Practice English Conversation (At the hospital - meeting a friend) Improve English Speaking Skills

hello Leo it's me Ronald your friend how are you

سلام لئو این من هستم رونالد دوستت چطوری

Ronald is that you I can't even see  you my eyes can no longer see well

رونالد

I'm really sorry to hear that was the accident  you had that serious I didn't know that

اینطوری هستی که تو حتی نمیتونم ببینمت .

yes Ronald it was serious I  don't feel my body anymore

رونالد جدی بود من دیگر بدنم را حس نمی کنم

oh my God but what happened Ximena  just told me you had an accident

خدای من اما چه اتفاقی افتاد Ximena فقط به من گفت تصادف کردی

and that you were here in the hospital  she didn't tell me anything else

و تو اینجا در بیمارستان بودی او چیز دیگری به من نگفت که

well I was driving my car to work as usual  and wait a minute I don't even remember  

من با ماشینم به سر کار می رفتم. طبق معمول و یک دقیقه صبر کن، حتی یادم نمی‌آید

oh I didn't see a car coming straight at  me and we crashed that's all I remember

اوه، ماشینی را ندیدم که مستقیم به سمتم می‌آمد و تصادف کردیم، این تمام چیزی است که یادم می‌آید می‌بینم،

I see but what did the doctor tell you  I suppose you have already talked to him

اما دکتر به شما چه گفته است فکر می‌کنم قبلاً با او صحبت

not yet well he came here and told me I had  to do some tests blood test and those things  

نکرده‌اید. خوب او آمد اینجا و به من گفت باید آزمایش خون انجام دهم و آن چیزها را

he didn't tell me more but I feel terrible  I don't feel my body I don't see well  

بیشتر به من نگفت اما احساس وحشتناکی دارم بدنم را احساس نمی کنم

I can't hear you well I think I hit my  head on the pavement I think I'm dying  

خوب نمی بینم فکر می‌کنم سرم را به پیاده‌رو می‌زنم، فکر می‌کنم دارم می‌میرم

no don't say that you're gonna be  fine I will talk to the doctor okay

نه نگو که خوب می‌شوی، با دکتر صحبت می‌کنم باشه،

I need to know how you really are and if  there is anything I can do to make you better

باید بدانم واقعاً چطوری و آیا کاری می‌توانم انجام دهم. تو را بهتر کنم

that is not necessary Ronald I have no hope of  living I've already resigned myself to dying  

که لازم نیست رونالد من هیچ امیدی به زندگی ندارم من قبلاً خود را به مردن تسلیم کرده‌ام

of course not you will be fine  trust me I would talk to the doctor

البته نه تو خوب می‌شوی به من اعتماد کن با دکتر صحبت می‌کنم

no wait I need to tell you some  things I need to confess before dying

صبر نکن باید چیزهایی را به تو بگویم که باید اعتراف کنم قبل از مردن

no don't say that you're not gonna  die you're my best friend Leo please  

نه نگو که قرار نیست بمیری تو بهترین دوست من هستی لئو خواهش میکنم

I want to do this please it's necessary for  me I want to tell you some important things

میخواهم این کار را انجام دهم لطفا برای من لازم است میخواهم چند چیز مهم را

before I die I want to tell you that I was not  a good person I failed my mother and my siblings

قبل از مرگ به شما بگویم میخواهم به شما بگویم که من آدم خوبی نبودم از مادرم و خواهر و برادرهایم شکست خوردم و از

also my friends I never supported my family  I never visited my mom after getting married  

دوستانم نیز حمایت نکردم هرگز از خانواده ام حمایت نکردم. بعد از ازدواج هرگز به مادرم

she used to call me many times a week but I  never answered she kept calling and calling  

سر نمی زدم او بارها در هفته با من تماس می گرفت اما من هرگز جواب نمی دادم او مدام تماس می گرفت و زنگ می زد

but I never answered then she stopped calling and  she got depressed then when she went to visit me  

اما من هرگز جواب نمی دادم. بعد تماس نگرفت و افسرده شد و وقتی به دیدن من رفت به

I told her I was busy and that she couldn't  stay in my house so she had to go to a hotel

