Learn English Vocabulary Daily #17.5 — British English Podcast

Hello, and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام، و به پادکست انگلیسی مانند یک بومی خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 17, Day 5 of Your English Five a

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 17, Day 5 of Your English Five a

Day, a series that aims to increase your active vocabulary by five pieces every

Day هستید، سریالی که هدف آن افزایش پنج قطعه واژگان فعال شما در هر

day of the week from Monday to Friday.

روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

We start today's list with an idiom and it is stuck in a rut, stuck in a rut.

ما لیست امروز را با یک اصطلاح شروع می کنیم و آن را در یک شیار گیر کرده ایم.

Let me spell that for you.

بگذار آن را برای تو املا کنم.

Stuck, S T U C K.

گیر کرده، S T U C K.

In, I N.

In، I N.

A.

A.

Rut, R U T.

Rut، R U T.

Stuck in a rut.

گیر کرده در یک شیار.

If you're stuck in a rut, then you're fixed in a particular job or activity,

اگر در بلاتکلیفی گیر کرده اید، پس در یک کار یا فعالیت خاص مشکل دارید

and you really need to change it.

و واقعاً باید آن را تغییر دهید.

Imagine a rut being essentially a hole, and you can't get out of that hole.

تصور کنید یک شیار اساساً یک سوراخ است و شما نمی توانید از آن سوراخ خارج شوید.

You feel fed up, probably, if you're stuck in a rut.

احتمالاً اگر در بلاتکلیفی گیر کرده اید احساس خستگی می کنید.

We often use this to describe a certain time in our life when we just want

ما اغلب از این برای توصیف زمان خاصی از زندگی خود استفاده می کنیم که فقط می خواهیم

change, and we don't know how to get out of the situation that we're in.

تغییر کنیم، و نمی دانیم چگونه از موقعیتی که در آن قرار داریم خلاص شویم.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال است،

I've been neglecting myself recently and feel stuck in a rut, do you

من اخیراً از خودم غافل شده ام و احساس می‌کنید در یک رکود گیر کرده‌اید،

think we could go out this weekend?

فکر می‌کنید می‌توانیم این آخر هفته بیرون برویم؟

I think I need it."

فکر می‌کنم به آن نیاز دارم." آیا

Have you ever felt stuck in a rut?

تا به حال احساس کرده‌اید که در بلاتکلیفی گیر کرده‌اید؟

If you did, then what did you do to get out of that situation?

اگر این کار را کردید، پس برای رهایی از آن موقعیت چه کردید؟

I've certainly felt stuck in a rut at multiple points in my life.

مطمئناً در چندین نقطه از زندگی‌ام احساس کرده‌ام که در بلاتکلیفی گیر کرده‌ام.

Let's move on to another word.

بیایید حرکت کنیم. به یک کلمه دیگر.

This is an adjective and it is listless, listless.

این یک صفت است و بی حال، بی حال است.

Listless is spelt L I S T L E S S.

بی حال نوشته می شود L I S T L E S S.

Listless.

Listless.

If you describe yourself as listless then you have little

enthusiasm and not much energy or you are unwilling to do something.

Especially if it's something that needs effort.

بی حال. اگر این چیزی است که نیاز به تلاش دارد.

So, sometimes you just wake up and you feel a bit listless, a bit fed up.

بنابراین، گاهی اوقات شما فقط از خواب بیدار می شوید و کمی بی حال می شوید، کمی خسته

You're stuck in a rut and you just don't have the energy to do the things you want

می شوید.

to do, or you don't feel enthusiastic about the thing that you need to do.

یا در مورد کاری که باید انجام دهید مشتاق نیستید. در

Here's an example sentence,

اینجا یک جمله مثال آمده است،

"He has seemed listless and a little depressed ever since

"او از زمانی که

he got his exam results."

نتایج امتحانش را دریافت کرده، بی حال و کمی افسرده به نظر می رسد."

