English Addict ep- 326 - Sunday - 🔴LIVE stream / 'Frankly My dear' / Join the LIVE Chat and Learn

We have a dull day today.

امروز روز کسل کننده ای داریم

Not much light around, unfortunately.

نور زیادی در اطراف نیست، متاسفانه.

But I will be shining some light into your life in the studio today.

اما امروز در استودیو نوری به زندگی شما می تابانم.

Here we go. We are back together again.

در اینجا ما می رویم. ما دوباره با هم برگشتیم.

You know what this is?

میدونی این چیه؟

It is English addict.

معتاد انگلیسی است.

Coming to you live and direct from the birthplace of the English language.

به صورت زنده و مستقیم از زادگاه زبان انگلیسی نزد شما می آید.

You know where it is?

میدونی کجاست؟

I know where it is. We all know where it is.

می دانم کجاست. همه ما می دانیم کجاست.

Of course it is. England.

البته که هست. انگلستان

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

He is back. Yes.

او برگشته است. بله

Mr. Steve will be joining us as well.

آقای استیو نیز به ما خواهد پیوست.

Here we are.

اینجا هستیم.

We are here.

ما اینجا هستیم.

We are here.

My goodness.

ما اینجا هستیم.

خدای من

I'm so glad to be here with you today.

من خیلی خوشحالم که امروز اینجا با شما هستم.

I can't begin to tell you how excited I feel. Hi, everybody. This is Mr.

من نمی توانم شروع کنم به شما بگویم که چقدر هیجان زده هستم. سلام به همه این آقای

Duncan in England. How are you today?

دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم اینطور باشد.

Are you happy?

آیا شما خوشحال هستید؟

Do you have one of these on your face today? I hope you do. If you don't.

آیا امروز یکی از اینها را روی صورت خود دارید؟ امیدوارم انجام بدی اگر این کار را نکنید.

Do not worry, because I will try to put one of these on your face today.

نگران نباشید، زیرا امروز سعی می کنم یکی از این موارد را روی صورت شما قرار دهم.

It is English addict. For those who don't know what this is.

معتاد انگلیسی است. برای کسانی که نمی دانند این چیست.

Is, You may regret clicking on this.

آیا، ممکن است از کلیک کردن روی این پشیمان شوید.

Then again, you might not.

سپس دوباره، شما ممکن است.

Who knows?

چه کسی می داند؟

My name is Duncan.

اسم من دانکن است.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am an English addict.

شاید بگویید من یک معتاد انگلیسی هستم.

I am crazy about English.

من دیوانه انگلیسی هستم.

I love English very much. You might say that I am one of those over there.

من انگلیسی را خیلی دوست دارم. شاید بگویید من یکی از کسانی هستم که آنجا هستند.

An English addict.

یک معتاد انگلیسی

And I have a feeling you might be one of those as well.

و من احساس می کنم ممکن است شما نیز یکی از این افراد باشید.

I am of course excited today because we just have ten days.

من البته امروز هیجان زده هستم زیرا فقط ده روز فرصت داریم.

Only ten days to go until Christmas Day arrives.

فقط ده روز تا فرا رسیدن روز کریسمس باقی مانده است.

Are you excited?

آیا شما هیجان زده هستید؟

I know not everyone celebrates Christmas.

می دانم که همه کریسمس را جشن نمی گیرند.

I have to say this every time because someone always writes to me

من باید این را هر بار بگویم زیرا همیشه یک نفر

every year to tell me that not everyone celebrates Christmas.

هر سال برای من نامه می نویسد تا به من بگوید که همه کریسمس را جشن نمی گیرند.

And I have to say, I, I know that I do understand that. However,

و باید بگویم، من، می دانم که این را درک می کنم. با این حال،

what I love about any,

چیزی که من در مورد هر جشنواره ای دوست دارم

any festival is the celebration, the fun, the joy, the excitement, the happiness

، جشن، سرگرمی، شادی، هیجان، شادی است

that all of these festivals bring as people come together and they spend time with each other, they have fun.

که همه این جشنواره ها با دور هم جمع شدن مردم و گذراندن وقت با یکدیگر و سرگرمی به ارمغان می آورد.

They celebrate.

جشن می گیرند.

Maybe they will present gifts to each other, which of course, for most people is the best part of any festival.

شاید آنها هدایایی را به یکدیگر تقدیم کنند که البته برای اکثر مردم بهترین بخش هر جشنواره است.

When you think about it, it is definitely the best part of any festival.

وقتی به آن فکر می کنید، قطعا بهترین بخش هر جشنواره ای است.

It is getting those gifts.

گرفتن آن هدایا است.

Some people say it is not the most important part.

بعضی ها می گویند مهم ترین قسمت نیست.

It is by the way, it is the most important part.

اتفاقاً مهمترین بخش است.

Besides that there is also the food.

علاوه بر آن غذا نیز وجود دارد.

Let us not forget the lovely food and

بگذارید غذاهای دوست داشتنی را فراموش نکنیم و

as a special treat this year, because Christmas Day is on Wednesday,

به عنوان یک غذای خاص امسال، چون روز کریسمس چهارشنبه است،

we will be with you live on Christmas Day.

در روز کریسمس به صورت زنده با شما خواهیم بود.

Can you believe it? It is true.

باورت میشه؟ درست است.

We will be with you on Christmas Day.

در روز کریسمس با شما خواهیم بود.

I don't know how long for, but we will be joining you on Christmas Day.

نمی دانم تا چه زمانی، اما ما در روز کریسمس به شما خواهیم پیوست.

Myself and also the other person as well.

خودم و همچنین شخص مقابل.

I suppose I should mention him because he is part of this

فکر می کنم باید به او اشاره کنم زیرا او بخشی از این

thing. Mr. Steve will be with us today.

چیز است. آقای استیو امروز با ما خواهد بود.

He is back after his very busy schedule, performing

او پس از برنامه بسیار شلوغ خود بازگشته است و

in lots of different Christmas shows, singing in his best voice.

در بسیاری از برنامه های کریسمس مختلف اجرا می کند و با بهترین صدای خود آواز می خواند.

Of course we have Mr.

البته

Steve with us later on at around about 2:30, so look out for that.

بعداً حدود ساعت 2:30 آقای استیو را با خود داریم، پس مراقب آن باشید.

Lots of things to talk about today.

امروز چیزهای زیادی برای صحبت کردن.

We are talking about quite a few things today we are talking about

ما در مورد چیزهای زیادی صحبت می کنیم امروز در مورد

things that remind you or make you feel

چیزهایی صحبت می کنیم که به شما یادآوری می کنند یا احساس می کنید

like Christmas is coming.

که کریسمس در راه است.

There is one particular thing that I want to talk about with Steve today.

یک چیز خاص وجود دارد که می خواهم امروز با استیو در مورد آن صحبت کنم.

One thing that when I was growing up, it was always the most exciting thing

یک چیز که وقتی بزرگ شدم، همیشه هیجان انگیزترین چیز

as Christmas approaches.

با نزدیک شدن به کریسمس بود.

So as it came nearer and nearer, there was always one particular thing that I was looking forward to doing, and I'm sure Mr.

بنابراین با نزدیک‌تر شدن و نزدیک‌تر شدن، همیشه یک کار خاص وجود داشت که من مشتاقانه منتظر انجامش بودم، و مطمئن هستم که آقای

Steve will have something to say about that as well.

استیو نیز در مورد آن چیزی برای گفتن خواهد داشت.

It is an unusual thing, something that you might not even consider, but it could also be something that you have done as well.

این یک چیز غیرعادی است، چیزی که ممکن است حتی در نظر نگیرید، اما می تواند کاری باشد که شما نیز انجام داده اید.

All of that, and also talking of strange things.

همه اینها و همچنین صحبت از چیزهای عجیب و غریب.

We are talking about odd jobs.

ما در مورد مشاغل عجیب و غریب صحبت می کنیم.

The word odd is often used to mean unusual,

کلمه عجیب و غریب اغلب به معنای غیرعادی،

something strange, something weird, something unusual,

چیز عجیب و غریب، چیز عجیب و غریب، چیزی غیرعادی،

something maybe that you don't normally do, or something you don't normally see.

چیزی که ممکن است به طور معمول انجام نمی دهید یا چیزی که معمولاً نمی بینید استفاده می شود.

Something is odd.

یه چیزی عجیبه

Maybe two things that don't go together.

شاید دو چیز که به هم نمی رسند.

Odd. You might have odd socks.

عجیب و غریب ممکن است جوراب های عجیب و غریب داشته باشید.

Perhaps you are wearing a pair of socks that do not match.

شاید شما یک جفت جوراب پوشیده اید که با هم هماهنگ نیستند.

We can say that they are odd socks.

می توان گفت که آنها جوراب های عجیب و غریب هستند.

They do not go together.

با هم نمی روند.

So we are looking at odd jobs, unusual casual jobs that you've done in the past.

بنابراین ما به دنبال مشاغل عجیب و غریب هستیم، مشاغل غیر معمولی که شما در گذشته انجام داده اید.

I have done many jobs in my life, especially as a teenager, as a young person, because sometimes you had to find a job,

من کارهای زیادی را در زندگی ام انجام داده ام، به خصوص در دوران نوجوانی، به عنوان یک جوان، زیرا گاهی باید شغلی پیدا می کردی،

sometimes you had to do some part time job or something to earn a little bit of cash.

گاهی اوقات مجبور بودی یک کار پاره وقت یا کاری انجام بدهی تا کمی پول نقد به دست بیاوری.

We all have to do it.

همه ما باید آن را انجام دهیم.

So I have done some very unusual jobs in my life, especially in my younger years.

بنابراین من کارهای بسیار غیرمعمولی را در زندگی ام انجام داده ام، به خصوص در سال های جوانی.

I will tell you all about that later on as well.

همه چیز را بعداً به شما خواهم گفت.

What else are we talking about today?

امروز در مورد چه چیز دیگری صحبت می کنیم؟

Movies.

فیلم ها

We love. Movies, especially at this time of year.

ما دوست داریم. فیلم ها، به خصوص در این زمان از سال.

Lots of people want to go to the cinema.

خیلی ها دوست دارند به سینما بروند.

Or maybe your favourite film is on TV during the Christmas period.

یا شاید فیلم مورد علاقه شما در طول دوره کریسمس در تلویزیون باشد.

Or perhaps you want to stream one of your favourite movies.

یا شاید می خواهید یکی از فیلم های مورد علاقه خود را استریم کنید.

It can be a Christmas movie or any movie.

این می تواند یک فیلم کریسمس یا هر فیلم دیگری باشد.

Today we are looking at quotes from movies, famous quotes,

امروز به نقل قول هایی از فیلم ها، نقل قول های معروف،

famous things that have been said in movies.

چیزهای معروفی که در فیلم ها گفته شده است نگاه می کنیم

I'm sure you can think of quite a few.

. مطمئنم می توانید به چند مورد فکر کنید.

We will be talking about that later on as well.

