Listening and Reading Practice - British English Podcast (46. Miracle of Metamorphosis)

The English Like a Native Podcast is a free listening resource for intermediate

English Like a Native Podcast یک منبع شنیداری رایگان برای

and advanced English learners.

زبان آموزان متوسط ​​و پیشرفته انگلیسی است.

Bonus episodes and transcripts are available to Plus Members.

قسمت‌های جایزه و رونوشت‌ها برای اعضای پلاس در دسترس هستند.

And English courses can be found on my website www.englishlikeanative.co.uk.

و دوره های انگلیسی را می توانید در وب سایت من www.englishlikeanative.co.uk پیدا کنید.

Hello there, you are listening to the English Like a Native Podcast,

سلام، شما در حال گوش دادن به English Like a Native Podcast هستید،

the podcast that's designed for lovers and learners of English.

پادکستی که برای دوستداران و زبان آموزان انگلیسی طراحی شده است.

I'm your host Anna, and today we are going through the change.

من میزبان شما آنا هستم و امروز در حال تغییر هستیم.

Oh dear.

اوه عزیزم.

Why did I say that?

چرا این را گفتم؟

That makes it sound like I'm going to talk about the menopause, as

این باعث می شود به نظر برسد که من قرار است در مورد یائسگی صحبت کنم، زیرا

this is a common phrase that we use to describe the menopause.

این یک عبارت رایج است که ما برای توصیف یائسگی استفاده می کنیم.

“ What’s wrong with Tina, she seems flustered?”

"تینا چه مشکلی دارد، او به نظر گیج شده است؟"

“I think she’s going through the change.”

"من فکر می کنم او در حال تغییر است."

But no, we are not discussing the hormonal changes of middle-aged women.

اما نه، ما در مورد تغییرات هورمونی زنان میانسال بحث نمی کنیم.

We are in fact, talking about the miracle of metamorphosis.

ما در واقع در مورد معجزه دگردیسی صحبت می کنیم.

Let me say that again.

اجازه بدهید دوباره آن را تکرار کنم.

It's a mouthful.

این یک لقمه است.

Metamorphosis.

دگردیسی.

Have you ever seen a caterpillar turn into a butterfly?

آیا تا به حال دیده اید که کاترپیلار به پروانه تبدیل شود؟

It's an incredible thing to witness, and I've been lucky

این یک چیز باورنکردنی است که می توان شاهد آن بود، و من به اندازه کافی خوش شانس بودم

enough to see it in person, albeit not in the wild, but in my home.

که آن را شخصاً دیدم، البته نه در طبیعت، بلکه در خانه خود.

I didn't even know this was a thing, but my nanny...

من حتی نمی دانستم این یک چیز است، اما دایه من...

a nanny is someone who looks after children professionally.

پرستار بچه کسی است که به طور حرفه ای از بچه ها مراقبت می کند.

We have a nanny for the boys.

ما یک پرستار بچه برای پسرها داریم.

Well, she recently suggested growing butterflies.

خوب، او اخیراً پیشنهاد پرورش پروانه را داده است.

Now, there's a company that will provide you with caterpillars and

اکنون، شرکتی وجود دارد که کاترپیلارها و

all the equipment that you need to support them to grow and eventually

تمام تجهیزات مورد نیاز برای حمایت از آنها را برای رشد و در نهایت

transform into butterflies.

تبدیل به پروانه در اختیار شما قرار می دهد.

So that's what we did.

پس این کاری است که ما انجام دادیم.

We went online and ordered some caterpillars.

ما آنلاین شدیم و چند کاترپیلار سفارش دادیم.

Now, before I continue, I would like to address a myth that I

اکنون، قبل از اینکه ادامه دهم، می‌خواهم به افسانه‌ای بپردازم که

believed, wrongly, for far too long.

به اشتباه و برای مدت طولانی به آن باور داشتم.

According to the myth, the word butterfly used to, in fact be

طبق اسطوره، کلمه پروانه در واقع بال زدن بود

flutterby, which I thought was adorable.

که به نظر من شایان ستایش بود.

As butterflies do in fact flutter by as you sit in the garden.

همانطور که پروانه ها در واقع وقتی شما در باغ می نشینید بال می زنند.

Flutter, flutter, flutter, flutter.

بال زدن، بال زدن، بال زدن، بال زدن.

But this is not true.

اما این درست نیست.

Let me repeat.

بگذارید تکرار کنم.

This is not true.

این درست نیست.

The name butterfly may have come from the insect's fondness

نام پروانه ممکن است از علاقه این حشره

for the common bush Buddleia.

به بوته معمولی Buddleia باشد.

A Buddleia is a bush that is, well, it's beautiful.

بودلیا بوته ای است که بسیار زیباست.

