Why Having Fun Is the Secret to a Healthier Life | Catherine Price | TED

Translator: Arsalan malekian Reviewer: shirin etebar

You know what's a lot harder than it seems like it should be?

می‌دانید چه چیزی خیلی سخت‌تر از آن چیزیست که به نظر می‌رسد؟

Actually feeling alive.

راستش، احساس زنده بودن.

And what I mean by that is that we are all constantly doing,

و منظور من از آن چیزی است که همه ما دائماً کاری انجام می‌دهیم،

or, at least, we're constantly scrolling.

یا حداقل، مدام در حال مرور کردنش هستیم.

But we're not necessarily living.

اما لزوماً زندگی نمی‌کنیم.

You know, we keep ourselves busy to the point of exhaustion,

ما خودمان را تا سر حد خستگی مشغول می‎‎‌کنیم،

but we're also languishing.

اما در حال پژمرده شدن هستیم

We feel a little bid dead inside.

در درون احساس می‌کنیم کمی مرده هستیم.

And I think we know that, on some level.

و فکر می‌کنم این را تا حدی می‌دانیم

I think that's part of the reason

فکر‌ می‌کنم این بخشی از دلیلی است

we keep ourselves so busy and distracted to begin with.

که خودمان را مشغول و حواسمان را پرت می‌کنیم.

But we don't know what to do about it.

اما نمی‌دانیم در موردش چکار کنیم.

So I'm here to tell you I figured out what to do about it.

بنابراین من اینجام تا به شما بگم که فهمیدم در موردش چکار باید بکنیم.

We need to have more fun.

ما باید بیشتر خوش بگذرونیم.

(Laughter)

(خنده)

(Cheers and applause)

(تشویق و کف زدن)

So you might think that you're already having plenty of fun,

ممکنه فکر کنید که در حال حاضر خیلی خوش می‌گذرونید،

and that's because in our everyday speech,

چون در گفتار روزمره ما،

we often use the word "fun" to describe anything we do with our leisure time,

هرکاری که در اوقات فراغت انجام می‌دهیم، غالبا به آن می‌گوییم «خوش گذراندن»،

even if it's not actually enjoyable, and, in fact, a waste of time.

حتی اگر واقعاً لذت‌بخش نباشد و در واقع اتلاف وقت باشد.

So for example, we scroll through social media "for fun,"

به عنوان مثال، ما در رسانه‌های اجتماعی «برای خوش گذراندن» گشت می‌زنیم

even though doing so often makes us feel bad about, like, kind of everything.

گرچه انجام این کار اغلب باعث می‌شود در مورد همه چیز احساس بدی داشته باشیم.

Or we'll say, "That was so fun. We should do that again soon" --

یا می‌گوییم: «خیلی باحال بود. باز هم باید انجامش بدیم» -

(Laughter)

(خنده)

... in response to things that weren't that fun

... در پاسخ به چیزهایی که آنقدر هم باحال نبودند

and that we don't want to do again, ever.

و هرگز نمی‌خواهیم دوباره انجامش بدهیم.

(Laughter)

(خنده)

But it's not really our fault that we're a little bit sloppy

اما واقعا تقصیر ما نیست که در استفاده از کلمه «خوش‌گذرانی»

about how we use the word "fun,"

کمی شلخته‌ایم،

because even the dictionary doesn't get it quite right.

چون حتی فرهنگ لغت هم تعریف درستی از آن ارائه نمی‌دهد.

It says that fun is amusement or enjoyment,

می‌گوید که خوش گذراندن به معنی سرگرمی یا لذت است

or lighthearted pleasure.

یا خوشی دلگشا.

It's something for kids to have in play areas.

چیزی است که بچه ها در زمین بازی دارند.

It makes it sound like it's frivolous and optional.

این باعث می‌شود که خوش‌گذرانی به نظر بیهوده و اختیاری به نظر بیاید.

