Learn English Vocabulary Daily #21.4 — British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 21, Day 4 of Your English Five

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 21, Day 4 of Your English Five

a Day, the series that will increase your active vocabulary by focusing on

a Day هستید، سریالی که با تمرکز بر

five pieces every single day of the working week from Monday to Friday.

پنج قطعه در هر روز هفته کاری از دوشنبه تا جمعه، دایره لغات فعال شما را افزایش می دهد.

Let's start today's list with an idiom to have a handle on something.

بیایید لیست امروز را با یک اصطلاح شروع کنیم تا بتوانیم چیزی را کنترل کنیم.

To have a handle on something.

دست داشتن روی چیزی.

Let's spell this.

بیایید این را املا کنیم.

We start with have.

ما با داشتن شروع می کنیم.

H A V E.

H A V E.

A.

A.

Handle.

دسته.

H A N D L E.

H A N D L E.

Handle.

دسته.

On.

O N.

بر.

O N.

Something.

چیزی.

S O M E T H I N G.

S O M E T H I N G.

To have a handle on something, it means that you are able to deal with it.

دست داشتن روی چیزی به این معنی است که شما قادر به مقابله با آن هستید.

You can manage it and you understand it.

شما می توانید آن را مدیریت کنید و آن را درک می کنید.

I struggled in A-level maths because I didn't have a handle on

من در ریاضیات سطح A مشکل داشتم زیرا در

advanced algebra and I sometimes struggle with German grammar.

جبر پیشرفته اطلاعاتی نداشتم و گاهی اوقات با دستور زبان آلمانی مشکل دارم.

I just can't get a handle on German grammar.

من فقط نمی توانم به گرامر آلمانی دست پیدا کنم.

It's really tricky.

واقعا مشکل است.

And sometimes I can't get a handle on how the dishwasher works when I

و گاهی اوقات وقتی مجبور می

have to, like, change the dishwasher salt and put in a new rinse agent.

شوم نمک ماشین ظرفشویی را عوض کنم و مایع شوینده جدیدی بگذارم، نمی توانم نحوه عملکرد ماشین ظرفشویی را بفهمم.

I just can't get a handle on how it's supposed to work; which bit goes in

من فقط نمی توانم در مورد اینکه چگونه باید کار کند. کدام بیت در

where and how I take things apart.

کجا و چگونه چیزها را جدا می کنم.

I just can't get a handle on it.

من فقط نمی توانم آن را کنترل کنم.

What can you or can't you get a handle on?

چه چیزی را می توانید یا نمی توانید کنترل کنید؟

What do you struggle with?

با چه چیزی مبارزه می کنید؟

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال آمده است،

"Make sure you have a handle on all the legal aspects of this appeal.

"مطمئن شوید که تمام جنبه های حقوقی این تجدید نظر را در دست دارید.

If we're going to win, we need a watertight case."

اگر می خواهیم برنده شویم، به یک پرونده ضد آب نیاز داریم."

Now this brings me on to the next on the list, which is the adjective watertight.

حالا این من را به نفر بعدی در لیست می‌برد که صفت watertight است.

Watertight.

ضد آب

We spell this W A T E R T I G H T.

ما این را W A T E R T I G H T می نویسیم.

Watertight, all one word, watertight.

آب بندی، همه یک کلمه، آب بندی.

If something is described as watertight, then it's usually a plan

اگر چیزی غیرقابل نفوذ توصیف شود، معمولاً یک طرح

or an agreement that has been very carefully thought about, and there

یا توافقی است که با دقت زیادی در مورد آن فکر شده است و

is no room for doubt or uncertainty.

جایی برای شک یا عدم اطمینان وجود ندارد.

So, you'd almost say, it covers every possible doubt, it's watertight.

بنابراین، تقریباً می گویید، هر شک احتمالی را پوشش می دهد، ضد آب است.

Usually, this is used when someone's talking about

معمولاً وقتی کسی در مورد

their story, in a legal case.

داستان خود صحبت می کند، در یک پرونده حقوقی استفاده می شود.

