Improve English Speaking Skills (Love story in English) Learn English through stories

so you're in love and have you already  told this girl what your feelings for her

بنابراین شما عاشق هستید و آیا قبلاً به این دختر گفته اید که چه احساسی نسبت به او

are no of course not but I have a plan I saw a  ritual on the internet that can work a ritual I  

دارید، البته نه، اما من برنامه ای دارم، من یک آیین را در اینترنت دیدم که می تواند یک تشریفات انجام دهد.

don't understand what's that ritual about I don't  get it a love ritual I saw that on the internet  

این را به عنوان یک مراسم عاشقانه درک نکن، دیدم که در اینترنت این کار را

it will do it and she'll fall in love with me  oh boy then I need you to hear this story pay

انجام می دهد و او عاشق من می شود، اوه پسر، پس من به شنیدن این داستان نیاز دارم،

attention Kate looked around the room at the  other people 10 men and 10 women all around  

توجه کن کیت در اطراف اتاق به افراد دیگر 10 مرد نگاه کرد. و 10 زن در اطراف

the same age thank you for coming today  and offering your time to help with our

هم سن و سال از شما تشکر می‌کنیم که امروز آمدید و وقت خود را برای کمک به تحقیق ما ارائه دادید.

research liaran the medicine we're testing  is in the final stage of testing previous  

human trials have shown us that liaran is  completely safe Kate stopped paying attention

توجه داشت

she'd read the information the medical research  company has sent her so she knew that liaran had  

اطلاعاتی را که شرکت تحقیقات پزشکی برای او ارسال کرده بود می خواند تا بداند که liaran

already been approved for sale and that they  were not testing to see if there were side

قبلاً برای فروش تأیید شده است و آنها آزمایش نمی کنند تا ببینند آیا

effects she didn't know any of the other people  

او هیچ یک از افراد دیگر را نمی شناسد   عوارض جانبی دارد یا خیر.

in the group she guessed that none of  them had jobs either or they wouldn't  

او حدس می‌زد که هیچ‌کدام از آنها شغلی ندارند یا

be earning money by testing medicine  but otherwise it was impossible to

با آزمایش پزشکی نمی‌توانستند درآمد کسب کنند، اما در غیر این صورت نمی‌توانست

know if she had anything in common with any of  them she hoped so or four days in the research  

بداند آیا او با هر یک از آنها وجه اشتراکی دارد یا خیر، امیدوار بود یا چهار روز در

center could feel like a very long time  as side effects we know that some people

مرکز تحقیقات می‌توانست احساس کند. به عنوان عوارض جانبی، می‌دانیم که برخی از افراد

experience the stronger emotions and a feeling  of General happiness the head researcher said  

احساسات قوی‌تر و احساس شادی عمومی را تجربه می‌کنند، سرپرست محقق گفت:

we'll be interviewing each of you and doing test  during the day so if you all sign the forms we can

ما با هر یک از شما مصاحبه می‌کنیم و در طول روز آزمایش انجام می‌دهیم، بنابراین اگر همه فرم‌ها را امضا کنید، می‌توانیم

start Kate signed her form without reading  the information hopefully this was going  

شروع کیت بدون خواندن اطلاعات فرم خود را امضا کرد. امیدواریم این

to be a very easy way to make money hope  the foots better than last time said the

راه بسیار آسانی باشد برای پول درآوردن امیدواریم پاها بهتر از دفعه قبل باشد،

guy who was sitting next to her as he gave  in his form Kate smiled I'm Michael Kate  

مردی که کنارش نشسته بود، گفت: کیت به شکل خود لبخند زد من مایکل هستم. کیت

she said have you been here before I do  these trials as often as they'll let me  

او گفت آیا قبل از اینکه من این آزمایش‌ها را انجام دهم، اینجا بوده‌ای هر چند وقت یکبار که به من اجازه می‌دهند

he laughed it's such an easy way  to make money she smiled back here  

او خندید که این راه بسیار آسانی است برای پول درآوردن او در اینجا لبخند زد

was someone she had something in common  with a few hours later Kate was eating

کسی بود که چند ساعت بعد با او وجه اشتراک داشت. کیت داشت

dinner she had taken her second liin tablet  before dinner she was feeling really relaxed  

شام می‌خورد. او دومین قرص لاین خود را قبل از شام خورده بود، او واقعاً احساس آرامش می‌کرد.

