💔 Careful What You Say, You May Break Hearts - English Listening Practice: British English Podcast

You are listening to the English Like Native Podcast.

شما در حال گوش دادن به پادکست انگلیسی Like Native هستید.

This is a listening resource for intermediate and advanced

این یک منبع شنیداری برای

level English learners.

زبان آموزان سطح متوسط ​​و پیشرفته انگلیسی است.

If you are interested in receiving transcripts and access to Bonus Episodes,

اگر علاقه مند به دریافت رونوشت ها و دسترسی به قسمت های جایزه هستید،

then consider becoming a Plus Member.

عضو Plus شوید.

I'll leave the links in the description below.

لینک ها را در توضیحات زیر می گذارم.

If you're interested in English courses, then head over to my

اگر به دوره های زبان انگلیسی علاقه دارید، به

website www.englishlikeanative.co.uk.

وب سایت من www.englishlikeanative.co.uk سر بزنید.

Hello there, English learner.

با سلام خدمت شما زبان آموز انگلیسی

It's nice to be with you again, or for the first time.

خوشحالم که دوباره یا برای اولین بار با شما هستم.

If this is your first time, my name is Anna and I'm your host for today.

اگر اولین بار است اسم من آنا است و امروز میزبان شما هستم.

This episode is going to be extra special.

این قسمت قرار است فوق العاده خاص باشد.

I'm putting my heart and soul into it.

دلم و روحم را در آن می گذارم.

So today I am going to open up, speak from the heart, and tell you about a

بنابراین امروز می خواهم حرفم را باز کنم، از صمیم قلب صحبت کنم و از زمانی برای شما بگویم

time when a young man broke my heart.

که مرد جوانی قلبم را شکست.

Now, if this is your first time here, you are not in the wrong place.

حالا، اگر اولین بار است که اینجا هستید، در جای اشتباهی نیستید.

I promise you.

بهت قول میدم.

Let me explain how this is going to work.

اجازه دهید توضیح دهم که چگونه این کار می کند.

I'm going to share with you a very personal story, and this is

من قصد دارم یک داستان بسیار شخصی را با شما به اشتراک بگذارم، و این

just an easy listening exercise.

فقط یک تمرین گوش دادن آسان است.

But in this story, I've woven in a number of phrases that use the word heart, and

اما در این داستان، من تعدادی عبارات را بافته ام که از کلمه قلب استفاده می کنند، و

these are very commonly used phrases that you should have in your vocabulary bank.

این عبارات بسیار پرکاربردی هستند که باید در بانک واژگان خود داشته باشید.

So I'm using them in real context.

بنابراین من از آنها در زمینه واقعی استفاده می کنم.

And then at the end, after my heartbreaking story, I will go

و سپس در پایان، پس از داستان دلخراشم، برمی‌گردم

back and tell you about the phrases that I sneaked into the story, and

و عباراتی را که مخفیانه وارد داستان کرده‌ام به شما می‌گویم و

I'll explain what they all mean.

معنی همه آنها را توضیح می‌دهم.

Does that work for you?

آیا این برای شما کار می کند؟

Good.

خوب

Then sit back, relax, and get the tissues at the ready.

سپس بنشینید، استراحت کنید و دستمال کاغذی را آماده کنید.

My heartbreak started with an email.

دلشکستگی من با یک ایمیل شروع شد.

Yes.

آره.

He sent me an email, which let's be honest is probably the most cold-hearted and

او به من ایمیلی فرستاد، که صادقانه بگوییم احتمالاً خونسردترین و

cowardly way to break up with someone.

بزدلانه ترین راه برای قطع رابطه با کسی است.

This young man, let's call him Eddie.

این مرد جوان، بیایید او را ادی بنامیم.

Eddie and I met while working on board the cruise ships, and anyone who has

من و ادی در حین کار روی کشتی‌های کروز با هم آشنا شدیم، و هرکسی که

ever upended their lives to take up an opportunity in another country or at sea

زندگی خود را برای استفاده از فرصتی در کشور دیگر یا در دریا تغییر داده است

will know how vulnerable you can feel.

، می‌داند که چقدر می‌توانید احساس آسیب‌پذیری کنید.

So I was pretty vulnerable at this time and I was looking

بنابراین من در این زمان بسیار آسیب پذیر بودم و به دنبال

to build a support network.

ایجاد یک شبکه پشتیبانی

So long story short, despite not looking for love, Eddie stole my heart.

بودم . خلاصه، علیرغم اینکه به دنبال عشق نبود، ادی قلب من را ربود.

He knew exactly what to say and how to treat me in order to win my heart.

او دقیقا می دانست که برای به دست آوردن قلب من چه بگوید و چگونه با من رفتار کند.

We soon became a couple.

خیلی زود زن و شوهر شدیم.

I was quite smitten actually, and I made no secret of how happy I

در واقع کاملاً مات و مبهوت شده بودم، و پنهان نمی‌کردم که چقدر خوشحالم که

was to be in this new relationship.

در این رابطه جدید هستم.

To be honest, I've always worn my heart on my sleeve, and after

راستش را بخواهید، همیشه قلبم را به آستین پوشیده ام و بعد از

all this time, I still don't know if that's a blessing or a curse.

این همه مدت، هنوز نمی دانم این نعمت است یا نفرین.

Now I really thought that this was true love.

حالا واقعا فکر کردم که این عشق واقعی است.

He was like a Hallmark movie leading man.

او مانند یک مرد برجسته فیلم هالمارک بود.

My heart would skip a beat whenever I laid my eyes on him.

هر وقت چشمم به او می‌افتاد، قلبم تپش می‌زد.

He knew exactly how to treat me.

او دقیقا می دانست که چگونه با من رفتار کند.

After a few months of seeing each other every single day, because we were living

بعد از چند ماه که هر روز همدیگر را می‌دیدیم، چون

and working on the cruise ships together, he asked if I would move in with him

با هم در کشتی‌های کروز کار و زندگی می‌کردیم، از او پرسید که آیا

when our cruise ship contracts ended.

وقتی قرارداد کشتی‌های کروز ما تمام شد، با او نقل مکان می‌کنم.

It all seemed to be moving so fast, but stupidly, I thought this just

به نظر می رسید همه چیز خیلی سریع پیش می رود، اما احمقانه، فکر می کردم این فقط

shows how devoted he was to me.

نشان می دهد که او چقدر به من فداکار است.

In my head, I was screaming,

توی سرم فریاد می زدم:

"No, this is too soon.

"نه، این خیلی زود است.

It's so silly.

خیلی احمقانه است.

Don't do it."

این کار را نکن."

But my heart had a different idea, so I followed my heart and agreed that I would

اما قلبم ایده دیگری داشت، بنابراین از قلبم پیروی کردم و موافقت کردم که

move in with him once our contracts ended.

پس از پایان قراردادمان، با او نقل مکان کنم.

Then disaster struck.

سپس فاجعه رخ داد.

At least that's how it seemed at the time.

حداقل در آن زمان اینطور به نظر می رسید.

He was ordered to move onto a different ship on the other side of the world for

به او دستور داده شد که برای چهار ماه پایانی قرارداد ما

the final four months of our contract.

در یک کشتی دیگر در آن سوی دنیا حرکت کند .

He was devastated.

او ویران شده بود.

I was devastated, and we had our hearts set on moving in together and

من ویران شده بودم و دلمان می خواست با هم به خانه برویم و

starting our lives together on dry land.

زندگی مشترکمان را در خشکی شروع کنیم.

"You aren't going to have a change of heart once you're

"وقتی از من جدا شدی، نظرت تغییر نخواهد کرد

separated from me, are you?"

، درست است؟"

I asked him.

از او پرسیدم.

"I won't."

"نخواهم کرد."