بعداً در مورد آن نیز صحبت خواهیم کرد.

As you know, I live in England.

همانطور که می دانید من در انگلستان زندگی می کنم.

An unusual place, to be honest with you.

یک مکان غیر معمول، صادقانه با شما.

If you've never lived in England, I can tell you now we have some very unusual traditions and customs.

اگر هرگز در انگلستان زندگی نکرده اید، اکنون می توانم به شما بگویم که ما سنت ها و آداب و رسوم بسیار غیرمعمولی داریم.

Is one of them

یکی از آنها

is the knighthood.

شوالیه است.

Have you ever heard of a knighthood?

آیا تا به حال نام شوالیه را شنیده اید؟

Knighthood? Knighthood?

شوالیه؟ شوالیه؟

It is a type of award that is bestowed upon someone normally for their services to charity,

این یک نوع جایزه است که معمولاً به کسی به خاطر خدماتش در امور خیریه،

or maybe something they've been doing for many years, and they have devoted a lot of time to that particular thing.

یا شاید کاری که سال‌ها انجام می‌دهند، اعطا می‌شود و زمان زیادی را به آن کار خاص اختصاص داده است.

So quite often this is an award that is given around this time of year, just before the new year arrives.

بنابراین اغلب این جایزه ای است که در این زمان از سال، درست قبل از رسیدن سال جدید، اهدا می شود.

Normally it is well, in the past it was the Queen.

به طور معمول خوب است، در گذشته ملکه بود.

Of course, she has gone.

البته او رفته است.

Now we have King Charles.

حالا ما شاه چارلز را داریم.

So normally you will be presented to the King, and he will tap your shoulders with a sword.

بنابراین به طور معمول شما به پادشاه معرفی می شوید و او با شمشیر به شانه های شما ضربه می زند.

I know it sounds so strange.

میدونم خیلی عجیب به نظر میاد

I know what you're thinking.

میدونم به چی فکر میکنی

So that particular ceremony is called a knighthood.

بنابراین آن مراسم خاص شوالیه نامیده می شود.

And then after that you will be known as Sir.

و بعد از آن به عنوان آقا شناخته می شوید.

That will be the prefix before your name.

این پیشوند قبل از نام شما خواهد بود.

I think if it is, if it is a lady, I think it is a damehood, a damehood.

من فکر می کنم اگر باشد، اگر خانم باشد، فکر کنم یک دانایی است، یک دانایی است.

They become a dame. Isn't that lovely?

آنها یک بانو می شوند. دوست داشتنی نیست؟

I know what you're thinking, Mr. Duncan.

می دانم به چه فکر می کنی، آقای دانکن.

Do you think maybe one day you will receive a knighthood from the King of England?

آیا فکر می کنید شاید روزی از پادشاه انگلستان نشان شوالیه دریافت کنید؟

Do you think it will ever happen?

آیا فکر می کنید هیچ وقت این اتفاق می افتد؟

In my honest opinion, I don't think it ever will.

به نظر صادقانه من، فکر نمی‌کنم هرگز چنین شود.

And I don't think I would accept it. To be honest.

و فکر نمیکنم قبولش کنم صادقانه بگویم.

Sometimes we do things because we love doing it.

گاهی اوقات ما کارهایی را انجام می دهیم زیرا عاشق انجام آن هستیم.

We don't expect awards.

ما انتظار جایزه نداریم

We don't expect special Sarum Honours.

ما انتظار افتخارات ساروم خاصی را نداریم.

We do it just because we enjoy doing that particular thing.

ما این کار را فقط به این دلیل انجام می دهیم که از انجام آن کار خاص لذت می بریم.

Talking of people who deserve awards,

صحبت از افرادی که شایسته جوایز هستند،

here is the live chat.

در اینجا چت زنده است.

The live chat is up and running.

چت زنده در حال اجراست.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

I wonder who was first today.

من تعجب می کنم که امروز اولین بود.

I haven't even looked

من حتی نگاه نکردم

and I do know who it will be.

و می دانم کی خواهد بود.

I already know who it is, even though I haven't even looked.

من از قبل می دانم که او کیست، حتی اگر حتی نگاه نکرده ام.

Let's have a look. Yes, of course.

بیایید نگاهی بیندازیم. بله، البته.

Vytas...

ویتاس...

Congratulations.

مبارکت باشه.

You are first on today's live chat.

شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Again. What is your secret?

دوباره راز شما چیست؟

Also we have Beatrice. Hello, Beatrice.

همچنین ما بئاتریس را داریم. سلام بئاتریس

Also, the genic. Hello to you as well.

همچنین، ژنیک. سلام به شما هم.

Where are you watching at the moment?

در حال حاضر کجا را تماشا می کنید؟

We also have. Oh, here he is.

ما هم داریم. اوه، او اینجاست.

Can I say a big hello?

آیا می توانم یک سلام بزرگ بگویم؟

And also a big thank you for your lovely Christmas gift.

و همچنین یک تشکر بزرگ برای هدیه کریسمس دوست داشتنی شما.

Of course, we are talking about Louis Mendez

البته، ما در مورد لوئیس مندز صحبت می کنیم

is here today.

که امروز اینجاست.

Hello, Louis.

سلام لویی

Nice to see you back.

از بازگشت شما خوشحالم

And once again, thank you very much for your lovely Christmas gift.

و یک بار دیگر، از هدیه زیبای کریسمس شما بسیار سپاسگزارم.

Very kind of you.

خیلی لطف کردی

Thank you very much.

خیلی ممنون.

I appreciate your donation.

من از کمک شما قدردانی می کنم.

It will help my work continue, hopefully for another year.

این کمک خواهد کرد که کار من ادامه یابد، امیدوارم برای یک سال دیگر.

I will try my best to be with you during 2025.

تمام تلاشم را می کنم که در سال 2025 با شما باشم.

We will see what fate has in store.

خواهیم دید که سرنوشت چه چیزی در انتظار شماست.

Hello! Also to

سلام! همچنین به

echo Katarina et Katarina.

تکرار Katarina et Katarina.

Hello to you.

Thank you for joining me today.

سلام بر شما

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

Very nice to see you here. Most at Ung is here as well.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم. بیشتر در Ung نیز اینجاست.

Thank you very much.

خیلی ممنون.

Paolo is here as well.

پائولو هم اینجاست.

It's so nice to see you today.

خیلی خوشحالم که امروز شما را می بینم.

Thank you. Nuri is here. Hello to my very best teacher.

متشکرم. نوری اینجاست سلام به بهترین استادم

Thank you. Nuri.

متشکرم. نوری.

That's very kind of you to say that Bosnia is here.

این خیلی لطف شماست که می گویید بوسنی اینجاست.

Bosnia? And Naveen, who is watching in

بوسنی؟ و ناوین که در

India.

هند تماشا می کند.

Hello, India.

سلام، هند.

Nice to see you here as well today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Inaki Zeekr

ایناکی زکر

and Nicholas. Hello, Nicholas.

و نیکلاس. سلام، نیکلاس.

Thank you for joining me.

از اینکه به من ملحق شدید متشکرم

Wow. So many people are joining in on the live chat.

عجب بسیاری از مردم در حال پیوستن به چت زنده هستند.

I will try to say hello to as many people as possible during today's live stream.

سعی می کنم در جریان پخش زنده امروز تا حد امکان به افراد زیادی سلام کنم.

Oh, we also have Pedro Belmont

اوه، ما همچنین داریم پدرو بلمونت

is here today, Music and Poets channel.

امروز اینجاست، کانال موسیقی و شاعران.

Hello Mr.

سلام آقای

Duncan, I am from Myanmar and I want to practice my listening skills.

دانکن من اهل میانمار هستم و میخواهم مهارت شنیداری خود را تمرین کنم.

So I am here.

پس من اینجا هستم.

You have come to the best place to improve your English.

شما به بهترین مکان برای بهبود زبان انگلیسی خود آمده اید.

The best place on YouTube.

بهترین مکان در یوتیوب.

This also happens to be the best kept secret on YouTube.

این نیز بهترین راز در یوتیوب است.

Thank you for joining me.

از اینکه به من ملحق شدید متشکرم

Don't forget to subscribe!

فراموش نکنید که مشترک شوید!

And also

و همچنین

put those notifications on as well.

آن اعلان ها را نیز قرار دهید.

So you will be told when I am around.

بنابراین زمانی که من در اطراف هستم به شما گفته می شود.

I will be back with you on Wednesday.

من چهارشنبه پیش شما خواهم بود.

And as I mentioned earlier, I am also with you on Christmas Day.

و همانطور که قبلاً اشاره کردم، در روز کریسمس نیز با شما هستم.

Don't forget to join me.

فراموش نکنید که به من بپیوندید.

Whatever you are doing, whether you are celebrating Christmas or not, you are welcome to join on Christmas Day,

هر کاری که انجام می دهید، چه در حال جشن گرفتن کریسمس باشید و چه نه، می توانید در روز کریسمس

which is ten days from now, ten days before Christmas arrives is not amazing, I have to say.

که ده روز دیگر است، بپیوندید، باید بگویم ده روز مانده به فرا رسیدن کریسمس شگفت انگیز نیست.

I am rather excited to be honest with you.

من نسبتاً هیجان زده هستم که با شما صادق باشم.

Can you tell that I'm excited?

می توانید بگویید که من هیجان زده هستم؟

You know I love English phrases.

می دانید که من عاشق عبارات انگلیسی هستم.

I love English words.

من عاشق کلمات انگلیسی هستم.

I love all sorts of things connected to the English language.

من عاشق همه چیزهایی هستم که به زبان انگلیسی مرتبط هستند.

They can be phrases. They can be words. They can be idioms.

آنها می توانند عبارت باشند. آنها می توانند کلمات باشند. آنها می توانند اصطلاحات باشند.

Here is an interesting phrase that we often use in English

در اینجا یک عبارت جالب است که ما اغلب در زبان انگلیسی

when we are talking about the result of a contest, a competition, or race.

زمانی که در مورد نتیجه یک مسابقه، یک مسابقه یا مسابقه صحبت می کنیم، استفاده می کنیم.

So quite often we will use this particular phrase.

بنابراین اغلب ما از این عبارت خاص استفاده می کنیم.

The phrase is

عبارت

pipped to the post to be pipped to the post.

pipped to the post تا pipped to the post باشد.

If you are pipped to the post, it means to be beaten

اگر به این پست پیپ شده اید، به این معنی است که

by a small degree or a mount in a race or contest.

در یک مسابقه یا مسابقه با درجه کمی شکست خورده اید یا صعود می کنید.

One person was slightly ahead of you.

یک نفر کمی جلوتر از شما بود.

You might be put to the post.

ممکن است در پست قرار بگیرید.

That means you didn't win, but you very nearly did.

این بدان معناست که شما برنده نشدید، اما تقریباً برنده شدید.

You were so close to winning, but there was one person in front of you.

