them, stand them

بنابراین ما آنها را دعوت می کنیم، آنها را تحمل می کنیم، آنها را می ایستیم

to stand something, to be a.

تا چیزی را بایستند، و یک نفر باشند.

No one's saying that they can't stand you, Mr. Duncan. Surely not.

هیچ کس نمی گوید که آنها نمی توانند شما را تحمل کنند، آقای دانکن. مطمئنا نه.

Well, they normally don't tell me. They just.

خوب، آنها معمولا به من نمی گویند. آنها فقط

They just choose not to watch with their finger.

آنها فقط انتخاب می کنند که با انگشت خود تماشا نکنند.

I can't stand it any longer.

دیگه نمیتونم تحمل کنم

Yes. This the situation that's upsetting you.

بله. این وضعیتی است که شما را ناراحت می کند.

And you've put up with it and put up with it.

و شما آن را تحمل کرده اید و آن را تحمل کرده اید.

You've kept quiet and suddenly no more.

تو سکوت کردی و ناگهان دیگر هیچ.

You lose your temper.

اعصاب خود را از دست می دهید.

I can't stand this anymore.

من دیگر نمی توانم این را تحمل کنم.

Get out, all of you!

همه بیرون بروید!

Okay, something like that.

باشه یه همچین چیزی

You know, that's when you reduce that. I love it when Mr. Steve gets excited to sit. Here we go, Steve.

می دانی، آن وقت است که آن را کاهش می دهی. وقتی آقای استیو برای نشستن هیجان زده می شود، دوست دارم. ما به اینجا می رویم، استیو.

He's the next one to sit.

او نفر بعدی است که می نشیند.

You can see sitting down Mr.

می توانید نشستن ببینید آقای

Steve likes to sit.

استیو دوست دارد بنشیند.

I like to stand.

دوست دارم بایستم

So quite often when I'm presenting my live streams or doing anything, in fact, I will stand.

بنابراین اغلب زمانی که من جریان های زنده خود را ارائه می دهم یا هر کاری انجام می دهم، در واقع می ایستم.

Mr. Steve likes

آقای استیو دوست دارد

to sit,

بنشیند،

to sit, to relax in a sitting position you are set.

بنشیند و در حالت نشسته ای که شما تنظیم کرده اید استراحت کند.

So we often say set.

بنابراین اغلب می گوییم مجموعه.

So that is actually what you are doing as you are being looked at, you are sat in a chair.

بنابراین در واقع همان کاری است که شما انجام می دهید در حالی که به شما نگاه می شود، روی یک صندلی نشسته اید.

You are sat in the corner of Mr..

شما در گوشه

Mr. Duncan studio

استودیوی آقای دانکن نشسته اید

for if you've got a pet dog you might tell them to sit.

که اگر سگ خانگی دارید می توانید به آنها بگویید بنشینند.

Yes. Fido sit as an instruct dog as an instruction.

بله. فیدو به عنوان یک آموزش به عنوان یک سگ آموزشی بنشیند.

Or sometimes if you're being, if someone's annoying you in a room, you might just say, sit.

یا گاهی اوقات اگر هستید، اگر کسی در اتاقی شما را آزار می دهد، ممکن است بگویید، بنشین.

Because, they're annoying you and you want them to, shut up.

زیرا، آنها شما را آزار می دهند و شما می خواهید، ساکت شوید.

So to sit in a chair or even sit on a sofa or couch.

بنابراین برای نشستن روی یک صندلی یا حتی نشستن روی مبل یا کاناپه.

So in British English we normally say sofa.

بنابراین در انگلیسی بریتانیایی معمولاً می گوییم مبل.

In American English they might say couch.

در انگلیسی آمریکایی ممکن است بگویند couch.

And of course here we can also say settee as well.

و البته در اینجا می‌توانیم به صندلی صندلی هم بگوییم.

Settee is another word for sofa or couch as well.

ست یک کلمه دیگر برای مبل یا کاناپه نیز هست. کریستی می‌گوید:

Sit in a relaxed up way just about you can't do you say sit in a chair or on a chair, says Christie.

آرام بنشینید، فقط نمی‌توانید بگویید روی یک صندلی یا روی یک صندلی بنشینید.

That's very good, very good question.

این خیلی خوب است، سوال بسیار خوبی است.

It does depend on whether the surface is flat or whether it comes around you.

این بستگی به این دارد که سطح آن صاف باشد یا به اطراف شما بیاید.

So you might sit in a chair.

بنابراین ممکن است روی یک صندلی بنشینید.

Quite often people will say, sit in a chair if it is comfortable.

اغلب مردم می گویند اگر راحت است روی صندلی بنشینید.

So you might say that Mr.

بنابراین ممکن است بگویید که آقای

Stevens is sitting in his chair because it comforts him.

استیونز روی صندلی خود نشسته است زیرا به او آرامش می دهد.

It comes around.

این اطراف می آید.

But if you are just sitting on a very flat, hard surface, you sit on something.

اما اگر فقط روی یک سطح بسیار صاف و سخت نشسته اید، روی چیزی می نشینید.

Yeah.

آره

So I'm sitting in this chair because the chair has, ums here and, I'm literally inside the chair.

بنابراین من روی این صندلی می نشینم زیرا صندلی اینجاست و من به معنای واقعی کلمه داخل صندلی هستم.

Whereas if I was just on a bench I would be sitting on the bench

در حالی که اگر من فقط روی یک نیمکت بودم، روی نیمکت می نشستم

because it would be flat, I would be on top of it.

چون صاف بود، بالای آن بودم.

It's not in it.