So, do they have a watertight story?

بنابراین، آیا آنها یک داستان بی‌آب دارند؟

Is their alibi watertight?

آیا حقایق آنها ضد آب است؟

Alibi is another word we're coming on to.

علیبی کلمه دیگری است که به آن می رسیم.

So, is it so perfect that there's no room for doubt or uncertainty?

بنابراین، آیا آنقدر کامل است که جایی برای شک یا عدم اطمینان وجود ندارد؟ در

Here's an example sentence,

اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"This agreement has to be watertight, the future of the

"این توافق باید کاملاً محکم باشد، آینده

company is riding on this one deal.

شرکت بر روی این یک معامله است.

If anything goes wrong, we're all out of a job."

اگر مشکلی پیش بیاید، همه ما بیکار شده ایم."

So, let me come on to alibi now.

بنابراین، اجازه دهید من در حال حاضر به alibi.

This is a noun alibi.

این یک اسم alibi است.

Alibi.

علیبی.

We spell this A L I B I.

این را A L I B I. Alibi می گوییم

Alibi.

.

Alibi is proof that you didn't do something that someone is saying you did.

علیبی گواه این است که شما کاری را انجام نداده اید که یکی می گوید شما انجام داده اید.

So, if you are being investigated for a crime, something has happened,

بنابراین، اگر از شما به دلیل جرمی بازجویی می شود، اتفاقی افتاده است،

maybe someone's house has been burgled and you are a suspect.

شاید خانه یک نفر دزدیده شده باشد و شما مظنون باشید.

You might have proof that you were nowhere near the house

ممکن است مدرکی داشته باشید که شب دزدی به خانه نزدیک نبودید

on the night of the burglary.

.

You might have been at work.

شاید سر کار بودی

And everyone saw you there in the CCTV footage of you being at work.

و همه شما را در فیلم های دوربین مداربسته از حضور شما در محل کار دیدند.

So, you have an alibi, you have proof that you did not do it.

بنابراین، شما یک عذری دارید، شما دلیلی دارید که آن را انجام نداده اید.

And your proof is watertight because there's CCTV footage and

و مدرک شما کاملاً بی‌آب است زیرا فیلم‌های دوربین مداربسته و

several witnesses to back up your claim that you weren't there.

چندین شاهد وجود دارد که ادعای شما را مبنی بر نبودن شما تأیید می‌کنند.

So, you have a watertight alibi.

بنابراین، شما یک حق تعلق به آب دارید. در

Here's an example sentence,

اینجا یک جمله مثال است،

"They can't arrest me for the damage to that shop window.

"آنها نمی توانند من را به خاطر آسیب وارده به ویترین مغازه دستگیر کنند.

I have a watertight alibi."

OK, moving on to an adjective now, and it is keen.

خوب، اکنون به سمت یک صفت می رویم ، و مشتاق است.

Keen.

We spell this K E E N, keen.

تیز.

ما این را K E E N، مشتاق می نویسیم.

If you are keen, then you're eager, or you're very interested in doing

اگر مشتاق هستید، پس مشتاق هستید، یا بسیار علاقه مند به انجام

something or in knowing about something.

کاری یا دانستن در مورد چیزی هستید.

You're keen.

شما مشتاق هستید.

You're keen to learn, or you're keen to play, or you're keen to travel.

شما مشتاق یادگیری هستید، یا مشتاق بازی هستید، یا مشتاق سفر هستید.

What are you keen to do, or what do you have a keen interest in?

شما مشتاق انجام چه کاری هستید یا به چه چیزی علاقه شدید دارید؟

I have always had a keen interest in communication and storytelling.

من همیشه علاقه شدیدی به ارتباط و داستان سرایی داشتم.

I also have a keen interest in building a beautiful home for myself.

من همچنین علاقه زیادی به ساختن یک خانه زیبا برای خودم دارم.

I've always had a keen interest in architecture and having a beautiful

من همیشه علاقه شدیدی به معماری و داشتن

environment in which to be in.

