Learn English Vocabulary Daily #21.3 — British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 21, Day 3 of Your English Five a Day.

نام من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 21, Day 3 English Five a Day هستید.

The series that aims to increase your active vocabulary by exploring

مجموعه ای که هدف آن افزایش دایره لغات فعال شما با کاوش در

five pieces every day of the working week, from Monday through to Friday.

پنج قطعه در هر روز هفته کاری، از دوشنبه تا جمعه است.

Now you can take your learning further by becoming a Plus Member

اکنون می‌توانید با عضویت در پلاس

and getting your hands on the latest transcripts, as well as vocabulary

و دستیابی به آخرین رونوشت‌ها، و همچنین

lists and access to bonus episodes.

فهرست واژگان و دسترسی به قسمت‌های جایزه، یادگیری خود را بیشتر پیش ببرید.

Not only that, but your support is also given when you become

نه تنها این، بلکه هنگامی که

a Plus Member and you help this podcast to continue and to grow.

عضو پلاس شوید و به ادامه و رشد این پادکست کمک کنید، از شما حمایت می‌شود.

I'll leave a link in the description if you're interested.

در صورت تمایل لینکی را در توضیحات می گذارم.

Now, today's list starts with an adjective, and it is practical.

اکنون لیست امروز با یک صفت شروع می شود و کاربردی است.

Practical.

کاربردی.

We spell this P R A C T I C A L.

ما این را P R A C T I C A L می نویسیم.

Practical.

عملی.

Practical.

کاربردی.

Now practical can mean a number of things, but here think of it as meaning suitable.

در حال حاضر عملی می تواند به معنای چند چیز باشد، اما در اینجا به معنای مناسب فکر کنید.

So, it is perfect for a certain situation in which it's being used.

بنابراین، برای یک موقعیت خاص که در آن استفاده می شود عالی است.

For example if I am going to eat spaghetti, a knife is not going to be

به عنوان مثال اگر قرار است اسپاگتی بخورم، چاقو

suitable therefore, it's not practical.

مناسب نیست، بنابراین عملی نیست.

So, trying to eat spaghetti with a knife doesn't work.

بنابراین، تلاش برای خوردن اسپاگتی با چاقو کارساز نیست.

A knife is not practical for eating spaghetti with.

چاقو برای خوردن اسپاگتی با آن عملی نیست.

If I want to go out on a long walk on a rainy afternoon, then

اگر بخواهم در یک بعدازظهر بارانی برای پیاده روی طولانی بیرون بروم، به

I will need a practical coat.

یک کت کاربردی نیاز دارم.

I will need a coat that is practical for that situation.

من به کتی نیاز دارم که برای آن موقعیت کاربردی باشد. آیا با

Does it suit the situation?

شرایط مناسب است؟

What kind of coat would I need?

چه نوع کتی نیاز دارم؟

Hmm, how about a fur coat?

هوم، یک کت خز چطور؟

Not that I am a fan of fur, maybe a faux fur coat?

نه اینکه من طرفدار خز هستم، شاید یک کت خز مصنوعی؟

Well, a faux fur coat is not going to be suitable for a rainy

خوب، یک کت خز مصنوعی برای یک روز بارانی مناسب نیست

day, so, it's not practical.

، بنابراین، عملی نیست.

A raincoat would be practical because it would be suitable.

یک کت بارانی کاربردی خواهد بود زیرا مناسب است. با

It would suit the situation.

شرایط مناسب خواهد بود. با

It would match the situation.

شرایط همخوانی داشت.

Here's another example sentence,

در اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"A short dress and high heels is not really a practical outfit to wear when

"لباس کوتاه و کفش پاشنه بلند واقعاً یک لباس کاربردی برای پوشیدن وقتی

it's raining outside and you've got a 20-minute walk to the club, is it?"

بیرون باران می بارد و تا باشگاه 20 دقیقه پیاده روی دارید، نیست؟"

Next on the list is again practical, but this time used to mean effective.

بعدی در لیست دوباره کاربردی است، اما این بار به معنای موثر است.

Now this would usually be used when talking about a person or ideas.

اکنون این معمولاً هنگام صحبت در مورد یک شخص یا ایده استفاده می شود.

So, are these going to solve a problem?

پس آیا اینها مشکلی را حل می کنند؟

So, for example, my partner is a very practical person.

بنابراین، برای مثال، شریک زندگی من یک فرد بسیار عملی است.

