A juror's reflections on the death penalty | Lindy Lou Isonhood

64,673 views ・ 2019-03-27

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Reviewer: Masoud Motamedifar
00:13
It was a Thursday,
0
13166
2356
سه شنبه بود.
00:15
June the 23rd, 1994.
1
15546
3868
بیست و سوم ژوئن ۱۹۹۴
00:23
(Sighs)
2
23086
1159
(آه می‌کشد)
00:24
"Collect your belongings. You are free to go.
3
24269
2848
«وسایلت را جمع کن. آزادی و می‌توانی بروی.
00:28
When escorted outside, go directly to your car.
4
28808
4101
وقتی بیرون رفتی، یک راست به سمت ماشینت برو.
00:32
Do not talk to reporters."
5
32933
2784
اصلا با خبرنگارها صحبت نکن.»
00:36
My head is spinning,
6
36983
1544
سرم گیج می‌رود،
00:38
my heart is racing,
7
38551
1479
و تپش قلب گرفته‌ام،
00:40
I can't get a breath.
8
40054
1646
نمی‌توانم نفس بکشم.
00:43
I just want out of there.
9
43108
1786
فقط می‌خواهم از آنجا بیرون بروم.
00:47
When I get to my car,
10
47589
1908
وقتی سوار ماشینم می‌شوم...
00:49
I throw everything on the back,
11
49521
1948
همه چیز را صندلی عقب می‌گذارم،
00:52
and I just collapse into the driver's seat.
12
52450
2305
و روی صندلی‌ام می‌افتم.
00:55
"I can't do this.
13
55637
1707
" نمی‌توانم انجامش بدهم.
00:57
I can't go home to my family
14
57368
3658
نمی‌توانم به خانه و پیش خانواده‌ام بروم
01:02
that I haven't seen in a week
15
62231
3049
که یک هفته‌ای هست آن ها را ندیده‌ام
01:06
and pretend to be happy."
16
66455
1775
و وانمود کنم خوشحال هستم.»
01:10
Not even their love and support
17
70764
3449
حتی محبت و حمایت آن‌ها
01:14
could help me at this particular time.
18
74237
2750
نیز نمی‌توانست در این موقعیت کمکم کند.
01:19
We had just sentenced a man to death.
19
79592
3133
ما به تازگی مردی را محکوم به اعدام کرده بودیم.
01:26
Now what?
20
86210
1294
حالا چه؟
01:28
Just go home and wash dishes?
21
88909
2346
فقط به خانه بروم و ظرف‌ها را بشورم؟
01:32
You see, in Mississippi,
22
92772
3466
می‌دانید، در می‌سی‌سی‌پی،
01:37
the death penalty is like a part of our unspoken culture.
23
97423
3811
حکم اعدام انگار قسمتی از فرهنگ نانوشته ما است.
01:43
The basic logic is, if you murder someone,
24
103821
3627
طبق منطق اولیه، اگر کسی را بکشید،
01:47
then you're going to receive the death penalty.
25
107472
2691
مجازات شما مرگ خواهد بود.
01:51
So when the jury selection process took place,
26
111744
4978
خب، بعد از انتخاب اعضای هیئت منصفه
01:57
they asked me,
27
117623
1519
از من پرسیدند،
02:01
"Could you,
28
121646
1835
«می‌توانید،
02:03
if the evidence presented justified the death penalty,
29
123505
5499
اگر شواهد مطرح شده حکم اعدام را تصدیق کرد،
02:09
could you deliver,
30
129028
2334
آیا می‌توانید،
02:11
rationally and without reservations,
31
131386
2500
معقولانه و بدون پرده پوشی،
02:13
a penalty of death?"
32
133910
1598
حکم اعدام را اجرا کنید؟
02:17
My answer was an astounding "yes,"
33
137545
3171
جواب من یک "بله" ی قاطعانه بود
02:21
and I was selected as Juror Number 2.
34
141676
2603
و من را به عنوان داور دوم هیئت منصفه انتخاب کردند.
02:26
The trial started.
35
146410
1526
محاکمه آغاز شد.
02:28
From the evidence being presented
36
148559
2324
طبق شواهد مطرح شده،
02:32
and from the pictures of the victim,
37
152106
2820
و طبق تصاویری از فرد قربانی،
02:34
my first response was, "Yes, this man is a monster,
38
154950
4959
اولین پاسخم چیزی نبود جز، "بله، این مرد یک هیولا است،
02:39
and he deserves the death penalty."