محیطی زیبا داشته ام که در آن حضور داشته باشم. در

Here's another example,

اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"I have a keen interest in photography.

"من علاقه شدیدی به عکاسی دارم.

I hope to take it up professionally after I've completed my Master's

امیدوارم بعد از اتمام دوره کارشناسی ارشد خود به طور حرفه ای به آن بپردازم.

degree in Cinematography."

فیلمبرداری."

What do you have a keen interest in?

علاقه شدید به چه چیزی دارید؟

Let me know.

خبرم کن.

Next on the list is a phrasal verb and it is rush into.

بعدی در لیست یک فعل عبارتی است و rush into است.

To rush into something.

عجله کردن به چیزی

We spell this rush, R U S H.

ما این عجله را می گوییم، R U S H.

Into.

I N T O.

Into.

I N T O.

Rush into.

عجله به داخل.

If you rush into something, then you do it without thinking.

اگر در کاری عجله دارید، بدون فکر آن را انجام می دهید.

So, it's not just about speed.

بنابراین، این فقط در مورد سرعت نیست.

It's about not giving something careful thought and consideration.

این در مورد این است که به چیزی فکر و توجه دقیق نکنید.

So, for example, if you are investing in stocks and shares, so, you're investing

بنابراین، برای مثال، اگر در سهام و سهام سرمایه‌گذاری می‌کنید، بنابراین،

your money into stocks of other companies and you just have a look at what stocks

پول خود را در سهام شرکت‌های دیگر سرمایه‌گذاری می‌کنید و فقط نگاهی به سهام‌های

are available, but you don't investigate or research the different companies

موجود می‌اندازید، اما در مورد شرکت‌های مختلف تحقیق یا تحقیق نمی‌کنید.

that you're buying the stocks of.

که در حال خرید سهام آن هستید.

You just have a look and go,

شما فقط نگاه کنید و بروید،

"Uh, I'll just choose this one."

"اوه، من فقط این یکی را انتخاب می کنم."

And you just give your money and buy the stocks, but you didn't

و شما فقط پول خود را می دهید و سهام می خرید، اما

do any research whatsoever.

هیچ تحقیقی انجام ندادید.

You don't know anything about the company or what's happening with them, whether

شما هیچ چیز در مورد شرکت یا آنچه که با آنها اتفاق می افتد نمی دانید، آیا

that stock is likely to go up or down.

آن سهام احتمالاً بالا می رود یا کاهش می یابد.

You just buy the stock.

شما فقط سهام را بخرید.

In that case, you've rushed into the purchase.

در این صورت، شما برای خرید عجله کرده اید.

You haven't thought about it.

شما به آن فکر نکرده اید.

Now we've all at some point rushed into doing something.

اکنون همه ما در مقطعی برای انجام کاری عجله کرده ایم.

I have been very impulsive in the past.

من در گذشته بسیار تکانشی بوده ام.

I have rushed into many things without thinking through properly.

من بدون اینکه درست فکر کنم به خیلی چیزها عجله کرده ام.

I always have the idea that if I fail fast, I learn fast.

من همیشه این ایده را دارم که اگر سریع شکست بخورم، سریع یاد می‌گیرم.

Just do it.

فقط انجامش بده

Just go for it.

فقط دنبالش برو

Which I still stand by, but in some cases, it's better to do a bit of research and

که من هنوز هم از آن حمایت می کنم، اما در برخی موارد، بهتر است

to think about something before you go ahead and commit to it, especially if

قبل از شروع و متعهد شدن به آن، کمی تحقیق کنید و در مورد چیزی فکر کنید، به خصوص اگر

it's involving spending a lot of money.

این کار مستلزم صرف هزینه زیاد باشد.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"We can't rush into making a decision on which house to buy, this is a massive

"ما نمی توانیم در تصمیم گیری در مورد خرید خانه عجله کنیم، این یک تعهد بزرگ است،

commitment, so we need to be 100% sure we're choosing the right 'forever home'."