تو خیلی به برنده شدن نزدیک بودی، اما یک نفر جلوی تو بود.

This you, pipped to the post to be beaten by a small degree or a mount in a race.

این شما، به پستی کوبیده شده اید تا در یک مسابقه با یک درجه کوچک شکست بخورید.

You were pipped at the post in a contest.

شما در یک مسابقه در پست مورد نظر قرار گرفتید.

You might be picked at the post by someone to be beaten.

ممکن است توسط کسی در پست انتخاب شوید تا مورد ضرب و شتم قرار بگیرید.

Another person has won.

یک نفر دیگر برنده شده است.

Perhaps in a contest you scored 90 points,

شاید در یک مسابقه شما 90 امتیاز کسب کرده باشید،

but maybe another person scored 91 points.

اما شاید فرد دیگری 91 امتیاز کسب کرده باشد.

That means they are the winner.

یعنی آنها برنده هستند.

You were pipped to the post.

شما به این پست سرخورده شدید

You almost won.

تقریبا برنده شدی

You almost came first.

تقریبا اول شدی

But unfortunately you were pipped at the post.

اما متأسفانه از این پست ناراحت شدید.

One person came in front of you.

یک نفر جلوی شما آمد.

We are talking about some unusual things today.

امروز در مورد چیزهای غیرعادی صحبت می کنیم.

When Mr. Steve arrives, he will be with us and around about seven minutes from now.

وقتی آقای استیو بیاید، حدود هفت دقیقه دیگر با ما خواهد بود.

Are you excited to find out what Steve has been doing?

آیا شما هیجان زده هستید که بدانید استیو چه کار کرده است؟

Also, we will be looking at unusual jobs, odd jobs, strange things.

همچنین، ما به دنبال مشاغل غیر معمول، مشاغل عجیب و غریب، چیزهای عجیب و غریب خواهیم بود.

And another thing we are looking at today is a tradition that we have here in the UK,

و نکته دیگری که امروز به آن نگاه می کنیم، سنتی است که اینجا در بریتانیا داریم،

something that is performed at this time of year, a type of show

چیزی که در این زمان از سال اجرا می شود، نوعی نمایش

that is often performed, formed in a theatre or maybe in schools.

که اغلب اجرا می شود، در یک تئاتر یا شاید در مدارس شکل می گیرد.

A type of show that is often performed around this time of year.

نوعی نمایش که اغلب در این زمان از سال اجرا می شود.

Please, please stay tuned for that.

لطفا، لطفا برای آن با ما همراه باشید.

Palmira.

پالمیرا.

Apparently the phrase of the year in the Oxford Dictionary.

ظاهراً عبارت سال در فرهنگ لغت آکسفورد است.

I did hear about this.

من در مورد این شنیدم

So normally at this time of year, normally the Oxford English Dictionary will normally give

بنابراین معمولاً در این زمان از سال، معمولاً فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد به طور معمول

the most used or the most popular phrase of the year.

پرکاربردترین یا محبوب ترین عبارت سال را ارائه می دهد.

And apparently this year.

و ظاهرا امسال

The the most popular phrase is brain rot.

محبوب ترین عبارت پوسیدگی مغز است.

Brain rot?

پوسیدگی مغز؟

Yes, I think that is a good phrase.

بله، به نظر من جمله خوبی است.

Quite often, a person who is wasting time doing something that serves no purpose.

اغلب اوقات، فردی که وقت خود را برای انجام کاری که هیچ هدفی ندارد تلف می کند.

Or maybe they are doing something that has no real.

یا شاید آنها در حال انجام کاری هستند که واقعی نیست.

Reason for existing.

دلیل وجود

Normally on the internet.

به طور معمول در اینترنت.

Maybe you are spending hours and hours looking at the internet.

شاید ساعت ها و ساعت ها به اینترنت نگاه می کنید.

Maybe you are spending a lot of time on the internet looking at

شاید شما زمان زیادی را در اینترنت صرف تماشای آن می کنید

rubbish.

زباله

That does not go.

که نمی رود.

I know what you're thinking.

میدونم به چی فکر میکنی

I know what you said. Then.

میدونم چی گفتی سپس.

You think I can't hear you, but I can.

تو فکر می کنی نمی توانم صدایت را بشنوم، اما می توانم.

I heard you say that.

شنیدم که اینو گفتی

Does that include you, Mr. Duncan?

آیا این شامل شما می شود، آقای دانکن؟

I will try not to be offended by that comment.

سعی می کنم از این کامنت ناراحت نشوم.

I'm sure you were joking. I really do.

مطمئنم شوخی کردی من واقعا دارم.

Brain rot.

پوسیدگی مغز

I think we all suffer from brain rot from time to time.

من فکر می کنم همه ما هر از گاهی دچار پوسیدگی مغزی می شویم.

Especially when we have nothing to do.

مخصوصا وقتی کاری نداریم.

And let's face it, the internet is a very good diversion

و اجازه دهید با آن روبرو شویم، اینترنت یک انحراف بسیار خوب است

when you have nothing to do.

زمانی که شما کاری برای انجام دادن ندارید.

You can always go on the internet.

همیشه می توانید به اینترنت بروید.

You can look at funny pictures.

می توانید به تصاویر خنده دار نگاه کنید.

You can look at videos of animals.

می توانید به ویدیوهای حیوانات نگاه کنید.

You can look at this animal

اکنون می توانید این حیوان را

now on your screen in his little cage,

در قفس کوچکش روی صفحه نمایش خود نگاه کنید،

wishing he was somewhere else.

آرزو می کنید که ای کاش جای دیگری بود.

Dear, Mr. Steve is on his way.

عزیز، آقای استیو در راه است.

Oh my goodness. I can't believe Steve will be with us soon.

وای خدای من. من نمی توانم باور کنم که استیو به زودی با ما خواهد بود.

The reason why I'm excited, of course, is because Steve has not been here for a while.

البته دلیل هیجان من این است که استیو مدتی است اینجا نبوده است.

Because he's been busy with his Christmas shows.

زیرا او مشغول نمایش های کریسمس خود بوده است.

He normally has a lot to do at this time of year.

او معمولاً در این زمان از سال کارهای زیادی برای انجام دادن دارد.

Of course.

Steve was busy this morning in the kitchen, although he was trying to make some bread.

البته.

استیو امروز صبح در آشپزخانه مشغول بود، اگرچه سعی می کرد مقداری نان درست کند.

However, he was not very successful.

با این حال، او چندان موفق نبود.

Let's just say sometimes when you try to do something.

بیایید بگوییم گاهی اوقات وقتی می خواهید کاری را انجام دهید.

Sometimes it doesn't turn out very good or very well.

گاهی اوقات خیلی خوب یا خیلی خوب از آب در نمی آید.

Here is a good example of that.

در اینجا یک مثال خوب از آن وجود دارد.

This is Mr.

این نان آقای

Steve's bread that he made this morning.

استیو است که امروز صبح درست کرده است.

Something went wrong with Mr. Steve's bread.

مشکلی در نان آقای استیو رخ داد.

I don't know what happened, but something dreadful happened to Mr.

من نمی دانم چه اتفاقی افتاده است، اما یک اتفاق وحشتناک برای

Steve's bread inside or in the middle?

نان آقای استیو در داخل یا وسط افتاده است؟

All of the air escaped.

تمام هوا فرار کرد.

And now it looks like a rather sad loaf.

و حالا مثل یک نان غمگین به نظر می رسد.

So I'm not sure what happened here.

بنابراین مطمئن نیستم اینجا چه اتفاقی افتاده است.

I'm almost certain Mr.

من تقریباً مطمئن هستم که آقای

Steve will explain what happened to his poor loaf of bread today.

استیو توضیح خواهد داد که امروز برای نان بیچاره اش چه اتفاقی افتاده است.

It did not turn out very well, unfortunately.

متاسفانه خیلی خوب نشد.

I have no idea what happened.

من نمی دانم چه اتفاقی افتاده است.

What did you do, Mr.

جناب استیو با این نان چه کردی

Steve, to this bread, to make it look so sad and miserable.

که اینقدر غمگین و بدبخت به نظر برسد.

We will find out all of that in a few moments time, because we are going to take a break.

ما در چند لحظه دیگر متوجه همه این موارد خواهیم شد، زیرا قرار است استراحت کنیم.

As Mr.

همانطور که آقای

Steve comes into the studio, he will sit down in his lovely festive corner.

استیو وارد استودیو می شود، در گوشه جشن دوست داشتنی خود می نشیند.

Because have you noticed the studio is looking rather nice at the moment because Christmas is on the way

زیرا متوجه شده اید که استودیو در حال حاضر نسبتاً زیبا به نظر می رسد زیرا کریسمس در راه است

and I thought I would try to bring a little bit of the Christmas spirit

و من فکر کردم سعی می کنم کمی از روح کریسمس را

into your life as well.

نیز وارد زندگی شما کنم.

Stay tuned.

با ما همراه باشید.

Mr. Steve is on his way.

آقای استیو در راه است.

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

Hello.

سلام.

Hi there.

سلام.

It's nice to have you here on this Sunday afternoon.

خوشحالم که بعد از ظهر امروز یکشنبه اینجا هستم.

We are having a lovely time here because I am excited.

ما در اینجا اوقات خوبی را سپری می کنیم زیرا من هیجان زده هستم.

And I have a feeling that my next guest here on the show is also very, very excited.

و من احساس می کنم که مهمان بعدی من در این برنامه نیز بسیار بسیار هیجان زده است.

You know who I'm talking about?

میدونی در مورد کی حرف میزنم؟

I know who I'm talking about.

من می دانم در مورد چه کسی صحبت می کنم.

He is back. Ladies and gentlemen, boys and girls.

او برگشته است. خانم ها و آقایان، پسران و دختران.

Here he comes.

اینجا او می آید.

It is Mr. Steve.

این آقای استیو است.

I'm so excited.

من خیلی هیجان زده هستم.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

I'm hyperventilating.

من هیپر تهویه میکنم

There is a word for you straightaway.

بلافاصله یک کلمه برای شما وجود دارد.

Hyperventilate, and you breathe too much and you get light-headed.

هیپرونتیلاسیون کنید، بیش از حد نفس می‌کشید و سبک‌سر می‌شوید.

I'm excited to be here.

من برای حضور در اینجا هیجان زده هستم.

I hope you are, too.

امیدوارم شما هم باشید

Here we are once again on a Sunday with you to teach some English and hopefully make you feel happy.

در اینجا ما یک بار دیگر در یک یکشنبه با شما هستیم تا انگلیسی را آموزش دهیم و امیدوارم احساس خوشحالی در شما ایجاد کنیم.

And I'm very pleased to be here, Mr. Duncan.

و من خیلی خوشحالم که اینجا هستم، آقای دانکن.

The other thing we should mention is your lovely Christmas corner.

نکته دیگری که باید به آن اشاره کنیم گوشه کریسمس دوست داشتنی شماست.

Look at that.

به آن نگاه کنید.