maybe it was the vitamins or maybe it was just  because she had so much free time and there was

شاید این به خاطر ویتامین‌ها بود یا شاید فقط به این دلیل بود که وقت آزاد زیادی داشت و

nothing she needed to do there were books  to read films to watch and even Bor games  

نیازی به انجام کاری نداشت، کتاب‌هایی برای تماشای فیلم و حتی بور بازی‌ها

and puzzles at home she had to send out job  applications or she had to go to stressful job

و پازل‌ها در خانه باید درخواست‌های شغلی می‌فرستد یا مجبور می‌شد

interviews after more than 20 applications she  

بعد از بیش از 20 درخواست به مصاحبه‌های شغلی استرس‌زا برود،

still didn't have a job that was terrible  she looked up and saw Michael smiling at

هنوز شغل وحشتناکی نداشت. او به بالا نگاه کرد و دید که مایکل دارد به

her do you want to play a board game  he asked his eyes were really dark  

او لبخند می‌زند. بازی رومیزی انجام دهید او پرسید که چشمانش واقعاً تیره هستند

brown Kate thought she hadn't noticed that  earlier she felt her cheeks go red sure she

کیت فکر می‌کرد که متوجه نشده بود که قبلاً احساس کرد گونه‌هایش قرمز می‌شوند، مطمئناً

replied but I like to win she warned perfect  he said me too was it Her Imagination or did  

پاسخ داد، اما من دوست دارم برنده شوم، او هشدار داد عالی است او گفت من هم این تصورات او بود یا گونه‌هایش را انجام داد.

his cheeks look a bit pink to for the next  two days Kate and Michael spent hours and  

برای دو روز آینده، کیت و مایکل ساعت‌ها و

hours playing games chatting and watching  films I feel as if I have known you for  

ساعت‌ها را صرف گپ زدن و تماشای فیلم‌ها کردند. احساس می‌کنم شما را برای

months not days she said she already knew he  lived nearby that he was a student studying  

ماه‌ها می‌شناسم، نه چند روزی که او می‌گوید از قبل می‌دانست که او در همان نزدیکی زندگی می‌کرده است که دانشجویی برای آن درس می‌خواند.

for his his BHD and that he had dimples in his  cheeks when he smiled and acute way of putting  

BHD او بود و اینکه هنگام لبخند زدن در گونه هایش فرورفتگی داشت و

a pen behind his ear when he was reading she  wasn't sure but she thought he was trying to  

زمانی که داشت می خواند یک خودکار پشت گوشش می گذاشت مطمئن نبود اما فکر می کرد سعی می کند

sit next to her for meals and spend time with  her whenever he could or maybe she was the one  

برای صرف غذا در کنار او بنشیند و با او وقت بگذراند. او هر زمان که می توانست یا شاید او همان کسی بود

who was always looking for him so do you think  you're feeling any side effects he asked her one

که همیشه به دنبال او بود، بنابراین فکر می کنید عوارض جانبی احساس می کنید که او یک شب از او پرسید که

evening they were sitting on the sofa watching  a film Michael's knee was almost touching her  

روی مبل نشسته بودند و فیلمی را تماشا می کردند که زانوی مایکل تقریباً پای او را لمس می کرد

leg and if his hand moved just a little it  could be touching hers her heart beit faster

و آیا دستش فقط کمی تکان می‌خورد و می‌توانست قلبش را سریع‌تر لمس کند

and all she could think about was being near  enough for his kin to touch hers her face  

و تنها چیزی که می‌توانست به آن فکر کند این بود که به اندازه‌ای نزدیک باشد که اقوامش صورتش را لمس کنند.

was red again she knew it any what she asked  trying to concentrate on their conversation  

دوباره قرمز بود.

instead the side effects of liin that they told  us about at the presentation he said moving his  

عوارض جانبی لین که در ارائه به ما گفتند، او گفت که وقتی

hand away her skin immediately felt cold as  if his hand had been making the air between

دستش را دور کرد، پوستش بلافاصله احساس سردی کرد، انگار که دستش هوا را بین آنها ایجاد کرده است،

them oh I wasn't really listening she said we  still get pet anyway don't we and then he did it  

اوه من واقعاً گوش نمی‌کردم، او گفت ما هنوز هم حیوان خانگی می‌شویم. نه ما و بعد او این کار را کرد

he moved his hand so that it covered hers a nice  feeling traveled all the way through her fingers

