Things Native English Speakers Say - British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast, the listening

سلام و به The English Like a Native Podcast،

resource for intermediate to advanced level English learners.

منبع شنیداری برای زبان آموزان سطح متوسط ​​تا پیشرفته انگلیسی، خوش آمدید.

My name is Anna.

اسم من آنا است.

And my name's Nick.

و اسم من نیک است.

And today we are going to be bringing in the New Year with

و امروز سال جدید را با

Some good old resolutions.

چند تصمیم خوب قدیمی وارد خواهیم کرد.

'New Year, New Me' is a phrase you'll often hear in January.

"سال نو، من جدید" عبارتی است که اغلب در ژانویه می شنوید. خیلی ها

The beginning of a new year is seen by many as an occasion to turn over a

شروع سال جدید را فرصتی برای ورق زدن

new leaf and start with a clean slate.

برگ جدید و شروع با یک لوح تمیز می دانند.

Now, some people decide to give up unhealthy habits, such as drinking

اکنون، برخی از افراد تصمیم می‌گیرند عادت‌های ناسالم مانند نوشیدن

alcohol or eating chocolates every day.

الکل یا خوردن هر روز شکلات را کنار بگذارند.

Others see the start of the New Year as an occasion to pick up new hobbies.

برخی دیگر شروع سال نو را فرصتی برای انتخاب سرگرمی های جدید می دانند.

Personally, I find myself being a little too optimistic and ambitious at the

من شخصاً در آغاز سال نو کمی بیش از حد خوش بین و جاه طلب هستم

beginning of the New Year, which has led me to set unrealistic milestones.

که باعث شد نقاط عطف غیرواقعی تعیین کنم.

However, it's still something I do every year.

با این حال، هنوز هم کاری است که من هر سال انجام می دهم.

Do you set resolutions, Nick?

آیا قطعنامه تعیین می کنی، نیک؟

I don't.

من این کار را نمی کنم.

Now there is one year where I did specifically set a New Year's resolution.

اکنون یک سال است که من به طور خاص برای سال نو تصمیم گرفتم.

Go on, I'm intrigued.

ادامه بده، من کنجکاو شدم به

Tell me.

It was when I was finding things very difficult and I

من بگو.

زمانی بود که کارها را خیلی سخت می یافتم و

had taken on too many things.

خیلی چیزها را به عهده گرفته بودم.

I was studying outside of work every day.

من هر روز خارج از محل کار درس می خواندم.

I was managing a side hustle and I'd taken on a promotion, far too many things.

من در حال مدیریت یک شلوغی جانبی بودم و یک ترفیع را به عهده گرفته بودم، خیلی چیزها.

I was travelling all over the place and I was really focused on the ideals

من در همه جا سفر می کردم و واقعاً به جای

of a better life rather than living the life that I had at the time.

زندگی کردن به زندگی ای که در آن زمان داشتم، روی ایده آل های یک زندگی بهتر متمرکز بودم.

Okay, so you were kind of looking ahead and maybe overstretching yourself,

خوب، پس به نوعی به آینده نگاه می کردید و شاید بیش از حد خود را درگیر می کردید، و

trying to achieve something more rather than just being grateful for

سعی می کردید به چیزی بیشتر برسید نه اینکه فقط برای

the things that you had at the time.

چیزهایی که در آن زمان داشتید سپاسگزار باشید.

Yes, that's right.

بله درست است.

And so I set one specific New Year's resolution, which was to relax a

و بنابراین یک تصمیم خاص برای سال نو تعیین کردم ، که این بود که کمی آرام باشم، از

little bit, to enjoy what I already had, and be grateful that it was

آنچه قبلا داشتم لذت ببرم، و شکرگزار باشم که

enough, and to take a lot off my plate.

کافی بود، و چیزهای زیادی از بشقابم بردارم.

And it was successful.

و موفقیت آمیز بود.

And it was very successful because it didn't need very much to do.

و بسیار موفق بود زیرا نیازی به انجام آن زیاد نداشت.

Actually, I had to do less.

در واقع، مجبور بودم کمتر کار کنم.

Right.

درست.

So, when you say, take a lot off your plate, we talk about our plate, don't

بنابراین، وقتی می گویید، خیلی چیزها را از بشقاب خود بردارید، ما در مورد بشقاب خود صحبت می کنیم، نه،

we, a lot when talking about our responsibilities, and the amount of

وقتی در مورد مسئولیت های خود و میزان

responsibilities we pile onto our plate.

مسئولیت هایی که در بشقاب خود جمع می کنیم صحبت می کنیم.

It's a metaphorical plate that we have.

این یک صفحه استعاری است که ما داریم.

And if we have a lot of things to do, then we have a lot on our plate.

و اگر کارهای زیادی برای انجام دادن داریم، پس کارهای زیادی در ظرف خود داریم.

So, that's something I might say to someone when they

بنابراین، این چیزی است که ممکن است به کسی بگویم وقتی

bring something new to me.

چیز جدیدی برای من می آورد.

"Anna, would you like to help out with the planning the, the school fair?"

"آنا، دوست داری در برنامه ریزی نمایشگاه مدرسه کمک کنی؟"

I'm like, "I'd love to do that, but I've got a lot on my plate at the moment."

من می گویم، "من دوست دارم این کار را انجام دهم، اما در حال حاضر چیزهای زیادی در ظرف خود دارم."

That means I've got a lot of things going on and too many responsibilities to cope.

این بدان معناست که من چیزهای زیادی در حال انجام و مسئولیت های زیادی برای مقابله با آن دارم.

So, in your example there, at that time in your life, you had too many

بنابراین، در مثال شما در آنجا، در آن زمان از زندگی، شما

things to do, too much responsibility.

کارهای زیادی برای انجام دادن داشتید، مسئولیت بیش از حد.

So, you wanted to take some things off your plate.

بنابراین، شما می خواستید برخی چیزها را از بشقاب خود بردارید.

Yeah, it's a lovely metaphor, isn't it?

آره، این یک استعاره دوست داشتنی است، اینطور نیست؟

Because if you sit at the table and you've got all the food on

چون اگر سر میز بنشینید و همه غذاها را در

your plate and someone says,

بشقاب خود داشته باشید و یکی بگوید

"Do you want some more parsnips at Christmas?"

"آیا در کریسمس مقداری جعفری دیگر می خواهید؟"

And you say,

و شما می گویید:

"No, that's fine.