Next on the list is a phrasal verb and it is run down.

بعدی در لیست یک فعل عبارتی است و آن

We spell this run, R U N.

ما این اجرا را می گوییم، R U N.

Down, D O W N, run down.

Down، D O W N، run down،

You can run yourself down or someone might be run down and it means to be tired and

شما می توانید خود را پایین بیاورید یا ممکن است کسی از بین برود و این به معنای خسته و

poorly or to make yourself tired and ill.

ضعیف بودن یا اینکه خود را خسته و بیمار کنید.

I often personally run myself down.

من اغلب شخصاً خودم را زیر پا می گذارم.

I work too hard.

من خیلی سخت کار می کنم.

I work unsociable hours.

من ساعت های غیر اجتماعی کار می کنم.

I have two young children.

من دو فرزند خردسال دارم.

I don't sleep enough.

من به اندازه کافی نمیخوابم

Until recently, I didn't eat very well either.

تا همین اواخر هم خیلی خوب غذا نمی خوردم.

My water intake is definitely in need of improvement.

مصرف آب من قطعا نیاز به بهبود دارد.

I am quite often running myself down.

من اغلب خودم را از دست می دهم.

And I'd say,

و من می‌گویم،

"I feel quite run down today.

"امروز احساس می‌کنم کاملاً خسته شده‌ام.

If I'm honest, I feel like I'm going to be poorly.

اگر صادق باشم، احساس می‌کنم بد خواهم شد.

I feel very tired and ill."

احساس می‌کنم بسیار خسته و بیمار هستم."

But here's another example,

اما در اینجا یک مثال دیگر وجود دارد،

"Since taking on an extra job to help pay the bills, I've really run myself down."

"از زمانی که یک شغل اضافی برای کمک به پرداخت صورت حساب ها به عهده گرفتم، واقعاً خودم را خسته کرده ام."

The next word on the list is a noun and it is depression, depression.

کلمه بعدی در لیست یک اسم است و افسردگی، افسردگی است. امروز

This is a very negative list today, isn't it?

این یک لیست بسیار منفی است ، اینطور نیست؟

I do apologise.

من عذرخواهی میکنم

Depression.

We spell this D E P R E S S I O N.

افسردگی.

این D E P R E S S I O N. Depression را می نویسیم

Depression.

.

Depression is the state of feeling very, very unhappy, where you

افسردگی حالتی است که در آن احساس می کنید بسیار بسیار ناراحت هستید، جایی که

feel like you have no hope for the future, no energy for life.

احساس می کنید نه امیدی به آینده دارید و نه انرژی برای زندگی دارید.

Unfortunately, many people suffer from depression.

متاسفانه بسیاری از افراد از افسردگی رنج می برند.

I personally haven't ever really suffered with depression apart

من شخصاً به غیر

from postnatal depression, which is a specific type of depression

از افسردگی پس از زایمان، که یک نوع خاص از افسردگی است

that you have after having a child.

که بعد از بچه دار شدن به آن مبتلا می شوید، هرگز واقعاً از افسردگی رنج نبرده ام.

It's usually associated with the exhaustion and the hormone imbalance

معمولاً با خستگی و عدم تعادل هورمونی

that you deal with after giving birth.

که پس از زایمان با آن مواجه می شوید همراه است.

So, here's an example sentence,

بنابراین، در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"I was overwhelmed by feelings of depression for months after

"من ماه ها پس از

losing my job, I'm pleased to say I am much better now though."

از دست دادن شغلم تحت تأثیر احساسات افسردگی بودم، خوشحالم که می گویم اکنون بسیار بهتر هستم."

Next on the list is an adjective and it is determined, determined.

بعدی در لیست یک صفت است و مشخص می شود، تعیین می شود.

That's much more positive, isn't it?

این خیلی مثبت تر است، اینطور نیست؟

Determined.

مشخص.

We spell this D E T E R M I N E D.