در آن نیست.

It's very similar to the argument about a boat or ship.

این بسیار شبیه به بحث در مورد یک قایق یا کشتی است.

So are you on a boat or are you in a boat?

پس در قایق هستید یا در قایق هستید؟

Technically you could say both, but if you are in a boat, normally you are sitting actually in the deep part of a of a small rowing boat.

از نظر فنی می توانید هر دو را بگویید، اما اگر در قایق هستید، معمولاً در قسمت عمیق یک قایق پارویی کوچک نشسته اید.

So you are in a boat.

بنابراین شما در یک قایق هستید.

However, if you are on a very large vessel and you are walking and you have lots of space, you are on a ship.

با این حال، اگر در یک کشتی بسیار بزرگ هستید و در حال پیاده روی هستید و فضای زیادی دارید، در یک کشتی هستید.

However, if you go below the deck, then you could say, we can say that you are in the ship. Yes.

با این حال، اگر به زیر عرشه بروید، می توانید بگویید، می توانیم بگوییم که در کشتی هستید. بله.

So there are subtle differences, small differences between those things you get in a car but you get on an escalator.

بنابراین تفاوت‌های ظریف، تفاوت‌های کوچکی بین چیزهایی که در ماشین سوار می‌شوید اما روی پله برقی سوار می‌شوید، وجود دارد.

Because it's flat you're not getting inside.

چون مسطح است که داخل آن نمی شوید.

The in is is short for inside.

in is کوتاه شده برای داخل است.

So that's the way to look at it really.

بنابراین این راهی است که باید به آن نگاه کرد.

And another one.

و یکی دیگر.

Here we go Steve.

در اینجا می رویم استیو.

We are looking at some phrases. Question. Thank you.

ما در حال بررسی برخی عبارات هستیم. سوال متشکرم.

We have some we have some phrases coming up in a moment.

برخی از عبارات را داریم که در یک لحظه بیان می شوند.

You are sitting down.

شما نشسته اید.

You are seated.

تو نشسته ای

So again if you are sitting on a chair we can say that you are seated.

پس اگر دوباره روی صندلی نشسته اید می توانیم بگوییم که نشسته اید.

I am Mr. Steve is seated.

من آقای استیو نشسته است.

He's in a seated position.

او در حالت نشسته است.

So the position of actually sitting

بنابراین موقعیت واقعاً نشستن

and we have some phrases now Steve, some interesting phrases here coming up to sit on one's hand.

و ما اکنون عباراتی داریم که استیو، عبارات جالبی در اینجا آمده است تا روی دست بنشینیم.

You sit on one's hands, or you might say that the person

شما روی دستان خود می نشینید، یا ممکن است بگویید که آن شخص

is sitting on their hands to hesitate or to be reluctant to do something

روی دستان خود نشسته است تا در انجام کاری تردید کند یا از انجام کاری بی میل باشد

in action.

.

So when we say in action, we mean a person is doing nothing.

بنابراین وقتی می گوییم در عمل، منظور ما این است که یک شخص هیچ کاری انجام نمی دهد.

Maybe they don't want to do it, maybe they can't do it, or maybe they just

شاید آنها نمی خواهند این کار را انجام دهند، شاید نمی توانند آن را انجام دهند، یا شاید فقط می

want to push away their responsibility.

خواهند مسئولیت خود را کنار بزنند.

They just sit on their hands.

آنها فقط روی دست می نشینند.

Yes, it's sort of almost synonymous with,

بله، تقریباً مترادف با آن است،

you're putting off doing something as well if you're,

شما انجام کاری را هم به تعویق می اندازید، اگر انجام دهید،

what's another word for putting off doing something that there's a word for that.

چه کلمه دیگری برای به تعویق انداختن انجام کاری است که کلمه ای برای آن وجود دارد.

Postpone, postpone? Yeah, I'm trying to think of it.

به تعویق انداختن، به تعویق انداختن؟ آره سعی میکنم بهش فکر کنم

Yeah. You've got a task to do. Maybe.

آره شما وظیفه ای دارید که باید انجام دهید شاید.

Maybe you want to decorate a room.

شاید بخواهید اتاقی را تزئین کنید.

And, you don't want to do it, and your partner might come in and say, stop sitting on your hands.

و، شما نمی خواهید این کار را انجام دهید، و شریک زندگی شما ممکن است وارد شود و بگوید، دست از نشستن بردار.

Get up and decorate this room. Yes.

برخیز و این اتاق را تزئین کن. بله.

It just means that, you know, because normally, if you're doing something, your arms are doing something.

این فقط به این معنی است که، می دانید، زیرا به طور معمول، اگر شما کاری را انجام می دهید، بازوهای شما در حال انجام کاری هستند.

If you're performing a task you normally do using your hands.

اگر در حال انجام یک کار هستید، معمولاً با استفاده از دستان خود انجام می دهید.

So if you're sitting literally sitting on your hands,

بنابراین اگر به معنای واقعی کلمه روی دستان خود نشسته اید،

it means you're not doing anything because you can't do anything because your hands, you're sitting on your hands.

به این معنی است که شما کاری انجام نمی دهید زیرا نمی توانید کاری انجام دهید زیرا دستان خود، روی دستان خود نشسته اید.

They are inactive.

آنها غیر فعال هستند.

They are inactive.

غیر فعال هستند.

So it is literally right. Meaning you can't do anything because you you might not be sitting on your hands.

پس به معنای واقعی کلمه درست است. به این معنی که شما نمی توانید کاری انجام دهید زیرا ممکن است روی دستان خود ننشینید.