"نه، خوب است.

I have a lot on my plate."

من چیزهای زیادی در بشقابم دارم."

You're, you know, you're saying I've got enough to try and consume as it is.

می دانی، می گویی که من به اندازه کافی تلاش می کنم و همانطور که هست مصرف می کنم.

And if I have any more, it's going to feel sick.

و اگر بیشتر داشته باشم، احساس بیماری خواهم کرد.

I'm not going to be able to manage it.

من نمی توانم آن را مدیریت کنم.

And actually I won't be able to consume the things that you're giving me.

و در واقع من نمی توانم چیزهایی را که شما به من می دهید مصرف کنم.

It's just too much.

فقط خیلی زیاد است.

That reminds me of a lovely phrase, which is completely unrelated, but

این من را به یاد یک عبارت دوست داشتنی می اندازد که کاملاً بی ربط است، اما

I'm going to throw it in there, which is when you put too much on your

من آن را در آنجا می اندازم، یعنی زمانی که شما مقدار زیادی در بشقاب خود می گذارید

plate, literally, and you could say,

، به معنای واقعی کلمه، و می توانید بگویید:

"Oh my goodness, me, your eyes are bigger than your belly."

"خدای من، من، شما چشمان از شکم شما بزرگتر است."

You think that you're going to eat all that, but you can't possibly eat all that.

شما فکر می کنید که قرار است همه آن را بخورید، اما احتمالاً نمی توانید همه آن را بخورید.

Your eyes are bigger than your belly.

چشمات از شکمت بزرگتره

But enough about food enough about bellies.

اما در مورد غذا به اندازه کافی در مورد شکم. به

Tell us, your ambition to reduce the amount of things on

ما بگویید، جاه طلبی شما برای کاهش مقدار چیزهای موجود در

your plate, was it successful?

بشقابتان، موفقیت آمیز بوده است؟

Yes, it was.

I mean, there's a lot in New Year's resolutions around, you know,

آره اینجوری بود.

منظورم این است که در تصمیمات سال نو چیزهای زیادی وجود دارد، می دانید که

being grateful for things, right?

برای چیزها سپاسگزار باشید، درست است؟

And thinking about how you can live a better life.

و به این فکر کنید که چگونه می توانید زندگی بهتری داشته باشید.

And for me, you know, I think this is why it was successful is I stopped

و برای من، می‌دانید، فکر می‌کنم به همین دلیل موفقیت آمیز بود که

the formal qualifications I was doing.

مدارک رسمی را که انجام می‌دادم متوقف کردم.

I stopped the side hustle I focused on my main job and being successful there, and

من از هیاهوی جانبی که روی کار اصلی و موفقیتم متمرکز بودم متوقف کردم و

I focused on enjoying the things I had and giving myself time to do those things.

روی لذت بردن از چیزهایی که داشتم و به خودم زمان برای انجام آن کارها اختصاص دادم.

So, a lot of people when they have a New Year's resolution, they add

بنابراین، بسیاری از مردم وقتی تصمیمی برای سال نو دارند،

more things to their plates, right?

چیزهای بیشتری را به بشقاب های خود اضافه می کنند، درست است؟

So, how's that looked for you in the past?

بنابراین، در گذشته چگونه به دنبال شما بود؟

Yeah, I've often started new projects at the New Year point.

بله، من اغلب پروژه های جدید را در نقطه سال نو شروع کرده ام.

I always think,

من همیشه فکر می‌کنم،

"Oh yes, this would be a great time to start posting every day on one

"اوه، بله، این زمان بسیار خوبی است تا هر روز پست‌های خود را در یکی

of my many social medias and, I'm going to start a new business."

از رسانه‌های اجتماعی متعددم شروع کنم و یک کسب‌وکار جدید راه‌اندازی کنم."

So, I'm always very ambitious in that respect and...

بنابراین، من همیشه از این نظر بسیار جاه طلب هستم و ...

It doesn't surprise me.

تعجب نمی کنم.

It hasn't worked very well for many people resolutions tend to fail within a few

این برای بسیاری از افراد خیلی خوب کار نکرده است، رزولوشن‌ها در عرض چند

months of starting them because they're overreaching, they are doing too much.

ماه پس از شروع به شکست می‌رسند، زیرا آنها بیش از حد هستند، آنها بیش از حد انجام می‌دهند.

But resolutions can still be quite successful if you do it

اما رزولوشن‌ها همچنان می‌توانند کاملاً موفق باشند، اگر آن را

in the right way, like you said.

به روشی درست انجام دهید، همانطور که گفتید.

But let's now turn to some vocabulary that you could use to talk about

اما بیایید اکنون به واژگانی بپردازیم که می‌توانید از آنها برای صحبت در مورد

resolutions and starting afresh.

قطعنامه‌ها و شروع دوباره استفاده کنید.

So, starting afresh would be one phrase that you could use,

بنابراین، شروع از نو عبارتی است که می توانید استفاده کنید،

or to start with a clean slate.

یا برای شروع با یک صفحه تمیز شروع کنید.

Let's dig into that.

بیایید به آن بپردازیم.

What is a slate?

تخته سنگ چیست؟

So a slate, slate is a stone and, um...

پس یک تخته سنگ، تخته سنگ است و اوم...

We put it on our roofs, don't we?

ما آن را روی پشت بام خود می گذاریم، نه؟

Yeah, we put it on our roofs.

آره، ما آن را روی پشت بام خود گذاشتیم.

We use it for laying a patio.

ما از آن برای چیدمان پاسیو استفاده می کنیم.

So, having a nice stone patio to enjoy.

بنابراین، داشتن یک پاسیو سنگی زیبا برای لذت بردن.

I think that slate was also used for things like painting in the past.

فکر می کنم در گذشته از تخته سنگ برای کارهایی مانند نقاشی نیز استفاده می شد.

You'd have a painter's slate, and for holding other things.

شما باید یک تخته نقاش و برای نگه داشتن چیزهای دیگر داشته باشید.

And for writing in the classroom.

و برای نوشتن در کلاس درس.

Before paper was a thing, chalk, people would teach children with a slate; a

قبل از اینکه کاغذ چیزی باشد، گچ، مردم با تخته سنگ به کودکان آموزش می دادند. یک

piece of slate and chalk and that's how they would write they'd write on slate.

تکه تخته سنگ و گچ و اینگونه می نوشتند که روی تخته سنگ می نوشتند.