But if you think back on your own memories

اما اگه برگردید به خاطرات خودتان فکر کنید

that stand out to you as having truly been fun --

که از نظر شما، خوش‌گذرانی واقعی است -

and I really encourage you to do this --

من واقعا شما را به انجامش تشویق می‌کنم -

the memories that you would describe as --

خاطراتی که شما با عبارتی به عنوان -

and forgive me for scientific terminology --

البته من را بخاطر این اصطلاح علمی ببخشید -

"so fun" --

«باحال» توصیفش می‌کنید -

you're going to notice there's something much deeper going on.

متوجه می‌شوید که چیز بسیار عمیق‌تری در جریان است.

I've collected thousands of these stories from people all around the world,

من هزاران مورد از این داستان‌ها را از مردم سراسر جهان جمع‌آوری کردم،

and I can tell you it's amazing,

می‌توانم بگویم که شگفت‌انگیز است،

because when people recount the memories in which they had the most fun,

چون وقتی مردم خاطراتی را که در آن بیشترین لذت را بردند، بازگو می‌کنند،

they tell you about some of the most joyful and treasured

در مورد برخی از شادترین و باارزش‌ترین خاطرات زندگی خود تعریف می‌کنند.

memories of their lives.

So in reality, fun is not just lighthearted pleasure.

پس در حقیقت، خوش گذراندن فقط یک لذت ساده نیست.

It's not just for kids,

فقط برای بچه‌ها نیست

and it is definitely not frivolous.

و قطعا بیهوده هم نیست.

Instead, fun is the secret to feeling alive.

اتفاقا، خوش گذراندن راز داشتنِ احساس زنده بودن است.

So today, I want to propose to you

بنابراین امروز می‌خواهم تعریف جدید و دقیق‌‎تری از خوش گذراندن به شما ارائه بدم

a new, more precise definition of what fun is.

I want to reveal some of the ways in which it is astonishingly good for us,

می‌خواهم برخی از راه‌هایی که در آن‌ها به طرزعجیبی برای ما خوشی وجود دارد، فاش کنم

and I want to give you all some suggestions

و می‌خواهم چندتا پیشنهاد به شما بدهم

for things you can do starting right now to experience its power for yourself.

برای کارهایی که از همین الان می‌توانید شروع کنید تا قدرتش را خودتان تجربه کنید.

So the first thing we need to start with

اولین چیزی که باید با آن شروع کنیم

is the fact that fun is a feeling, and it's not an activity.

این است که خوش گذراندن یک حس است، نه یک فعالیت.

And that's important,

و این چیز مهمی است

because a lot of times, when I ask people what's fun,

چون خیلی وقت‌ها، وقتی از مردم می‌پرسم، «خوش گذراندن» چیست؟

they'll respond with a list of activities that they enjoy.

یک سری از فعالیت‌هایی را نام می‌برند که از آن لذت می‌برند.

You know, they'll say, "Dancing is fun," or "Skiing is fun," or, I don't know,

مثلا می‌گویند، «رقصیدن باحاله» یا «اسکی کردن باحاله» یا چه می‌دانم،

"Pickleball is fun."

«پیکل بال باحال است». (یک بازی شبیه تنیس)

Everyone seems to think that pickleball is fun.

انگار همه فکر می‌کنند پیکل بال سرگرم‌کننده است.

(Cheers and laughter)

(تشویق و خنده)

And sure, pickleball can be fun,

و البته، پیکل بال هم می‌تواند سرگرم‌کننده باشد،

but we've all had experiences where something's off,

اما همه‌ی ما تجربیاتی داشتیم که در آن چیزی کم باشد،

and an activity that seems like it would be fun

و فعالیتی که به نظر می‌رسیده باحال باشد،

doesn't end up feeling fun.

آخرش اینطور نبوده است.

And then on the flip side,

و بالعکس.

we've had experiences where something that doesn't seem like it'll be fun at all

چیزی که اصلا باحال به نظر نمی‌رسیده

ends up feeling ridiculously fun.

اخرش به طور مضحکی باحال بوده است.

There's an element of serendipity.

یک عامل خوشبختی وجود دارد.

But when people do have fun,

اما وقتی مردم واقعا خوش می‌گذرانند

when they experience this feeling,

وقتی این حس را تجربه می‌کنند

it's actually very easy to recognize,

واقعا تشخیص آن آسان می‌شود

because people who are having fun

چون افرادی که درحال خوش گذارنی‌اند

look like they're being illuminated from within.

