Improve English Speaking Skills (Real life story in English) Learn English through stories

88,784 views ・ 2023-08-19

Learn English with Tangerine Academy


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید. زیرنویس های ترجمه شده به صورت ماشینی ترجمه می شوند.

00:01
son we need to talk your mom told me  you yelled at her why did you do that
0
1140
7260
پسر ما باید صحبت کنیم مادرت به من گفت تو سر او فریاد زدی که چرا این کار را کردی که
00:11
I don't want to talk about that right  now I have to go out with my friends
1
11460
5700
من نمی خواهم فعلاً در مورد آن صحبت کنم الان باید با دوستانم بروم بیرون
00:20
hey wait a minute sit down please I  need to tell you an important story
2
20760
6720
هی کمی صبر کن لطفاً بنشین، باید به تو بگویم داستان مهم
00:31
I don't have time for that right  now maybe some other time that
3
31320
5940
من فعلاً برای آن وقت ندارم شاید یک وقت دیگر که باشه،
00:40
okay don't sit down but I'm gonna  tell you this real life story anyway
4
40560
6240
ننشین، اما به هر حال مثل تو این داستان واقعی زندگی را برایت تعریف می کنم،
00:50
like you I was once a teenager I liked to hang out  with my friends go to Paris play soccer they had a  
5
50460
9720
زمانی نوجوان بودم، دوست داشتم با دوستانم معاشرت کنم. برو به پاریس فوتبال بازی کن آنها یک
01:00
beautiful girl and those things I remember it very  clearly I was 15 years old I was in high school
6
60180
8700
دختر زیبا داشتند و آن چیزهایی که من آن را به خوبی به خاطر می آورم 15 ساله بودم دبیرستان بودم
01:11
I love trying new things I remember I was  interested in taking dance classes those typical  
7
71460
9120
دوست دارم چیزهای جدید را امتحان کنم یادم می آید که علاقه مند به شرکت در کلاس های رقص بودم آن
01:20
dances we usually see on TV I love that and there  was a musical group it was an artistic group
8
80580
8880
رقص های معمولی که معمولاً در تلویزیون می بینیم من آن را دوست دارم و یک گروه موسیقی وجود داشت، یک گروه هنری بود،
01:32
anyway I joined that group I didn't have to  pay any money because it was totally free  
9
92520
7800
به هر حال من به آن گروه پیوستم و مجبور نبودم پولی بپردازم زیرا کاملاً رایگان بود
01:41
so I didn't need to ask my mother for money  
10
101160
3060
بنابراین نیازی به درخواست پول از مادرم نداشتم.
01:44
oh I told you last time that I only lived  with my mother because my parents got divorced
11
104820
6360
اوه آخرین بار به شما گفتم زمانی که من فقط با مادرم زندگی می‌کردم، زیرا والدینم طلاق گرفتند،
01:53
as I was telling you we didn't have to pay  anything to be part of that amazing artistic group  
12
113280
6240
زیرا به شما می‌گفتم که برای عضویت در آن گروه هنری شگفت‌انگیز نیازی به پرداخت هیچ هزینه‌ای نداریم،
02:00
so I just asked them to join  them and they told me of course  
13
120300
3960
بنابراین من فقط از آنها خواستم به آنها بپیوندند و آنها به من گفتند که البته
02:05
I was so happy I mean I loved that dancing
14
125280
5820
من هستم. خیلی خوشحالم یعنی دوست داشتم رقصی را دوست داشته باشم
02:14
I used to go to dance rehearsals  to or sometimes three times a week  
15
134280
6180
یا گاهی سه بار در هفته به تمرینات رقص می رفتم
02:21
it was near my home so I didn't have to  take the bus taxi or train to get there  
16
141000
6420
نزدیک خانه من بود، بنابراین مجبور نبودم تاکسی اتوبوس یا قطار بروم
02:28
the only problem was that  rehearsals started a little late
17
148080
4560
تنها مشکل این بود که تمرینات شروع شد کمی دیر باید
02:34
I had to be there at eight in the evening  and it ended at 11 PM and when we had a  
18
154680
8040
ساعت هشت شب آنجا می‌بودم و ساعت 11 شب تمام می‌شد و وقتی
02:42
presentation we had to stay there a little more  so sometimes we finished rehearsals at midnight
19
162720
9120
سخنرانی داشتیم مجبور بودیم کمی بیشتر آنجا بمانیم، بنابراین گاهی اوقات نیمه شب تمرینات را تمام می‌کردیم،
02:55
so I stayed there until very late  sometimes of course my mom didn't like that  
20
175320
7320
بنابراین من تا دیروقت آنجا می‌ماندم، البته گاهی اوقات. مادرم آن را دوست نداشت
03:03
and I understand it now it was very late for  me to be outside and it could be too dangerous
21
183180
9300
و می‌دانم که الان برای من خیلی دیر شده بود که بیرون باشم و می‌تواند خیلی خطرناک باشد.