And then they could wipe the slate clean When they wanted to start again,

و سپس آنها می توانند تخته سنگ را پاک کنند وقتی می خواستند دوباره شروع کنند،

and so that's where I'm assuming, I haven't actually researched this, but

و بنابراین این همان جایی است که من فرض می کنم، من واقعاً در این مورد تحقیق نکرده ام، اما

I'm assuming that's where the phrase comes from to wipe the slate clean.

فرض می کنم این عبارت برای پاک کردن تخته سنگ از آنجا آمده است.

It means to start again.

یعنی شروع دوباره.

Yeah, and once they got past slate and started using paper then

بله، و هنگامی که آنها از تخته سنگ عبور کردند و شروع به استفاده از کاغذ کردند،

you would have 'a clean sheet'.

شما "یک برگه تمیز" خواهید داشت.

'A clean sheet', yeah, a clean...

"یک ملحفه تمیز"، آره، یک تمیز...

yeah, not the sheets on your bed!

آره، نه ملافه های روی تختت!

Although, it's good to have clean sheets every now and again.

اگرچه، خوب است که هر از چند گاهی کلین شیت داشته باشید.

Okay, so you can start with a clean slate.

خوب، پس می توانید با یک لوح تمیز شروع کنید.

So, to make a fresh start forgetting about any past mistakes or you could...

بنابراین، برای شروعی تازه و فراموش کردن اشتباهات گذشته یا می توانید...

Turn over a new leaf.

برگ جدیدی را ورق بزنید.

Yes.

آره.

And I think both of these refer to a little bit like my situation, right?

و من فکر می کنم هر دوی اینها کمی شبیه به وضعیت من است، درست است؟

I gave that example of, that things were a bit of a mess, you know, if

من آن مثال را زدم، که اوضاع کمی به هم ریخته بود، می‌دانی، اگر می‌خواهی

you're trying to write a story on your slate with your chalk and your teacher

با گچ خود داستانی را روی تخته سنگت بنویسی و معلمت

comes over and they go, look, I know you've got the right essentials here,

بیاید و آنها بروند، ببین، می‌دانم که این کار را کرده‌ای. ملزومات درست اینجاست،

but let's start again, let's clean the slate, turn over a new leaf, right?

اما بیایید دوباره شروع کنیم، بیایید تخته سنگ را تمیز کنیم، یک برگ جدید را برگردانیم، درست است؟

And then you've got a nice blank piece of paper to start articulating

و سپس یک تکه کاغذ خالی خوب برای شروع به بیان

your new life story in a really clear and intentional way.

داستان زندگی جدید خود به روشی واقعاً واضح و عمدی دارید.

But when we say turn over a new leaf, do we actually mean like the

اما وقتی می گوییم یک برگ جدید را برگردانید ، آیا در واقع مانند

leaf that would come off a tree?

برگی است که از درخت جدا می شود؟

No, I don't know where it comes from, actually.

نه، در واقع نمی دانم از کجا می آید.

Well, I think a leaf is another way of referring to a page in a book.

خوب، من فکر می کنم برگ راه دیگری برای ارجاع به صفحه ای از کتاب است.

Yeah.

So, from my point of view, or in my opinion, it would be, I

آره پس

از نظر من یا به نظر من اینطوری میشد

should research this, shouldn't I?

باید در این مورد تحقیق کنم، نه؟

You should, yes!

باید، بله! ورق

To turn over a new leaf is to turn over a new page in a book, metaphorically.

زدن یک برگ جدید به معنای ورق زدن یک صفحه جدید در یک کتاب است، به صورت استعاری.

And so in life, if you have been doing something that hasn't been working out for

و بنابراین در زندگی، اگر کاری را انجام داده اید که برای

you, or perhaps you have unhealthy habits, perhaps you're addicted to junk food

شما مفید نبوده است، یا شاید عادت های ناسالمی دارید، شاید به مواد غذایی ناسالم

and sugar, I've certainly been a sugar addict in the past, and you're deciding,

و شکر معتاد شده اید، من مطمئناً در گذشته یک معتاد به شکر بوده ام. و شما تصمیم می گیرید،

"No, I want to live a healthier lifestyle next year.

"نه، من می خواهم سال آینده سبک زندگی سالم تری داشته باشم.

So, now, or from now on, and so now I'm going to turn over a new leaf.

بنابراین، اکنون، یا از این به بعد، و بنابراین اکنون می خواهم برگ جدیدی را برگردانم. می

I'm going to start afresh, change things and do things differently."

خواهم از نو شروع کنم. ، همه چیز را تغییر دهید و کارها را متفاوت انجام دهید."

When talking about bad habits, we can use the phrasal verb to give up.

وقتی در مورد عادت های بد صحبت می کنیم، می توانیم از فعل عبارتی برای تسلیم شدن استفاده کنیم.

So, to give something up, this is a very common phrase, isn't it?

بنابراین، برای رها کردن چیزی، این یک عبارت بسیار رایج است، اینطور نیست؟

It's to stop doing something that has been very prominent in your life.

این به معنای دست کشیدن از انجام کاری است که در زندگی شما بسیار برجسته بوده است.

So, have you given up anything recently, Nick?

خوب، آیا اخیراً چیزی را رها کرده ای، نیک؟

I'm a bit of a goody two shoes, actually.

من یک کمی از دو کفش خوب هستم، در واقع.

Oh, are you?

اوه، شما؟

And, I think for me, now we've gone through a bit of a

و، من فکر می کنم برای من، اکنون ما کمی

journey on food, haven't we?

سفر را در مورد غذا پشت سر گذاشته ایم، اینطور نیست؟

We have.

And I think I've gone through a slow, and I would say yet to be fully

ما داریم.

و فکر می‌کنم که من از یک مسیر آهسته عبور کرده‌ام ، و می‌توانم بگویم هنوز کاملاً

successful giving up of alcohol.

موفق به ترک الکل نشده‌ام.

Okay.

باشه.

Because, and I don't think I'll ever fully give it up because I like a

زیرا، و من فکر نمی‌کنم هرگز آن را به طور کامل رها کنم، زیرا

little tipple every now and again.

هر از چند گاهی یک نوک کوچک را دوست دارم.

Yeah.

آره

So you're, you understand that for you, alcohol shouldn't be

بنابراین، شما می دانید که برای شما، الکل نباید

a major feature in your life.