بنابراین ما باید 100٪ مطمئن باشیم که "خانه ابدی" مناسب را انتخاب می کنیم.

Alright, that's our five.

خوب، این پنج نفر ما هستند.

So, let's recap.

بنابراین، بیایید خلاصه کنیم.

We started with the idiom to have a handle on something.

ما با این اصطلاح شروع کردیم که یک دسته روی چیزی داشته باشیم.

If you have a handle on something, you're able to deal

اگر روی چیزی کنترل داشته باشید ، می توانید

with it and you understand it.

با آن کنار بیایید و آن را درک می کنید.

Then we had the adjective watertight.

سپس صفت watertight را داشتیم.

If something is watertight, it's usually an agreement or a plan or a story.

اگر چیزی آب نخورده باشد، معمولاً یک توافق یا طرح یا داستان است.

It means there's no room for doubt or uncertainty.

یعنی جایی برای شک و تردید وجود ندارد.

Then we had the noun alibi, meaning proof that you didn't do something

سپس اسم alibi را داشتیم، یعنی اثبات اینکه شما کاری را انجام نداده اید

that someone else is accusing you of.

که دیگری شما را به آن متهم می کند.

We then had the adjective keen, keen meaning to be very eager

سپس صفت مشتاق، مشتاق به معنای بسیار مشتاق

or very interested in something.

یا بسیار علاقه مند به چیزی بودیم.

Then we had the phrasal verb rush into, which means to do something without

سپس فعل عبارتی rush into را داشتیم که به معنای انجام کاری بدون

thinking carefully about it first.

فکر کردن دقیق در مورد آن است.

Alright, let's now do this for pronunciation.

خوب، بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Have a handle on something.

روی چیزی کنترل داشته باشید.

Have a handle on something.

روی چیزی کنترل داشته باشید.

Watertight.

ضد آب

Watertight.

ضد آب

Alibi.

علیبی.

Alibi.

علیبی.

Keen.

تیز.

Keen.

تیز.

Rush into.

عجله کنید.

Rush into.

عجله کنید.

Very good.

خیلی خوب. بسیار

Okay, so, if I tell you I am selling my house and there is a lot of

خوب، پس اگر به شما بگویم که خانه ام را می فروشم و

paperwork to sign and go through and you tell me that you've got a lot of

مدارک زیادی برای امضا و بررسی وجود دارد و شما به من بگویید که

experience with this type of thing.

تجربه زیادی در مورد این نوع چیزها دارید.

You've moved house many times before and you offer to help go through

شما قبلاً بارها خانه را نقل مکان کرده اید و به شما پیشنهاد می دهید که

the paperwork with me to make sure that I know what's going on.

با من در انجام کارهای اداری کمک کنید تا مطمئن شوم که از چه خبر است.

And I tell you,

و من به شما می گویم،

"It's okay.

"اشکالی ندارد.

I can deal with it.

من می توانم با آن کنار بیایم.

I understand everything.

همه چیز را می فهمم.

Don't worry.

نگران نباشید.

I can deal with it."

من می توانم با آن کنار بیایم."

What idiom could I use in this situation?

در این شرایط از چه اصطلاحی می توانم استفاده کنم؟

I have a handle on it.

من یک دستگیره روی آن دارم.

Absolutely.

کاملا.

Don't you worry!

نگران نباش!

I have a handle on it.

من یک دستگیره روی آن دارم.

And then we move house.

و سپس خانه را نقل مکان می کنیم.

But within the first week, our house is broken into and my prized

اما در همان هفته اول، خانه ما را شکستند و دارایی ارزشمند من

possession, my goldfish, is stolen.

، ماهی قرمز من، به سرقت رفت.

And we accuse the man across the road of stealing my goldfish.

و ما مرد آن طرف جاده را متهم می کنیم که ماهی قرمز من را دزدیده است.

Now, when the police go to interview the man and question him about where he was

حالا، وقتی پلیس برای مصاحبه با مرد می‌رود و از او در مورد اینکه

on the day of the, of the robbery, of the burglary, he tells them that actually

در روز سرقت، دزدی و دزدی کجا بوده است، سؤال می‌کند، او به آنها می‌گوید که در واقع

he was with his best friend next door.