39
159933
2455
و سزاوار اعدام است."
02:44
For days, I sat and looked at his hands,
40
164082
4644
روزها می‌نشستم، و به دست‌هایش نگاه می‌کردم،
02:48
the ones that yielded the knife,
41
168750
2782
همان دستانی که چاقو را گرفته بود.
02:53
and against his pasty white skin,
42
173883
3841
و در مقایسه با رنگ پریده‌ی صورتش،
02:58
his eyes ...
43
178589
1439
چشم‌هایش...
03:00
Well, he spent endless days in his cell,
44
180820
3356
خب او روزهای بی شماری را در زندان گذرانده بود،
03:04
no sunlight,
45
184200
1582
بدون تابش نوری،
03:05
so his eyes were as black as his hair and his mustache.
46
185806
3887
در نتیجه چشم‌هایش هم مثل موهای سر و صورتش تیره و تاریک شده بود.
03:10
He was very intimidating,
47
190609
2784
خیلی ترسیده بود.
03:14
and there was absolutely no doubt in his guilt.
48
194424
4359
و مسلما در جرمی که مرتکب شده بود هیج شک و تردیدی نبود.
03:21
But regardless of his guilt,
49
201037
1816
اما صرف نظر از جرمش،
03:23
as the days passed,
50
203440
2196
با گذشت روزها،
03:26
I began to see this monster
51
206435
3185
او را دیگر نه به شکل هیولا
03:30
as a human being.
52
210684
1866
بلکه مثل آدمی عادی می‌دیدم.
03:34
Something inside of me was changing that I just didn't understand.
53
214014
4311
چیزی در درونم در حال تغییر بود که من متوجه آن نبودم.
03:39
I was beginning to question myself
54
219106
2454
کم کم شروع کردم به از خودم پرسیدن
03:41
as to whether or not I wanted to give this man the death penalty.
55
221584
4295
که آیا قرار است این مرد را محکوم به اعدام کنم یا خیر.
03:47
Jury deliberations began,
56
227713
2180
بررسی‌های هیئت منصفه آغاز شد،
03:50
and the judge gave us jury instructions
57
230556
4278
و قاضی به ما دستورالعمل‌های مربوطه را می‌داد
03:56
and it was to be used as a tool
58
236397
2757
و باید از آن مثل وسیله‌ای
03:59
in how to reach a verdict.
59
239178
2719
برای رسیدن به حکم استفاده می‌کردیم.
04:02
Well, using this tool only led to one decision,
60
242869
4661
استفاده از این وسیله ما را تنها با یک تصمیم روبرو کرد،
04:07
and that was the death penalty.
61
247554
1879
و آن حکم اعدام بود.
04:10
I felt backed into a corner.
62
250506
2079
در موقعیت بدی گیر افتاده بودم.
04:13
My head and my heart were in conflict with each other,
63
253176
3424
قلب و مغزم در کشمکش بودند.
04:16
and the thought of the death penalty
64
256624
2135
و فکر اعدام
04:18
made me sick.
65
258783
1496
حالم را بد می‌کرد.
04:23
However, following the judge's instructions,
66
263369
4779
با این همه، به دستورات قاضی عمل کردم.
04:28
being a law-abiding person,
67
268172
2402
تصمیم گرفتم قانون مدار باشم،
04:31
I gave up.
68
271972
1296
و تسلیم شدم.
04:34
I gave up and voted along with the other 11 jurors.
69
274390
4288
تسلیم شدم و با ۱۱ عضو هیات منصفه‌ی دیگر رای دادم.
04:40
And there it was:
70
280608
1400
و نتیجه این شد:
04:42
our broken judicial system at work.
71
282754
4194
سیستم قضایی ناکارآمدمان که در حال خدمت بود.
04:50
So here I am in my car,
72
290021
2365
در ماشینم بودم،
04:52
and I'm wondering:
73
292410
1607
و با خودم فکر می‌کردم:
04:54
How is my life ever going to be the same?
74
294041
4106
ممکن است زندگی من هم همین طور شود؟
04:59
My life was kids, work, church, ball games --
75
299049
5448
زندگی من، بچه هایم، کار، کلیسا و ورزش بود---
05:04
just your average, normal, everyday life.