He's very good at solving problems.

او در حل مشکلات بسیار خوب است.

I might have ideas that are not practical, ideas that just don't work for the

من ممکن است ایده‌هایی داشته باشم که عملی نباشند، ایده‌هایی که فقط برای این موقعیت کار نمی‌کنند،

situation, but my partner is very good at thinking about the whole story, the

اما شریک زندگی من در فکر کردن به کل داستان،

whole scenario, looking at our resources, looking at the time that we have and

کل سناریو، نگاه کردن به منابع ما، نگاه کردن به زمانی که داریم و

the skills that we have and coming up with the best solution for the problem.

مهارت هایی که داریم و بهترین راه حل را برای مشکل ارائه می کنیم.

He's very practical.

او بسیار عملی است. آیا

Are you a practical person?

شما فردی عملی هستید؟

Here's another example,

در اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"You're full of great ideas, but they're all far too elaborate

"شما پر از ایده های عالی هستید، اما همه آنها بسیار پیچیده هستند

and not very practical."

و چندان کاربردی نیستند."

So, ideas can be practical or not very practical and people can be

بنابراین، ایده ها می توانند کاربردی یا نه چندان کاربردی باشند و افراد می توانند

practical or not very practical.

کاربردی یا نه چندان کاربردی باشند.

So, think of this as meaning effective, effective.

بنابراین، این را به معنای مؤثر، مؤثر در نظر بگیرید.

Do they produce a productive solution to a problem?

آیا آنها یک راه حل سازنده برای یک مشکل تولید می کنند؟

Next on the list is the idiom back-burner.

بعدی در لیست اصطلاح پس سوز است.

Often we say to put something on a back-burner.

اغلب ما می گوییم چیزی را در پشت سوز قرار دهید.

We spell this B A C K.

این خط خطی B A C K ​​را می نویسیم

Hyphen.

.

B U R N E R.

B U R N E R.

Back-burner.

پشت سوز.

Now if something is on a back-burner then it has been delayed because it's

حالا اگر چیزی در پشت سوزن باشد، به تعویق افتاده است زیرا

not as important as other things perhaps.

شاید به اندازه چیزهای دیگر مهم نیست.

It can be dealt with at a later date.

می توان با آن در تاریخ بعدی برخورد کرد.

Technically, the burner refers to, I believe, the hobs on a cooker.

از نظر فنی، مشعل به نظر من به اجاق‌های اجاق گاز اشاره دارد.

You normally have four hobs or cooking points on your hob.

شما معمولاً چهار اجاق یا نقطه پخت روی اجاق گاز خود دارید.

Two at the front and two at the back.

دو تا در جلو و دو تا در عقب.

The ones that are more important are going to be at the front.

آنهایی که اهمیت بیشتری دارند در جلو خواهند بود.

They're the ones that you're stirring and adding to and zhuzhing.

آنها همان هایی هستند که شما آنها را هم می زنید و به آنها اضافه می کنید و آنها را ژولیده می کنید.

But the ones on the back you've just left to simmer or to

اما آنهایی که در پشت قرار دارند را فقط گذاشته اید تا بجوشانند یا

cool or to deal with later.

خنک شوند یا بعداً با آنها مقابله کنید.

They are on the back-burner.

آنها پشت سر هم هستند. در

Here's an example sentence,

اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"We're going to have to put our wedding plans on the back-burner for

"ما باید فعلاً برنامه های عروسی خود را پشت سر بگذاریم،

now, we need to deal with my health issues before I walk down the aisle".

قبل از اینکه در راهرو قدم بردارم باید با مشکلات سلامتی خود مقابله کنیم". اخیراً

What have you put on a back-burner recently?

چه چیزهایی را روی یک پشت سوز قرار داده اید ؟

I have a thousand things on my back-burner.

من هزاران چیز در پشت سرم دارم.

My back-burner must have, I don't know, a hundred hobs because I have

پشت سوزن من باید صدها اجاق گاز داشته باشد، زیرا من

so many projects and unfinished tasks that just sit in the back of

پروژه های زیادی دارم و کارهای ناتمام زیادی دارم که فقط در ته

my mind on a back-burner to be dealt with at a later stage, if ever.

ذهنم روی یک پشت سوز می نشیند تا در مرحله بعد، اگر قرار باشد، با آن برخورد کنم. .

Next on the list is the verb wield.

بعدی در لیست فعل wield است.

Wield.