"I cross my heart and hope to die", he replied.

او پاسخ داد: «من از قلبم عبور می کنم و امیدوارم بمیرم».

He reassured me that everything would be okay, and reminded me that

او به من اطمینان داد که همه چیز درست خواهد شد، و به من یادآوری کرد که

absence makes the heart grow fonder.

نبودن باعث می شود که قلب عاشق شود.

So I had nothing to worry about.

پس چیزی برای نگرانی نداشتم.

At that point, I had no reason to doubt him.

در آن لحظه دلیلی برای شک به او نداشتم.

He was a lovely, warm and sensible man.

او مردی دوست داشتنی، خونگرم و معقول بود.

I trusted him.

من به او اعتماد کردم.

Everyone who knew him agreed that he had a heart of gold.

همه کسانی که او را می شناختند قبول داشتند که او قلب طلایی دارد.

So what could go wrong?

بنابراین چه چیزی می تواند اشتباه باشد؟

A dancer named Lulu.

رقصنده ای به نام لولو.

That's what.

این چیزی است که.

You can probably guess where this is going, right?

احتمالاً می توانید حدس بزنید که این به کجا می رود، درست است؟

So three of the four agonising months passed, and we are emailing each other

بنابراین سه ماه از چهار ماه دردناک گذشت، و ما هر روز به یکدیگر ایمیل می‌زنیم

every other day, professing our love and fantasising about our new lives together.

، عشق خود را ابراز می‌کنیم و در مورد زندگی جدید مشترکمان خیال‌پردازی می‌کنیم.

Then one ordinary day, I log into my email account to discover nothing.

سپس یک روز معمولی، وارد حساب ایمیل خود می شوم تا چیزی کشف نکنم.

No email.

بدون ایمیل

That's odd, I thought to myself, he promised to email me today.

این عجیب است، با خودم فکر کردم، او قول داد امروز به من ایمیل بزند.

I reasoned with myself that perhaps he overslept and was unable to

با خودم استدلال کردم که شاید او بیش از حد خوابیده و نتوانسته

get to the computer room on time.

به موقع به اتاق کامپیوتر برسد.

Surely he would email me tomorrow.

حتما فردا به من ایمیل می زد.

This guy loves me dearly and he wants to be in contact

این پسر من را خیلی دوست دارد و می خواهد با من در تماس باشد

with me so I won't lose heart.

تا دلم از دست نرود.

Next day, nothing.

روز بعد هیچی

I tried hard not to take it to heart.

خیلی سعی کردم به دل نگیرم.

Maybe they're having internet issues on their ship, I thought.

فکر کردم شاید آنها در کشتی خود مشکل اینترنت دارند.

The next day, the bombshell dropped.

روز بعد، بمب منفجر شد.

I opened my inbox and there it was, finally.

صندوق ورودیم را باز کردم و بالاخره رسید.

But this email was not the apologetic love letter I was expecting,

اما این ایمیل نامه عاشقانه معذرت خواهی ای نبود که انتظارش را داشتم،

but a dagger designed to destroy our relationship with one blow.

بلکه خنجری بود که برای از بین بردن رابطه ما با یک ضربه طراحی شده بود.

Anna,

آنا،

Something happened and I've come to realise that I cannot love

اتفاقی افتاد و من متوجه شدم که نمی‌توانم

you as I once believed I did.

تو را همانطور که قبلاً فکر می‌کردم دوست داشته باشم.

Last night, I spent the night with another woman.

دیشب شب را با زن دیگری گذراندم.

I know I said I would never do this, but I'm sure you'll get over it.

می دانم که گفتم هرگز این کار را نمی کنم، اما مطمئنم که از پس آن برخواهی آمد.

I hope you have a good life,

امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی،

Eddie.

ادی.

My world imploded.

دنیای من منفجر شد

I sat there staring at the computer screen with my bleeding heart in my hands.

همانجا نشستم و در حالی که قلب خون آلودم در دستانم بود به صفحه کامپیوتر خیره شدم.

That was it.

همین بود.

That is how a seemingly beautiful relationship ended with betrayal

اینگونه بود که یک رابطه به ظاهر زیبا با خیانت

and a blunt, unapologetic email.

و یک ایمیل صریح و بدون عذرخواهی به پایان رسید.

From that point, I had to piece myself back together.

از آن نقطه، مجبور شدم خودم را دوباره جمع کنم.

So I put my heart and soul into my work and spent my free time

بنابراین قلب و روحم را در کارم گذاشتم و اوقات فراغت خود را صرف

indulging in activities that are close to my heart, like playing

انجام فعالیت هایی کردم که به قلبم نزدیک است، مانند نواختن

piano and exploring new places.

پیانو و کاوش در مکان های جدید.

Two years later, out of the blue, Eddie contacted me asking to meet me for coffee.

دو سال بعد، ادی با من تماس گرفت و از من خواست تا برای خوردن قهوه با من ملاقات کند.

I agreed, purely because I was curious and because I never felt

من موافقت کردم، صرفاً به این دلیل که کنجکاو بودم و به این دلیل که هرگز احساس نمی کردم

I had true closure on everything.

در همه چیز کاملاً بسته هستم.

By this time I had my life together and I was in a great place.

در این زمان من زندگی مشترکم را پشت سر گذاشتم و در موقعیت عالی قرار داشتم.

He, however, was deeply unhappy.

با این حال، او عمیقاً ناراضی بود.

We talked things through and I expressed how much he had hurt me.

ما با هم صحبت کردیم و من بیان کردم که چقدر به من صدمه زده است.

He was very apologetic this time.

این بار خیلی عذرخواهی کرد.

The whole time that we were together, I felt like saying, this

تمام مدتی که با هم بودیم دلم می خواست بگویم این

is what you could have had, but you messed up, so eat your heart out.

چیزی است که می توانستی داشته باشی، اما به هم ریختی، پس دلت را بخور.

But I didn't.

اما من این کار را نکردم.

I actually felt sorry for him in the end.

من در نهایت برای او متاسف شدم.

Now I am pleased to tell you that I did find true love in the end,

اکنون خوشحالم که به شما بگویم که در نهایت عشق واقعی را پیدا کردم،

someone who loves and respects me, who makes me feel young at heart,

کسی که مرا دوست دارد و به من احترام می گذارد، که باعث می شود در قلبم احساس جوانی کنم،

and that is something that I wish for everyone who's listening to me today.

و این چیزی است که برای همه کسانی که امروز به من گوش می دهند آرزو می کنم.

Now, while listening to that very sorry, heartbreak story, did you notice

حالا، هنگام گوش دادن به آن داستان بسیار متأسفانه و دلخراش، آیا

the many heart phrases that I used?

به عبارات قلبی زیادی که من استفاده کردم

There were, in fact, 20.

توجه کردید ؟ در واقع 20 نفر بودند.

So sit back and relax as I unpack them for you, you might want to grab

پس بنشینید و استراحت کنید تا من آنها را برای شما باز کنم، ممکن است بخواهید

a piece of paper and a pen and make some notes, but if you're driving,

یک کاغذ و یک خودکار بردارید و یادداشت برداری کنید، اما اگر در حال رانندگی هستید،

please don't be writing notes.

لطفاً ننویسید. یادداشت.

That's dangerous.

این خطرناکه

You can always listen back later on.

همیشه می توانید بعداً گوش دهید.

So I use the phrase to break my heart.

بنابراین از این عبارت برای شکستن قلبم استفاده می کنم.

If you break someone's heart, it's when you destroy them

اگر قلب کسی را بشکنی، این زمانی است که او را

emotionally, you upset them deeply.

از نظر عاطفی نابود می کنی، عمیقاً ناراحتش می کنی.

So it's often when someone breaks up a relationship.