Everything is looking really festive for Mr.

همه چیز برای آقای استیو واقعاً جشن به نظر می رسد

Steve because it's only ten days before Christmas.

زیرا فقط ده روز مانده به کریسمس.

But have you done all your Christmas shopping on Amazon?

اما آیا تمام خریدهای کریسمس خود را در آمازون انجام داده اید؟

Apparently the three days behind deliveries. Really?

ظاهرا سه روز عقب مانده از تحویل. واقعا؟

All you husbands.

همه شما شوهران

All you husbands out there watching last minute shopping.

همه شما شوهرانی که در حال تماشای خرید لحظه آخری هستید.

We all know what as husbands are like for last minute shopping.

همه ما می دانیم که شوهران برای خرید لحظه آخری چگونه هستند.

If you're thinking of it get it ordered quickly.

اگر به آن فکر می کنید سریع آن را سفارش دهید.

Otherwise your wives are going to be a bit upset that you haven't ordered a Christmas present in time.

در غیر این صورت همسران شما از اینکه به موقع هدیه کریسمس سفارش نداده اید کمی ناراحت خواهند شد.

They might.

آنها ممکن است.

They might be a little bit angry because they were expecting a Christmas gift and they didn't get one.

آنها ممکن است کمی عصبانی باشند زیرا منتظر یک هدیه کریسمس بودند و آن را دریافت نکردند.

I'm just going to adjust Mr.

من فقط می خواهم آقای

Steve a little bit.

استیو را کمی تنظیم کنم.

I'm going to I'm going to try and put you up slightly higher, because it does look as if you are

من می روم سعی می کنم شما را کمی بالاتر ببرم، زیرا به نظر می رسد که

sinking into your chair.

روی صندلی خود فرو رفته اید.

Here we go. That's better.

در اینجا ما می رویم. این بهتر است.

That's better. Are you okay?

این بهتر است. حالت خوبه؟

I hope that did not shock you too much, Mr. Steve.

امیدوارم که خیلی شما را شوکه نکرده باشد، آقای استیو.

I've got vertigo, Mr. Duncan. Now I'm too high up.

من سرگیجه دارم آقای دانکن. حالا من خیلی بالا هستم.

It didn't make you dizzy, did it? Yes, apparently I read.

باعث سرگیجه نشد، نه؟ بله ظاهرا خوندم

I think that's in America, where, Amazon is behind because probably most people or a lot of people certainly order presents online.

من فکر می‌کنم در آمریکاست، جایی که آمازون از آن عقب است، زیرا احتمالاً اکثر مردم یا بسیاری از مردم قطعاً هدایایی را به صورت آنلاین سفارش می‌دهند.

I tried I, I had to get a present for Mr. Duncan.

من سعی کردم، باید برای آقای دانکن هدیه می گرفتم.

Don't say anything.

هیچی نگو

And the other day, I thought, I know I won't go to Amazon.

و روز دیگر، فکر کردم، می دانم که به آمازون نخواهم رفت.

I will actually go to a shop.

من در واقع به یک مغازه می روم.

They still there? They still exist.

آنها هنوز آنجا هستند؟ آنها هنوز وجود دارند.

There are shops out there, Mr.

مغازه‌هایی وجود دارد، آقای

Duncan, where you can drive to them, park and then walk in,

دانکن، که می‌توانید با ماشین به آنها بروید، پارک کنید و سپس وارد شوید،

and there's all these things on display, and there's people behind counters.

و همه این چیزها به نمایش گذاشته شده است، و مردم پشت پیشخوان‌ها هستند.

They still exist. Anyway, the experience was horrific.

آنها هنوز وجود دارند. به هر حال تجربه وحشتناکی بود.

There was loud music playing, people pushing and shoving.

صدای بلند موسیقی پخش می‌شد، مردم هل می‌دادند و هل می‌دادند.

And I just thought, sorry, this is not a nice experience.

و من فقط فکر کردم، متاسفم، این تجربه خوبی نیست.

I've never liked shopping anyway, so I just came home and looked for what I wanted.

به هر حال من هرگز خرید را دوست نداشتم، بنابراین فقط به خانه آمدم و به دنبال آنچه می خواستم گشتم.

And it's such a waste.

و این چنین اتلاف است.

You use up so much time shopping.

شما زمان زیادی را صرف خرید می کنید.

So I just came home, went on to Amazon, found what I wanted for Mr. Duncan, ordered it.

بنابراین من فقط به خانه آمدم، به آمازون رفتم، آنچه را که برای آقای دانکن می خواستم پیدا کردم، آن را سفارش دادم.

It arrived two days later. I mean it, there's no stress to that. I'm sorry.

دو روز بعد رسید. منظورم این است، هیچ استرسی برای آن وجود ندارد. متاسفم

Local shops, but, you've got to make the shopping experience a bit better than what I experienced.

مغازه های محلی، اما، شما باید تجربه خرید را کمی بهتر از آنچه من تجربه کردم ایجاد کنید.

Otherwise, I'm just not going in.

در غیر این صورت، من فقط وارد نمی شوم.

I think it is.

فکر می کنم که باشد.

I've never liked shopping anyway, so it's not surprising I find ordering online so fantastic.

به هر حال من هرگز خرید را دوست نداشتم، بنابراین جای تعجب نیست که سفارش آنلاین را بسیار خارق العاده می دانم.

It is something that I think more and more people are doing.

این کاری است که من فکر می کنم افراد بیشتری انجام می دهند.

They are not going into the shops, they are not driving into town, they are simply going on the internet.

آنها به مغازه ها نمی روند، آنها در شهر رانندگی نمی کنند، آنها به سادگی وارد اینترنت می شوند.

However, as you just said, Steve, there might be something that you can't find on the internet.

با این حال، همانطور که گفتید، استیو، ممکن است چیزی وجود داشته باشد که نتوانید آن را در اینترنت پیدا کنید.

Well, well, but but that might just be available in the shops.

خوب، خوب، اما ممکن است فقط در مغازه ها موجود باشد.

But I agree with you, Steve. Going into the shops normal.

اما من با شما موافقم، استیو. رفتن به مغازه ها عادی است.

Normally at normal times of the year is bad enough, but this time of the year a lot of people do leave their Christmas shopping

به طور معمول در زمان های عادی سال به اندازه کافی بد است، اما در این زمان از سال بسیاری از مردم خرید کریسمس خود را

until the last minute.

تا آخرین لحظه ترک می کنند.

They do it late and of course lots of people then are rushing around and of course they will become rather irate and angry, perhaps.

آنها این کار را دیر انجام می دهند و البته بسیاری از مردم پس از آن با عجله می روند و البته ممکن است نسبتاً عصبانی و عصبانی شوند.

And let's face it, we have had in the past before internet shopping, some of you watching.

و اجازه دهید با آن روبرو شویم، ما در گذشته قبل از خرید اینترنتی، برخی از شما تماشا کرده ایم.

Can't believe maybe that there was a time when you couldn't just order things online.

نمی توانم باور کنم شاید زمانی وجود داشت که نمی توانستید فقط به صورت آنلاین سفارش دهید.

Just as there was a time before mobile phones, you know, internet shopping,

همانطور که یک زمانی قبل از خرید تلفن همراه بود، می دانید، خرید اینترنتی،

then you really become prominent in the last, maybe ten, 15 years, maybe, I would say been around for a while.

آن وقت واقعاً در این، شاید ده، 15 سال گذشته، شاید، می توانم بگویم برای مدتی در اطراف بوده اید، برجسته شده اید.

But I think it all started in the early 2000. Definitely.

اما من فکر می کنم همه چیز از اوایل سال 2000 شروع شد. قطعا.

But it's over recent years, it's gone up a lot.

اما در طول سال های اخیر، بسیار بالا رفته است.

We used to have to go to the shops for everything, for my mother, for families, and it was always

ما قبلاً مجبور بودیم برای همه چیز به مغازه برویم، برای مادرم، برای خانواده، و همیشه آن را

I never found, I always found it a very stressful experience having to put on such a wasteful tot of time.

پیدا نمی‌کردم، همیشه آن را تجربه‌ای بسیار استرس‌زا می‌دانستم که وقت بگذارم چنین اتلاف‌کننده است.

Having to

مجبور به

park, having to go into the shops, have to pay to park and then you then you can't find what you want.

پارک کردن، مجبور شدن به رفتن به مغازه ها، باید پولی برای پارک کردن بپردازید و بعد نمی توانید چیزی را که می خواهید پیدا کنید.

They're out of stock of something, haven't got the size you want.

موجودی آنها تمام شده است، اندازه شما را ندارند.

So you come back frustrated.

پس ناامید برمیگردی

Oh, I do remember doing this.

آه، یادم می آید این کار را انجام دادم.

I remember I there is one particular thing that I remember that we did that might be

یادم می‌آید یک کار خاص وجود دارد که به یاد دارم که ما انجام دادیم که ممکن است

the craziest thing we've ever done is that is when you were trying to get something for your sister. Yes.

احمقانه‌ترین کاری باشد که تا به حال انجام داده‌ایم این است که شما سعی می‌کردید چیزی برای خواهرتان بگیرید. بله

This is going back to the 1990s.

این به دهه 1990 برمی گردد.

So this does predate the internet being around for buying all of your stuff.

بنابراین قبل از اینکه اینترنت برای خرید همه چیزهای شما وجود داشته باشد.

So we were driving around trying to find one particular thing, and we were driving all over the place

بنابراین ما در حال رانندگی برای یافتن یک چیز خاص بودیم، و ما در همه جا رانندگی می کردیم و

trying to find this one gift for your sister. And we were unsuccessful.

سعی می کردیم این هدیه را برای خواهر شما پیدا کنیم. و ما ناموفق بودیم.

But we did spend a lot of time

اما ما زمان زیادی را صرف کردیم

and you were getting more and more irate because of course, lots of other people were doing the same thing.

و شما بیشتر و بیشتر عصبانی می‌شوید، زیرا مطمئناً بسیاری از افراد دیگر همین کار را می‌کنند.

It's madness, isn't it? Madness at this time of the year.

این دیوانگی است، اینطور نیست؟ جنون در این موقع از سال.

You want, you know, that a particular, family member or a friend wants a particular gift.

می‌دانید، می‌خواهید که یکی از اعضای خانواده یا یک دوست، یک هدیه خاص بخواهد.

And in this case, my sister wanted this particular.

و در این مورد، خواهر من این خاص را می خواست.

Anyway, we're not going to get into details. I'm not going to get into it.

به هر حال ما وارد جزئیات نمی شویم. من قصد ندارم وارد آن شوم.

But the time that I spent driving to all these different shops to try and find that particular item.

اما زمانی را که صرف رانندگی به این همه مغازه های مختلف کردم تا آن کالای خاص را پیدا کنم.

Yeah. Must have been a

آره حتما

half a day.

نصف روز بوده

It was the stress. The stress because of all the traffic and all that.

استرس بود استرس به خاطر این همه ترافیک و اینها.

