English Addict episode 333 - Sunday -🔴LIVE stream / Fame & MIS-fortune / Join the LIVE Chat & Learn

You might not believe it, but we have had some really terrible weather over the past few days.

شاید باورتان نشود، اما در چند روز گذشته هوای واقعا وحشتناکی داشتیم.

Even though right now, outside, you can see the sun is shining.

حتی اگر در حال حاضر، در بیرون، می توانید ببینید که خورشید می درخشد.

We even have blue sky.

ما حتی آسمان آبی داریم.

Can you believe it?

باورت میشه؟

Well, you have to, because there it is on your screen right now.

خوب، شما مجبورید، زیرا در حال حاضر روی صفحه نمایش شما وجود دارد.

We are all together once again.

ما یک بار دیگر همه با هم هستیم.

It's lovely to have your company this is English Addict coming to you live and direct from the birthplace of the English language.

دوست داشتنی است که شرکت شما این است که معتاد انگلیسی به صورت زنده و مستقیم از محل تولد زبان انگلیسی به شما می آید.

You know where it is.

میدونی کجاست

We all know where it is.

همه می دانیم کجاست.

It is, of course, England.

البته انگلیس است.

Let's go.

برویم

Oh, there you are.

اوه، شما اینجا هستید.

Hi, everybody.

سلام به همه

This is Mr.

این آقای

Duncan in England. How are you today? Are you okay? I hope so. Are you happy?

دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟ حالت خوبه؟ امیدوارم اینطور باشد. آیا شما خوشحال هستید؟

Are you feeling happy today?

آیا امروز احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are.

امیدوارم که باشی

I have one of these on my face right now.

من الان یکی از اینا رو روی صورتم دارم

This is the real one.

این یکی واقعی است.

This is the one that I like to use to encourage you to have a smile.

این همان چیزی است که من دوست دارم از آن برای تشویق شما به داشتن لبخند استفاده کنم.

Because that is what life is all about.

چون زندگی یعنی همین.

Sometimes as we go through life, we have to have a little bit of fun.

گاهی که در طول زندگی می گذریم، باید کمی خوش بگذرانیم.

Because what is life without a smile, without a laugh, without a nice warm hug?

چون زندگی بدون لبخند، بدون خنده، بدون یک آغوش گرم خوب چیست؟

Think of this as a nice warm hug through the internet.

این را به عنوان یک آغوش گرم خوب از طریق اینترنت در نظر بگیرید.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I live in England.

من در انگلستان زندگی می کنم.

I think I've mentioned that already and I am an English addict.

فکر می کنم قبلاً به آن اشاره کرده ام و من یک معتاد انگلیسی هستم.

Just as it says down there on the screen.

همانطور که در پایین صفحه می گوید.

I hope you are having a good Sunday. Also, I suppose I should say

امیدوارم یکشنبه خوبی داشته باشید. همچنین،

Happy New Year if I haven't said it to you yet.

اگر هنوز آن را به شما نگفته‌ام، باید سال نو را تبریک بگویم.

Of course, if I've already said it, please disregard my greeting.

البته اگر قبلاً گفته ام، لطفاً سلام من را نادیده بگیرید.

If you disregard something, it means you ignore it.

اگر چیزی را نادیده بگیرید به این معنی است که آن را نادیده می گیرید.

You push that thing aside, you disregard that particular thing.

شما آن چیز را کنار می گذارید، آن چیز خاص را نادیده می گیرید.

So if I have already said Happy New Year to you, you do not have to worry about it.

بنابراین اگر قبلاً سال نو را به شما تبریک گفته ام، لازم نیست نگران آن باشید.

You don't have to wave to me or give me a big kiss on the nose.

لازم نیست برای من دست تکان بدهی یا یک بوسه بزرگ روی بینی من بپردازی.

Nothing like that. Please disregard my greeting.

چنین چیزی نیست. لطفا سلام من را نادیده بگیرید.

However, if I haven't said it, can I wish you a lovely superduper 2025.

با این حال، اگر آن را نگفته‌ام، می‌توانم برای شما یک سوپردوپر دوست‌داشتنی 2025 آرزو کنم.

We are here again once more.

ما یک بار دیگر اینجا هستیم.

We are back together and I hope you have had a lovely, lovely week whilst I've been away.

ما دوباره با هم هستیم و امیدوارم تا زمانی که من نبودم، هفته ای دوست داشتنی و دوست داشتنی داشته باشید.

Did you see my new lesson?

درس جدیدم رو دیدی؟

I filmed a lesson during the week

در طول هفته

on the coldest day of the year so far.

در سردترین روز سال تا به حال درسی فیلم گرفتم.

In fact, it may have been the coldest day of this winter.

در واقع شاید سردترین روز زمستان امسال بوده است.

Minus six that is six degrees below zero.

منهای شش که شش درجه زیر صفر است.

It was absolutely freezing.

کاملا یخ زده بود

Did you see my lesson all about the word freeze?

آیا درس من را در مورد کلمه فریز دیدید؟

And quite literally, I was freezing.

و به معنای واقعی کلمه، من یخ زده بودم.

Certain parts of my body were really suffering.

قسمت های خاصی از بدنم واقعاً عذاب می کشید.

I won't tell you which parts or where they were, but let's just say they were not

من به شما نمی گویم کدام قسمت ها یا کجا بودند، اما اجازه دهید بگوییم که آنها

having a good time.

اوقات خوبی نداشتند.

Some of those things were actually quite shrivelled.

برخی از آن چیزها در واقع کاملاً چروکیده بودند.

Shrivelled. Now there's another good word already.

چروکیده. حالا یک کلمه خوب دیگر وجود دارد.

You will notice that I like using interesting English words, something that is shrivelled.

متوجه خواهید شد که من دوست دارم از کلمات انگلیسی جالب استفاده کنم، چیزی که چروکیده می شود.

If it shrivels, it means it shrinks.

اگر چروک شد یعنی کوچک می شود.

It becomes much smaller than it normally is.

بسیار کوچکتر از حد معمول می شود.

It shrivels.

چروک می شود.

Parts of your body might shrivel

ممکن است در یک روز سرد قسمت هایی از بدن شما چروک شود

on a cold day.

.

Certain types of food, if you leave it out, it will shrivel.

برخی از انواع غذاها، اگر آن را کنار بگذارید، چروک می شود.

It will become dry, and it will shrink away to nothing.

خشک می شود و از بین می رود.

I know that feeling very well.

من این احساس را به خوبی می شناسم.

You may have noticed that I'm wearing my scarf in the studio just to demonstrate how cold the weather is at the moment.

ممکن است متوجه شده باشید که من روسری خود را در استودیو فقط برای نشان دادن میزان سردی هوا در آن لحظه به سر می کنم.

Although, having said that, we do have sunshine and the lovely weather.

اگرچه، با گفتن این موضوع، ما آفتاب و آب و هوای دلپذیر داریم.

People have promised that the weather is going to get better during the week.

مردم قول داده اند که هوا در طول هفته بهتر خواهد شد.

So next week it is going to get warm again.

بنابراین هفته آینده دوباره گرم خواهد شد.

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟

I should not forget you.

نباید فراموشت کنم

Don't worry, I will say hello to you in a moment. Out there.

نگران نباش یه لحظه بهت سلام میکنم. بیرون وجود دارد.

Of course it is Sunday, which means that we have the one.

البته یکشنبه است، یعنی ما یکی را داریم.

The only, Mr.

تنها، آقای

Steve, will be with us at around about 2:30.

استیو، حدود ساعت 2:30 با ما خواهد بود. هفته

We had a busy week last

گذشته هفته پرمشغله‌ای داشتیم،

week because we had to go to have our medical check-ups

زیرا مجبور بودیم برای معاینات پزشکی برویم

lots of boring information that I could give you at the moment, but I'm not going to.

.

It's all connected to things like insurance and other things like that.

همه اینها به چیزهایی مانند بیمه و چیزهای دیگر از این قبیل مرتبط است.

Quite often you have to you have to undertake some sort of medical examination.

اغلب اوقات شما مجبور به انجام نوعی معاینه پزشکی هستید.

That doesn't mean that we we are training to be doctors.

این بدان معنا نیست که ما در حال آموزش برای پزشک شدن هستیم.

So you might say that a medical exam sounds as if we are studying to be doctors, but we are not.

بنابراین ممکن است بگویید که امتحان پزشکی به نظر می رسد که ما در حال تحصیل برای پزشک شدن هستیم، اما اینطور نیست.

So the medical exam was actually on us.

بنابراین معاینه پزشکی در واقع بر عهده ما بود.

We might talk a little bit about that later on when Mr.

ممکن است بعداً وقتی آقای استیو به ما ملحق شد، کمی در مورد آن صحبت کنیم

Steve joins us.

.

He was out this morning having a walk.

او امروز صبح بیرون بود و داشت پیاده روی می کرد.

We had a lovely walk yesterday.

دیروز پیاده روی قشنگی داشتیم

We were outside.

ما بیرون بودیم

It was freezing cold, but as you know, I love filming everything around me and yesterday was no exception.

هوا سرد بود، اما همانطور که می دانید، من عاشق فیلمبرداری از همه چیز اطرافم هستم و دیروز نیز از این قاعده مستثنی نبود.

Take a look at what we saw yesterday whilst walking around on our freezing cold walk around the area in which I live.

به آنچه دیروز در حین قدم زدن در قدم زدن سرد و سردمان در اطراف منطقه ای که در آن زندگی می کنم، دیدیم، نگاهی بیندازید.

We had the most amazing walk yesterday.

ما دیروز شگفت انگیزترین پیاده روی را داشتیم.

It was freezing cold, but everything around us was beautiful.

هوا سرد بود، اما همه چیز اطرافمان زیبا بود.

And see you, Nick.

و میبینمت، نیک

I have to say, it did look lovely.

باید بگم زیبا به نظر می رسید

Yes, I know, I forgot to open my microphone.

بله، می دانم، فراموش کردم میکروفونم را باز کنم.

Then you might find that I will be doing that quite a lot today.

سپس ممکن است متوجه شوید که من امروز این کار را بسیار انجام خواهم داد.

Because I've had such a busy day today. Very, very busy.

چون امروز خیلی روز شلوغی داشتم. خیلی خیلی شلوغه

I hope you are having a good time as well.

امیدوارم شما هم بهتون خوش بگذره

Can I say hello to the live chat?

آیا می توانم به چت زنده سلام کنم؟

Hello live chat.

سلام چت زنده

Nice to see you here. Congratulations to Beatriz Beatriz.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. به Beatriz Beatriz تبریک می گویم.

Guess what?

You are first on today's live chat.

حدس بزنید چی؟

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Beatriz, you are first on today's live chat.

Beatriz، شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Congratulations.

تبریک میگم

And I hope you are feeling good today.

و امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

In second place, we have Vytas. Hello, Vytas. Nice to see you here as well.

در رتبه دوم ما Vytas را داریم. سلام ویتاس خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Vytas is with us also.

ویتاس نیز با ما است.

And yes, he is here as usual.

و بله، او طبق معمول اینجاست.

You know who I'm talking about? Luis Mendes.

میدونی دارم از کی حرف میزنم؟ لوئیس مندز

is here today.

امروز اینجاست

Hello, Luis.

سلام، لوئیس.

I hope you are feeling better because I know last weekend you were under the weather.

امیدوارم حالتون بهتر باشه چون میدونم آخر هفته پیش زیر آب و هوا بودید.

I hope today you are feeling much better, much brighter.

امیدوارم امروز احساس بهتری داشته باشید، بسیار روشن تر.

And I hope you are in the mood for English addict.

و امیدوارم حال و هوای معتاد انگلیسی را داشته باشید.

Claudia is here.

کلودیا اینجاست

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

Hello. Also unique way.

سلام. همچنین راه منحصر به فرد.

Nice to see you with us as well.

خوشحالم که شما را با ما می بینم.

We also have Florence Bella. Hello, Bella.

فلورانس بلا هم داریم. سلام بلا.

It is a very long time since I saw you on the live chat.

خیلی وقت است که شما را در چت زنده ندیده ام.

It is very nice to see you back.

خیلی خوشحالم که برگشتم.

Jamie is here.

جیمی اینجاست

Jamie Bolivar says hello to everybody.

جیمی بولیوار به همه سلام می کند.

That is very friendly of you. Thank you very much.

این با شما بسیار دوستانه است. خیلی ممنون.

Also we have Marut SEO.

همچنین ما Marut SEO را داریم.

Hello to you as well.

سلام به شما نیز.

Palmira is here as well.

پالمیرا هم اینجاست.

Hello.

I and z I in Z or ion Z.

سلام.

I و z I در Z یا ion Z.

Hello to Mr. Duncan. That's me, by the way.

سلام به آقای دانکن. اتفاقا اون منم

Just in case you're wondering, ring Sak is here.

فقط در صورتی که شما تعجب کنید، حلقه [ __ ] اینجاست.

I haven't seen you for a long time as well.

من هم خیلی وقته ندیدمت از

Nice to see you back. We also have.

بازگشت شما خوشحالم ما هم داریم.

Pedro Belmont is here today.

پدرو بلمونت امروز اینجاست.

Hello, Pedro.

سلام پدرو از

Nice to see you back. Also.

بازگشت شما خوشحالم همچنین.

Christina is here. Oh, hello, Christina.

کریستینا اینجاست اوه، سلام، کریستینا.

Can I say a big thank you?

آیا می توانم یک تشکر بزرگ بگویم؟

We had a nice surprise yesterday morning.

دیروز صبح یه سورپرایز خوب داشتیم.

It came through our letterbox.

از طریق صندوق پست ما آمد.

Thank you very much for your lovely Christmas card.

از کارت کریسمس زیبای شما بسیار سپاسگزارم.

All the way from lovely Italy.

تمام راه از ایتالیا دوست داشتنی.

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟

And there is Father Christmas

و کریسمس پدر است که

putting out the gifts for the children.

هدایایی را برای بچه ها می گذارد.

So thank you, Christina, for your lovely card and the beautiful greeting inside as well.

بنابراین، از شما، کریستینا، برای کارت دوست داشتنی شما و همچنین تبریک زیبای درونتان سپاسگزارم.

Mr. Steve and myself, we were very moved by your lovely thought.

من و آقای استیو، از فکر زیبای شما بسیار متاثر شدیم.

Thank you.

متشکرم.

Hello, Edwin. Mr. Duncan, you are such a great teacher.

سلام ادوین آقای دانکن، شما معلم بزرگی هستید.

I am learning a lot from you.

من از شما چیزهای زیادی یاد می گیرم.

Thank you. Edwin, that is very kind of you to say as well.

متشکرم. ادوین، این هم از نظر شما بسیار مهربان است.

Where are you watching? Please let me know. Edwin, where are you watching at the moment?

کجا تماشا می کنی؟ لطفا به من اطلاع دهید. ادوین، در حال حاضر کجا را تماشا می کنی؟

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Farid boules is here also.

فرید بولس هم اینجاست.

We have. Who else is here?

ما داریم. کی دیگه اینجاست؟

Ring sack is here as well.

گونی حلقه هم اینجاست. از

Nice to see you back.

بازگشت شما خوشحالم

Lots of people joining us today.

امروز افراد زیادی به ما می پیوندند.

Virginia. Hello, Virginia and drone.

ویرجینیا سلام، ویرجینیا و پهپاد.

I've never seen your name on the live chat before.

من قبلاً نام شما را در چت زنده ندیده بودم.

Can you please tell me where you are watching? For two reasons.

میشه لطفا بگید کجا تماشا میکنید؟ به دو دلیل.

It is very interesting to find out.

بسیار جالب است که بدانیم.

And also I am very, very nosy.

و همچنین من بسیار بسیار فضول هستم.

I always like to find out these things.

من همیشه دوست دارم این چیزها را بفهمم.

Today we have some very interesting topics to talk about.

امروز موضوعات بسیار جالبی برای گفتگو داریم.

We are talking about being famous,

ما در مورد مشهور بودن،

having fame, being a celebrity.

شهرت داشتن، سلبریتی بودن صحبت می کنیم.

A lot of people think that being famous is a good thing.

بسیاری از مردم فکر می کنند که مشهور بودن چیز خوبی است.

Quite often we see people who are famous as having glamorous lives.

اغلب ما افرادی را می بینیم که به داشتن زندگی پر زرق و برق مشهور هستند.

However, it is not always the case.

با این حال، همیشه اینطور نیست.

As you may have seen at the past few days.

همانطور که ممکن است در چند روز گذشته دیده باشید.

Lots of celebrities, lots of famous people are having a pretty terrible time at the moment because of

بسیاری از افراد مشهور، بسیاری از افراد مشهور در حال حاضر به دلیل

lots of the fires that have broken out around Los Angeles, so a lot of people at the moment are suffering, even the famous people.

آتش سوزی های زیادی که در اطراف لس آنجلس رخ داده است، اوقات بسیار وحشتناکی را سپری می کنند، بنابراین بسیاری از مردم در حال حاضر رنج می برند، حتی افراد مشهور.

So even though a person is famous and they are probably quite rich, it doesn't mean that life is going to be easy.

بنابراین حتی اگر یک فرد مشهور است و احتمالاً کاملاً ثروتمند است، به این معنی نیست که زندگی آسان خواهد بود.

It doesn't mean that they're going to have an easy life.

این بدان معنا نیست که آنها زندگی آسانی خواهند داشت.

Their life will not always be simple and smooth. In fact, sometimes

زندگی آنها همیشه ساده و روان نخواهد بود. در واقع گاهی اوقات

being famous can bring its own problems.

مشهور بودن می تواند مشکلات خاص خود را به همراه داشته باشد.

Problems that you didn't have before being famous can do that.

مشکلاتی که قبل از معروف شدن نداشتید می توانند این کار را انجام دهند.

So we are looking at that later.

بنابراین ما بعداً به آن نگاه می کنیم.

We are talking about fame and misfortune.

ما در مورد شهرت و بدبختی صحبت می کنیم.

A lot of people say fame and fortune because people always assume if you are famous, you must also have a good life.

بسیاری از مردم می گویند شهرت و ثروت، زیرا مردم همیشه تصور می کنند که اگر مشهور هستید، باید زندگی خوبی نیز داشته باشید.

However, as I said a few moments ago, if you are a celebrity, if you are famous,

با این حال، همانطور که چند لحظه پیش گفتم، اگر یک سلبریتی هستید، اگر مشهور هستید،

sometimes things can go quite bad, to be honest with you.

گاهی اوقات ممکن است اوضاع خیلی بد پیش برود.

Smartie.

اسمارتی

Hello Smartie, can you please say hi to Sarvesh and Hanyu?

سلام اسمارتی میشه لطف کنی به سروش و هانیو سلام کنی؟

Hello Sarvesh.

سلام سروش.

Hello also to Hanyu as well.

سلام به هانیو نیز.

Thank you very much for watching.

از تماشای شما بسیار سپاسگزارم.

I have a feeling you are there at the moment.

من احساس می کنم شما در حال حاضر آنجا هستید. آیا

Are you in India?

شما در هند هستید؟

Because I have lots of lovely new viewers watching right now in India.

چون من بینندگان جدید و دوست داشتنی زیادی دارم که همین الان در هند تماشا می کنند.

So it is nice to have you here

بنابراین خوشحالم که شما اینجا هستید

that says I want to be rich, but I don't want to be famous.

که می‌گویید من می‌خواهم ثروتمند شوم، اما نمی‌خواهم مشهور باشم.

You might be surprised to find out that quite a few people who become famous actually hate being famous.

ممکن است تعجب کنید اگر متوجه شوید تعداد کمی از افرادی که مشهور می شوند در واقع از معروف بودن متنفرند.

They don't like it.

آنها آن را دوست ندارند.

So even though you have a fairly comfortable life, because we often think if you are famous,

بنابراین با وجود اینکه شما زندگی نسبتاً راحتی دارید، زیرا ما اغلب فکر می کنیم اگر مشهور هستید،

then your life must be comfortable and glamorous.

پس زندگی شما باید راحت و پر زرق و برق باشد.

You will always be invited to lots of lovely parties, and quite often you will meet other famous people.

شما همیشه به مهمانی های دوست داشتنی زیادی دعوت خواهید شد و اغلب افراد مشهور دیگری را ملاقات خواهید کرد.

But sometimes having fame can be a negative thing.

اما گاهی اوقات داشتن شهرت می تواند یک چیز منفی باشد.

Not everyone wants to be famous and sometimes it is possible to become famous even though you don't want to be.

همه نمی‌خواهند مشهور شوند و گاهی اوقات ممکن است با وجود اینکه شما نمی‌خواهید مشهور شوید.

We will look at all of those things later on.

در ادامه به همه این موارد خواهیم پرداخت.

Here is some interesting information at the moment for all of you sports fans watching, especially those

در اینجا اطلاعات جالبی در حال حاضر برای همه شما طرفداران ورزش وجود دارد، به خصوص کسانی

who like playing tennis or watching tennis at the moment

که دوست دارند تنیس بازی کنند یا در حال حاضر در استرالیا تماشای تنیس داشته باشند

in Australia, the tennis season is now underway in Melbourne.

، فصل تنیس اکنون در ملبورن در حال انجام است.

Yes, the Australian Open is now underway.

بله، اوپن استرالیا هم اکنون در حال برگزاری است.

Talking of which.

صحبت از کدام

So for all those who love tennis.

بنابراین برای همه کسانی که تنیس را دوست دارند.

That was especially for you.

مخصوصا برای تو بود

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

I hope you are having a super duper Sunday.

امیدوارم یکشنبه فوق العاده ای داشته باشید.

Wherever you are in the world. I hope it is going well.

هر کجای دنیا که هستید. امیدوارم خوب پیش بره

Can I say hello once again to Beatrice?

آیا می توانم یک بار دیگر به بئاتریس سلام کنم؟

Beatrice, I believe I have heard through the grapevine

بئاتریس، فکر می کنم از طریق درخت انگور شنیده ام

that you are not feeling very well at the moment, so can I wish you a speedy recovery.

که در حال حاضر حال خوبی ندارید، بنابراین می توانم برای شما آرزوی بهبودی کنم.

I think it has something to do with your back,

فکر می‌کنم ربطی به کمر شما دارد،

something I can sympathise with because quite often I have difficulty and problems with my stupid back.

چیزی که می‌توانم با آن همدردی کنم، زیرا اغلب اوقات با کمر احمقم مشکل و مشکل دارم.

My reason, of course, is because I'm tall and apparently as you get older, if you are tall and I am very tall,

البته دلیل من این است که قد من بلند است و ظاهراً با بالا رفتن سن، اگر شما قد بلند باشید و من خیلی قد بلند باشم، متأسفانه

you can get lots of back problems and pain as you get older, unfortunately.

با بالا رفتن سن می توانید کمردرد و مشکلات زیادی پیدا کنید .

So I hope you are feeling better soon. Beatrice.

پس امیدوارم زودتر حالتون خوب بشه بئاتریس

Take it easy.

راحت باش

Keep that sensitive area warm

آن ناحیه حساس را به هر طریقی گرم نگه دارید

one way or another.

.

Keep it nice and comfortable and warm.

آن را خوب و راحت و گرم نگه دارید.

So some people say if you have back pain, you should put something warm on the area.

بنابراین برخی از افراد می گویند اگر کمر درد دارید، باید چیزی گرم روی آن ناحیه قرار دهید.

However, other people say that for certain types of back pain, you should actually use something very cold like ice.

با این حال، افراد دیگر می گویند که برای انواع خاصی از کمردرد، در واقع باید از چیزی بسیار سرد مانند یخ استفاده کنید.

So I think it depends on what type of back pain you have,

بنابراین من فکر می کنم بستگی به نوع کمردرد شما دارد،

but I hope you are feeling very well and very much better real soon.

اما امیدوارم به زودی احساس خوبی داشته باشید و خیلی بهتر شوید.

Mr. Steve is just four minutes away, which gives me a little bit of time to talk about an interesting English word.

آقای استیو فقط چهار دقیقه با شما فاصله دارد که به من فرصت کمی می دهد تا در مورد یک کلمه انگلیسی جالب صحبت کنم.

As you know, I love English very much.

همانطور که می دانید من انگلیسی را خیلی دوست دارم.

You might say that I am definitely an English addict.

شاید بگویید من قطعاً یک معتاد انگلیسی هستم.

Here is an interesting word I heard this used the other day.

این یک کلمه جالب است که شنیدم روز گذشته از آن استفاده کرده است.

I heard this word mentioned and it was all connected to people

من شنیدم که این کلمه ذکر شده است و همه آن مربوط به افراد صاحب

in authority, people who have a certain type of power.

قدرت بود، افرادی که نوع خاصی از قدرت را دارند.

And this can be anything really.

و این می تواند واقعاً هر چیزی باشد.

Maybe a person in your office, maybe a person who is your supervisor or your boss.