You might have your hands here again, it's the that the phrase is, is used to to highlight the fact that you're being very lazy.

ممکن است دوباره دستان خود را در اینجا داشته باشید، این عبارت است که برای برجسته کردن این واقعیت استفاده می شود که شما بسیار تنبل هستید.

Yes, it's procrastinate. It's figurative.

بله، به تعویق افتاده است. فیگوراتیو است.

That's the word I was looking forward to procrastinate, to put off, doing something.

این کلمه ای است که من مشتاقانه منتظر به تعویق انداختن، به تعویق انداختن، انجام کاری بودم.

I must sit on your hand.

من باید روی دستت بنشینم

My mother told me not to procrastinate because it makes you go behind.

مادرم به من گفت معطل نکن چون باعث می شود عقب نشینی کنی.

Yes. And, to hesitate.

بله. و تردید.

To be reluctant to do something your boss might say.

از انجام کاری که ممکن است رئیستان بگوید بی میل باشید.

Your boss might come into the room and say, what are you doing all sitting on your hands?

رئیس شما ممکن است به اتاق بیاید و بگوید، وقتی روی دستانتان نشسته اید چه می کنید؟

Get to work.

دست به کار شوید.

Yeah.

It's the it's just a phrase indicates that you're probably being a bit lazy.

آره

این فقط یک عبارت است که نشان می دهد شما احتمالاً کمی تنبل هستید.

Moving on to sit in on something.

حرکت کردن برای نشستن روی چیزی

So again, this is a figurative phrase.

پس باز هم این یک عبارت مجازی است.

You sit in on something, we can say that you are sitting in or you sit in on something.

شما روی چیزی می نشینید، می توانیم بگوییم که در آن نشسته اید یا روی چیزی می نشینید.

Quite often this phrase is used when we want to say that a person is attending

اغلب اوقات این عبارت زمانی استفاده می شود که می خواهیم بگوییم شخصی در

something or going somewhere, but they won't be directly involved.

چیزی شرکت می کند یا به جایی می رود، اما مستقیماً درگیر آن نمی شود.

They will just be observing that thing. Perhaps.

آنها فقط آن چیز را مشاهده خواهند کرد. شاید.

Perhaps one day one of Mr.

شاید یک روز یکی از

Steve's bosses will just go with him when he's working, but they will just sit in.

روسای آقای استیو وقتی کار می کند با او برود، اما آنها فقط در آنجا بنشینند.

They won't.

They won't be directly involved in any way.

آنها به هیچ وجه مستقیماً درگیر نخواهند شد.

Yes. We've all been in meetings, maybe at work.

بله. همه ما در جلسات بوده ایم، شاید سر کار.

We might have been asked that, at the last minute, somebody might say, your manager.

ممکن است از ما خواسته شود که در آخرین لحظه ممکن است کسی بگوید مدیر شما.

Oh, can you sit in on this meeting? You don't have to do anything.

اوه، می توانید در این جلسه بنشینید؟ شما مجبور نیستید کاری انجام دهید.

I just want you to sit in and just observe and then report back to me what's, what's happened.

من فقط از شما می خواهم که بنشینید و فقط مشاهده کنید و سپس به من گزارش دهید که چه اتفاقی افتاده است، چه اتفاقی افتاده است. می

You know, your boss might not have time to go to the meeting, but I have another meeting to go to.

دانید، رئیس شما ممکن است وقت نداشته باشد به جلسه برود، اما من یک جلسه دیگر برای رفتن دارم.

I might say, well, can you sit in on this for me?

من ممکن است بگویم، خوب، می توانید برای من در این مورد بنشینید؟

You know, just you just sit there silently.

میدونی، فقط تو ساکت نشستی.

Maybe make the outcome because you might not.

شاید به نتیجه برسید چون ممکن است نشوید.

The other people in the room might not know you that well.

سایر افراد حاضر در اتاق ممکن است شما را به خوبی نشناسند.

Sometimes it can be used, as, like, a passive aggressive thing. Yes.

گاهی اوقات می توان از آن مانند یک چیز تهاجمی منفعل استفاده کرد. بله.

Very good at work. They might get somebody

در کار بسیار خوب است. آنها ممکن است کسی را به عنوان

a boss

یک رئیس

high up in the company.

در شرکت بالا ببرند.

You've all got a meeting, and they might sit in on the meeting,

همه شما یک جلسه دارید، و آنها ممکن است در جلسه بنشینند،

but they will intimidate everybody else because they're, they're they're, you know, a high, you know, director or something.

اما دیگران را بترسانند، زیرا آنها هستند، آنها هستند، می دانید، یک مدیر هستند، می دانید، کارگردان یا چیز دیگری.

They might not say anything, but they'll sit in just to see how your work will be over.

آنها ممکن است چیزی نگویند، اما می نشینند تا ببینند کار شما چگونه تمام می شود.

We can also use that as a, as a, as a way of demonstrating or showing that some sort of protest.

ما همچنین می توانیم از آن به عنوان یک، به عنوان یک، به عنوان راهی برای نشان دادن یا نشان دادن آن نوعی اعتراض استفاده کنیم.

Yes. Is taking place.

بله. در حال انجام است.

A type of sit in might be a group of people who are staying in one place as a protest.

یک نوع تحصن ممکن است گروهی از افراد باشد که به عنوان اعتراض در یک مکان می مانند.

So that also is an interesting use as well. Sitting. Yeah. Yes.

بنابراین این نیز استفاده جالبی است. نشسته آره بله.

Literally you are all sitting down, protesting, moving on to sit something out.