برید.

We spell this W I E L D.

این را W I E L D. Wield می نویسیم

Wield.

.

Wield.

برید.

To wield something is to have power or to hold power over others.

به دست گرفتن چیزی به معنای داشتن قدرت یا حفظ قدرت بر دیگران است.

You'll often actually hear it being used with the word power.

اغلب می شنوید که از آن با کلمه قدرت استفاده می شود.

He wields all the power.

او تمام قدرت را در دست دارد.

He wields influence is another word you might hear with wield, to

او تأثیر می گذارد، کلمه دیگری است که ممکن است با

wield power or to wield influence.

استفاده از قدرت، یا اعمال نفوذ بشنوید.

It can also be used when talking about literally holding a

همچنین می توان از آن در هنگام صحبت در مورد به معنای واقعی کلمه در دست داشتن یک

weapon, she wields her sword.

سلاح استفاده کرد، او شمشیر خود را به کار می برد.

And it's the same sort of thing; she has power over her sword.

و این همان چیزی است. او بر شمشیر خود قدرت دارد.

She has power over people.

او بر مردم قدرت دارد.

She has power over their opinions and over how a company works.

او بر نظرات آنها و نحوه عملکرد یک شرکت قدرت دارد.

She wields her power.

او از قدرت خود استفاده می کند.

It's to use, to have and to use your power.

این برای استفاده، داشتن و استفاده از قدرت شماست.

Okay, here's an example sentence,

خوب، در اینجا یک جمله مثال است،

"Jason wields enormous power over his teammates, he's definitely the best

"جیسون قدرت بسیار زیادی بر هم تیمی های خود دارد، او قطعا بهترین

coach we've had in the past few seasons."

مربی است که ما در چند فصل گذشته داشته ایم." آیا

Do you wield any power in your circle of friends or within your professional life?

در حلقه دوستان یا زندگی حرفه ای خود از قدرتی برخوردار هستید؟

Next on the list is a phrasal verb, and it is locked into something.

بعدی در لیست یک فعل عبارتی است و در چیزی قفل شده است.

We spell this L O C K E D, locked.

این را L O C K E D، قفل شده می نویسیم.

Into, I N T O.

به داخل، I N T O.

Locked into something.

در چیزی قفل شده است.

If you are locked into something, this means you are committed to it

اگر در چیزی محبوس شده اید، به این معنی است که به آن متعهد هستید

or you're not able to escape it, to get out of it or to get away from it.

یا نمی توانید از آن فرار کنید، از آن خارج شوید یا از آن دور شوید.

Here's an example sentence,

این یک جمله مثال است،

"I can't believe I'm locked into this contract with the electricity

"باورم نمی شود من در این قرارداد با

supplier, they raised their prices by 50% but I can't leave

تامین کننده برق قفل شده ام، آنها قیمت های خود را 50 درصد افزایش دادند اما من نمی توانم

them until the end of the year!"

آنها را تا پایان سال رها کنم!"

We often have that problem, don't we?

ما اغلب این مشکل را داریم، نه؟

We get locked into contracts that we don't want to be in.

ما درگیر قراردادهایی می‌شویم که نمی‌خواهیم در آن‌ها قرار بگیریم.

You could also get locked into an argument with somebody, locked into a disagreement.

شما همچنین می‌توانید با کسی درگیر بحث و مشاجره شوید ، در یک اختلاف نظر قفل کنید.

You could literally get locked into a house.

شما به معنای واقعی کلمه می توانید در یک خانه حبس شوید.

Like, you know, sometimes happens with these weird and

می دانید، گاهی اوقات با این

wonderful locking mechanisms.

مکانیسم های قفل عجیب و شگفت انگیز اتفاق می افتد.

I got locked out of my house recently rather than getting locked into.

من اخیراً به جای اینکه در خانه قفل شوم، بیرون از خانه ام قفل شده ام .

I lock the cat into the house.

گربه را در خانه حبس می کنم.

But yes, we're using it metaphorically here to get locked into meaning

اما بله، ما در اینجا به صورت استعاری از آن استفاده می‌کنیم تا به معنای

to be committed, unable to escape or feeling obliged to complete.

متعهد بودن، ناتوانی در فرار یا احساس موظف به تکمیل شدن، قفل شویم.

Okay, so that's our five for today.

خوب، پس این پنج مورد امروز ماست.

Let's recap.

بیایید خلاصه کنیم.