شاید فردی در دفتر شما، شاید فردی که سرپرست یا رئیس شما باشد.

Everyone can have some type of power,

هر کس می تواند نوعی قدرت، اختیار داشته باشد

authority.

.

That's a great word. By the way.

این یک کلمه عالی است. به هر حال.

When we look at the word authority, we are talking about a person who has a certain amount of power,

وقتی به کلمه اقتدار نگاه می کنیم، در مورد شخصی صحبت می کنیم که دارای مقدار مشخصی از قدرت است،

and quite often a person with power or authority might sometimes

و اغلب اوقات یک فرد دارای قدرت یا اقتدار ممکن است گاهی اوقات

be harsh to treat someone cruelly

برای رفتار ظالمانه با یک شخص با

an action.

یک عمل ظالمانه برخورد کند.

So the word harsh is actually an adjective,

بنابراین کلمه خشن در واقع یک صفت است،

an action involving cruelty to be cruel, to be brutal,

عملی شامل ظلم به ظالم بودن، وحشی بودن،

to to be severe with someone.

شدید بودن با کسی.

So if you are severe with a person, you are treating them in a harsh way.

بنابراین اگر با فردی سختگیری کنید، با او به شیوه ای خشن رفتار می کنید.

We are using that word as an adjective to be severe with someone or something.

ما از آن کلمه به عنوان صفت برای شدید بودن با کسی یا چیزی استفاده می کنیم.

So perhaps you are being harsh with your motorbike or your car because it won't start in the morning.

بنابراین شاید شما با موتور یا ماشین خود سختگیر هستید زیرا صبح روشن نمی شود.

You might thump the car, you might kick your motorbike.

ممکن است به ماشین ضربه بزنی، ممکن است موتورت را لگد بزنی.

You are being harsh with that thing.

داری با اون چیز سخت میگیری

Something unpleasant to the senses, something you can hear.

چیزی ناخوشایند برای حواس، چیزی که می توانید بشنوید.

For example, a sound

به عنوان مثال، یک صدا

can be harsh.

می تواند خشن باشد.

Something that is unpleasant to the senses.

چیزی که برای حواس ناخوشایند است.

So maybe a sound, maybe Mr.

پس شاید یک صدا، شاید آقای

Steve is warming up his voice.

استیو صدایش را گرم می کند.

Sometimes the sound can be harsh.

گاهی اوقات صدا ممکن است خشن باشد.

Please don't tell him I said that. Please don't.

لطفا به او نگویید من این را گفتم. لطفا این کار را نکنید.

He will silk for the rest of the day so a sound can be harsh.

او بقیه روز را ابریشم می کند تا صدایی خشن باشد.

Maybe colours or light can be harsh.

شاید رنگ ها یا نور می توانند خشن باشند.

So lighting that is too bright.

آنقدر روشنایی که خیلی روشن است.

We can say that the light is harsh.

می توان گفت که نور خشن است.

It is too much.

خیلی زیاد است.

Your senses do not like it.

حواس شما آن را دوست ندارد.

Harsh can also be used in noun form and the noun form of harsh is harshness.

خشن را می توان به صورت اسمی نیز به کار برد و شکل اسمی خشن خشن است.

Harshness is the noun form of harsh.

سختی اسم خشن است.

A person might be known for their harshness.

یک فرد ممکن است به سختی خود شناخته شود.

A cruel person will use harshness as a form of control.

یک فرد ظالم از خشونت به عنوان نوعی کنترل استفاده می کند.

That person's methods are harsh

روش های آن شخص

as an adjective,

به عنوان یک صفت خشن است،

so the word harsh is the adjective to show cruelty or brutality.

بنابراین کلمه خشن صفتی برای نشان دادن ظلم یا بی رحمی است.

And of course, harshness is the noun form that is showing

و البته تندخویی همان شکل اسمی است که نشان می دهد

that that particular person is often cruel and mean.

آن شخص خاص اغلب ظالم و پست است.

So people with authority.

پس افراد صاحب اختیار.

Now I in my life I have had some situations where I've come face to face with authority.

اکنون من در زندگی ام موقعیت هایی داشته ام که با اقتدار رودررو شده ام.

We often think of the police.

ما اغلب به پلیس فکر می کنیم.

I have never been in trouble with the police.

من هیچ وقت با پلیس مشکل نداشتم.

I've never been arrested, and I've never been in trouble with the police.

من هرگز دستگیر نشدم و هرگز با پلیس مشکل نداشتم.

However, sometimes I do have a problem with certain types of authority.

با این حال، گاهی اوقات من با انواع خاصی از اختیارات مشکل دارم. به

Normally, when I return back from a holiday, quite often when I'm going through the airport with my suitcase,

طور معمول، وقتی از تعطیلات برمی گردم، اغلب وقتی با چمدانم از فرودگاه می گذرم،

feeling very happy with myself, feeling really pleased because I'm back from my holiday,

از خودم بسیار خوشحال می شوم، احساس می کنم واقعاً خوشحال می شوم چون از تعطیلاتم برگشتم،

quite often a person will

اغلب اوقات یک نفر می

come up to me, normally a person in a uniform, and they will say, excuse me sir,

آید من، معمولاً فردی یونیفرم پوش هستم، و آنها می گویند، ببخشید قربان،

would you mind following me to that room over there?

آیا می خواهید من را به آن اتاق دنبال کنید؟

And this happens quite often and I don't know why.

و این اغلب اتفاق می افتد و من نمی دانم چرا.

So quite often I am stopped by customs or the security customs in an airport,

بنابراین اغلب اوقات گمرک یا گمرک امنیتی در فرودگاه مرا متوقف می کند

and they will often take me into another room and ask me questions and have a look inside my hand luggage.

و آنها اغلب مرا به اتاق دیگری می برند و از من سؤال می پرسند و داخل چمدان دستی ام را نگاه می کنند.

This has happened many times.

بارها این اتفاق افتاده است.

Not just once, not twice, but many times.

نه فقط یک بار، نه دو بار، بلکه چندین بار.

And I don't know why.

و من نمی دانم چرا.

Why do people keep stopping me

چرا مردم مدام در فرودگاه مرا متوقف می کنند

at the airport to search my luggage and ask me questions?

تا چمدانم را جستجو کنند و از من سؤال بپرسند؟

Do I look like a person?

آیا من شبیه یک شخص هستم؟

Who might do something illegal like that?

چه کسی ممکن است چنین کاری غیرقانونی انجام دهد؟

Of course not.

البته نه.

Of course not.

البته نه.

Mr. Steve is on his way. We are looking at fame.

آقای استیو در راه است. ما به دنبال شهرت هستیم.

We are also looking at a very serious topic.

ما همچنین در حال بررسی یک موضوع بسیار جدی هستیم.

Today we are taking a look at scams.

امروز نگاهی به کلاهبرداری می اندازیم.

What is a scam?

کلاهبرداری چیست؟

Find out later on. We will be looking at that subject.

بعدا بفهمید ما به بررسی آن موضوع خواهیم پرداخت.

It isn't a very happy subject, but I'm sure we can still have some fun even with that.

موضوع خیلی خوشحال کننده ای نیست، اما من مطمئن هستم که ما هنوز هم می توانیم با آن سرگرم شویم.

Okay everyone, he's on his way. He's coming.

خوب همه، او در راه است. داره میاد

You don't have to wait any longer.

دیگر لازم نیست منتظر بمانید.

Mr. Steve is on his way. To.

آقای استیو در راه است. به

I’m a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

I hope you are having a good day.

امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید.

And I think your day is about to get much better than it is right now.

و من فکر می کنم که روز شما بسیار بهتر از آنچه در حال حاضر است می شود.

Because he is on his way.

چون او در راه است.

A lot of people ask, Mr. Duncan, can we please have Mr.

بسیاری از مردم می پرسند، آقای دانکن، آیا می توانیم لطفاً آقای

Steve at the start of the live stream?

استیو را در شروع پخش زنده داشته باشیم؟

Well, all I can say is you are lucky to get him even at this point in time, because he is a man who always has something to do.

خوب، تنها چیزی که می توانم بگویم این است که شما خوش شانس هستید که او را حتی در این مقطع زمانی به دست آوردید ، زیرا او مردی است که همیشه کاری برای انجام دادن دارد.

In fact, he has some extra jobs that he has to do now because.

در واقع، او چند کار اضافی دارد که اکنون باید انجام دهد زیرا.

I will tell him in a moment.

یه لحظه بهش میگم

Here he comes.

اینجا او می آید.

Ladies and gentlemen, boys and girls, it is the one. The only.

خانم ها و آقایان، پسران و دختران، این یکی است. تنها.

Mr. Steam.

آقای استیم.

Hello. Wonderful. Beautiful viewers from across the globe.

سلام. فوق العاده است. بینندگان زیبا از سراسر جهان.

Here we all are again on Sunday afternoon, trying to get you to improve your English.

همه ما دوباره یکشنبه بعد از ظهر اینجا هستیم و سعی می کنیم شما را به بهبود انگلیسی خود واداریم.

That's our.

این مال ماست.

That's our mandate.

این وظیفه ماست

Is a good word for you. Mandate?

کلمه خوبی برای شماست مأموریت؟

And you can look that up.

و شما می توانید آن را جستجو کنید.

And we want to have a bit of fun and laughter as well.

و ما می خواهیم کمی خوش بگذرانیم و بخندیم.

Not too serious.

خیلی جدی نیست

And, of course, I'm Mr. Duncan's assistant. If you haven't seen me before.

و البته من دستیار آقای دانکن هستم. اگر قبلاً من را ندیده اید.

Well, I say assistant, but really? Really, I'm in charge.

خوب، من می گویم دستیار، اما واقعا؟ راستی من مسئولم

No, I'm only joking. But as usual, we've got lots of interesting things to talk about.

نه من فقط شوخی میکنم اما طبق معمول، چیزهای جالب زیادی برای صحبت داریم.

I want to say hello to Beatrice, because apparently I've been reading on the live chat.

می‌خواهم به بئاتریس سلام کنم، زیرا ظاهراً در چت زنده مطالعه کرده‌ام.

She's not very well today. No.

امروز حالش خیلی خوب نیست نه.

She's got sciatic pain, which is a pain you get.

او درد سیاتیک دارد، این درد شماست.

I think it's nerves in your back.

فکر کنم اعصاب پشتت باشه

It is. It's a it's to do with this back pain that you get from a nerve.

هست. این مربوط به این کمردردی است که از یک عصب دریافت می کنید.

My mother used to suffer from that. And then she used to have to go to bed.

مادرم از آن رنج می برد. و بعد مجبور بود به رختخواب برود.

So we wish you better.

پس برای شما آرزوی بهتری داریم.

And I hope Lewis is better because he had a bad cold, I think, last week. Yes.

و من امیدوارم که لوئیس بهتر شده باشد زیرا فکر می کنم هفته گذشته سرماخوردگی شدیدی داشت. بله.

I don't like to hear of our lovely viewers feeling unwell.

من دوست ندارم از احساس ناخوشی بینندگان دوست داشتنی خود بشنوم.

Only we are allowed to be ill.

فقط ما اجازه داریم بیمار باشیم.

Only we can have pain and discomfort.

فقط ما می توانیم درد و ناراحتی داشته باشیم.

But you, you shouldn't have it because let's face it, you put up with enough pain watching this.

اما شما، نباید آن را داشته باشید، زیرا اجازه دهید با آن روبرو شویم، به اندازه کافی درد را تحمل می کنید.

Let's be honest with you.

بیایید با شما صادق باشیم.

Well, surely this is therapy.

خوب، مطمئناً این درمان است.

It's, Because you know what they say, if you're healthy in the mind, the body gets better.

این است، چون می دانید چه می گویند، اگر از نظر ذهنی سالم باشید، بدن بهتر می شود.

So laughter is the best medicine.

پس خنده بهترین داروست.

So we'll try and make you laugh, which not be too serious. Yes.

بنابراین ما سعی می کنیم شما را بخندانیم، که خیلی جدی نیست. بله.

Today. And mind you, having said that, I'm like a loose cannon.

امروز و توجه داشته باشید، با گفتن این جمله، من مانند یک توپ شل هستم.

You can be.

شما می توانید باشید.

I'm like a loose cannon or like a bull in a China shop.

من مثل یک توپ شل یا مثل یک گاو نر در یک مغازه چینی هستم.

Anything can come out of this mouth. Yes.

از این دهان هر چیزی ممکن است بیرون بیاید. بله.

Well there's somebody pointed out last week or the other way round.

خوب، کسی هفته گذشته به آن اشاره کرده است یا برعکس.

I'm a bit of an open book.

من کمی کتاب باز هستم.

You know, I don't tend to keep my thoughts in. They have to if they're in here, they have to come out.

می‌دانی، من تمایلی به نگه داشتن افکارم ندارم. اگر اینجا هستند، باید بیرون بیایند.

So what you have to remember sometimes, Steve, what you have to remember is we are broadcasting

بنابراین چیزی که گاهی اوقات باید به خاطر بسپارید، استیو، چیزی که باید به خاطر بسپارید این است که ما در حال پخش

live and also I suppose you would describe this as a big responsibility.

زنده هستیم و همچنین فکر می کنم شما این را به عنوان یک مسئولیت بزرگ توصیف می کنید.

Would you would you say that this is a responsibility? Yes.

آیا شما می گویید که این یک مسئولیت است؟ بله.

Because we we don't want to give incorrect information.

چون نمی خواهیم اطلاعات نادرست بدهیم.

Sometimes we tend to stray off a bit into areas that maybe we don't know enough about.

گاهی اوقات ما تمایل داریم کمی به سمت مناطقی که شاید به اندازه کافی درباره آنها نمی دانیم سرگردان شویم.

So when you when you see, when you say we, you mean you

بنابراین وقتی شما وقتی می بینید، وقتی می گویید ما،

sometimes. Yes.

گاهی اوقات منظور شماست. بله.

I mean, we want to get the basics right, like word spellings and, grammar and pronunciation.

منظورم این است که ما می خواهیم اصول اولیه را به درستی دریافت کنیم، مانند املای کلمات، دستور زبان و تلفظ.

Well, we have no we get all that right.

خوب، ما نداریم، همه اینها را درست می فهمیم.

We have no problem with that because you're with me.

ما با آن مشکلی نداریم زیرا شما با من هستید.

You say you're with the best. Apparently, according to chat, GPT.

شما می گویید با بهترین ها هستید. ظاهراً طبق چت، GPT.

I am the greatest English teacher on YouTube.

من بهترین معلم انگلیسی در یوتیوب هستم.

And that's not my that.

و این کار من نیست.

That's not me saying that.

من این را نمی گویم.

That is artificial intelligence.

یعنی هوش مصنوعی

I does not lie.

من دروغ نمی گویم.

So it must be true that since they have programmed artificial intelligence never to tell lies.

پس باید درست باشد که چون هوش مصنوعی را برنامه ریزی کرده اند تا هرگز دروغ نگوید.

So if you ask who is the best English teacher on YouTube?

بنابراین اگر بپرسید بهترین معلم انگلیسی در یوتیوب کیست؟

Jack chat, GPT and I think other artificial intelligence apps will put me almost at the top.

جک چت، GPT و فکر می‌کنم سایر برنامه‌های هوش مصنوعی من را تقریباً در صدر قرار می‌دهند.

And I think in one case I am actually at the top. So isn't that lovely?

و من فکر می کنم در یک مورد من واقعا در اوج هستم. پس دوست داشتنی نیست؟

That's very nice to know. I have to say, we have lots of things to talk about. Steve.

خیلی خوبه که بدونی باید بگویم که ما چیزهای زیادی برای صحبت داریم. استیو

Yes, we are talking about fame today, and the reason why I've decided to bring this particular

بله، ما امروز در مورد شهرت صحبت می کنیم، و دلیل اینکه من تصمیم گرفتم این

topic up is because, of course, we've been seeing the horrific pictures coming from Los Angeles

موضوع خاص را مطرح کنم این است که، البته، ما شاهد تصاویر وحشتناکی بودیم که از لس آنجلس

and around the Hollywood Hills, where those terrible, wild fires are spreading at the moment.

و اطراف تپه های هالیوود، جایی که آن وحشتناک ، آتش سوزی های وحشی در حال گسترش است.

And and many

و بسیاری از افراد

celebrities or wealthy people, people with houses up there on the Hollywood Hills, because we

مشهور یا افراد ثروتمند، افرادی که خانه هایی در آن بالا در تپه های هالیوود دارند، زیرا

we all know it's not a secret that the houses around there are very expensive.

همه ما می دانیم که این راز نیست که خانه های اطراف آنجا بسیار گران هستند.

And many of the people living in those houses are famous.

و بسیاری از افرادی که در آن خانه ها زندگی می کنند مشهور هستند.

So I thought it would be interesting to take a look at fame as a subject, not just the up,

بنابراین فکر کردم جالب است که به شهرت به عنوان یک موضوع نگاهی بیندازم، نه فقط چیزهای برتر،

not just the nice things, not just the glamour, but also things that it might be seen as negative.

نه فقط چیزهای خوب، نه فقط زرق و برق، بلکه چیزهایی که ممکن است منفی دیده شود.

When we are talking about fame and before anyone asks, no,

وقتی از شهرت صحبت می کنیم و قبل از اینکه کسی بپرسد، نه،

I'm not famous.

من معروف نیستم.

Infamous, infamous, infamous.

بدنام، بدنام، بدنام.

That's a good one.

این یکی خوب است.

Which is somebody who is famous.

که کسی معروف است.

But for bad reasons.

اما به دلایل بد

I'm sure we can think of lots of people who are infamous, people who've done bad things, but they've become famous because of that.

من مطمئن هستم که می توانیم به افراد بدنام زیادی فکر کنیم، افرادی که کارهای بدی انجام داده اند، اما به این دلیل مشهور شده اند.

You know that they might commit horrendous crime. Yes.

شما می دانید که آنها ممکن است جنایت هولناکی را مرتکب شوند. بله.

Or just be known.

یا فقط شناخته شدن

Just be known for doing something not very nice. Yes, they are known as infamous.

فقط به خاطر انجام کاری نه چندان خوب شناخته شوید. بله، آنها به عنوان بدنام شناخته می شوند.

And also today we are looking at another subject, which I think is also just as interesting.

و همچنین امروز در حال بررسی موضوع دیگری هستیم که به نظر من به همان اندازه جالب است.

Scams s c a m.

کلاهبرداری s c a m.

What is a scam?

کلاهبرداری چیست؟

Well, we will be looking at that later on because over the Christmas period a lot of people are

خوب، ما بعداً به بررسی آن خواهیم پرداخت، زیرا در طول دوره کریسمس، بسیاری از مردم

I would say that they are vulnerable because they are so busy doing things, doing lots of things.

می‌توانم بگویم که آسیب‌پذیر هستند، زیرا آنها بسیار مشغول انجام کارها، انجام کارهای زیادی هستند.

It might be

ممکن است

a period of time where people might get caught out by some sort of trick

دوره‌ای باشد که افراد ممکن است با نوعی ترفند گرفتار شوند

that a person will try to to put them through, or to play a trick on them.

که فرد سعی می‌کند آن‌ها را انجام دهد، یا با آنها حقه بازی کند.

And by that I mean to try and steal something from that person.

و منظورم این است که سعی کنم چیزی از آن شخص بدزدم.

Normally, private information or in some cases money.

به طور معمول، اطلاعات خصوصی یا در برخی موارد پول.

So we will be looking at that as well today.

بنابراین امروز نیز به بررسی آن خواهیم پرداخت.

Last week we we had a little assignment last week didn't we Steve.

هفته گذشته ما یک تکلیف کوچک در هفته گذشته داشتیم، نه استیو. هفته گذشته به دلایل مختلف

We had to go and have a little medical check-up last week for various reasons.

مجبور شدیم برویم و کمی معاینه پزشکی داشته باشیم .

Nothing serious. It's not us because as you can see.

هیچ چیز جدی نیست این ما نیستیم زیرا همانطور که می بینید.

Mr. Steve, look at him looking.

آقای استیو، به او نگاه کنید.

You would not believe that he is nearly 80.

شما باور نمی کنید که او نزدیک به 80 سال است.

But look, look how well he looks.

اما نگاه کنید، ببینید چقدر خوب به نظر می رسد.

And yes, I know what you're going to say, Mr. Duncan. You also look very young.

و بله، من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن. شما هم خیلی جوان به نظر می رسید.

But then I am. I'm only 28, you see.

اما پس از آن من هستم. من فقط 28 سال دارم، می بینید.

So that's the reason why there is a big age gap between this age gap.

بنابراین به همین دلیل است که فاصله سنی زیادی بین این فاصله سنی وجود دارد.

The four years. Okay? Four years.

چهار سال. باشه؟ چهار سال

I I'm younger than Mr.

من از آقای استیو جوانتر هستم

Steve, but we I think we look great.

، اما فکر می کنم عالی به نظر می رسیم.

I think we look great.

من فکر می کنم ما عالی به نظر می رسیم.

So last week we had to go and have a medical examination. We had to be poked,

بنابراین هفته گذشته باید می رفتیم و معاینه پزشکی می کردیم. باید

stroked.

نوازش می شدیم.

They even had to feel our body.

حتی باید بدن ما را حس می کردند.

They had to take blood samples. They had to test our breathing.

مجبور شدند نمونه خون بگیرند. آنها باید تنفس ما را آزمایش می کردند.

They had a look inside my ear

آنها نگاهی به داخل گوش من انداختند

to try and see if there is a brain in there.

تا ببینند آیا مغزی در آن وجود دارد یا خیر.

Apparently there is.

ظاهرا وجود دارد.

For all those who say the opposite, there is a brain inside here.

برای همه کسانی که برعکس می گویند، در اینجا یک مغز وجود دارد.

I have no medical evidence to prove that.

من هیچ مدرک پزشکی برای اثبات آن ندارم.

So everything, really everything was okay.

بنابراین همه چیز، واقعا همه چیز اوکی بود.

The only thing the doctor said to me was I had to start cutting down on the amount of rubbish I eat.

تنها چیزی که دکتر به من گفت این بود که باید شروع به کم کردن زباله هایم کنم.

Nothing serious, but already this week, Steve, I've started it.

هیچ چیز جدی نیست، اما همین هفته، استیو، من آن را شروع کرده ام.

I'm eating porridge again.

من دوباره فرنی می خورم.

There's nothing like a blood test that shows you're in the red to, motivate you into changing, your lifestyle.

هیچ چیزی مانند آزمایش خون وجود ندارد که نشان دهد شما در جهت تغییر سبک زندگی تان با انگیزه هستید.

So the only real problem, and I think it was for both of us, was with the dreaded cholesterol.

بنابراین تنها مشکل واقعی، و من فکر می کنم برای هر دوی ما بود، کلسترول وحشتناک بود.

It is the one thing.

این یک چیز است.

And for years and years now, I remember growing up, Mr.

و برای سال‌ها و سال‌ها، یادم می‌آید که بزرگ‌تر شدم، آقای

Steve, when cholesterol started to be talked about, when they discovered that there was some sort of link

استیو، زمانی که صحبت از کلسترول شروع شد، وقتی متوجه شدند که نوعی ارتباط

between that level of the fattiness in your blood to other ailments and problems like heart disease, strokes.

بین آن سطح از چربی خون شما با سایر بیماری‌ها و مشکلات مانند قلب وجود دارد. بیماری، سکته مغزی

And now, of course, they are talking about certain types of dementia as well could be linked to high cholesterol.

و اکنون، البته، آنها در مورد انواع خاصی از زوال عقل صحبت می کنند که می تواند با کلسترول بالا مرتبط باشد.

So it's not it's not very nice.

پس اینطور نیست خیلی خوب نیست.

So my doctor did say Mr.

بنابراین دکتر من گفت آقای

Duncan

دانکن

cut down on those fatty foods, you naughty, naughty man.

این غذاهای چرب را کم کرد، ای شیطان، مرد شیطان.

And I think he said the same thing to you as well.

و فکر می کنم به شما هم همین را گفته است.

He did, but mine wasn't as high as yours. No, but

او این کار را کرد، اما مال من به بلندی مال تو نبود. نه،

but what it shows is actually, it's quite interesting as you get older.

اما چیزی که نشان می دهد در واقع این است که با بالا رفتن سن بسیار جالب است.

That even though I do quite a lot of exercise and I do watch my diet, that your cholesterol is still higher.

اینکه با وجود اینکه ورزش زیادی انجام می دهم و مراقب رژیم غذایی خود هستم، باز هم کلسترول شما بالاتر است.

That's slightly higher than it should be.

این مقدار کمی بالاتر از آن چیزی است که باید باشد.

So that's, that's interesting.

پس این جالب است.

But what, what the doctor also said is that having a raised cholesterol isn't

اما چیزی که دکتر هم گفت این است که افزایش کلسترول

necessarily bad in itself, as long as you don't also have high blood pressure.