You know, at the end of the day, I say that phrase ultimately, does it really matter?

می دانید، در پایان روز، من این عبارت را در نهایت می گویم، آیا واقعاً مهم است؟

You know, if you don't get that exact gift for that person, I think, I think Christmas causes a lot of stress.

می دانید، اگر دقیقاً آن هدیه را برای آن شخص دریافت نکنید، فکر می کنم، فکر می کنم کریسمس استرس زیادی ایجاد می کند.

And you do hear a lot of people say this.

و شما می شنوید که بسیاری از مردم این را می گویند.

One of the most common things said by people at this time of year is that

یکی از متداول ترین چیزهایی که مردم در این زمان از سال می گویند این است که

what is the point?

نکته چیست؟

What is the point?

نکته چیست؟

And and yet we all still do it.

و با این حال همه ما هنوز این کار را انجام می دهیم.

Because there is one thing.

زیرا یک چیز وجود دارد.

There is one lovely thing about Christmas that we all love.

یک چیز دوست داشتنی در مورد کریسمس وجود دارد که همه ما آن را دوست داریم.

And that's the fact we can we can just stay at home, do nothing, eat as much food as we want,

و این واقعیتی است که ما می‌توانیم فقط در خانه بمانیم، هیچ کاری نکنیم، هر چقدر که می‌خواهیم غذا بخوریم،

have a good time with our friends and relatives. Maybe.

با دوستان و اقواممان خوش بگذرانیم. شاید.

Some people do

say that the worst part of Christmas is having your relatives

برخی از مردم می

گویند که بدترین بخش کریسمس این است که اقوام خود را

nearby, because quite often you want to stay as far away from them as possible.

در نزدیکی خود داشته باشید، زیرا اغلب اوقات می خواهید تا حد امکان از آنها دور بمانید.

So it is a kind of I don't know, it's a bittersweet sort of time of year because we want to do it,

بنابراین، نمی‌دانم، زمان تلخ و شیرینی از سال است، زیرا ما می‌خواهیم آن را انجام دهیم،

but then it is so stressful preparing for it that we don't actually want to do it.

اما آماده شدن برای آن آنقدر استرس‌زا است که در واقع نمی‌خواهیم آن را انجام دهیم.

Very weird.

خیلی عجیبه

So Beatrice says, and a lot of people, do do this.

بنابراین بئاتریس می گوید، و بسیاری از مردم، این کار را انجام دهند.

They will if they're well organised, like Beatrice obviously is.

آنها اگر سازماندهی خوبی داشته باشند، مثل بئاتریس که آشکارا این کار را انجام می دهند.

Then they buy their Christmas presents well before the Christmas rush period.

سپس آنها هدایای کریسمس خود را قبل از دوره عجله کریسمس می خرند.

So at the beginning of December, or some people do it in November, even if you've got we know somebody that works in a shop,

بنابراین در ابتدای دسامبر، یا برخی از مردم این کار را در نوامبر انجام می‌دهند، حتی اگر کسی را می‌شناسیم که در یک مغازه کار می‌کند،

a local shop where we get some of our groceries from, and she has something like 15 grandchildren.

یک مغازه محلی که برخی از مواد غذایی خود را از آنجا تهیه می‌کنیم، و او چیزی حدود 15 نوه دارد.

Well,

خوب،

if you've got that many presents to buy, you're going to have to plan ahead.

اگر هدایای زیادی برای خرید دارید، باید از قبل برنامه ریزی کنید.

Otherwise you're going to disappoint a lot of people.

در غیر این صورت بسیاری از مردم را ناامید خواهید کرد.

So, yes, I know some people that do.

بنابراین، بله، من افرادی را می شناسم که این کار را می کنند.

And I mean, she's I was talking to her yesterday.

و منظورم این است که او دیروز با او صحبت می کردم.

She said that she got all the her presence in the end to it's middle of November.

او گفت که تمام حضور خود را در پایان به اواسط نوامبر به دست آورده است.

She just buys sort of one every now and then

او فقط هر از چند گاهی یکی از آنها را می خرد،

because the stress of having to do that 15 imagine having to buy presents for 15 grandchildren.

زیرا استرس ناشی از انجام این کار 15 تصور می کند که مجبور است برای 15 نوه هدیه بخرد.

I mean, the cost of it for a start.

منظورم هزینه آن برای شروع است.

But yes, it can be stressful at this time of the year.

اما بله، در این زمان از سال می تواند استرس زا باشد.

But, we're trying to avoid all that, but it is worth it to buy a present for Mr.

اما، ما سعی می‌کنیم از همه این‌ها اجتناب کنیم، اما ارزش آن را دارد که برای آقای دانکن هدیه‌ای بخریم

Duncan and watch his face light up when he opens it on Christmas morning.

و وقتی که او در صبح کریسمس آن را باز می‌کند، چهره‌اش روشن می‌شود.

So, you

بنابراین، می

know, it's it's it's always nice to buy presents for children and, you know, in Mr.

دانید، خرید هدیه برای کودکان همیشه خوب است و، می دانید، در

Duncan's case, it definitely is true. Yeah.

مورد آقای دانکن، قطعاً درست است. آره

I have to say, Christmas has always been.

باید بگویم کریسمس همیشه بوده است.

It's always been a magical time of year for me.

همیشه برای من یک فصل جادویی از سال بوده است.

I don't know why. Even though growing up, we didn't always have what we wanted.

نمی دانم چرا. با وجود اینکه بزرگ شدیم، اما همیشه چیزی را که می خواستیم نداشتیم.

But sometimes my parents would surprise me and they would give me something really, really nice, just like Mr.

فرانچسکا می‌گوید، اما گاهی اوقات والدینم مرا غافلگیر می‌کردند و چیزی واقعاً بسیار خوب به من می‌دادند، درست مثل آقای

Steve does, Francesca says.

استیو.

In Italy, we begin buying Christmas presents in the summer.

در ایتالیا، خرید هدایای کریسمس را در تابستان شروع می کنیم.

Well, yes, because then you don't have the stress of it.

خب، بله، چون در این صورت استرس آن را ندارید.

The only danger with that is

تنها خطری که در این مورد وجود دارد این است

and I've been caught out with this before, is that, you end up buying something for somebody too early and then

که من قبلاً با آن گرفتار شده بودم، این است که، شما در نهایت خیلی زود برای کسی چیزی می‌خرید و سپس

you find out they've gone and bought that same thing for themselves all the time.

متوجه می‌شوید که او رفته و همان چیز را همیشه برای خودش خریده است.

Well, they've changed their mind. They don't like it. Then they've changed a bit.

خب نظرشون عوض شده آنها آن را دوست ندارند. سپس آنها کمی تغییر کرده اند.

But I have bought things, for Mr. Duncan before early. And then suddenly Mr.

اما من قبلاً برای آقای دانکن چیزهایی خریده بودم. و ناگهان آقای

Duncan said, oh, look, I've just bought this and I'm thinking, damn, I've already bought that for you for Christmas. Yes.

دانکن گفت، اوه، ببین، من همین الان این را خریدم و دارم فکر می کنم، لعنتی، قبلاً آن را برای کریسمس برای تو خریده ام. بله

The other thing that people do at this time of year, they might have something that was it was given to them

کار دیگری که مردم در این زمان از سال انجام می دهند، ممکن است چیزی داشته باشند که شاید کریسمس گذشته یا اخیراً به آنها داده شده بود

maybe last Christmas or recently, and then they give it to someone else as a gift.

، و سپس آن را به عنوان هدیه به شخص دیگری می دهند.

So you have something that you don't want.

بنابراین شما چیزی دارید که نمی خواهید.

You wrap it up in Christmas paper and you give it to someone, even though that thing is something that you would given.

شما آن را در کاغذ کریسمس می‌پیچید و به کسی می‌دهید، حتی اگر آن چیزی باشد که شما می‌دادید.

The only problem with that is you have to be careful that you don't give that gift back to the person who gave it to you.

تنها مشکل این است که باید مراقب باشید که آن هدیه را به کسی که آن را به شما داده پس ندهید.

Originally a register? Yeah. Are you a register?

در اصل ثبت نام کرده اید؟ آره آیا شما ثبت نام کرده اید؟

Are you guilty of getting a present from somebody that you don't like or you don't want?

آیا در دریافت هدیه از کسی که دوست ندارید یا نمی خواهید مقصر هستید؟

And you think, oh, I can give that to, such and such a for their birthday or somebody else.

و شما فکر می کنید، اوه، من می توانم آن را به فلان و فلان برای تولد آنها یا شخص دیگری بدهم.

So you just say, oh, thank you so much for that beautiful, Christmas gift.

بنابراین شما فقط می گویید، اوه، خیلی ممنون برای آن هدیه زیبای کریسمس.

I mean, wine or alcohol, if you.

منظورم شراب یا الکل است، اگر شما.

I mean, we don't drink much alcohol, but we often get given bottles of wine or something for Christmas, but we never drink it.

منظورم این است که ما زیاد الکل نمی نوشیم، اما اغلب برای کریسمس بطری های شراب یا چیزی به ما می دهند، اما هرگز آن را نمی نوشیم.

No, we always.

نه ما همیشه

If you got to go to a party or I need to give something for a,

اگر قرار است به یک مهمانی بروید یا من باید چیزی برای یک،

a, what is it?

a بدهم، آن چیست؟

When you buy tickets to win prizes?

وقتی برای بردن جوایز بلیط می خرید؟

A raffle, a raffle in, if you if somebody asks you, can you give out a raffle prize?

یک قرعه کشی، یک قرعه کشی، اگر کسی از شما بخواهد، می توانید یک جایزه قرعه کشی بدهید؟

I just, you know, you can take these these gifts you don't want, and and reuse them for that sort of thing.

می‌دانی، می‌توانی این هدایایی را که نمی‌خواهی بگیری و دوباره از آن‌ها برای چنین چیزهایی استفاده کنی.

So I, I'm sort of guilty of it, but especially I think it happens mostly at Christmas

بنابراین، من یک جورهایی مقصر هستم، اما به خصوص فکر می‌کنم که بیشتر در کریسمس اتفاق می‌افتد،

because you have to buy so many gifts and maybe you forget someone.

زیرا باید هدایای زیادی بخرید و شاید کسی را فراموش کنید.

Maybe you have to buy a gift someone. And if you forgot about them.

شاید مجبور باشید برای کسی هدیه بخرید. و اگر آنها را فراموش کردید.

And so you find something, maybe that you were given by another person,

و بنابراین شما چیزی را پیدا می کنید، شاید توسط شخص دیگری به شما داده شده است،

and you wrap that up with paper and give it to them and say, oh, this is just for you.

و آن را با کاغذ می پیچید و به آنها می دهید و می گویید، اوه، این فقط برای شماست.

But it's something that you received as well as a gift.

اما این چیزی است که شما به عنوان یک هدیه دریافت کرده اید.

It can happen quite often.

ممکن است اغلب اتفاق بیفتد.