It has large drooping spikes of densely clustered, small, purple

خوشه های آویزان بزرگی از گل های انبوه، کوچک و بنفش دارد

flowers, and butterflies love it.

و پروانه ها آن را دوست دارند.

So, they could have been known in the past as the Buddleia Fly.

بنابراین، آنها می توانستند در گذشته به عنوان مگس بودلیا شناخته شوند.

Buddleia Fly.

پرواز بودلیا.

And over time, that could have corrupted into butterfly.

و با گذشت زمان، ممکن است به پروانه تبدیل شود.

But again, I'm not certain, so don't quote me on that.

اما باز هم، من مطمئن نیستم، بنابراین در این مورد از من نقل قول نکنید.

Okay.

باشه.

Right back to my mail order butterflies.

درست برگشت به پروانه های سفارش پستی من.

I had visions of these big, fat green caterpillars turning up, probably

من تصوراتی از این کاترپیلارهای بزرگ و چاق سبز داشتم که احتمالاً

because of the popular children's book, the Hungry Caterpillar.

به خاطر کتاب محبوب کودکان، کاترپیلار گرسنه، ظاهر می شوند

However, what actually arrived was a small plastic cup containing a

. با این حال، چیزی که در واقع به دست آمد یک فنجان پلاستیکی کوچک حاوی یک

sticky substance on the bottom, and this was the caterpillar's food, and

ماده چسبنده در قسمت پایینی آن بود و این غذای کاترپیلار و

five very small black caterpillars.

پنج کاترپیلار بسیار کوچک سیاه بود.

The plastic lid of the cup had tiny air holes cut into it, to ensure that

درب پلاستیکی فنجان دارای سوراخ‌های هوای کوچکی بود تا اطمینان حاصل شود که

the caterpillars had some fresh air.

کاترپیلارها کمی هوای تازه دارند.

At first, they seemed like they were dead because they didn't move, which

در ابتدا، به نظر می‌رسیدند که مرده‌اند، زیرا حرکت نمی‌کردند، که

would've been devastating for the children who were very excited to have

برای بچه‌هایی که بسیار هیجان‌زده بودند از داشتن

some creepy crawlies in the house.

خزنده‌های خزنده در خانه، ویرانگر بود.

While we're on the subject, I love the name creepy crawlies.

در حالی که ما در مورد این موضوع هستیم، من عاشق نام خزنده خزنده هستم.

This is a childish term used to describe bugs basically, anything that crawls.

این یک اصطلاح کودکانه است که اساساً برای توصیف اشکالات استفاده می شود، هر چیزی که می خزد.

So, spiders, earwigs, flies, anything.

بنابراین، عنکبوت، گوش، مگس، هر چیزی.

Butterflies.

پروانه ها

And when we first moved into our current house, it was full of creepy

و هنگامی که برای اولین بار به خانه فعلی خود نقل مکان کردیم، پر از خزنده های خزنده بود،

crawlies because we had lots of bushes and trees and just greenery,

زیرا بوته ها و درختان زیادی داشتیم و فقط فضای سبز داشتیم که

literally surrounding the house.

به معنای واقعی کلمه خانه را احاطه کرده بود.

So, all at the front, down the sides, at the back, and you know, it was

بنابراین، همه در جلو، پایین طرفین، در عقب، و می دانید، این

just a haven for creepy crawlies.

فقط یک پناهگاه برای خزنده های خزنده بود.

And so they would all come into the house, "Oh, this is a nice warm place

و بنابراین همه آنها به خانه می آمدند، "اوه، اینجا یک مکان گرم خوب

to seek shelter in the colder months."

برای جستجوی سرپناه در ماه های سردتر است."

So, we put a stop to that and now it's not as bad, but anyway, yes,

بنابراین، ما به آن پایان دادیم و اکنون آنقدرها هم بد نیست، اما به هر حال، بله،

butterflies, creepy crawlies.

پروانه‌ها، خزنده‌های خزنده.

Anyway, I digress.

به هر حال من پرت می شوم.

I mustn't keep digressing.

من نباید به دور زدن ادامه دهم.

I must go back to the main story.

باید به داستان اصلی برگردم.

These tiny caterpillars appeared dead on arrival, but luckily this activity

این کاترپیلارهای کوچک در بدو ورود مرده به نظر می‌رسند، اما خوشبختانه این فعالیت

is normal and it wasn't long before they started to wriggle around.

طبیعی است و زمان زیادی نگذشت که شروع به چرخیدن کردند.

Then they basically spent the next week eating, spinning silk, and growing.

سپس آنها اساساً هفته بعد را صرف غذا خوردن، چرخاندن ابریشم و رشد کردند.

Growing a huge amount.

رشد بسیار زیاد.