03:16
you know we didn't live in a very safe City and  at that time I mean at midnight things could  
22
196080
8520
03:24
become very dangerous but I didn't care I was a  teenager and I just wanted to do what I wanted
23
204600
9060
خیلی خطرناک بود اما برایم مهم نبود که یک نوجوان بودم و فقط می‌خواستم کاری را انجام دهم که می‌خواستم
03:36
my mom used to get angry every time I arrived  home late and it's understandable I used to  
24
216840
9000
مادرم هر بار که دیر به خانه می‌رسیدم عصبانی می‌شد و قابل درک است که ساعت
03:45
arrive at 1 or 2 am and I was only 15 years old  she knew it was not correct but I didn't care
25
225840
9660
۱ یا ۲ بامداد می‌رسیدم و فقط ۱۵ سال داشتم. ساله که می‌دانست درست نیست، اما من اهمیتی نمی‌دادم که
03:57
I had the idea that I could do  whatever I wanted with my own life  
26
237840
4920
فکر می‌کردم می‌توانم هر کاری که دلم می‌خواهد با زندگی‌ام
04:03
I didn't like people telling me  what to do all the time I hated that  
27
243480
5040
انجام دهم.
04:09
so when my mom could yell at me for  being late I would get mad at her
28
249240
6240
می‌توانستم سرم فریاد بزنم که دیر کرده‌ام، از دستش عصبانی می‌شوم که قبلاً با هم
04:18
we used to fight because of that the worst  thing was that as I made a lot of friends  
29
258960
7080
دعوا می‌کردیم، بدترین چیز این بود که وقتی دوستان زیادی
04:26
at that artistic group they used to  invite me to go to different parties  
30
266040
5400
در آن گروه هنری پیدا کردم، از من دعوت می‌کردند به مهمانی‌های مختلف بروم.
04:32
you know they celebrated their birthdays
31
272220
4140
می‌دانی که جشن گرفتند. تولد آنها
04:39
or sometimes we just decided  to stay there talking for hours  
32
279900
4560
یا گاهی اوقات ما فقط تصمیم می‌گرفتیم ساعت‌ها آنجا بمانیم و صحبت کنیم
04:45
I really loved to do that but of course doing  those things made me arrive home even later  
33
285240
7140
من واقعاً دوست داشتم این کار را انجام دهم، اما البته انجام این کارها باعث شد حتی دیرتر به خانه برسم
04:53
and the fight with my mom was  even stronger for that reason
34
293160
4560
و دعوا با مادرم حتی قوی‌تر شد به همین دلیل
05:00
the days passed and we kept fighting more and  more due to my bad behavior I hated that my  
35
300720
10260
روزها گذشت و ما به دعوا ادامه دادیم. به دلیل رفتار بدم بیشتر و بیشتر از این متنفر بودم که
05:10
mom was yelling at me all the time or telling  me what to do and what not to do I hated it
36
310980
8340
مادرم همیشه سرم فریاد می زد یا به من می گفت چه کار کنم و چه نکنم از آن متنفر بودم،
05:22
so things were getting worse and  worse the relationship with my  
37
322080
4800
بنابراین اوضاع بدتر و بدتر می شد رابطه با
05:26
mother was increasingly toxic one day  I had finished my musical rehearsal  
38
326880
6780
مادرم به طور فزاینده ای مسموم می شد. روزی تمرین موسیقی ام را تمام کرده بودم
05:34
