A young poet tells the story of Darfur | Emtithal Mahmoud

125,719 views ・ 2017-04-24

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Pedram Pourasgari Reviewer: zahra moghaddam
00:12
I was 10 years old when I learned what the word "genocide" meant.
0
12814
4117
۱۰ ساله بودم که به معنای کلمه‌ی «نسل‌کشی» پی بردم.
00:18
It was 2003,
1
18575
1704
سال ۲۰۰۳ بود،
00:20
and my people were being brutally attacked because of their race --
2
20303
4102
و به مردم کشورم به دلیل نژادشان، به طرز وحشیانه‌ای حمله شده بود --
00:24
hundreds of thousands murdered,
3
24429
1804
صدها هزار نفر به قتل رسیدند
00:26
millions displaced,
4
26257
1948
میلیون‌ها نفر ناپدید شدند،
00:28
a nation torn apart at the hands of its own government.
5
28229
3299
یک ملت به دست دولت خودش از هم پاشیده شد.
00:32
My mother and father immediately began speaking out against the crisis.
6
32019
4190
پدر و مادرم بلافاصله شروع به انتقاد از این بحران کردند.
00:36
I didn't really understand it,
7
36233
1486
من واقعاً آن را درک نمی‌کردم،
00:37
except for the fact that it was destroying my parents.
8
37743
2846
به جز این حقیقت که در حال از بین بردن پدر و مادرم بود.
00:41
One day, I walked in on my mother crying,
9
41211
3713
یک روز، مادرم را در حال گریه دیدم
00:44
and I asked her why we are burying so many people.
10
44948
4647
و از او پرسیدم، چرا این همه آدم را دفن می‌کنیم؟
00:50
I don't remember the words that she chose
11
50220
2703
کلماتی که او برای توصیف نسل‌کشی
00:52
to describe genocide to her 10-year-old daughter,
12
52947
4237
برای دختر ۱۰ ساله‌اش استفاده کرد را به یاد ندارم،
00:57
but I remember the feeling.
13
57208
1629
اما آن احساس را به یاد دارم.
00:59
We felt completely alone,
14
59561
3055
ما احساس می‌کردیم کاملاً تنهاییم،
01:02
as if no one could hear us,
15
62640
1918
مثل این که هیچ کس صدایمان را نمی‌شنید،
01:04
as if we were essentially invisible.
16
64582
2809
انگار کاملاً نامرئی بودیم.
01:08
This is when I wrote my first poem about Darfur.
17
68179
4029
آن زمان بود که اولین شعرم را درباره دارفور سرودم.
01:12
I wrote poetry to convince people to hear and see us,
18
72964
4988
من شعر می‌گفتم تا مردم را قانع کنم که صدایمان را بشنوند و ما را ببینند،
01:17
and that's how I learned the thing that changed me.
19
77976
2470
و این‌گونه بود که چیزی فهمیدم که من را تغییر داد.
01:21
It's easy to be seen.
20
81111
1796
می‌توان راحت دیده شد.
01:22
I mean, look at me -- I'm a young African woman with a scarf around my head,
21
82931
5110
منظورم این است که، به من نگاه کنید -- یک زن جوان آفریقایی هستم که روسری بر سر دارم،
01:28
an American accent on my tongue
22
88065
2163
با لهجه آمریکایی صحبت می‌کنم
01:30
and a story that makes even the most brutal of Monday mornings seem inviting.
23
90252
4358
با داستانی که حتی بی‌رحم‌ترین صبح‌های دوشنبه را جذاب جلوه می‌دهد.
01:35
But it's hard to convince people that they deserve to be seen.
24
95851
3603
ولی سخت می‌توان مردم را قانع کرد که استحقاق دیده شدن را دارند.
01:40
I learned this in my high school classroom one day,
25
100561
2411
این را در یکی از روز‌های دبیرستان آموختم.
01:42
when my teacher asked me to give a presentation about Darfur.