They grow more than 10 times their original size, which I guess is similar

آنها بیش از 10 برابر اندازه اصلی خود رشد می کنند، که من حدس می زنم شبیه

to a human baby growing into an adult...

به یک نوزاد انسان است که به یک بزرگسال تبدیل می شود ...

but imagine that happening in just a few weeks.

اما تصور کنید که این اتفاق در عرض چند هفته می افتد.

It's no wonder they eat a lot.

جای تعجب نیست که زیاد می خورند.

They've got to do so much growing.

آنها باید کارهای زیادی برای رشد انجام دهند.

So, over the course of about seven to 10 days, they eat away at this

بنابراین، در طول حدود هفت تا 10 روز، این غذای ارائه شده

food that's provided and they grow.

را می خورند و رشد می کنند.

My caterpillars actually started fighting a little bit.

کاترپیلارهای من در واقع کمی شروع به مبارزه کردند.

Some of the larger caterpillars seemed a bit tetchy with the smaller caterpillars.

برخی از کاترپیلارهای بزرگتر با کاترپیلارهای کوچکتر کمی بی قرار به نظر می رسیدند.

I think the larger ones were hoarding the food and weren't so keen to share.

فکر می‌کنم بزرگ‌ترها غذا را احتکار می‌کردند و چندان مشتاق اشتراک‌گذاری نبودند.

I did worry about the smaller ones, nervous that they wouldn't have enough

من نگران کوچکترها بودم، عصبی بودم که انرژی کافی برای تغییر شکل ندهند

energy to transform, but after a week or two, they crawl to the top of the

، اما بعد از یک یا دو هفته، آنها به بالای فنجان می‌خزند

cup and they start hanging from the lid and they curl up their tails, so they

و شروع به آویزان شدن از درب می‌کنند و دم‌هایشان را جمع می‌کنند. آنها

make a J shape with their bodies, which is the indication that they are ready

با بدن خود یک شکل J می سازند، که نشان دهنده آمادگی آنها

to become chrysalids or chrysalids.

برای تبدیل شدن به داوودی یا کریسالید است.

I'm not quite sure on the pronunciation, probably chrysalids.

من کاملاً در تلفظ مطمئن نیستم، احتمالاً chrysalids.

Basically, they cocoon themselves.

اصولاً خودشان را پیله می کنند.

They create a cocoon around themselves, like a little shield

آنها یک پیله در اطراف خود ایجاد می کنند، مانند یک سپر کوچک

or changing room in which they can do their big costume change.

یا رختکن که در آن می توانند لباس بزرگ خود را تغییر دهند.

They're ready to transform into butterflies.

آنها آماده تبدیل شدن به پروانه هستند.

So, they produce this outer shell, they encase themselves in this shell.

بنابراین، آنها این پوسته بیرونی را تولید می کنند، خود را در این پوسته محصور می کنند.

And they become smaller and harder over time, and they appear dormant.

و با گذشت زمان کوچکتر و سخت تر می شوند و در حالت خفته ظاهر می شوند.

I'm sure there's a lot going on inside, but on the outside they appear dormant.

من مطمئن هستم که چیزهای زیادی در داخل می گذرد، اما در بیرون آنها خفته به نظر می رسند.

After three days of them being in this state you take the lid off the cup.

پس از سه روز از قرار گرفتن آنها در این حالت، درب فنجان را بردارید.

You do this very carefully as they're all attached, and then you transfer

شما این کار را با دقت انجام می دهید زیرا همه آنها متصل هستند و سپس

them into the butterfly house.

آنها را به خانه پروانه منتقل می کنید.

Now, this is the bit that really stressed me out because you are

حالا، این همان چیزی است که واقعاً من را تحت فشار قرار داده است، زیرا شما

supposed to remove all the frass.

قرار است تمام عبارات را حذف کنید.

Frass is a new word for me.

فراس برای من واژه جدیدی است.

I don't know if I'm pronouncing it correctly, but frass or frass,

نمی‌دانم درست تلفظ می‌کنم، اما frass یا frass،

it's spelt like grass, but with an F instead of a G at the beginning.

املای آن مانند gras است، اما به جای G در ابتدا با یک F نوشته می‌شود.

And it's basically the term for caterpillar poop.

و اساساً اصطلاح مدفوع کاترپیلار است.

Frass.

فراس.

And you have to remove all the silk and all the frass from around each

و شما باید تمام ابریشم و تمام عطرها را از اطراف هر گل داودی جدا کنید

chrysalis so that when they emerge as butterflies, they don't get their

تا هنگامی که به صورت پروانه ظاهر می شوند،

wings and their legs stuck, which can make them deformed basically.

بال ها و پاهایشان گیر نکند که می تواند اساساً آنها را تغییر شکل دهد.