and they invited me to a party  it was my best friend's party
39
334200
5820
و آنها مرا به یک مهمانی دعوت کردند  مهمانی بهترین دوستم بود،
05:42
obviously I had to go to that party and I couldn't  tell my mom that I was going to the party because  
40
342660
7860
بدیهی است که باید به آن مهمانی می رفتم و نمی توانستم به مادرم بگویم که به مهمانی می روم، زیرا
05:50
we didn't have a smartphone back then so I just  accepted the invitation and went to that party
41
350520
9540
ما مهمانی نداشتیم. گوشی هوشمند در آن زمان، بنابراین من فقط دعوت را پذیرفتم و به آن مهمانی رفتم که
06:03
the party finished at three or four in the morning  I don't remember well but it was very late I went  
42
363600
9540
مهمانی ساعت سه یا چهار صبح تمام شد. خوب یادم نیست، اما خیلی دیر بود، به
06:13
home and my mother was waiting for me she  hadn't slept the whole night because of me
43
373140
8220
خانه رفتم و مادرم منتظر من بود، او نخوابیده بود. تمام شب به خاطر من
06:24
she was waiting for me to arrive home she was so  worried but so angry at the same time she yelled  
44
384420
8580
منتظر بود تا من به خانه برسم، خیلی نگران بود اما در همان لحظه خیلی عصبانی بود سر من فریاد زد و
06:33
at me she said why do you always do this kind  of things don't you worry about your mom or what
45
393000
9120
گفت چرا همیشه این کارها را انجام می دهی نگران مادرت نیستی یا چی؟
06:45
I was tired of that we had a terrible fight  that night it was too hard so after that  
46
405300
8580
از اینکه دعوای وحشتناکی با هم داشتیم خسته شده بودم آن شب خیلی سخت بود پس از آن
06:53
we stopped talking it to each other for a few  days I was mad at her she was mad at me anyway
47
413880
9060
چند روز دیگر با هم صحبت نکردیم.
07:05
the days passed and soon my birthday could arrive  I was still mad at her so that morning I mean the  
48
425880
9660
من هنوز از دستش عصبانی بودم به طوری که آن روز صبح یعنی
07:15
morning of my birthday she came to me and  asked me what do you want to eat today son
49
435540
7980
صبح روز تولدم او پیش من آمد و از من پرسید که امروز چه می خواهی بخوری پسر
07:26
I would prepare whatever you want  because it's your birthday she said  
50
446940
5160
من هر چه بخواهی آماده می کنم چون تولدت است گفت:
07:33
Patrick I will never forget that moment I still  remember how I answered her and the words I used
51
453180
10560
پاتریک هرگز آن لحظه را فراموش نمی کنم. هنوز  یادم می‌آید که چگونه به او پاسخ دادم و کلماتی را که به کار بردم، به
07:47
she seemed to be happy because of my birthday  I was still mad at her still she asked me  
52
467340
7260
نظر می‌رسید که او به خاطر تولدم خوشحال بود. من هنوز از دست او عصبانی بودم، هنوز او از من می‌پرسید
07:55
what do you want to eat today son it's your  birthday and I will cook whatever you want  
53
475380
5640
پسرم، تولدت است، امروز چه می‌خواهی بخوری و من هر چه بخواهی می‌پزم.