بنابراین اغلب زمانی اتفاق می‌افتد که کسی یک رابطه را قطع می‌کند.

If the other person is committed to that relationship and happy, then by betraying

اگر طرف مقابل متعهد به آن رابطه باشد و خوشحال باشد، با خیانت

them or by breaking off the relationship, then you're going to upset them.

به او یا قطع رابطه، آنگاه او را ناراحت خواهید کرد.

And in this case, we would say you broke their heart.

و در این صورت می گوییم دل آنها را شکستی.

Okay.

Sometimes you get to the end of a relationship and both of you just

باشه.

گاهی اوقات شما به پایان یک رابطه می‌رسید و هر دوی شما فقط

know that you don't want to be together anymore, and there's not

می‌دانید که دیگر نمی‌خواهید با هم باشید، و

really much heartbreak involved.

واقعاً دل شکستگی زیادی در کار

Nobody's breaking anyone's heart.

نیست . هیچ کس دل کسی را نمی شکند

It's a mutual agreement that you want to end the relationship.

این یک توافق دوجانبه است که می خواهید رابطه را پایان دهید.

Sometimes you might hear 'you broke my heart' used in different contexts.

گاهی اوقات ممکن است بشنوید که "تو قلبم را شکستی" در زمینه های مختلف استفاده می شود.

So, for example, if my child does something that's just so terrible or says

بنابراین، برای مثال، اگر فرزندم کاری انجام دهد که خیلی وحشتناک است یا

something that's just so painful to me.

چیزی بگوید که برای من بسیار دردناک است.

For example, if one of my sons turned out to be a violent criminal

به عنوان مثال، اگر یکی از پسرانم معلوم شود که یک جنایتکار خشن است

and does terrible things to people, that would break my heart.

و کارهای وحشتناکی با مردم انجام دهد، قلب من را می شکند.

My heart would feel broken.

قلبم شکسته خواهد شد

I would have pain in my heart because the people I love and care

من به خاطر افرادی که دوستشان دارم و به آنها اهمیت می دهم در قلبم درد دارم

about are doing terrible things.

در مورد کارهای وحشتناکی انجام می دهند

Has anyone ever broken your heart?

کسی تا حالا دلت رو شکسته؟

Given that most people will go through some form of breakup or

با توجه به اینکه اکثر مردم به نوعی جدایی می گذرانند یا

have some disappointing news from a loved one, then I think all of us

اخبار ناامید کننده ای از یکی از عزیزان خود دریافت می کنند، پس فکر می کنم همه ما

will have experienced some form of heartbreak at some point in our lives.

در مقطعی از زندگی خود نوعی دلشکستگی را تجربه کرده ایم.

And if you are experiencing that right now, I'm sending you a big hug.

و اگر در حال حاضر آن را تجربه می کنید، من برای شما یک آغوش بزرگ می فرستم.

Okay, so the next phrase is a change of heart.

بسیار خوب، پس عبارت بعدی تغییر عقیده است.

If you have a change of heart, it's the same as changing your mind.

اگر تغییری در دل دارید، همان تغییر نظرتان است.

It means you suddenly feel differently about something.

این بدان معناست که شما ناگهان نسبت به چیزی احساس متفاوتی دارید.

So I might have a long standing feud between my siblings,

بنابراین ممکن است بین خواهر و برادرهایم، با برادر و خواهرم،

with my brother and sister.

دشمنی طولانی مدت داشته باشم

I might decide that I'm never speaking to my brother and sister again because

. ممکن است تصمیم بگیرم که دیگر با برادر و خواهرم به دلیل

of an argument we had 10 years ago.

مشاجره ای که 10 سال پیش داشتیم

And I'm adamant that that's it.

صحبت نکنم . و من قاطعانه هستم که همین است.

Never again.

دوباره هرگز.

But then a few months later, I'm suddenly speaking to them again.

اما چند ماه بعد، من ناگهان دوباره با آنها صحبت می کنم.

You could say that I've had a change of heart.

می توان گفت که من یک تغییر ذهنی داشته ام.

I now feel differently about the situation.

من الان نسبت به شرایط متفاوت احساس می کنم.

I've changed my mind.

نظرم عوض شده

So to have a change of heart.

بنابراین برای تغییر روحیه.

If you follow your heart, then you are pursuing your passion.

اگر از قلب خود پیروی کنید، پس به دنبال اشتیاق خود هستید.

You are going for the thing that feels right.

شما به دنبال چیزی هستید که احساس درستی دارد.

I remember when I was trying to decide which courses to take

یادم می‌آید وقتی می‌خواستم تصمیم بگیرم در چه رشته‌هایی در کالج و دانشگاه شرکت کنم

at college and university, I was asking everyone's advice,

، از همه راهنمایی می‌خواستم که

"What should I do?

"چه کار کنم؟

I don't know what to do."

نمی‌دانم چه کار کنم."

And then my mum just said to me,

و بعد مادرم فقط به من گفت:

"Look, Anna, it's your life.

"ببین، آنا، این زندگی توست.

You have to follow your heart.

تو باید از قلبت پیروی کنی.

Ignore what everyone tells you.

آنچه را که همه به تو می گویند نادیده بگیر.

Don't do courses just because that's what someone else thinks you should do.

فقط به این دلیل که شخص دیگری فکر می کند باید این کار را انجام دهی، دوره ها

Follow your heart.

را انجام نده. چه

What makes you happy?

چیزی شما را خوشحال می کند؟

What do you think you want to do in life?"

فکر می کنید می خواهید در زندگی چه کاری انجام دهید؟"

And I said,

"I want to be an actress.

و من گفتم:

"من می خواهم بازیگر شوم.

I want to be a singer and a dancer."

می خواهم خواننده و رقصنده شوم."

And so I followed my heart.

و بنابراین من دنبال قلبم رفتم.

Next is to wear your heart on your sleeve.

بعدی این است که قلب خود را در آستین خود ببندید.

If you're the kind of person who wears your heart on your sleeve, then

اگر از آن دسته افرادی هستید که قلب خود را در آستین خود می پوشانید، پس

you are very open with how you feel.

با احساسات خود بسیار باز هستید.

Many of us tend to hide our emotions, don't we?

بسیاری از ما تمایل داریم احساسات خود را پنهان کنیم، اینطور نیست؟

Especially if we like someone or if we're feeling sad about something.

به خصوص اگر کسی را دوست داشته باشیم یا از چیزی ناراحت باشیم.

It's almost like there's a level of shame associated with expressing our emotions,

تقریباً مانند این است که سطحی از شرم با ابراز احساسات ما مرتبط است،

so we hide them away from the world.

بنابراین آنها را از دنیا پنهان می کنیم.

But if you wear your heart on your sleeve, then you don't, you show

اما اگر قلبتان را در آستین بپوشید، این کار را نمی کنید، به

everyone how you're feeling and how you feel about different people.

همه نشان می دهید که چه احساسی دارید و چه احساسی نسبت به افراد مختلف دارید.

You wear your heart on your sleeve.

قلبت را به آستین می زنی.

Then I used a very unusual phrase, I said, cross my heart and hope to die.

بعد یک عبارت بسیار غیرعادی به کار بردم، گفتم از قلبم عبور کن و امیدوارم بمیرم.

Now, this is commonly something that a youngster would say, but as

در حال حاضر، این چیزی است که معمولا یک جوان می گوید، اما با

we get older, you will hear this particular phrase occasionally

افزایش سن، این عبارت خاص را می شنوید که گهگاه

used by adults, but shortened.

توسط بزرگسالان استفاده می شود، اما کوتاه شده است.

So people often say, cross my heart, cross my heart.

بنابراین مردم اغلب می گویند، از قلب من عبور کنید، از قلب من عبور کنید.