Re gifting do you're gift do you're gift letters?

دوباره هدیه دادن آیا شما هدیه هستید آیا نامه های هدیه هستید؟

I don't think it's anything you would.

من فکر نمی کنم این چیزی باشد که شما می خواهید.

You know it's not morally wrong.

شما می دانید که از نظر اخلاقی اشتباه نیست.

Can I just tell you Steve I think it's happened to us in the past. Yes.

می توانم فقط به استیو بگویم که فکر می کنم در گذشته برای ما اتفاق افتاده است. بله

I think at least on two occasions.

من فکر می کنم حداقل در دو مورد.

I don't know how we knew there was something that gave it away.

نمی‌دانم چگونه می‌دانستیم چیزی وجود دارد که آن را از بین می‌برد.

Now, I think one of the things we received was something that may have already been opened, maybe a package or a container.

حالا، فکر می‌کنم یکی از چیزهایی که دریافت کردیم، چیزی بود که ممکن است قبلاً باز شده باشد، شاید یک بسته یا یک ظرف.

And then it was wrapped in Christmas paper and we thought maybe that particular thing had been re gifted because they didn't want it.

و سپس در کاغذ کریسمس پیچیده شد و ما فکر کردیم که شاید آن چیز خاص دوباره هدیه داده شده است زیرا آنها آن را نمی خواستند.

Yeah, the packaging looks a bit scruffy.

آره، بسته بندی کمی شلوغ به نظر می رسد.

Maybe there isn't that such a seal on it that that you would identify as something that had been new.

شاید آنقدر مهر و موم روی آن نباشد که شما آن را به عنوان چیزی جدید تشخیص دهید.

It's damaged. It's damaged.

آسیب دیده است. آسیب دیده است.

Can I just say quickly. Hello. There's a couple of new people on here I haven't seen before.

میتونم سریع بگم سلام. چند نفر جدید در اینجا هستند که قبلاً آنها را ندیده بودم.

Please, in Donnell Prasada, learning to speak right and read English.

لطفا، در Donnell Prasada، یاد بگیرید که به درستی صحبت کنید و انگلیسی بخوانید.

The aim is go to a European country and find a job so that I can provide a comfortable life for my parents.

هدف این است که به یک کشور اروپایی بروم و شغلی پیدا کنم تا بتوانم زندگی راحت برای پدر و مادرم فراهم کنم.

For what? What? What a wonderful thing to say. Well, you're in the right place.

برای چی؟ چی؟ چه چیز شگفت انگیزی است. خوب، شما در جای مناسب هستید.

We. Well, Mr.

ما خب، آقای

Duncan's got hundreds, hundreds of videos teaching English, and, it's good that you're here live.

دانکن صدها، صدها ویدیو برای آموزش زبان انگلیسی دارد، و خوب است که شما به صورت زنده اینجا هستید.

Joining us today, to see what we get up to, I'd also like to say hello to,

امروز به ما بپیوندید تا ببینیم چه چیزی در پیش داریم، من همچنین می خواهم به

Tara Campbell from India.

تارا کمپبل از هند سلام کنم.

It was on earlier. I left a message earlier.

قبلا روشن بود من قبلا پیغام گذاشتم

I don't recognise your, name from, previous live streams.

نام شما از پخش زنده قبلی را نمی شناسم.

So welcome to you two. And I hope you're learning something. And it's wonderful to have you here.

پس به شما دو نفر خوش آمدید. و امیدوارم چیزی یاد بگیری و این فوق العاده است که شما اینجا هستید.

And if you're new, I say this every week.

و اگر تازه کار هستید، این را هر هفته می گویم.

If you're new to the channel, please make yourself known.

اگر تازه وارد کانال هستید لطفا خودتان را معرفی کنید.

Or if you watch every week but you don't say anything in the live chat, now's your time.

یا اگر هر هفته تماشا می کنید اما در چت زنده چیزی نمی گویید، اکنون وقت شماست.

Come out into the open.

به فضای باز بیایید

We want to.

ما می خواهیم.

We want to know you.

ما می خواهیم شما را بشناسیم.

We want to answer any questions that you might have. There is no shame.

ما می خواهیم به هر سوالی که ممکن است داشته باشید پاسخ دهیم. هیچ شرمی وجود ندارد.

There is no shame. And admitting that you watch this.

هیچ شرمی وجود ندارد. و اعتراف به اینکه شما این را تماشا می کنید.

There is a Lanka and inner lives in Sri Lanka.

یک لانکا و زندگی درونی در سریلانکا وجود دارد.

I know Sri Lanka. What a beautiful island to live on.

من سریلانکا را می شناسم. چه جزیره زیبایی برای زندگی کردن

And I'd like to say hello.

و من می خواهم سلام کنم.

So thank you to Jemmy from Hong Kong who was, talking about, watching my Christmas song video and earlier,

بنابراین از جیمی از هنگ کنگ تشکر می کنم که در مورد آن صحبت می کرد، ویدیو آهنگ کریسمس من و قبل از آن را تماشا می کرد،

which I did a number of years ago and specifically have yourself a merry Little Christmas, which is one of my favourite songs,

که من چندین سال پیش انجام دادم و به طور خاص برای خود کریسمس کوچک مبارکی داشته باشید، که یکی از آهنگ های مورد علاقه من است،

which I think was originally sung by

که فکر می کنم. در اصل توسط کیست دختری که در جاده آجر زرد بود

Who is the girl that was in Yellow Brick Road?

خوانده شد ؟

Her mother, it was it the Scarecrow? No, but it was.

مادرش، آن مترسک بود؟ نه، اما بود.

Who was, the one Steve at Judy Garland.

کی بود، استیو در جودی گارلند.

Judy Garland, who's sung that in a film. And it's a beautiful song.

جودی گارلند، که آن را در یک فیلم خوانده است. و آهنگ زیبایی است

And, I don't think anyone could sing it as well as she did, but thank you anyway.

و، من فکر نمی کنم کسی بتواند آن را به خوبی او بخواند، اما به هر حال از شما متشکرم.

I've just.

من فقط.

We had a Christmas concert yesterday.

دیروز یک کنسرت کریسمس داشتیم.

I was in two Christmas carol concerts last week.

هفته گذشته در دو کنسرت سرود کریسمس بودم.

I had one yesterday. The final one is on Monday.

من دیروز یکی داشتم آخرین روز دوشنبه است.

I love singing Christmas songs and, you know, I shall be, unhappy or sad when they're finished.

من عاشق خواندن آهنگ های کریسمس هستم و، می دانید، وقتی آنها تمام شوند، ناراضی یا غمگین خواهم بود.

It is interesting how certain songs are played every single year.

جالب است که چگونه هر سال آهنگ های خاصی پخش می شود.

Now, I'm not talking about any other place, but certainly here in the UK there are certain songs

در حال حاضر، من در مورد جای دیگری صحبت نمی کنم، اما مطمئناً اینجا در بریتانیا آهنگ های خاصی وجود دارد

that are played every year, I suppose the one that most people sing to me.

که هر سال پخش می شود، فکر می کنم آهنگی که بیشتر مردم برای من می خوانند.

If you are watching in the UK, you will know exactly what I'm talking about.

اگر در بریتانیا تماشا می کنید، دقیقاً متوجه خواهید شد که من در مورد چه چیزی صحبت می کنم.

There is I wish it could be Christmas every day that is a popular one.

ای کاش هر روز کریسمس محبوب باشد.

And also here it is.

و همچنین اینجاست.

Merry Christmas also played all the time.

کریسمس مبارک نیز همیشه بازی کرد.

If you ever go round a shopping centre or a shopping mall, some people apparently still do it.

اگر روزی به یک مرکز خرید یا یک مرکز خرید بروید، ظاهراً برخی از افراد هنوز این کار را انجام می دهند.

You will hear those songs.

آن آهنگ ها را خواهید شنید.

And of course most people think of Last Christmas.

و البته اکثر مردم به کریسمس گذشته فکر می کنند.

I will try some echo here.

من در اینجا مقداری اکو را امتحان خواهم کرد.

Last Christmas I gave you my heart.

کریسمس گذشته قلبم را به تو دادم.

But the very next

اما دفعه بعد

I gave you the money.

پول را به شما دادم.

That one by George Michael George VI.

آن یکی از جورج مایکل جرج ششم.

Can you believe George Michael passed away on Christmas Day?

باورتان می شود جورج مایکل در روز کریسمس درگذشت؟

Is it? That might be both.

آیا این است؟ این ممکن است هر دو باشد.

Unfortunately, ironic and also sad.

متاسفانه طعنه آمیز و همچنین غم انگیز.

Poignant. Poignant. Poignant.

تکان دهنده. تکان دهنده. تکان دهنده.

Unfortunate because he had one of the biggest selling Christmas songs ever

متأسفانه زیرا او یکی از پرفروش ترین آهنگ های کریسمس تا کنون

about Christmas last Christmas.

در مورد کریسمس کریسمس گذشته را داشت.

And he had his last Christmas on Christmas Day because he passed away.

و او آخرین کریسمس خود را در روز کریسمس داشت زیرا درگذشت.

Can you believe?

باورت میشه؟

I can't believe how unfortunate that actually is. It's very sad.

من نمی توانم باور کنم که واقعا چقدر تاسف بار است. خیلی ناراحت کننده است.

Teru Campbell is here every Sunday, so I apologise if you've if you've made comments before and I've missed them

Teru Campbell هر یکشنبه اینجا است، بنابراین اگر قبلاً نظر داده اید و من آنها را فراموش کرده ام

or not remembered, but there are a lot of people on the live chat and I don't recognise everybody's names.

یا به یاد نیاوردم، عذرخواهی می کنم، اما افراد زیادی در چت زنده هستند و من نام همه را نمی شناسم. .

But don't forget, this is a wonderful community gift that Mr. Duncan has created.

اما فراموش نکنید، این یک هدیه اجتماعی فوق العاده است که آقای دانکن خلق کرده است.

We're all friends here, Steve. Forget Steve, forget my name. Normally

ما همه اینجا با هم دوستیم، استیو. استیو را فراموش کن، نام مرا فراموش کن. معمولاً

that's true, I forget I sometimes I'm very bad with names we've known.

این درست است، فراموش می کنم گاهی اوقات با نام هایی که می شناسیم خیلی بد هستم.

Sometimes I just can't recall things we've noticed.

گاهی اوقات نمی توانم چیزهایی را که متوجه شده ایم به یاد بیاورم.

Yes, maybe.

بله، شاید.

Maybe I need, a drink of water. Yes, I have some.

شاید به یک نوشیدنی آب نیاز دارم. بله، من مقداری دارم.

Have some water, Mr. Steve.

کمی آب بخور، آقای استیو.

Or maybe something stronger, perhaps. By the way, don't forget we are with you on Christmas Day.

یا شاید چیزی قوی تر، شاید. به هر حال، فراموش نکنید که در روز کریسمس با شما هستیم.