26
102996
2875
وقتی معلمم از من خواست ارائه‌ای در مورد دارفور داشته باشم.
01:45
I was setting up the projector when a classmate of mine said,
27
105895
3895
من مشغول تنظیم پروژکتور بودم که یکی از همکلاسی‌هایم گفت:
01:49
"Why do you have to talk about this?
28
109814
2095
«چرا باید در این مورد صحبت کنی؟
01:51
Can't you think about us and how it will make us feel?"
29
111933
3050
به ما فکر نمی‌کنی و این که باعث می‌شود چه احساسی داشته باشیم؟»
01:55
(Laughter)
30
115007
2140
(صدای خنده)
01:57
My 14-year-old self didn't know what to say to her,
31
117171
4064
من در چهارده سالگی نمی‌دانستم به او چه بگویم،
02:01
or how to explain the pain that I felt in that moment,
32
121259
3862
یا رنج خود را در آن لحظه به او توضیح دهم،
02:05
and in every moment that we were forced not to talk about "this."
33
125145
4071
یا در هر لحظه که مجبور بودیم در این باره صحبت نکنیم.
02:09
Her words took me back to the days and nights on the ground in Darfur,
34
129240
4844
کلمات او من را به روزها و شب‌هایی برد که در دارفور بودم،
02:14
where we were forced to remain silent;
35
134108
2454
ما مجبور بودیم ساکت باشیم؛
02:16
where we didn't speak over morning tea
36
136586
2191
زمان‌هایی که در زمان صبحانه صحبت نمی‌کردیم
02:18
because the warplanes overhead would swallow any and all noise;
37
138801
4453
چرا که صدای هواپیما‌های جنگی، هر صدایی را در خود محو می‌کرد.
02:23
back to the days when we were told
38
143278
2123
من را به روز‌هایی برد که به ما گفته می‌شد
02:25
not only that we don't deserve to be heard
39
145425
2789
نه تنها سزاوار شنیده شدن نیستیم،
02:28
but that we do not have a right to exist.
40
148238
2816
بلکه حق زنده بودن را نیز نداریم.
02:31
And this is where the magic happened,
41
151783
2479
و آن زمان بود که معجزه‌ای رخ داد،
02:34
in that classroom when all the students started taking their seats
42
154286
3223
در آن کلاس، زمانی که همه دانش‌آموزان بر روی صندلی‌های خود نشستند
02:37
and I began to speak,
43
157533
1269
و من شروع به صحبت کردم،
02:38
despite this renewed feeling that I didn't deserve to be there,
44
158826
3739
با وجود بازگشت این احساس که من سزاوار بودن در آن‌جا نبودم،
02:42
that I didn't belong there
45
162589
1440
که به آن‌جا تعلق نداشتم
02:44
or have a right to break the silence.
46
164053
2378
یا حق نداشتم سکوت را بشکنم.
02:46
As I talked,
47
166930
1684
زمانی که صحبت کردم،
02:48
and my classmates listened,
48
168638
2643
و همکلاسی‌هایم به من گوش می‌کردند،
02:51
the fear ebbed away.
49
171305
1470
ترسم از بین رفت.
02:53
My mind became calm,
50
173842
1577
ذهنم آرام شد،
02:55
and I felt safe.
51
175443
1677
و احساس امنیت کردم.
02:58
It was the sound of our grieving,
52
178616
2897
صدای عزاداری‌هایمان به گوش می‌رسید،
03:01
the feel of their arms around me,
53
181537
2723
احساس دست‌هایی که مرا در آغوش می‌گرفتند،
03:04
the steady walls that held us together.
54
184284
2281
مانند دیوار‌های محکمی که ما را در کنار هم نگاه می‌داشتند.
03:07
It felt nothing like a vacuum.
55
187746
1931
مثل این که در خلاء بودم.
03:10
I choose poetry because it's so visceral.
