Improve English Speaking Skills (Real life story in English) Learn English through stories

58,416 views ・ 2023-08-26

Learn English with Tangerine Academy


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید. زیرنویس های ترجمه شده به صورت ماشینی ترجمه می شوند.

00:01
so do you think we have always lived  in this beautiful and expensive house
0
1380
6240
پس آیا فکر می‌کنید ما همیشه در این خانه زیبا و گران قیمت زندگی کرده‌ایم،
00:11
yes of course well as far as I  remember we have always lived here
1
11700
6420
بله، البته تا آنجایی که من به یاد دارم، ما همیشه اینجا زندگی می‌کردیم،
00:22
then you need to hear this story pay attention
2
22440
4680
پس باید این داستان را بشنوید، توجه کنید
00:31
I want to talk to you about a very sad event in  my life something that I could never forget never  
3
31200
9960
من می‌خواهم در مورد یک رویداد بسیار غم انگیز با شما صحبت کنم. زندگی چیزی است که هرگز نمی توانستم فراموشش کنم هرگز
00:41
it's hard for me to tell this  story but I'm sure you must know it
4
41940
6480
بیان این داستان برای من سخت است اما مطمئن هستم که باید بدانی که
00:51
it happened many years ago  
5
51360
2580
سال ها پیش اتفاق افتاده است
00:54
I had told you before that my parents  got divorced when I was only a child  
6
54780
5400
قبلاً به شما گفته بودم که وقتی من فقط بچه بودم والدینم طلاق گرفتند
01:01
I was 10 years old the separation of my parents  affected me a lot but not in the way you think
7
61080
8100
من 10 ساله بودم جدایی پدر و مادرم خیلی روی من تاثیر گذاشت، اما نه آنطور که فکر می‌کنی، منظورم این است که
01:11
I mean I was not sad because my parents got  divorced they had been fighting too much and  
8
71760
8520
غمگین نبودم چون پدر و مادرم طلاق گرفتند، آنها خیلی با هم دعوا کردند و
01:20
I had to see that every day my siblings and I had  to watch them fight all the time it was horrible
9
80280
8520
من باید هر روز می‌دیدم که خواهر و برادرم و من باید آنها را تماشا می‌کردم. همیشه دعوا کردن وحشتناک بود
01:31
that's why when they decided  to get divorced I was not sad  
10
91680
4320
به همین دلیل وقتی تصمیم به طلاق گرفتند من غمگین نبودم
01:36
but what really affected me was the fact that  my brothers and my sister and I had to separate  
11
96660
6540
اما چیزی که واقعاً روی من تأثیر گذاشت این بود که من و برادرانم و خواهرم مجبور شدیم از هم جدا شویم
01:43
two of us could go with my father  and the other two with my mom
12
103800
5220
دو نفر از ما می توانستیم با پدرم برویم و دو نفر دیگر. با مامانم
01:52
I was very close to them we grew up together  we always played together and also cry together  
13
112200
7320
خیلی بهشون صمیمی بودم با هم بزرگ شدیم همیشه با هم بازی میکردیم و همچنین
01:59
when my parents fought I was happy being with them  that's why it affected me a lot when we went apart
14
119520
10500
وقتی پدر و مادرم دعوا میکردند با هم گریه میکردیم از بودن با آنها خوشحال بودم به همین دلیل وقتی از هم جدا شدیم خیلی
02:12
anyway my father stayed in my house with my sister  and my younger brother and my older brother and I  
15
132780
8460
روی من تاثیر گذاشت. من و خواهرم  و برادر کوچکترم و برادر بزرگترم
02:21
went with my mom to live to a different place  we rented a room in one of my mom's friend
16
141240
8340
با مادرم برای زندگی به جای دیگری رفتیم در یکی از دوستان مادرم اتاقی اجاره کردیم
02:32
but we didn't have much money I remember my  mom used to pay 50 dollars a month or that  
17
152820
7860
اما پول زیادی نداشتیم. یادم می آید که مادرم 50 دلار می پرداخت. یک ماه یا آن
02:40
room it was more like a favor I think because the  owner of the house was one of her best friends
18