به خودی خود لزوماً بد نیست، تا زمانی که فشار خون بالا هم نداشته باشید.

Yes. And or diabetes with it.

بله. و یا دیابت همراه با آن.

Now, I'm not a medical expert. No.

حالا من متخصص پزشکی نیستم. نه.

But disclaimer alert. So but from our point of view.

اما هشدار سلب مسئولیت. بنابراین اما از دیدگاه ما.

So I'm we're not giving medical advice.

بنابراین من توصیه پزشکی نمی کنیم.

Don't worry that they are not.

نگران نباشید که نیستند.

But everything for me was clean and green.

اما همه چیز برای من تمیز و سبز بود.

But just just that that cholesterol. Mr.

اما فقط همین کلسترول. آقای

Duncan, you need you need to get it down a little bit.

دانکن، شما باید کمی آن را پایین بیاورید.

Of course, I did say at the time, I said, you do realise this is the worst time of the year to have a medical check-up?

البته، من در آن زمان گفتم، گفتم، آیا متوجه شدید که این بدترین زمان سال برای معاینه پزشکی است؟

Because we've just had Christmas and you know what happened, Steve?

چون ما به تازگی کریسمس را جشن گرفته ایم و می دانید چه اتفاقی افتاده استیو؟

We all eat too much food, particularly chocolate.

همه ما بیش از حد غذا می خوریم، به خصوص شکلات.

Cheese. Yeah. Biscuit.

پنیر. آره بیسکویت.

All the junk cakes I would say my consumption of, of.

تمام کیک های آشغالی که می توانم بگویم مصرف من از آنها است.

Yeah.

We're talking about animal fats aren't we. We're talking saturated fats. Yes.

آره

ما در مورد چربی های حیوانی صحبت می کنیم . ما در مورد چربی های اشباع شده صحبت می کنیم. بله.

Which are bad for you, which is typically the animal which also happens to fat, which also happens to be the really nice fats. Yes.

که برای شما مضر است، که معمولاً حیوانی است که برای چربی نیز اتفاق می افتد، که اتفاقاً چربی های واقعاً خوبی نیز هستند. بله.

And we eat we, we, we drink full fat milk.

و ما می خوریم، ما، شیر پرچرب می نوشیم.

So we switch swap to semi-skimmed and yeah, things like that.

بنابراین ما سوآپ را به نیمه خامه‌دار تغییر می‌دهیم و بله، چیزهایی از این قبیل.

Hopefully this will make a difference.

امیدوارم این تفاوت ایجاد کند.

But we don't need to do a huge amount. But it was worth going.

اما ما نیازی به انجام مقدار زیادی نداریم. ولی ارزش رفتن رو داشت

I've never had a full check-up health check-up before.

من تا به حال یک چکاپ کامل سلامتی انجام نداده ام.

But it was worth going, at least to put your mind at rest and look certain things which you could be worrying about.

اما ارزش رفتن را داشت، حداقل برای اینکه ذهن خود را آرام کنید و به چیزهایی نگاه کنید که ممکن است نگران آنها باشید.

They looked in places. They looked at parts of my body that I didn't even know I had.

جاهایی را نگاه کردند. آنها به قسمت هایی از بدنم نگاه کردند که من حتی نمی دانستم دارم.

They found things that I didn't even know I had, the think bits

آن‌ها چیزهایی پیدا کردند که من حتی نمی‌دانستم دارم، تکه‌های فکری

that were all

که همگی

tucked away and hidden, and they said, oh, oh, that that's an unusual shape.

پنهان و پنهان شده بودند، و گفتند، اوه، اوه، این شکل غیرعادی است.

The one thing they didn't do, Steve and I don't know why I've always wanted to have

تنها کاری که آنها انجام ندادند، من و استیو نمی‌دانیم چرا همیشه می‌خواستم

an ultrasound or one of those scans on my head.

سونوگرافی یا یکی از آن اسکن‌ها را روی سرم انجام دهم.

It. Does that sound strange?

آن را عجیب به نظر می رسد؟

Because I've always wanted to have a look at my own brain.

چون همیشه دوست داشتم نگاهی به مغز خودم بیندازم.

Now, that might sound odd, but I've always I'm always fascinated by what it actually looks like because we just assume

حالا ممکن است عجیب به نظر برسد، اما من همیشه مجذوب این بوده‌ام که واقعاً چگونه به نظر می‌رسد، زیرا ما فقط فرض می‌کنیم

that everything in there is normal and the brain is a normal size. But.

که همه چیز در آنجا طبیعی است و مغز اندازه‌ای طبیعی دارد. اما

But what if your brain is very small? I might not even have a brain at all.

اما اگر مغز شما بسیار کوچک باشد چه؟ شاید اصلاً مغز هم نداشته باشم.

It might just be full of sawdust or a piece of wood. Whoa!

ممکن است فقط پر از خاک اره یا یک تکه چوب باشد. وای

If you knock Mr. Duncan's head, there's like a hollow sound.

اگر سر آقای دانکن را بکوبی، مثل صدای توخالی می آید.

Yes, it sounds like a.

بله، به نظر می رسد.

You're like you're knocking a door, and now it's down. Now we're joking.

انگار داری دری را می کوبی و حالا پایین است. الان داریم شوخی میکنیم

Well, you don't really want to have those kind of scans. If you can avoid it, because just ones.

خوب، شما واقعاً نمی خواهید چنین اسکن هایی داشته باشید. اگر می توانید از آن اجتناب کنید، زیرا فقط آنهایی هستند.

I don't think they're particularly good for your body because they're firing something into your head.

من فکر نمی کنم آنها برای بدن شما مفید باشند زیرا چیزی به سر شما شلیک می کنند.

So I really wouldn't want to do that.

بنابراین من واقعاً نمی خواهم این کار را انجام دهم.

I think you can get a bit paranoid.

فکر می کنم ممکن است کمی پارانوئید شوید.

You've got to enjoy life.

باید از زندگی لذت ببری

As the doctor said, you know, don't cut everything out.

همانطور که دکتر گفت، می دانید، همه چیز را قطع نکنید.

You've got to enjoy life to a certain extent.

شما باید تا حدی از زندگی لذت ببرید.

And food, of course, is one of those things that we enjoy.

و البته غذا یکی از آن چیزهایی است که ما از آن لذت می بریم.

What they always tell you in the UK and what they have.

آنچه آنها همیشه در بریتانیا به شما می گویند و آنچه دارند.

The doctor that we saw earlier this week said was to adopt a mediterranean diet.

دکتری که در اوایل این هفته دیدیم گفت که رژیم مدیترانه ای را اتخاذ کند.

That is the recommended

این

best practice or best diet for you, which is,

بهترین تمرین یا بهترین رژیم غذایی برای شما است، یعنی

what they mean by a mediterranean diet is lots of vegetables, fish.

منظور آنها از رژیم مدیترانه ای سبزیجات و ماهی زیاد است.

No carbs and, healthy fats, a mediterranean diet.

بدون کربوهیدرات و چربی های سالم، یک رژیم غذایی مدیترانه ای.

So maybe throw some olive olive oil in there and, eat small amounts often.

بنابراین ممکن است مقداری روغن زیتون در آنجا بریزید و اغلب مقدار کمی از آن بخورید.

But of course,

اما البته،

even people from the Mediterranean probably aren't sticking to that diet in modern times because it is quite.

حتی مردم مدیترانه ای احتمالاً در دوران مدرن به این رژیم پایبند نیستند، زیرا کاملاً درست است.

You've got to cook your own all your own food. Really. So what?

شما باید تمام غذاهای خود را خودتان بپزید. واقعا پس چی؟

What basic types of food are you talking about?

در مورد کدام نوع غذای اساسی صحبت می کنید؟ منظورت

How do you mean, Mr. Duncan?

چطوره آقای دانکن؟

Well, Mediterranean diet, what are the basic.

خوب، رژیم مدیترانه ای، چه چیزی اساسی است.

Yeah, as I said, fish, vegetables, nuts, high vegetables.

بله، همانطور که گفتم، ماهی، سبزیجات، آجیل، سبزیجات بالا.

Sort of a fish or chicken diet.

نوعی رژیم غذایی ماهی یا مرغ

Less of the red meat.

کمتر از گوشت قرمز.

What about olive oil? Pulses? Olive oil?

روغن زیتون چطور؟ نبض ها؟ روغن زیتون؟

Yes, definitely.

بله قطعا.

I mean, olive oil has got massive benefits to your system.

منظورم این است که روغن زیتون فواید زیادی برای سیستم شما دارد.

But, yeah, it's when you're young, have to worry about these things.

اما، بله، وقتی جوان هستید، باید نگران این چیزها باشید.

And by the way, I'm trying to pronounce my words as clearly as possible.

و اتفاقاً من سعی می کنم کلماتم را تا حد امکان واضح بیان کنم.

There have been a few comments. Yeah.

چند نظر وجود داشته است. آره

Oh that's okay, Steve, you are here because your English and your speech is different from mine.

اوه اشکالی نداره استیو، تو اینجایی چون انگلیسی و گفتارت با من فرق داره.

So it gives everyone the chance to hear a natural conversation taking place so you don't have to.

بنابراین به همه این فرصت را می دهد که یک مکالمه طبیعی را بشنوند تا شما مجبور نباشید.

You don't have to do it too much, Steve. So don't worry.

لازم نیست زیاد این کار را انجام دهی، استیو. پس نگران نباشید.

I know I can't do any more. No, you you sound great to me.

میدونم دیگه نمیتونم نه تو به نظر من عالی هستی

You sound great.

صدایت عالیه

Oh, I might look great and sound great, but inside, particularly up here.

اوه، من ممکن است عالی به نظر برسم و صدایی عالی داشته باشم، اما در داخل، به خصوص در اینجا.

If you could look in here, you would, you would.

اگر می توانستید به اینجا نگاه کنید، این کار را می کردید.

You would probably have a shock if anyone, if anyone needs to have some sort of scan to have a look inside here, maybe it's Mr.

اگر کسی، اگر کسی نیاز به انجام نوعی اسکن برای نگاهی به داخل اینجا داشته باشد، احتمالاً شوکه خواهید شد، شاید آقای

Steve, but I would love to do that.

استیو باشد، اما من دوست دارم این کار را انجام دهم. در

What I want actually, is to have a three, a three dimensional model made of my brain

واقع چیزی که من می خواهم این است که یک مدل سه بعدی از مغزم داشته باشم

that I can have, and then I can put it as a paperweight somewhere so they scan your brain,

که بتوانم آن را داشته باشم، و سپس می توانم آن را به عنوان وزنه کاغذی در جایی قرار دهم تا مغز شما را اسکن کنند

and then they will make an actual model of your actual brain, and then you can put it somewhere in your office.

و سپس یک مدل واقعی از شما بسازند. مغز واقعی، و سپس می توانید آن را در جایی در دفتر خود قرار دهید.

I think it would make a great gift for someone.

من فکر می کنم این یک هدیه عالی برای کسی است.

Yes, a mediterranean diet is what is recommended.

بله، رژیم مدیترانه ای توصیه می شود.

That's what they would say in the UK, because obviously we're not in the Mediterranean.

این چیزی است که آنها در بریتانیا می گویند، زیرا واضح است که ما در مدیترانه نیستیم.

So there's countries near the Mediterranean. Yeah, apparently that is a very healthy diet to eat.

بنابراین کشورهایی در نزدیکی دریای مدیترانه وجود دارد. بله، ظاهراً این یک رژیم غذایی بسیار سالم برای خوردن است.

I'd say it doesn't refer to the place though.

من می توانم بگویم که به مکان اشاره نمی کند.

It refers to the types of food that are eaten. Yes.

به انواع غذاهایی که خورده می شود اشاره دارد. بله.

Fish, vegetables.

ماهی، سبزیجات.

You have not going to excess.

زیاده روی نکرده اید.

This is something we noticed when we went to visit.

این چیزی است که وقتی برای بازدید رفتیم متوجه شدیم.

Italy last year.

ایتالیا سال گذشته

That there were

I don't know whether it's just because where we were, our perception was that a lot of the people there were not particularly overweight.

من نمی‌دانم که این فقط به این دلیل است که در جایی که ما بودیم، تصور ما این بود که بسیاری از مردم آنجا اضافه وزن نداشتند.

No, compared to people in the UK.

نه، در مقایسه با مردم بریتانیا.

In fact, I think we commented on this, didn't we, when we were with

در واقع، فکر می‌کنم ما در این مورد نظر دادیم، آیا وقتی با

some of our lovely viewers, we actually said at the time, we, we don't see many people who are overweight or obese.

تعدادی از بیننده‌های دوست داشتنی‌مان بودیم، در آن زمان گفتیم، ما افراد زیادی را نمی‌بینیم که اضافه وزن یا چاق دارند.

In Italy, everyone seemed slim and not necessarily healthy,

در ایتالیا، همه افراد لاغر به نظر می رسیدند و لزوماً سالم نیستند،

because one of the other things I noticed in Italy is lots of people like to smoke.

زیرا یکی از چیزهای دیگری که در ایتالیا متوجه شدم این است که بسیاری از مردم دوست دارند سیگار بکشند.

So there were many people smoking, but we didn't see many people who were who were large in shape.

بنابراین افراد زیادی سیگار می‌کشیدند، اما ما افراد زیادی را ندیدیم که درشت اندام باشند.

Exactly.

Here we go. Santorini. Yeah, yeah, we just noticed that they weren't in the UK.

دقیقا.

در اینجا ما می رویم. سانتورینی بله، بله، ما فقط متوجه شدیم که آنها در بریتانیا نیستند.

You get so used to seeing overweight people, that, you think it's normal that, I mean, it wasn't when my mother grew up.

شما آنقدر به دیدن افراد دارای اضافه وزن عادت می کنید، که فکر می کنید طبیعی است که، منظورم این است که وقتی مادرم بزرگ شده بود، نبود.

She said you hardly ever saw anybody that was overweight.

او گفت به ندرت کسی را دیدی که اضافه وزن داشته باشد.

I mean, grant you they were all.

منظورم این است که به شما اجازه دهید همه آنها بودند.

They were coming out of the war there.

آنجا از جنگ بیرون می آمدند.

Yeah, and there was food rationing, but, I think people just used to.

بله، و جیره بندی غذا وجود داشت، اما، من فکر می کنم مردم عادت داشتند.

There wasn't the availability of fast food.

فست فود در دسترس نبود.

People didn't eat out. They all cooked at home,

مردم بیرون غذا نمی خوردند. همه آنها در خانه آشپزی می کردند،

things like that, that weren't packets of crisps everywhere and chocolate on sale on every street corner.

چیزهایی از این قبیل، که در همه جا بسته های چیپس و شکلات فروشی در گوشه خیابان نبود.

We couldn't afford to over eat.

ما نمی توانستیم بیش از حد غذا بخوریم.

Well that's it.

خب همین.

I was just going to. Yeah.

من فقط داشتم میرفتم آره

Christina, says hello. Christina.

کریستینا سلام می کند. کریستینا

That, it's our body that produces the cholesterol.

این بدن ما است که کلسترول را تولید می کند.

Not so much of what we eat.

نه خیلی از چیزی که می خوریم.

And that is. That is true. I was always taught that when I was at college,

و این است. این درست است. همیشه به من یاد می دادند که وقتی در کالج بودم،

in medical matters, that,

در مسائل پزشکی،

it's just what the the cholesterol you consume in food,

فقط کلسترولی که در غذا مصرف می کنید، به

isn't what contributes mainly to the cholesterol reading in your blood.

طور عمده به خواندن کلسترول در خون شما کمک نمی کند.

And it's your liver that produces it.

و این کبد شماست که آن را تولید می کند.

In response to eating the wrong foods. Yeah.

در پاسخ به خوردن غذاهای نادرست. آره

So, it's your body.

بنابراین، این بدن شماست.

You don't absorb much cholesterol from the food you eat.

شما کلسترول زیادی از غذایی که می خورید جذب نمی کنید.

It's mainly the cholesterol in your blood is what your own body produces.

این عمدتاً کلسترول خون شما است که بدن شما تولید می کند.

Because you do need cholesterol.

زیرا شما به کلسترول نیاز دارید.

That's a healthy body.

این یک بدن سالم است.

You've got to have it.

شما باید آن را داشته باشید.

In fact.

در واقع.

In fact, when a couple of years ago, when I lost a little bit of weight,

در واقع، وقتی چند سال پیش، زمانی که کمی وزن کم کردم،

the doctor did warn me at the time not to lose too much weight because your cholesterol level also shouldn't fall too low.

دکتر در آن زمان به من هشدار داد که زیاد وزن کم نکنم، زیرا سطح کلسترول شما نیز نباید خیلی پایین بیاید.

So I found that also interesting. And of course, it's not always bad either.

بنابراین من آن را نیز جالب دیدم. و البته همیشه هم بد نیست.

I don't want to get too much in the technical stuff. No, but the good news is for Mr.

من نمی خواهم در مسائل فنی زیاد صحبت کنم. نه، اما خبر خوب برای آقای

Steve and myself, we are okay. We're still alive.

استیو و من است، ما خوب هستیم. ما هنوز زنده ایم

I have a feeling that we are going to be with you every Sunday, and also I will be with you every Wednesday for the foreseeable future.

من احساس می کنم که ما هر یکشنبه با شما خواهیم بود و همچنین برای آینده قابل پیش بینی هر چهارشنبه با شما خواهم بود.

Isn't that good news? I'm not sure if it is good news.

آیا این خبر خوبی نیست؟ مطمئن نیستم که خبر خوبی باشد.

It's good news for me and also for Steve as well.

این خبر خوبی برای من و همچنین برای استیو است.

Lewis says I don't like fish much, but I do eat it twice a week.

لوئیس می گوید من زیاد ماهی دوست ندارم، اما هفته ای دو بار آن را می خورم.

Yes. That's it.

بله. همین است.

Sometimes you have to eat foods which you know are good for you, but you don't particularly like, which is why,

گاهی اوقات باید غذاهایی بخورید که می دانید برای شما مفید است، اما به خصوص دوست ندارید، به همین دلیل است که

I mean, I like cod, and I like salmon.

منظورم این است که من ماهی کاد را دوست دارم و ماهی سالمون را دوست دارم.

Yeah, I like tuna.

آره ماهی تن دوست دارم

I actually do like them, but I like to put them in meals where the flavour is disguised, like a bolognaise sauce.

من در واقع آنها را دوست دارم، اما دوست دارم آنها را در وعده های غذایی قرار دهم که طعم آنها مبدل است، مانند سس بولونیز.

For example, the tuna.

مثلا ماهی تن.

I wouldn't eat just tuna on its own, but I put like, to put it, And I'm sure you do this,

من فقط ماهی تن را به تنهایی نمی‌خورم، اما برای قرار دادن آن مانند آن را می‌خورم، و مطمئنم که تو این کار را می‌کنی،

Lewis. But also things like cod.

لوئیس. اما همچنین چیزهایی مانند کد.

Yes, cod is nice.

بله، کاد خوب است.

Cod is a very plain, fairly tasteless fish. White fish.

ماهی کاد یک ماهی بسیار ساده و نسبتاً بی مزه است. ماهی سفید.

But if you put some batter on it, it's quite nice.

اما اگر مقداری خمیر روی آن بگذارید، بسیار خوب است.

So we like, we like cod with.

بنابراین ما دوست داریم، ما مانند cod با.

I think it's got like breadcrumbs on it or something. Some kind of light batter. Yeah.

من فکر می کنم مانند خرده سوخاری روی آن است یا چیز دیگری. نوعی خمیر سبک آره

I mean that's Steve. We're going to move on.

منظورم این است که استیو است. ما به جلو می رویم. به

That's why fish and chips are so popular in the UK. That's it. But but that's pretty unhealthy.

همین دلیل است که ماهی و چیپس در بریتانیا بسیار محبوب است. همین است. اما این بسیار ناسالم است.

The irony is it's deep fried and it's full of all sorts of horrible grease and fat.

جالب اینجاست که سرخ شده و پر از انواع چربی و چربی وحشتناک است.

Anyway, Steve, what I would love to have

به هر حال، استیو، چیزی که دوست دارم داشته باشم

is a list.

یک لیست است.

Not not many things, just a list of things that I can eat that are healthy, but also don't taste disgusting.

نه چیزهای زیادی، فقط فهرستی از چیزهایی که می توانم بخورم که سالم هستند، اما مزه نفرت انگیزی هم ندارند.

So I think that's the thing, isn't it?

بنابراین فکر می کنم موضوع همین است، اینطور نیست؟

Because we've got some butter now, we've got some special butter, but it's it's supposed to reduce your cholesterol,

از آنجایی که ما اکنون مقداری کره داریم، کره خاصی داریم، اما قرار است کلسترول شما را کاهش دهد،

but it also just happens to taste really disgusting.

اما طعم آن واقعاً منزجر کننده است.

And that's the problem. So that's what puts me off.

و مشکل همین است. پس این چیزی است که من را ناامید می کند.

You know.

You know why I always go back to eating sweet things is because it's nice.

شما می دانید.

می دانید چرا من همیشه به خوردن چیزهای شیرین برمی گردم به این دلیل است که خوب است. به

It gives me pleasure.

من لذت می دهد.

I feel a certain amount of pleasure when I eat a piece of chocolate or something sweet.

وقتی یک تکه شکلات یا یک چیز شیرین می خورم، احساس لذت خاصی می کنم.

And that's the reason why, you see, that's why I do it.

و به همین دلیل است که، می بینید، به همین دلیل است که من این کار را انجام می دهم.

But when?

اما چه زمانی؟

When we have to eat in a healthy way.

زمانی که باید به شیوه ای سالم غذا بخوریم.

Steve, you find that a lot of the things all are really, really not very nice.

استیو، متوجه می‌شوی که بسیاری از چیزها واقعاً، واقعاً خیلی خوب نیستند.

Well, we ought to be going to Santa Reno's house.

خوب، ما باید به خانه سانتا رنو برویم.

Oh, for the healthiest food, because looking at what, what they're eating, they're lots of pasta without grease.

اوه، برای سالم ترین غذا، زیرا با نگاه کردن به آنچه که آنها می خورند، مقدار زیادی ماکارونی بدون چربی وجود دارد.

We put pasta, olive oil, lentils, beans and chickpeas.

پاستا، روغن زیتون، عدس، لوبیا و نخود را می گذاریم.

Good.

There we go.

خوب

آنجا می رویم.

Beans, chickpeas, pulses like peas, beans.

لوبیا، نخود، حبوبات مانند نخود، لوبیا.

Lentils are very good for you.

عدس برای شما بسیار مفید است.

I mean, in India, lentils and rice is a staple food.

منظورم این است که در هند عدس و برنج غذای اصلی است.

Because it's got all the proteins in it that you need.

زیرا تمام پروتئین های مورد نیاز شما را در خود دارد.

So, yes. And we do eat lentils that way. We have, like, a double a lentil daal.

بنابراین، بله. و ما عدس را به این شکل می خوریم. ما یک دال عدس دوبل داریم.

I want to be two weeks.

من میخوام دو هفته باشم

So. Yeah, I think we're pretty good. We've just got to cut back on biscuits. Chocolates?

بنابراین. بله، من فکر می کنم ما خیلی خوب هستیم. فقط باید بیسکویت را کاهش دهیم. شکلات؟

I want biscuits and chocolates now, Mr. Duncan.

من الان بیسکویت و شکلات میخوام آقای دانکن.

Yeah, well, this is it.

آره خب همینه

Whenever I start thinking of healthy food or if I look in the cupboard

هر وقت به غذای سالم فکر می‌کنم یا اگر به کمد نگاه می‌کنم

and there's nothing in there that I think that has to be the saddest moment.

و چیزی در آنجا نیست، فکر می‌کنم غم‌انگیزترین لحظه است.

The moment that causes me the most distress is when I open the cupboard.

لحظه ای که بیشترین ناراحتی را برای من ایجاد می کند، زمانی است که در کمد را باز می کنم.

And normally in that cupboard there is maybe some biscuits or some crisps or something that I can just eat very quickly.

و معمولاً در آن کمد شاید مقداری بیسکویت یا چیپس یا چیزی باشد که بتوانم خیلی سریع بخورم.

But I open the cupboard.

اما در کمد را باز می کنم.

And there's nothing in there and I always feel slightly disappointed when I do that when I open the cupboard,

و هیچ چیزی در آنجا نیست و من همیشه وقتی این کار را انجام می‌دهم وقتی در کمد را باز می‌کنم کمی ناامید می‌شوم،

because sometimes I go and I hope maybe by magic that cupboard will be full of lovely things to eat.

زیرا گاهی اوقات می‌روم و امیدوارم با جادوی آن کمد پر از چیزهای دوست‌داشتنی برای خوردن باشد.

But then when I open it, there's nothing in there.