So, I was very carefully trying to remove the silk, but what happened was

بنابراین، من با دقت سعی کردم ابریشم را از بین ببرم، اما اتفاقی که افتاد این بود که

I discovered their defence mechanism.

مکانیسم دفاعی آنها را کشف کردم.

If you touch or move the chrysalises in a way that disturbs them,

اگر کریزالیزها را به گونه‌ای لمس کنید یا حرکت دهید که مزاحم آنها شود،

their defence mechanism kicks in.

مکانیسم دفاعی آن‌ها شروع می‌شود.

They basically start shaking violently.

آنها اساساً شروع به تکان دادن شدید می‌کنند.

And the point of this is that it's supposed to scare off predators,

و نکته این است که قرار است شکارچیان را بترساند،

but it made me really nervous.

اما من را واقعا عصبی کرد.

I wasn't scared of them, of course, but the thing that stressed me out

البته من از آنها نمی ترسیدم، اما چیزی که من را تحت فشار قرار داد

was that they need all of their energy to complete their transformation.

این بود که آنها به تمام انرژی خود برای تکمیل تحول خود نیاز دارند.

And the more energy that they wasted trying to scare me off, thinking I

و هرچه انرژی بیشتری را برای ترساندن من تلف می کردند و فکر می کردند من

was a predator, the less chance they had of making their transformation

یک شکارچی هستم، شانس کمتری برای تبدیل شدن

and surviving to become butterflies.

و زنده ماندن خود برای تبدیل شدن به پروانه داشتند .

So, they would literally be worrying themselves to death,

بنابراین، آنها به معنای واقعی کلمه خود را تا حد مرگ نگران می کنند،

which is a lesson in life.

که یک درس در زندگی است.

Don't waste your energy worrying about things unnecessarily.

انرژی خود را با نگرانی در مورد مسائل بی مورد هدر ندهید.

Now, I was warned when I was sent the five caterpillars that only around

اکنون، زمانی که پنج کاترپیلار را به من فرستادند، به من هشدار داده شد که فقط حدود

three of them would survive to become butterflies, and that made me feel

سه تای آنها زنده می‌مانند تا پروانه شوند، و این باعث شد که من

really sad, really unhappy because I wanted each one of them to survive.

واقعاً غمگین و واقعاً ناراحت باشم زیرا می‌خواستم هر کدام از آنها زنده بمانند.

They were my babies now, my responsibility.

آنها اکنون بچه های من بودند، مسئولیت من.

So, it was quite a stressful moment, removing all this silk and frass,

بنابراین، لحظه بسیار پر استرسی بود، حذف این همه ابریشم و عطر،

but I did my very best to remove as many silk strands as I could

اما تمام تلاشم را کردم تا تا جایی که می‌توانم رشته‌های ابریشم

without disturbing them too much.

را بدون مزاحمت زیاد جدا کنم.

And when I did disturb them, I tried to hush them and reassure

و وقتی مزاحم آنها شدم، سعی کردم آنها را ساکت کنم و به

them that they were safe.

آنها اطمینان دهم که سالم هستند.

Now there was one caterpillar that was really slow to cocoon himself.

حالا یک کاترپیلار بود که واقعا دیر پیله می کرد.

He was the one that was bullied the most by the other caterpillars.

او کسی بود که بیشتر مورد آزار و اذیت سایر کرم ها قرار گرفت.

They didn't tend to let him down to where the food was very often.

آنها تمایلی نداشتند که او را به جایی که اغلب غذا می خورد، رها کنند.

So this caterpillar was very small compared to the other caterpillars,

بنابراین این کرم در مقایسه با کاترپیلارهای دیگر بسیار کوچک بود،

and I thought, "Oh, this one is probably not going to survive.

و من فکر کردم، "اوه، این یکی احتمالا زنده نخواهد ماند.

He's not getting enough food."

او غذای کافی دریافت نمی کند."

And he was a day and a half late changing, cocooning himself.

و یک روز و نیم دیر تعویض کرد و خودش را پیله کرد.

So I thought, "Oh no, he really isn't going to survive".

بنابراین فکر کردم، "اوه نه، او واقعا زنده نخواهد ماند".

Anyway, he did finally turn into a chrysalid, and then I had a very

به هر حال، او در نهایت تبدیل به گل داودی شد، و سپس من یک

long and anxious wait for them to all emerge just like a man from the

انتظار طولانی و مضطرب داشتم تا همه آنها ظاهر شوند، درست مانند مردی از فیلم

movies in the fifties and sixties when the man would wait outside of

های دهه پنجاه و شصت، زمانی که مرد بیرون از

the room as a woman was giving birth.

اتاق مانند یک زن منتظر می ماند. به دنیا آوردن.

It's not like that these days.

این روزها اینطور نیست.

Not over here in the UK anyway.