56
190621
3276
من شعر را به خاطر عمیق بودنش انتخاب کردم.
03:14
When someone is standing in front of you, mind, body and soul,
57
194641
3310
زمانی که با کسی روبرو می‌شوی، ذهن، بدن و روح
03:17
saying "Witness me,"
58
197975
1201
می‌گویند «نظاره‌گر من باش»،
03:19
it's impossible not to become keenly aware of your own humanity.
59
199200
3814
مشتاقانه آگاه شدن از انسانیت خودتان غیرممکن است.
03:23
This changed everything for me.
60
203413
1800
این همه چیز را برای من تغییر داد.
03:25
It gave me courage.
61
205237
1546
به من شجاعت داد.
03:27
Every day I experience the power of witness,
62
207703
2591
من هر روز قدرت نظاره کردن را تجربه می‌کنم،
03:30
and because of that, I am whole.
63
210318
2101
و به این دلیل، من تمامیت دارم.
03:32
And so now I ask:
64
212443
1482
پس اکنون می‌پرسم:
03:33
Will you witness me?
65
213949
1366
آیا نظاره‌گر من هستید؟
03:37
They hand me the microphone
66
217221
2034
آن‌ها میکروفن را به من می‌دهند
03:39
as my shoulders sink under the weight of this stress.
67
219279
3301
و شانه‌هایم زیر این فشار خم می‌شوند.
03:44
The woman says,
68
224163
1958
این زن می‌گوید،
03:46
"The one millionth refugee just left South Sudan.
69
226145
2441
«یک میلیون پناهجو سودان جنوبی را ترک کرده‌اند.
03:48
Can you comment?"
70
228610
1457
نظری دارید؟»
03:50
I feel my feet rock back and forth on the heels my mother bought,
71
230091
4020
من راه رفتن بر روی کفش‌هایی که مادرم خریده را احساس می‌کنم،
03:54
begging the question:
72
234135
1178
با التماس می‌پرسم:
03:55
Do we stay, or is it safer to choose flight?
73
235337
2750
آیا می‌مانیم، یا گریختن امن‌تر است؟
03:58
My mind echoes the numbers:
74
238646
2251
این اعداد در ذهنم طنین‌انداز می‌شوند:
04:01
one million gone,
75
241561
1663
یک میلیون نفر رفته‌اند،
04:03
two million displaced,
76
243248
1622
دو میلیون نفر آواره شده‌اند،
04:04
400,000 dead in Darfur.
77
244894
2720
۴۰۰ هزار نفر در دارفور کشته شده‌اند.
04:07
And this lump takes over my throat,
78
247638
1706
و زبانم بند می‌آید،
04:09
as if each of those bodies just found a grave
79
249368
2622
مثل این که همه آن اجساد
04:12
right here in my esophagus.
80
252014
1933
همین‌جا در گلوی من دفن شده‌اند.
04:14
Our once country,
81
254413
1151
جایی که زمانی کشور ما بود،
04:15
all north and south and east and west,
82
255588
2230
شمال و جنوب و شرق و غربش،
04:17
so restless the Nile couldn't hold us together,
83
257842
2918
آن قدر ناآرام شد که حتی (رود) نیل هم نتوانست ما را در کنار هم نگاه دارد،
04:20
and you ask me to summarize.
84
260784
1859
و شما از من می‌خواهید که حرفم را خلاصه کنم؟
04:23
They talk about the numbers as if this isn't still happening,
85
263174
3035
طوری در مورد اعداد صحبت می‌کنند که انگار دیگر این اتفاق‌ها نمی‌افتد
04:26
as if 500,000 didn't just die in Syria,
86
266233
3217
انگار ۵۰۰ هزار نفر در سوریه کشته نشده‌اند،
04:29
as if 3,000 aren't still making their final stand
87
269474
2894
انگار ۳ هزار نفر در حال مقاومت نهایی
04:32
at the bottom of the Mediterranean,
88
272392
3164
در جنوب مدیترانه نیستند،
04:35
as if there aren't entire volumes full of fact sheets about our genocides,
89
275580
4739
انگار کتاب‌هایی پر از حقایق در مورد نسل‌کشی‌های ما نوشته نشده‌اند،
04:40
and now they want me to write one.