اما وقتی آن را باز می کنم، چیزی در آن وجود ندارد.

There's, there's nothing unhealthy.

وجود دارد، هیچ چیز ناسالم وجود ندارد.

Now pound mirror talks about something very interesting.

حالا آینه پوند در مورد چیزی بسیار جالب صحبت می کند.

Stress produces cholesterol.

استرس باعث تولید کلسترول می شود.

And I have read this as well that if you have long term stress it can make your body produce too much cholesterol.

و من این را نیز خوانده ام که اگر استرس طولانی مدت داشته باشید می تواند باعث شود بدن شما کلسترول زیادی تولید کند.

I'm not sure how much evidence there is for that clinically.

من مطمئن نیستم که چقدر شواهد برای آن از نظر بالینی وجود دارد.

But I mean I read this on a fairly, I think it was the NHS website I think, which is fairly, you know that's well renowned website.

اما منظورم این است که من این را در یک وب‌سایت نسبتاً خوانده‌ام، فکر می‌کنم این وب‌سایت NHS بود ، که نسبتاً است، می‌دانید که وب‌سایت معروفی است.

So I think, I think you can so I think stress can make your body even if you don't, even if you eat.

بنابراین فکر می‌کنم، فکر می‌کنم می‌توانید، بنابراین فکر می‌کنم استرس می‌تواند بدن شما را حتی اگر این کار را نکنید، حتی اگر غذا می‌خورید، ایجاد کند.

I mean, some people will have a high cholesterol no matter what they do because they've got some genetic problem at fault. But,

منظورم این است که برخی افراد بدون توجه به اینکه چه کاری انجام می دهند، کلسترول بالایی خواهند داشت، زیرا آنها یک مشکل ژنتیکی دارند. اما،

certainly stress can, which is something we need to reduce.

مطمئناً استرس می تواند، چیزی است که ما باید کاهش دهیم.

In fact, I would say I would say as an overall health benefit,

در واقع، من می گویم که به عنوان یک مزیت کلی برای سلامتی،

not even mentioning diet or the things you eat.

حتی به رژیم غذایی یا چیزهایی که می خورید اشاره نمی کنم.

I think the biggest problem if those two things are not there is stress.

من فکر می کنم بزرگترین مشکل اگر این دو چیز وجود نداشته باشد استرس است.

So I think stress does have a very negative effect.

بنابراین فکر می کنم استرس تاثیر بسیار منفی دارد.

We are coming up to 3:00. Mr.. Steve, already I've been with you for an hour.

تا ساعت 3 می آییم. آقای استیو، من یک ساعت است که با شما هستم.

We had lots of snow last week and then it went really cold and we had a lovely walk yesterday in the snow,

ما هفته گذشته برف زیادی باریدیم و سپس هوا بسیار سرد شد و دیروز یک پیاده روی دوست داشتنی در برف داشتیم،

even though it wasn't particularly pleasant.

هرچند که چندان خوشایند نبود.

Although Steve said today you said that you went out earlier for a walk

اگرچه استیو امروز گفت شما گفتید که زودتر برای پیاده روی بیرون رفتید

and now already a lot of the snow is vanishing, only to be replaced by mud. Mud?

و اکنون برف زیادی در حال ناپدید شدن است، اما گل جای آن را گرفته است. گل؟

We don't like that, not one bit.

ما این را دوست نداریم، نه یک ذره.

So those who've just joined us, you're watching English Addict with myself, Mr.

بنابراین کسانی که به تازگی به ما ملحق شده اند، شما در حال تماشای English Addict با من، آقای

Duncan and also Mr. Steve as well.

دانکن و همچنین آقای استیو هستید.

We have lots of things to talk about today.

امروز چیزهای زیادی برای صحبت کردن داریم.

This.

این

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

With myself. Mr. Duncan,

با خودم آقای دانکن،

do you want at some point in your life to be famous?

آیا می خواهید در مقطعی از زندگی خود مشهور شوید؟

Fame.

شهرت.

I want to live forever.

من می خواهم برای همیشه زندگی کنم.

I want to learn how to fly.

من می خواهم پرواز را یاد بگیرم.

Fame and fortune.

شهرت و ثروت.

We often think of those two words together, don't we, Steve? We think of fame.

ما اغلب به این دو کلمه با هم فکر می کنیم، اینطور نیست، استیو؟ ما به شهرت فکر می کنیم.

And also we think of fortune.

و همچنین ما به ثروت فکر می کنیم.

Not by that we mean the success that comes with being famous or well-known normally brings some sort of comfort in your life.

منظور ما از این نیست که موفقیتی که با معروف شدن یا شناخته شدن به دست می آید، معمولاً نوعی آرامش را در زندگی شما به ارمغان می آورد.

And by that we mean money. Of course we mean money.

و منظور ما از آن پول است. البته منظور ما پول است.

It can't be anything else, can it?

این نمی تواند چیز دیگری باشد، اینطور نیست؟

Really? Yes. No, no.

واقعا؟ بله. نه، نه.

Only if you're famous, you will end up, accumulating wealth, because you've probably got some talent.

فقط اگر مشهور باشید، در نهایت ثروت انباشته خواهید کرد، زیرا احتمالاً استعدادی دارید.

That means people are prepared to pay a lot of money, to have you on their television programme, sing for them or whatever it is.

این بدان معناست که مردم آماده اند پول زیادی بپردازند، تا شما را در برنامه تلویزیونی خود داشته باشند، برای آنها آواز بخوانید یا هر چیز دیگری که هست.

Or if you become very successful in business and it's,

یا اگر در کسب و کار بسیار موفق شوید و موفق شوید،

then you're likely to become famous, like the big tech companies in the US, you know, Amazon, Jeff Bezos.

احتمالاً مانند شرکت های بزرگ فناوری در ایالات متحده، آمازون، جف بزوس، مشهور خواهید شد.

And then we've got, all the other big sort of tech companies, Microsoft, etcetera.

و سپس، همه شرکت‌های فناوری بزرگ دیگر، مایکروسافت، و غیره را داریم.

Then if you've, you know, you're going to be famous just because you've got a very successful company. Yeah.

در این صورت، می‌دانید که به این دلیل مشهور می‌شوید که شرکت بسیار موفقی دارید. آره

Somebody said earlier, by the way, that they, they thought that

اتفاقاً یک نفر قبلاً گفته بود که آنها فکر می کردند

you weren't famous, Mr.

شما معروف نیستید آقای

Duncan, but you were very popular. Yes, I think that's I think that's true.

دانکن اما خیلی محبوب هستید. بله، من فکر می کنم که این درست است.

That's. No, that's I think that's that's perfect.

یعنی. نه، من فکر می کنم که این کاملاً عالی است.

That's a perfect description.

این یک توصیف کامل است.

Whoever said that you are absolutely 100%.

هر کی گفته تو صد در صد هستی.

You can't be popular without being famous.

شما نمی توانید بدون مشهور بودن محبوب باشید.

So I wouldn't say that I'm famous in the fact that I could go out into the streets

بنابراین نمی‌توانم بگویم که من در این واقعیت مشهور هستم که می‌توانم به خیابان‌ها بروم

and walk around and people would know who I was, although that did happen to us in Paris, didn't it?

و قدم بزنم و مردم بدانند من کیستم، اگرچه این اتفاق برای ما در پاریس افتاد، اینطور نیست؟

Once somebody saw us and recognised me, that was very still a very weird moment of time.

زمانی که کسی ما را دید و مرا شناخت، هنوز لحظه بسیار عجیبی بود.

But generally speaking, I would say that I'm popular on the internet, but away from here, no one knows who I am.

اما به طور کلی می توانم بگویم که من در اینترنت محبوب هستم، اما دور از اینجا، هیچ کس نمی داند من کی هستم.

Last week, for example, the doctor was examining me.

مثلا هفته پیش دکتر داشت مرا معاینه می کرد.

They had no idea who I was. They didn't know I was on YouTube. They knew nothing about me.

آنها نمی دانستند من کی هستم. آنها نمی دانستند که من در یوتیوب هستم. آنها چیزی در مورد من نمی دانستند.

I was just another piece of meat in front of them to to prod and poke.

من فقط یک تکه گوشت دیگر در جلوی آنها بودم تا به آن ها بپرم و نوک بزنم.

So being famous is often seen as something good, something that you want to have.

بنابراین مشهور بودن اغلب به عنوان چیزی خوب در نظر گرفته می شود، چیزی که می خواهید داشته باشید.

However, quite often with fame, there can also be something we called misfortune as well.

با این حال، اغلب با شهرت، ممکن است چیزی نیز وجود داشته باشد که ما آن را بدبختی می نامیم.

Misfortune means when things do not go as well as you want them to actually go.

بدبختی یعنی زمانی که همه چیز آنطور که شما می خواهید پیش نمی رود.

Fame is not necessarily a good thing.

شهرت لزوما چیز خوبی نیست.

Fame and misfortune.

شهرت و بدبختی.

You run success early.

موفقیت را زود انجام می دهید.

Hello, ransack. That, They'd like to be rich, but not famous.

سلام غارت این، آنها دوست دارند ثروتمند باشند، اما مشهور نباشند.

Yes, yes. Because, Yeah.

بله، بله. چون، آره

So keep a low profile, make your money, but do it in the way that, you don't have to be in the public eye.

پس پروفایل خود را پایین نگه دارید، پول خود را به دست آورید، اما این کار را به گونه ای انجام دهید که مجبور نباشید در معرض دید عموم باشید.

Thus, be worried every

بنابراین، هر

time you leave the house that, there are photographers there, the paparazzi,

بار که از خانه خارج می‌شوید، نگران باشید که عکاس‌هایی در آنجا هستند، پاپاراتزی‌ها

trying to catch you out, find out all about your life, and then print it in a newspaper.

سعی می‌کنند شما را دستگیر کنند، همه چیز را در مورد زندگی شما پیدا کنند و سپس آن را در روزنامه چاپ کنند.

Or, you know, that's part of the downsides, isn't it?

یا، می دانید، این بخشی از جنبه های منفی است، اینطور نیست؟

That, somebody is jealous of you because you become famous, and then they try to make money because they've known you

این که، یک نفر به شما حسادت می کند که شما مشهور شده اید، و سپس سعی می کند پول دربیاورد زیرا شما را

from a past life, and then they will sell their story to a newspaper about an affair you had with somebody.

از زندگی گذشته می شناسد، و سپس داستان خود را در مورد رابطه ای که با کسی داشته اید به یک روزنامه می فروشد.

Well, this is one of the reasons why a lot of people who become famous also like to have wealth as well.

خوب، این یکی از دلایلی است که بسیاری از افرادی که مشهور می شوند، دوست دارند ثروت نیز داشته باشند.

They expect those things to go together because the wealth will allow you

آنها انتظار دارند که این چیزها با هم پیش بروند زیرا ثروت به شما امکان می دهد

to keep your distance or create that boundary of privacy.

فاصله خود را حفظ کنید یا آن مرز حریم خصوصی را ایجاد کنید.

So I think being famous is is great, but I think also you have to have a bit of security that goes with it.

بنابراین فکر می‌کنم معروف بودن عالی است، اما فکر می‌کنم باید کمی امنیت هم داشته باشید.

And by that I mean I suppose money would be the main thing.

و منظورم این است که فکر می کنم پول اصلی ترین چیز باشد.

And of course we've seen situations where people have become famous and then things have gone dramatically wrong.

و البته ما موقعیت‌هایی را دیده‌ایم که در آن افراد مشهور شده‌اند و سپس همه چیز به طرز چشمگیری اشتباه پیش رفته است.

Not always

همیشه

their fault.

تقصیر آنها نیست

Sometimes other things can happen.

گاهی اوقات ممکن است اتفاقات دیگری رخ دهد.

As I mentioned earlier, we are looking at those terrible scenes coming from the United States with the terrible fires

همانطور که قبلاً اشاره کردم، ما در حال تماشای صحنه های وحشتناکی هستیم که از ایالات متحده با آتش سوزی های وحشتناک در

taking place across the Hollywood Hills, a part of, I suppose, a part of Los

سراسر تپه های هالیوود، بخشی از، گمان می کنم، بخشی از لس

Angeles, which is well known for the area where all these celebrities and superstars live.

آنجلس، که به دلیل منطقه ای که در آن به خوبی شناخته شده است، نگاه می کنیم. این سلبریتی ها و سوپراستارها زندگی می کنند.

And at the moment it is all going up in flames.

و در حال حاضر همه چیز در حال شعله ور شدن است.

So fame is not necessarily a good thing.

پس شهرت لزوما چیز خوبی نیست.

So are you saying, Mr.

پس آیا می گویید آقای

Duncan, that being famous, the downside is that you could live, move to a rich area and then your house burns down?

دانکن، معروف بودن، جنبه منفی این است که می توانید زندگی کنید، به یک منطقه ثروتمند نقل مکان کنید و سپس خانه شما سوخت؟

Well, is that your is that where you're going with this?

خوب، آیا شما همان جایی هستید که با این می روید؟

Well, in in that sense, an area where you would think you would be safe and secure.

خوب، از این نظر، منطقه ای که فکر می کنید در آن امن و مطمئن خواهید بود.

There is there is always something that can change that situation

همیشه چیزی وجود دارد که می تواند آن موقعیت را تغییر دهد

and maybe something unexpected, maybe something you were not expecting to happen.

و شاید چیزی غیرمنتظره، شاید چیزی که انتظارش را نداشتید رخ دهد.

And of course, your own personal safety as well.

و البته امنیت شخصی شما نیز.

In, in, in all of those areas.

در، در، در تمام آن مناطق.

By that I mean your personal safety.

منظورم امنیت شخصی شماست.

So if you become famous, Steve, there is often a price to pay.

بنابراین، استیو، اگر مشهور شوید، اغلب باید بهایی پرداخت کنید.

We often talk about the price of fame, and quite often there are things you have to give

ما اغلب در مورد قیمت شهرت صحبت می کنیم، و اغلب چیزهایی وجود دارد که

if you want to be famous or if you become famous.

اگر می خواهید مشهور شوید یا اگر مشهور شوید باید به آنها بدهید.

There are certain things in your life that you must give away.

چیزهای خاصی در زندگی شما وجود دارد که باید آنها را از دست بدهید.

Can you think what they are, Steve? Well, Christina mentions John Lennon

آیا می توانید فکر کنید آنها چه هستند، استیو؟ خوب، کریستینا از شات معروف جان لنون نام می برد،

famous shot because somebody becomes obsessed with you.

زیرا یک نفر با شما وسواس پیدا می کند.

There's lots of cases of people, famous people.

موارد زیادی از افراد، افراد مشهور وجود دارد.

Having fans that, become a bit obsessed with them.

با داشتن طرفداران آن، کمی نسبت به آنها وسواس پیدا کنید.

And obviously, in John Lennon's case, it led to his death.

و بدیهی است که در مورد جان لنون به مرگ او منجر شد.

And I think, Marilyn Monroe, there's another famous one. Yes.

و من فکر می کنم، مرلین مونرو، یکی دیگر از معروف ها وجود دارد. بله.

Because I think sometimes when people become famous, they find it difficult to cope with the fame.

چون فکر می‌کنم گاهی وقتی مردم مشهور می‌شوند، کنار آمدن با شهرت برایشان سخت است.

It must be.

باید باشد.

It must be pretty awful that your life is always in the spotlight.

باید خیلی وحشتناک باشد که زندگی شما همیشه در کانون توجه است.

Everything you do and the pressure to

هر کاری که انجام می دهید و فشار برای

keep being famous, and the pressure to be.

معروف ماندن و فشار برای بودن.

Because, I mean, a lot of people, you do hear some people saying, I've.

زیرا، منظورم این است که بسیاری از مردم، شما می شنوید که برخی می گویند، من شنیده ام.

I wanted to be famous.

می خواستم معروف شوم

That was their motivation.

این انگیزه آنها بود.

Just being famous alone.

تنها معروف بودن

Yes, is a great motivation for some people.

بله، برای برخی افراد انگیزه بزرگی است.

Other people become famous almost by accident because they've got a talent.

افراد دیگر تقریباً به طور تصادفی مشهور می شوند زیرا استعداد دارند.

And then that talent has been noticed, and then they've gone on maybe to TV or films, but some.

و سپس این استعداد مورد توجه قرار گرفته است، و سپس آنها شاید به تلویزیون یا سینما رفته اند، اما برخی.

Yeah. So they've become famous through their talent, so to speak.

آره بنابراین آنها با استعداد خود معروف شده اند.

But some people just want to be famous because they want to be famous and they're not too bothered how they get that fame. Yes.

اما برخی از مردم فقط می‌خواهند مشهور شوند، زیرا می‌خواهند مشهور باشند و خیلی اذیت نمی‌شوند که چگونه به این شهرت دست پیدا می‌کنند. بله.

I mean, there is a there's a case at the moment of, of somebody maybe I should mention it.

منظورم این است که در حال حاضر موردی از کسی وجود دارد که شاید بهتر باشد به آن اشاره کنم.

If I mention names, I won't mention names.

اگر اسم می برم اسم نمی برم.

Somebody on the internet who is, let's say, has been in the news a lot because

کسی در اینترنت که، فرض کنید، بسیار در اخبار بوده است، زیرا

she has let's just be let's just say been having multiple partners.

او فقط اجازه دهید بگوییم که چند شریک داشته است.

Okay. Oh, yes.

باشه اوه، بله.

We will stay clear of that one. Okay.

ما از آن یکی دور خواهیم ماند. باشه

Then it so, so for many reasons including legal reasons.

پس از آن به دلایل بسیاری از جمله دلایل قانونی.

So we will stay away from that one.

بنابراین ما از آن یکی دور خواهیم ماند.

But fame can be I suppose you might describe it as a double edged sword.

اما شهرت می تواند باشد، فکر می کنم شما ممکن است آن را به عنوان یک شمشیر دولبه توصیف کنید.

So there is something that can help you, but also something that might actually be damaging as well.

بنابراین چیزی وجود دارد که می تواند به شما کمک کند، اما همچنین چیزی است که در واقع ممکن است آسیب زا باشد.

And I think the worst one, Steve, is when you become famous, but you don't want to be famous.

و من فکر می کنم بدترین مورد، استیو، زمانی است که مشهور می شوید، اما نمی خواهید مشهور شوید.

Maybe by accident you become famous, maybe there is someone filming an event

شاید به طور تصادفی معروف شوید، شاید کسی باشد که از یک رویداد فیلم

taking place and you are doing something, and maybe you are having just a moment of time where where you are enjoying yourself.

می گیرد و شما در حال انجام کاری هستید، و شاید فقط لحظه ای از زمانی را سپری کنید که در آن از خود لذت می برید.

Maybe you are doing a silly dance, or maybe you are pulling a very strange face

شاید شما در حال انجام یک رقص احمقانه هستید، یا ممکن است یک چهره بسیار عجیب و غریب می کشید

and that person films what you are doing, and then suddenly

و آن شخص از کاری که انجام می دهید فیلم می گیرد، و سپس ناگهان

that short video goes onto the internet and then everyone knows who you are, but you have no control over that.

آن ویدیوی کوتاه وارد اینترنت می شود و سپس همه می دانند که شما کی هستید، اما شما کنترلی روی آن ندارید. که

And I think this is one of the big problems now with being famous.

و من فکر می کنم این یکی از مشکلات بزرگ در حال حاضر معروف بودن است.

If you are well known and you have no control over it, that is the worst kind of fame because you quite often

اگر شما شناخته شده هستید و هیچ کنترلی روی آن ندارید، این بدترین نوع شهرت است زیرا اغلب اوقات

you get nothing from it.

چیزی از آن دریافت نمی کنید.

So you won't earn money, you won't become rich and famous, you will just become famous,

بنابراین نه پولی درمی آورید، نه ثروتمند و مشهور می شوید، بلکه فقط

maybe for doing something very silly.

به خاطر انجام یک کار بسیار احمقانه مشهور می شوید.

And of course, once you are at that level, you've got to be.

و البته، وقتی در آن سطح قرار گرفتید، باید باشید.

You probably want to remain famous.

احتمالاً می خواهید مشهور بمانید.

And that that has its own pressures.

و این فشارهای خاص خود را دارد.

Boy bands, a lot of people become famous and they're not really being looked after or protect it from the, the effects of fame.

گروه‌های پسر، بسیاری از مردم مشهور می‌شوند و واقعاً از آنها مراقبت نمی‌شود یا از آن‌ها در برابر تأثیرات شهرت محافظت نمی‌کنند.

And as we all know, recently a famous boy band member died,

و همانطور که همه ما می دانیم، اخیرا یکی از اعضای گروه پسر معروف فوت کرد،

fell out of a window in,

از پنجره به بیرون افتاد،

was it brand Aries? I think it was in Argentina.

آیا برند Aries بود؟ فکر کنم در آرژانتین بود.

Was in Buenos Aires. It was in Argentina. Yes, yes. Liam.

در بوئنوس آیرس بود. در آرژانتین بود. بله، بله. لیام

Remember his name? Liam Payne. Liam Payne. Yes. That's right. Who,

نام او را به خاطر دارید؟ لیام پین لیام پین بله. درست است. که

tragically lost his life. But that was all due to the pressures of fame.

به طرز فجیعی جان خود را از دست داد. اما همه اینها به دلیل فشارهای شهرت بود.

And something we've noticed before.

و چیزی که قبلا متوجه شده بودیم.

Mr. Duncan, is that rich, famous people often take risks,

آقای دانکن، این است که افراد ثروتمند و مشهور اغلب ریسک می کنند،

because often to become successful in business

زیرا اغلب برای موفقیت در تجارت

or in whatever it is you become famous or successful in, you have to be a have a certain mentality.

یا هر کاری که در آن مشهور یا موفق می شوید ، باید ذهنیت خاصی داشته باشید.

Well, sir.

خب قربان

Yes. Taking risks, a certain way of thinking. Yes.

بله. ریسک کردن، طرز فکر خاصی. بله.

You get a thrill from that. And, and

شما از آن هیجان می گیرید. و، و

but even by accident, for example, if you, if you, if you've got a lot of money,

اما حتی تصادفی، برای مثال، اگر شما، اگر پول زیادی دارید،

then you might want to get from one place to another in a helicopter for example. Yes.

ممکن است بخواهید برای مثال با هلیکوپتر از جایی به مکان دیگر بروید. بله.

And we know that helicopters, prone to falling out of the sky.

و ما می دانیم که هلیکوپترها مستعد سقوط از آسمان هستند.

Well, they're not they're not prone to it.

خوب، آنها نیستند، آنها مستعد آن نیستند.

Well, the if I fall more prone to it, then, that that, of plane that.

خوب، اگر من بیشتر مستعد آن شوم، آن وقت، از هواپیمای آن.

Yes, but that means that that's happening all the time. Well, but you know what I'm saying?

بله، اما این بدان معناست که همیشه این اتفاق می افتد. خوب، اما می دانید چه می گویم؟

You're always hearing if of rich, successful people, dying in helicopter crash. Yes.

شما همیشه از افراد ثروتمند و موفق می شنوید که در سقوط هلیکوپتر می میرند. بله.

Well, private.

خب خصوصی

Well, they start, they decide to learn to fly or something like that.

خوب، آنها شروع می کنند، آنها تصمیم می گیرند پرواز را یاد بگیرند یا چیزی شبیه به آن.

It's a they do something risky because they want.

این یک کار خطرناک است زیرا آنها می خواهند.

Because their personality is they want to push the boundaries of to see what they can do, which is an admirable, admirable quality

از آنجا که شخصیت آنها این است که آنها می خواهند از مرزها عبور کنند تا ببینند چه کاری می توانند انجام دهند، که این ویژگی تحسین برانگیز و قابل تحسینی است

to have to to give yourself a goal, to push your limits of your ability.

که باید برای هدف گذاری به خود، برای بالا بردن محدودیت های توانایی شما انجام دهند.

But then at the same time that then becomes dangerous.

اما پس از آن در همان زمان که پس از آن خطرناک می شود.

I mean the, there was that case of

منظورم اون مورد

that famous, I can't remember his name now.

اون معروف بود الان اسمش یادم نیست.

He was a famous rich, I think, billionaire businessman decided he wanted to go and see the Titanic,

او یک ثروتمند مشهور بود، فکر می کنم، تاجر میلیاردر تصمیم گرفت که می خواهد برود و کشتی تایتانیک را

which is very deep in the ocean and went down in one of these,

که در عمق اقیانوس قرار دارد، ببیند و در یکی از این ها،

Devices or whatever you call it, like a submarine, that takes you deep in the ocean.

دستگاه ها یا هر چیزی که شما اسمش را دارید، مانند یک زیردریایی، فرود آمد. در اعماق اقیانوس

Of course, it's dangerous to do that.

البته انجام این کار خطرناک است.

And, it imploded and everyone was killed.

و منفجر شد و همه کشته شدند.