انگار از درون روشن می شوند.

So, for example,

برای مثال،

here is me and my husband having fun together.

این منم و شوهرم که درحال خوش گذارنی هستیم.

Here are some presidents having fun together.

این‌ها چندتا رییس‌جمهور درحال خوش گذارنی‌اند.

(Laughter)

(خنده)

Here’s Archbishop Desmond Tutu and the Dalai Lama having fun together.

این‌ها اسقف اعظم دزموند توتو و دالایی لاما هستند که درحال خوش گذارنی‌اند.

(Cheers and laughter)

(خنده و تشویق)

Actually, those two seemed like they were very often, even constantly ...

در واقع به نظر می‌رسد این دو غالبا، حتی دائما...

(Laughter)

(خنده)

... having fun together.

.... با هم خوش‌می‌گذرانند.

(Laughter)

(خنده)

And as you can see in these photographs,

و همانطور که در این عکس‌ها می‌بینید،

true fun produces this visceral sense of lightness and joy.

خوش گذراندن واقعی، این حس درونی سرخوشی و شادی را ایجاد می‌کند.

It's radiant.

پرطراوت و درخشان است.

In fact, when I asked my daughter, when she was about five years old,

در واقع، وقتی از دخترم که پنج سالش بود پرسیدم،

what color fun would be,

باحال بودن چه رنگی است؟

she said "sunshine."

او گفت: «به رنگ نور آفتاب»

So what is this sunshine?

خب، نور آفتاب چیست؟

You know? What is this feeling that we call "fun"?

آن حس چیست که ما آن را «خوش گذراندن» می‌نامیم؟

When people tell me their stories about fun,

وقتی افراد داستان خوش گذراندن‌شان را می‌گویند

it's really interesting, because the details are all different,

خیلی جالب است، چون جزییات همه آن‌ها باهم متفاوتند

and often quite mundane,

و اغلب کارهای روزمره‌اند،

but the energy running through them is the same.

اما یک انرژی در درون همه آن‌ها جریان دارد.

There were three factors that are consistently present,

سه عامل وجود داشت که همیشه هم وجود دارد،

to the point that I believe they constitute a new definition,

تا جایی که معتقدم آن‌ها تعریف جدیدی را شکل می‌دهند،

one that is a lot more accurate than what's in the dictionary.

تعریفی که خیلی دقیق‌تر از آن چیزیست که در لغت‌نامه وجود دارد.

And those three factors are playfulness, connection and flow.

و آن سه عامل: بازیگوشی، ارتباط و جریان داشتن هستند.

So by playfulness,

البته منظورم از بازیگوشی، این نیست که بازی کنید

I do not mean you have to play games,

or, God forbid, make believe.

یا خدای نکرده تظاهر کنید.

I just mean having a lighthearted attitude

منظورم داشتن حالت سرخوشانه است،

of doing things for the sake of doing them

در انجام کارها به خاطر انجام دادن آن‌ها

and not caring too much about the outcome.

و اهمیت ندادن آنچنانی به نتیجه آن کار.

Letting go of perfectionism.

رها کردن کمال‌گرایی.

When we have fun, our guard is down,

درحال خوش‌گذارنی که باشیم گارد ما پایین است

and we're not taking ourselves too seriously.

و خیلی به خودمان سخت نمی‌گیریم.

Connection refers to the feeling of having a special, shared experience.

ارتباط به حس داشتن یک تجربه خاص و مشترک اشاره دارد.

And I do think it's possible, in some circumstances,

و فکر می‌کنم در برخی شرایط امکانش هست که

to have fun alone,

به تنهایی خوش بگذرانیم

and for this feeling of connection to be with yourself or the surroundings,

و این حساس ارتباط، با خودتان یا اطرافتان،

or the activity.

یا فعالیت‌تان باشد.

But in the majority of stories that people tell me

اما در داستان‌هایی که مردم برای من بازگو می‌کنند

about their peak fun memories,

که اوج خاطرات باحال آن‌هاست،

another person is involved.

شخص دیگری هم دخیل است.

And that's true even for introverts.