76
304521
3446
دقیقا یک زندگی ساده و نرمال و روزمره.
05:08
Now everything felt trivial.
77
308998
2444
اما الان همه چیز مبتذل به نظر می‌رسید،
05:11
I was going down this rabbit hole.
78
311466
2257
انگار داشتم در گودال فرو می‌رفتم.
05:14
The anger, the anxiety,
79
314978
3372
آن خشم،اضطراب،
05:18
the guilt, the depression ...
80
318374
2834
گناه، افسردگی...
05:21
it just clung to me.
81
321232
1635
رهایم نمی‌کردند.
05:23
I knew that my life had to resume,
82
323989
3748
می‌دانستم که باید زندگی‌ام را ادامه بدهم،
05:29
so I sought counseling.
83
329038
1642
پس سراغ مشاوره رفتم.
05:31
The counselor diagnosed me with PTSD
84
331252
3287
تشخیص مشاور PTSD بود. (نوعی بیماری ناشی از استرس و فشار روانی)
05:35
and told me that the best way to overcome the PTSD
85
335217
4608
دکتر گفت که بهترین راه برای درمان PTSD
05:40
was to talk about the trauma.
86
340541
1829
صحبت کردن درباره‌ی آن ضربه ی روحی است.
05:43
However, if I talked or tried to talk about the trauma
87
343559
5393
ولی اگر درباره آن شوک حرف می‌زدم یا حتی تلاش می‌کردم که درباره‌اش حرف بزنم،
05:48
outside her office,
88
348976
1424
بیرون از مطب مشاوره،
05:50
I was shut down.
89
350424
1837
باید دهانم را می‌بستم.
05:52
No one wanted to hear about it.
90
352285
2286
هیچ کس دلش نمی‌خواست درباره‌اش چیزی بشنود.
05:55
He was just a murderer. Get over it.
91
355030
3515
او فقط یک قاتل بود. فراموشش کن.
05:59
It was then that I decided to become a silent survivor.
92
359513
5131
دقیقا همانجا بود که تصمیم گرفتم سکوت کنم.
06:06
Twelve years later, 2006,
93
366263
2945
دوازده سال بعد، در سال ۲۰۰۶
06:09
I learned that Bobby Wilcher had dropped all of his appeals,
94
369953
5076
فهمیدم که بابی ویلچر تمام مراحل داوریش را گذرانده.
06:15
and his execution date was approaching.
95
375053
3606
و روز اعدامش نزدیک بود.
06:19
That was like a punch in the stomach.
96
379291
2182
این برایم مثل یک ضربه‎ی مهلک بود.
06:22
All of those buried feelings just started coming back.
97
382143
3491
تمام احساساتی که در دلم دفنشان کرده بودم دوباره به سراغم آمدند.
06:27
To try and find peace, I called Bobby's attorney, and I said,
98
387943
4857
برای آرام کردن خودم، با وکیل بابی تماس گرفتم و گفتم:
06:32
"Can I see Bobby before he's executed?"
99
392824
2487
"امکانش هست بابی را قبل از اعدامش ملاقات کنم؟"
06:36
Driving to the penitentiary on the day of his execution,
100
396470
4791
وقتی در روز اعدام در ماشینم به سمت بازداشتگاه حرکت می‌کردم،
06:41
in my mind,
101
401285
1544
در تصوراتم،
06:42
Bobby was going to be manic.
102
402853
2362
بابی را پریشان می‌دیدم.
06:45
But, surprisingly, he was very calm.
103
405975
4356
اما عجیب بود که او کاملا آرام بود.
06:50
And for two hours, he and I sat there and talked about life,
104
410967
5172
و دو ساعت با هم نشستیم و درباره‌ی زندگی صحبت کردیم.
06:56
and I got to ask him to forgive me for my hand in his death.
105
416753
6442
و از او بابت نقشی که در مرگش داشتم، عذرخواهی کردم.
07:04
His words to me were:
106
424212
1868
اما او به من گفت:
07:06
"You don't have to apologize.
107
426748
2224
«نیازی به عذرخواهی نیست.
07:08
You didn't put me here.
108
428996
1930
تو مسبب اینجا بودن من نیستی.
07:10
I did this myself.
109
430950
2265
خودم سببش شدم.