The point I'm making is that quite often rich, successful, or famous people will do risky things because it's it's almost in their nature.

نکته ای که من به آن اشاره می کنم این است که اغلب افراد ثروتمند، موفق یا مشهور کارهای مخاطره آمیزی انجام می دهند زیرا این کار تقریباً در طبیعت آنهاست.

That's how they became rich and famous in the first place.

اینگونه بود که در وهله اول ثروتمند و مشهور شدند.

Because they, they taking risks and they'd like to do, like to push the boundaries of what they can do.

زیرا آنها، ریسک می کنند و دوست دارند انجام دهند، دوست دارند مرزهای کاری را که می توانند انجام دهند پیش ببرند.

That's it.

But I think, I think yes, I think, I think it's in in their nature to take those risks.

همین است.

اما فکر می‌کنم، فکر می‌کنم بله، فکر می‌کنم، من فکر می‌کنم که این در طبیعت آنهاست که این خطرات را بپذیرند.

And sometimes you can't stop doing it.

و گاهی اوقات نمی توانید از انجام آن دست بردارید.

It's almost like an addiction.

تقریباً شبیه اعتیاد است.

You can't stop doing things that are dangerous.

شما نمی توانید از انجام کارهای خطرناک دست بردارید.

And eventually, maybe, perhaps something bad will happen.

و در نهایت، شاید، شاید اتفاق بدی بیفتد.

So fame is often seen as a glamorous thing.

بنابراین شهرت اغلب به عنوان یک چیز پر زرق و برق دیده می شود.

But I can tell you now, though, I'm going to tell you something because something did happen to me

اما اکنون می توانم به شما بگویم، با این حال، می خواهم چیزی به شما بگویم زیرا

a few years ago when I was living in China,

چند سال پیش زمانی که در چین زندگی می کردم اتفاقی برای من افتاد،

I did I I'm not going to say I became a superstar, but I did become well known in certain area.

من انجام دادم و نمی گویم سوپراستار شدم، اما من در منطقه خاصی شناخته شده شدم.

Yes. Locally, where you were. Yes. Because I was on television.

بله. محلی، جایی که شما بودید. بله. چون در تلویزیون بودم.

The local TV station had used me for certain things, and then I appeared a couple of times, English speaking contests as the judge.

ایستگاه تلویزیونی محلی از من برای موارد خاصی استفاده کرده بود، و سپس من چند بار در مسابقات انگلیسی زبان به عنوان داور ظاهر شدم.

And, and I even performed a song that was broadcast on television.

و حتی آهنگی را اجرا کردم که از تلویزیون پخش شد.

So in the local area, I did become quite well-known, quite famous, and it did happen.

بنابراین در منطقه محلی، من کاملاً شناخته شده، کاملاً مشهور شدم، و این اتفاق افتاد.

So I've had

بنابراین من

a taste of fame, even on TV as well.

طعم شهرت را چشیده ام، حتی در تلویزیون.

Yes, that's TV, that's it, that's what? Yes.

بله، تلویزیون است، همین، آن چیست؟ بله.

So, so because because people recognise me from television, they would see me in the street and they would know who I was,

بنابراین، به این دلیل که چون مردم من را از تلویزیون می‌شناسند، من را در خیابان می‌بینند و می‌دانند من کیستم،

which was okay at first.

که در ابتدا خوب بود.

But I have to say, after a while it did become rather annoying because I didn't have

اما باید بگویم که بعد از مدتی بسیار آزاردهنده شد زیرا من نداشتم

I didn't have the fortune,

ثروت نداشتم،

so I would walk around the town doing my shopping and people would come up to me and start talking to me

بنابراین در شهر قدم می زدم و خریدهایم را انجام می دادم و مردم به سمت من می آمدند و شروع به صحبت کردن با من می کردند.

and asking me questions, and then just just general things.

و از من سؤال می پرسند، و سپس فقط چیزهای کلی.

I think for two reasons. One, because they recognised me.

به دو دلیل فکر می کنم. یکی، چون مرا شناختند.

But also the other thing was because I'm an English teacher, so they knew that.

اما نکته دیگر این بود که من معلم انگلیسی هستم، بنابراین آنها این را می دانستند.

So so I think there were two things happening there.

بنابراین من فکر می کنم دو چیز در آنجا اتفاق افتاد.

But after a while it did become a little

اما بعد از مدتی کمی

annoying and difficult, especially when people were starting to turn up in the area where I lived.

آزاردهنده و سخت شد، به خصوص زمانی که مردم در منطقه ای که من زندگی می کردم شروع به آمدن کردند.

And they were asking all of the shops and the shopkeepers where I lived that that was that was the point where I realised

و از همه مغازه‌ها و مغازه‌داران می‌پرسیدند که من کجا زندگی می‌کنم که این همان نقطه‌ای بود که فهمیدم

that being famous or well-known, even in a small area, is not

معروف یا شناخته شده بودن، حتی در یک منطقه کوچک،

a good thing,

چیز خوبی نیست،

because I've I've had it happen to me for real.

زیرا من دارم. واقعا برای من اتفاق افتاده است

So if you'd stayed, you could have become you were a local celebrity, I would say, when you were in China. Yes.

بنابراین اگر می‌ماندی، می‌توانستم زمانی که در چین بودی، یک سلبریتی محلی بشوی. بله.

But this is how a lot of, famous people start off.

اما بسیاری از افراد مشهور اینگونه شروع می کنند.

They become popular in a local area, and then they spread out from there.

آنها در یک منطقه محلی محبوب می شوند و سپس از آنجا پخش می شوند.

So you could have you could have been popular all over China if you'd stayed.

بنابراین می توانستید اگر می ماندید می توانستید در سراسر چین محبوب باشید.

Well, have I stayed in this teaching school?

خوب، آیا من در این مدرسه تدریس مانده ام؟

Have I stayed there?

آیا من آنجا مانده ام؟

I don't think things would have worked out quite well

فکر نمی‌کنم اوضاع خیلی خوب پیش برود،

because China itself was changing and it was changing into something that was the opposite

زیرا خود چین در حال تغییر بود و در حال تغییر به چیزی بود که خلاف

to to the things I represented, if that makes sense, because China wants to go in a different direction.

چیزهایی بود که من نمایندگی می‌کردم.

So I was useful there at that point in time.

بنابراین من در آن مقطع زمانی در آنجا مفید بودم.

However, had I stayed there, I probably would, have ended up leaving anyway

با این حال، اگر آنجا می ماندم، احتمالاً به هر حال آن را ترک می کردم،

because the the political system and the climate, the political climate in China was changing.

زیرا سیستم سیاسی و آب و هوا و فضای سیاسی در چین در حال تغییر بود.

Even while I was there. I could tell things were were changing.

حتی زمانی که من آنجا بودم. می توانستم بگویم همه چیز در حال تغییر است.

But having fame is not necessarily a good thing. I will be honest with you.

اما داشتن شهرت لزوما چیز خوبی نیست. من با شما صادق خواهم بود.

There is always a price to pay,

همیشه هزینه ای برای پرداخت وجود دارد،

and I it's a privacy basically, isn't it? Yes.

و من اساساً این یک حریم خصوصی است، اینطور نیست؟ بله.

You you can't go out of the house.

شما نمی توانید از خانه بیرون بروید.

People will start to try and find you and they will bother you when you're walking around the street, which is nice.

مردم شروع به تلاش برای پیدا کردن شما خواهند کرد و وقتی در خیابان قدم می زنید شما را اذیت می کنند، که خوب است.

It is lovely, don't get me wrong, but it can be a little annoying as well.

دوست داشتنی است، اشتباه نکنید، اما می تواند کمی آزاردهنده نیز باشد.

Fortunately, here in the UK.

خوشبختانه اینجا در بریتانیا.

No one cares who I am so I can walk around the streets.

هیچ کس برای من مهم نیست که من کی هستم تا بتوانم در خیابان ها قدم بزنم.

I can go anywhere and people won't know me, even though I think a couple of times in Much Wenlock,

من می توانم به هر جایی بروم و مردم من را نشناسند، حتی اگر چند بار فکر می کنم در Much Wenlock،

someone came up to me and asked if I was Mr.

شخصی به سراغ من آمد و از من پرسید که آیا من آقای

Duncan, but I have a feeling that maybe they were local and perhaps they had seen me on the internet.

دانکن هستم، اما من این احساس را دارم که شاید آنها محلی هستند و شاید آنها مرا در اینترنت دیده بودند.

Maybe. Who knows?

شاید. چه کسی می داند؟

But this is the thing. You see, this is the thing about what we do, Steve.

اما موضوع این است. می بینید، این چیزی است که ما انجام می دهیم، استیو.

You never know.

شما هرگز نمی دانید.

We might do something on here one week and then it becomes viral and then suddenly everyone knows who we are.

ممکن است یک هفته در اینجا کاری انجام دهیم و سپس ویروسی شود و ناگهان همه بدانند ما کی هستیم.

How would you feel about that, Mr.. Steve? Would you like to be famous?

چه احساسی نسبت به آن دارید، آقای استیو؟ دوست داری معروف بشی؟

No, I think I'll.

نه، من فکر می کنم من.

I'll take the ransac approach, which is rich, but not famous.

من از رویکرد ransac استفاده می کنم، که غنی است، اما معروف نیست.

But then it must be. It must be, I would

اما پس از آن باید باشد. باید اینطور باشد، من

be interested to see what it

علاقه مند هستم ببینم

feels like to be famous, because I think, and somebody pointed this out earlier.

مشهور بودن چه حسی دارد، زیرا فکر می کنم، و کسی قبلاً به این موضوع اشاره کرده است.

You must feel almost invulnerable.

شما باید تقریباً احساس کنید که آسیب ناپذیر هستید.

I think you probably.

من فکر می کنم شما احتمالا.

I mean, we're talking from our perspective, really not being famous people, but, it

منظورم این است که ما از دیدگاه خود صحبت می‌کنیم، واقعاً آدم‌های مشهوری نیستیم، اما

it must be that you start to to think that you're almost invulnerable,

باید فکر کنید که تقریباً آسیب‌ناپذیر هستید،

and that, sort of normal life events can't affect you and that nothing could possibly happen to you. Yes.

و یک نوع رویداد عادی زندگی نمی‌تواند روی شما تأثیر بگذارد و که ممکن است هیچ اتفاقی برای شما بیفتد. بله.

And maybe you believe too much what you're saying, particularly if you're.

و شاید شما بیش از حد به آنچه می گویید اعتقاد دارید، به خصوص اگر باور داشته باشید.

I'm thinking now of a famous sort of health expert who was a doctor,

من اکنون به یک نوع متخصص بهداشت معروف فکر می کنم که یک پزشک

in the UK, had a television programme, a series of programmes all about improving your health.

در بریتانیا بود و یک برنامه تلویزیونی داشت، مجموعه ای از برنامه ها همه در مورد بهبود سلامت شما.

He was actually a medical doctor.

او در واقع یک پزشک بود.

And, a lot of his work was around exercise and pushing your body,

و بسیاری از کارهای او در مورد ورزش و فشار دادن به بدن شما بود،

in order to extend your life was part of part of the something he used to talk about.

تا عمر شما را افزایش دهد بخشی از چیزی بود که او قبلاً در مورد آن صحبت می کرد.

He used to undergo, intra sting, procedures for medical science.

او برای علم پزشکی تحت عمل جراحی قرار می گرفت.

And the TV, for example, he got himself infected with a tapeworm. Deliberately?

و مثلاً تلویزیون خودش را به کرم نواری آلوده کرد. عمدا؟

Yeah, once. Just to see what happens when you get infected with a tapeworm.

آره یه بار فقط برای اینکه ببینیم وقتی به کرم نواری آلوده می شوید چه اتفاقی می افتد.

But he was very well known in the UK, and he was always doing extreme exercise.

اما او در بریتانیا بسیار شناخته شده بود و همیشه ورزش های شدید انجام می داد.

And unfortunately, he decided, when he was on holiday in a great I think it was a Greek island

و متأسفانه، او تصمیم گرفت، زمانی که در تعطیلات در یک جزیره بزرگ یونانی بود که فکر می‌کنم یک جزیره یونانی

in sort of 45 degree heat to go off on a long trek into the hills.

با گرمای 45 درجه بود، به یک سفر طولانی به سمت تپه‌ها برود.

And sadly died.

و متأسفانه درگذشت.

And I think that's a case of, of

و من فکر می‌کنم این موردی است که

maybe you've just got things out of proportion, the sense of danger and reality.

شاید شما چیزها را نامتناسب کرده‌اید، احساس خطر و واقعیت.

You're pushing things a bit too far.

شما چیزها را کمی جلوتر می برید.

Because maybe you've become used to that fame, or you don't think anything can happen to you.

چون شاید به آن شهرت عادت کرده اید یا فکر نمی کنید ممکن است اتفاقی برای شما بیفتد.

But of course, if you push the limits of what the human body is capable of. Yes.

اما البته، اگر محدودیت‌های توانایی بدن انسان را کنار بگذارید. بله.

If you don't have that support there at the time you need it, then you it's you're taking a risk. Yes.

اگر در زمانی که به آن نیاز دارید، آن پشتیبانی را ندارید، در این صورت ریسک می کنید. بله.

It's it's the difference between fame and the illusion that it presents and reality,

این تفاوت بین شهرت و توهمی است که ارائه می دهد و واقعیت،

which sometimes when you become famous or wealthy and famous, you might forget all about the reality of life.

که گاهی اوقات وقتی مشهور یا ثروتمند و مشهور می شوید، ممکن است تمام واقعیت زندگی را فراموش کنید.

You almost become trapped in your fame and it becomes linguistic.

تقریباً در دام شهرت خود گرفتار می شوید و این شهرت زبانی می شود.

I'm sorry.

متاسفم

I was just saying. Yes. Christine? Yes. You've got the name right. I couldn't think of the name.

فقط داشتم میگفتم بله. کریستین؟ بله. اسمت رو درست زدی نمی توانستم به اسم فکر کنم.

Okay.

Yeah. Become. What would you say you become?

باشه

آره تبدیل شود. می گویید چه می شوید؟

Yeah. You become.

آره شما می شوید.

You're almost in a bubble of, Where

شما تقریباً در یک حباب هستید، جایی که

you're not really living in the real world anymore.

دیگر واقعاً در دنیای واقعی زندگی نمی کنید.

Even the physical, real world.

حتی دنیای فیزیکی و واقعی.

And you lose perception of of maybe what stand for so many.

و تصور شما از شاید آنچه برای بسیاری از افراد است را از دست می دهید.

If you were a celebrity and you needed to get from one gig to another or something, you might.

اگر شما یک سلبریتی بودید و نیاز داشتید از یک کنسرت به کنسرت دیگر یا چیزی دیگر برسید، ممکن بود.

Somebody might lay on a helicopter for you.

ممکن است کسی برای شما روی هلیکوپتر دراز بکشد.

But, you know, it's quicker than driving from going on the train or flying, but.

اما، می دانید، سریعتر از رانندگی از رفتن به قطار یا پرواز است، اما.

Yeah.

آره

Is that I'm not saying helicopters are dangerous, but, you know, is that a bigger risk?

آیا من نمی گویم هلیکوپترها خطرناک هستند، اما می دانید، آیا این خطر بزرگتر است؟

There was there was a somebody recently.

اخیراً یک نفر بود.

He was. Oh, it was a football player. Okay.

او بود. اوه، این یک فوتبالیست بود. باشه

He was travelling back from France,

او در حال بازگشت از فرانسه بود،

back to England for a match.

برای یک مسابقه به انگلیس برمی گشت.

I think it was last year or the year before, and they had to go from one match to another match.

فکر می کنم پارسال یا سال قبل بود و باید از این مسابقه به مسابقه دیگر می رفتند.

I think it was a football player. He was playing on the team. I have no idea. Yes.

فکر کنم یک فوتبالیست بود. او در این تیم بازی می کرد. من هیچ نظری ندارم. بله.

And they had to be at a certain place back in England for another football match

و آنها مجبور بودند برای یک مسابقه فوتبال دیگر در یک مکان خاص در انگلیس باشند

or had another engagement, and they took a private plane, a small private plane, somewhere from France back to England.

یا نامزدی دیگری داشته باشند و با یک هواپیمای خصوصی، یک هواپیمای شخصی کوچک، جایی از فرانسه به انگلیس برگشتند.

And it got caught in bad weather and it crashed and he was killed along with the pilot.

و در هوای بد گرفتار شد و سقوط کرد و او به همراه خلبان کشته شد.

Pilot, of course.

البته خلبان

But, you know, a commercial airline would have been a lot safer.

اما، می دانید، یک شرکت هواپیمایی تجاری بسیار ایمن تر بود.

And so I'm just saying you maybe get yourself involved in these more risky endeavours, if you if you become rich and famous.

و بنابراین من فقط می گویم که اگر ثروتمند و مشهور شوید، ممکن است خودتان را درگیر این تلاش های خطرناک تر کنید.

Yes, but it's not all.

بله، اما همه چیز نیست.

It's not all about being killed anyway.

به هر حال همه چیز در مورد کشته شدن نیست.

It's sometimes it's just having fame and then misusing it.

گاهی اوقات فقط شهرت داشتن و بعد سوء استفاده از آن است.

And one of the big problems, I think, with it, with being famous, is quite often you will end up surrounded

و یکی از مشکلات بزرگ، به نظر من، معروف بودن، این است که اغلب در محاصره

by people who won't say no to you.

افرادی قرار می گیرید که به شما نه نمی گویند.

So you believe your own publicity.

بنابراین شما تبلیغات خود را باور می کنید.

And this is one of the things that we talk about when we talk about the price of fame.

و این یکی از مواردی است که در مورد قیمت شهرت صحبت می کنیم.

Sometimes you can believe your own publicity.

گاهی اوقات می توانید تبلیغات خود را باور کنید.

That means all of the things that the newspapers are printing about you and all the nice things they are saying.

یعنی همه چیزهایی که روزنامه ها درباره شما چاپ می کنند و همه چیزهای خوبی که می گویند.

You actually believe that all of that is true when most of it is just hype

شما در واقع معتقدید که همه اینها درست است، زمانی که بیشتر آنها فقط تبلیغاتی

to to to promote your thing, your song, your movie, your show, anything.

برای تبلیغ چیزی، آهنگ، فیلم، نمایش شما، و هر چیزی است.

And I think that's part of the risk when you become famous is you are always going

و من فکر می‌کنم زمانی که مشهور می‌شوید، این بخشی از خطر این است که همیشه

to have people around you that will they will agree with everything you say.

افرادی را در اطراف خود خواهید داشت که با هر چیزی که می‌گویید موافق باشند.

No one will ever say.

هیچ کس هرگز نمی گوید.

I don't think that's a good idea.

فکر نمی کنم این ایده خوبی باشد. به

I don't think you should build a huge swimming pool

نظر من نباید یک استخر بزرگ

in your garden

در باغ خود بسازید

and have lots of luxurious parties late at night around the pool.

و در اواخر شب در اطراف استخر مهمانی های مجلل زیادی داشته باشید.

Can I just say that that might not be a good idea

آیا می توانم فقط بگویم که

if you are a celebrity, if you are becoming famous, there is one piece of advice I can give you.

اگر شما یک سلبریتی هستید، ممکن است ایده خوبی نباشد، اگر در حال مشهور شدن هستید، یک نصیحت می توانم به شما بدهم.

Never get a swimming pool, have a house, have a lovely garden.

هرگز استخر نگیرید، خانه داشته باشید، باغی زیبا داشته باشید.

But don't.

اما نکن.

Whatever you do, don't have a swimming pool.

هر کاری انجام می دهید، استخر نداشته باشید.

And certainly if you do want a swimming pool, don't invite lots of people around, where there's lots of alcohol and

و مطمئناً اگر می خواهید یک استخر شنا کنید، افراد زیادی را به اطراف دعوت نکنید، جایی که مقدار زیادی الکل

and other substances available. Don't do it.

و مواد دیگر در دسترس است. انجامش نده

I think if you if you look across history, Steve, it's celebrities and celebrities

فکر می کنم اگر به تاریخ نگاه کنید، استیو، افراد مشهور و مشاهیر

involved with swimming pools.

درگیر استخرهای شنا هستند.

Quite often the story is a bad one.

اغلب داستان بد است. ختم

It doesn't it doesn't end well.

نمیشه خوب تموم نمیشه

So if you are famous, don't have a swimming pool, leave the swimming pool somewhere else.

پس اگر معروف هستید، استخر ندارید، استخر را جای دیگری بگذارید.

Fill it in. Even if you move into a house and there is a swimming pool, just fill it.

آن را پر کنید. حتی اگر به خانه ای نقل مکان می کنید و یک استخر شنا وجود دارد، فقط آن را پر کنید.

Fill it full of concrete because it will eventually bring lots of bad luck.

آن را پر از بتن کنید زیرا در نهایت بدشانسی زیادی به همراه خواهد داشت.

Let mentioned something earlier that yeah.

بگذارید قبلاً به چیزی اشاره کنیم که بله.

Yes. Even if you are famous when when you're gone.

بله. حتی اگر زمانی که رفتی مشهور باشی.

When you've left this

وقتی این زمین را ترک کردی

earth, mortal coil.

، سیم پیچ فانی.

And I'm really cheerful today.

و من امروز واقعا شاد هستم.

Well, I'm just saying, when you have, then it's not long before everybody just forgets about you.

خوب، من فقط می گویم، وقتی که دارید، دیری نمی گذرد که همه شما را فراموش می کنند.

And it's, you know, unless you are really, really famous or infamous.

و می دانید، مگر اینکه واقعاً، واقعاً مشهور یا بدنام باشید.

Yeah.

آره

Then you will not be remembered for very long.

آن وقت مدت زیادی از شما یاد نمی شود.

Yeah. Just the same as all of us, really. I mean, we think of,

آره درست مثل همه ما، واقعا. منظورم این است که ما به این فکر می‌کنیم،

we're only we're only remembered, really, as long as there are people still alive.

ما فقط ما را به یاد می‌آورند، واقعاً تا زمانی که هنوز آدم‌هایی زنده هستند.

Remember us?

ما را به یاد می آورید؟

And when they're gone, then we go, oh, there you, Mr. Duncan.

و هنگامی که آنها رفتند، ما می رویم، اوه، شما، آقای دانکن.

Well, have your YouTube channel.

خوب، کانال یوتیوب خود را داشته باشید.

People will be able to watch you in a thousand years time.

مردم هزار سال دیگر می توانند شما را تماشا کنند.

Well, maybe, if YouTube is still allowing you on that.

خوب، شاید، اگر یوتیوب هنوز به شما اجازه این کار را بدهد.

Well, if YouTube still exists, if YouTube still exists, if the internet still exists, you see. So.

خوب، اگر یوتیوب هنوز وجود دارد، اگر یوتیوب هنوز وجود دارد، اگر اینترنت هنوز وجود دارد، می بینید. بنابراین.

So everything I do could just vanish completely without any warning.

بنابراین هر کاری که انجام می دهم می تواند بدون هیچ هشداری کاملاً ناپدید شود.

So if YouTube suddenly stopped being a company, if the internet suddenly stopped working,

بنابراین، اگر یوتیوب ناگهان از کار افتادن یک شرکت، اگر اینترنت ناگهان از کار بیفتد،

or maybe it became illegal to have the internet, suddenly I would vanish.

یا شاید داشتن اینترنت غیرقانونی شود، ناگهان ناپدید می شوم.

It would be like

مثل

a light being switched off.

یک چراغ خاموش است.

Who was Brian Jones?

برایان جونز که بود؟

He was a member. Now I want to say.

او عضو بود. حالا می خواهم بگویم.

I want to say the who, but it probably isn't.

من می خواهم بگویم چه کسی، اما احتمالا اینطور نیست.

But the Brian Jones died in a swimming pool.

اما برایان جونز در یک استخر درگذشت.

He died it that so that there might be a very long list of celebrities who came to a bad end,

او آن را مرد تا شاید لیست بسیار طولانی از افراد مشهوری وجود داشته باشد که به پایان بدی رسیده اند

or of course, were involved in some sort of scandal connected to a swimming pool.

یا البته درگیر نوعی رسوایی مرتبط با یک استخر شنا شده اند.

We have at least two in this country.

ما حداقل دو نفر در این کشور داریم.

In England, there at least two people who

در انگلستان، حداقل دو نفر وجود دارند

who over the years have been involved in swimming pool situations that did not turn out very well.

که در طول سال‌ها درگیر موقعیت‌های استخری بوده‌اند که خیلی خوب نبوده است.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم. مورد

The other one to be wary of is if you become rich and famous.

دیگری که باید مراقب آن باشید این است که اگر ثروتمند و مشهور شوید.

Rolling Stones rolling stones, I think might get it wrong.

رولینگ استونز رولینگ استون، فکر می کنم ممکن است اشتباه کند.