و این حتی برای درون‌گراها هم صادق است

And then flow is the state where we are so engaged and focused

و بعد، جریان، حالتی است که ما در آن بسیار درگیر و متمرکز می‌شویم

on whatever we're doing

روی هرکاری که انجام می‌دهیم

that we can even lose track of time.

که حتی زمان از دست ما در می‌رود.

می‌توانید به یک ورزشکار در وسط بازی فکر کنید،

You can think about an athlete in the middle of a game,

or a musician playing a piece of music.

یا نوازنده‌ی یک قطعه موسیقی.

مهم زمانیست که در وسط کاری هستیم

It's when we're in the zone.

ممکن است در جریان کار باشیم ولی به ما خوش نگذرد،

It's possible to be in flow and not have fun,

like if you're arguing,

مثل وقتی که بحث می‌کنید

but you cannot have fun if you're not in flow.

اما نمی‌توانید خوش بگذرانید، اگر در جریان کار نباشید.

So playfulness, connection and flow all feel great on their own.

پس بازیگوشی، ارتباط و جریان همگی به تنهایی حس خوبی دارند.

But when we experience all three at once,

ولی وقتی هر سه را یکجا حس می‌کنیم،

something magical happens.

یک چیز جادویی اتفاق می‌افتد.

We have fun.

«خوش می‌گذرانیم»

And that doesn't just feel good,

و فقط هم حس خوب ندارد، بلکه برای ما مفید است.

it is good for us.

In fact, fun does so many amazingly good things for us

خوش گذراندن فایده‌های شگفت‌انگیز زیادی برای ما دارد

that I personally believe that fun is not just the result of human thriving,

که من شخصا باور دارم، خوش گذراندن فقط نتیجه ترقی انسان نیست.

it's a cause.

بلکه باعث آن است.

So, for example, fun is energizing.

برای مثال، خوش گذراندن انرژی‌زا است.

When people tell me their stories about fun, they glow.

وقتی افراد داستان‌هایشان را درباره خوش گذراندن تعریف می‌کنند،

It is like a fire has been lit inside of them,

برافروخته میشوند، انگار آتشی درون‌شان شعله می‌گیرد

and the energy and the warmth that they give off is contagious.

و انرژی و گرمایی که از خودشان می‌دهند واگیر‌دار است.

You know, so much of life drains us,

زندگی انرژی زیادی از ما می‌گیرد،

but fun fills us up.

اما خوش گذراندن دوباره ما را پر می‌کند.

Fun also makes us present.

خوش گذراندن باعث حاضر بودن ما هم می‌شود.

A lot of us put a lot of work into trying to be more present --

خیلی از ماها برای حاضر بودن بیشتر، خیلی تلاش می‌کنیم -

we do yoga classes, we meditate, and that is all great,

کلاس‌های یوگا شرکت می‌کنیم، مدیتیشن می‌کنیم و این عالیه

but the fact that fun is a flow state means that when we are having fun,

اما این واقعیت که خوش گذراندن یک حالت جریان داشتن است، یعنی

we simply are present.

وقتی در حال خوش گذارنی هستیم، ما حاضریم.

There's no other way for it to happen.

راه دیگری برای این اتفاق وجود ندارد.

Fun also unites us.

خوش گذراندن مارا متحد هم می‌کند

We live in a really polarized world,

ما در دنیایی هستیم که قطبی شده

and as we all know, there's a lot of very serious problems.

و همانطور که همه می‌دانیم، مشکلات جدی بسیاری وجود دارد.

But when we have fun with people,

ولی وقتی با افراد خوش می‌گذرانیم،

we don't see them as different political parties,

آن‌ها را به عنوان احزاب سیاسی، یا از ملیت‌ها یا از مذاهب مختلف نمی‌بینیم.

or nationalities or religions.

We connect with them as human beings,

ما به عنوان یک انسان با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنیم،

and it's worth noting that that is the first step

و باید بگوم که این اولین قدم است

in being able to work together to solve those problems.

برای اینکه بتوانیم باهم کار کنیم و آن مشکلات را حل کنیم.

Fun also makes us healthier.

خوش گذراندن مارا سالم‌تر هم می‌کند.