07:14
But if it'll make you feel better,
110
434032
1829
ولی اگر این حرف باعث می‌شود آرام بشوی،
07:15
I forgive you."
111
435885
1579
من می‌بخشمت.»
07:19
On my way home,
112
439097
1778
در مسیر خانه،
07:20
I stopped by a restaurant and bought a margarita.
113
440899
3986
کنار یک رستوران نگه داشتم و پیتزای مارگاریتا خریدم.
07:24
(Laughter)
114
444909
3687
(خنده)
07:29
I don't think I could get one big enough --
115
449107
2097
فکر نمی‌کنم پیتزایش به اندازه‌ی کافی بزرگ بود
07:31
(Laughter)
116
451228
1195
(خنده)
07:32
to try and calm down.
117
452447
2001
که بتواند حالم را خوب کند.
07:35
My phone rang.
118
455411
1875
تلفنم زنگ خورد.
07:38
It was Bobby's attorney.
119
458244
1746
وکیل بابی پشت خط بود.
07:41
Within two minutes of his execution,
120
461180
3002
دو دقیقه قبل از اجرای اعدامش،
07:44
they had given him a stay.
121
464206
2094
دستور اعدام به تاخیر افتاد.
07:48
This stay gave me time
122
468456
3175
این وقفه به من این فرصت را داد
07:52
to reach out to Bobby.
123
472377
1704
که با بابی ارتباط برقرار کتم.
07:55
And as crazy as it may sound,
124
475319
2141
ممکن است احقانه به نظر برسد،
07:57
we became friends.
125
477484
1902
ما با هم دوست شدیم.
08:00
Three months later,
126
480936
1984
سه ماه بعد،
08:02
he was executed by the State of Mississippi.
127
482944
2842
او به دستور داگاه می سی سی پی اعدام شد.
08:07
I'm here to tell you my story,
128
487415
4589
من اینجا هستم که داستانم را برایتان بگویم.
08:13
because it was precisely 22 years later
129
493163
5062
چون دقیقا ۲۲ سال بعد بود
08:18
that I even wanted to open up enough to talk about it,
130
498249
3674
که حتی وقتی می‌خواستم در موردش به اندازه‌ی لازم حرف بزنم،
08:23
when a friend encouraged me.
131
503148
2028
دوستی تشویقم کرد.
08:26
"Hey, perhaps you need to talk to the other jurors.
132
506109
4115
«هی، شاید نیاز داری با بقیه اعضای هیئت منصفه حرف بزنی
08:30
You've been through the same experience."
133
510248
2376
قبلاً هم چنین تجربه‌ای را داشتی».
08:33
Uncertain of what I was after,
134
513859
2664
نامطمئن از چیزی که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد،
08:36
I did need to talk to them.
135
516547
1808
باید با آنها حرف می‌زدم.
08:39
So I set out on my quest,
136
519198
2074
بنابراین تحقیقم را شروع کردم.
08:42
and I actually found most of them.
137
522587
1938
و در واقع بیشتر آنها را پیدا کردم.
08:45
The first juror I met
138
525117
1757
اولین عضو هیئت منصفه را که دیدم،
08:47
thought that Bobby got what he deserved.
139
527659
2098
فکر می‌کرد بابی چیزی که سزایش بوده را گرفته
08:50
Another juror --
140
530610
1420
عضو بعدی--
08:53
well, they just kind of regretted that it took so long
141
533339
3713
خب، آنها فقط افسوس می‌خوردند که زمان زیادی
08:57
to carry the sentence out.
142
537076
1697
برای اجرا کردن آن حکم طول کشید.
08:59
Then one juror, and I don't know what was wrong with him,
143
539371
2744
بعد عضوی از هیئت منصفه که نمی‌دانم چه مشکلی داشت،
09:02
but he didn't remember anything about the trial.
144
542139
2363
ولی هیج جیز درباره‌ی محاکمه یادش نمی آمد
09:04
(Laughter)
145
544526
1899
(خنده)
09:06
Well,
146
546449
1222
خب،
09:08
I'm thinking in my mind,
147
548902
1700
در ذهن خودم فکر می‌کنم،
09:10
"Jeez, is this the response I'm gonna get from everybody else?"
148
550626
4117
:«خدایا، این جوابیه که قراره از بقیه هم بگیرم؟»
09:15
Well, thank God for Allen.