90
280343
1854
و اکنون از من می‌خواهند یک حقیقت بنویسم.
04:43
Fact:
91
283074
1163
حقیقت:
04:45
we never talked over breakfast,
92
285703
2262
ما هرگز در زمان صبحانه، صحبت نکردیم
04:47
because the warplanes would swallow our voices.
93
287989
2715
چون جنگنده‌ها صدای ما را می‌بلعیدند.
04:50
Fact:
94
290728
1578
حقیقت:
04:52
my grandfather didn't want to leave home,
95
292330
2464
پدربزرگم نمی‌خواست خانه را ترک کند،
04:54
so he died in a war zone.
96
294818
2029
پس در یک منطقه جنگی مُرد.
04:57
Fact:
97
297467
1340
حقیقت:
04:58
a burning bush without God is just a fire.
98
298831
3075
یک شاخه در حال سوختن بدون خدا تنها یک آتش است.
05:02
I measure the distance between what I know
99
302472
2186
من فاصله بین چیزی که می‌دانم
05:04
and what is safe to say on a microphone.
100
304682
2250
و چیزی که گفتنش پشت میکروفن امن است را می‌سنجم.
05:06
Do I talk about sorrow? Displacement?
101
306956
2894
من در مورد اندوه صحبت می‌کنم؟ در مورد آوارگی؟
05:09
Do I mention the violence,
102
309874
1393
آیا به خشونت اشاره می‌کنم؟
05:11
how it's never as simple as what you see on TV,
103
311291
2680
این که هیچ وقت به سادگی چیزی که در تلویزیون می‌بینید نیست؟
05:13
how there are weeks' worth of fear before the camera is on?
104
313995
3818
این که قبل از روشن شدن دوربین، هفته‌ها ترس وجود دارد؟
05:19
Do I tell her about our bodies,
105
319474
2620
آیا به او درباره بدن‌هایمان می‌گویم؟
05:22
how they are 60 percent water,
106
322118
1451
که ۶۰ درصد آن‌ها را آب تشکیل می‌دهد؟
05:23
but we still burn like driftwood,
107
323593
1917
ولی همچنان مثل یک تکه چوب می‌سوزیم
05:25
making fuel of our sacrifice?
108
325534
1882
و با قربانی شدن به هیزم تبدیل می‌شویم؟
05:27
Do I tell her the men died first, mothers forced to watch the slaughter?
109
327440
4108
در مورد مردانی می‌گویم که زودتر مُردند؟ مادرانی که مجبور به تماشای کشتار بودند؟
05:31
That they came for our children,
110
331572
1602
که آن‌ها به دنبال فرزندانمان آمدند،
05:33
scattering them across the continent until our homes sank?
111
333198
3154
آن‌ها را سرتاسر قاره پراکنده کردند تا زمانی که خانه‌هایمان نابود شدند؟
05:36
That even castles sink at the bite of the bomb?
112
336376
3129
که حتی کاخ‌ها با یک بمب ویران می‌شوند؟
05:41
Do I talk about the elderly,
113
341593
1867
آیا در مورد سالمندانمان می‌گویم؟
05:43
our heroes,
114
343484
1635
قهرمان‌هایمان،
05:45
too weak to run, too expensive to shoot,
115
345143
2611
که برای دویدن خیلی ضعیف بودند، و ارزش تیر خوردن هم نداشتند،
05:47
how they would march them,
116
347778
1383
این که چگونه آن‌ها را پشت سر هم
05:49
hands raised, rifles at their backs,
117
349185
2247
با دست‌ها بالای سر، تفنگ‌هایشان بر پشتشان
05:51
into the fire?