او گفتم سرم شلوغ است و نمی تواند در خانه من بماند بنابراین مجبور شد به هتلی برود که

I love my mom but I would like her to be in my  house so she went to that hotel and then she left  

من مادرم را دوست دارم اما دوست دارم او باشد. در خانه من، بنابراین او به آن هتل رفت و

the next day I was also mean to my dad I lied  to him I told him my mom was dating another man  

روز بعد او را ترک کرد.

it was many years ago but I still remember  that I was upset with my mom because  

مادرم چون اجازه

she didn't let me go to a party I  was 18 years old back then I remember

نداد به مهمانی بروم، آن موقع ۱۸ ساله بودم، یادم می‌آید که

they had a terrible fight because of that  two years later they got divorced Ronald

دعوای وحشتناکی با هم داشتند، دو سال بعد طلاق گرفتند رونالد،

I don't know why they got divorced but I  think about it every day was it my fault  

نمی‌دانم چرا طلاق گرفتند، اما به آن فکر می‌کنم. هر روز تقصیر من بود به

was it because I told my father that my  mother was cheating on him I don't think so

خاطر این بود که به پدرم گفتم که مادرم به او خیانت می‌کند، فکر نمی‌کنم تا

they had never fought before that and after  that they started fighting every single day

قبل از آن دعوا نکرده‌اند و بعد از آن هر روز شروع به دعوا کردند،

I never told in the truth but now I think I will  have to tell them or if I die you'll do it for me  

من هرگز حقیقت را نگفتم اما حالا فکر می‌کنم باید به آنها بگویم یا اگر بمیرم شما این کار را برای من انجام می‌دهید

and not only that I failed many of  my friends when they needed me most

و نه تنها این که بسیاری از دوستانم را در زمانی که بیشتر به من نیاز داشتند شکست خوردم،

I just went to their parties but when they  had an emergency I was never there for them

فقط به مهمانی‌های آنها رفتم، اما وقتی آنها یک وضعیت اضطراری داشتند، هرگز آنجا نبودم. برای آنها

last month Rita called me but I  didn't answer so she sent me a message

ماه گذشته ریتا با من تماس گرفت، اما من جواب ندادم، بنابراین او به من پیام داد و به من

she told me her mom was very sick and that she  needed some medicine my family has a drugstore

گفت که مادرش خیلی مریض است و به دارو نیاز دارد خانواده من یک داروخانه دارند،

you know that well she didn't  have money to buy the medicine

شما می دانید که او پولی برای خرید ندارد. دارو به همین

that's why she wanted me to sell her the medicine  and pay me later it didn't answer her message  

دلیل از من خواست که دارو را به او بفروشم و بعداً به من پول بدهم به پیام او جواب نداد

her mother got better happily but she was mad  at me I didn't care I didn't even apologize  

مادرش با خوشحالی بهتر شد اما او از دست من عصبانی بود. من اهمیتی ندادم حتی عذرخواهی نکردم

also my brother Julia called me last week invited  me to his wedding he'll get married next month

همچنین برادرم جولیا زنگ زد من هفته گذشته من را به عروسی اش دعوت کردم او ماه آینده ازدواج می کند

I just told him he was stupid for getting married  that he was making the biggest mistake of his life

فقط به او گفتم که برای ازدواج احمق است که بزرگترین اشتباه زندگی اش را مرتکب می شود

that he was going to get divorced anyway  in many other bad things I told him

که به هر حال قرار است طلاق بگیرد در بسیاری از چیزهای بد دیگری که گفتم او

he became very sad since then we no  longer talk to each other I'm really sorry

خیلی ناراحت شد از آن زمان ما دیگر با هم صحبت نمی کنیم من واقعا متاسفم که

my sister Joanna wanted me to take care of her  

خواهرم جوانا از من خواست

song for one day because her  husband was in the hospital

یک روز از آهنگ او مراقبت کنم زیرا شوهرش در بیمارستان بود به

I told her I couldn't because I had a  lot of work to do but that was not true  

او گفتم نمی توانم زیرا من کارهای زیادی برای انجام دادن دارم، اما این درست نبود،

that day I had plans to go to the beach so I  didn't want to take care of her son I lied to her  