08:02
with a smile on her face
54
482280
2400
لبخندی روی لبش بود با
08:07
I looked at her angrily and told her you  know what I want I want you to leave me alone  
55
487740
8640
عصبانیت بهش نگاه کردم و بهش گفتم میدونی چی میخوام میخوام تنهام بذاری به من
08:17
don't tell me what to do and leave me alone  that's what I want for my birthday okay
56
497400
7320
نگو ​​چیکار کنم و تنهام بذار این چیزیه که واسه تولدم میخوام باشه
08:28
she just looked at me with some tears in her  eyes and said I didn't know I was bothering  
57
508500
8040
اون فقط به من نگاه کرد با کمی اشک در چشمانش و گفت نمی‌دانستم
08:36
you so much forgive me I said yeah you bother  me so much so leave me alone that's what I want
58
516540
9960
آنقدر اذیت می‌کنم مرا ببخش، گفتم آره خیلی اذیتم می‌کنی پس تنهام بگذار این چیزی است که می‌خواهم،
08:49
then she told me okay don't worry I will never  bother you again I promise then I left home and  
59
529380
10740
بعد به من گفت باشه نگران نباش من هرگز مزاحم نمی‌شوم. دوباره بهت قول میدم بعد از خونه رفتم و
09:00
I went to the school because I had some classes  as I was leaving I saw her cry and I didn't care
60
540120
8040
به مدرسه رفتم چون کلاس داشتم وقتی داشتم میرفتم دیدم گریه میکرد و برام مهم نبود
09:10
but all the way to school I was thinking about  what I had done I knew I had done something  
61
550320
7260
اما تا مدرسه داشتم به کارهایی که کرده بودم فکر میکردم. کار
09:17
terrible I knew I had heart my mom all I saw  was my mother's face with tears in her eyes
62
557580
9300
وحشتناکی انجام داده بودم، می‌دانستم که قلبم مادرم است، تنها چیزی که می‌دیدم چهره مادرم با چشمان اشک‌آلود بود،
09:30
I felt terrible I wanted to say sorry to her  I wanted to apologize so I finished my classes  
63
570120
8400
احساس وحشتناکی داشتم، می‌خواستم از او معذرت‌خواهی کنم، بنابراین کلاس‌هایم را تمام کردم
09:38
and I decided to go home quickly to apologize to  my mom for what I had said to her that morning
64
578520
9000
و تصمیم گرفتم سریع به خانه بروم. از مادرم به خاطر حرفی که صبح به او گفته بودم عذرخواهی کنم
09:50
when I arrived home my mom was  not there anymore I didn't know  
65
590520
5220
وقتی به خانه رسیدم مادرم دیگر آنجا نبود نمی دانستم
09:55
where she had left but I felt terrible I  wanted to say I was sorry but I couldn't  
66
595740
5940
کجا رفته بود اما احساس وحشتناکی داشتم می خواستم بگویم متاسفم اما نتوانستم
10:02
she arrived very late that day  I never knew where she had gone
67
602460
5880
او وارد شد. خیلی دیر آن روز هرگز نمی‌دانستم کجا رفته است،
10:11
when she arrived I couldn't tell  her anything I feel terrible I felt  
68
611400
6000
وقتی وارد شد، نمی‌توانستم به او چیزی بگویم، احساس وحشتناکی می‌کنم، احساس می‌کنم
10:17
ashamed to ask her for forgiveness or to  Simply look at her in the eyes directly  
69
617400
6660
خجالت می‌کشم از او طلب بخشش کنم یا به سادگی مستقیم در چشمانش نگاه کنم
10:24
so I didn't say anything  I always remember that day
70
624900
4380
تا چیزی نگفتم. همیشه به یاد داشته باش که آن روز
10:31
I behaved terrible and made my mother cry  and until now I can't forgive myself for that  
71
631860
8160
رفتار وحشتناکی داشتم و مادرم را به گریه انداختم و تا به حال نمی توانم خودم را به خاطر این موضوع ببخشم
10:41
she's not here anymore and I  could never ask her to forgive me  
72
641160
4140
او دیگر اینجا نیست و من هرگز نتوانستم از او بخواهم که
10:46
do you understand what I'm trying to tell you
73
646200
2940
10:52
yes Dad I get it now I won't  yell at my mom anymore I'm sorry
74
652740
6960
مرا ببخشد. اکنون آن را دریافت کن، دیگر سر مادرم فریاد نمی زنم، متاسفم
11:01
that's my son don't do something you  might regret for the rest of your life
75
661920
6840
که پسرم کاری را انجام نده که ممکن است تا آخر عمر از آن پشیمان شوی،
11:10
I hope you liked this story if you could improve  your English a little more please subscribe to  
76
670860
6600
امیدوارم این داستان را دوست داشته باشی، اگر بتوانی انگلیسی خود را کمی بیشتر تقویت کنی، لطفا مشترک شوید. به
11:17
the channel and share this video with a friend  thank you very much for your support take care
77
677460
5820
کانال و به اشتراک گذاشتن این ویدیو با یکی از دوستانتان از حمایت شما بسیار سپاسگزاریم
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7