149
555898
3218
خب خدا را شکر برای آلن،
09:19
Allen was a gentle soul.
150
559598
2237
آلن روح آرامی داشت.
09:22
And when I talked to him, he was genuinely upset
151
562956
3703
و وقتی با او حرف می‌زدم، واقعاً آشفته بودم.
09:26
about our decision.
152
566683
1883
درباره‌ی تصمیماتمان،
09:29
And he told me about the day that the devastation
153
569121
4794
و درباره‌ی روزی می‌گفت که ناراحتی‌اش
09:33
really set in on him and hit him.
154
573939
3225
روی او تآثیر زیادی گذاشته و به او ضربه زده بود.
09:37
He was listening to the radio,
155
577927
2244
داشت به رادیو گوش می‌کرد،
09:40
and the radio had a list of names of men to be executed
156
580195
5367
و رادیو فهرستی از اسامی مردانی که اعدام شده بودند پخش می‌کرد.
09:45
at Parchman Penitentiary.
157
585586
1864
در بازداشتگاه پارجمن،
09:49
He heard Bobby's name,
158
589370
2057
اسم بابی را شنید.
09:51
and he then truly realized what he had done.
159
591451
3626
و بعد به درستی فهمید که چه کاری کرده بود.
09:55
And he said, "You know, I had a responsibility in that man's death."
160
595101
4678
و گفت: «می‌دانی، من مسئولیت مرگ آن مرد را به عهده دارم.»
10:01
Now here it is, 20-something years later,
161
601325
2615
الان ۲۰ سال و خرده‌ای گذشته است،
10:03
and Allen is still dealing with that issue.
162
603964
3468
و آلن هنوز درگیر آن مسئله است.
10:08
And he's never told anyone about it, not even his wife.
163
608134
3788
و او هرگز درباره‌ی آن به کسی چیزی نگفته است، حتی همسرش.
10:14
He also told me
164
614065
1414
هم چنین به من گفت
10:15
that if the State of Mississippi wanted to keep the death penalty,
165
615503
3146
که اگر ایالت می‌سی‌سی‌پی بخواهد به اعدام کردن افراد را ادامه دهد،
10:18
then hey, they needed to provide counseling for the jurors.
166
618673
5107
آنها به مشورت با اعضای هیئت منصفه نیاز دارند.
10:24
Then the next juror I met was Jane.
167
624941
2969
عضو دیگر هیئت منصفه که ملاقت کردم جین بود.
10:27
Jane is now totally against the death penalty,
168
627934
2732
الان جین کاملاً علیه مجازات اعدام است،
10:31
And there was Bill.
169
631273
1366
و بعد بیل.
10:33
Bill said he had this crushing depression for weeks,
170
633394
5259
بیل گفت که هفته‌ها بود که افسردگی شدیدی داشت،
10:38
and when he went back to work,
171
638677
2083
و وقتی به سرکارش برگردد،
10:40
his colleagues would say things to him like,
172
640784
3307
همکارانش می‌خواهند جیزهایی به او بگویند مثل،
10:44
"Hey, did you fry him?"
173
644115
1784
"هی، حالش رو جا آوردی؟"
10:45
To them, it was just a joke.
174
645923
1771
برای آنها، این فقط یک لطیفه بود.
10:48
Then there was Jon.
175
648885
1792
بعدی جان بود.
10:50
Jon said his decision weighed on him,
176
650701
4379
جان گفت آن تصمیم روی دوشش سنگینی می‌کرد.
10:55
and it burdened him daily.
177
655104
1946
و او این سنگینی را هر روز حس می‌کرد.
10:58
The final juror that I spoke to was Ken.
178
658558
3061
آخرین عضو هیئت منصفه که با او حرف زدم کن بود.
11:01
Ken was the foreman of the jury.
179
661643
2273
کن رئیس هیئت منصفه بود.
11:05
When we sat down to talk,
180
665078
1669
وقتی نشستیم که صحبت کنیم،
11:08
it was apparent that he was deeply saddened by what we were required to do.
181
668485
6266
معلوم بود که او به خطر کاری که از ما خواسته شده بود عمیقاً غمگین بود.