ما این را املای D E T E R M I N E D.

Determined.

تعیین شده است.

If you are described, or if an animal perhaps is described as determined, then

اگر شما را توصیف می کنند، یا اگر حیوانی احتمالاً مصمم توصیف می شود، پس

it's wanting to do something very much.

آن حیوان بسیار می خواهد کاری انجام دهد. به

It doesn't allow anything to stop it.

هیچ چیز اجازه نمی دهد جلویش را بگیرد.

I'm thinking about my cat now.

الان دارم به گربه ام فکر می کنم.

My cat is very determined at times.

گربه من گاهی خیلی مصمم است.

I'll try and stop him from getting out of the kitchen when I've got

سعی می‌کنم وقتی درب ورودی را باز کردم مانع از خروجش از آشپزخانه شوم،

the front door open because I don't want him to leave the house.

زیرا نمی‌خواهم او از خانه بیرون برود.

He's far too young and he'll be determined to get out of the kitchen.

او خیلی جوان است و مصمم است از آشپزخانه بیرون بیاید.

He finds a way to open the door.

او راهی برای باز کردن در پیدا می کند.

He's a very clever cat.

او یک گربه بسیار باهوش است.

I'm also quite a determined person.

من هم آدم کاملا مصممی هستم.

I like to think of myself as being determined.

دوست دارم خودم را مصمم بدانم.

I have a goal in mind and I try not to let anything stop me from achieving my goal.

من هدفی در سر دارم و سعی می کنم چیزی مانع رسیدن به هدفم نشود.

And I hope that you, as a language learner, also have

و امیدوارم شما هم به عنوان زبان آموز

a level of determination.

سطحی از اراده داشته باشید.

I hope that you are determined to achieve your goals.

امیدوارم برای رسیدن به اهداف خود مصمم باشید.

Here's another example,

در اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"Helen will get the job she wants — she's a very determined person."

"هلن به شغلی که می‌خواهد خواهد رسید - او فردی بسیار مصمم است."

Alright, that is our five.

خوب، این پنج نفر ما هستند.

So let's do a quick recap.

پس بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the idiom stuck in a rut, which means to be in one fixed

ما با این اصطلاح گیر کرده ایم که به معنای قرار گرفتن در یک

type of job or activity or situation that you really want to change.

نوع شغل یا فعالیت یا موقعیت ثابتی است که واقعاً می خواهید تغییر دهید، شروع کردیم.

Then we had the adjective listless, which is when you have no energy or enthusiasm

سپس صفت بی حال را داشتیم، یعنی زمانی که

for something that needs effort.

برای چیزی که نیاز به تلاش دارد انرژی یا اشتیاق ندارید.

We had the phrasal verb run down or run yourself down, which is to work too

ما فعل عبارت run down یا run yourself down را داشتیم، یعنی اینکه خیلی

hard and make yourself poorly and tired.

سخت کار کنی و خودت را ضعیف و خسته کنی.

We have the noun depression, the state of feeling very unhappy.

ما اسم افسردگی را داریم، حالتی که احساس ناراحتی می کند.

And the adjective determined, wanting very much to achieve something and

و صفت مصمم شد، بسیار خواستن برای رسیدن به چیزی و

not allowing anything to stop you.

اجازه ندادن چیزی مانع تو شود.

So, let's now do this for pronunciation purposes.

بنابراین، بیایید اکنون این کار را برای اهداف تلفظ انجام دهیم.

If you can, please repeat after me.

اگه میشه لطفا بعد از من تکرار کن

Stuck in a rut.

گیر کرده در شیار.

Stuck in a rut.

گیر کرده در شیار.

Listless.

بی حال

Listless.

بی حال

Run down.

فرار کن

Run down.

فرار کن

Depression.

افسردگی.

Depression.

افسردگی.

Determined.

مشخص.

Determined.

مشخص.

Fantastic.

خارق العاده.