به هر حال اینجا در بریتانیا نیست.

The man is usually in with the woman, encouraging her to push and going through

مرد معمولاً در کنار زن است و او را تشویق می‌کند که

every single moment with her, but in the past, the man would wait out anxiously

تک تک لحظاتش را با او سپری کند ، اما در گذشته مرد با نگرانی

in the corridor just listening to the puffs and the pants and the screams,

در راهرو منتظر می‌ماند و فقط به پف‌ها و شلوارها و جیغ‌ها گوش می‌دهد و نمی‌داند .

not knowing what on earth was going on.

آنچه روی زمین در حال وقوع است

And that's how I felt waiting for my butterflies to come out.

و اینگونه بود که من منتظر بودم تا پروانه هایم بیرون بیایند.

Then one morning, a few days ago, I came downstairs and two of my

سپس یک روز صبح، چند روز پیش، به طبقه پایین آمدم و دو تا از

butterflies had emerged overnight.

پروانه هایم یک شبه ظاهر شده بودند.

They had popped out overnight, leaving a little shell behind.

آنها یک شبه بیرون زده بودند و پوسته کوچکی را پشت سر گذاشته بودند.

Not a shell, but an exoskeleton, the skin, basically the, I don't even know

نه یک پوسته، بلکه یک اسکلت بیرونی، پوست، اساساً، من حتی نمی‌دانم

what the word would be, the leftovers of the cocoon that they were in.

کلمه چه خواهد بود، باقیمانده‌های پیله‌ای که در آن بودند.

They'd shed it, they'd moulted that, come out and they were

ریختند، پوست انداختند، بیرون آمد و حالا پروانه های زیبایی بودند

now beautiful butterflies and they were flapping their wings.

و بال می زدند.

And just like human babies, they released something called meconium,

و درست مانند نوزادان انسان، آنها چیزی به نام مکونیوم آزاد کردند

which is like their first poo, basically.

که اساساً شبیه اولین مدفوع آنهاست.

In human babies, meconium is black, but in butterflies it's red, which

در نوزادان انسان، مکونیوم سیاه است، اما در پروانه ها قرمز است، که

makes it easy to mistake for blood.

باعث می شود به راحتی با خون اشتباه گرفته شود.

So it looks a bit messy.

بنابراین کمی نامرتب به نظر می رسد.

It looks like a bloody mess, but it's perfectly normal.

به نظر می رسد یک آشفتگی خونین است، اما کاملا طبیعی است.

And then about two hours after that, their wings are fully formed.

و سپس حدود دو ساعت پس از آن، بال های آنها به طور کامل تشکیل می شود.

They are fully unravelled, and they harden.

آنها کاملاً باز می شوند و سفت می شوند.

And so they're constantly stretching their wings to try and dry them off.

و بنابراین آنها دائماً بالهای خود را دراز می کنند تا سعی کنند آنها را خشک کنند.

Now, the following morning I came down and we had three butterflies,

حالا، صبح روز بعد، من پایین آمدم و سه پروانه داشتیم،

so one more had hatched.

بنابراین یک پروانه دیگر بیرون آمده بود.

Woo-hoo!

وو هو!

I was looking at the last two chrysalises.

داشتم به دو تا کریسالیز آخر نگاه می کردم.

I'm thinking, "Hmmm, are you guys going to come out?"

دارم فکر می کنم، "هوم، بچه ها قراره بیای بیرون؟"

I wasn't very hopeful, but after spending an hour in my office, I popped back

من زیاد امیدوار نبودم، اما بعد از یک ساعت گذراندن در دفترم، به خانه برگشتم

to the house to get a cup of tea, of course, and there were five butterflies.

تا یک فنجان چای بیاورم، البته که پنج پروانه بود.

There were five beautiful butterflies in the butterfly habitat.

پنج پروانه زیبا در زیستگاه پروانه ها وجود داشت.

Hurrah!

هورا!

They had all made it through the transformation stage.

همه آنها مرحله تحول را پشت سر گذاشته بودند.

I was ecstatic.

من به وجد آمدم.

So my job at this point was to feed them for a few days to help them to

بنابراین وظیفه من در این مرحله این بود که برای چند روز به آنها غذا بدهم تا به آنها کمک کنم تا

gain the strength that they needed 'cause they no longer had the food

قدرت مورد نیاز خود را به دست آورند، زیرا آنها دیگر غذای

preparation that they had in the cup.

آماده شده در فنجان را نداشتند.

So, I had to provide them with nectar and fruit and things like that.

بنابراین، مجبور شدم برای آنها شهد و میوه و چیزهایی از این قبیل تهیه کنم.

So, the nectar was basically sugar and water mixed together, and I served

بنابراین، شهد در اصل شکر و آب بود که با هم مخلوط شده بودند و من

that to them on a few rose petals.