11:15
He relived the day that he left the courthouse
182
675490
4400
او روزی را که دادگاه را ترک کرد را در ذهنش مرور کرد
11:19
and he drove home
183
679914
1830
و به سمت خانه راننذگی کرد
11:21
and he went to put his key in his door and unlock it,
184
681768
3086
او رفت که کلیدش را داخل قفل در کند تا بازش کند،
11:24
and he said he literally broke down.
185
684878
3390
و گفت که به معنای واقعی کلمه در هم شکست.
11:30
He said he knew that Bobby was guilty,
186
690237
3152
گفت که می‌دانست که بابی گناهکار بود،
11:33
but the decision he made,
187
693413
2095
ولی تصمیمی که گرفت،
11:35
he did not know if it was the right decision.
188
695532
3913
نمی‌دانست که درست بوده یا نه.
11:40
And he said that he played it over and over in his head.
189
700098
3222
و گفت بارها و بارها با خودش درباره‌ی آن در کلنجار بود
11:43
Did we do the right thing?
190
703989
1739
ما کار درستی انجام دادیم؟
11:46
Did we do the right thing?
191
706777
1748
ما کار درستی انجام دادیم؟
11:49
Did we do the right thing?
192
709554
3022
ما کار درستی انجام دادیم؟
11:55
(Sighs)
193
715966
1166
(آه می‌کشد)
11:58
All those years,
194
718395
1569
تمام آن سالها،
12:00
and I finally realized that I was not the only disillusioned juror.
195
720738
5289
در آخر متوجه شدم که تنها عضو هیئت منصفه که ناامید بود؛ من نبودم.
12:06
And we talked about sharing our experience
196
726778
4832
و ما درباره‌ی تجربه‌ی مشترکمان
12:11
with potential jurors
197
731634
2409
با اعضای بالقوه‌ی هیئت منصفه حرف زدیم
12:15
to give them some insight into what to expect,
198
735392
3548
که باید انتظار چه چیزی داشته باشند،
12:20
and to tell them do not be complacent;
199
740006
3094
و به انها بگوییم ازخودراضی نباشند؛
12:23
to know what you believe;
200
743703
2908
بدانید چه باوری دارید؛
12:26
to know where you stand and be prepared,
201
746635
3860
بدانید جایگاهتان چیست و اماده باشید،
12:31
because you don't want to walk in one morning as a juror
202
751318
6136
چون شما نمی‌خواهید صبح به عنوان عضو هیئت منصفه حضور داشته باشید
12:37
and leave at the end of the trial feeling like a murderer.
203
757478
3673
و دادگاه را ترک کنید در حالی که حس یک قاتل را دارید
12:42
Now, through this storm in my life, I did find some inspiration,
204
762595
3993
و حالا در بین طوفان زندگیم انگیزه‌هایی هم پیدا کردم
12:46
and it came in the form of my granddaughters.
205
766612
2656
که از طرف نوه‌هایم بود
12:50
My 14-year-old granddaughter, Maddie,
206
770669
2360
نوه‌ی ۱۴ ساله‌ی من، مِدی،
12:53
was writing an essay on the death penalty for school,
207
773730
3417
داشت مقاله‌ای درمورد اعدام برای مدرسه می‌نوشت
12:57
and she was asking me questions.
208
777171
2023
و از من سوال می‌پرسید.
12:59
Well, it dawned on me that this child was being raised
209
779940
3256
برایم روشن شد که این بچه درحال بزرگ شدن
13:03
in the same eye-for-an-eye culture
210
783220
4027
در همان فرهنگ قدیمی غلط بود.
13:08
as I was,
211
788003
1565
که من بودم،
13:09
or had been.
212
789592
1478
یا بوده‌ام.
13:12
And so I explained my experience to her this way:
213
792467
3627
و تجربه خودم را به این شکل توضیح دادم
13:16
that I had sentenced someone to death
214
796927
3974
که من دستور مرگ کسی را دادم،
13:21
as I served on a jury.
215
801761
2359
زمانی که عضو هیئت منصفه بودم.
13:24
And I asked her,
216
804144
1417
و من از او پرسیدم،
13:26
"Did that make me a murderer?"
217
806479
1850
«آیا من الان قاتلم؟»
13:29
She couldn't answer.
218
809602
1412
جوابی نداشت.
13:31
I knew then that this topic needed to be open for discussion.
219
811645
4742
ان زمان فهمیدم که باید درمورد این موضوع بحث شود
13:36
And guess what happened?