Now let's test your memory.

حالا بیایید حافظه خود را آزمایش کنیم.

If I've been working so hard that I've made myself poorly and I'm very

اگر آنقدر سخت کار کرده ام که خودم را ضعیف کرده ام و خیلی

tired, what phrasal verb would you use to describe what I've done to myself?

خسته هستم، از چه فعل عبارتی برای توصیف کاری که با خودم کرده ام استفاده می کنید؟

I've run myself down, haven't I?

من خودم را زیر پا گذاشته ام، نه؟

And if, when I'm run down, I feel a state of being deeply unhappy, and I feel

و اگر زمانی که از کار افتاده ام، احساس می کنم که عمیقاً ناراحت هستم و

there's no hope for the future, what noun would you use to describe this state?

هیچ امیدی به آینده وجود ندارد، از چه اسمی برای توصیف این حالت استفاده می کنید؟

Depression.

افسردگی.

Depression.

افسردگی.

And during my state of depression, when I feel so run down, I am really

و در طول حالت افسردگی، زمانی که احساس می‌کنم خیلی ضعیف شده‌ام، واقعاً

lacking in energy and enthusiasm.

فاقد انرژی و اشتیاق هستم.

I'm unwilling to do anything.

من حاضر نیستم کاری انجام دهم. از

What adjective would you use to describe me?

چه صفتی برای توصیف من استفاده می کنید؟

Listless.

بی حال

Listless.

بی حال

And during that particular time in my life, I could say that I feel like

و در آن زمان خاص از زندگی‌ام، می‌توانم بگویم که احساس می‌کنم

I'm fixed, too fixed in a particular activity, in a particular situation.

در یک فعالیت خاص، در یک موقعیت خاص، بیش از حد ثابت هستم.

And I really need to change it.

و من واقعا نیاز به تغییر آن دارم. از

What idiom would I use to describe my situation?

چه اصطلاحی برای توصیف وضعیتم استفاده کنم؟

Stuck in a rut.

گیر کرده در شیار.

Stuck in a rut.

گیر کرده در شیار.

But I do feel very much like I want to get myself out of this rut.

اما من خیلی احساس می کنم که می خواهم خودم را از این وضعیت خلاص کنم.

I know I'm run down so I'm going to look after myself and I want to get

می‌دانم که حالم خراب شده است، پس از خودم مراقبت می‌کنم و می‌خواهم

out of this state of depression.

از این حالت افسردگی خلاص شوم.

I don't want to be listless every day.

من نمی خواهم هر روز بی حال باشم.

You could now describe me, because I'm not going to let anything stop

اکنون می توانید مرا توصیف کنید، زیرا من نمی گذارم هیچ چیز مانع

me, you could describe me as being...

من شود، می توانید مرا به عنوان یک ...

determined, determined.

مصمم و مصمم توصیف کنید.

Fantastic.

خارق العاده.

So, that's our five.

بنابراین، این پنج نفر ما هستند.

Let's bring them all together in a little story.

بیایید همه آنها را در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم.

I'm sure you've all experienced this before.

من مطمئن هستم که همه شما قبلاً این را تجربه کرده اید.

You love your job, you're really good at it, you're popular at work and

شما عاشق کارتان هستید، واقعاً در آن مهارت دارید، در محل کار محبوب هستید و

you have a great circle of friends.

حلقه دوستان خوبی دارید.

You work hard, sometimes too hard.

شما سخت کار می کنید، گاهی اوقات خیلی سخت.

You stay late to answer all the emails your colleagues couldn't deal with, you

شما دیر می‌مانید تا به تمام ایمیل‌هایی که همکارانتان نمی‌توانستند پاسخ دهند،

reorganise the filing system because it was a total mess, you go into the office

سیستم تشکیل پرونده را دوباره سازماندهی می‌کنید، زیرا اوضاع به هم ریخته بود،

extra early to prepare the presentation that could secure you the biggest

خیلی زود وارد دفتر می‌شوید تا ارائه‌ای را آماده کنید که می‌تواند بزرگترین قرارداد سال را برای شما تضمین کند.

contract of the year, you skip meals because you don't have the time to eat.