یک ویژگی اصلی در زندگی شما باشد.

You want to give it up, but you struggle to give it up completely.

شما می خواهید آن را رها کنید، اما تلاش می کنید تا آن را کاملاً رها کنید.

Yes, and now I think some people have, particularly when it's linked

بله، و اکنون فکر می‌کنم برخی از افراد ، به خصوص زمانی که

to either their social life or their work life, they have alcohol

به زندگی اجتماعی یا زندگی کاری آنها مرتبط است، الکل را

as a habitual part of their week.

به عنوان بخشی از هفته خود مصرف می‌کنند.

Yeah.

آره از نظر

It's very hard socially or if your bosses are like,

اجتماعی بسیار سخت است یا اگر رئیس‌های شما می‌گویند:

"Hey, come to the pub after work.

"هی، بعد از کار به میخانه بیا.

Or let's go to a restaurant.

یا بیا به رستوران برویم.

I'm going to buy a nice bottle of wine for everyone to thank the

من می‌خواهم یک بطری شراب خوب برای همه بخرم تا از

team for all their hard work."

تیم برای تمام زحماتشان تشکر کنم. "

And then they go to pour a glass for you and you say,

و بعد می‌روند برایت لیوان می‌ریزند و تو می‌گویی:

"Oh no thank you I don't drink anymore."

"اوه نه ممنون، دیگر مشروب نمی‌خورم."

It can feel a bit awkward can't it?

ممکن است کمی احساس ناخوشایندی داشته باشد، نه؟

There's that kind of social expectation of partaking in in consuming alcohol

این نوع انتظار اجتماعی از مشارکت در مصرف الکل وجود دارد

and it can be difficult to say,

و گفتن

"No, I don't do that anymore."

"نه، من دیگر این کار را نمی کنم."

Yeah especially in advance when someone says,

بله، مخصوصاً از قبل وقتی کسی می گوید،

"Okay, we're all going to go out for a night out on the 21st"

"خوب، همه ما قرار است برای یک شب بیرون برویم در 21"

Or whenever, right?

یا هر زمان، درست است؟

"Do you want to come?"

"آیا می خواهید بیایید؟"

And you think,

و شما فکر می کنید،

"Oh, God, I'd like to go and socialise.

"اوه، خدا، من می خواهم بروم و معاشرت کنم.

I'd like to spend some time."

می خواهم کمی وقت بگذارم."

To be honest, I'd like to go and have fun with people in my team.

صادقانه بگویم، دوست دارم بروم و با افراد تیمم خوش بگذرانم.

But I think I've certainly matured out of drinking a lot of alcohol.

اما من فکر می کنم که من مطمئناً با مصرف زیاد الکل به بلوغ رسیده ام.

I'm so conscious of the consequences to your immediate

من از عواقب آن برای زندگی فوری شما

life and the future life as well.

و همچنین زندگی آینده آگاه هستم.

You're talking about hangovers.

شما در مورد خماری صحبت می کنید.

Hangovers!

خماری!

It's not just hangovers though, it's also being woken up at 6.30 by children if

این فقط خماری نیست، بلکه اگر

you get in at two o'clock in the morning.

ساعت دو صبح وارد شوید، بچه‌ها ساعت 6.30 از خواب بیدار می‌کنند.

Yeah, that can be quite devastating.

بله، این می تواند بسیار ویرانگر باشد.

After having a skinful.

پس از داشتن پوست.

Yes, absolutely.

بله کاملا.

Okay, so, give up as a common phrasal verb.

خوب، پس، به عنوان یک فعل عبارتی رایج، تسلیم شوید.

Another phrasal verb I'd like to introduce is to pick up.

یکی دیگر از فعل های عبارتی که می خواهم معرفی کنم، برداشتن است.

So, this is the opposite of giving up.

بنابراین، این برعکس تسلیم شدن است.

If you pick something up, then we're talking about starting or

اگر چیزی را انتخاب می کنید، پس ما در مورد شروع یا

taking on a new habit or skill.

گرفتن یک عادت یا مهارت جدید صحبت می کنیم.

So, I once bought you a guitar for Christmas because I was hopeful

بنابراین، من یک بار برای کریسمس برای شما یک گیتار خریدم، زیرا امیدوار بودم

that you might pick up the guitar, both literally and metaphorically,

که شما ممکن است گیتار را بردارید، هم به معنای واقعی و هم به صورت استعاری،

pick up the skill of playing guitar.

مهارت نواختن گیتار را به دست آورید.

But I don't think you've picked it up once, have you?

اما من فکر نمی کنم یک بار آن را برداشته باشید، نه؟

You didn't pick up the skill, certainly.

مطمئناً شما این مهارت را بدست نیاوردید.

First day, picked up a few new apps on my phone, that's for sure.

روز اول، چند برنامه جدید را روی تلفنم برداشتم، مطمئناً.

Yeah, but I think, Anna, this is interesting, right?

بله، اما فکر می کنم، آنا، این جالب است، درست است؟

Because starting New Year's resolutions, often people think about stopping habits,

از آنجا که با شروع تصمیمات سال نو، اغلب مردم به ترک عادت فکر می کنند،

but maybe a more aspirational thing to do is to start better habits, right?

اما شاید یک کار آرزومندتر این باشد که عادات بهتری را شروع کنیم، درست است؟

You can start good habits as well as end bad habits.

می توانید عادت های خوب را شروع کنید و همچنین عادت های بد را پایان دهید.

So, maybe swapping, spending three hours in front of the television in the

بنابراین، شاید تعویض کردن، گذراندن سه ساعت جلوی تلویزیون در

evening swapping half of one of those hours to spend time doing something

شب، تعویض نیمی از یکی از آن ساعت ها برای گذراندن وقت برای انجام کاری

like learning the guitar would be a more useful way to spend your time.

مانند یادگیری گیتار، راه مفیدتری برای گذراندن وقت شما باشد.

Yes.

Yeah.

آره.

آره

When was the last time you picked up a new habit or picked up a new skill?

آخرین باری که عادت جدیدی را انتخاب کردید یا مهارت جدیدی را انتخاب کردید چه زمانی بود؟

Picked up a new skill.

یک مهارت جدید را انتخاب کرد.

That's interesting.

جالبه.

Well, I've been learning woodwork over the last few years.

خوب، من در چند سال اخیر کار چوبی را یاد گرفته ام.