به معنای واقعی کلمه همه شما نشسته اید، اعتراض می کنید، در حال حرکت هستید تا چیزی بنشینید.

So this might even be the opposite of what we just said.

بنابراین این حتی ممکن است برعکس آنچه ما گفتیم باشد.

To sit something out means you take a short break from something.

بیرون نشستن به معنای استراحت کوتاهی از چیزی است.

You might pause for a short time, normally during some sort of activity.

ممکن است برای مدت کوتاهی مکث کنید، معمولاً در طول نوعی فعالیت.

So maybe a lot of people are dancing

بنابراین شاید افراد زیادی

in a disco.

در یک دیسکو در حال رقصیدن باشند.

I can't remember the last time I went to a disco a very long time ago, and maybe they are playing some really good songs.

آخرین باری که خیلی وقت پیش به دیسکو رفتم یادم نمی‌آید، و شاید آن‌ها آهنگ‌های واقعاً خوبی را پخش می‌کنند.

Lots of great 80s music,

بسیاری از موسیقی های دهه 80 عالی،

but then you feel a little bit tired.

اما پس از آن کمی احساس خستگی می کنید.

And so before the next song starts to play, you will say, oh wait, the I'm just going to,

و بنابراین قبل از شروع پخش آهنگ بعدی، می گویید، اوه صبر کنید، من فقط می روم،

I'm going to sit this one out, I'm going to sit it out.

این یکی را می نشینم، می خواهم آن را بیرون بیاورم.

To sit something out means to take a short break from something.

بیرون نشستن به معنای استراحت کوتاه از چیزی است.

Normally it's type of pause.

معمولاً نوعی مکث است.

You stop something because you want to have a break or a rest.

شما چیزی را متوقف می کنید زیرا می خواهید استراحت کنید یا استراحت کنید.

Yes. And, we've got some other examples in the live chat Saturday, you know, to sit in the exam.

بله. و، ما چند نمونه دیگر در چت زنده شنبه داریم، می دانید، برای شرکت در امتحان.

Yes. That means you're literally

بله. این بدان معناست که شما به معنای واقعی کلمه می‌نشینید، به

sitting down, answering questions on, on a sheet to try and pass an exam, for example, or. Yes.

سؤالات پاسخ می‌دهید ، روی یک برگه امتحان می‌کنید، مثلاً یا. بله.

Luciano

لوسیانو

says I need you to sit on this information. Yes.

می‌گوید من باید روی این اطلاعات بنشینی. بله.

If you sit on some information, it means that you are just holding on to that information.

اگر روی برخی اطلاعات بنشینید، به این معنی است که شما فقط به آن اطلاعات پایبند هستید.

Maybe guarding it or hiding it or hiding it.

شاید نگهبانی یا پنهان کردنش یا پنهان کردنش.

Will you sit on this information?

آیا روی این اطلاعات خواهید نشست؟

Don't say anything.

هیچی نگو یه

I've told you something. Here that we're going to make half the sales force redundant.

چیزی بهت گفتم در اینجا که ما قصد داریم نیمی از نیروی فروش را مازاد کنیم.

But I don't need to just.

اما من فقط نیازی ندارم

You just sit on that information. Don't you tell anyone.

شما فقط روی آن اطلاعات بنشینید. به کسی نگو

To. Yeah.

Thank you for that.

به آره

از این بابت متشکرم.

To sit on the fence. Yeah, that's a good one. Beatrice. Beatrice, thanks for that.

برای نشستن روی حصار آره این یکی خوبه بئاتریس بئاتریس، برای آن متشکرم.

To sit on the fence, to be undecided.

روی حصار نشستن، بلاتکلیف بودن.

You don't take any side.

هیچ طرفی نمیگیری

You keep your judgement to yourself.

شما قضاوت خود را برای خود نگه دارید.

You sit on the fence. We've got to move on now, Steve, because we are running out of time.

تو روی حصار می نشینی ما باید همین الان حرکت کنیم، استیو، چون زمان ما در حال اتمام است. ما

We are lean.

لاغر هستیم.

Here we go, Steve.

ما به اینجا می رویم، استیو.

Lean and lean is just below Mr. Steve.

لاغر و لاغر درست زیر آقای استیو است.

You can see just just there. The word lean

شما می توانید فقط آنجا را ببینید. لغت متمایل

to be at an angle, normally

به یک زاویه، معمولاً

against something or towards something, or even away from something.

در برابر چیزی یا به سمت چیزی یا حتی دور از چیزی.

So you might lean forward, you might lean

بنابراین ممکن است به جلو خم شوید، ممکن است به عقب خم شوید،

back,

you might lean over, you might

ممکن است خم شوید، ممکن است

lean in,

به داخل خم شوید،

you might lean out.

ممکن است به بیرون خم شوید.

So there are many ways of using the word lean in that situation.

بنابراین راه های زیادی برای استفاده از کلمه ناب در آن موقعیت وجود دارد.

And there might also be some other uses as well. You might lean on a lamp post.

و همچنین ممکن است کاربردهای دیگری نیز وجود داشته باشد. ممکن است به یک تیر چراغ تکیه دهید.

Yes, as in the famous, song.

بله، همانطور که در آهنگ معروف است.

I'm leaning on a lamp post on the corner of the street in case a certain little lady comes by from, can't remember the name of that show.

من به تیر چراغ گوشه ی خیابان تکیه داده ام که اگر خانم کوچکی از آنجا بیاید، اسم آن نمایش را به خاطر نیاورد.

Oh, Good. Well known Rodgers and Hammerstein show.

اوه، خوب نمایش معروف راجرز و همرستین.