220
816411
1498
و حدس بزنید چه شد؟
13:38
I got invited to speak, just recently,
221
818574
3159
به تازگی دعوت شدم برای سخنرانی
13:42
in an abolitionist community.
222
822358
2199
در جامعه‌ای انحصاری
13:45
While I was there, I got a T-shirt.
223
825503
2810
موقعی که آنجا بودم لباسی گرفتم.
13:48
It says, "Stop Executions."
224
828706
2681
رویش نوشته بود "نه به اعدام"
13:52
Well, when I get home, my 16-year-old granddaughter was there, Anna,
225
832031
4110
و من رفتم خانه و نوه‌ی ۱۶ ساله‌ام آنا آنجا بود،
13:56
and she says, "Can I have that shirt?"
226
836746
2589
و گقت "من می‌توانم این تیشرت را داشته باشم؟"
14:00
Well, I looked at her dad --
227
840065
1653
و من به پدرش نگاه کردم--
14:02
her dad is my son --
228
842557
1767
و پدرش پسر من است--
14:04
and I knew that he is still dealing with this death penalty issue.
229
844829
4355
و می‌دانستم که او هنوز درگیر قانون اعدام بود
14:09
So I turned around and I looked at her, and I said,
230
849812
2671
به او نگاه کردم و گفتم
14:12
"Are you gonna wear this?"
231
852507
1695
"می‌خواهی این را بپوشی؟"
14:14
So she turned and she looked at her dad, and she said,
232
854726
3400
او رو به پدرش ایستاد و به او نگاه کرد و گفت،
14:18
"Dad, I know how you feel,
233
858150
1286
«بابا، می‌دانم چه حسی داری
14:19
but I don't believe in the death penalty."
234
859460
4013
اما من به اعدادم اعتقادی ندارم.»
14:24
My son looked at me,
235
864337
3111
پسرم به من نگاه کرد،
14:27
shook his head, and said,
236
867472
2624
سرش را تکان داد و گفت
14:31
"Thanks, Mom."
237
871719
1652
«ممنون، مامان.»
14:34
And I knew it wasn't a nice "Thanks, Mom."
238
874124
3361
و من می‌دانستم این تشکری از روی محبت نبود.
14:37
(Laughter)
239
877509
1150
(خنده)
14:39
So I learned that life had taught me some lessons.
240
879964
4528
پس فهمیدم که زندگی به من درس داده است.
14:46
It taught me, if I had not served on that jury,
241
886180
4549
به من یاد داد، اگر در هیئت منصفه خدمت نکرده بودم
14:51
that I would still be of the same mindset.
242
891596
3906
همچنان دید قبلی خود را داشتم.
14:57
It also gave me confidence
243
897002
2616
و همچنین به من اعتماد به نفس داد
14:59
to be able to see through the eyes of my granddaughters,
244
899642
4213
تا بتوانم نگاه نوه‌هایم را بفهمم،
15:03
that this younger generation, they're capable and they're willing
245
903879
5127
این نسل جوان قادر و خواهان آن هستند که
15:09
to tackle these difficult social issues.
246
909030
4373
با این مشکلات سخت جامعه دست و پنجه نرم کنند.
15:14
And because of my experience,
247
914201
2368
به دلیل تجربه‌ی من،
15:16
my granddaughters,
248
916593
1498
نوه‌های من،
15:18
they're now more equipped to stand on their own
249
918859
5047
آنها الان مستقل‌تراند تا روی پای خود بایستند
15:23
and to think for themselves
250
923930
2443
و بجای خود فکر کنند
15:26
than to rely on cultural beliefs.
251
926397
4700
تا روی باورهای فرهنگی حساب کنند.
15:32
So:
252
932134
1210
پس:
15:34
being from a conservative, Christian family
253
934115
3543
از یک خانواده محافظه‌کار مسیحی،
15:38
from a very conservative state in the United States,
254
938452
4383
و از ایالتی سنتی در امریکا
15:44
I am here to tell you
255
944415
1483
من اینجا هستم تا به شما بگویم
15:45
that the death penalty has new opponents.
256
945922
5246
که اعدام مخالفان جدیدی دارد.
15:51
Thank you.
257
951542
1174
ممنونم.
15:52
(Applause)
258
952740
4389
(تشویق)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7