118
351456
1156
به آتش می‌انداختند؟
05:52
How their walking sticks kept the flames alive?
119
352636
2270
این که چگونه عصاهایشان، آتش را زنده نگه می‌داشت؟
05:54
It feels too harsh for a bundle of wires and an audience to swallow.
120
354930
5184
درکش برای یک مشت سیم و یک شنونده خیلی سخت است.
06:00
Too relentless,
121
360138
1436
خیلی بی‌رحمانه است،
06:01
like the valley that filled with the putrid smoke of our deaths.
122
361598
3859
مثل دره‌ای که از دود بلندشده از کشته‌هایمان پر شده است.
06:05
Is it better in verse?
123
365481
1833
آیا گفتن آن با شعر بهتر است؟
06:07
Can a stanza become a burial shroud?
124
367934
2701
آیا یک بیت شعر می‌تواند به یک کفن تبدیل شود؟
06:10
Will it sting less if I say it softly?
125
370659
1831
اگر ملایم‌تر بگویم، کمتر آزاردهنده خواهد بود؟
06:12
If you don't see me cry, will you listen better?
126
372514
2303
اگر گریه کردن من را نبینید، بهتر گوش می‌کنید؟
06:14
Will the pain leave when the microphone does?
127
374841
2116
اگر میکروفن را خاموش کنیم، درد از بین می‌رود؟
06:16
Why does every word feel as if I'm saying my last?
128
376981
3194
چرا هر کلمه مثل آخرین حرف من است؟
06:22
Thirty seconds for the sound bite,
129
382076
2167
سی ثانیه قطعه صوتی،
06:24
and now three minutes for the poem.
130
384267
2100
و حالا سه دقیقه برای شعر.
06:27
My tongue goes dry the same way we died,
131
387140
4064
زبانم خشک می‌شود، همانگونه که مُردیم،
06:31
becoming ash, having never been coal.
132
391228
3192
خاکستر شدیم، با این که هیچ‌وقت زغال نبودیم.
06:36
I feel my left leg go numb,
133
396131
2286
حس می‌کنم پای چپم بی‌حس شده،
06:38
and I realize that I locked my knees,
134
398441
2857
و متوجه می‌شوم زانوهایم قفل شده‌اند،
06:41
bracing for impact.
135
401322
1588
و آماده ضربه می‌شوند.
06:43
I never wear shoes I can't run in.
136
403557
3024
من هیچ‌وقت کفش‌هایی را نمی‌پوشم که نتوانم با آن‌ها بدوم.
06:48
Thank you.
137
408150
1157
سپاسگزارم.
06:49
(Applause)
138
409808
6094
(صدای تشویق)
06:56
So, I wanted to leave on a positive note,
139
416667
4237
می‌خواهم با یک یادداشت مثبت خداحافظی کنم،
07:00
because that's the paradox that this life has been:
140
420928
3476
چرا که این دوگانگی زندگی بوده است:
07:04
in the places where I learned to cry the most,
141
424428
3000
هر وقت گریه کردن را یاد گرفتم،
07:07
I also learned how to smile after.
142
427452
3316
آموخته‌ام که چگونه پس از آن لبخند بزنم.
07:11
So, here goes.
143
431435
2507
پس شروع می‌کنم.
07:16
"You Have a Big Imagination
144
436657
2854
«شما رویای بزرگی دارید
07:20
or
145
440145
1277
یا
07:21
400,000 Ways to Cry."
146
441446
3636
۴۰۰ هزار روش برای گریه کردن.»
07:26
For Zeinab.
147
446254
1151
برای زینب.
07:28
I am a sad girl,
148
448604
1508
من یک دختر غمگین هستم،
07:31
but my face makes other plans,
149
451145
2685
اما چهره‌ام برنامه‌های دیگری دارد،
07:33
focusing energy on this smile, so as not to waste it on pain.