Being lonely and stressed out,

تنها و مضطرب بودن

as many of us have been for the past two years,

که بسیاری از ما در دو سال گذشته تجربه‌اش کردیم،

causes hormonal changes in our bodies that increase our risks for disease.

باعث تغییرات هورمونی در بدن می‌شود که خطر ابتلا به بیماری را افزایش می‌دهد.

But when we have fun,

ولی وقتی خوش می‌گذرانیم،

we're relaxed and we're more socially connected,

آرام هستیم و از نظر اجتماعی بیشتر در ارتباط هستیم،

both of which have the opposite effect.

که هر دو اثر معکوس دارند.

So, kind of blows my mind every time I think about it this way,

هر بار به این موضوع اینطوری فکر می‌کنم، شگفت‌زده می‌شوم،

but having fun is a health intervention.

اما خوش گذراندن یک مداخله سلامت است.

And then, lastly, fun is joyful.

و در نهایت، خوش گذراندن لذت‌بخش است.

You know, we all so desperately want to be happy.

همه‌ی ما به شدت می‌خواهیم شاد باشیم.

We read books about happiness,

کتاب‌ درباره شادی می‌خوانیم،

we download apps about happiness,

برنامه درباره شادی دانلود می‌کنیم

but when we are in a moment of having fun, we are happy.

اما وقتی در لحظات خوش‌گذرانی هستیم خوشحالیم.

So it makes me think that, perhaps,

بنابراین باعث می‌شود فکرکنم که شاید

the secret to long-term happiness

راز خوشحالی بلند مدت

is just to have more everyday moments of fun.

داشتن لحظات شادی روزانه بیشتر است.

So how do we do that?

خب، چطور اینکار را بکنیم؟

How do we have more fun?

چگونه بیشتر خوش بگذرانیم؟

Well, to start with,

خب، برای شروع

do not take the suggestions you'll find in magazine articles

از پیشنهاداتی که در مقالات مجله‌ها هستند و می‌گویند چگونه خوش بگذران

about how to have more fun.

استفاده نکنید.

I looked at some of these myself,

خودم به چندتا یک نگاهی انداختم

and I found suggestions that include -- and I'm not making these up --

و یک سری پیشنهادات پیدا کردم - و باور کنید آنها را از خودم نساختم -

"roast a turkey."

«بوقلمون کباب کن»

(Laughter)

(خنده)

"Put together an altar to loved ones who have passed."

«برای عزیزانی که در گذشتند یک محراب برپا کن»

(Laughter)

(خنده)

“Watch a documentary about climate change.”

« یک برنامه مستند درباره تغییرات اقلیمی تماشا کن»

(Laughter)

(خنده)

And my personal favorite,

و پیشنهاد مورد علاقه‌ی خودم

"Adorn your table with gourds."

«سفره‌‌تان را با کدوسبز بیارایید.»

(Laughter)

(خنده)

Those are not good suggestions.

این‌ها پیشنهادات مفیدی نیستند.

Instead, the most effective thing you can do to have more fun

درعوض، موثرترین کاری که برای خوش گذراندن می‌توانید انجام دهید

is to focus on its ingredients, by which I mean,

تمرکز بر عوامل آن است، که منظورم از آن

do everything you can to fill your life with more moments of playfulness,

انجام هرکاری است تا زندگی را با لحظات بیشتری از بازیگوشی،

connection and flow.

ارتباط و جریان داشتن پر کنید.

So here are some ideas for how to do so.

خب، حالا یک سری ایده برای انجام دادنش.

To start with, reduce distractions in order to increase flow.

برای شروع، چیزهایی که مانع تمرکز هستند را کاهش دهید تا جریان داشتن افزایش‌ یابد

Anything that distracts you is going to kick you out of flow

هرچیزی که حواس شما را پرت کند، شما را از جریان خارج می‌کند

and prevent you from having fun.

و از خوش گذراندن شما جلوگیری می‌کند.

And what's the number one source of distraction

و منبع شماره یک برهم زدن تمرکز چیست؟

for most of us, these days?

برای همه ما، این روزها؟

Oh, thank you.

اوه، ممنون.