دستش را طوری حرکت داد که دستش را پوشانده بود احساس خوبی که تمام راه را از بین

fingers and across her skin she turned her  hand over and held his hand he smiled and  

انگشتانش طی کرد و روی پوستش دستش را چرخاند و دستش را

moved his face tows hairs can everyone come  and get their next limmer please called a

گرفت. همه بیایند و ساعت بعدی خود را بیاورند، لطفاً یک

nurse Michael dropped her hand and followed  the rest of the group to the nurse's room  

پرستار را صدا کن مایکل دستش را پایین انداخت و بقیه گروه را دنبال کرد

Kate couldn't remember ever feeling so happy thank  you everyone for taking part you are now free to

کیت به یاد نمی آورد که تا به حال آنقدر خوشحال شده باشد. متشکرم از همه شما که شرکت کردید، اکنون آزاد هستید که به

go the head researcher said the next morning  as the trial ended any side effects will  

سرپرست پژوهشگر بروید. گفت: صبح روز بعد با پایان کارآزمایی، هر گونه عارضه جانبی

disappear over the next few days if  you have felt any strong feelings and

طی چند روز آینده ناپدید می‌شود، اگر احساس شدید و شادی داشته باشید،

happiness those feelings will decrease fortunately  we don't expect anyone to become depressed however  

خوشبختانه این احساسات کاهش می‌یابد ما انتظار نداریم کسی افسرده شود، با این حال

we will keep in touch with all of you in  the next days to make sure everything is

ما با همه افراد در تماس هستیم شما در روزهای بعد مطمئن شوید که همه چیز

fine we can have our first date now Michael  said to Kate breakfast our breakfast they  

خوب است، ما می‌توانیم اولین قرار ملاقات خود را داشته باشیم، مایکل به کیت گفت صبحانه صبحانه ما را با هم

talked and talked Kate knew she was in love  it was stupid but it was true Michael said  

صحبت کردند و صحبت کردند.

it first I can't believe I met you I've never  felt like this about anyone before this does  

باور کن من تو را ملاقات کردم هرگز قبل از اینکه این احساس را نسبت به کسی نداشتم این

feel amazing Kate said but she had been worried  about some something since the beginning of the

احساس شگفت انگیزی بود که کیت گفت اما او از ابتدای

trial she hadn't wanted to think about it but  now she had to ask him serious question you  

دادگاه نگران چیزی بود که نمی خواست در مورد آن فکر کند اما اکنون باید از او می پرسید. سوال جدی شما

don't think what what if it's the limine  making us feel like this what was it he  

فکر نمی کنید چه می کنید چه چیزی اگر این امر باعث شود ما چنین احساسی داشته باشیم ، او

said about strong feelings there's only  one way to find out he said if you don't  

در مورد احساسات قوی گفت که فقط یک راه برای فهمیدن او گفت اگر شما نمی

want to be my girlriend anymore after  a few days we'll know it was just the

خواهید پس از چند روز دیگر دوست دختر من باشید ما می دانیم که این فقط دروغگو بود که

liaran she smiled at the word girlfriend  maybe your side effects will go away first  

او به کلمه دوست دختر لبخند زد شاید عوارض جانبی شما اول از بین برود

maybe he laughed but I don't think so  this feels real to me me too she said  

شاید او خندید اما فکر نمی کنم اینطور باشد این برای من هم واقعی است که او گفت

four months later a few months later Kate  was thinking about the beginning of the  

چهار ماه بعد چند ماه بعد کیت در مورد شروع

relationship she had to admit nothing  could ever be as perfect as those first

رابطه فکر می کرد که باید اعتراف می کرد که هیچ چیز نمی تواند به اندازه

days real life had to start again she got a job  a few days after the trial ended Michael went  

روزهای اول زندگی واقعی بی نقص باشد.

back to the library and his books and research  projects she didn't have to worry about money

پروژه‌هایی که او دیگر نگران پول نبود،

anymore but they could no longer spend all day  together they were no longer at that exciting  

اما آنها دیگر نمی‌توانستند تمام روز را با هم بگذرانند، آنها دیگر در آن

stage of Falling in Love love but they saw each  other when they could and they met each other's

مرحله هیجان‌انگیز Falling in Love قرار نداشتند، اما وقتی می‌توانستند یکدیگر را می‌دیدند و

parents everyone expected them to get married  when he finally asked her to marry him she  