It would be my girl.

دختر من خواهد بود

Me and my girl.

من و دخترم

Thank you, Mr. Duncan. So, can I just say I am not an expert on theatre?

ممنون آقای دانکن بنابراین، می توانم بگویم من متخصص تئاتر نیستم؟

Mr. Steve is.

آقای استیو است. به

It seems I'm the.

نظر می رسد من هستم.

I can't sing it, can I? Because I don't sing it.

من نمی توانم آن را بخوانم، می توانم؟ چون من آن را نمی خوانم.

Don't sing the copyright strike. Yes, please.

اعتصاب حق نشر را نخوانید. بله، لطفا.

Here's a phrase using the word lean to lean on someone.

در اینجا عبارتی وجود دارد که از کلمه لاغر برای تکیه دادن به کسی استفاده می کند.

Oh, so you might pressure or bully someone.

اوه، پس ممکن است به کسی فشار بیاورید یا قلدری کنید.

So maybe if you are trying to get someone to agree with you, you might have to lean on them a little bit.

بنابراین شاید اگر می‌خواهید کسی را به توافق برسانید، ممکن است مجبور شوید کمی به او تکیه کنید.

To lean on someone is to pressure that person, or maybe even intimidate and bully that person.

تکیه کردن به کسی به معنای تحت فشار قرار دادن آن شخص، یا حتی ممکن است ارعاب و قلدری آن شخص است.

Of course, we can use it positively.

البته ما می توانیم از آن به طور مثبت استفاده کنیم.

To lean on someone is to rely on someone.

تکیه کردن به کسی، تکیه کردن به کسی است.

Yes, or to trust someone.

بله، یا به کسی اعتماد کنید.

You lean on your friend for support.

برای حمایت به دوست خود تکیه می کنید.

Yes, exactly. You might.

بله دقیقا. شما ممکن است.

Yes you might. Yeah, exactly.

بله ممکن است آره دقیقا

So it can be used positively or negatively?

پس میشه ازش استفاده مثبت کرد یا منفی؟

Quite often I think it tends to be used positively.

اغلب اوقات من فکر می کنم که تمایل به استفاده مثبت دارد.

Can I lean on you, please?

آیا می توانم به شما تکیه کنم، لطفا؟

In this meeting, to ensure that we,

در این جلسه، برای اطمینان از اینکه

we actually do,

ما واقعاً

get through the agenda and, make sure we get some outcomes from this, from this meeting, this, to lean on.

از دستور کار عبور می‌کنیم و مطمئن می‌شویم که برخی از نتایج را از این جلسه، از این جلسه، این، به دست می‌آوریم.

Okay, Steve, we've got to move on. Steve. Yeah. So you might be. You might be sick.

باشه، استیو، باید ادامه بدیم. استیو آره بنابراین شما ممکن است. ممکنه مریض باشی

You might say, I need to lean on you for the next week because, I'm not going to be very well.

ممکن است بگویید، من باید برای هفته آینده به شما تکیه کنم ، زیرا حالم خیلی خوب نیست.

And, you know, I need I need your help.

و، می دانید، من به کمک شما نیاز دارم.

Here's another one. Lean.

اینم یکی دیگه لاغر.

So lean.

پس لاغر

Generally can mean a certain like or a desire.

به طور کلی می تواند به معنای یک دوست یا یک تمایل خاص باشد.

You might lean towards something.

ممکن است به سمت چیزی متمایل شوید.

And we are using the word here figuratively to show a certain liking or desire for something, a thing you are interested in.

و ما در اینجا از کلمه به صورت مجازی برای نشان دادن علاقه یا تمایل خاصی به چیزی استفاده می کنیم، چیزی که به آن علاقه دارید.

You have a leaning towards a certain thing.

شما به یک چیز خاص تمایل دارید.

Yes I have a leaning towards the English language.

بله من به زبان انگلیسی گرایش دارم.

So you might say that I enjoy it. I like English very much.

پس شاید بگویید که من از آن لذت می برم. من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

It's ever so nice. It means that you're sort of going in the direction of something.

همیشه خیلی خوبه به این معنی است که شما به نوعی در جهت چیزی پیش می روید.

You're leaning towards you might, it could be literally as Mr.

شما به سمت خود متمایل شده اید، ممکن است به معنای واقعی کلمه همان طور باشد که آقای

Duncan says to something that you like doing, you might go to a coffee shop

دانکن به کاری که دوست دارید انجام دهید می گوید، ممکن است به یک کافی شاپ بروید

and somebody might ask you, you know, do you want a cappuccino, flat white or an Americano.

و کسی از شما بپرسد، می دانید، آیا می خواهید یک کاپوچینو، سفید مسطح یا یک کاپوچینو داشته باشید. آمریکانو.

And you might say, I'm not sure.

و ممکن است بگویید، من مطمئن نیستم.

I think I'm leaning towards an Americano.

فکر می کنم به سمت یک آمریکایینو متمایل شده ام.

Would be another way you could use that phrase.

راه دیگری برای استفاده از آن عبارت خواهد بود.

But yes.

اما بله.

To, to lean, have a leaning to have it have an interest, a bias,

به، متمایل شدن، تمایل به داشتن آن علاقه، سوگیری، به

one way or the other.

این صورت یا آن طرف.

A bias could be.

تعصب می تواند باشد.

Yes, maybe political.

بله، شاید سیاسی.

You might lean towards the left. Yes.

ممکن است به سمت چپ خم شوید. بله.

Or you might lean towards the right.

یا ممکن است به سمت راست خم شوید.