(Laughs)

(خنده)

It was rhetorical, but yes, your phones.

بدیعی بود، اما بله، گوشی های موبایل شما.

(Laughs)

(خنده)

I wrote a book called "How to Break Up With Your Phone,"

من کتابی نوشته‌ام به نام «چگونه با تلفن خود قطع رابطه کنیم»،

so I have strong feelings about this,

پس من حس قوی‌ نسبت به این موضوع دارم

but I can guarantee you that you are not going to have fun

اما می‌توانم تضمین بدهم که به شما خوش نمی‌گذرد

if you're constantly on your phone.

اگر دائما سرتان در گوشی باشد.

So today, I want to challenge you to keep your phone out of your hand

امروز می‌خواهم شما را به چالش بکشم تا گوشی‌تان را از دست‌تان دور نگه‌دارید

as much as possible,

تا آنجایی که ممکن است

so you can take me up on my second suggestion,

تا بتوانید با پیشنهاد دوم هم موافقت کنید

که افزایش ارتباط

which is to increase connection

by interacting more with other human beings in real life.

با تعامل بیشتر با انسان‌های بیشتر در زندگی واقعی است.

Now, I know that one of the main reasons we're constantly on our phones

می‌دانم یکی از دلایلی که دائما سرهای ما در موبایل است

برای اجتناب از وقت گذراندن

is specifically to avoid having to spend time

and interact with other human beings in real life.

و تعامل داشتن با انسان‌های دیگر در زندگی واقعی است

(Laughter)

(خنده)

So I want to assure you that it is worth it,

پس می‌خواهم به شما اطمینان بدهم که ارزشش را دارد،

and it is not as hard as it might seem.

و آنقدری که ممکن است به نظر بیاید سخت نیست

So here's how you do it.

پس اینطور شروع می‌کنید.

You start by making eye contact with someone.

ارتباط چشمی با یک نفر برقرار کنید.

Like, look them in the eye,

درست در چشمانش نگاه می‌کنید،

don't look in the middle of their forehead,

وسط پیشانی را نگاه نکنید،

where the camera would be on a Zoom call.

آنجایی که دوربین در تماس تصویری است.

(Laughter)

(خنده)

And you say “Hello.”

و به او سلام می‌کنید.

And if that goes well, you can introduce yourself.

و اگر خوب پیش رفت می‌توانید خودتان را معرفی کنید.

And if that goes well,

و اگر آن هم خوب پیش رفت،

maybe you can ask them a question, something that's thought-provoking,

می‌توانید یک سوال از او بپرسید، یک سوال که به فکر وادارش کند

but not overly personal or threatening,

ولی نه بیش از حد شخصی یا تهدید آمیز،

like "What's something that fascinates you?"

مثلا «چه چیزی تو را مجذوب خودش می‌کند؟»

Or "What's one thing that delighted you today?"

یا مثلا «چه چیزی امروز تو را خوشحال کرده؟»

And you might be amazed by how good just one little moment of connection

و ممکن است شگفت‌زده شوید، از اینکه یک لحظه کوچک ارتباط می‌تواند

can make you feel.

چقدر به شما حس خوبی دهد.

And if you do find someone to connect with,

و اگر توانستید با کسی ارتباط برقرار کنید،

maybe ask them to join you in trying my third suggestion,

می‌تواند برای انجام پیشنهاد سوم من به شما ملحق شود

which is to increase playfulness by finding opportunities to rebel.

یعنی افزایش بازیگوشی با یافتن فرصت‌هایی برای سرپیچی کردن.

Now I am not talking about James Dean-level of rebellion.

البته منظورم سرپیچی در حد «جیمز دین» نیست.

I'm talking about playful deviance.

من در مورد انحراف بازیگوشانه صحبت می‌کنم.

I'm talking about finding ways to break the rules

منظورم پیدا کردن راه‌هایی برای شکستن قوانین یک بزرگسال مسئول است

of responsible adulthood,

and giving yourself permission to get a kick out of your own life.

و اجازه‌ دادن به خودتان برای تجربه احساس سرگرمی و لذت است.