We started with the adjective practical, meaning suitable for a situation in

ما با صفت عملی شروع کردیم، به معنای مناسب برای موقعیتی که در آن

which it's being used, often practical being used to describe an object.

استفاده می شود، اغلب کاربردی برای توصیف یک شیء استفاده می شود.

It's suitable.

مناسب است.

Then we looked at practical in a different way, meaning effective,

سپس ما به روشی متفاوت، به معنای مؤثر، که

often used with ideas or people suggesting that they are able to

اغلب با ایده‌ها یا افرادی که نشان می‌دهند قادر به

solve problems in a productive way.

حل مشکلات به روشی سازنده هستند، استفاده می‌شود، نگاه کردیم.

Then we had the idiom back-burner, to put something on a back-burner,

سپس اصطلاح پشت سوز را داشتیم که چیزی را روی پشت سوز قرار دهیم، به این

meaning to delay it because it's not as important as other things.

معنی که آن را به تاخیر بیندازیم زیرا به اندازه چیزهای دیگر مهم نیست.

Then we had the verb wield, to wield, meaning to hold or have a lot of power

سپس فعل wield، wield را داشتیم که به معنای نگه داشتن یا داشتن قدرت زیاد

over other people, or in some cases over a weapon, to be able to use it skilfully.

بر افراد دیگر یا در مواردی بر روی یک سلاح، توانایی استفاده ماهرانه از آن بود.

And we finished with the phrasal verb locked into something.

و با فعل عبارتی locked into something تمام کردیم.

To lock into something like a contract or a commitment, meaning you're committed,

قفل کردن در چیزی مانند قرارداد یا تعهد، یعنی متعهد هستید،

you're obliged to be involved, and you're not able to easily get out of it.

موظف هستید که درگیر باشید و نمی توانید به راحتی از آن خارج شوید.

Okay, let's now do this for pronunciation purposes.

خوب، بیایید اکنون این کار را برای اهداف تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Practical.

کاربردی.

Practical.

کاربردی.

Back-burner.

پشت سوز.

Back-burner.

پشت سوز.

Wield.

برید.

Wield.

برید.

Locked into.

قفل شده است.

Locked into.

قفل شده است.

Very good.

خیلی خوب.

Okay.

باشه.

So, I am going to delay a very important product launch in my

بنابراین، من قصد دارم یک محصول بسیار مهم را در

business because there are problems.

تجارت خود به تاخیر بیاندازم زیرا مشکلاتی وجود دارد.

So, there are more important things to deal with right now, so,

بنابراین، در حال حاضر موارد مهم تری وجود دارد که باید با آنها برخورد کنیم، بنابراین،

we'll delay it for a few months.

ما آن را چند ماه به تعویق می اندازیم. از

What idiom could you use to describe delaying this project?

چه اصطلاحی می توانید برای توصیف تاخیر این پروژه استفاده کنید؟

Put it on a back-burner.

آن را روی یک پشت سوز قرار دهید.

Absolutely.

کاملا.

We're going to put this project or this product launch on a back-burner for now,

ما قصد داریم این پروژه یا عرضه این محصول را در حال حاضر روی یک پشت سوز قرار دهیم،

or on the back-burner, you also might say.

یا ممکن است بگویید در پشت سوز.

We're going to put it on the back-burner because it's not very important right now.

ما آن را در پشت مشعل قرار می دهیم زیرا در حال حاضر خیلی مهم نیست.

It needs dealing with before we complete it.

قبل از اینکه آن را کامل کنیم نیاز به رسیدگی دارد.

And I have to be able to provide a productive solution to all

و من باید بتوانم راه حلی سازنده برای همه

of our problems in the company.

مشکلاتمان در شرکت ارائه دهم.

I am the person who does find the solutions quite easily to our problems.

من کسی هستم که به راحتی راه حل مشکلات خود را پیدا می کنم.

You could describe me as being very what?

شما می توانید من را به عنوان چیزی توصیف کنید؟

Practical.

کاربردی.

I'm a very practical person.

من آدم بسیار عملی هستم.

I provide productive solutions to our problems.

من راه حل های سازنده ای برای مشکلاتمان ارائه می کنم.

Absolutely.

کاملا.