You you have a leaning towards something. Here's a next one.

شما به چیزی تمایل دارید. در اینجا یک مورد بعدی است.

Oh, now, this is an interesting word. Just underneath Mr.

اوه، این یک کلمه جالب است. درست زیر

Steve's chin, you can see the word lie.

چانه آقای استیو، کلمه دروغ را می بینید.

Of course, to be in a flat position, prone or prostrate as well.

البته در حالت صاف، مست یا سجده نیز باشد.

Flat? A flat,

تخت؟ یک حالت صاف،

a flat position prone or prostrate.

یک وضعیت مسطح در معرض یا سجده. می

You have to get that right, you see, because there is another word that's very similar to prostrate.

بینید که باید درست متوجه شوید، زیرا کلمه دیگری هم هست که بسیار شبیه به سجده است.

So you are lying flat normally in a flat or submissive position.

بنابراین شما به طور معمول در حالت صاف یا مطیع دراز کشیده اید.

Submissive you are lying down to lie back.

مطیع دراز کشیده ای تا دراز بکشی.

Now here's an interesting one, Steve, to lie back

اکنون یک مورد جالب، استیو، برای دراز کشیدن

quite often in a situation, if you want a person to relax, you might say, just lie back and enjoy the journey.

اغلب در موقعیتی وجود دارد، اگر می خواهید فردی آرام باشد، ممکن است بگویید، فقط دراز بکشید و از سفر لذت ببرید.

Maybe on a train or an aeroplane, or if you are going on a long journey in a car and Mr.

شاید در قطار یا هواپیما، یا اگر با ماشین به یک سفر طولانی می روید و آقای

Steve is driving, Steve might say to me, Mr.

استیو رانندگی می کند، ممکن است استیو به من بگوید، آقای

Duncan, just

دانکن، فقط

lie back and enjoy the journey.

دراز بکشید و از سفر لذت ببرید.

Take a rest, relax.

استراحت کن، استراحت کن

Yes. Yeah.

بله. آره

It's just to lie back, recline.

فقط دراز کشیدن، دراز کشیدن است.

Okay. Just have a cocktail and, And relax.

باشه فقط یک کوکتل بخورید و استراحت کنید.

Okay.

باشه

Take a rest.

استراحت کن

A lie back to lie back. You might fall asleep.

یک دروغ پشت به دراز. ممکنه بخوابی

You might not. Do you're relaxed.

شما ممکن است نه. آیا شما آرام هستید

You just lie back.

تو فقط دراز بکش

So there.

بنابراین وجود دارد.

I'm going back to,

دارم برمیگردم به

the phrase that you can't stand something.

این جمله که نمیتونی چیزی رو تحمل کنی.

Monty.

مونتی

India.

Is that how you pronounce your surname?

هند.

آیا شما نام خانوادگی خود را اینگونه تلفظ می کنید؟

Sometimes you can't stand Mr. Steve.

گاهی اوقات نمی توانید آقای استیو را تحمل کنید.

That is true,

این درست است،

even though you're joking. Well, we all have my roots.

حتی اگر شما شوخی می کنید. خب، همه ما ریشه های من را داریم.

Do you saying that to, Monty, Ajay or Alia who can't stand Mr.

آیا این را به مونتی، آجی یا آلیا می گویید که نمی توانند آقای

Steve?

استیو را تحمل کنند؟

Well, I can't stand Mr. Duncan.

خوب، من نمی توانم آقای دانکن را تحمل کنم.

No, they're saying that you don't. Oh, I see, I can't stand Mr. Steve kind of.

نه، آنها می گویند که شما این کار را نمی کنید. اوه، می بینم، من نمی توانم آقای استیو را تحمل کنم.

Well, sometimes I can't stand you. Mr.. Yes, sometimes we don't speak to each other for minutes.

خب بعضی وقتا نمیتونم تحملت کنم آقای. بله، گاهی اوقات ما چند دقیقه با هم صحبت نمی کنیم.

Just can't stand you. I've just got to.

فقط نمیتونم تحملت کنم من تازه مجبورم

I've just got to go out the room. Yeah, well, dude, you know what it's like with friend.

فقط باید از اتاق برم بیرون آره، خوب، رفیق، می دانی که با دوست چگونه است.

Where do you think he went this morning?

فکر می کنی امروز صبح کجا رفت؟

He went off for a walk up the hill just to get away from me? Yes. I couldn't stand being.

او فقط برای اینکه از من دور شود برای قدم زدن به بالای تپه رفت؟ بله. نمی توانستم بودن را تحمل کنم.

I can't stand being in this house any longer. I've got to get out.

من دیگه طاقت ندارم تو این خونه باشم من باید برم بیرون

There we go, Steve.

So the word lie means to be in a flat position, often confused with the word lay,

ما برویم، استیو.

بنابراین کلمه دروغ به معنای قرار گرفتن در وضعیت صاف است که اغلب با کلمه دراز اشتباه گرفته می شود،

which of course is to place something down on you lay, you place down the thing.

که البته این است که چیزی را روی شما دراز بکشید، چیز را پایین می گذارید.

You lie, you lay down something.

دروغ می گویی، چیزی دراز می کنی.

You might lie on the bed, but you lay on the table.

ممکن است روی تخت دراز بکشید، اما روی میز دراز بکشید.

You you put things on the table.

شما چیزها را روی میز می گذارید.

You are showing that an action is taking place using objects.

شما نشان می دهید که یک عمل با استفاده از اشیا در حال انجام است.

Normally.

به طور معمول.

And we are coming towards the end.

و به پایان می رسیم.

Oh that's nice Steve.