شما وعده های غذایی خود را حذف می کنید زیرا وقت کافی برای غذا خوردن ندارید.

The deadline is more important after all.

آخر مهلت مهمتر است.

As long as the boss is happy with you, what's the problem?

تا زمانی که رئیس از شما راضی است، مشکل چیست؟

The problem is that you're jeopardising your health.

مشکل این است که شما سلامتی خود را به خطر می اندازید.

You're stuck in a rut that isn't healthy and soon you'll run yourself

شما در شیارهایی گیر کرده اید که سالم نیست و به زودی

down without even realising it.

بدون اینکه متوجه شوید خود را به خاک و خون خواهید کشید. آیا

Have you ever woken up one day and realised that something is wrong?

تا به حال شده یک روز از خواب بیدار شوید و متوجه شوید که چیزی اشتباه است؟

You don't feel like yourself, you're more emotional than usual, you're

شما احساس خود را ندارید، بیش از حد معمول احساساتی هستید،

listless and can't function properly.

بی حال هستید و نمی توانید به درستی عمل کنید.

Unfortunately, this happens to thousands of people every day, but

متأسفانه، هر روز برای هزاران نفر این اتفاق می‌افتد، اما

because you don't recognise these symptoms, you might just push them

از آنجایی که شما این علائم را نمی‌شناسید، ممکن است آنها را

aside and think you're having a bad day.

کنار بزنید و فکر کنید که روز بدی را سپری می‌کنید.

But what if they persist and don't go away?

اما اگر پافشاری کنند و از بین نرفتند چه؟

Depression can hit you when you least expect it, and often you

افسردگی زمانی می تواند به شما ضربه بزند که انتظارش را ندارید، و اغلب

don't even know why it has hit you.

حتی نمی دانید چرا به شما ضربه زده است.

Depression used to be a taboo subject, but now people are talking about it

افسردگی قبلاً یک موضوع تابو بود، اما اکنون مردم آشکارتر در مورد آن صحبت می کنند

more openly and doctors, patients, employers and employees are more

و پزشکان، بیماران، کارفرمایان و کارمندان

determined than ever to tackle the signs, symptoms and consequences.

مصمم تر از همیشه برای مقابله با علائم، علائم و عواقب آن هستند.

So, if one day you feel that something is wrong, be honest, open up and seek help.

بنابراین، اگر روزی احساس کردید که چیزی اشتباه است، صادق باشید، حرف خود را باز کنید و کمک بخواهید.

We all deserve to be happy and healthy.

همه ما شایسته شادی و سلامتی هستیم.

And that brings us to the end of today's episode and the end of

و این ما را به پایان قسمت امروز و پایان

Week 17's English Five a Days.

هفته هفدهم انگلیسی Five a Days می رساند.

We do still have an episode coming out tomorrow, so please do

ما هنوز یک قسمت داریم که فردا منتشر می شود، پس لطفاً

come back to listen to that one.

برای گوش دادن به آن برگردید.

If you've enjoyed any of the episodes this week, then please do us a favour and click

اگر از هر یک از قسمت‌های این هفته لذت برده‌اید ، لطفاً به ما لطف کنید و روی

like or give this a rating or review.

لایک کلیک کنید یا به آن امتیاز یا نقد بدهید.

It really does help us to reach more people and grow the

این واقعاً به ما کمک می کند تا به افراد بیشتری دسترسی پیدا کنیم و

popularity of this podcast.

محبوبیت این پادکست افزایش یابد.

Thanks in advance.

پیشاپیش ممنون

And until next time, take very good care and goodbye.

و تا دفعه بعد خیلی خوب مراقبت کنید و خداحافظ.