آن روز من برنامه‌ای برای رفتن به ساحل داشتم، بنابراین نمی‌خواستم از پسرش مراقبت کنم، به او دروغ گفتم. به همین

I am a terrible person Ronald I don't deserve  to live that's why I'm here now I understand  

دلیل است که اکنون اینجا هستم، می‌دانم

no that's not true you're not a bad person  you just made a lot of mistakes in your life  

نه این درست نیست، تو آدم بدی نیستی فقط اشتباهات زیادی در زندگی خود مرتکب شدیم

we all make mistakes that's something normal  now you need to rest and get better Leo  

همه ما اشتباه می‌کنیم که طبیعی است حالا باید استراحت کنی و بهتر شوی لئو

no I'm dying now I have to tell you  something important I also failed you

نه من هستم الان در حال مردن باید بهت بگم یه چیز مهم هم شکستت دادم

that doesn't matter it's okay I told  you you just made many mistakes and  

که مهم نیست اشکالی نداره بهت گفتم فقط اشتباهات زیادی کردی و

listen to me please that day we went to that  party Maritza your girlfriend and I kissed  

لطفاً آن روز به آن مهمانی رفتیم ، دوست دخترت ماریتسا رفتیم و من را بوسیدم   هر

we both cheated on you and then we did  it again the next day I'm really sorry

دو خیانت کردیم تو و بعد ما روز بعد دوباره این کار را انجام دادیم، واقعا متاسفم

Leo what are you talking about don't joke  with that you're telling me Maritza cheated  

لئو چه حرفی می زنی شوخی نکن با این که به من می گویی ماریتزا

on me with you yes Ronald I'm sorry  that's why I deserve to die I'm dying

با تو به من خیانت کرد بله رونالد متاسفم به همین دلیل است که من مستحق مرگ هستم. دارم میمیرم

wow I don't know I should be angry  with you but I can't you're gonna die

وای نمیدونم باید باهات قهر کنم اما نمیتونم میمیری میبخشمت

I forgive you Leo it doesn't matter I  forgive you for betraying me don't worry

لئو مهم نیست میبخشمت که بهم خیانت کردی نگران نباش

thank you Ronald now I can leave I  can rest in peace thank you my friend

رونالد الان من می توانم بروم، می توانم در آرامش استراحت کنم، دوست من،

I will talk to the doctor okay wait a  minute I can't see you like this oh God  

با دکتر صحبت خواهم کرد، باشه، یک لحظه صبر کن، نمی توانم تو را اینطور ببینم، اوه خدا، اشکالی ندارد

that's okay Ronald don't worry I'm  ready to leave this world in peace

رونالد، نگران نباش، من آماده هستم که این دنیا را با آرامش ترک کنم.

I'm back good news Leo I talked to  the doctor he told me you are fine  

من برگشتم خبر خوب لئو با دکتر صحبت کردم او به من گفت تو خوب هستی او به

he told me that you only have a head condition  and that you can leave the hospital today

من گفت که فقط سرت مشکل دارد و می توانی امروز بیمارستان را ترک کنی

really oh my God I was starting to worry thank you

واقعا خدای من داشتم نگران بودم

I'm so happy you forgave me now we can be  the best friends again I will live yeah  

متشکرم خیلی خوشحالم تو من را بخشیدی اکنون ما می توانیم دوباره بهترین دوستان باشیم من زندگی خواهم کرد آره

no you're not gonna leave now I will kill you  did you really kiss my girlfriend I hope you  

نه تو الان نمی روم من تو را می کشم آیا واقعاً دوست دخترم را بوسید امیدوارم

liked this conversation if you could improve  your English a little more please subscribe to  

این گفتگو را دوست داشته باشید اگر می توانید انگلیسی خود را کمی بهتر کنید لطفا مشترک شوید به

the channel and share this video with a friend  and if you want to support this channel you  

کانال و به اشتراک گذاری این ویدیو با یکی از دوستانتان و اگر می خواهید از این کانال حمایت کنید   می

can join us or click on the super thanks button  thank you very much for your support take care

توانید به ما بپیوندید یا روی دکمه فوق العاده تشکر کلیک کنید خیلی ممنون از حمایت شما مراقب باشید