با بهترین دوستش همسایه‌اش بوده است.

So, this is proof that he didn't do it.

بنابراین، این نشان می دهد که او این کار را نکرده است.

Even though I say he definitely did.

با اینکه من می گویم او قطعاً انجام داده است. اون

He has what?

چی داره؟

What noun?

چه اسمی؟

He has proof, but what would we use instead of proof?

او مدرک دارد، اما ما به جای اثبات از چه چیزی استفاده کنیم؟

He has an alibi.

او عذرخواهی دارد.

He has an alibi.

او عذرخواهی دارد.

The problem with his alibi is he says he was with the neighbour, but

مشکل عذر او این است که می گوید با همسایه بوده است، اما

when we spoke to the neighbour, the neighbour said that they were out

وقتی با همسایه صحبت کردیم، همسایه گفت که

shopping at the time of the burglary.

در زمان سرقت برای خرید بیرون بودند.

So, his alibi leaves room for uncertainty and doubt it's not what?

بنابراین، حقایق او جایی برای عدم اطمینان و شک باقی می گذارد که چه چیزی نیست؟ از

What adjective could we use?

چه صفتی می توانیم استفاده کنیم؟ این

It's not...

...

watertight.

ضد آب نیست.

Hmm.

هوم

But he is very eager to change his story.

اما او بسیار مشتاق است که داستان خود را تغییر دهد.

He thinks,

او فکر می کند:

"Oh, I forgot the details of where I was."

"اوه، من جزئیات جایی که بودم را فراموش کردم."

And he's very, very eager to now change his story, which

و او اکنون بسیار مشتاق است که داستانش را تغییر دهد، که

suggests to me that he's guilty.

به من نشان می دهد که او مقصر است.

But what word can we use instead of eager?

اما به جای مشتاق از چه کلمه ای استفاده کنیم؟

Keen.

تیز.

Yes.

He's very keen to change his story.

آره.

او بسیار مشتاق است که داستان خود را تغییر دهد.

Suddenly remembering what he actually was doing.

ناگهان به یاد آورد که واقعاً چه کار می کرد.

In fact, it turns out that he wasn't the person who broke into

در واقع معلوم می شود که او کسی نبوده که وارد

the house and stole my goldfish.

خانه شده و ماهی قرمز مرا دزدیده است.

In fact, it turns out that it was my mother who came to view the house

در واقع، معلوم شد که این مادر من بود که برای تماشای خانه آمده بود

and thought that the fish was getting too hot sitting in the sunny window.

و فکر می کرد که ماهی در حالی که در پنجره آفتابی نشسته بود، خیلی گرم می شود.

So, she took it to her house.

بنابراین، او آن را به خانه خود برد.

I had accused the man across the road without thinking carefully about

من بدون فکر کردن به آن مرد آن طرف جاده را متهم کرده بودم

it first, and now I've created this bad atmosphere because I accused

و حالا این جو بد را ایجاد کرده ام چون

him without thinking about it.

بدون فکر کردن او را متهم کرده ام. از

What phrasal verb could you use to describe how I approached this?

چه فعل عبارتی می توانید برای توصیف نحوه برخورد من با این موضوع استفاده کنید؟

I rushed into it, didn't I?

من با عجله وارد آن شدم، نه؟

I rushed into accusing my neighbour of stealing my goldfish.

من عجله کردم تا همسایه ام را به دزدیدن ماهی قرمزم متهم کنم.

Even though he initially provided an alibi, which granted was not watertight,

حتی با وجود اینکه او در ابتدا عذری را ارائه کرد، که اعطا شد،

and even though he was then keen to tell us that he'd remembered something

و حتی اگر بعداً مشتاق بود به ما بگوید که چیزی را به خاطر آورده است

that he'd previously forgotten, I still rushed into accusing him.

که قبلاً فراموش کرده بود، من همچنان عجله کردم که او را متهم کنم. بهش

I didn't think about it.