This doesn't mean that you literally want to die.

این به این معنی نیست که شما به معنای واقعی کلمه می خواهید بمیرید.

It means that you promise that you sincerely promise.

یعنی قول می دهید که صادقانه قول می دهید.

So this would normally be the response to someone asking if you are

بنابراین این معمولاً پاسخی است به کسی که می‌پرسد آیا

definitely going to do something or asking if you promise to do something

قطعاً قرار است کاری را انجام دهید یا از شما می‌پرسد که آیا قول می‌دهید کاری را انجام دهید،

they're asking you to commit to a thing that you said that you'd do.

او از شما می‌خواهد به کاری که شما گفته‌اید انجام دهید متعهد شوید.

So if you say,

بنابراین اگر بگویید:

"Look, don't worry about clearing up the garden.

"ببین، نگران پاکسازی باغ نباش.

I'll do it later."

بعداً این کار را انجام خواهم داد."

And you don't believe me because I say this all the time and you

و شما باور نمی کنید زیرا من همیشه این را می گویم و شما

really need the garden cleaning up.

واقعاً به تمیز کردن باغ نیاز دارید.

So you'd say,

بنابراین می‌گویید،

"You promise?

"قول می‌دهی؟

You promise, you'll do it later today?"

قول می‌دهی، امروز این کار را انجام می‌دهی؟"

I'd look you back in the eye and say,

دوباره به چشمانت نگاه می‌کردم و می‌گفتم:

"I cross my heart."

«از قلبم عبور می‌کنم».

With the extension of that being cross my heart and hope to die.

با امتداد آن وجود از قلب من عبور می کند و به امید مرگ.

As children, when you say this, you often even do a little draw, a little

در کودکی، وقتی این را می‌گویید، اغلب حتی یک نقاشی کوچک انجام می‌دهید، یک ضربدر کوچک

cross with your finger across your chest, so you cross across your chest, as you

با انگشت روی سینه‌تان، بنابراین از روی سینه‌تان عبور می‌کنید، همانطور که می‌گویید از

say, cross my heart and hope to die.

قلب من عبور کنید و امیدوار باشید که بمیرید.

It's quite morbid really thinking about it.

واقعاً فکر کردن به آن بسیار بیمارگونه است.

I think that the sense of that second part is if I break my

فکر می‌کنم حس آن بخش دوم این است که اگر

promise, the Lord can strike me down.

عهد خود را بشکنم، خداوند می‌تواند مرا از پای درآورد.

I will die.

من خواهم مرد.

If I break my promise.

اگر عهدم را زیر پا بگذارم.

I will definitely commit to this, I won't let you down.

من قطعاً به این امر متعهد خواهم شد، شما را ناامید نخواهم کرد.

Next is to take something to heart.

بعدی این است که چیزی را به دل بگیرید.

If you take something to heart, it's very similar to take something

اگر چیزی را به دل بگیرید، بسیار شبیه به چیزی است

personally, it means that you really believe and are affected by something

شخصاً به این معنی است که شما واقعاً به چیزی

that someone has done or said.

که کسی انجام داده یا گفته است اعتقاد دارید و تحت تأثیر قرار می گیرید.

So if I were to say to you,

بنابراین اگر بخواهم به شما بگویم،

"Oh, have you had a haircut?

"اوه، آیا موهایتان را کوتاه کرده اید؟

Your hair looks a bit different."

موهای شما کمی متفاوت به نظر می رسد."

I'm just making a general comment there, but you might be feeling

من فقط یک نظر کلی در آنجا می نویسم، اما ممکن است شما

very sensitive about your hair.

نسبت به موهای خود بسیار حساس

Maybe you did have to have a haircut because your hair is thinning

باشید . شاید مجبور بودید موها را کوتاه کنید زیرا موهایتان نازک شده است

and you're trying to disguise it.

و سعی می کنید آن را پنهان کنید.

And so me making a comment about your hair tells you that it no longer looks

و بنابراین من در مورد موهای شما نظر می دهم به شما می گویم که دیگر

good or that it's really obvious, even though that's not necessarily what

خوب به نظر نمی رسد یا واقعاً واضح است، حتی اگر لزوماً این چیزی نیست که

I said, you really took it to heart.

من گفتم، شما واقعاً آن را به دل گرفتید.

Or an example from my childhood when I used to sing as a child in the house, I

یا نمونه ای از دوران کودکی که در کودکی در خانه آواز می خواندم، می گویم

say a child, like a young teenage girl.

بچه، مثل یک دختر نوجوان.

Sometimes my mum would say,

گاهی مامانم می گفت:

"Oh, what's going on up there?

"اوه، اون بالا چه خبره؟

It sounds like someone's murdering a cat."

انگار یکی داره گربه رو می کشه."

And I really took that comment to heart.

و من واقعاً این نظر را به دل گرفتم.

You know, my mum was just being a bit playful, but I really felt quite

می‌دانی، مادرم کمی بازیگوش بود، اما من واقعاً

sensitive about that, and it made me feel really insecure about singing.

نسبت به آن حساس بودم، و این باعث شد که در مورد آواز خواندن احساس ناامنی کنم.

And it took me a long time to get past that comment.

و مدت زیادی طول کشید تا از این نظر رد شوم.

I still hold it with me today.

امروز هم آن را با خودم نگه می دارم.

So I really took that to heart, even though it wasn't

بنابراین، من واقعاً آن را به جان خریدم، حتی اگر

intended to be anything serious.

قرار نبود چیز جدی باشد.

Next is to steal someone's heart.

بعدی دزدیدن قلب کسی است.

If you steal someone's heart, then you make them fall in love with you.

اگر قلب کسی را بدزدی، باعث می‌شوی که عاشقت شود.

Now, this could be romantic, as it was in my story.

حالا، این می تواند عاشقانه باشد، همانطور که در داستان من بود.

You make someone fall in love with you and you run off together to have a happy life.

باعث می‌شوید کسی عاشق شما شود و با هم فرار کنید تا زندگی شادی داشته باشید.

Or it could be just, you know, like a really cute little teeny weeny kitten

یا می‌دانید، می‌دانید، مثل این است که یک بچه گربه کوچک و ناز

has been left in a box on your doorstep.

در جعبه‌ای در آستان شما رها شده است.

And although you said you'd never have a pet and you're not a big fan of cats,

و اگرچه گفتید هرگز حیوان خانگی نخواهید داشت و از طرفداران پر و پا قرص گربه ها نیستید، اما

this tiny kitten just stole your heart.

این بچه گربه کوچک قلب شما را ربود.

You fell in love with it.

تو عاشقش شدی

You couldn't give it away.

نمیتونستی از دستش بدی

You couldn't leave it there.

نمیتونستی اونجا بذاری

So you took it in and you became a cat owner.

بنابراین شما آن را پذیرفتید و صاحب گربه شدید.

It stole my heart.

قلبم را ربود

Next, we have to speak from the heart.

بعد، باید از ته دل صحبت کنیم.

If you speak from the heart, it just means that you are very honest.

اگر از صمیم قلب صحبت کنید، به این معنی است که شما بسیار صادق هستید.

You open up and you say what you are truly feeling.

صحبت را باز می کنید و آنچه را که واقعاً احساس می کنید می گویید.

You might hear this being stated by someone who you wouldn't

ممکن است این را بشنوید که توسط شخصی گفته می شود که انتظار ندارید

expect to speak from the heart.

از صمیم قلب صحبت کند.

So someone who would always have an arranged speech, so like a politician

بنابراین، کسی که همیشه یک سخنرانی منظم داشته باشد، مانند یک سیاستمدار

or someone in authority who would be giving a press conference or just

یا فردی که در یک کنفرانس مطبوعاتی شرکت می کند یا فقط

speaking to a larger group of people.