پدر و مادر یکدیگر را ملاقات می‌کردند که همه از آنها انتظار داشتند. برای ازدواج وقتی بالاخره از او خواست با او ازدواج کند

felt that old excitement again 3 years later  I really don't have time for this Kate shouted

3 سال بعد دوباره آن هیجان قدیمی را احساس کرد من واقعاً برای این وقت ندارم، کیت فریاد زد که از

she hated doing the weekly shopping  why couldn't he do it fine I'll go  

خرید هفتگی متنفر است چرا نمی تواند این کار را خوب انجام دهد من می روم   سپس

then she said closing the door hard  so that it made a loud noise Kate felt

او گفت که در را محکم بست، طوری که صدای بلندی ایجاد شد، کیت احساس می کرد

as as if these kinds of arguments were  happening more often as she walked around  

که این نوع مشاجرات بیشتر در حال راه رفتن در

the supermarket Market she thought about  how they'd been before when they were in

بازار سوپرمارکت است و فکر می کرد قبل از عشق چه حالاتی داشتند.

love can it ever feel like that again she  wondered walking into the health section  

دوباره احساس کرد که وقتی وارد بخش سلامت می‌شود،

she recognized a word on a box of medicine liin  the Bon's name reminded her of a special time a  

کلمه‌ای را روی جعبه دارو تشخیص می‌دهد، نام Bon او را به یاد زمان خاصی می‌اندازد،

time when she was really great about Michael  she picked up a box and put it in her basket  

زمانی که او واقعاً در مورد مایکل فوق‌العاده بود. او جعبه‌ای را برداشت و در سبد خریدش گذاشت.

when she got home Michael was already in  bed so she ate dinner alone taking her

وقتی به خانه رسید، مایکل قبلاً در رختخواب بود، بنابراین شام را به تنهایی خورد و

lemine with a big glass of water the  next morning she woke up early as as  

لیمینش را با یک لیوان بزرگ آب، صبح روز بعد مثل همیشه زود از خواب بیدار شد،

usual but instead of jumping straight in  the shower she joined Michael downstairs for

اما به جای اینکه مستقیم زیر دوش بپرد، برای صبحانه به مایکل پایین آمد.

breakfast good morning she said to her surprise  she suddenly wanted to kiss him on the cheek  

با کمال تعجب گفت: ناگهان می خواست گونه او را ببوسد،

so she did and sat down next to him at the  table he was eating in front of a Bab pile of

بنابراین او این کار را کرد و کنارش روی میزی نشست که در حال خوردن بود، روبروی انبوهی از

books looking cute with a pen behind his  ear what are you doing I'm applying for  

کتاب های باب که با یک خودکار پشت گوشش زیبا به نظر می رسید، چه کار می کنی؟ من در حال درخواست

money for my next research project he  said oh good luck what's the project

پول برای پروژه تحقیقاتی بعدی ام هستم، او گفت اوه موفق باشید پروژه

about after breakfast she thought how  nice it had been to to see him talking  

بعد از صبحانه در مورد چیست، او فکر کرد چقدر خوب بود که او را در

about something he cared about she' forgotten  how cute his dimples were when he smiled she

مورد چیزی صحبت می کرد که به آن اهمیت می داد.

thought or maybe she hadn't seen him smile much  recently anyway she decided to have breakfast  

یا شاید اخیراً لبخند زیادی از او ندیده بود، به هر حال تصمیم گرفت

with him every day since it had been such a lovely  start to the day it couldn't hard to make a bit

هر روز با او صبحانه بخورد، زیرا شروع بسیار دوست‌داشتنی بود تا آن روز که نمی‌توانست

more a bit more effort could it two  years later the baby hadn't stopped  

دو سال تلاش بیشتری انجام دهد. بعداً نوزاد

crying for two hours but now her little  face was peaceful as she slept Kate felt

برای دو ساعت گریه اش را متوقف نکرده بود، اما حالا وقتی خوابیده بود، چهره کوچکش آرام شده بود. کیت احساس کرد که

annoyed where was Michael she went downstairs  and found him filling bottles with milk for  

مایکل کجاست، او به طبقه پایین رفت و او را در حال پر کردن بطری های شیر برای

the baby well done Michael said that  didn't sound easy no she said angrily it

نوزاد دید. مایکل گفت که به نظر آسان نیست نه او با عصبانیت گفت این

isn't you're doing an amazing job he said okay  so I've washed all the clothes made your lunch  