One person told me

شخصی به من گفت

that some of the most fun she'd had in recent memory,

که بعضی از باحالترین خاطرات اخیر او

happened on a Friday morning,

روز جمعه صبح اتفاق افتاد،

when she and some of her friends ditched their work

وقتی که او و دوستانش از انجام کارشان و مسئولیت مراقبت از بچه‌هایشان سر باز زدند،

and their childcare responsibilities,

tucked flasks into their purses

فلاسک‌ها را در کیف‌هایشان فرو کردند

and snuck out to a 10:30am showing of the movie "Bad Moms."

و ساعت ۱۰:۳۰ صبح به نمایش فیلم «مامان های بد» رفتند.

(Laughter)

(خنده)

So lastly, here's one more thing that you can do today

در آخر، یک چیز دیگر هست که امروز می‌توانید انجامش دهید

to start having more fun.

تا شروع کنید بیشتر خوش بگذرانید.

[Roast a Turkey] I am just kidding.

[بوقلمون کباب کن] شوخی کردم.

(Laughter)

(خنده)

Prioritize it.

در اولویت قرارش دهید.

That might sound totally obvious,

ممکن است کاملا واضح به نظر بیاید

but one of the main reasons we're not having enough fun

ولی یکی از دلایلی که به‌ اندازه کافی خوش نمی‌گذرانیم

is that we're not making it a priority.

این است که در اولویت قرارش نمی‌دهیم.

Our fun is always at the bottom of the list,

خوش گذراندن همیشه ته لیست برنامه‌های ماست

and it can't speak up for itself.

و نمی‌تواند از خودش دفاع کند.

So I'm not suggesting that you take out your calendar and make an entry

من نمی‌گویم تقویم‌تان را بردارید و برنامه‌ریزی کنید که

that says: “From 4 to 6pm on Saturday, I shall have fun.”

«از ۴ تا ۶ بعد از ظهر شنبه من باید خوش بگذرانم.»

That is a guaranteed way to not have fun.

این یک راه تضمینی خوش نگذران است.

But if you know you consistently have fun

ولی اگر بدانید دائما دارد به شما خوش‌ می‌گذرد

when you spend time with a particular person,

وقتی با شخص معینی وقت می‌گذرانید،

make a point to spend time with that person.

برای گذراندن وقت با او یک هدف مشخص کنید.

If you know there's an activity

اگه می‌دانید فعالیتی هست

that really does often generate playful connected flow for you,

که واقعا برای‌تان جریان مرتبط بازیگوشانه‌ای تولید می‌کند

carve out time for it in your schedule.

زمانی را در برنامه‌تان برای آن خالی کنید.

Treat fun as if it is important.

با خوش گذراندن به عنوان چیزی مهم برخورد کنید.

Because it is.

چون واقعا اینطور است.

I've been doing this myself for a couple of years now,

الان دو سه سالی می‌شود که من اینکار را انجام می‌دهم

and it's amazing to see how many areas of my life fun has touched.

و شگفت‌انگیز است که چطور زندگی من تحت تاثیر خوش گذراندن قرار گرفته.

I'm more creative and more productive, I'm more resilient.

خلاقیتم بیشتر شده، بازدهی بیشتری دارم و قوی‌ترم.

I laugh more.

بیشتر می‌خندم.

Making sure that I'm having enough fun has made me a better partner,

اطمینان از اینکه به اندازه کافی خوش بگذرانم من را همسری بهتر،

a better parent and a better friend.

مادری بهتر و دوست بهتری کرده

And it has convinced me of something

و من را به چیزی متقاعد کرده

that I very much hope I can convince you of as well,

که امیدوارم بتوانم شما را هم در موردش متقاعد کنم.

which is that my daughter was right.

اینکه حق با دخترم بود.

Fun is sunshine.

خوش گذراندن مثل نور آفتاب است.

It's a distillation of life's energy.

عصاره انرژی زندگی‌ست.

And the more often we experience it,

و هرچه بیشتر تجربه‌اش کنیم

the more we will feel like we're actually alive.

بیشتر حس می‌کنیم که واقعا زنده هستیم.

Thank you.

ممنونم.

(Cheers and applause)

(تشویق و کف زدن)