آن را روی چند گلبرگ گل رز برای آنها سرو کردم.

The luxury!

تجمل!

I placed these rose petals in the bottom of the habitat and I used a little

من این گلبرگ‌های گل رز را در کف زیستگاه قرار دادم و از کمی

pipette to suck up the water, and then I would squeeze little drops of nectar

پیپت برای مکیدن آب استفاده کردم و سپس

onto the rose petals using this pipette.

با استفاده از این پیپت، قطرات کمی شهد را روی گلبرگ‌های رز می‌چکانم.

I would also take a few slices of fruit like apple, pear, and banana,

چند تکه میوه مثل سیب، گلابی و موز را هم برمی‌داشتم

and score it with a knife so that it pooled little bits of juice like a

و با چاقو می‌کوبیدم به‌طوری که آب میوه‌های کوچکی مثل یک

puddle, basically, and provided them with a pool that they could drink from.

گودال آب جمع می‌شد و حوضی برایشان فراهم می‌کردم که بتوانند از آن بنوشند.

Because you can't just put a dish full of like nectar in the bottom because

زیرا شما نمی توانید یک ظرف پر از شهد را در ته آن قرار دهید زیرا

they could fall into it and damage their wings, or worse still, drown.

ممکن است در آن بیفتند و به بال هایشان آسیب برسانند یا بدتر از آن غرق شوند.

You don't want that.

شما این را نمی خواهید.

You certainly don't want a butterfly death on your conscience.

مطمئناً نمی خواهید مرگ پروانه ای بر وجدانتان بیفتد.

That would be terrible.

این وحشتناک خواهد بود.

And today I released three of them, which was bittersweet.

و امروز سه تا از آنها را منتشر کردم که تلخ بود.

I had to cut the apron strings, say farewell and watch my babies

مجبور شدم ریسمان های پیش بند را قطع کنم، خداحافظی کنم و پرواز نوزادانم را

fly off into the big wide world.

به دنیای بزرگ تماشا کنم.

I don't think they have a very long life, so I do hope that the time that they

من فکر نمی کنم که آنها عمر زیادی داشته باشند، بنابراین امیدوارم که زمانی که دارند

have is full of positive experiences.

پر از تجربیات مثبت باشد.

The final two butterflies didn't want to come out of their habitat today,

دو پروانه پایانی امروز نمی خواستند از زیستگاه خود بیرون بیایند،

they seemed a little nervous, so I'm going to keep them safe for one

کمی عصبی به نظر می رسیدند، بنابراین من می خواهم آنها را برای یک شب دیگر در امان نگه دارم

more night and give them some more time to grow and strengthen their

و قبل از رها کردن بال هایشان کمی زمان بیشتری برای رشد و تقویت بال هایشان

wings before releasing them tomorrow.

بدهم. فردا.

So yes, I was thrilled to see all five butterflies hatch, and

بنابراین بله، من از دیدن بیرون آمدن هر پنج پروانه به وجد آمدم، و

the thing I put their success down to is positive affirmations.

چیزی که موفقیت آنها را به آن نسبت دادم، جملات تاکیدی مثبت است.

Basically positive talk, positive statements.

اساساً صحبت های مثبت، اظهارات مثبت.

I told my boys at the beginning that we have to encourage the

من در ابتدا به پسرانم گفتم که ما باید

caterpillars and the butterflies.

کرم ها و پروانه ها را تشویق کنیم.

We have to encourage them by speaking positively to them every day.

ما باید با صحبت مثبت هر روز آنها را تشویق کنیم.

There have been many studies that show that speaking positively

مطالعات زیادی انجام شده است که نشان می دهد صحبت مثبت

to plants can help them to grow.

با گیاهان می تواند به رشد آنها کمک کند.

It is fascinating.

جذاب است.

The power of positivity, or the power, as well of negativity,

قدرت مثبت اندیشی یا قدرت منفی نگری را

should not be underestimated.

نباید دست کم گرفت.

And so I said to the boys that we have to be as positive as we can and

و بنابراین من به پسرها گفتم که ما باید تا آنجا که می توانیم مثبت باشیم و

encourage the caterpillars to grow and then to transform and survive.

کرم ها را تشویق کنیم تا رشد کنند و سپس تبدیل شوند و زنده بمانند.

Thus, every day we'd come down and we would speak to the caterpillars.

بنابراین، هر روز پایین می آمدیم و با کاترپیلارها صحبت می کردیم.

We would tell them good things.

ما به آنها چیزهای خوبی می گفتیم.

We would tell them that we were proud of them and that we loved them,

به آنها می گفتیم که به آنها افتخار می کنیم و آنها را دوست داریم

and that we wanted them to grow.