150
453854
4822
تمرکز انرژی بر لبخند زدن، و هدر ندادن آن بر روی درد.
07:38
The first thing they took was my sleep,
151
458700
2523
نخستین چیزی که از من گرفتند، خواب بود،
07:41
eyes heavy but wide open,
152
461247
2318
پلک‌های سنگین اما چشم‌های باز،
07:43
thinking maybe I missed something,
153
463589
2024
در این فکر که شاید چیزی را جا انداخته‌ام،
07:45
maybe the cavalry is still coming.
154
465637
2174
شاید سواره نظام هنوز در حال آمدن است.
07:47
They didn't come,
155
467835
1245
آن‌ها نیامدند،
07:49
so I bought bigger pillows.
156
469104
1812
پس من بالش‌های بزرگ‌تری خریدم.
07:50
(Laughter)
157
470940
1303
(صدای خنده)
07:53
My grandmother could cure anything
158
473328
3704
مادربزرگم می‌توانست هر دردی را درمان کند
07:57
by talking the life out of it.
159
477056
2587
با صحبت کردن از زندگی.
07:59
And she said that I could make a thief in a silo laugh
160
479667
3265
و او گفت که من می‌توانم یک دزد را در یک انبار بخندانم
08:02
in the middle of our raging war.
161
482956
2080
در میان این جنگ خشونت‌آمیز.
08:05
War makes a broken marriage bed out of sorrow.
162
485060
4422
جنگ از غم و اندوه، یک تخت‌خواب ازدواج شکسته می‌سازد.
08:10
You want nothing more than to disappear,
163
490018
2181
فقط می‌خواهی ناپدید شوی،
08:12
but your heart can't salvage enough remnants to leave.
164
492223
3733
اما قلبت نمی‌تواند تکه‌های کافی برای ترک کردن پیدا کند.
08:16
But joy --
165
496668
1344
اما شادی --
08:18
joy is the armor we carried across the borders of our broken homeland.
166
498036
4327
شادی، سپر ما در زمان طی کردن مرز‌های میهن از بین رفته‌مان است.
08:24
A hasty mix of stories and faces
167
504507
3552
ترکیبی شتاب‌زده از داستان‌ها و چهره‌ها
08:28
that lasts long after the flavor is gone.
168
508083
2824
که پس از نابودی عطر و طعم، زمان زیادی باقی می‌ماند.
08:31
A muscle memory that overcomes even the most bitter of times,
169
511838
3910
حافظه‌ای که حتی بر سخت‌ترین لحظات هم غلبه می‌کند،
08:35
my memory is spotted with days of laughing until I cried,
170
515772
4549
حافظه من با روز‌های خندیدن تا به گریه رسیدن
08:40
or crying until I laughed.
171
520345
1635
یا گریه کردن تا به خنده رسیدن رنگ‌آمیزی شده.
08:42
Laughter and tears are both involuntary human reactions,
172
522004
3969
خنده و اشک، هر دو واکنش‌های غیرارادی انسان هستند،
08:45
testaments to our capacity for expression.
173
525997
3173
نمایانگر ظرفیت ما برای ابراز احساسات.
08:49
So allow me to express
174
529194
1833
پس به من اجازه می‌دهند که نشان دهم
08:51
that if I make you laugh,
175
531051
1690
اگر شما را می‌خندانم،
08:52
it's usually on purpose.
176
532765
2079
این معمولاً عامدانه است.
08:54
And if I make you cry,
177
534868
1727
و اگر شما را می‌گریانم،
08:56
I'll still think you are beautiful.
178
536619
1979
همچنان به نظرم زیبا هستید.
08:59
This is for my cousin Zeinab,
179
539087
2695
این برای دختر عمویم زینب است،
09:02
bedridden on a random afternoon.
180
542516
3014
که در یک بعد از ظهر بستری است.