کار فوق العاده ای انجام نمی دهی، او گفت: باشه، پس من تمام لباس هایی که ناهار شما را آماده کرده ام را شسته ام

for later and I'm going to come home early this  afternoon so that you can have some time for

و می خواهم امروز بعدازظهر زود به خانه بیایم تا بتوانید کمی وقت داشته باشید.

yourself Kate managed to smile and say  thank you he really was being very sweet  

خود کیت موفق شد لبخند بزند و بگوید متشکرم او واقعاً بسیار شیرین بود

even if she was too tired to feel grateful  as soon as he had left for work she picked  

حتی اگر آنقدر خسته بود که احساس قدردانی کند.

up the box of limine by the the time  he came home Kate felt able to smile  

back when he smiled at her one year later  Kate was putting clouds away while the baby

وقتی یک سال بعد به او لبخند زد، کیت داشت ابرها را کنار می‌گذاشت، در حالی که کودک

slept she picked up one of Michael's favorite  jumpers and held a soft material next to her  

خواب بود، یکی از جامپرهای مورد علاقه مایکل را برداشت و یک ماده نرم را در کنار

cheek she missed him and he had only been  out an hour putting it back she noticed

گونه‌اش نگه داشت. او متوجه

something something hard under the rest of  the jumpers in the drawer it was boxes and  

چیزی سخت زیر بقیه جامپرهای داخل کشو شد، جعبه‌ها بود و

boxes of limine they weren't HS she was shocked  to see these boxes she took liaran every day it  

جعبه‌های لیمینه که HS نبودند، از دیدن این جعبه‌ها شوکه شد، او هر روز

was true but Michael she thought of liaran as  an easy way to those feelings she'd always had  

دروغگو می‌گرفت. به احساساتی که همیشه

for Michael and it was working every day  she felt madly in love with her wonderful

نسبت به مایکل داشت و هر روز کار می‌کرد، او دیوانه‌وار عاشق

husband everyone said marriage was hard  work but she just didn't have time or  

شوهر فوق‌العاده‌اش بود، همه می‌گفتند ازدواج کار سختی است، اما او زمان یا

energy for the job of marriage as well as her  part-time job and a young baby when she took

انرژی برای کار ازدواج و همچنین ازدواج نداشت. شغل پاره وقت او و یک نوزاد خردسال وقتی که

liaran she made more effort to do small things  that made their life together enjoyable if he  

لیاران را پذیرفت، تلاش بیشتری برای انجام کارهای کوچک انجام داد، که اگر او

did something nice for her she said thank you  but most of all she actually felt grateful

کار خوبی برای او انجام می داد، زندگی مشترکشان را لذت بخش می کرد.

if he wore a new shirt or his hair looked  good she told him he was handsome she asked  

پیراهن جدید یا موهایش خوب به نظر می رسید او به او گفت که خوش تیپ است از او

him about his day and remembered things that were  important to him she seen nothing wrong with doing

درباره روزش پرسید و چیزهایی را که برایش مهم بود به یاد آورد. او هیچ ایرادی در انجام

this until now that is now she knew why he  had always been so good at doing those same  

این کار ندید تا حالا که حالا می داند چرا همیشه در انجام این کار خوب بوده است. همان

things for her it was all fake instead of a  smiling at Michael when he got home she was

چیزها برای او همه ساختگی بود به جای لبخند زدن به مایکل وقتی به خانه برگشت او

angry clearly the liaran only had a limited  ability to make everything perfect because  

عصبانی بود واضح است که دروغگو فقط توانایی محدودی برای کامل کردن همه چیز داشت زیرا

nothing felt perfect right now what are  all these she asked he pointed it to the

در حال حاضر هیچ چیز عالی احساس نمی شد همه اینها چیست که او پرسید و به آن اشاره کرد

Larin the larine packets she taken from  the drawer and put on the kitchen table  

لارین بسته‌های لارین را که از کشو برداشت و روی میز آشپزخانه گذاشت.