160680
9300
اتاق بیشتر شبیه یک لطف بود به نظرم چون صاحب خانه یکی از بهترین دوستانش بود
02:53
soon we have to move to a different place because  that house was too small for the three of us  
19
173340
6060
به زودی باید به جای دیگری نقل مکان کنیم زیرا آن خانه برای ما سه نفری که بزرگ می شدیم خیلی کوچک بود. به
03:00
we were growing up and we need  a room for me and my brother  
20
180360
4080
یک اتاق برای من و برادرم نیاز دارید،
03:05
so we moved to another house  this time it was bigger
21
185100
5400
بنابراین ما به خانه دیگری نقل مکان کردیم، این بار بزرگتر بود،
03:13
but we could only stay there for a year because  after that the house was going to be sold well if  
22
193440
7620
اما فقط یک سال می توانستیم آنجا بمانیم، زیرا بعد از آن خانه به خوبی فروخته می شد اگر
03:21
there for a year and then we could take a piece of  a land near there many poor people used to do that
23
201060
8640
یک سال آنجا بود و بعد می توانستیم یک خانه بخریم. یک قطعه زمین در نزدیکی آنجا بسیاری از فقیران انجام می دادند که
03:33
it was a group of poor people living in that  place it was like a mountain there we had to  
24
213600
8400
گروهی از مردم فقیر در آن مکان زندگی می کردند، مانند کوهی بود که
03:42
sleep on the floor at first because we didn't have  a bed or furniture we were really poor remember
25
222000
8460
در ابتدا مجبور شدیم روی زمین بخوابیم زیرا تخت یا مبلمانی نداشتیم. واقعاً فقیر بودیم به یاد داشته باشید که مجبور
03:54
we had to live there in a very small place with  four walls without a bed or furniture we didn't  
26
234300
8160
بودیم آنجا در یک مکان بسیار کوچک با چهار دیواری بدون تخت یا مبلمان زندگی کنیم، حتی
04:02
even have a kitchen or a stove so we had to buy  food from a place which sold food at a low price
27
242460
8520
آشپزخانه یا اجاق گاز هم نداشتیم، بنابراین مجبور شدیم از جایی که غذا را به قیمت پایین می فروختیم غذا بخریم. به
04:14
I remember it cost one dollar soup main dish and  fruit it was not delicious but at least we could  
28
254520
9720
یاد داشته باشید که قیمتش یک دلار سوپ غذای اصلی و میوه‌ای خوشمزه نبود، اما حداقل می‌توانستیم
04:24
eat something we had to go there every day on  time otherwise they could leave us without food
29
264240
7920
چیزی بخوریم که باید هر روز به موقع به آنجا می‌رفتیم، در غیر این صورت می‌توانستند ما را بدون غذا بگذارند،
04:35
anyway we had many shortcomings but we were happy  I mean I had my brother by my side and I used to  
30
275100
10260
ما کمبودهای زیادی داشتیم، اما خوشحال بودیم. من و برادرم که در کنارم بودیم،
04:45
visit my other siblings every week it was not the  same but at least we could play together sometimes  
31
285360
8460
هر هفته به خواهر و برادرهای دیگرم سر می زدیم، این یکسان نبود، اما حداقل می توانستیم گاهی اوقات با هم بازی کنیم،
04:55
while we were living in that mountain  my brother and I made a lot of friends  
32
295440
5460
زمانی که در آن کوه زندگی می کردیم، من و برادرم دوستان زیادی پیدا کردیم،
05:01
we used to play together all the time every day  
33
301860
4080
همه با هم بازی می کردیم. هر روز
05:05
my mom used to get mad at us because  we stayed out playing until night
34
305940
5940
مادرم از دستمان عصبانی می‌شد چون تا شب بیرون بازی می‌ماندیم،
05:15
but we were happy anyway soon the side directive  I mean the people who were like the presidents  
35
315960
9120
اما به هر حال خوشحال بودیم به زودی دستورات جانبی، یعنی افرادی که مانند روسای جمهور
05:25
of the town where we were living had to make  an inspection they had to check some things
36
325080
7920
شهری که در آن زندگی می‌کردیم، باید بازرسی می‌کردند. باید برخی چیزها را بررسی می‌کردند که