فکر نکردم

But now I have a handle on everything.

اما حالا من به همه چیز دست دارم. از پسش

I can deal with it.

برمیام.

I understand it.

درک میکنم.

I know what's going on.

من می دانم چه خبر است.

I'll have to make amends.

من باید جبران کنم.

Oh, there's a bonus phrase.

اوه، یک عبارت جایزه وجود دارد.

I'll have to make amends.

من باید جبران کنم.

I'll have to try and fix the situation and fix the relationship.

من باید سعی کنم وضعیت را درست کنم و رابطه را درست کنم.

Alright, let's revisit them in today's monologue.

خوب، بیایید آنها را در مونولوگ امروز دوباره مرور کنیم.

Jane is a legal secretary at a prestigious law firm in London.

جین منشی حقوقی در یک شرکت حقوقی معتبر در لندن است.

She's been working on a high-profile drug trafficking case, and

او روی یک پرونده قاچاق مواد مخدر کار می کند و

her mind is constantly buzzing with thoughts and strategies.

ذهنش دائماً در افکار و استراتژی ها مشغول است.

Let's see what is going through Jane's mind.

بیایید ببینیم در ذهن جین چه می گذرد.

"Okay, so what do I have so far?...

"خوب، پس من تا الان چی دارم؟...

the accused is charged with drug trafficking, but he's denying all charges.

متهم به قاچاق مواد مخدر متهم است ، اما او همه اتهامات را رد می کند.

This is going to be a tough case.

این پرونده سختی خواهد بود.

I've been working on this for weeks now and I'm so pleased I have a handle on it,

من هفته ها است که روی این موضوع کار می کنم و من" خیلی خوشحالم که به آن رسیدگی می کنم،

especially as it's my first high-profile case and I'm doing it all on my own!

به خصوص که این اولین پرونده پرمخاطب من است و همه آن را به تنهایی انجام می دهم!

The evidence against the accused is strong, but I can't be complacent.

شواهد علیه متهم قوی است، اما نمی توانم راضی باشم.

I have to make sure everything is watertight before we go to court.

مطمئناً قبل از اینکه به دادگاه برویم همه چیز کاملاً محفوظ است.

We have to prove that the accused was involved in this drug trafficking ring,

ما باید ثابت کنیم که متهم در این باند قاچاق مواد مخدر دست داشته است،

but he's claiming he has an alibi.

اما او ادعا می کند که حقایقی دارد.

I need to dig deeper, to find holes in his story and gather

enough evidence to counter it.

با آن مقابله کنم.

I have to be keen and meticulous.

من باید مشتاق و دقیق باشم.

Every detail matters in a case like this, and I can't afford to rush into

هر جزئیاتی در چنین پرونده ای مهم است و من نمی توانم

anything without proper preparation.

بدون آمادگی مناسب برای انجام کاری عجله کنم.

Luckily, I have some new evidence that could strengthen the case

خوشبختانه، من شواهد جدیدی دارم که می تواند پرونده را تقویت کند

and I think it's crucial for us to include it in our defence.

و فکر می کنم این برای ما بسیار مهم است که آن را در دفاع خود بگنجانیم.

I won't rest until justice is served.

من تا اجرای عدالت آرام نخواهم گرفت.

I believe in this and I'll do everything in my power to ensure that the accused

من به این اعتقاد دارم و تمام تلاشم را انجام خواهم داد تا اطمینان حاصل کنم که متهم در

is held accountable for his actions.

قبال اعمالش پاسخگو باشد.

Winning this case could really boost my career!"

برنده شدن در این پرونده واقعاً می تواند کار من را تقویت کند!"

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you found it useful.

امیدوارم برای شما مفید بوده باشد.

And I'm keen to tickle your eardrums again tomorrow.

و من مشتاقم فردا دوباره پرده گوش شما را قلقلک دهم.

So, until then, take very good care, and goodbye.

بنابراین، تا آن زمان، بسیار مراقب باشید. ، و خداحافظ