And I also can convince the head honcho, the top man, the big boss of the company

و همچنین می‌توانم سرآشنا، مرد برتر، رئیس بزرگ شرکت را متقاعد کنم که

to go along with whatever I deem to be necessary, whatever I think is the most

با هر کاری که لازم می‌دانم، هر کاری که فکر می‌کنم

practical thing to do, and I can convince him because I have and hold a lot of

عملی‌ترین کار است، همراهی کند، و می‌توانم او را متقاعد کنم زیرا دارم و

power over him, a lot of influence.

قدرت زیادی بر او داشته باشد، نفوذ زیادی داشته باشد.

What verb could you use instead of saying I have a lot of power over him.

به جای اینکه بگویید من بر او قدرت زیادی دارم از چه فعل می توانید استفاده کنید.

I wield, yes, I wield a lot of power over the top man in the company.

من در اختیار دارم، بله، من قدرت زیادی بر سر مرد شرکت دارم.

The problem is someone in the company points out to me that we are actually

مشکل اینجاست که شخصی در شرکت به من اشاره می‌کند که ما در واقع

committed to delivering this product launch by the end of the month, and

متعهد هستیم که این محصول را تا پایان ماه عرضه کنیم، و

that has to happen because it's there in the contract that we have with

این باید اتفاق بیفتد زیرا در قراردادی که با

our manufacturers and the people who are going to distribute our product.

تولیدکنندگانمان و افرادی داریم وجود دارد. قصد داریم محصول خود را توزیع کنیم.

So, this is a commitment that we can't get out of.

بنابراین، این تعهدی است که ما نمی توانیم از آن خارج شویم. از

What phrasal verb would you use to suggest that we're committed in a

چه فعل عبارتی استفاده می‌کنید که نشان دهد ما به

way that we can't easily escape from?

گونه‌ای متعهد هستیم که به راحتی نمی‌توانیم از آن فرار کنیم؟

We're locked in.

ما قفل شده‌ایم.

So, unfortunately, although I felt like it was a practical solution

بنابراین، متأسفانه، اگرچه احساس می‌کردم که راه‌حلی عملی

to put this product launch on the back-burner and I wield enough power

برای عرضه این محصول به بازار است و قدرت کافی را

with the manager to have that agreed, unfortunately, I discover that I'm

با مدیر در اختیار دارم که بتوانم با آن موافقت کنم، متأسفانه متوجه شدم که هستم.

locked into a contract with the distributors and the manufacturers.

با توزیع کنندگان و تولید کنندگان قرارداد بسته است.

So, we have to go ahead.

بنابراین، ما باید جلو برویم.

So, I hang my head in shame and say, yes, I overlooked

بنابراین، از شرم سرم را آویزان می کنم و می گویم، بله،

that one very important detail.

آن یک جزئیات بسیار مهم را نادیده گرفتم.

I was wrong.

And so, now I need to sit down and have a cup of tea.

من اشتباه میکردم.

و بنابراین، حالا باید بنشینم و یک فنجان چای بنوشم.

However, all the cups are dirty.

با این حال، تمام فنجان ها کثیف هستند.

I need some sort of vessel to hold my tea and I need it now because

من به نوعی ظرف برای نگه داشتن چایم نیاز دارم و اکنون به آن نیاز دارم زیرا به

I need tea very, very badly.

شدت به چای نیاز دارم.

I need something that's going to be suitable to hold the tea.

من به چیزی نیاز دارم که برای نگهداری چای مناسب باشد.

What adjective could we use instead of suitable?

به جای مناسب از چه صفتی استفاده کنیم؟

Practical again.

بازم کاربردی

Yes!

آره!

We need a practical vessel to hold my tea.

برای نگهداری چای من به یک ظرف کاربردی نیاز داریم.

And then someone brings over an empty jam jar and says,

و بعد یک نفر یک ظرف خالی مربا را می آورد و می گوید:

"Will this do, governor?"

"آیا این کار می شود، فرماندار؟"

And I say,

"Yes.

و من می گویم:

"بله.

That is a very practical little jar that will hold my tea.

این یک شیشه کوچک بسیار کاربردی است که چای من را نگه می دارد.

Thank you very much."

بسیار متشکرم."

Okay.

باشه.

Well, that was a silly little journey, wasn't it?

خوب، این یک سفر کوچک احمقانه بود، اینطور نیست؟

I hope that you found that useful.

امیدوارم که برای شما مفید بوده باشد.

Let's now bring everything together in a very dramatic and fantasy-based story.

اکنون بیایید همه چیز را در یک داستان بسیار دراماتیک و فانتزی گرد هم بیاوریم.