So I, I'm not a big fan of the Rolling Stones, you see, and they are a little bit before my time.

بنابراین، من طرفدار بزرگ رولینگ استونز نیستم، و آنها کمی قبل از زمان من هستند.

Yeah.

I mean, I think you do.

آره

منظورم این است که فکر می کنم شما این کار را می کنید.

See, I don't know if you were to take some, analysis and look at the average life

ببینید، نمی‌دانم آیا شما می‌خواهید کمی تحلیل کنید یا به میانگین

expectancy of a of a celebrity or a famous person compared to the general population. Yes.

امید به زندگی یک فرد مشهور یا یک فرد مشهور در مقایسه با جمعیت عمومی نگاه کنید. بله.

It's the perception is that quite a lot of celebrities seem to die.

این تصور این است که به نظر می رسد افراد مشهور زیادی می میرند.

But isn't it, you know, of of accidents or drugs or something.

اما آیا این از تصادفات یا مواد مخدر یا چیزهای دیگر نیست.

Yeah, but is that any more in proportion to the a normal population or not.

بله، اما آیا این نسبت به جمعیت عادی بیشتر است یا خیر.

Yeah. Well I don't know that because we well, we just happened to hear about it because the famous.

آره خوب من نمی دانم که چون ما خوب، ما اتفاقاً در مورد آن به دلیل معروف شنیدیم.

It's on the television. Yes.

روی تلویزیون است. بله.

Because if you, if, if the, if the person that lives down the road from us who nobody knows

زیرا اگر شما، اگر، اگر شما، اگر کسی که در پایین جاده از ما زندگی می کند و کسی نمی شناسد

falls down the stairs and breaks their neck, no one cares because no one knows who they are.

از پله ها بیفتد و گردنش بشکند، هیچ کس اهمیتی نمی دهد زیرا هیچ کس نمی داند او کیست.

But if a famous person does the same thing, suddenly it's huge news.

اما اگر یک فرد مشهور همین کار را انجام دهد، ناگهان یک خبر بزرگ است.

Yeah. So your perception is that

آره بنابراین تصور شما این است که

a higher proportion of rich and famous people die young. Yes.

نسبت بیشتری از افراد ثروتمند و مشهور در جوانی می میرند. بله.

Which of course, some people don't mind as they probably don't like them anyway. Okay.

که البته، برخی از مردم اهمیتی نمی‌دهند، زیرا احتمالاً آنها را دوست ندارند. باشه

It's just, these these are weird, weird directions.

فقط اینها مسیرهای عجیب و غریبی هستند.

There's always some. There's always a bit of jealousy, isn't there? But I don't I don't think celebrities die young.

همیشه تعدادی هست همیشه کمی حسادت وجود دارد، اینطور نیست؟ اما من فکر نمی کنم که سلبریتی ها در جوانی بمیرند.

I think a lot of them,

من فکر می‌کنم بسیاری از آنها،

normally they fade away and then eventually you hear of them again, but normally after they've died.

معمولاً محو می‌شوند و در نهایت دوباره از آنها می‌شنوید، اما معمولاً پس از مرگ.

So I think fame fades and then the person dies, and then you, then you hear about them again and and everyone goes, oh, I remember him.

بنابراین فکر می‌کنم شهرت از بین می‌رود و آن شخص می‌میرد، و بعد تو، دوباره در مورد آنها می‌شنوی و همه می‌روند، آه، من او را به یاد می‌آورم.

I remember that that woman. Yeah. She used to be in that TV show.

من آن زن را به یاد دارم. آره او قبلا در آن برنامه تلویزیونی بود.

So I think fame is a strange thing.

بنابراین به نظر من شهرت چیز عجیبی است.

We often describe fame as fickle.

ما اغلب شهرت را بی ثبات توصیف می کنیم.

Fickle. So you might be famous today,

بی ثبات. بنابراین ممکن است امروز مشهور شوید،

but suddenly tomorrow, no one cares who you are.

اما ناگهان فردا، کسی اهمیتی نمی دهد که شما کی هستید.

And that in itself is very stressful.

و این به خودی خود بسیار استرس زا است.

For somebody who likes being famous and, I always remember,

برای کسی که دوست دارد مشهور باشد و، همیشه به یاد دارم، می‌دانید

you know, getting an insight into what it was like to be, a famous performer and the stresses that are involved.

، می‌دانید که چگونه بود، یک مجری معروف و استرس‌های مرتبط با آن.

I saw an interview by Shirley Bassey.

من مصاحبه ای از شرلی باسی دیدم.

It was of course, I'm a great fan of it was her birthday last week

البته، من از آن طرفدار بزرگی هستم که هفته گذشته تولد او

with her birthday last week, and it was also Rod Stewart who was 80, I believe.

با تولدش در هفته گذشته بود، و همچنین راد استوارت که 80 ساله بود، معتقدم.

So he's still going despite the excesses of his youth. Yes.

بنابراین او با وجود افراط و تفریط در دوران جوانی خود همچنان ادامه دارد. بله.

So yeah.

پس آره

Yeah.

So yeah, I want you if you've got a talent and you, you start to become famous.

آره

پس آره، من از تو می خواهم که اگر استعدادی داری و خودت، شروع به معروف شدن می کنی.

The pressure is then on you to keep on performing at a higher level.

سپس فشار بر شما وارد می شود که به عملکرد در سطح بالاتر ادامه دهید.

Yeah, well, maintaining that level. Yeah.

بله، خوب، حفظ آن سطح. آره

Otherwise people start to criticise.

در غیر این صورت مردم شروع به انتقاد می کنند.

That must be an incredible stress, on you.

این باید یک استرس باورنکردنی روی شما باشد.

Yes. But. Well, Well, being famous,

بله. اما خوب، خوب، معروف بودن،

they say becoming famous is normally the easy part.

می گویند معروف شدن معمولاً بخش آسانی است.

Staying famous is the hard one.

معروف ماندن سخت است.

Because there are two things that come around.

زیرا دو چیز در اطراف وجود دارد.

If you are famous, there is, of course, your your own talent, your health, your age as you get older.

اگر معروف هستید، البته استعداد خودتان، سلامتی و سن شما با افزایش سن وجود دارد.

So you might fade away as you get older.

بنابراین ممکن است با افزایش سن محو شوید.

Also, there are other people as well who might be coming along, so you might be the greatest entertainer in the world.

همچنین، افراد دیگری نیز وجود دارند که ممکن است همراه شوند، بنابراین شما ممکن است بزرگترین سرگرم کننده در جهان باشید.

But suddenly there is a younger, more attractive entertainer coming along and he is more sexy and more talented than you.

اما ناگهان یک سرگرم کننده جوان تر و جذاب تر از راه می رسد و او جذاب تر و با استعدادتر از شما است.

And then slowly you get pushed out and this new person replaces you.

و سپس به آرامی شما رانده می شوید و این شخص جدید جایگزین شما می شود.

But of course, talent, if you've got real star quality talent, this is something that, famous people often do.

اما البته، استعداد، اگر استعدادهای با کیفیت ستاره واقعی داشته باشید، این چیزی است که افراد مشهور اغلب انجام می دهند.

They often behave very badly, don't they?

آنها اغلب بسیار بد رفتار می کنند، اینطور نیست؟

Or arrogantly, when they become famous because they know that people want them on television?

یا با غرور وقتی معروف می شوند چون می دانند مردم آنها را در تلویزیون می خواهند؟

Yeah.

Want to see them perform so bad behaviours start to come out like you might speak to people in a bad way.

آره

می‌خواهید آن‌ها را ببینید، بنابراین رفتارهای بدی ظاهر می‌شود که ممکن است با مردم بد صحبت کنید.

You might start to have lots of tantrums.

ممکن است شروع به کج خلقی های زیادی کنید.

I'm not going to mention James Corden, but I am going to mention James Corden.

من قرار نیست به جیمز کوردن اشاره کنم، اما قرار است به جیمز کوردن اشاره کنم.

James Corden apparently is one of the worst celebrities for being an absolute.

جیمز کوردن ظاهرا یکی از بدترین سلبریتی ها برای مطلق بودن است.

Now I want to say a really naughty word, but I can't.

حالا می خواهم یک کلمه واقعاً شیطنت آمیز بگویم، اما نمی توانم.

But let's just say he

اما بیایید بگوییم

he is someone who who in public, in a public situation, maybe a restaurant or something like that.

او کسی است که در انظار عمومی، در یک موقعیت عمومی، شاید یک رستوران یا چیزی شبیه به آن.

He is not the most pleasant of people to know because they become arrogant, they become full of their own ego.

دانستن او خوشایندترین مردم نیست زیرا مغرور می شوند، از منیت خود پر می شوند.

So they think the whole world has to move around them because they are so successful and famous.

بنابراین آنها فکر می کنند که تمام دنیا باید در اطراف آنها حرکت کنند زیرا آنها بسیار موفق و مشهور هستند.

Yes. I mean, people with talents or another word to use for a talent is a gift.

بله. منظورم این است که افراد با استعداد یا کلمه دیگری که برای یک استعداد استفاده می شود یک هدیه است.

And I saw this once, mentioned quite recently, actually, in a video I was watching.

و من این را یک بار دیدم که اخیراً به آن اشاره شد، در واقع، در ویدیویی که داشتم تماشا می کردم.

If you have a a gift,

اگر هدیه ای دارید،

then it's been given to you.

به شما داده شده است.

So you've got that gift.

بنابراین شما آن هدیه را دارید.

So you shouldn't become arrogant about it because you've been given it.

بنابراین نباید در مورد آن مغرور شوید زیرا به شما داده شده است.

So you've been lucky to have that. It's not that you've acquired that.

بنابراین شما خوش شانس بوده اید که آن را دارید. این نیست که شما آن را به دست آورده اید.

You've been given that gift. And it's it should be used responsibly.

آن هدیه را به شما داده اند و باید با مسئولیت پذیری از آن استفاده کرد.

Token of of of of, celebrities who, who walk out, you know, in a flounce off and,

نشانه از از، افراد مشهوری که، می دانید، در حال بیرون رفتن، می دانید، در حال فرار و،

out of performances, walk off, they lose their temper.

خارج از اجرا، خارج می شوند، آنها عصبانی می شوند.

I was reading, an interview about Maria Callas. Oh, yes.

داشتم می خواندم، مصاحبه ای درباره ماریا کالاس. اوه، بله. چند

The other day.

روز قبل.

I don't know how I got into that, but I started watching,

نمی‌دانم چگونه وارد این کار شدم، اما شروع کردم به تماشا کردن،

and she was quite famous for sort of losing her temper, having tantrums, walking out of performances.

و او به‌خاطر از دست دادن عصبانیت، عصبانیت‌هایش، بیرون رفتن از اجراها بسیار معروف بود.

And you hear this a lot with performers.

و این را با مجریان زیاد می شنوید.

Pavarotti? I don't know.

پاواروتی؟ من نمی دانم.

I don't think he used to walk out of performances, but he was always used to back out of performances.

فکر نمی‌کنم او از اجراها کناره‌گیری کند، اما همیشه عادت داشت از اجراها کنار بکشد.

Was known for that. But,

برای آن شناخته شده بود. اما،

Maria Callas was famous for throwing tantrums, as was Shirley Bassey.

ماریا کالاس برای پرتاب عصبانیت معروف بود، همانطور که شرلی باسی معروف بود.

Can I just say I.

می توانم فقط بگویم من.

I forgive Maria Callas because.

من ماریا کالاس را می بخشم زیرا.

And there might be lots of people out there who've never seen her perform.

و ممکن است افراد زیادی وجود داشته باشند که هرگز اجرای او را ندیده باشند.

She was a goddess. Yeah. She was.

او یک الهه بود. آره او بود.

I've of performing.

من از اجرا دارم

She was a she wasn't a star.

او یک ستاره نبود

That that that that word is actually demeaning.

این که آن کلمه در واقع تحقیرکننده است.

She was the most talented, one of the most talented human beings.

او با استعدادترین، یکی از با استعدادترین انسان ها بود.

Certainly with her singing the style, the her ability.

مطمئناً با سبک آواز خواندن او، توانایی او.

So, I will actually forgive Maria Callas.

بنابراین، من در واقع ماریا کالاس را می بخشم.

Oh, yes. Well, this is it. If you are that talented,

اوه، بله. خوب، این است. اگر شما آنقدر با استعداد هستید،

then you can probably do anything and get away with it because people will always want to see that talent.

احتمالاً می توانید هر کاری انجام دهید و از آن دور شوید، زیرا مردم همیشه می خواهند آن استعداد را ببینند.

However, she explained in an interview I saw was only two years before she died because she died quite young, didn't she?

با این حال، او در مصاحبه ای که من دیدم توضیح داد که تنها دو سال قبل از مرگش بود، زیرا او کاملاً جوان مرد، اینطور نیست؟

I think it was 77, 78, something like that.

فکر کنم 77، 78 بود، یه همچین چیزی.

She died and, and she was, the interviewer was, was berating her berating.

او مرد و مصاحبه‌کننده هم داشت او را سرزنش می‌کرد.

There's a good word, of, attacking almost, isn't it?

یک کلمه خوب وجود دارد، تقریباً حمله کردن، اینطور نیست؟

Berate. If you berate someone, you're bothering them. Attacking them.

براته. اگر کسی را سرزنش کنید، او را آزار می دهید. به آنها حمله می کند.

For her moments when she, loses a temper and walks out.

برای لحظاتی که او عصبانی می شود و بیرون می رود.

Apparently, she said she often used to do it deliberately.

ظاهراً او گفت که اغلب عمداً این کار را انجام می داد.

Because all the other people around her, the musicians were not matching

چون همه اطرافیانش، نوازندگان

up to her level of performance, and this was a method that she used.

با سطح اجرای او مطابقت نداشتند و این روشی بود که او از آن استفاده می کرد.

So if she threw a tantrum and walked out, it was often because the musicians were being lazy

بنابراین اگر او عصبانی می‌شد و بیرون می‌رفت، اغلب به این دلیل بود که نوازندگان تنبل بودند

and weren't coming up to a level of, of performance that she wanted.

و به سطحی از اجرا که او می‌خواست نمی‌رسیدند.

And, yeah, I used to. I saw this with Shirley Bassey as well.

و، بله، قبلا من این را با شرلی باسی نیز دیدم.

She used to get into these stops because the microphones weren't working properly.

او قبلاً به این ایستگاه ها می رفت زیرا میکروفون ها به درستی کار نمی کردند.

Other people weren't there. So talented. They have to bring everybody up.

افراد دیگر آنجا نبودند. خیلی با استعداد آنها باید همه را بزرگ کنند.

They have to bring their level of performance up to the to their level.

آنها باید سطح عملکرد خود را به سطح خود برسانند.

And sometimes throwing a tantrum is the only way of doing it, apparently.

و ظاهراً گاهی اوقات عصبانیت تنها راه انجام آن است.

Well, yes. I suppose another one that I always think of is Elton John.

خوب، بله. فکر می کنم یکی دیگر که همیشه به آن فکر می کنم التون جان باشد.

He was very well known for for having real, real anger issues with people around him.

او به خاطر داشتن مسائل خشم واقعی و واقعی با اطرافیانش بسیار معروف بود.

And I think at least what I love about certain celebrities is they are they are willing to say

و من فکر می کنم حداقل چیزی که در مورد برخی افراد مشهور دوست دارم این است که آنها حاضرند بگویند

that they are not perfect people, unlike James Corden, who often says, oh, I'm a bit stressed.

که افراد کاملی نیستند، برخلاف جیمز کوردن، که اغلب می گوید، اوه، من کمی استرس دارم.

Oh, I've got all my millions.

اوه، من تمام میلیون هایم را دارم.

I have to count my millions of pounds every day. It's very stressful.

من باید هر روز میلیون ها پوندم را بشمارم. خیلی استرس داره

I want my egg done properly. Send that egg back.

من می خواهم تخم مرغم به درستی انجام شود. آن تخم مرغ را پس بفرست

Apparently, he once had a real tantrum in a restaurant over an egg.

ظاهراً او یک بار در یک رستوران بر سر یک تخم مرغ عصبانی شده بود.

And this is it.

و این است.

You see, this is what happens when you become famous. So I forgive Maria Callas.

می بینید وقتی معروف می شوید این اتفاق می افتد. بنابراین من ماریا کالاس را می بخشم.

I don't forgive James Corden.

من جیمز کوردن را نمی بخشم.

One of one person has talent, the other one

یکی از یک نفر استعداد دارد، دیگری

zero talent.

استعداد صفر.

And that is my take. It's not beauty.

و این برداشت من است. این زیبایی نیست

If you've got something, if you've got this gift, if something's being given to you when you were born, you could say, you know,

اگر چیزی دارید، اگر این هدیه را دارید، اگر در هنگام تولد چیزی به شما داده می شود، می توانید بگویید، می دانید،

a gift from God.

هدیه ای از طرف خدا.

You could say some people might look at it that way, or it's, you've got this genetic ability, you've got your beautiful,

می توانید بگویید که برخی از مردم ممکن است اینطور به قضیه نگاه کنند، یا این که، شما این توانایی ژنتیکی را دارید، زیبا،

good looking or handsome, then, you know, you can understand why people will become, bad.

خوش قیافه یا خوش تیپ خود را دارید، سپس، می دانید، می توانید درک کنید که چرا مردم بد می شوند. می

You know, their behaviour could become quite arrogant because they know they've got something that you want,

دانید، رفتار آنها می تواند بسیار متکبرانه شود، زیرا می دانند که چیزی را دارند که شما می خواهید،

and, and thus they don't have to be quite so nice to you as they otherwise would do.

و بنابراین مجبور نیستند آنقدر که در غیر این صورت انجام می دادند، با شما خوب رفتار کنند.

Yes, but you can almost forgive it.

بله، اما تقریباً می توانید آن را ببخشید.

Live as you say, like Maria Callas, Shirley Bassey, if they've got a great talent, because, I don't know.

همانطور که شما می گویید، مانند ماریا کالاس، شرلی باسی، اگر استعداد بزرگی دارند، زندگی کنید، زیرا، من نمی دانم.

You forgive. You forgive some people everything. Don't you?

تو ببخش شما همه چیز را برای برخی افراد می بخشید. اینطور نیست؟

Even beautiful people get away with one.

حتی افراد زیبا هم با یکی از آنها کنار می آیند.

Well, the phrases, you know, you could get away with murder if you are

خوب، عبارات، می دانید، اگر به اندازه کافی جذاب باشید، می توانید از قتل فرار کنید

attractive enough.

.

And I think that there is some truth to that. Okay.

و من فکر می کنم که حقیقتی در آن وجود دارد. باشه

I'm not sure how true that is.

من مطمئن نیستم که چقدر درست است.

I would, I would leave definitely leave that one there.

من می خواهم، من قطعا آن یکی را آنجا می گذارم.

So as we've seen today, fame is great. It brings lots of things people know who you are.

بنابراین همانطور که امروز دیدیم، شهرت عالی است. چیزهای زیادی را به ارمغان می آورد که مردم می دانند شما کی هستید.

You get recognised in the supermarket and you might if you are lucky, you might make lots of money as well.

شما در سوپرمارکت شناخته می شوید و اگر خوش شانس باشید، ممکن است پول زیادی نیز به دست آورید.

However, fame has its ups and its downs.

با این حال، شهرت دارای فراز و نشیب های خود است.

It can be a good thing, maybe a bad thing.

این می تواند یک چیز خوب باشد، شاید یک چیز بد.

Maybe we'll find out the one day.

شاید روزی بفهمیم

Mr. Duncan, what fame is like, I think, I think, and, well, I don't think I know I'm never going to be famous.

آقای دانکن، شهرت چگونه است، فکر می‌کنم، فکر می‌کنم، و خوب، فکر نمی‌کنم می‌دانم هرگز مشهور نخواهم شد.

I'm never, ever going to be famous for two reasons.

من هرگز به دو دلیل مشهور نمی شوم.

One, I don't think I will, and two, I don't think I want to be because I've had a taste of that.

یکی، فکر نمی‌کنم انجام دهم، و دوم، فکر نمی‌کنم بخواهم باشم، چون طعم آن را چشیده‌ام.

So unless you become famous and then you have wealth so you can protect yourself

بنابراین، مگر اینکه مشهور شوید و سپس ثروت داشته باشید تا بتوانید از خود

from the outside world because there are some there are some crazy people out there,

در برابر دنیای بیرون محافظت کنید، زیرا برخی هستند، افراد دیوانه ای وجود دارند، می

you know, there are some, there are some slight wacko who's out there, you see in the world.

دانید، برخی هستند، برخی از افراد حیله گر خفیف هستند که آنجا هستند. جهان

And that is what I would be afraid of, to be honest.

و راستش من از این می ترسم.

Interesting subject, though, I have to say.

موضوع جالبیه ولی باید بگم

I think, I think that is a subject that you could talk about that subject every week and still and still come up with a different angle.

فکر می‌کنم، فکر می‌کنم این موضوعی است که شما می‌توانید هر هفته درباره آن موضوع صحبت کنید و هنوز هم زاویه‌ای متفاوت داشته باشید.

I should have asked, have we actually got anybody famous?

باید می‌پرسیدم، آیا واقعاً کسی مشهور را داریم؟

What do you know, actually tuning in to this channel. Unlikely.

چه می دانید، در واقع به این کانال متصل می شوید. بعید است.

But you never know if you are famous whatever your particular talent is please let us know.

اما هرگز نمی‌دانید که مشهور هستید یا نه، با هر استعدادی که دارید، لطفاً به ما اطلاع دهید.

Yes.

بله.

Although, although on the live chat anyone could say anything, I suppose

اگرچه، اگرچه در چت زنده هر کسی می تواند هر چیزی بگوید، فکر می کنم

if you could say.

اگر شما می توانید بگویید.

Oh, yes, I'm, I'm Leonardo DiCaprio and I'm just brushing up on my English,

اوه، بله، من لئوناردو دی کاپریو هستم و فقط در حال یادگیری زبان انگلیسی ام هستم،

but I'm busy at the moment making lots and lots of movies and dating girls that are way, way younger than they should be.

اما در حال حاضر مشغول ساختن تعداد زیادی فیلم و قرار ملاقات با دخترانی هستم که بسیار جوان تر از آنچه باید هستند. باشد.

That sort of thing.

این جور چیزها

Anyway, talking of which, talking of people doing things to mislead you, Mr.

به هر حال، صحبت از افرادی که کارهایی برای گمراه کردن شما انجام می دهند، آقای

Steve, because we live in a world, would you say the world we live in, Steve, is fair or unfair?

استیو، چون ما در جهانی زندگی می کنیم، آیا می گویید دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، استیو، منصفانه است یا ناعادلانه؟

I think I think it's yes, I think it depends where you're born and the family you're born into.

فکر می کنم بله، فکر می کنم بستگی به محل تولد شما و خانواده ای دارد که در آن متولد شده اید.

I guess talent is not distributed evenly.

من حدس می‌زنم استعدادها به طور مساوی توزیع نمی‌شوند.

But if you want to think of if you want to achieve something in life, I think, I think

اما اگر می‌خواهید به این فکر کنید که آیا می‌خواهید در زندگی به چیزی برسید، فکر می‌کنم،

then if you apply the right mental attitude, I think you can achieve anything you want to.

اگر نگرش ذهنی درستی را به کار ببرید، فکر می‌کنم می‌توانید به هر چیزی که می‌خواهید برسید.

I do believe that. Okay. I mean,

من این را باور دارم باشه منظورم این است که

some people start off

برخی افراد

in life with an advantage that others don't yet, so.

زندگی را با مزیتی شروع می کنند که دیگران هنوز آن را ندارند، بنابراین. بسه

Enough. Steve. I was looking for a yes or no.

استیو دنبال بله یا نه بودم.

So is life.

زندگی هم همینطور.

Is life genuinely fair or is it unfair?

آیا زندگی واقعاً منصفانه است یا ناعادلانه؟

Would you say?

آیا شما می گویید؟

I think it's fair.

به نظر من عادلانه است.

Yes. Fairly fair. I think life is one of those things that comes along.

بله. نسبتا منصفانه فکر می کنم زندگی یکی از آن چیزهایی است که پیش می آید.

And sometimes nice things happen and sometimes bad things happen.

و گاهی اتفاقات خوب می افتد و گاهی اتفاقات بد.

And the real secret of getting through life is just to keep going and not stop.

و راز واقعی گذراندن زندگی فقط ادامه دادن و توقف نکردن است.

But the reason why I mention that, Steve, is because there is something that kind of happen to people.

اما دلیل اینکه من به آن اشاره می کنم، استیو، این است که چنین چیزی برای مردم اتفاق می افتد.

Something unpleasant,

یک چیز ناخوشایند،

unpleasant things that might happen to people.

چیزهای ناخوشایندی که ممکن است برای مردم اتفاق بیفتد.