05:35
they had some rules that we had to abide by if  we wanted to live there the main rule was that  
37
335700
7860
قوانینی داشتند که اگر می‌خواستیم آنجا زندگی کنیم باید آنها را رعایت می‌کردیم، قانون اصلی این بود که
05:43
if you wanted to live there you wouldn't have to  have another house or your own house you get it
38
343560
8160
اگر می‌خواهی آنجا زندگی کنی، مجبور نیستی خانه دیگری یا خانه خودت داشته باشی، می‌فهمی
05:56
my mom didn't have her own house the other house  where we used to live was my father's and he  
39
356040
8580
مادرم. خانه خودش را نداشت خانه دیگری که قبلاً در آن زندگی می‌کردیم مال پدرم بود و
06:04
stayed there he was living there so I thought  now we are not going to have any problem right
40
364620
8220
او آنجا ماند و همانجا زندگی می‌کرد، بنابراین فکر کردم الان مشکلی نداریم،
06:16
so we did not care about that matter my mom used  to sell medicinal herbs natural things to heal  
41
376620
8580
بنابراین به این موضوع اهمیتی ندادیم که مادرم استفاده می‌کرد. برای فروش گیاهان دارویی چیزهای طبیعی برای شفای
06:25
people or help them with some sicknesses she used  to work in the market a little far from our house
42
385200
8220
افراد یا کمک به آنها در برخی از بیماری‌ها که در بازار کمی دورتر از خانه ما کار می‌کرد، باید
06:36
we had to help her every day I remember we used  to wake up very early every day we woke up at  
43
396840
8040
هر روز به او کمک می‌کردیم.
06:44
four in the morning because we had to go with her  to buy some products to sell four in the morning
44
404880
8400
چهار صبح چون مجبور بودیم با او برویم برای خریدن چند محصول تا چهار صبح بفروشیم،
06:57
so we used to take torrents I mean My Brother and  Me one day my brother and the next day I was in  
45
417420
8700
بنابراین ما عادت داشتیم تورنت بگیریم. منظورم این است که من و برادرم یک روز برادرم و روز بعد من در
07:06
church of going with my mom to buy those things  it was very tiring but we had to do it anyway
46
426120
8220
کلیسایی بودم که با مادرم می رفتم. خریدن آن چیزها خیلی خسته کننده بود، اما به هر حال باید این کار را انجام می‌دادیم.
07:17
our routine was in the morning we had to  help my mom with the products she used  
47
437940
6780
روتین ما صبح بود، باید به مادرم کمک می‌کردیم محصولاتی را که استفاده می‌کرد برای
07:24
to sell in the afternoon we went  to the school and in the evenings  
48
444720
4920
فروش بعدازظهرها به مدرسه می‌رفتیم و عصرها
07:30
we had a little time to play with our friends
49
450360
2760
کمی هم داشتیم. وقت بازی با دوستانمان بود
07:38
one day I came back from a school I  remember that day very clearly it was Friday  
50
458220
7020
یک روز از مدرسه برگشتم آن روز را به وضوح به یاد دارم که جمعه بود
07:46
I got to my mom's little store  and she was crying I asked her  
51
466020
4980
به فروشگاه کوچک مامانم رسیدم و او گریه می کرد از او پرسیدم
07:51
why are you crying what happened  tell me but she didn't answer
52
471000
5460
چرا گریه می کنی چه اتفاقی افتاده  به من بگو اما او نگفت جواب بده
07:58
then she told me we have to go to the house  right now come with me let's go I didn't know  
53
478920
8340
بعد اون بهم گفت باید بریم خونه همین الان با من بیا بیا بریم
08:07
what was happening I just told her okay let's  go but calm down tell me what's going on here
54
487260
9060
من نمیدونستم   چه اتفاقی میفته فقط بهش گفتم باشه بیا بریم اما آروم باش به من بگو اینجا چه خبره
08:18
she didn't answer she just told me to hurry so  we went running to our house my mom was crying  
55
498960
8700
اون جواب نداد فقط به من گفت عجله کنم، پس دوان دوان به سمت خانه‌مان رفتیم، مادرم در تمام راه گریه می‌کرد.