با گروه بزرگتری از مردم صحبت می کند.

Often they are well prepared.

اغلب آنها به خوبی آماده می شوند.

They know exactly what they're doing.

آنها دقیقاً می دانند دارند چه کار می کنند.

But on the odd occasion, they will become quite personal and

اما در موارد عجیب و غریب، آنها کاملا شخصی می شوند و

they will speak from the heart.

از صمیم قلب صحبت می کنند.

They will just tell you what they're genuinely feeling and thinking, and reveal

آنها فقط به شما می گویند که واقعاً چه احساسی دارند و به چه چیزی فکر می کنند و

themselves rather than putting on a show.

به جای نمایش دادن، خود را نشان می دهند.

They speak from the heart.

از صمیم قلب صحبت می کنند.

Next we have close to my heart.

بعد ما به قلب من نزدیک است.

If something is close to your heart, it means that you care about it.

اگر چیزی به قلب شما نزدیک است، به این معنی است که به آن اهمیت می دهید.

Now, this is often used to describe causes that you care about.

اکنون، این اغلب برای توصیف عللی که به آنها اهمیت می دهید استفاده می شود.

So if you are a particular follower and supporter of animal rights causes,

پس اگر از طرفداران و طرفداران خاص حقوق حیوانات هستید،

if you are a vegan, if you are a women's rights supporter and activist.

اگر گیاهخوار هستید، اگر حامی و فعال حقوق زنان هستید.

If you are closely following the news on climate change and the work of the

اگر اخبار تغییرات اقلیمی و فعالیت های

climate activists, then these are all causes that are close to your heart.

فعالان اقلیم را از نزدیک دنبال می کنید، همه اینها دلایلی هستند که به دل شما می نشیند.

You could also use this phrase to describe activities and hobbies

همچنین می توانید از این عبارت برای توصیف فعالیت ها و سرگرمی هایی

that you particularly like.

که به طور خاص دوست دارید استفاده کنید.

So I could say squash.

بنابراین می توانم بگویم کدو حلوایی.

Squash is very close to my heart.

کدو حلوایی خیلی به دلم میاد.

The piano is very close to my heart.

پیانو خیلی به قلب من نزدیک است.

These are the things that I really do care about.

اینها چیزهایی هستند که من واقعاً به آنها اهمیت می دهم.

I don't just like them.

من فقط آنها را دوست ندارم.

I really, really love them.

من واقعاً آنها را دوست دارم.

Moving on to the phrase, eat your heart out.

به سراغ عبارت برویم، دلت را بخور.

Now, this isn't actually a very nice phrase.

حالا، این در واقع عبارت خیلی خوبی نیست.

You're telling someone to go and eat their own heart.

به یکی می گویی برو دل خودش را بخور.

Now, to eat your heart out is a phrase that you would use,

حالا دلت را بخوری عبارتی است که از آن استفاده می‌کنی،

you would aim it at someone.

آن را به سمت کسی نشانه می‌گیری.

Sometimes we follow it by a name.

گاهی اوقات ما آن را با یک نام دنبال می کنیم.

Eat your heart out Mariah Carey.

دلت را بخور ماریا کری.

In this case, you are suggesting that you or someone you are watching or someone

در این مورد، شما پیشنهاد می کنید که شما یا کسی که تماشا می کنید یا کسی که

you are with is better than Mariah Carey.

با او هستید بهتر از ماریا کری است.

So if I'm with my best friend and my best friend has just entered a singing

بنابراین اگر من با بهترین دوستم هستم و بهترین دوستم تازه وارد یک خوانندگی شده است

competition and she absolutely smashes it, she wins first place and she's amazing.

رقابت و او کاملاً آن را شکست، او مقام اول را به دست آورد و شگفت انگیز است.

She can do all the warbling that Mariah Carey does.

او می‌تواند تمام حرکاتی را که ماریا کری انجام می‌دهد، انجام دهد.

And I say to her,

و من به او می گویم:

"You were so amazing.

"تو خیلی شگفت انگیز بودی.

I mean, eat your heart out, Mariah Carey."

منظورم این است که دلت را بخور، ماریا کری."

I'm saying you are better than Mariah Carey.

من می گویم تو بهتر از ماریا کری هستی.

But eat your heart out can also have the sense of excessive suffering

اما قلب خود را بخورید همچنین می تواند احساس رنج بیش از حدی را داشته باشد

that someone might go through because they can't have or obtain something.

که ممکن است کسی به دلیل اینکه نمی تواند چیزی داشته باشد یا به دست بیاورد آن را تحمل کند.

So in my story, I said that while sitting across from Eddie, I was thinking,

بنابراین در داستانم، گفتم که در حالی که روبروی ادی نشسته بودم، داشتم فکر می کردم:

"Oh, eat your heart out, eat your heart out."

"اوه، دلت را بخور، دلت را بخور."

Because he potentially was suffering from regret.

زیرا او به طور بالقوه از پشیمانی رنج می برد.

The fact that he let me go and he couldn't be with me anymore, he had no chance

این که او مرا رها کرد و دیگر نتوانست با من باشد،

of winning me back after what happened.

بعد از اتفاقی که افتاد هیچ شانسی برای برنده شدن من نداشت.

And so in my head I was thinking,

و بنابراین در ذهنم فکر می کردم:

"Haha, you are suffering, excessively suffering because

"هاها، تو رنج می کشی، بیش از حد رنج می کشی، زیرا

you can no longer have me."

دیگر نمی توانی مرا داشته باشی."

And so this phrase, yeah, it's just like throwing tomatoes at

و بنابراین این عبارت، آره، درست مثل این است که به طرف

someone and and just saying, suffer.

کسی گوجه فرنگی پرتاب کنید و فقط بگویید رنج بکشید.

"You suffer.

"شما رنج می برید.

You can't have what you want."

نمی توانید آنچه را که می خواهید داشته باشید."

Or like I said, if you say the phrase and follow it by someone's name,

یا همانطور که گفتم، اگر عبارت را بگویید و آن را با نام شخصی دنبال کنید،

then you're suggesting that the thing is better than that person.

در این صورت نشان می‌دهید که آن چیز بهتر از آن شخص است.

So you might say,

بنابراین ممکن است بگویید،

"Look at my new Volvo.

"به ولوو جدید من نگاه کنید.

Isn't it amazing?

آیا شگفت‌انگیز نیست؟

It does 0 to 60 in five seconds.

0 تا 60 را در پنج ثانیه انجام می‌دهد.

It's so fantastic.

خیلی خارق‌العاده است.

I've done all these upgrades on it.

من همه این ارتقاها را روی آن انجام داده‌ام.

Eat your heart out Tesla."

دلتان را از تسلا بخورید."

Or

"Eat your heart out Elon Musk."

یا «Eat your heart out Elon Musk».

Okay, I'm gonna move on from eating out hearts.

خوب، من از خوردن قلب ها کنار می روم.

Where are we up to?

به کجا رسیده ایم؟

What's next?

بعدش چی؟

Ah, yes, bleeding heart.

آه، بله، قلب خونریزی.

If you describe a bleeding heart, what you mean is that you are just in pain.

اگر یک قلب در حال خونریزی را توصیف می کنید، منظورتان این است که شما فقط درد دارید.

So if I say to someone,

بنابراین اگر به کسی بگویم:

"Oh, just take my bleeding heart out of my chest."

"اوه، فقط قلب خونین من را از سینه ام بیرون بیاور."

It's not really something I would say it's very dramatic, but I'm just

این واقعاً چیزی نیست که بتوانم بگویم خیلی دراماتیک است، اما فقط می

saying that my heart is bleeding.

گویم که قلبم خون می آید.

I'm in so much pain, there's just, yeah, distress pouring out of my heart.