Because human beings, even though you are now watching two lovely human beings here on your screen, some people are not very nice.

چون انسان‌ها، با وجود اینکه شما اکنون در حال تماشای دو انسان دوست‌داشتنی اینجا روی صفحه نمایش خود هستید، اما برخی افراد خیلی خوب نیستند.

Some people can try to deceive you.

برخی افراد می توانند سعی کنند شما را فریب دهند.

And today

و امروز

we are going to look at a subject that will finish today's live stream

قصد داریم به موضوعی نگاه کنیم که پخش زنده امروز

and maybe even our careers.

و شاید حتی حرفه ما را به پایان برساند.

Here we go, Steve.

ما به اینجا می رویم، استیو. در

It's on the screen right now.

حال حاضر روی صفحه نمایش است.

The phrase you see on the screen at the moment says beware of the scammer.

عبارتی که در حال حاضر روی صفحه می بینید می گوید مراقب کلاهبردار باشید.

This is something that, that is, being talked about quite a lot at the moment in the news for various reasons.

این چیزی است که در حال حاضر به دلایل مختلف در اخبار بسیار در مورد آن صحبت می شود.

The word scam is an interesting word, and this is one word that you will hear used

کلمه کلاهبرداری کلمه جالبی است، و این کلمه ای است که می شنوید

quite a lot when we are talking about people who are deceived, lived,

زمانی که در مورد افرادی صحبت می کنیم که فریب خورده اند، زندگی می کنند،

tricked or misled into doing something.

فریب می خورند یا برای انجام کاری گمراه می شوند، بسیار استفاده می شود.

So when you think of the word scam, Mr.

بنابراین وقتی به کلمه کلاهبرداری فکر می کنید، آقای

Steve, how would you define that word?

استیو، آن کلمه را چگونه تعریف می کنید؟

Yes. A a process or a business opportunity that is fake.

بله. یک فرآیند یا یک فرصت تجاری که جعلی است.

Somebody is trying to get you to do something, usually to get your money.

کسی سعی می کند شما را مجبور به انجام کاری کند، معمولاً برای به دست آوردن پول شما.

And, they are doing it.

و در حال انجام آن هستند.

They are trying to defraud you out of money.

آنها در تلاش هستند تا شما را بدون پول فریب دهند.

That's the usual reason for a scam, is that says he wants to get some of your money. Yes.

این دلیل معمول کلاهبرداری است، این است که می گوید می خواهد مقداری از پول شما را بگیرد. بله.

And they are, they are using practices that, unsavoury, practices,

و آنها هستند، آنها از شیوه های ناخوشایند، اعمال،

or illegal practices in order to deprive you of that money.

یا اعمال غیرقانونی استفاده می کنند تا شما را از آن پول محروم کنند.

Have you got an actual definition from a dictionary?

آیا از دیکشنری تعریف واقعی دارید؟

I have, I oh, I just wanted to see Mr.

من فقط می خواستم آقای

Steve and listen to Mr. Steve's version because that is it.

استیو را ببینم و نسخه آقای استیو را گوش کنم، زیرا همین است.

You see, what is a scam?

می بینید کلاهبرداری چیست؟

A scam is something designed to mislead you into doing something that you would not normally do.

کلاهبرداری چیزی است که برای گمراه کردن شما در انجام کاری که معمولاً انجام نمی‌دهید طراحی شده است.

So that is it.

پس همین است.

And, a scam is something that a person will do.

و کلاهبرداری کاری است که شخص انجام خواهد داد.

A person will try to mislead you, to get you to do something that you would not normally do.

یک شخص سعی می کند شما را گمراه کند، تا شما را به کاری وادار کند که معمولاً انجام نمی دهید.

And I suppose one of the, one of the main things that we think about when we think about people who might deceive you

و فکر می‌کنم یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که وقتی به افرادی فکر می‌کنیم که ممکن است شما را فریب دهند

or get you to do things that you wouldn't normally do, often are related to two things money and love.

یا مجبور به انجام کارهایی کنند که معمولاً انجام نمی‌دادید، به آن فکر می‌کنیم، اغلب مربوط به دو چیز پول و عشق است.

Believe it or not, they are the two things that people are often using to scam other people.

باور کنید یا نه، آنها دو موردی هستند که مردم اغلب برای کلاهبرداری از دیگران استفاده می کنند.

By the way, the word scam can be used as a noun and also a verb.

به هر حال، کلمه کلاهبرداری را می توان به عنوان اسم و همچنین فعل استفاده کرد.

The thing, the trick, the misleading thing is a scam

چیز، ترفند، چیز گمراه کننده کلاهبرداری است

and also as a verb, you scam someone.

و همچنین به عنوان یک فعل، شما از کسی کلاهبرداری می کنید.

So there are many types of scam can you think of?

بنابراین انواع مختلفی از کلاهبرداری وجود دارد که می توانید فکر کنید؟

One is Christine is mentioned one here a scam to steal your identity?

یکی از کریستین است یکی در اینجا کلاهبرداری برای سرقت هویت شما؟

Good, because the object, the objective behind that of course is to get hold of your money.

خوب است، زیرا هدف، هدف پشت آن، البته به دست آوردن پول شماست.

Because if they steal your identity, they can use that information to log into bank accounts.

زیرا اگر هویت شما را بدزدند، می توانند از آن اطلاعات برای ورود به حساب های بانکی استفاده کنند.

May be savings or whatever.

ممکن است پس انداز یا هر چیز دیگری باشد.

The worst

things is people use your identity then to borrow money from a bank.

بدترین

چیز این است که مردم از هویت شما برای قرض گرفتن از بانک استفاده می کنند.

That happened to me once by something.

این یک بار برای من اتفاق افتاد.

So you might suddenly find on your bank statement that there is something that is being bought and you didn't even buy it.

بنابراین ممکن است ناگهان در صورتحساب بانکی خود متوجه شوید که چیزی در حال خرید است و شما حتی آن را نخریده اید.

Somebody else has stolen your credit card or your debit card number,

شخص دیگری کارت اعتباری یا شماره کارت نقدی شما

and all of the identity connected to it, and they've been using that card to buy things.

و تمام هویت متصل به آن را دزدیده است و از آن کارت برای خرید چیزهایی استفاده کرده است.

And then suddenly, as Steve just said, it happened. It happened to you, didn't it?

و سپس ناگهان، همانطور که استیو گفت، این اتفاق افتاد. برای شما اتفاق افتاده، اینطور نیست؟

Yes, it happened to me. I wouldn't call it a scam. It was just sort of.

بله، برای من اتفاق افتاده است. اسمش را کلاهبرداری نمی گذارم. فقط یه جورایی بود

Somebody stole my my, this was going back about 20 years.

یکی مرا دزدید، این به 20 سال پیش برمی‌گشت.

They stole my 25 years ago.

25 سال پیش مرا دزدیدند.

They stole my from a hotel room. I was on a business trip.

آنها مرا از یک اتاق هتل دزدیدند. من در یک سفر کاری بودم.

Well, and, I had to get changed quickly in between one meeting and another the evening.

خوب، و من مجبور شدم به سرعت در بین یک جلسه تا عصر دیگر تغییر کنم.

And I just took my jacket off and left it in the room.

و من فقط ژاکتم را در آوردم و در اتاق گذاشتم.

Normally, I would always put my sort of bank cards and any documents in a safe.

به طور معمول، من همیشه انواع کارت های بانکی و هر مدرکی را در گاوصندوق قرار می دادم.

If there is a safe in the room.

اگر در اتاق گاوصندوق وجود دارد.

But I didn't on this occasion because I was in a rush, and that one time I didn't,

اما من در این مورد این کار را نکردم زیرا عجله داشتم و آن یک بار این کار را نکردم

and I didn't notice to the next day,

و به روز بعد توجه نکردم،

because they were very carefully somebody had in the hotel had had got

زیرا آنها بسیار با احتیاط بودند که شخصی در هتل به

hold of the keys to the rooms and the the hotel security obviously wasn't very good.

آن دست یافته بود. کلید اتاق ها و امنیت هتل بدیهی است که خیلی خوب نبود.

And, they managed to break into a number of rooms, including mine, steal

و آنها موفق شدند به تعدادی از اتاق ها از جمله اتاق من نفوذ کنند،

a credit card, and also my driver's license, which I used to carry around with me.

یک کارت اعتباری و همچنین گواهینامه رانندگی من را که قبلاً با خود حمل می کردم، سرقت کردند.

No, I don't anymore.

نه، دیگر ندارم.

And, the next morning they.

و صبح روز بعد آنها

I didn't notice to the after I came to pay the hotel that the car was missing.

بعد از اینکه برای پرداخت پول به هتل آمدم متوجه نشدم که ماشین گم شده است.

And by that time they had, they had gone to a bank and, used my, driver's license

و تا آن زمان، آنها به بانک رفته بودند و از گواهینامه رانندگی

and my card as I'd to take out a loan of several thousand pounds.

و کارت من برای گرفتن وام چند هزار پوندی استفاده کردند.

I don't think you can do that anymore.

من فکر نمی کنم شما دیگر بتوانید این کار را انجام دهید.

I think the bank's security is a lot better now.

فکر می کنم امنیت بانک الان خیلی بهتر شده است.

I got all the money back.

من تمام پول را پس گرفتم.

The bank accepted it was their fault.

بانک پذیرفت که تقصیر آنها بوده است.

Yeah, and I got all the money back, but. But, yes, that wasn't really a scam.

بله، و من تمام پول را پس گرفتم، اما. اما، بله، این واقعا یک کلاهبرداری نبود.

Well, they they were scamming the bank. Yeah, well, they, they actually are scamming it.

خوب، آنها از بانک کلاهبرداری می کردند. بله، خوب، آنها در واقع دارند کلاهبرداری می کنند.

So for that you just see you're the conduit.

بنابراین برای آن شما فقط می بینید که شما مجرا هستید.

You're the, the means. Yeah. They were scamming the bank.

شما وسیله ای هستید آره آنها از بانک کلاهبرداری می کردند.

Yeah.

So, so in order to get money from out of the bank by using fake I.D., which happened to be my I.D..

آره

بنابراین، برای اینکه با استفاده از شناسنامه جعلی که اتفاقاً شناسنامه من بود، از بانک پول دریافت کنم.

But bank fraud.

اما کلاهبرداری بانکی.

Bank fraud is a common one.

کلاهبرداری بانکی یک امر رایج است.

Because, as you say, you carry around so much personal information on your mobile phone.

زیرا همانطور که می گویید اطلاعات شخصی زیادی را روی تلفن همراه خود حمل می کنید. امروزه

Smart phones nowadays are also quite vulnerable to that sort of thing as well.

تلفن های هوشمند نیز در برابر چنین چیزهایی کاملاً آسیب پذیر هستند.

So when we talk about scams, Mr.

بنابراین وقتی در مورد کلاهبرداری صحبت می کنیم، آقای

Steve, we often think of this word on the screen now deception.

استیو، ما اغلب به این کلمه روی صفحه فکر می کنیم که اکنون فریب است.

Deception. I like that word. I don't like when it happens,

فریب. من آن کلمه را دوست دارم. وقتی این اتفاق می‌افتد را دوست ندارم،

but deception is to trick

اما فریب این است که

or mislead a person by putting up a false front.

با قرار دادن یک جبهه دروغ، یک فرد را فریب دهید یا گمراه کنید.

Deception.

You are appearing to be something you are not, and deception is probably one of the most common forms of scam,

فریب. به

نظر می رسد که شما چیزی هستید که نیستید، و فریب احتمالاً یکی از رایج ترین اشکال کلاهبرداری است،

because quite often deception will be used against a person.

زیرا اغلب فریب علیه یک فرد مورد استفاده قرار می گیرد.

They will use their own emotions to get that person to do something they would not normally do.

آنها از احساسات خود استفاده می کنند تا آن شخص را به انجام کاری که معمولاً انجام نمی دهند، وادار کنند.

So deception.

پس فریب.

You might appear to be someone you are not.

ممکن است به نظر برسید کسی هستید که نیستید.

You might appear to be a nice person, or a kind person or a lovely person, but all you are doing is trying to get that person

شما ممکن است به نظر یک فرد خوب، یا یک فرد مهربان یا یک فرد دوست داشتنی باشید، اما تمام کاری که انجام می دهید این است که سعی کنید آن شخص را وادار کنید

to to give you things, maybe to give you money or their possessions, or maybe you are trying to get into their will.

چیزهایی به شما بدهد، شاید پول یا دارایی هایش را به شما بدهد، یا شاید شما سعی می کنید وارد اراده آنها شود یه

Something like that.

همچین چیزی

And deception is possibly one of the worst features of human behaviour.

و فریب احتمالاً یکی از بدترین ویژگی های رفتار انسان است.

I think. So here's a word the dress. Thank you. Dress.

من فکر می کنم. بنابراین در اینجا یک کلمه لباس است. متشکرم. لباس پوشیدن.

They con con you? Yes.

آنها شما را فریب می دهند؟ بله.

Is this a word you got coming up with? Shall we mention it?

آیا این کلمه ای است که به ذهن شما خطور کرده است؟ به آن اشاره کنیم؟

You can't mention it because the word con, of course is is short for confidence.

شما نمی توانید آن را ذکر کنید زیرا کلمه con, of course is مخفف اعتماد به نفس است.

So you get a person's confidence, you con that person.

بنابراین شما اعتماد به نفس یک فرد را به دست می آورید، آن شخص را فریب می دهید.

You are using a person's confidence to, to to get things from them.

شما از اعتماد به نفس یک فرد برای به دست آوردن چیزهایی از آنها استفاده می کنید.

A confidence trickster is another one that we sometimes use.

فریبکار اعتماد به نفس یکی دیگر از مواردی است که ما گاهی اوقات از آن استفاده می کنیم.

Or con artist. Con artist? Yeah. Con man.

یا کلاهبردار کلاهبردار؟ آره مرد فریبکار

Yeah.

آره

Somebody who who convinces you that they are legitimate.

کسی که شما را متقاعد می کند که آنها مشروع هستند.

And, they've got your best interests at heart, and then they take you for money or something like that.

و، آنها بهترین منافع شما را در دل دارند، و سپس شما را برای پول یا چیزی شبیه به آن می گیرند.

But, yeah, a con artist or a con person, but we would say con man is what we used to say.

اما، بله، یک کلاهبردار یا یک کلاهبردار، اما ما می گوییم کلاهبردار همان چیزی است که قبلا می گفتیم.

That's it. But yes, somebody who deceives you,

همین است. اما بله، کسی که شما را فریب می دهد،

brings you into their

شما را به

confidence, and then you trust them, and then they're just waiting for that moment that they can.

اعتماد به نفس خود می آورد، و سپس شما به او اعتماد می کنید، و سپس آنها فقط منتظر لحظه ای هستند که می توانند.

Maybe you they need some money or something like that.

شاید شما به مقداری پول یا چیزی شبیه آن نیاز داشته باشید.

I mean, a common one now is I get a lot on my mobile phone.

منظورم این است که یک مورد رایج در حال حاضر این است که من زیاد از تلفن همراهم استفاده می کنم.

Well, we will not be talking about that anymore.

خوب، ما دیگر در مورد آن صحبت نخواهیم کرد.

Okay. We've got to move on because we are running out of time as well. Get rich quick.

باشه ما باید ادامه دهیم زیرا زمان ما نیز در حال اتمام است. سریع پولدار شوید

Mr. Steve, I have a great plan for you.

آقای استیو، من یک برنامه عالی برای شما دارم.

Oh, yes. I've got to tell you about it.

اوه، بله. من باید در مورد آن به شما بگویم.

This this now, this plan will mean that in a year from now, you will be financially secure.

این الان، این طرح به این معنی است که یک سال دیگر از نظر مالی در امنیت خواهید بود.

I guarantee you that you can earn up to $50,000 a month.

من به شما تضمین می کنم که می توانید تا 50000 دلار در ماه درآمد کسب کنید.

Oh, Mr. Duncan, yes, and I know you. So I trust you to. Do you want to know more?

اوه، آقای دانکن، بله، و من شما را می شناسم. پس من به شما اعتماد دارم آیا می خواهید بیشتر بدانید؟

I absolutely, I you know, I'm sick of my job.

من کاملاً، می دانید، من از کارم خسته شده ام.

Too often these these people play on your fears or your insecurities.

اغلب این افراد با ترس یا ناامنی شما بازی می کنند.

So yeah, I Mr.

Duncan, I, you know, I want more money. I'm in debt.

پس بله، من آقای

دانکن، من، می دانید، من پول بیشتری می خواهم. من بدهکارم از

I hate my job.

شغلم متنفرم

I want to be financially free and you've got an ideal proposition.

من می خواهم از نظر مالی آزاد باشم و شما یک پیشنهاد ایده آل دارید.

All of those things are true. But the way that. Yes, it's a great scheme.

همه آن چیزها درست است. اما راه که. بله، این یک طرح عالی است.

Now, all you have to do is sign up and you have to give me.

حالا تنها کاری که باید انجام دهید این است که ثبت نام کنید و باید به من بدهید.

Now there is there is a fee that you have to pay to join this thing.

اکنون هزینه ای وجود دارد که باید برای پیوستن به این چیز پرداخت کنید.

Oh, right.

اوه، درست است.

But it's it's only £1,000, but it's only £1,000.

اما فقط 1000 پوند است، اما فقط 1000 پوند است.

But I guarantee by the end of this year you will be earning $50,000 a month.

اما من تضمین می کنم که تا پایان سال جاری 50000 دلار در ماه درآمد خواهید داشت.

So what's £1,000 for a mr. Duncan? Well, that's that's a registering fee.

پس 1000 پوند برای یک آقای چقدر است؟ دانکن؟ خب، این هزینه ثبت نام است.

I promise that will also allow me to send you some of the information about my, my lovely scheme that I have

من قول می دهم که به من اجازه می دهد تا برخی از اطلاعات مربوط به طرح دوست داشتنی خود را که دارم برای شما ارسال کنم

that will make you really, really rich.

که شما را واقعاً بسیار ثروتمند می کند.

So as you can see from that, I am promising Mr. Steve something that

بنابراین همانطور که از آن می بینید، من به آقای استیو قولی می دهم که

probably is not true or real.

احتمالاً درست یا واقعی نیست.

Get rich quick.

سریع پولدار شوید

There is no such thing

چیزی

as getting rich quick unless you win the lottery.

به نام ثروتمند شدن سریع وجود ندارد مگر اینکه در لاتاری برنده شوید.

Well, well, yes, but then.

خوب، خوب، بله، اما پس از آن.

But then even that, the odds of that are so small. So. Yeah.

اما حتی آن هم، احتمال آن بسیار اندک است. بنابراین. آره

I mean, you have no chance of winning the lottery, but if a person offers you something

منظورم این است که شما هیچ شانسی برای برنده شدن در لاتاری ندارید، اما اگر شخصی چیزی را به شما پیشنهاد دهد

that seems too good to be true,

که برای واقعی بودن خیلی خوب به نظر می رسد،

it is too good to be true.

برای واقعی بودن خیلی خوب است.

It is not real. It is fake.

واقعی نیست. جعلی است.

They are trying to get money from you.

آنها سعی می کنند از شما پول بگیرند.

Get rich quick. No one gets rich quickly.

سریع پولدار شوید هیچ کس به سرعت ثروتمند نمی شود.

Unless, of course, they are lucky enough to to pick the right numbers in the lottery, but otherwise it takes hard work.

البته، مگر اینکه آنها به اندازه کافی خوش شانس باشند که اعداد مناسب را در قرعه کشی انتخاب کنند، اما در غیر این صورت کار سختی می خواهد.

Lots and lots of motivation, lots and lots of blood, sweat and tears as well.

انگیزه زیاد، خون زیاد، عرق و اشک همینطور.

Yes, probably.

We saw a programme the other night about, And in fact I got involved.

بله، احتمالا.

ما برنامه ای را دیشب دیدیم در مورد، و در واقع من درگیر آن شدم.

I won't say what it is. Don't worry, Mr. Duncan.

نمیگم چیه نگران نباش آقای دانکن.

Okay, let's just call it a multi-level marketing. Yeah. It's organisation.

خوب، اجازه دهید آن را یک بازاریابی چند سطحی بنامیم. آره این سازمان است.

It has.

دارد.

It has a very particular shape.

شکل بسیار خاصی دارد.

If you've ever been to Egypt,

اگر تا به حال به مصر رفته باشید،

they have a lot of those things.

آنها چیزهای زیادی دارند.

Then, sometimes referred to as a, as a, a pyramid scheme. Oh, okay.

سپس، گاهی اوقات به عنوان یک، به عنوان یک طرح هرمی نامیده می شود. اوه، باشه

I wasn't going to use the word again where you are recruited by somebody, usually somebody, you know,

نمی‌خواستم دوباره از این کلمه استفاده کنم که شما توسط کسی استخدام می‌شوید، معمولاً کسی، می‌دانید

who says they've got this wonderful business opportunity and, it could be makeup.

که می‌گوید این فرصت تجاری فوق‌العاده را دارد و ممکن است آرایش باشد.

It could be all sorts of different things. It could be health drinks.

این می تواند همه جور چیزهای مختلف باشد. این می تواند نوشیدنی های سالم باشد.

Yes, I mean, seminars, and, the sort of the way it works is that, is that you you are supposed to

بله، منظورم سمینارها است، و روش کار این است که شما قرار است

sell some of this product to your friends.

مقداری از این محصول را به دوستان خود بفروشید.

And then you will also recruit some other friends to do some selling, and then they recruit other people,

و سپس تعدادی از دوستان دیگر را نیز برای انجام برخی فروشها استخدام خواهید کرد، و سپس آنها افراد دیگری را استخدام می کنند،

and then they show you this model whereby suddenly you'll be massively rich in about a year's time.

و سپس این مدل را به شما نشان می دهند که به موجب آن شما در یک سال آینده به طور انبوهی ثروتمند خواهید شد.

Yeah.

آره

So that's it's based on the fact that you're recruiting all these other people to sell products for you.

بنابراین این بر اساس این واقعیت است که شما همه این افراد دیگر را برای فروش محصولات برای شما استخدام می کنید.

Can I just stop you there, Steve? Recess. Because we've got to make sure we're clear on this.

آیا می توانم شما را در آنجا متوقف کنم، استیو؟ استراحت. زیرا ما باید مطمئن شویم که در این مورد شفاف هستیم.

That sort of selling is not a scam.

این نوع فروش کلاهبرداری نیست.

So a scam is so technically I know, I know where you're coming from, but technically, is

بنابراین یک کلاهبرداری از نظر فنی آنقدر است که من می دانم، می دانم که شما از کجا می آیید، اما از نظر فنی،

is not a legal or a scam because most of these companies still exist and they haven't been closed down.

یک کلاهبرداری قانونی یا کلاهبرداری نیست زیرا اکثر این شرکت ها هنوز وجود دارند و تعطیل نشده اند.

But I know it means Steve, it is very easy to get sucked in to these things,

اما من می دانم که این به معنای استیو است، بسیار آسان است که درگیر این چیزها شوید،

especially when the the the promise of fortune is just

به خصوص زمانی که وعده ثروت

out of reach and all you have to do is give some money,

دور از دسترس است و تنها کاری که باید انجام دهید این است که مقداری پول بدهید،

give some of your time, and choose lots and lots of other people to help your business grow.

مقداری از زمان خود را اختصاص دهید، و افراد زیادی را برای کمک به رشد کسب و کار خود انتخاب کنید.

Unfortunately, reality is not quite

متأسفانه واقعیت کاملاً

the same.

یکسان نیست.

Yes, usually you you've got this something and they sort of fish now fishing.

بله، معمولاً شما این چیزی را دارید و آنها اکنون ماهیگیری می کنند.

Somebody put that under earlier, which is quite common on the internet, on emails, fishing at its peak age.

کسی قبلاً آن را زیر عنوان می کند، که در اینترنت، ایمیل ها، ماهیگیری در سن اوج خود بسیار رایج است.

I qiang I think it's spelt different to the, the sort of fishing for actual fish in the sea. Yes.

من فکر می کنم املای آن با نوع ماهیگیری واقعی در دریا متفاوت است. بله.

I've put the word on the screen.

من کلمه را روی صفحه نمایش گذاشته ام.

That's it. Somebody mentioned that earlier. So thanks for that.

همین است. کسی قبلاً به آن اشاره کرد. بنابراین برای آن متشکرم.

Is, is where is where somebody is, is trying to get your identity usually or

است، جایی است که شخصی در آن قرار دارد، معمولاً سعی می‌کند هویت شما را به دست آورد یا

get you to log in to, click on, on a link somewhere, to get your identity.

شما را وادار می‌کند که وارد شوید، روی پیوندی در جایی کلیک کنید تا هویت شما را دریافت کند.

And they usually use sort of urgency or fear as a means of doing it.