و می خواهیم رشد کنند.

We'd also tell them not to be mean to each other when they were fighting.

ما همچنین به آنها می گفتیم که در هنگام دعوا با یکدیگر بد نباشند.

And then all the time when they were in their cocoons transforming, we

و سپس در تمام مدت زمانی که آنها در پیله هایشان بودند و در حال تغییر شکل بودند، ما

continued to talk to them, to tell them that they could do it, and that

به صحبت با آنها ادامه دادیم تا به آنها بگوییم که می توانند این کار را انجام دهند، و

we were looking forward to seeing them, that we were proud of them.

ما مشتاقانه منتظر دیدن آنها هستیم، که به آنها افتخار می کنیم.

And lo and behold, five butterflies emerged.

و اینک پنج پروانه پدید آمدند.

So, just consider for a minute what positivity could do for you.

بنابراین، فقط برای یک دقیقه در نظر بگیرید که مثبت اندیشی چه کاری می تواند برای شما انجام دهد.

It is often the case that my most upbeat and positive students tend

اغلب اتفاق می‌افتد که خوش‌بین‌ترین و مثبت‌نگرترین دانش‌آموزان من،

to be the ones who are most present within my community, who take part

کسانی هستند که بیشتر در جامعه من حضور دارند و

in all the classes and live streams.

در همه کلاس‌ها و پخش‌های زنده شرکت می‌کنند.

They complete the tasks in the courses, and they're the ones

آنها وظایف دوره ها را تکمیل می کنند و آنها هستند

who make the most progress.

که بیشترین پیشرفت را دارند.

I know it can be hard when you're trying to learn a new skill, especially if it's

می دانم زمانی که در تلاش برای یادگیری یک مهارت جدید هستید، ممکن است سخت باشد، به خصوص اگر

really important to you in your life.

واقعاً برای شما در زندگی مهم باشد.

If you are prioritising it and you really, really desire change.

اگر شما آن را در اولویت قرار داده اید و واقعاً واقعاً خواهان تغییر هستید.

It can be hard to stay positive, especially if you feel like

مثبت ماندن می تواند سخت باشد، به خصوص اگر احساس می کنید

you're not making progress.

در حال پیشرفت نیستید.

You start to feel desperate, but it's always good to try and rephrase

شما شروع به احساس ناامیدی می کنید، اما همیشه خوب است که سعی کنید

things or reframe things in your mind.

چیزها را دوباره بیان کنید یا چیزها را در ذهن خود قالب بندی کنید.

So, rather than thinking, "I'm not doing a good job, I'm not

بنابراین، به جای اینکه فکر کنید، "من کار خوبی انجام نمی دهم،

progressing, I'm rubbish."

پیشرفت نمی کنم، من یک مزخرف هستم."

Think, "I'm turning up.

فکر کنید، "من می روم.

I'm trying.

دارم تلاش می کنم.

I'm working on this."

دارم روی این کار می کنم."

Progress is not always easy to quantify.

کمیت کردن پیشرفت همیشه آسان نیست.

It's not always easy to see progress, especially when you are

دیدن پیشرفت همیشه آسان نیست، به خصوص زمانی که

at an intermediate level or above.

در سطح متوسط ​​یا بالاتر هستید.

Progress in language learning comes incrementally through consistent

پیشرفت در یادگیری زبان به صورت تدریجی از طریق تمرین مداوم

practice, regular input, regular output.

، ورودی منظم و خروجی منظم حاصل می شود.

So, reading, writing, listening, speaking, comprehension, just

بنابراین، خواندن، نوشتن، گوش دادن، صحبت کردن، درک کردن، فقط

constant language in and out.

زبان ثابت درون و بیرون.

If you are doing the practice, then progress is happening.

اگر تمرین را انجام می دهید، پس پیشرفت اتفاق می افتد.

This is a mountain, not a treadmill.

اینجا کوه است نه تردمیل.

Every step is in fact progressing you further up a mountain and you will not

هر قدم در واقع شما را به سمت بالای یک کوه پیش می برد و تا زمانی که به یک طاقچه نرسیده اید،

see how far you've come until you've reached a ledge, a moment in time where

نخواهید دید که چقدر پیش رفته اید، لحظه ای در زمان که در آن

you have the chance to look back across the distance that you have covered.

فرصت دارید در طول مسافتی که طی کرده اید به عقب نگاه کنید.

At that point you'll think, wow, I've come such a long way, and

در آن لحظه شما فکر می کنید، وای، من خیلی راه طولانی را طی کرده ام و

I didn't even realise until now.

تا به حال حتی متوجه نشده بودم.

So be kind to yourself.

پس با خودت مهربان باش

You are a developing butterfly.

شما یک پروانه در حال توسعه هستید.