We're going to spend some time with you on Christmas Day.

ما در روز کریسمس مدتی را با شما می گذرانیم.

We will be live on Christmas Day, which is almost the opposite of what I was just talking about with George Michael.

ما در روز کریسمس زنده خواهیم بود، که تقریباً برعکس چیزی است که من در مورد آن با جورج مایکل صحبت کردم.

When did we last live on Christmas Day?

آخرین بار چه زمانی در روز کریسمس زندگی کردیم؟

It's been a number of years since Christmas Day fell on a live stream day.

چند سالی است که روز کریسمس به یک روز پخش زنده تبدیل شده است.

Yes, we've we've done we've done Christmas Eve.

بله، ما انجام دادیم، شب کریسمس را انجام دادیم.

We have done Christmas Day in the past.

ما روز کریسمس را در گذشته انجام داده ایم.

We've done Boxing Day, which of course is the day after Christmas.

ما Boxing Day را انجام دادیم که البته روز بعد از کریسمس است.

I think we've also maybe done New Year's Day.

من فکر می کنم ما همچنین شاید روز سال نو را انجام داده ایم.

Definitely. Yes.

قطعا. بله

I think we've done the New Year day as well, which of course on January the 1st, that will also be Wednesday.

فکر می کنم روز سال نو را نیز انجام داده ایم، که البته در اول ژانویه، آن هم چهارشنبه خواهد بود.

So another live stream, we will probably be with you on the first day of 2025.

بنابراین یک پخش زنده دیگر، احتمالاً در اولین روز سال 2025 با شما خواهیم بود.

So if you, not having a good time on Christmas Day, or if you don't celebrate Christmas, then we will be here.

بنابراین اگر در روز کریسمس اوقات خوبی ندارید یا کریسمس را جشن نمی گیرید، ما اینجا خواهیم بود.

So we're catering for

بنابراین ما برای

a wide range of audiences.

طیف وسیعی از مخاطبان پذیرایی می کنیم.

Really, people who don't like Christmas but normally celebrate it

واقعاً، افرادی که کریسمس را دوست ندارند، اما معمولاً آن را جشن می گیرند

or aren't enjoying Christmas Day because maybe they've had an argument with their family,

یا از روز کریسمس لذت نمی برند، زیرا ممکن است با خانواده خود مشاجره داشته باشند،

and they've stayed at home or something like that, or people, of course, many people around the world

و در خانه مانده اند یا چیزی شبیه به آن، یا مردم، البته، بسیاری از مردم در سراسر جهان

don't celebrate Christmas, so we'll be here for you. Yes.

کریسمس را جشن نمی گیرند، بنابراین ما اینجا برای شما خواهیم بود. بله

And, something I said earlier doesn't even matter if you if you follow a certain festival because of your religion.

و، چیزی که قبلاً گفتم حتی مهم نیست که به دلیل مذهب خود از جشنواره خاصی پیروی کنید.

I love any festival, any celebration.

من عاشق هر جشن و جشنی هستم.

Amrit is.

امریت است.

Hey, I have have you been on before? Amrit?

هی، قبلا هم بوده‌ای؟ امریت؟

Now there's a name I remember. I'm going to confess something here, Mr. Duncan.

حالا یه اسمی یادم اومد آقای دانکن اینجا می خواهم چیزی را اعتراف کنم.

Amrit, is, I believe, an Indian name.

امریت، به اعتقاد من، یک نام هندی است.

Certainly an Asian name.

مطمئناً یک نام آسیایی است.

And, I was actually, when I was at college, I had a bit of a a thing for a girl called Amrit.

و، در واقع، زمانی که در کالج بودم، برای دختری به نام آمریت چیز خاصی داشتم.

When you say thing, you mean crush?

وقتی چیزی می گویید، منظورتان خرد کردن است؟

A bit of a crush?

کمی دلگیر؟

Yes, a bit of a love crush.

بله، کمی عاشقانه است.

Oh, on this girl, she was absolutely beautiful, Mr. Steve. Cultures collided.

اوه، روی این دختر، او کاملاً زیبا بود، آقای استیو. فرهنگ ها با هم برخورد کردند.

And, I was too shy to really say anything, so that never amounted to anything.

و، من خیلی خجالتی بودم که واقعاً چیزی بگویم، به طوری که هرگز چیزی به حساب نمی آمد.

But, that name. I haven't seen that name for a long time. But you suddenly ran up.

اما، آن نام. خیلی وقته این اسم رو ندیده بودم اما تو ناگهان دویدی

Reminded me of somebody that I had had a bit of a crush on when I was at college.

من را به یاد کسی انداخت که زمانی که در دانشگاه بودم کمی به او علاقه داشتم.

But never mind. That's a that's a thing.

اما مهم نیست. این یک چیز است.

I doubt that you're the same person I got either.

من شک دارم که شما همان کسی باشید که من داشتم.

Can I say hello to Steve?

آیا می توانم به استیو سلام کنم؟

Go on.

ادامه بده

Can I say hello to Marbella?

آیا می توانم به ماربلا سلام کنم؟

Marbella? I'm glad you said that name. It is my first time to be with you.

ماربلا؟ خوشحالم که این اسم رو گفتی اولین بار است که با شما هستم.

And I really like your stream.

و من واقعاً جریان شما را دوست دارم.

Hello to my bobble. It's nice to have you here with us.

سلام به بوبل من خوشحالم که شما اینجا با ما هستید.

You are welcome, everyone. Everyone is welcome to my lovely little live stream.

خوش آمدید همه همه به پخش زنده کوچک دوست داشتنی من خوش آمدید.

And we're here.

و ما اینجا هستیم.

Oh, no, I would say that's.

اوه، نه، من می گویم این است.

No, I don't know what you were going to say.

نه نمی دونم چی می خواستی بگی

Mr. Steve was in the kitchen this morning, busily making his bread as he.

آقای استیو امروز صبح در آشپزخانه بود و مشغول درست کردن نان خود بود.

You does it the weekend. Unfortunately, today something very weird happened to your bread.

آخر هفته این کار را انجام می دهید. متاسفانه امروز اتفاق خیلی عجیبی برای نان شما افتاد.

It's gone wrong. What happened to your bread, Steve? It's gone.

این اشتباه رفته است. نان تو چه شد استیو؟ رفته است.

It's gone. All sort of.

رفته است. همه نوع.

I don't know, it looks like maybe a football that's had something stuck in it.

نمی دانم، به نظر می رسد شاید فوتبالی که چیزی در آن گیر کرده باشد.

It looks like a deflated football.

به نظر می رسد یک فوتبال خالی از باد است.

What's happened?

Mr. Duncan, is that I was try I bought some new flour, a new type of flour.

چه اتفاقی افتاده؟

آقای دانکن، این است که من سعی کردم مقداری آرد جدید خریدم، یک نوع آرد جدید.

Which was, like a malt malt loaf, flour.

که مانند نان مالت، آرد بود.

Yes.

بله

And, I've noticed before it doesn't seem to work very well when it comes to making bread.

و قبلاً متوجه شده بودم که به نظر می رسد در تهیه نان خیلی خوب کار نمی کند.

So, I shan't be buying that flour again.

بنابراین، من دیگر آن آرد را نمی خرم.

It goes sort of.

یه جورایی میره

It's strange.

عجیب است.

It goes into a sort of a liquid. It goes all weird in the bread machine.

به نوعی مایع می رود. در دستگاه نان کاملاً عجیب است.

You've got to be careful with these bread machines, because not all types of bread suit them are wheat

شما باید مراقب این دستگاه‌های نان‌پزی باشید، زیرا همه انواع نان‌های کت و شلوار آن‌ها گندمی نیستند

rather so normal white, strong white flour or brown flour.

، بلکه آرد سفید معمولی، آرد سفید قوی یا قهوه‌ای هستند.

Wheat is fine.

گندم خوبه

But I bought this particular type called a malt low malt loaf flour.

اما من این نوع خاص را به نام آرد لوف مالت کم مالت خریدم.

And it's got some things, some ingredients in it which do not suit the bread maker.

و برخی چیزها، موادی در آن وجود دارد که به نان ساز نمی خورد.

And yes, a rare occurrence for me to make a loaf of bread that didn't come out according to plan.

و بله، اتفاق نادری است که من یک قرص نانی درست کنم که طبق برنامه بیرون نیامد.

I'm sure it's edible. I'm sure we can toast it

مطمئنم خوراکی هستش من مطمئن هستم که می توانیم آن را برشته کنیم

and it will be

fine, but, I shall not be using that particular make of a flour any more.

و خوب می شود

، اما من دیگر از آن آرد خاص استفاده نمی کنم.

Mr. Steve is blaming the bread maker. It is?

آقای استیو نان ساز را مقصر می داند. این است؟

Well, I mean, I don't do anything if it's the bread maker machine that does everything, you just throw everything in, you know?

خب منظورم این است که اگر این دستگاه نان ساز باشد که همه کارها را انجام می دهد هیچ کاری نمی کنم، شما فقط همه چیز را می ریزید، می دانید؟

You know what they say, Steve, about Workman always blames his tools.

می دانی که آنها چه می گویند، استیو، در مورد ورکمن همیشه ابزارهای خود را مقصر می داند.

I think so, yes, Amrit, I know it's not you.

من فکر می کنم بله، آمریت، می دانم که این تو نیستی.

I was just joking.

من فقط شوخی کردم

Your name just reminded me of somebody. But. Yes.

اسمت منو یاد یکی انداخت اما بله

Thank you very much for doing a great job.

از شما برای انجام یک کار عالی بسیار سپاسگزارم.

Right. Yes. What was that?

درسته بله اون چی بود؟

Oh, that's all right.

اوه، همه چیز درست است.

I wasn't quick enough. You carry on. I'm just. I can't read the case to see.

من به اندازه کافی سریع نبودم. تو ادامه بده من فقط هستم. من نمی توانم پرونده را بخوانم تا ببینم.

But I've stopped. Stop.

اما من متوقف شده ام توقف کنید.

Stop explaining your inner processes to us. We don't need to hear them.

از توضیح فرآیندهای درونی خود برای ما دست بردارید. ما نیازی به شنیدن آنها نداریم.

Please.

لطفا

By the way, it's coming up to 3:00. Everyone, are you excited?

اتفاقا تا ساعت 3 میاد. همه، هیجان زده اید؟

Because we are with you for another hour.

چون یک ساعت دیگر با شما هستیم.

Yes. Yes, indeed. You have another hour of this.

بله بله، در واقع. یک ساعت دیگر از این فرصت دارید.

Of course.

البته.

At this time of year, Steve, a lot of things happen that are seen as festive.

در این زمان از سال، استیو، چیزهای زیادی رخ می دهد که به عنوان جشن دیده می شود.

Things happen that are normally done at this time of year the other night.

چیزهایی اتفاق می افتد که معمولاً در این زمان از سال شب دیگر انجام می شود.

And you know what I'm going to say, Steve?