You have, and you're actually fantastic with woodwork.

شما دارید، و در واقع با کارهای چوبی فوق العاده هستید.

I think I was a bit unfair when you first showed an interest in carpentry because,

فکر می کنم زمانی که برای اولین بار به نجاری علاقه نشان دادید کمی بی انصافی کردم زیرا

well, you wanted to do things around the house and I was quite happy for you to put

خوب، می خواستید کارهایی را در خانه انجام دهید و من خیلی خوشحال شدم که

up a few shelves, but I was a bit nervous when you talked about, you know, building

چند قفسه بگذارید، اما وقتی صحبت کردید کمی عصبی بودم. در مورد، می دانید، ساخت

full units and, and making cupboards.

واحدهای کامل و، و ساخت کمد.

And I thought,

"Oh, this is just going to end up being an expensive hobby and a bit of a mess."

و من فکر کردم،

"اوه، این فقط به یک سرگرمی گران قیمت و کمی آشفتگی تبدیل می شود."

But actually, I underestimated you and you've done some amazing

اما در واقع، من شما را دست کم گرفتم و کارهای شگفت انگیزی

things around the house and the house looks so much better for it.

در اطراف خانه انجام داده اید و خانه برای آن بسیار بهتر به نظر می رسد.

Apart from the holes in the wall that still need completing.

جدا از سوراخ های روی دیوار که هنوز نیاز به تکمیل دارند.

But you have, that's a really useful skill to pick up actually.

اما شما دارید، این مهارت واقعاً مفیدی است که در واقع باید آن را بدست آورید.

And a great cost saver, right?

و یک صرفه جویی عالی در هزینه، درست است؟

And I tell you what, I could start hiring you out to the

و من به شما می گویم که می توانم شما را

local community, as a carpenter.

به عنوان یک نجار در جامعه محلی استخدام کنم.

That could also be quite useful.

این نیز می تواند بسیار مفید باشد.

Some other words that we might use when talking about New Year

برخی از کلمات دیگر که ممکن است هنگام صحبت در مورد تصمیمات سال نو

and New Year's resolutions.

و سال نو استفاده کنیم.

Well, I think if you're giving up a habit, then you know, you might not use

خوب، من فکر می کنم اگر یک عادت را ترک کنید، پس می دانید، ممکن است از

these words, but certainly if you're starting a habit, then you might be

این کلمات استفاده نکنید، اما مطمئناً اگر یک عادت را شروع کنید، ممکن است

optimistic or ambitious about what it might do to your life in the future.

در مورد آنچه ممکن است با زندگی شما بیاورد خوشبین یا جاه طلب باشید. آینده.

What does it mean to be optimistic?

خوشبین بودن به چه معناست؟

So, optimistic means to have a positive outlook about the future, to think really

بنابراین، خوش بینانه به این معناست که دیدگاه مثبتی نسبت به آینده داشته باشید،

positively about the changes it's going to make or how successful you might be.

در مورد تغییراتی که قرار است ایجاد کند یا چقدر ممکن است موفق باشید، واقعاً مثبت فکر کنید.

So, if I were to start a podcast like this one, if I were to start a podcast and it's

بنابراین، اگر قرار باشد پادکستی مانند این را شروع کنم ، اگر قرار باشد یک پادکست را شروع کنم و این یک

something completely new, I've never done it before, but I feel quite positive about

چیز کاملاً جدید است، قبلاً آن را انجام نداده‌ام، اما نسبت به

my chances of success, then I'm quite optimistic about the the podcast, right?

شانس موفقیت خود کاملاً مثبت هستم، پس کاملاً احساس می‌کنم. نسبت به پادکست خوشبین هستید، درست است؟

Yes.

And if you thought that it was going to make you the most successful, or

آره.

و اگر فکر می‌کردید که قرار است شما را به موفق‌ترین فرد تبدیل کند، یا

your ambition with the podcast would be to be the most successful English

جاه‌طلبی‌تان با پادکست این است که موفق‌ترین معلم زبان انگلیسی

teacher in the world, then you would say that you're also ambitious.

در جهان باشید، می‌گویید که شما هم جاه‌طلب هستید.

Okay.

So, to be ambitious is to have strong ambitions, to have strong

باشه.

بنابراین، جاه طلب بودن یعنی داشتن جاه طلبی های قوی، داشتن

desires to achieve something.

خواسته های قوی برای رسیدن به چیزی.

And you could refer to someone as being overly ambitious or too ambitious if

و اگر

you think that their goals are quite difficult or unlikely to be achieved.

فکر می‌کنید که دستیابی به اهدافش بسیار دشوار یا بعید است، می‌توانید به فردی بیش از حد جاه‌طلب یا بیش از حد جاه‌طلب اشاره کنید.

But it's good to be ambitious because that makes you work a little

اما جاه طلب بودن خوب است زیرا باعث می شود

harder for the things that you want.

برای چیزهایی که می خواهید کمی سخت تر کار کنید.

Yeah, and I think they're interesting words to talk about at the same time

بله، و من فکر می کنم که آنها کلمات جالبی برای صحبت در همان زمان هستند،

because optimism is more about positivity of good things happening and ambition

زیرا خوش بینی بیشتر در مورد مثبت بودن اتفاقات خوب است و جاه طلبی

is more about success and that the goals that you set for yourselves are high,

بیشتر در مورد موفقیت است و اینکه اهدافی که برای خود تعیین می کنید

lofty ambitions and that you're going to get a lot back out of it, right?

بلندپروازی ها و جاه طلبی های عالی هستند. چیزهای زیادی از آن به دست خواهید آورد، درست است؟

Yeah, so if you are optimistic, then you are positive about your chances.

بله، پس اگر خوش بین هستید، در مورد شانس خود مثبت اندیش هستید.

If you're ambitious, then you have a strong desire to achieve those things.

اگر جاه طلب هستید، پس میل شدیدی برای دستیابی به آن چیزها دارید.

Yeah, and be successful.

Because you can be optimistic and not actually work very

آره و موفق باشی

زیرا می توانید خوش بین باشید و در واقع

hard to achieve your goals.

برای رسیدن به اهدافتان خیلی سخت کار نکنید.

You're just like, I would call that kind of person a dreamer, like,

شما دقیقاً مثل این هستید که من می توانم چنین فردی را رویاپرداز خطاب کنم، مثلاً،

"Oh yeah, I started a new podcast.