I'm getting quite profound or rather dramatic here,

من در اینجا کاملاً عمیق یا دراماتیک می شوم،

but indulge me for a moment.

اما برای لحظه ای به من دل خوش کنید.

You are a developing butterfly and all of your energy must go into your development.

شما یک پروانه در حال رشد هستید و تمام انرژی شما باید صرف رشد شما شود.

Focus only on the learning, not on the obstacles, not on the time

فقط روی یادگیری تمرکز کنید، نه روی موانع، نه روی زمانی

that it's taking you to progress.

که باعث پیشرفت شما می شود.

Or how fast other people are developing.

یا اینکه دیگران با چه سرعتی در حال رشد هستند.

Focus only on you and the work you are doing and be your own cheerleader.

فقط روی شما و کاری که انجام می دهید تمرکز کنید و تشویق کننده خود باشید.

Woo-hoo!

وو هو!

You did it.

توانجامش دادی.

You did your lesson today.

تو امروز درستو انجام دادی

You didn't want to do it, but you did it anyway.

شما نمی خواستید این کار را انجام دهید، اما به هر حال آن را انجام دادید.

Celebrate yourself.

خودت را جشن بگیر

Okay, let's move away from the dramatic speech and bring it back to butterflies.

خوب، بیایید از سخنرانی نمایشی فاصله بگیریم و آن را به پروانه ها برگردانیم.

If you come to the UK, then you should look to see if there are any

اگر به انگلستان می‌آیید، باید ببینید آیا

butterfly houses, sometimes called butterfly farms that you can visit.

خانه‌های پروانه‌ها، که گاهی اوقات مزرعه پروانه‌ها نامیده می‌شود، وجود دارد که می‌توانید از آنها دیدن کنید.

These are places where you can experience lots of beautiful

این مکان‌هایی هستند که می‌توانید تعداد زیادی

butterflies flying all around you.

پروانه‌های زیبا را در اطراف خود تجربه کنید.

Some will land on you, it's such a treat.

برخی بر شما فرود خواهند آمد، این چنین رفتاری است.

By the way, why is it we are calm when a butterfly flutters around

به هر حال، چرا وقتی پروانه ای در جلوی ما بال می زند، آرام هستیم

in front of us, but we freak out if it's a daddy-long-legs or a bee?

، اما اگر پاهای بابا یا زنبور باشد، عصبانی می شویم؟

Right, I think it's time for me to flutter off.

درست است، فکر می‌کنم وقت آن رسیده است که بال بزنم.

I do appreciate each and every one of you listening to me and supporting this

از تک تک شما که به من گوش می دهید و از این

podcast and to all of my Plus Members.

پادکست و همه اعضای پلاس من حمایت می کنید سپاسگزارم .

I want to extend a huge thank you.

من می خواهم یک تشکر بزرگ از شما داشته باشم.

It's only because of your monthly donations that I'm able to produce

فقط به خاطر کمک های ماهانه شماست که می توانم تولید کنم

this podcast, so thank you.

این پادکست، پس از شما متشکرم

If you'd like to learn more about becoming a Plus member, then you can

اگر می‌خواهید در مورد عضویت در Plus اطلاعات بیشتری کسب کنید، می‌توانید

find information in the show notes.

اطلاعاتی را در یادداشت‌های نمایش پیدا کنید.

Until next time guys, take care and goodbye.

تا دفعه بعد بچه ها مراقب باشید و خداحافظ.

Are you still here?

هنوز اینجایی؟

Alright, I've got some jokes for you.

خوب، من برای شما جوک هایی دارم.

What do you call a butterfly with no wings?

به پروانه ای که بال ندارد چه می گویید؟

A caterpillar, of course.

البته کاترپیلار

Uh, the next one's better.

اوه، بعدی بهتر است.

What do you call a butterfly that can fly faster than any other butterflies?

به پروانه ای که می تواند سریعتر از هر پروانه دیگری پرواز کند چه می گویید؟

A betterfly.

یک مگس بهتر

LOL.

روده بر شدن از خنده.

Okay, last one, and I promise this one is good.

خوب، آخرین مورد، و من قول می دهم که این یکی خوب است.

What did the butterfly say to the very shy cocoon?

پروانه به پیله خجالتی چه گفت؟

Trust me.

به من اعتماد کن.

It will be more fun once you're out of your shell.

زمانی که از پوسته خود خارج شوید سرگرم کننده تر خواهد بود.

LOL.

روده بر شدن از خنده.

Okay.

باشه.

Yes, I admit they weren't that good, but thank you for sticking around.

بله، من اعتراف می کنم که آنها آنقدرها خوب نبودند، اما از شما متشکرم که در کنار شما ماندید.

I'll see you next time.

دفعه بعد میبینمت

Bye-Bye.

خداحافظ.