09:05
I hadn't seen her since the last time we were in Sudan together,
181
545951
4026
او را از آخرین باری که در سودان با هم بودیم، ندیده بودم،
09:10
and there I was at her hospital bedside
182
550001
3954
و در کنار تخت او در بیمارستان بودم
09:13
in a 400-year-old building in France.
183
553979
3358
در یک ساختمان ۴۰۰ ساله در فرانسه.
09:18
Zeinab wanted to hear poems.
184
558867
2245
زینب می‌خواست شعر بشنود.
09:21
Suddenly, English, Arabic and French were not enough.
185
561999
4050
ناگهان انگلیسی، عربی و فرانسوی کافی نبودند.
09:26
Every word I knew became empty noise,
186
566073
3387
هر کلمه‌ای که می‌شناختم، به صدا‌های تهی تبدیل شدند،
09:29
and Zeinab said, "Well, get on with it."
187
569484
2274
و زینب گفت، «خب، شروع کن.»
09:31
(Laughter)
188
571782
1077
(صدای خنده)
09:32
And I read her everything that I could,
189
572883
3162
و من هر چیزی که می‌توانستم برای او خواندم،
09:36
and we laughed,
190
576069
1336
و ما خندیدیم،
09:37
and we loved it,
191
577429
1156
و ما عاشق آن بودیم،
09:38
and it was the most important stage that I've ever stood on,
192
578609
3975
و آن، مهم‌ترین صحنه‌ای بود که بر روی آن ایستادم،
09:42
surrounded by family,
193
582608
1811
خانواده‌ام در اطرافم بودند،
09:44
by remnants of a people who were given as a dowry to a relentless war
194
584443
4776
با اندک افرادی که از یک جنگ بی‌رحمانه باقی مانده بودند.
09:49
but still managed to make pearls of this life;
195
589243
3456
ولی ما توانستیم مرواریدهایی از این زندگی بسازیم؛
09:52
by the ones who taught me to not only laugh,
196
592723
3716
با افرادی که نه تنها خندیدن را به من آموختند،
09:56
but to live in the face of death;
197
596463
2870
بلکه زندگی کردن در مقابل مرگ را به من یاد دادند.
09:59
who placed their hands across the sky,
198
599357
2406
کسانی که دست‌هایشان را به سمت آسمان گرفتند،
10:01
measuring the distance to the sun and saying, "Smile;
199
601787
3367
فاصله تا خورشید را اندازه گرفتند و گفتند، «بخند،
10:05
I'm gonna meet you there."
200
605178
1655
من قرار است تو را آن‌جا ببینم.»
10:07
And for Zeinab --
201
607618
1580
و برای زینب --
10:09
Zeinab, who taught me love in a place like France,
202
609942
3571
زینبی که به من عشق را در جایی مثل فرانسه آموخت،
10:14
Zeinab, who wanted to he.ar poems on her deathbed --
203
614244
4565
زینبی که می‌خواست شعرهایی را در بستر مرگش بشنود --
10:20
Dilated fibromyalgia.
204
620291
2423
فیبرومیالژی . [نام بیماری]
10:23
Her heart muscles expanded
205
623603
2233
عضلات قلبش منبسط شدند
10:26
until they couldn't function.
206
626758
1601
تا زمانی که از کار باز ایستادند.
10:29
And she held me, and she made me feel like gold.
207
629010
3873
و او دستم را گرفت و باعث شد حس کنم ارزشمند هستم.
10:32
And I said, "Zeinab,
208
632907
1545
و من گفتم، «زینب،
10:35
isn't it strange that your only problem
209
635301
3520
عجیب نیست که تنها مشکل تو
10:38
is that your heart was too big?"
210
638845
2884
این است که قلبت زیادی بزرگ بود؟»
10:44
Thank you.
211
644240
1199
سپاسگزارم.
10:45
(Applause)
212
645463
4785
(صدای تشویق)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7