"اوه، آره، من یک پادکست جدید راه اندازی کردم.

I don't really put out any episodes or tell anyone about it, but I

من واقعاً هیچ قسمتی را منتشر نمی کنم یا به کسی در مورد آن چیزی نمی گویم، اما

think it will be successful."

فکر می کنم موفق خواهد بود. "

That is an optimistic person, maybe too optimistic, but an ambitious person is

این یک فرد خوش بین است، شاید بیش از حد خوش بین، اما یک فرد جاه طلب

someone who really desires that success and they'll work hard to achieve it.

کسی است که واقعاً آرزوی آن موفقیت را دارد و برای رسیدن به آن سخت تلاش خواهد کرد.

So, when talking about our goals, we might set and measure milestones.

بنابراین، زمانی که در مورد اهداف خود صحبت می کنیم، ممکن است نقاط عطف را تعیین و اندازه گیری کنیم.

What is a milestone, Nick?

نقطه عطف چیست، نیک؟

So, a milestone is similar to a goal, but a goal tends to be referring to the

بنابراین، یک نقطه عطف شبیه به یک هدف است، اما یک هدف تمایل دارد به

end outcome and a milestone tends to be referring to points along the way.

نتیجه نهایی اشاره کند و یک نقطه عطف تمایل دارد به نقاطی در طول مسیر اشاره کند.

So, if I wanted to achieve a hundred thousand downloads of

بنابراین، اگر می خواستم به صد هزار بار دانلود از

my podcast, that is my goal.

پادکست خود برسم، این هدف من است.

And maybe significant points along that way, like my first thousand

و شاید نکات مهمی در این راه، مانند هزار بار اولین

downloads would be a milestone.

بارگیری من، نقطه عطفی باشد.

Is that right?

درست است؟

Yeah, I think so, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم، فکر می کنم.

Or you could say that you wanted to have a very successful podcast and your

یا می توانید بگویید که می خواهید یک پادکست بسیار موفق داشته باشید و

milestones would be putting out your first one, having your first a thousand

نقاط عطف شما این است که اولین پادکست خود را منتشر کنید ، اولین هزار بار دانلود داشته باشید

downloads, getting to 10,000 having an amazing, articulate and charismatic

، به 10000 برسید و یک میزبان شگفت انگیز، خوش بیان و کاریزماتیک به

co-host join you, do collaborations — you know, these are all milestones, right?

شما بپیوندد، همکاری کنید - می دانید، اینها همه نقاط عطف هستند، درست است؟

The things that you would set in, in your plan to get to the point

چیزهایی که شما در برنامه خود برای رسیدن به نقطه ای

where you would define your success has determined by your goal.

که موفقیت خود را تعریف می کنید تعیین می کنید توسط هدف شما تعیین می شود.

The host that I use to host the podcast, the software that allows

میزبانی که من برای میزبانی پادکست استفاده می کنم، نرم افزاری که به من امکان می دهد

me to put this podcast out, actually gives me milestone celebration emails.

این پادکست را منتشر کنم، در واقع ایمیل های جشن نقطه عطفی را به من می دهد.

So, when I upload a certain number of episodes, I get a little badge

بنابراین، وقتی تعداد مشخصی قسمت را آپلود می‌کنم، یک نشان کوچک

emailed to me saying, "Congratulations, you've hit 50 episodes."

برایم ایمیل می‌شود که می‌گوید «تبریک می‌گویم، شما 50 قسمت را وارد کردید».

And then at certain number of downloads as well, I get these different badges.

و سپس در تعداد معینی از دانلودها نیز، این نشان های مختلف را دریافت می کنم.

Which, you know, it's like, they're not my milestones.

که، می دانید، مثل این است که آنها نقاط عطف من نیستند.

I don't care as much about them as...

من آنقدر به آنها اهمیت نمی دهم که... خیلی

It's nice they care though.

خوب است که به آنها اهمیت می دهند.

It is, it is.

هست، هست. خیلی

It's nice to be reminded that I'm making progress.

خوب است که به من یادآوری شود که در حال پیشرفت هستم.

Yeah.

آره

Now, do you know where milestone, the word milestone came from?

حالا، آیا می‌دانید مایل استون، کلمه مایل استون از کجا آمده است؟

Go on, enlighten me.

برو منو روشن کن

So, a long time ago — I don't know when it first started — but

بنابراین، مدت‌ها پیش - نمی‌دانم اولین بار چه زمانی شروع شد - اما مایل

milestones are literal stones that were put each mile along a road.

استون‌ها سنگ‌هایی هستند که در هر مایل در امتداد یک جاده قرار می‌گرفتند.

And so if there was a road from Bristol to London, then they would have had

و بنابراین، اگر جاده ای از بریستول به لندن وجود داشت، آنها

milestones to help people be aware of their progress over their journey.

نقاط عطفی داشتند که به مردم کمک می کرد تا از پیشرفت خود در طول سفر خود آگاه شوند.

Interestingly, they still exist.

جالب است که آنها هنوز هم وجود دارند.

They exist as modern milestones on motorways.

آنها به عنوان نقاط عطف مدرن در بزرگراه ها وجود دارند.

Yeah.

آره

So, when you're driving along a motorway in the UK, they've got these

بنابراین، هنگامی که شما در امتداد یک بزرگراه در بریتانیا رانندگی می کنید، آنها این

little kind of steel sticks with, I think, yellow bands around them,

نوع چوب های فولادی کوچک را دارند که به نظر من نوارهای زرد در اطراف آنها وجود دارد،

that are milestones that still exist.

که نقاط عطفی هستند که هنوز وجود دارند.

I don't know why anybody would use them.

من نمی دانم چرا کسی از آنها استفاده می کند.

And the old milestones would say, like, "50 miles to London".

و نقاط عطف قدیمی می گویند، مانند "50 مایل تا لندن".

Yes, correct.

بله درسته

Yeah, yeah.

آره آره.

So, you had some idea that you were making progress.

بنابراین، شما تا حدودی فکر می کردید که در حال پیشرفت هستید.

And I think that's what milestones are there for, to remind you that although

و من فکر می‌کنم این نقاط عطف برای آن وجود دارد، تا به شما یادآوری کند که اگرچه

you might be losing sight of your goal and wondering why you're working so hard,

ممکن است هدف خود را از دست بدهید و تعجب کنید که چرا اینقدر سخت کار می‌کنید،

it says, "Look, you're making progress.