اوه چه خوب استیو.

Oh wait, right in my ear. That did.

اوه صبر کن، درست در گوش من. که انجام داد.

Oh good. It's all wet now, by the way.

اوه خوب. اتفاقاً الان همه چیز خیس است.

You didn't you didn't.

نکردی نکردی

On your last slide, I wanted to say something about prostrate,

در آخرین اسلاید شما می خواستم در مورد سجده چیزی بگویم،

on your last, slide.

در آخرین اسلاید شما.

Anyway, if you are prostrate, you are crouched down.

به هر حال اگر سجده کنید، خمیده اید.

Yeah. In a submissive way. That's it. Or flat or flat?

آره به شکلی مطیعانه. همین. یا مسطح یا مسطح؟

To prostrate yourself means to submissively.

سجده كردن به معناي تسليم شدن است.

People used to do that to their leaders, didn't they?

مردم با رهبران خود چنین می کردند، اینطور نیست؟

They did it to their kings or queens.

آنها این کار را با پادشاهان یا ملکه های خود انجام می دادند.

You would prostrate yourself, in front of them. Not to be confused with

در مقابل آنها سجده می کردی. با

not to be confused with prostate,

اشتباه نشدن با پروستات،

prostate, prostate, which is, which is a little part of the male anatomy. Yes.

پروستات، پروستات، که قسمت کوچکی از آناتومی مردانه است. بله.

So don't get those two mixed up.

پس این دو را با هم قاطی نکنید.

Now, prostrate and prostate are two very different things.

حال سجده و پروستات دو چیز بسیار متفاوت هستند.

Yes, indeed.

بله، در واقع.

You lie down when you are prostrate and you sit on your prostate.

هنگام سجده دراز می کشی و روی پروستات می نشینی.

Yes. Anyway, Steve, let sleeping dogs lie.

بله. به هر حال استیو، بگذار سگ های خواب دروغ بگویند.

Yes. That means something that we relates to what we were saying earlier about bearing grudges.

بله. این به معنای چیزی است که ما با آنچه قبلاً در مورد کینه توزی گفتیم مرتبط است.

If you don't bear a grudge, then you could say you just let sleeping dogs lie.

اگر کینه ندارید، می توانید بگویید که فقط اجازه دادید سگ های خوابیده دروغ بگویند.

You don't hold grudges, do you?

شما کینه ندارید، نه؟

Oh, no. Is that the same, or is that slightly different?

اوه، نه. آیا این یکسان است یا کمی متفاوت است؟

But you could use that in that context.

اما شما می توانید از آن در این زمینه استفاده کنید.

Normally it's just not to not to disturb or to avoid something. Yes.

به طور معمول، این فقط برای مزاحم نکردن یا اجتناب از چیزی است. بله.

Something that might cause

چیزی که ممکن است باعث

a response, normally an angry response.

واکنش شود، معمولاً یک پاسخ عصبانی.

So it's best sometimes not to pursue something or disturb a certain thing.

بنابراین گاهی اوقات بهتر است چیزی را دنبال نکنید یا مزاحم چیزی نشوید.

Right. Maybe to raise a certain topic.

درسته شاید برای مطرح کردن موضوع خاصی.

Probably best let sleeping dogs lie.

احتمالا بهتر است اجازه دهید سگ های خواب دروغ بگویند.

Yes, maybe yes.

بله، شاید بله.

Maybe somebody wanted to talk about a past event that happened

شاید کسی بخواهد در مورد یک رویداد گذشته صحبت کند

that you did used to upset that upset people could have been a family argument, something.

که شما قبلاً باعث ناراحتی مردم می‌شدید که ممکن است یک بحث خانوادگی باشد.

And then somebody might bring it out, and start it in the conversation.

و سپس ممکن است کسی آن را بیرون بیاورد و در مکالمه شروع کند.

But then somebody else might say, oh, look there, sir, let sleeping dogs lie just because it's going to cause

اما بعداً یکی دیگر ممکن است بگوید، اوه، آنجا را نگاه کنید، آقا، اجازه دهید سگ‌های خواب دروغ بگویند، فقط به این دلیل که

the implication is you're going to cause problems. That's it.

این موضوع باعث می‌شود که شما مشکلی ایجاد کنید. همین.

If you start talking about this particular subject, just avoid that thing.

اگر شروع به صحبت در مورد این موضوع خاص کردید، فقط از آن چیز اجتناب کنید.

Stay away.

دوری کن

Don't let's not mention that because the implication being, of course, if there is a dog sleeping and you go and disturb it, it might bite you.

نگویید چون منظور این است که البته اگر سگی بخوابد و شما بروید مزاحمش شوید ممکن است شما را گاز بگیرد.

Yeah.

So if you were to bring up certain subjects with people or talk about past events, they might bite you figuratively.

آره

بنابراین اگر بخواهید موضوعات خاصی را با مردم مطرح کنید یا در مورد رویدادهای گذشته صحبت کنید، ممکن است شما را به صورت مجازی گاز بگیرند.

That's it. They might get very upset.

همین. ممکن است خیلی ناراحت شوند.

So that's where that phrase comes from.

پس این عبارت از همین جا می آید.

And finally, the word lie can mean untruth, of course.

و در نهایت کلمه دروغ البته می تواند به معنای نادرست باشد.

So the word itself can have a completely different meaning.

بنابراین خود کلمه می تواند معنای کاملا متفاوتی داشته باشد.

You can tell a lie.

شما می توانید یک دروغ بگویید.