Michael moved closer and tried to read the small  writing on the boxes they are vitamins aren't

مایکل نزدیک‌تر آمد و سعی کرد نوشته‌های کوچک روی جعبه‌ها را بخواند.

they don't act as you've got no idea  why I'm asking in said Kate even more  

من در حال پرسیدن هستم، گفت کیت حتی بیشتر

Angry these boxes she said picking one of  the packets up are our relationship oh he  

عصبانی هستم، او گفت: برداشتن یکی از بسته‌ها رابطه ماست، او گفت: بله درست است،

said it's liin yes it's liin she said  I know exactly what they are he looked  

او گفت: من دقیقاً می‌دانم که

confused so why are you asking me what they  are I remember remember the name now you've

آنها چه هستند. به یاد داشته باشید که اکنون نامی را که

said from the place we met right but I've  not taken those for years what I just I  

گفتید از جایی که ما با هم ملاقات کردیم، به خاطر بسپار، اما من سال‌ها آن‌ها را مصرف نکرده‌ام، فقط

don't know it's better to get vitamins  from fruit and vegetables isn't it he

نمی‌دانم که بهتر است ویتامین‌ها را از میوه‌ها و سبزیجات دریافت کنم، اینطور نیست که

said the research company sent us boxes and  boxes of them years ago but I put them away  

شرکت تحقیقاتی گفته است. جعبه‌ها و جعبه‌هایی از آنها را سال‌ها پیش برای ما فرستادم، اما من آنها را جایی دور انداختم

somewhere and forgot to throw them away we  eat a healthy enough diet so there is no need

و فراموش کردم آنها را دور بیندازم، ما یک رژیم غذایی سالم می‌خوریم، بنابراین نیازی

to to take vitamins what about she felt  her voice getting louder and louder but  

به مصرف ویتامین‌ها نیست.

also something made her feel less sure about  the words she planned to say her idea sounded

او نسبت به کلماتی که قصد گفتن آن را داشت کمتر مطمئن بود ایده‌اش

stupid what about the Falling in Love Part  the side effects you're always so wonderful  

احمقانه به نظر می‌رسید. چه در مورد قسمت عاشق شدن

the perfect husband and now I know why uh  thanks he laughed I know they told us there  

were some some side effects but we were just  joking when we said we fell in love because  

برخی از عوارض جانبی وجود دارد اما ما فقط به شوخی می‌گفتیم که عاشق شده‌ایم به دلیل

of the medicine weren't we also he added turning  the box over in his hands they must have changed

دارو نبود، او اضافه کرد جعبه را در دستانش برگرداند، احتمالاً

the the ingredients or something because  it doesn't say anything on the Box about  

مواد یا چیزی را تغییر داده‌اند، زیرا چیزی نمی‌گوید روی جعبه درباره

side effects see he held it out for her to look  maybe they changed the recipe after we did that

عوارض جانبی ببینید که او آن را نگه داشت تا او نگاه کند شاید بعد از آن آزمایش دستور غذا را تغییر دادند و او را

trial he gave her a big hug this perfect husband  is all natural don't worry he went upstairs to  

بزرگ در آغوش گرفت این شوهر عالی طبیعی است نگران نباشید او به طبقه بالا رفت تا

guess the baby and then she heard him in  the kitchen as he started to make dinner

کودک را حدس بزند و سپس وقتی او شروع به درست کردن شام کرد او را در آشپزخانه شنید،

she looked carefully at the boxes and it was  true there was nothing on the Box about side  

او با دقت به جعبه‌ها نگاه کرد و درست بود که روی جعبه چیزی در مورد

effects or even on the information  inside they were just vitamins after

عوارض جانبی یا حتی اطلاعات درون آن‌ها فقط ویتامین‌ها وجود نداشت،

all liming wasn't an easy way to  laugh and it never had been do do you

زیرا آهک کردن راه آسانی نبود. خندیدن و هرگز انجام نداده است آیا می‌دانی بله می‌دانم که

understand yeah I get it love can't  depend on drugs it's something pure

عشق نمی‌تواند وابسته به مواد مخدر باشد، این چیزی است که

right exactly so no ritual is going to  work just be yourself that's all I hope  

دقیقاً درست است، بنابراین هیچ مراسمی کار نمی‌کند، فقط خودتان باشید، این همه چیزی است که امیدوارم

you liked this story if you could improve your  English a little more please subscribe to the  

این داستان را دوست داشته باشید اگر بتوانید زندگی خود را بهبود ببخشید انگلیسی کمی بیشتر لطفا در

channel and share sh this video with a friend  thank you very much for your support take

کانال    مشترک شوید و این ویدیو را با یک دوست به اشتراک بگذارید از حمایت شما بسیار سپاسگزارم.

care