من خیلی درد دارم، فقط، آره، ناراحتی از قلبم می ریزد.

My heart is bleeding.

قلبم داره خون میاد

Sometimes we say this in a sarcastic way.

گاهی این را به طعنه می گوییم.

You really have to read the tone and the context.

شما واقعا باید لحن و زمینه را بخوانید.

So if you tell me a sob story, but I don't think it's really that bad, or if I'm

بنابراین اگر برای من یک داستان هق هق آمیز تعریف می کنید، اما فکر نمی کنم آنقدرها هم بد باشد، یا اگر

feeling quite annoyed with you because actually you've done something to hurt me.

از دست شما خیلی ناراحت هستم، زیرا در واقع کاری انجام داده اید که به من صدمه بزند.

Like, let's take Eddie for example.

مثلاً ادی را در نظر بگیریم.

If he sat there across the table from me all those years later and said,

اگر تمام آن سال‌ها بعد روی میز من می‌نشست و می‌گفت:

"I'm sorry that I cheated on you and dumped you in such a terrible

"متاسفم که به تو خیانت کردم و به طرز وحشتناکی تو را انداختم

way, but you have to understand I was having a really hard time.

، اما باید بفهمی که من واقعاً روزهای سختی را سپری می‌کردم

I was so lonely that I had to cheat on you because I just

. آنقدر تنها بودم که مجبور شدم بهت خیانت کنم چون فقط

needed someone to be with me."

به کسی نیاز داشتم که با من باشد."

Then I might look at him and say,

بعد ممکن است به او نگاه کنم و بگویم:

"Oh, my heart is bleeding for you."

"اوه، دلم برای تو خون می آید."

It's a sarcastic way of saying, "that's just pathetic.

این یک روش طعنه آمیز برای گفتن است: "این فقط رقت انگیز است.

I don't feel sorry for you in the slightest.

من برای شما هیچ ناراحتی ندارم.

Don't try and tell me your terrible sob story because that's not nearly

سعی نکنید داستان هق هق وحشتناک خود را به من بگویید زیرا این به بدی

as bad as what you did to me or what I've been going through."

آن چیزی نیست که با من کردید یا من. عبور کرده ام."

Okay.

باشه.

So you have to really read the context and the tone to understand

بنابراین شما باید واقعاً متن و لحن را بخوانید تا بفهمید

if that one is genuine or not.

که آیا آن یکی واقعی است یا نه.

Next I used the nice phrase, heart and soul.

بعد از عبارت زیبا، قلب و روح استفاده کردم.

I said, to put my heart and soul into, I think work, I said.

گفتم برای اینکه دل و جانم را بگذارم، فکر کنم کار، گفتم.

If you put your heart and soul into something, then

اگر قلب و روح خود را برای چیزی بگذارید، پس

you are giving it your all.

تمام آن را می دهید.

You are putting every effort and all your focus into that one thing.

شما تمام تلاش و تمرکز خود را روی آن یک چیز می گذارید.

So if you have entered a singing competition, and you really want to

بنابراین اگر در یک مسابقه خوانندگی شرکت کرده‌اید و واقعاً می‌خواهید

win, then you're going to practise, practise, practise as much as possible.

برنده شوید، باید تا حد امکان تمرین کنید، تمرین کنید، تمرین کنید.

You're going to read the entry requirements several times to make

می خواهید چندین بار شرایط ورود را بخوانید تا مطمئن شوید

sure you haven't missed something.

چیزی را از دست نداده اید.

You might stay up very late one night making your costume.

ممکن است یک شب تا دیر وقت بیدار بمانید و لباستان را درست کنید.

You might try and find all the previous competition entries and

شما ممکن است تلاش کنید و تمام ورودی های مسابقه قبلی را پیدا کنید و

watch everyone and listen to all the judges' comments to try and figure out

همه را تماشا کنید و به نظرات داوران گوش دهید تا سعی کنید بفهمید

how you can improve your performance.

چگونه می توانید عملکرد خود را بهبود بخشید.

If this was the case, then you are putting your heart and soul into this competition.

اگر اینطور بود، پس شما از قلب و روح خود برای این رقابت استفاده می کنید.

So to put in every effort.

بنابراین تمام تلاش خود را به کار گیریم.

Next, is to have a heart of gold.

بعد، داشتن قلبی از طلاست.

If someone describes you as having a heart of gold, they mean that you

اگر کسی شما را به عنوان یک قلب طلایی توصیف می کند، به این معنی است که شما هستید

are trustworthy and kind and lovely.

قابل اعتماد و مهربان و دوست داشتنی هستند.

Someone with a heart of gold is just very genuine, honest and nice.

کسی که قلب طلایی دارد بسیار اصیل، صادق و خوب است.

So if someone describes you that way, that's something to smile about.

بنابراین اگر کسی شما را اینطور توصیف می کند، باید به آن لبخند بزنید.

Now, to win someone's heart is similar to steal someone's heart, it means

حالا، به دست آوردن دل کسی شبیه به دزدیدن قلب کسی است، به این معنی است

that you've made a real effort to make someone like you, and in some

که شما واقعاً تلاش کرده اید تا کسی را دوست داشته باشید، و در برخی

cases, love you, and it worked.

موارد، شما را دوست داشته باشد، و نتیجه داده است.

They end up liking you or loving you.

آنها در نهایت شما را دوست دارند یا شما را دوست دارند.

You've won their heart.

شما قلب آنها را به دست آورده اید.

People might say, I'm trying to win her heart, but it's not working.

ممکن است مردم بگویند، من سعی می کنم قلب او را به دست بیاورم، اما کار نمی کند.

What can I do?

چه می توانم بکنم؟

Should I buy her flowers?

باید گل براش بخرم؟

I don't know.

من نمی دانم.

Next, I used the phrase to be young at heart.

بعد، از عبارت جوان بودن استفاده کردم.

This would normally describe someone who's much older, and it means that this person,

این معمولاً فردی را توصیف می کند که بسیار مسن تر است، و به این معنی است که این شخص،

although they are old, they still have the energy and the spirit of a young person.

اگرچه پیر است، اما هنوز انرژی و روحیه یک فرد جوان را دارد.

They still enjoy things that a young person enjoys.

آنها هنوز از چیزهایی لذت می برند که یک جوان از آن لذت می برد.

They're young in their heart.

آنها در قلب خود جوان هستند.

They're young at heart.

آنها در قلب جوان هستند.

So if you see a granddad, an ageing man on a paddle board, having lots of

بنابراین اگر پدربزرگ، مردی مسن را روی تخته پارویی دیدید،

fun with his grandchildren, or even on a surfboard doing some amazing tricks,

با نوه‌هایش سرگرم می‌شود، یا حتی روی تخته موج‌سواری در حال انجام برخی ترفندهای شگفت‌انگیز،

or down at the skate park on a pair of rollerblades doing some incredible tricks.

یا پایین در پارک اسکیت روی یک جفت غلتک در حال انجام چند ترفند باورنکردنی است.

You'd say,

"Wow, he might be a granddad.

شما می گویید، "وای، او ممکن است پدربزرگ باشد.

He might be in his seventies, but he is young at heart."

او ممکن است در دهه هفتاد زندگی خود باشد، اما او در قلب جوان است."

Next, we have to lose heart.

بعد، ما باید از دست بدهیم.

If you lose heart, it means that you lose interest or you

اگر دلتان را از دست بدهید، به این معنی است که علاقه خود را از دست می دهید یا

lose a passion for something.

علاقه به چیزی را از دست می دهید.