اما می‌گوید: "ببین، تو در حال پیشرفت هستی.

Keep going."

ادامه بده."

It's kind of a way to egg you on, isn't it?

این به نوعی راهی است که شما را در آن تخم گذاری می کند، اینطور نیست؟

Yeah.

It'll remind you how far you've got to go.

آره

این به شما یادآوری می کند که چقدر باید بروید.

And the milestones still litter, the old ones still litter the UK landscape.

و نقاط عطف هنوز آشغال هستند، موارد قدیمی هنوز منظره بریتانیا را پر می کنند.

So you find them every now and again around.

بنابراین شما آنها را هر از چند گاهی در اطراف پیدا می کنید.

Yeah.

آره

So the last two words that we want to introduce are pointless.

بنابراین دو کلمه آخری که می خواهیم معرفی کنیم بی معنی است.

What's pointless?

چه بی معنی است؟

If something is pointless, then it has...

اگر چیزی بیهوده است، پس آن ...

No point!

فایده ای ندارد!

No point!

فایده نداره!

Point being reason.

نکته دلیل بودن

Yeah.

آره

So, if something is pointless then it's reasonless.

بنابراین، اگر چیزی بیهوده است، بی دلیل است.

Can you give me an example of something?

میشه یه مثال بزنی؟

An activity that would be pointless.

فعالیتی که بیهوده خواهد بود.

So, for example, if you were making a podcast.

بنابراین، به عنوان مثال، اگر یک پادکست می ساختید.

Mm-hmm.

Putting your makeup on.

مممم

آرایش کردنت

Yes.

Might be a bit pointless.

آره.

شاید کمی بی معنی باشد

Yes, because no one sees your face.

بله، چون هیچ کس چهره شما را نمی بیند.

Yeah.

Unless you're trying to charm your co-hosts.

آره

مگر اینکه بخواهید میزبانان مشترک خود را مجذوب خود کنید.

Or , unless you have a...

یا، مگر اینکه شما ...

I hope you're enjoying mine.

امیدوارم که از من لذت ببرید.

...a reflective microphone and you can see yourself in the microphone.

... یک میکروفون بازتابنده و می توانید خود را در میکروفون ببینید.

You're like,

"Oh, that's a bit scary.

شما می گویید:

"اوه، این کمی ترسناک است.

I put a bit of makeup on that."

من روی آن کمی آرایش کردم."

Yeah.

آره

So, something that doesn't help you to achieve your goal, I would say.

بنابراین، چیزی که به شما برای رسیدن به هدفتان کمک نمی کند، می گویم.

It's pointless, like worrying about things sometimes, or most of the

بیهوده است، مانند نگرانی در مورد چیزهایی که گاهی اوقات، یا بیشتر

time worrying can be pointless.

اوقات نگرانی می تواند بیهوده باشد.

Yeah.

آره

Worrying is a bit of an iceberg, isn't it?

نگرانی کمی کوه یخ است، اینطور نیست؟

Yeah it can make you, more stressed and not think about things clearly

بله، این می تواند شما را بیشتر تحت فشار قرار دهد و به طور واضح به چیزها فکر نکنید

and can make other people around you feel quite stressed and then it can

و باعث شود اطرافیان شما کاملاً استرس داشته باشند و سپس می تواند

make the environment quite unpleasant.

محیط را کاملاً ناخوشایند کند.

So, that, that could be deemed as pointless.

بنابراین، این می تواند بیهوده تلقی شود.

In some cases, worrying is quite important.

در برخی موارد، نگرانی بسیار مهم است.

Well, in some cases, worrying is counterproductive.

خوب، در برخی موارد، نگرانی نتیجه معکوس دارد.

Yes, yes.

بله بله.

But we try and not make pointless resolutions.

اما ما سعی می کنیم تصمیمات بی مورد نگیریم.

Some people do, don't they, make pointless resolutions?

برخی از مردم تصمیمات بیهوده می گیرند، مگر نه؟

They might make them just to make themselves feel better.

آنها ممکن است آنها را فقط برای اینکه احساس بهتری داشته باشند، ایجاد کنند.

When I was younger, I had a collection.

وقتی کوچکتر بودم، یک مجموعه داشتم.

I collected bus tickets.

بلیط اتوبوس جمع کردم.

That sounds pretty pointless.

این خیلی بی معنی به نظر می رسد.

That was completely pointless.

این کاملا بی معنی بود.

I had bags and bags of bus tickets.

کیف و کیسه بلیط اتوبوس داشتم.

And I think the reason I was collecting them was because I used to be a fan of a

و فکر می کنم دلیل جمع آوری آنها این بود که قبلاً از طرفداران یک

morning TV programme that was on at seven in the morning called The Big Breakfast.

برنامه تلویزیونی صبحگاهی بودم که ساعت هفت صبح پخش می شد به نام صبحانه بزرگ.

Do you remember The Big Breakfast?

I do remember The Big Breakfast.

صبحانه بزرگ را به خاطر دارید؟

من صبحانه بزرگ را به یاد دارم.

With Gaby Roslin and Chris Evans.

با گابی روزلین و کریس ایوانز.

And Johnny Vaughan.

و جانی وان

Johnny Vaughan.

جانی وان.

Yeah, I think he was a little after I was watching it regularly, but they had

بله، فکر می‌کنم او کمی بعد از آن بود که من مرتب آن را تماشا می‌کردم، اما آنها

a section in that program about like pointless collections and people would be

در آن برنامه بخشی داشتند درباره مجموعه‌های بی‌معنی و افرادی که

featured with their pointless collections.

با مجموعه‌های بی‌معنی خود نمایش داده می‌شوند.

And I thought,

"I'd love to be on The Big Breakfast.

و من فکر کردم،

"من دوست دارم در صبحانه بزرگ حضور داشته باشم.

I must start a pointless collection."

باید یک مجموعه بی معنی را شروع کنم."

Sounds very like you.

خیلی شبیه شماست

We spend a lot of effort doing something.

ما برای انجام کاری تلاش زیادی می کنیم.

Yeah.

Yeah.

آره

آره

But opposite to pointless would be worthwhile.

اما در مقابل بی‌معنی ارزشمند خواهد بود.

If something is worthwhile, then it's something that's worth doing.

اگر کاری ارزشمند است، پس کاری است که ارزش انجام دادن را دارد.