08:27
all the way home I just wanted to know what  was happening but she didn't tell me anything
56
507660
7200
08:39
when we got to our home I got it I understood  what had happened my house our home was not  
57
519540
9540
خانه ما خانه ما
08:49
there anymore it had disappeared there was only  a rubble where our house was supposed to be
58
529080
7980
دیگر آنجا نبود، ناپدید شده بود، فقط یک آوار بود که قرار بود خانه ما باشد،
08:59
I was shocked I just stood there without saying  a word it turns out that we had been evicted  
59
539640
9060
شوکه شدم، بدون اینکه حرفی بزنم همانجا ایستادم، معلوم شد که ما را
09:09
they the leaders have just destroyed our  house and it was all my father's fault
60
549540
8100
بیرون کرده‌اند. همه تقصیر پدرم بود که
09:20
these leaders had gone to  visit my father to his house  
61
560280
3960
این رهبران برای دیدن پدرم به خانه اش رفته بودند،
09:24
there they asked him about my mother  and he said that she was still living  
62
564900
5340
آنجا از او در مورد مادرم پرسیدند و او گفت که او هنوز
09:30
there with him and that that was still her  house too because they were still married
63
570240
7980
آنجا با او زندگی می کند و این هنوز خانه او است زیرا آنها هنوز با مادرم ازدواج کرده اند.
09:40
my mother collapsed and broke down  in tears where our house used to  
64
580440
6120
فرو ریخت و در اشک ریخت، جایی که خانه ما
09:46
be I was there consoling her hugging her  telling her everything was gonna be fine  
65
586560
6840
بود، من آنجا بودم و او را در آغوش می گرفتم، به او می گفتم همه چیز خوب می شود،
09:54
of course everything was a mess at that moment
66
594060
4500
البته همه چیز در آن لحظه بهم ریخته بود،
10:01
after that we just moved to my father's house  my mother took Revenge by throwing him out  
67
601020
7320
بعد از اینکه ما به خانه پدرم نقل مکان کردیم، مادرم با پرتاب کردن انتقام گرفت. بیرون
10:08
of his house that's what he deserved  it was too mean to my mother and us  
68
608340
6540
از خانه‌اش این چیزی است که لیاقتش را داشت. برای مادرم و ما خیلی بد بود
10:15
but that's another story  I'll tell you some other time
69
615480
3300
اما این داستان دیگری است.
10:21
the thing is that we haven't always lived in a  beautiful house like this we have to go through  
70
621600
7980
در
10:29
difficult times get this house to buy this  house we had to work hard and do many things
71
629580
8340
زمان‌های سخت این خانه را برای خرید این خانه مجبور کردیم سخت کار کنیم و کارهای زیادی انجام دهیم
10:42
that was very interesting I want to  know how you came to buy this house
72
642600
6120
که بسیار جالب بود. در
10:52
sure I can tell you but that would have to  be in the next video that's all for now I  
73
652140
8580
حال حاضر
11:00
hope you liked this story if you could improve  your English a little more please subscribe to  
74
660720
6060
امیدوارم این داستان را دوست داشته باشید، اگر توانستید انگلیسی خود را کمی بیشتر تقویت کنید، لطفاً در
11:06
the channel and share this video with a friend  thank you very much for your support take care
75
666780
5940
کانال مشترک شوید و این ویدیو را با یک دوست به اشتراک بگذارید. از حمایت شما بسیار متشکرم
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7