So if the little kitten that I took on, this is not a true story, but if the

بنابراین اگر بچه گربه کوچکی که من به عهده گرفتم، این یک داستان واقعی نیست، اما اگر بچه

kitten that I took on and it grew up to be my cat and I love it dearly, if it

گربه ای که من گرفتم و گربه من بزرگ شد و من آن را خیلی دوست دارم، اگر

then went missing, I would initially do everything I could to try and find it.

گم می شد، در ابتدا همه کارها را انجام می دادم. میتونستم امتحان کنم و پیداش کنم

I'd go looking around the neighbourhood, I'd knock on everyone's door.

می رفتم اطراف محله را نگاه می کردم، در همه را می زدم.

I'd send messages out to the local neighbourhood.

من به محله محلی پیام می فرستم.

I'd put posters up.

پوستر می گذاشتم

Has anyone seen my cat?

کسی گربه من را دیده است؟

Please tell me.

لطفا به من بگو.

I might even offer a reward if you can give me any information about my cat.

حتی اگر بتوانید در مورد گربه ام اطلاعاتی به من بدهید، حتی ممکن است جایزه ای به من بدهید.

But eventually, if nothing happens and my cat doesn't come back and

اما در نهایت، اگر هیچ اتفاقی نیفتد و گربه‌ام برنگردد و

no one gets in touch with me, then over time I'm going to lose heart.

کسی با من تماس نگیرد، به مرور زمان دلم از دست می‌رود.

I'm going to stop believing that anything positive is going to

من دیگر باور نمی کنم که هر اتفاق مثبتی قرار است

happen, that we're going to find him.

بیفتد، که ما او را پیدا خواهیم کرد.

So I'll lose heart.

پس دلم از دست خواهد رفت

Or if I'm working hard for this singing competition that I keep mentioning,

یا اگر برای این مسابقه خوانندگی که مدام به آن اشاره می کنم سخت کار می کنم،

if I'm working hard to prepare my song, working on my voice, trying to

اگر برای آماده سازی آهنگم سخت کار می کنم، روی صدایم کار می کنم، سعی می کنم

make my voice better and stronger.

صدایم را بهتر و قوی تر کنم.

And then I go into the first round of the competition and I actually

و بعد وارد مرحله اول مسابقه می شوم و در واقع

have a negative experience and one of the judges, he puts me through,

یک تجربه منفی دارم و یکی از داوران، من را کنار می گذارد،

but he laughs at me and says that he thinks I'm a little bit ridiculous.

اما به من می خندد و می گوید که فکر می کند من کمی مسخره هستم.

Then I might lose confidence, and that loss of confidence might affect

سپس ممکن است اعتماد به نفسم را از دست بدهم، و این از دست دادن اعتماد به نفس ممکن است

my passion for wanting to take part.

بر اشتیاق من برای شرکت کردن تأثیر بگذارد.

So you might see this in me and say, Anna, just ignore it.

بنابراین شما ممکن است این را در من ببینید و بگویید، آنا، فقط آن را نادیده بگیرید.

You got through to the next round, so don't lose heart.

شما به دور بعد راه پیدا کردید، پس دلتان را از دست ندهید.

Don't lose your passion.

اشتیاق خود را از دست ندهید

Don't become discouraged.

ناامید نشو

Okay, next I said the lovely phrase, absence makes the heart grow fonder.

خوب، بعد این جمله دوست داشتنی را گفتم، غیبت باعث می شود که قلب عاشق شود.

Absence makes the heart grow fonder.

غیبت باعث می شود که دل به دل بنشیند.

We never shorten this phrase.

ما هرگز این عبارت را کوتاه نمی کنیم.

Absence makes the heart grow fonder means that the longer you are

غیبت باعث می شود که قلب علاقه مند شود به این معنی که هر چه بیشتر

away from someone that you care about, the more you love them.

از کسی که به او اهمیت می دهید دور باشید، بیشتر دوستش دارید.

And it can be true, can't it?

و می تواند درست باشد، اینطور نیست؟

Sometimes we take people for granted, so my partner and I,

گاهی اوقات ما مردم را بدیهی می دانیم، بنابراین من و شریکم

we see each other every day.

هر روز همدیگر را می بینیم.

We work together some days of the week.

چند روز از هفته با هم کار می کنیم.

Well, I say we work together.

خب من میگم با هم کار کنیم

We work both from home, so you know, we're sitting in the same office,

ما هر دو را از خانه کار می کنیم، پس می دانید، ما در یک دفتر نشسته ایم،

so we share a space often, and then you start to take them for granted.

بنابراین اغلب فضایی را به اشتراک می گذاریم، و سپس شما شروع به آن می کنید.

But if he was to go away for a week, then I would miss him terribly, and I think,

اما اگر قرار بود یک هفته برود، من به شدت دلتنگش می شدم و فکر می کنم:

"Oh, I love him so much.

"اوه، من او را خیلی دوست دارم.

I must send him a message to remind him how much I love him."

باید به او پیام بدهم تا به او یادآوری کنم که چقدر دوستش دارم."

Because absence makes the heart grow fonder.

زیرا غیبت باعث می شود که دل به دل بنشیند.

It reminds you that you really care about those people who are now not in your life.

این به شما یادآوری می کند که شما واقعاً به افرادی که اکنون در زندگی شما نیستند اهمیت می دهید.

Moving on, we have cold-hearted.

در حال حرکت، دل سردی داریم.

If you describe someone as cold-hearted, then they, well, I was gonna say

اگر کسی را خونسرد توصیف می‌کنید، پس او، خوب، می‌خواستم بگویم

they're evil, but it's not evil.

شیطان است، اما این بد نیست.

It's not about being evil, it's just about not showing any empathy, not seeming to

مسئله بد بودن نیست، فقط نشان ندادن همدلی و ظاهر نکردن است

care, so doing things without concern about how the other person will feel or

مراقبت کنید، بنابراین کارها را بدون نگرانی در مورد اینکه طرف مقابل چه احساسی خواهد داشت یا

how this will impact the other person.

این که چه تأثیری روی شخص دیگر خواهد داشت انجام دهید.

You often actually hear this adjective being used to

اغلب می شنوید که از این صفت برای

describe like serious criminals, murderers, and violent criminals.

توصیف جنایتکاران جدی، قاتل ها و جنایتکاران خشن استفاده می شود.

And that's why I said initially they're evil, but not everyone

و به همین دلیل است که من در ابتدا گفتم آنها شیطان هستند، اما هر کسی

who's cold-hearted is evil.

که خونسرد است شرور نیست.

It's just often used to describe evil people, a

فقط اغلب برای توصیف افراد شرور استفاده می شود،

cold-hearted killer, for example.

مثلاً یک قاتل خونسرد.

Someone who shows no remorse for the terrible things that they do.

کسی که از کارهای وحشتناکی که انجام می دهد پشیمان نیست.

Okay, so then we have to set your heart on something.

خوب، پس ما باید دلت را روی چیزی بگذاریم.

And we are nearly at the end of the list, by the way.

و اتفاقاً ما تقریباً در انتهای لیست هستیم.

To set your heart on something means that you decide something that you want and

اینکه قلب خود را روی چیزی قرار دهید به این معنی است که شما چیزی را که می خواهید تصمیم می گیرید و

then you really focus on that and start to have a strong desire for that thing,

سپس واقعاً روی آن تمرکز می کنید و شروع به میل شدید به آن چیز می کنید

and you can't think about anything else.

و نمی توانید به چیز دیگری فکر کنید.

So, for example, I might be looking to move house and I might see many houses

بنابراین، برای مثال، من ممکن است به دنبال تغییر خانه باشم و ممکن است خانه های زیادی را ببینم

that aren't quite right, but then I see this one house that is perfect.

که کاملاً مناسب نیستند، اما بعد این خانه را می بینم که عالی است.

It's my dream home.

این خانه رویایی من است.

It's the house I've always wanted.