There's a good reason you have a good outcome for when you're doing it.

دلیل خوبی وجود دارد که وقتی آن را انجام می دهید، نتیجه خوبی برای آن دارید.

Yes, I agree.

بله موافقم.

And one of the hardest things to do is to determine the difference between things

و یکی از سخت ترین کارها این است که تفاوت بین چیزهایی

that are pointless and worthwhile when they might both look like good ideas.

که بیهوده و باارزش هستند را در زمانی که هر دو ایده خوبی به نظر می رسند، تعیین کنیم.

Yeah.

آره

Yeah.

What's the most worthwhile thing you've done recently that you can think of?

آره

باارزش ترین کاری که اخیرا انجام داده اید و می توانید به آن فکر کنید چیست؟

Had two wonderful children.

دو فرزند فوق العاده داشت.

Yes, certainly wasn't pointless.

بله، مطمئناً بی معنی نبود.

It's tiring, but they are worthwhile.

خسته کننده است، اما آنها ارزشمند هستند.

Yes.

Once we can get them making a cup of tea in the morning, that

آره.

هنگامی که بتوانیم آنها را برای درست کردن یک فنجان چای در صبح آماده کنیم،

will be absolutely fantastic.

کاملاً فوق العاده خواهد بود.

That's very optimistic.

این خیلی خوشبینانه است.

Yeah, I would say our participation in the recent nutritional study.

بله، می توانم بگویم شرکت ما در مطالعه اخیر تغذیه است. هر

We both took part in a nutritional study lately where we kind of

دوی ما اخیراً در یک مطالعه تغذیه شرکت کردیم که در آن به نوعی

measured our own food responses.

واکنش های غذایی خود را اندازه گیری کردیم.

So, how our body reacts to the foods that we eat in our day-to-day diet.

بنابراین، بدن ما چگونه به غذاهایی که در رژیم غذایی روزانه می خوریم واکنش نشان می دهد.

And that's taught us both quite a lot.

و این چیزهای زیادی به هر دوی ما آموخت.

And we're still on this journey of adjusting our intake of food

و ما هنوز در این سفر برای تنظیم مصرف غذا

and trying to restrict alcohol.

و تلاش برای محدود کردن الکل هستیم.

And I think that's been a very worthwhile activity because it's got a

و من فکر می کنم که این یک فعالیت بسیار ارزشمند بوده است، زیرا

very valuable outcome, which is better health, more energy, better moods, and

نتیجه بسیار ارزشمندی دارد، که سلامتی بهتر، انرژی بیشتر، خلق و خوی بهتر است، و

hopefully we'll live a lot longer and have a longer health span at least.

امیدواریم که ما بسیار طولانی تر زندگی کنیم و حداقل طول عمر طولانی تری داشته باشیم.

And, you know, again, this is something that's super interesting

و، می دانید، دوباره، این چیزی است که بسیار جالب است،

because if you did the study and you changed nothing about your

زیرا اگر مطالعه می کردید و هیچ تغییری در

life, would it have been worthwhile or would it have been pointless?

زندگی خود نداشتید، آیا ارزش داشت یا بی معنی بود؟

Well, it would have been pointless, I guess.

خب، حدس می‌زنم بی‌معنی بود.

Pointless doing the study, right?

انجام مطالعه بی فایده است، درست است؟

Because there's no point in learning something unless you're going to

زیرا هیچ فایده ای در یادگیری چیزی وجود ندارد مگر اینکه بخواهید

put that learning into action.

آن یادگیری را عملی کنید.

And there you go, that brings us all the way back round to

و همین‌طور که می‌روید، این ما را به

setting New Year's resolutions.

تنظیم تصمیم‌های سال نو برمی‌گرداند.

Yeah, there's no point in doing it unless you're going to follow through with it.

بله، هیچ فایده ای برای انجام آن وجود ندارد، مگر اینکه بخواهید آن را دنبال کنید.

Yeah, be consistent, take the right actions, set the goals, have milestones,

بله، ثابت باشید، اقدامات درست را انجام دهید، اهداف را تعیین کنید، نقاط عطف داشته باشید،

follow through and make the changes that you desire to see in your life.

تغییراتی را که می خواهید در زندگی خود ببینید را دنبال کنید و ایجاد کنید.

And try to enjoy the journey.

و سعی کنید از سفر لذت ببرید.

It's something that I say to the people who enrol on my Fluency Programme is,

این چیزی است که من به افرادی که در برنامه تسلط من ثبت نام می کنند می گویم این است، می

you know, it shouldn't be all hard work.

دانید، این کار نباید سخت باشد.

It should be fun and you have to make it a part of your daily life, which is

این باید سرگرم کننده باشد و شما باید آن را بخشی از زندگی روزمره خود کنید، به همین

why we really encourage community and we encourage people to get involved with our

دلیل است که ما واقعاً جامعه را تشویق می کنیم و مردم را تشویق می کنیم که با برنامه تلگرام ما درگیر شوند

Telegram app and it becomes much more of a social, enjoyable learning experience.

و این یک تجربه یادگیری اجتماعی و لذت بخش تر می شود.

And yeah, participation is such a key element in learning a language,

و بله، مشارکت یک عنصر کلیدی در یادگیری یک زبان،

getting the practice that you need.

کسب تمرین مورد نیاز است.

Absolutely.

کاملا.

Okay.

Well, thank you, Nick.

باشه.

خوب، متشکرم، نیک.

And, uh...

You're very welcome.

و اوه...

خیلی خوش اومدی. برای

I wish you all the best for 2024 and for everybody listening, I do hope that this

شما بهترین ها را برای سال 2024 آرزو می کنم و برای همه کسانی که گوش می دهند، امیدوارم که

year is your year to make a positive impact on your life and your learning.

امسال سالی باشد که تأثیر مثبتی بر زندگی و یادگیری شما بگذارد.

If you want to get involved with the things that we do over at English

اگر می‌خواهید با کارهایی که ما در English

Like a Native, then click on the link in the description to find out

Like a Native انجام می‌دهیم درگیر شوید، برای اطلاعات

more about our Fluency Programme and other services we provide.

بیشتر درباره برنامه تسلط و سایر خدماتی که ارائه می‌دهیم، روی پیوند در توضیحات کلیک کنید.

Until next time, take very good care and goodbye.

تا دفعه بعد خیلی خوب مواظب باش و خداحافظ.

Goodbye.

خداحافظ.