A person will lie to another person to tell a lie or lie

یک نفر به شخص دیگری دروغ می گوید تا دروغ بگوید یا

as a verb, lie as a noun, lie as a verb.

به عنوان فعل دروغ بگوید، به عنوان اسم دروغ بگوید، به عنوان یک فعل دروغ بگوید.

You are doing it or it is the actual statement of untruth.

شما در حال انجام آن هستید یا این بیانیه واقعی نادرست است.

And that guess what Mr.

و این حدس بزنید آقای

Steve?

استیو چیست؟

That is almost it for today.

این تقریباً برای امروز است.

We are done for today, Mr. Duncan. Yes, it's been very enjoyable. I hope you've enjoyed it too.

ما برای امروز تمام شده ایم، آقای دانکن. بله، خیلی لذت بخش بوده است. امیدوارم شما هم از آن لذت برده باشید.

We've got really sort of down into the subjects quite deeply today.

ما امروز واقعاً تا حدودی عمیقاً وارد موضوعات شده ایم.

So I hope you found that useful.

بنابراین امیدوارم که برای شما مفید بوده باشد.

The explanations, I've enjoyed it.

توضیحات، من از آن لذت بردم.

So I'm going to get up off my backside.

پس از پشت سرم بلند می شوم.

I'm going to go into a standing position.

من می روم به حالت ایستاده.

I'm going to go into the kitchen and make Mr.

من می روم داخل آشپزخانه و برای آقای

Duncan a cup of tea and toast him some tea cake.

دانکن یک فنجان چای درست می کنم و برایش کیک چای برشته می کنم.

And then we can lie back and relax after the hard work of the live stream.

و سپس می توانیم دراز بکشیم و بعد از کار سخت پخش زنده استراحت کنیم.

Well, I wish I could, I have I still have at least another three hours of work to do.

خوب، ای کاش می توانستم، هنوز حداقل سه ساعت دیگر کار دارم.

That's true.

این درست است.

Can you believe that? After I finish this, I actually have to carry on working?

آیا می توانید آن را باور کنید؟ بعد از اینکه این کار را تمام کردم، واقعاً باید کار را ادامه دهم؟

So even though the live stream stops, I still have to stand here and do lots of other technical things connected to the live stream.

بنابراین، اگرچه پخش زنده متوقف می شود، من هنوز باید اینجا بایستم و بسیاری از کارهای فنی دیگر مرتبط با پخش زنده را انجام دهم.

So even though it looks as if I've finished, I actually haven't.

بنابراین حتی اگر به نظر می رسد که من تمام کرده ام، من در واقع انجام نداده ام.

It's only finished to you that.

این فقط برای شما تمام شده است. از

Thank you everybody for your contributions to the live chat.

همه برای مشارکت شما در گفتگوی زنده متشکرم.

It's always lovely to see what you've got to say yes and to say hello to you, and particularly to all the new people who have made themselves

دیدن اینکه چه چیزی برای بله گفتن و سلام کردن به شما و به ویژه به همه افراد جدیدی که خود را

visible on the live chat.

در چت زنده نشان داده اند همیشه دوست داشتنی است.

So goodbye for me and I shall see you all next week.

پس برای من خداحافظ و هفته آینده همه شما را خواهم دید.

Have a lovely week. Thank you, Mr. Steve.

هفته خوبی داشته باشید متشکرم، آقای استیو.

There he goes.

آنجا می رود.

Give us a wave.

به ما موج بده

Isn't that great?

این عالی نیست؟

Everyone loves to see Mr.

همه دوست دارند آقای

Steve, even me.

استیو را ببینند، حتی من.

Sometimes it's time to go.

گاهی وقت رفتن است.

I hope you've enjoyed today's live stream. It's been a busy one. We've had a lot going on.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید. یکم شلوغ بوده ما اتفاقات زیادی افتاده است.

Lots of things to talk about. You can watch this again.

چیزهای زیادی برای صحبت کردن. می توانید این را دوباره تماشا کنید.

All of it again as many times as you want.

همه چیز را دوباره هر چند بار که شما می خواهید.

And yes, there will be captions later on as well, so there will be

و بله، بعداً نیز زیرنویس‌هایی وجود خواهد داشت، بنابراین زیرنویس‌های زنده‌ای وجود خواهد داشت

live captions

that have been taken from this live stream, and then it will be turned into a recording.

که از این پخش زنده گرفته شده است و سپس به ضبط تبدیل می‌شود.

And you can watch it as many times as you want.

و شما می توانید آن را هر چند بار که بخواهید تماشا کنید.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

I will be back with you on Wednesday.

من چهارشنبه پیش شما خواهم بود.

Wednesday we are with you again.

چهارشنبه دوباره با شما هستیم

Well, Mr. Steve won't be here, but I will anyway.

خب، آقای استیو اینجا نخواهد بود، اما من به هر حال خواهم بود.

And we will have some more English fun on English.

و ما سرگرمی های انگلیسی بیشتری در انگلیسی خواهیم داشت.

Have it.

آن را داشته باشید.

Thank you for watching. See you later.

ممنون که تماشا کردید بعدا میبینمت

Take care of yourself and thank you for your company and I will see you later as well.

مواظب خودت باش و از همراهیت ممنونم و بعدا هم میبینمت.

And of course, until the next time we meet. You know what's coming next.

و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم. میدونی بعدش چی میشه

Whether you are standing.

چه ایستاده باشی

Sitting, lying down, or maybe leaning against the wall.

نشستن، دراز کشیدن یا شاید تکیه دادن به دیوار.

You know what's coming next...

میدونی بعدش چی میاد...

ta ta for now.

تا تا الان.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.