و معمولاً از نوعی فوریت یا ترس به عنوان وسیله ای برای انجام آن استفاده می کنند.

For example, I get quite a lot on my phone where they say to me, oh, your delivery by Royal Mail has been delayed.

به عنوان مثال، من خیلی از تلفن خود دریافت می کنم که به من می گویند، اوه، تحویل شما با رویال میل به تاخیر افتاده است.

Royal mail is, is our main postal service here.

پست سلطنتی است، خدمات پستی اصلی ما در اینجا است.

And it's a text that says your your your parcel has been delayed.

و این متنی است که می گوید بسته شما به تاخیر افتاده است.

Please.

لطفا

So please click here to get it re delivered or something like that.

پس لطفا اینجا را کلیک کنید تا دوباره آن را تحویل بگیرید یا چیزی شبیه به آن.

And of course it's a con. Yeah.

و البته این یک کلاهبرداری است. آره

Because well the other, the other of course is, is just somebody promising you something normally large sums of money.

چون خوب دیگری، البته دیگری این است که فقط یک نفر به شما وعده مبالغ زیادی پول می دهد.

Now I, I have my email address and Steve, I can tell you I get around 500

اکنون من، آدرس ایمیل خود و استیو را دارم، می توانم به شما بگویم که هر ماه حدود 500 ایمیل

fake spam junk

ناخواسته هرزنامه جعلی

emails every month in my account, and many of them are lonely widows who have $20 million that they want to give to me.

در حساب خود دریافت می کنم، و بسیاری از آنها بیوه های تنها هستند که 20 میلیون دلار دارند که می خواهند به من بدهند.

For some reason, they've chosen me out of all the people on the planet.

به دلایلی، آنها من را از بین همه مردم روی کره زمین انتخاب کرده اند.

They've decided to to send me all of their lovely, vast, massive fortune.

آنها تصمیم گرفته اند تمام دارایی دوست داشتنی، عظیم و عظیم خود را برای من بفرستند.

And all I have to do is send the cover charge for the transfer.

و تنها کاری که باید انجام دهم این است که هزینه پوشش را برای انتقال ارسال کنم.

So I have to send them some money first so they can send me their millions and millions of dollars to my bank account.

بنابراین باید ابتدا مقداری پول برای آنها بفرستم تا بتوانند میلیون ها و میلیون ها دلار خود را به حساب بانکی من بفرستند.

But the but the sum of money I have to send is normally quite small.

اما مقدار پولی که باید بفرستم معمولاً بسیار ناچیز است.

Maybe £1000 or £2000.

شاید 1000 پوند یا 2000 پوند.

Which which is small.

که کوچک است.

When you compare it to the millions I'm going to receive, the only problem is it's a scam.

وقتی آن را با میلیون‌هایی که قرار است دریافت کنم مقایسه کنید، تنها مشکل این است که کلاهبرداری است.

It isn't. It's a scam.

این نیست. کلاهبرداری است.

It used to be Nigel Aryan princes and Nigerian millionaires who were transferring their money from their funds

این شاهزاده های نایجل آریایی و میلیونرهای نیجریه ای بودند که پول خود را از سرمایه خود منتقل می کردند

and they wanted to to give it to well, I had lots of offers many years ago.

و می خواستند آن را به خوبی بدهند، من سال ها پیش پیشنهادهای زیادی داشتم.

Lots of Nigerian princes and businessmen were all trying to send me millions and millions of dollars.

بسیاری از شاهزادگان و تاجران نیجریه همگی در تلاش بودند تا میلیون ها و میلیون ها دلار برای من بفرستند.

Unfortunately,

متأسفانه،

I never took

من هرگز

up the offer because they were all, unfortunately, scams.

این پیشنهاد را قبول نکردم زیرا همه آنها متأسفانه کلاهبرداری بودند.

And here's another word from Valentin a Ponzi scheme.

و در اینجا یک کلمه دیگر از طرح والنتین یک پونزی است.

Oh, that's a good one.

اوه، این یکی خوب است.

That's a good one.

این یکی خوب است.

Again, it's a it's a kind of scam involving, sort of investments.

باز هم، این یک نوع کلاهبرداری است که شامل نوعی سرمایه گذاری است.

I think that's more sort of involved with investment,

من فکر می‌کنم این بیشتر به سرمایه‌گذاری مربوط می‌شود،

where you give your money to somebody who promises to sort of double it or something by investing it.

جایی که شما پول خود را به کسی می‌دهید که قول می‌دهد با سرمایه‌گذاری آن را دوبرابر کند.

Yeah.

آره

In these, wonderful, companies that they, they, they, they alone know are going to be successful.

در این شرکت‌های فوق‌العاده که آن‌ها، خودشان، خودشان به تنهایی می‌دانند که موفق خواهند شد.

That's it.

And you give them your money and they will promise, you know, in two years to double it by investing it somewhere on the stock market.

همین است.

و شما پول خود را به آنها می دهید و آنها قول می دهند، می دانید، تا دو سال دیگر با سرمایه گذاری در جایی در بورس، آن را دو برابر کنید.

But in reality, they just take your money, and they don't invest it at all, probably.

اما در واقعیت، آنها فقط پول شما را می گیرند و احتمالاً اصلاً آن را سرمایه گذاری نمی کنند.

And they.

و آنها

Yeah.

So that's that's what a Ponzi scheme is.

آره

بنابراین این همان چیزی است که یک طرح پونزی است.

It's more sort of to do with financial, aspects.

این بیشتر به جنبه های مالی مربوط می شود.

And of course, that area, that area is incredibly risky.

و البته، آن منطقه، آن منطقه فوق العاده خطرناک است.

So this is the reason why nowadays, if you are going to trust someone to invest your money,

بنابراین این دلیلی است که امروزه، اگر می‌خواهید به کسی برای سرمایه‌گذاری پولتان اعتماد کنید،

you've got to make sure you can see that person.

باید مطمئن شوید که می‌توانید آن شخص را ببینید.

If you can be local to that person, you know them personally and you're not just doing it through the internet.

اگر می‌توانید برای آن شخص محلی باشید، او را شخصاً می‌شناسید و این کار را فقط از طریق اینترنت انجام نمی‌دهید.

That is the problem nowadays.

مشکل این روزها همین است.

We've we have become so, so used to using the internet for everything.

ما بسیار شده ایم و به استفاده از اینترنت برای همه چیز عادت کرده ایم.

We forget that the person at the other end might not be the person they say they are.

فراموش می‌کنیم که ممکن است فردی که در آن طرف قرار دارد، آن کسی نباشد که می‌گوید.

They could be someone who is trying to trick you into giving them your money.

آنها ممکن است کسی باشند که سعی دارند شما را فریب دهند تا پولتان را به آنها بدهید.

And it does happen quite often.

و اغلب اتفاق می افتد.

The rule of thumb is, isn't it?

قانون سرانگشتی این است، اینطور نیست؟

If it seems too good to be true, it probably is. As I said earlier,

اگر خیلی خوب به نظر می رسد که درست باشد، احتمالاً همینطور است. همانطور که قبلاً گفتم،

and anything that it's offered to you, if it seems great, like if I said to Mr.

و هر چیزی که به شما پیشنهاد می‌شود، اگر عالی به نظر می‌رسد، مثلاً اگر به آقای

Steve, I had an amazing business idea and all he had to do was invest £10,000, I think.

استیو گفتم، من یک ایده تجاری شگفت‌انگیز داشتم و فکر می‌کنم تنها کاری که او انجام می‌داد این بود که 10000 پوند سرمایه‌گذاری می‌کرد.

I think Steve would definitely say, I don't think so.

من فکر می کنم استیو قطعا می گوید، من فکر نمی کنم.

I think you are trying to scam me.

فکر می کنم می خواهی از من کلاهبرداری کنی.

And of course the final one, Mr. Steve, is love.

و البته آخرین مورد، آقای استیو، عشق است.

Oh love.

اوه عشق

I think this is the worst of all the types of scam.

من فکر می کنم این بدترین نوع کلاهبرداری است.

When you use a person's emotions, maybe they are a lonely person, divorced or even widowed.

وقتی از احساسات یک نفر استفاده می کنید، شاید او فردی تنها، مطلقه یا حتی بیوه باشد.

Maybe their husband or wife has died and they've been left some money.

شاید زن یا شوهرشان مرده و مقداری پول برایشان باقی مانده است.

A person who is targeted,

فردی که مورد هدف قرار می گیرد

and the way they use that person's emotions to get everything from them.

و روشی که آنها از احساسات آن شخص برای گرفتن همه چیز از او استفاده می کنند.

I think that is the worst type of scam.

به نظر من این بدترین نوع کلاهبرداری است.

And the other one, of course, is that a lot of these scammers, prey on the elderly.

و البته مورد دیگر این است که بسیاری از این کلاهبرداران، افراد مسن را طعمه می کنند.

They play up, they play on, or they try to take advantage of.

آنها بازی می کنند، آنها بازی می کنند، یا سعی می کنند از آنها استفاده کنند.

I should put that put it that way.

باید اینطوری بگم

Someone's vulnerabilities and, age is a kind of vulnerability.

آسیب‌پذیری‌های فردی و سن، نوعی آسیب‌پذیری است.

And maybe some people I mean my mother was, my mother got caught out by this, but I'm talking about huge sums of money.

و شاید برخی از افرادی که منظورم مادرم بود، مادرم گرفتار این موضوع شده است، اما من در مورد مبالغ هنگفتی صحبت می کنم.

A person that comes into your life and, and you don't have I don't think you have to be old, though.

فردی که وارد زندگی شما می شود و شما ندارید، من فکر نمی کنم که شما پیر باشید.

You might be lonely. You could be in your 40s and lonely, but you have lots of money.

شاید تنها باشی ممکن است در 40 سالگی و تنها باشید، اما پول زیادی دارید.

And then you start looking around, maybe on a dating site, and then you think you found the right person.

و سپس شروع به جستجوی اطراف می کنید، شاید در یک سایت دوستیابی، و سپس فکر می کنید که فرد مناسب را پیدا کرده اید.

And they seem lovely. They seem so charming and witty.

و دوست داشتنی به نظر می رسند. آنها بسیار جذاب و شوخ به نظر می رسند. به

They seem like that could be the one that could be the person you want to spend the rest of your life with.

نظر می رسد که آنها می توانند همان شخصی باشند که می خواهید بقیه عمر خود را با او بگذرانید.

All they need.

تمام چیزی که آنها نیاز دارند.

All you need is is some money

تنها چیزی که نیاز دارید مقداری پول است

and they will slowly, over time, introduce these things into the relationship.

و آنها به مرور زمان این چیزها را وارد رابطه می کنند.

Whatever it is, money will slowly become

هر چه که باشد، پول کم کم به

a big feature of the relationship and they are using your emotional weakness which is looking for someone looking for love.

یکی از ویژگی های بزرگ رابطه تبدیل می شود و از ضعف عاطفی شما استفاده می کنند که به دنبال کسی است که به دنبال عشق است.

You want someone to be near, to trust, to have and to hold.

شما می خواهید کسی نزدیک باشد، به او اعتماد کند، داشته باشد و نگه دارد.

Yes. But certainly as well as that, it's anything that your

بله. اما مطمئناً علاوه بر آن، هر چیزی که

whatever, your vulnerability is, there will be somebody out there will try to exploit it, for their own benefit.

آسیب پذیری شما باشد، کسی وجود خواهد داشت که سعی کند از آن به نفع خود سوء استفاده کند.

And so, quite often my mother used to get lots of phone calls,

و بنابراین، اغلب اوقات مادرم تماس‌های تلفنی زیادی دریافت می‌کرد،

because she was elderly, living on her own, particularly during the pandemic period.

زیرا او مسن بود و به تنهایی زندگی می‌کرد، به‌ویژه در دوره همه‌گیری.

She felt very lonely.

او خیلی احساس تنهایی می کرد.

And many elderly people get these just these phone calls.

و بسیاری از افراد مسن این تماس ها را دریافت می کنند.

And my mother just wanted to talk to somebody, and she would get into conversations with whoever was on there.

و مادرم فقط می خواست با کسی صحبت کند و با هر کسی که آنجا بود وارد گفتگو می شد.

We used to warn, you know, don't if you don't know them, don't have anything to do it.

قبلاً هشدار می دادیم، می دانید، اگر آنها را نمی شناسید، ندهید، کاری ندارید.

But one of them managed to get through and conned my mother into signing up for something.

اما یکی از آنها موفق شد از آنجا عبور کند و مادرم را مجبور کرد تا برای چیزی ثبت نام کند.

I think it was insurance that she didn't need.

من فکر می کنم این بیمه ای بود که او به آن نیاز نداشت.

Wasn't a huge sum of money, but I remember looking through her bank.

پول هنگفتی نبود، اما به یاد دارم که از طریق بانک او نگاه کردم. می‌دانی، هر ماه

I used to go through my mum's bank statements to to help her, you know, every month.

صورت‌های بانکی مادرم را برای کمک به او مرور می‌کردم .

She used to like me to do that.

او دوست داشت من این کار را انجام دهم.

And I noticed one month there was this new payment, £120 a month or something.

و من متوجه شدم که یک ماه این پرداخت جدید وجود دارد، 120 پوند در ماه یا چیزی مشابه.

And I said, what's this, mum? She said, I don't know. Anyway, we looked into it. It turned out

و گفتم مامان این چیه؟ او گفت، من نمی دانم. به هر حال ما بررسی کردیم. معلوم شد

this company, we found the bank and it was a scam.

این شرکت، ما بانک را پیدا کردیم و کلاهبرداری بود.

They were phoning people up and getting them to.

آنها با مردم تماس می گرفتند و آنها را به آنها می رساندند.

They would prey on the elderly people, who were very trusting, maybe and maybe bit lonely and con them into signing up

آنها افراد مسن را شکار می کردند، که بسیار قابل اعتماد بودند، شاید و شاید کمی تنها بودند و آنها را فریب می دادند تا در

to, you know, some kind of fake insurance policy, but it's it's everywhere.

نوعی بیمه نامه جعلی ثبت نام کنند، اما این بیمه نامه در همه جا وجود دارد.

There's always somebody out there trying to scam you, will con you into some.

همیشه کسی وجود دارد که سعی می کند از شما کلاهبرداری کند، شما را در برخی از آنها فریب می دهد.

And and this is one of the most worrying ones is the one

و این یکی از نگران کننده ترین مواردی است

that involved your, your need for another human being to be with you in your life.

که درگیر نیاز شما به انسان دیگری است که در زندگی شما با شما باشد.

I think that of all of all the cons of all the the tricks that a human being can play on another using a person's emotions

من فکر می‌کنم که از تمام معایب تمام حقه‌هایی که یک انسان می‌تواند با استفاده از احساسات یک فرد

or their weakness, a moment of weakness where they might be lonely or they feel vulnerable.

یا ضعف او روی دیگری بازی کند، لحظه‌ای از ضعف است که ممکن است تنها باشد یا احساس آسیب‌پذیری کند.

And that is the moment when people like that will try to get

و آن لحظه ای است که افرادی مانند آن سعی می کنند

what they can from someone else.

آنچه را که می توانند از دیگری دریافت کنند.

I think it is they are the worst of the worst.

من فکر می کنم که آنها بدترین از بدترین ها هستند.

They should be thrown into prison for ever and ever.

آنها باید برای همیشه و همیشه به زندان انداخته شوند.

But quite often they can take the money, Steve, and then vanish.

اما اغلب آنها می توانند پول را بگیرند، استیو، و سپس ناپدید شوند.

And that's the blue. That's the worst part.

و این آبی است. این بدترین قسمت است.

Absolutely disgusting.

کاملا منزجر کننده.

Anyway, we hope, we hope none of you have been scammed, or conned,

به هر حال، امیدواریم، امیدواریم هیچ یک از شما کلاهبرداری نشده باشد، یا مورد کلاهبرداری قرار نگرفته باشید،

I mean, work, we get a lot of training at work to look out for phishing emails.

منظورم این است که کار کنید، ما در محل کار آموزش های زیادی می بینیم تا مراقب ایمیل های فیشینگ باشیم.

They're always putting us on training courses so that we can recognise those.

آنها همیشه ما را در دوره های آموزشی می گذارند تا بتوانیم آنها را تشخیص دهیم.

And there are certain things that you can.

و چیزهای خاصی وجود دارد که می توانید.

I mean, they get cleverer and cleverer at disguising, where they're from.

منظورم این است که آنها در مبدل کردن باهوش‌تر و باهوش‌تر می‌شوند، از کجا آمده‌اند.

But, yeah, they just want you to click on a link which then identifies you and and they can then,

اما، بله، آنها فقط از شما می خواهند که روی پیوندی کلیک کنید که سپس شما را شناسایی می کند و سپس می توانند

get your computer filled with malware.

رایانه شما را با بدافزار پر کنند.

Or get into the company's systems or your own system.

یا وارد سیستم های شرکت یا سیستم خودتان شوید.

It's because of the, the common one we used to get was someone would phone and say they were from Microsoft,

این به این دلیل است که معمولی که قبلاً دریافت می‌کردیم این بود که کسی تلفن می‌کرد و می‌گفت از مایکروسافت هستند،

and they've noticed your computer has a problem, and so they will

و متوجه شده‌اند رایانه شما مشکلی دارد، و بنابراین با

they will talk you into giving them access to your computer so they can remotely use the computer.

شما صحبت می‌کنند تا به آنها اجازه دسترسی به رایانه‌تان را بدهید. آنها می توانند از راه دور از رایانه استفاده کنند.

Now that that one is not so popular anymore, because most people are aware that Microsoft will never, ever phone

اکنون که آن یکی دیگر چندان محبوب نیست، زیرا اکثر مردم می‌دانند که مایکروسافت هرگز و هرگز

you at your house, there is no way that someone at Microsoft is is looking at everyone's computers to make sure they're working.

در خانه شما با شما تماس نخواهد گرفت، هیچ راهی وجود ندارد که یکی از مایکروسافت به رایانه‌های همه نگاه کند تا مطمئن شود که آنها کار می‌کنند.

Okay, so that doesn't exist.

خوب، پس وجود ندارد.

That is 100% a scam is another word, a charlatan.

این 100٪ کلاهبرداری است، کلمه دیگری است، یک شارلاتان.

Oh very. Bots put that on.

اوه خیلی ربات ها آن را قرار می دهند.

Thanks for that.

برای آن متشکرم.

Yes, a charlatan, a person. Hoffman, a person who pretends to be something they are not.

بله، یک شارلاتان، یک شخص. هافمن، فردی که وانمود می کند چیزی است که نیست.

Yes, a con person.

بله کلاهبردار

Nuh And you know, they might be trying to get something from you.

نوه و می دانید، آنها ممکن است سعی کنند چیزی از شما بگیرند.

Con artist. Charlatan.

کلاهبردار شارلاتان.

I think you can use those words interchangeably.

من فکر می کنم شما می توانید این کلمات را به جای هم استفاده کنید.

There are other words I want to use, but I can't use them here on YouTube, unfortunately.

کلمات دیگری وجود دارد که می خواهم استفاده کنم، اما متأسفانه نمی توانم از آنها در اینجا در YouTube استفاده کنم.

It's a shame. Well, I think look, have you noticed what time it is, Steve?

شرم آور است. خوب، فکر می‌کنم نگاه کن، دقت کردی ساعت چند است، استیو؟

I have, and I knew it was getting late because I was feeling hungry and, in need of a cup of tea.

دارم، و می‌دانستم که دیر می‌شود، چون احساس گرسنگی می‌کردم و به یک فنجان چای نیاز داشتم.

Yes. Me too.

بله. منم همینطور

I have to say, I forgot to bring my water with me into the studio, so I didn't have it actually here with me.

باید بگویم، فراموش کردم [ __ ] را با خودم به استودیو بیاورم، بنابراین در واقع آن را اینجا همراه خودم نداشتم.

So I took a big risk today just in case my throat became dry, I think.

بنابراین فکر می‌کنم امروز ریسک بزرگی را انجام دادم تا گلویم خشک شود.

I think the reason is I'm wearing my scarf, you see?

فکر می کنم دلیلش این است که روسری خود را پوشیده ام، می بینید؟

So my throat has stayed nice and warm.

بنابراین گلوی من خوب و گرم مانده است.

But it's been great to be here, Mr. Duncan.

اما حضور در اینجا عالی بود، آقای دانکن.

Yes. I can put down my notebook and go into the kitchen and make you a cup of tea and some of my, hot crust.

بله. می توانم دفترچه ام را زمین بگذارم و به آشپزخانه بروم و برایت یک فنجان چای و مقداری از پوسته داغم درست کنم.

Not hot, crisp and bread. Some of my tea cake. Bread.

داغ، ترد و نان نیست. مقداری از کیک چای من نان.

Oh, sultanas and butter. I'm going to put pure butter on today for you.

آه، سلطان ها و کره. من امروز برای شما کره خالص می گذارم.

I know you're trying to lower your cholesterol. Well, as the doctor said, the doctor did say

من می دانم که شما سعی می کنید کلسترول خود را کاهش دهید. خوب، همانطور که دکتر گفت، دکتر گفت که

you can still have a treat

شما هنوز هم می توانید هر چند وقت یکبار یک درمان داشته باشید،

now and again, so you don't have to completely cut out all of the stuff you enjoy eating.

بنابراین مجبور نیستید همه چیزهایی را که از خوردن آنها لذت می برید کاملاً حذف کنید.

Sometimes you can give yourself a little treat, which is what we will be doing at the moment.

گاهی اوقات می توانید کمی از خودتان لذت ببرید، کاری که ما در حال حاضر انجام خواهیم داد.

I don't feel as though I've paid that much attention to the live chat today.

من احساس نمی کنم که امروز آنقدر به چت زنده توجه کرده ام .

We've been so busy talking about other subjects

ما خیلی مشغول صحبت در مورد موضوعات دیگری بودیم که

I haven't really had time to to mention, all the lovely people that have been on there today.

واقعاً وقت نداشتم به آنها اشاره کنم، همه افراد دوست داشتنی که امروز در آنجا حضور داشتند.

But maybe next time. So I look forward to seeing you all again.

اما شاید دفعه بعد بنابراین من مشتاقانه منتظر دیدار مجدد همه شما هستم.

Next Sunday, Mr.

یکشنبه آینده، آقای

Duncan will be posting new lessons, and he'll be doing his live stream again on Wednesday.

دانکن درس های جدیدی را پست خواهد کرد و او دوباره جریان زنده خود را در روز چهارشنبه انجام خواهد داد.

So tune into that and I'll see you all, a week from now.

پس با آن هماهنگ شوید و یک هفته دیگر همه شما را می بینم.

Thank you, Mr. Steve. There he goes. Give us a lovely smile and a wave.

ممنون آقای استیو. آنجا می رود. لبخندی زیبا و موجی به ما هدیه کن.

There he goes.

آنجا می رود.

That was Mr. Steve.

آن آقای استیو بود.

So now you know who Mr. Steve is. And he will be back with us next Sunday.

بنابراین اکنون می دانید که آقای استیو کیست. و او یکشنبه آینده با ما بازخواهد گشت.

Of course, we will have lots of other things to talk about next Sunday as well.

البته یکشنبه آینده هم خیلی چیزهای دیگر برای گفتن خواهیم داشت.

I hope you've enjoyed the last two hours,

امیدوارم از دو ساعت و

two hours and 30 minutes we've been with you.

دو ساعت و 30 دقیقه گذشته که با شما بودیم لذت برده باشید.

I hope you've enjoyed the show.

امیدوارم از نمایش لذت برده باشید

I will be back with you on Wednesday.

من چهارشنبه با شما برمی گردم.

Wednesday lines and look out for some new lessons as well.

خطوط چهارشنبه و همچنین مراقب درس های جدید باشید.

During the week I will be posting new English lessons as well.

در طول هفته من دروس جدید انگلیسی را نیز ارسال خواهم کرد.

Thank you for your company. See you later.

ممنون از همراهی شما بعدا میبینمت

You can watch this live stream again with lovely captions in your own language.

می‌توانید دوباره این پخش زنده را با زیرنویس‌های دوست‌داشتنی به زبان خودتان تماشا کنید.

Later on, and I will see you on Wednesday live from 2 p.m.

بعداً، و من شما را چهارشنبه به صورت زنده از ساعت 14 می بینم. به

UK time. And of course,

وقت انگلستان و البته،

until then, you know what's coming next.

تا آن زمان، شما می دانید که در آینده چه چیزی در راه است.

You do

شما

take care of yourselves, enjoy the rest of your day.

مواظب خودتان باشید، از بقیه روزتان لذت ببرید.

Take care of yourself and each other.

مراقب خودت و همدیگه باش.

A big hello to you wherever you are and of course...

یک سلام بزرگ به شما در هر کجا که هستید و البته...

ta ta for now.

تا تا فعلا.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.