With the winds howling like the cries of lost souls, Elizabeth was

با زوزه کشیدن بادها مانند فریادهای روح های گمشده، الیزابت در

locked into a dance with destiny.

رقصی با سرنوشت محبوس شد.

Her adversary, cloaked in the shadows, wielded power that could bend the

دشمن او که در سایه ها پوشیده شده بود، از قدرتی بهره می برد که می توانست

will of the strongest warriors.

اراده قوی ترین رزمندگان را خم کند.

Elizabeth, however, was not just any warrior.

با این حال، الیزابت فقط یک جنگجو نبود. او

Armed with a practical blade, forged from the rarest metal known to man,

مجهز به تیغه‌ای کاربردی، ساخته شده از کمیاب‌ترین فلز شناخته شده برای انسان،

and imbued with ancient magic, she was a force to be reckoned with.

و آغشته به جادوی باستانی، نیرویی بود که می‌توان با آن حساب کرد.

The blade, light in her grasp yet lethal in its purpose, was

تیغه ای که در چنگ او سبک و در عین حال کشنده بود، چیزی

more than just a weapon; it was an extension of her very soul.

بیش از یک سلاح ساده بود. این گسترش روح او بود.

Tonight, it would either herald her victory or sing the lament of her demise.

امشب یا خبر از پیروزی او می داد یا نوحه مرگش را می خواند.

Time, once her ally, now pressed against her with the weight of a thousand years.

زمان که زمانی متحد او بود، اکنون با وزن هزار سال به او فشار آورده است.

The ancient prophecy, long put on the back-burner by those who feared its

پیشگویی باستانی که مدتها توسط کسانی که از حقیقت آن می ترسیدند پشت سر گذاشته شده بود

truth, now unfolded before her eyes.

، اکنون در برابر چشمان او آشکار شد.

The moment to act was upon her, yet doubt crept into her heart.

لحظه ی عمل به او رسید، با این حال شک در قلبش رخنه کرد.

Was she truly the chosen one, destined to bring balance to

آیا او واقعاً برگزیده ای بود که قرار بود بین

the forces of light and dark?

نیروهای روشنایی و تاریکی تعادل برقرار کند؟

Or was she merely a pawn in a game far beyond her understanding?

یا او صرفاً یک پیاده در یک بازی بسیار فراتر از درک او بود؟

As the final hour approached, the practical strategies she had

با نزدیک شدن به ساعت پایانی، استراتژی‌های عملی که او با

meticulously planned crumbled under the unpredictability of her foe.

دقت برنامه‌ریزی کرده بود، به دلیل غیرقابل پیش‌بینی بودن دشمنش از بین رفت.

The battle, steeped in magic and mystery, demanded more than mere tactics; it

نبرد، غرق در جادو و رمز و راز، بیش از تاکتیک های صرف می طلبید.

required a sacrifice of blood and spirit.

نیاز به فداکاری از خون و روح داشت.

Elizabeth, understanding the gravity of her task, steadied her nerves.

الیزابت با درک سنگینی کارش، اعصابش را تثبیت کرد.

With a defiant cry, she charged, her blade cutting through the

او با فریادی سرکشی به راه افتاد و تیغه اش

darkness like a beacon of hope.

مانند چراغ امید از میان تاریکی عبور کرد.

The clash of steel and sorcery echoed through the night, a

برخورد فولاد و جادو در طول شب طنین انداز شد،

symphony of chaos and determination.

سمفونی از هرج و مرج و عزم.

Elizabeth, with every fibre of her being, fought, not just for her own survival

الیزابت، با تمام وجودش، نه فقط برای بقای خود،

but for the very soul of the world.

بلکه برای روح جهان مبارزه کرد.

As the final blow was struck, a silence fell over the battlefield,

با وارد شدن ضربه نهایی، سکوتی بر میدان جنگ حاکم شد،

the epic struggle was over...

مبارزه حماسی به پایان رسید...

but had Elizabeth triumphed over evil?

اما آیا الیزابت بر شر پیروز شده بود؟

We will never know.

ما هیچوقت نخواهیم فهمید.

And that wraps up today's episode.

و این قسمت امروز را به پایان می رساند.

I do hope, as always, that you found it useful.

امیدوارم مثل همیشه برای شما مفید بوده باشد.

Until next time, take very good care and goodbye.

تا دفعه بعد خیلی خوب مواظب باش و خداحافظ.