این خانه ای است که همیشه می خواستم.

It has a pantry and it has a walk-in wardrobe and it has a nice open

دارای انباری و کمد لباس و دارای یک

landing and a beautiful doorway with a cupboard for coats and shoes.

فرود روباز زیبا و یک درب زیبا با کمد برای مانتو و کفش.

Wow.

وای.

It's my dream home.

این خانه رویایی من است.

And the more I think about this house, the more I'm certain that this is what I want.

و هر چه بیشتر به این خانه فکر می کنم، بیشتر مطمئن می شوم که این همان چیزی است که می خواهم.

And with every passing moment, I can't imagine doing anything else.

و هر لحظه که می گذرد، نمی توانم کار دیگری را تصور کنم.

So I become fixated.

بنابراین من فیکس می شوم.

I become obsessed with this one thing, and then if that doesn't

من در مورد این یک چیز وسواس پیدا می کنم، و سپس اگر این

work out, I would be devastated.

کار درست نشود، ویران خواهم شد.

Often children set their hearts on certain gifts that they

اغلب کودکان دلشان را روی هدایایی که

would like for their birthday.

برای تولدشان دوست دارند، می گذارند.

You might ask them, what do you want?

ممکن است از آنها بپرسید که چه می خواهید؟

And they say, I really want a fire engine that I can sit in

و آنها می گویند، من واقعاً یک ماشین آتش نشانی می خواهم که بتوانم در آن بنشینم

and drive and makes noises.

و رانندگی کنم و صدا ایجاد کنم.

And you go, okay.

و تو برو، باشه

And you look at fire engines that you can sit on and that move.

و شما به ماشین های آتش نشانی نگاه می کنید که می توانید روی آنها بنشینید و حرکت کنند.

But they are so expensive and you think there's absolutely no

اما آنها بسیار گران هستند و شما فکر می کنید مطلقاً هیچ راهی وجود ندارد که

way I can afford to buy this.

بتوانم آن را بخرم.

So instead you buy them a little toy fire engine that they can just

بنابراین در عوض برای آنها یک ماشین آتش نشانی کوچک اسباب بازی می خرید که آنها بتوانند فقط

move around with their hand and when they open the present, they're like,

با دست خود حرکت کنند و وقتی هدیه را باز می کنند، می گویند:

"Oh, that's not really what I wanted."

"اوه، واقعاً این چیزی نبود که من می خواستم."

Because they had their heart set on the one thing that they told you they

زیرا آنها دلشان به یک چیزی که به شما گفته اند

wanted, which was a ride-on fire engine.

می خواهند، یعنی یک ماشین آتش نشانی سوار بر روی آن دوخته بودند.

Hopefully the child will be well-balanced enough to understand

امیدواریم کودک به اندازه کافی متعادل باشد که بفهمد

that money doesn't grow on trees.

پول روی درختان رشد نمی کند.

But you know, children sometimes find it very difficult to

اما می دانید، کودکان گاهی

understand these kinds of problems.

درک این نوع مشکلات را بسیار دشوار می کنند.

And the final phrase is my heart skips a beat.

و آخرین عبارت این است که قلب من یک تپش می زند.

You'll probably hear this in numerous songs.

احتمالاً این را در آهنگ های متعدد خواهید شنید.

We often talk about our heart skipping or our heart skipping a beat.

ما اغلب در مورد پرش قلب یا ضربان قلبمان صحبت می کنیم.

To skip something is to miss it.

از دست دادن چیزی به معنای از دست دادن آن است.

Very different from the physical act of skipping, which is what children

بسیار متفاوت از عمل فیزیکی پرش، کاری که کودکان

often do and that adults should do.

اغلب انجام می دهند و بزرگسالان باید انجام دهند.

I'm not talking about skipping with a rope, because you can skip with a rope,

من در مورد پرش با طناب صحبت نمی کنم، زیرا می توانید با طناب پرش کنید،

which is where you circle a rope around you over and over again, and you jump

یعنی جایی که یک طناب را بارها و بارها دور خود حلقه می زنید و از روی

over it and jump over it and jump over it.

آن می پرید و از روی آن می پرید و از روی آن می پرید.

I think in America it's called jump rope.

فکر می کنم در آمریکا به آن طناب پرش می گویند.

In the UK it's just called skipping.

در انگلستان فقط به آن پرش می گویند.

And you do it with a skipping rope.

و شما این کار را با طناب پرش انجام می دهید.

But you can skip without a rope, which is like hopping from one foot to another.

اما می توانید بدون طناب پرش کنید، که مانند پریدن از یک پا به پا دیگر است.

Jump, hop, jump, hop, jump, hop, skip, skip, skip, skip.

پرش، پرش، پرش، پرش، پرش، پرش، پرش، پرش، پرش، پرش.

And it's a fantastic way to move.

و این یک راه فوق العاده برای حرکت است.

I love having young kids because it means as an adult I can skip

من عاشق داشتن بچه‌های جوان هستم، زیرا به این معنی است که در بزرگسالی می‌توانم از آن بگذرم

and people don't think I'm weird.

و مردم فکر نمی‌کنند من عجیب و غریب هستم.

At least that's how I think of it in my head anyway.

حداقل در ذهنم اینطوری فکر می کنم.

Maybe people do look at me and think she's weird, she's very young at heart,

شاید مردم به من نگاه می‌کنند و فکر می‌کنند که او عجیب و غریب است، او قلبش بسیار جوان است و

skipping down the road with her children.

با بچه‌هایش از جاده می‌پرد.

Okay, so this particular phrase, my heart skips a beat, means my heart misses a

خوب، پس این عبارت خاص، قلب من یک تپش می زند، به این معنی است که قلب من یک

beat because you are struck by someone.

ضربان را از دست می دهد، زیرا شما توسط کسی ضربه خورده اید.

So you see someone and it makes your heart skip.

بنابراین شما یک نفر را می بینید و این باعث می شود که قلب شما بپرد.

It's because you are in love with them.

به این دلیل است که شما عاشق آنها هستید.

They make you go, wow, I love this person.

اونا تو رو وادار میکنن بری، وای من عاشق این آدمم.

So if someone makes your heart skip or makes your heart skip a

بنابراین اگر کسی باعث می شود که قلب شما بپرد یا باعث شود که قلب شما به تپش بیفتد

beat, it means that you just are enamoured with them, you love them

، به این معنی است که شما فقط شیفته او هستید، او را دوست دارید

or you really, really fancy them.

یا واقعاً، واقعاً دوستش دارید.

And that ladies and gentlemen, brings me to the end of our list.

و اینکه خانم ها و آقایان، من را به پایان لیست ما می رساند.

I do hope that I managed to win your heart with today's podcast episode.

امیدوارم با قسمت پادکست امروز توانسته باشم دل شما را به دست بیاورم.

If you did find today useful and you enjoy these podcasts, then please

اگر امروز برای شما مفید بود و از این پادکست‌ها لذت می‌برید، لطفاً

do show your support by leaving a rating or a review so that other

با گذاشتن یک رتبه یا نظر، حمایت خود را نشان دهید تا سایر

listeners can find this podcast too.

شنوندگان نیز بتوانند این پادکست را پیدا کنند.

Thank you so much for letting me tickle your eardrums.

خیلی ممنون که به من اجازه دادی پرده گوشت را قلقلک دهم.

Until next time, take care and goodbye.

تا دفعه بعد مواظب باش و خداحافظ.

Are you still here?

هنوز اینجایی؟

Okay, let me give you a little joke.

باشه بذار یه جوک کوچولو بهت بدم

Why are two hearts better than one?

چرا دو قلب بهتر از یک قلب است؟

Because two hearts can't be beat.

چون دو قلب نمی توانند بزنند.