و میدونی چی میخوام بگم استیو؟

The other night we went to see a show.

دیشب رفتیم یه نمایش ببینیم.

All I'm going to say is it was not

تنها چیزی که می خواهم بگویم این است که برای ما نبود

for us.

.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

It was not for us just to prove that we actually left halfway through.

این کار ما نبود که فقط ثابت کنیم که در واقع نیمه راه را ترک کردیم.

Now I'm going to explain everything. Now, Steve and I can see you already.

حالا همه چیز را توضیح می دهم. حالا، من و استیو می توانیم تو را ببینیم.

You're starting to do this.

شما شروع به انجام این کار می کنید.

Well, don't worry, Steve, I've got it under control

خوب، نگران نباش استیو، من آن را تحت کنترل دارم

because we are going to talk about this particular thing that happens at this time of year,

زیرا قرار است در مورد این اتفاق خاص که در این زمان از سال اتفاق می افتد صحبت کنیم،

however good or terrible it may be, we are going to talk about it right now.

هر چقدر هم که خوب یا وحشتناک باشد، ما درست در مورد آن صحبت خواهیم کرد. اکنون

Do you know what I'm on about, don't you, Mr..

آیا می دانید من در مورد چه چیزی هستم، نه، آقای

Steve, we are talking all about the traditional pantomime pantomime,

استیو، ما در مورد پانتومیم سنتی پانتومیم صحبت می کنیم،

and now there is a brilliant word, the word pantomime.

و اکنون یک کلمه درخشان وجود دارد، کلمه پانتومیم.

And this is a particular type of show that is put on in the UK quite often across England,

و این نوع خاصی از نمایش است که در بریتانیا اغلب در سراسر انگلستان اجرا می شود،

and it is put on in theatres sometimes.

و گاهی اوقات در سینماها اجرا می شود.

Maybe the local schools will also have their own pantomime.

شاید مدارس محلی نیز پانتومیم خود را داشته باشند.

It is something that is done at this time of year.

کاری است که در این زمان از سال انجام می شود.

And the other night we went to see a pantomime, didn't we? Mr. Steve?

و دیشب رفتیم پانتومیم ببینیم، نه؟ آقای استیو؟

And it was to say it was,

و باید بگویم که بود،

there was a lot going on on the stage and also off the stage.

اتفاقات زیادی روی صحنه و همچنین خارج از صحنه بود.

In fact, during one moment some of the people from the stage came into the audience and they were doing certain things.

در واقع در یک لحظه عده ای از افراد صحنه به تماشاچیان آمدند و آنها مشغول انجام کارهای خاصی بودند.

Some kids were also coming from the stage into the audience.

تعدادی از بچه ها هم از روی صحنه به تماشاچیان می آمدند.

So there were adults taking part, weren't there? And also children.

پس بزرگسالانی هم شرکت می کردند، اینطور نیست؟ و همچنین کودکان.

And some of the children came into the audience and they they were firing water

و تعدادی از بچه ها به تماشاچیان آمدند و آنها با

pistols, little tiny gun shaped things full of water.

تپانچه های آبی شلیک می کردند.

And one of one of the kids, one of the kids.

و یکی از یکی از بچه ها، یکی از بچه ها.

Can you believe what the next

باورتان می‌شود

one of the children came up to me and suddenly it fired the water

بچه‌های بعدی چه چیزی به سراغم آمد و ناگهان آب را

into my face,

به صورتم پرتاب کرد،

directly into into my face on purpose.

مستقیماً به صورتم عمداً.

I could have complained about it, but I didn't.

می توانستم از آن شکایت کنم، اما نکردم.

But I have to say, I have to say I think, why?

اما باید بگویم، باید بگویم فکر می کنم، چرا؟

Why did you do that?

چرا این کار را کردی؟

Because it was it me?

چون من بودم؟

I took it very personally.

من آن را خیلی شخصی گرفتم.

A pantomime is a it's a kind of traditional sort of British,

پانتومیم نوعی

show that goes on around Christmas time that is really for children, for, for families, but particularly for children.

نمایش سنتی بریتانیایی است که در زمان کریسمس اجرا می‌شود و واقعاً برای کودکان، برای خانواده‌ها، اما به‌ویژه برای کودکان است.

It's a sort of a very light comedy with sort of innuendo and lots of fun things going on on the stage for really for children.

این یک نوع کمدی بسیار سبک با نوعی کنایه و چیزهای سرگرم کننده زیادی است که واقعاً برای کودکان روی صحنه می رود.

Yeah, it's, it's, it's I'm going to explain all about this now, Steve, because we're going to go into this subject in in depth.

بله، این است، این است، من اکنون همه چیز را در مورد این توضیح خواهم داد، استیو، زیرا ما به طور عمیق به این موضوع خواهیم پرداخت.

Oh, I bet you weren't expecting that.

اوه، شرط می بندم انتظارش را نداشتی

So pantomime as a word, it can be used in other ways.

بنابراین پانتومیم به عنوان یک کلمه، می توان از آن به روش های دیگری استفاده کرد.

So generally speaking, when we talk about pantomime, the word pantomime is a noun

بنابراین به طور کلی، وقتی در مورد پانتومیم صحبت می کنیم، کلمه پانتومیم اسمی است

that refers to a type of performance using movement or mime.

که به نوعی اجرا با استفاده از حرکت یا میم اشاره دارد.

So the precise definition of pantomime is not the same as the one we were just talking about.

بنابراین تعریف دقیق پانتومیم با تعریفی که ما در مورد آن صحبت کردیم یکسان نیست.

So traditionally the word pantomime meant a type of performance, normally using movement

بنابراین به طور سنتی کلمه پانتومیم به معنای یک نوع اجرا بود، معمولاً با استفاده از حرکت

or mime, you often see people in the street, don't you?

یا میم، شما اغلب مردم را در خیابان می بینید، اینطور نیست؟

Doing mimes?

انجام میم؟

Maybe they are pretending to be trapped

شاید آنها وانمود می کنند که

inside a glass box or something like that.

در یک جعبه شیشه ای یا چیزی شبیه به آن گیر افتاده اند.

So it is interesting to note that this word has been around for a long time.

بنابراین جالب است بدانید که این کلمه از دیرباز وجود داشته است.

In fact, I think it.

در واقع، من فکر می کنم.

I think it dates from Roman times when they used to put on ludicrous plays that make no sense,

فکر می‌کنم به زمان روم‌ها برمی‌گردد، زمانی که آن‌ها نمایش‌های مضحکی را اجرا می‌کردند که بی‌معنی بود،

featuring foolish people playing rather silly characters,

با افراد احمق که شخصیت‌های نسبتاً احمقانه را بازی می‌کردند،

a stage performance normally featuring exaggerated characters and actions.

اجرای صحنه‌ای که معمولاً شخصیت‌ها و کنش‌های اغراق‌آمیز را نشان می‌داد.

So this is the type of thing that we went to see the other night.

بنابراین این همان چیزی است که ما شب گذشته برای دیدن آن رفتیم.

A stage performance normally featuring exaggerated character turns and actions.

اجرای صحنه ای که معمولاً شامل چرخش ها و کنش های اغراق آمیز شخصیت ها می شود.

So when we say exaggerate, we mean you make something more than it really is.

بنابراین وقتی می گوییم اغراق کنید، منظور ما این است که شما چیزی بیش از آنچه واقعا هست می سازید.

Isn't that right, Steve?

این درست نیست استیو؟

That's correct. Yes. And that's where the humour is derived from.

این درست است. بله و طنز از همین جا سرچشمه می گیرد.

And of course, children particularly like this because they're seeing characters that are over the top characters.

و البته، کودکان به خصوص این را دوست دارند، زیرا آنها شخصیت هایی را می بینند که بیش از شخصیت های برتر هستند.

And one of the common, I don't know whether you're going to talk about this,

و یکی از رایج‌ترین موضوعات، نمی‌دانم می‌خواهید در این مورد صحبت کنید یا نه،

but was certainly one of the very common themes to have in a pantomime is a man dressing up as a woman.

اما مطمئناً یکی از موضوعات بسیار رایج در پانتومیم این است که مردی لباس زنانه می‌پوشد.

That's it.

We will be talking about that. And that, of course, is very funny for children.

همین است.

ما در مورد آن صحبت خواهیم کرد. و این البته برای کودکان بسیار خنده دار است.

Because to see him obviously a man.

چون برای دیدن او به وضوح یک مرد.

Yes. Not a man trying to look like a woman, a man dressing as a woman, but obviously is a man.

بله نه مردی که بخواهد شبیه یک زن به نظر برسد، مردی که لباس زنانه بپوشد، اما آشکارا یک مرد است.

Yeah.

And that, of course, is funny, particularly for children.

آره

و این، البته، خنده دار است، به خصوص برای کودکان.

Well, we call it we often call it drag, drag or a pantomime dame.

خوب، ما به آن می گوییم که اغلب آن را کشیدن، کشیدن یا پانتومیم می نامیم.

So drag is when a man dresses up as a woman, but normally for some sort of performance.

بنابراین کشیدن زمانی است که یک مرد لباس زنانه می‌پوشد، اما معمولاً برای نوعی عملکرد.

And it is a very British type of humour.

و این یک نوع طنز بسیار بریتانیایی است.

Whenever you think of things like Monty Python, at some point there is always at least 1 or 2 of them dressed up as women.

هر زمان که به چیزهایی مانند مونتی پایتون فکر می کنید، همیشه حداقل 1 یا 2 نفر از آنها لباس زنانه می پوشند.

So it is it is a very British type of humour because it's funny, because it's funny.

بنابراین این یک نوع طنز بسیار بریتانیایی است زیرا خنده دار است، زیرا خنده دار است.

You get other exaggerated

شما مانند کاراکترها اغراق‌آمیز می‌شوید

like characters, like you'll get somebody who's there's always an evil person, a bad person. Yes.

، مثل اینکه فردی را دریافت می‌کنید که همیشه یک آدم بد، یک آدم بد وجود دارد. بله

And they're very, you know, they're being over the top in a, in a comedic way.

و آنها خیلی، می دانید، آنها در یک راه کمدی در بالاترین سطح هستند.

That's it. They're the baddie and everyone's going boo from the audience.

همین است. آنها بدی هستند و همه از تماشاگران هو می کنند.

It's just a tradition. Yeah, it's that's it.

این فقط یک سنت است. آره همینه

Another, definition in the UK.

تعریف دیگر در بریتانیا.

So here we go.

In the UK, a pantomime is a type of show put on around Christmas time for children.

بنابراین ما اینجا هستیم.

در بریتانیا، پانتومیم نوعی نمایش است که در زمان کریسمس برای کودکان برگزار می شود.

So again, this is the show that we went to see the other night.

پس باز هم این نمایشی است که دیشب برای دیدنش رفتیم.

That was

این

let's just say it was absolutely crazy.

کاملاً دیوانه کننده بود.

So many things going on.

خیلی چیزها در جریان است

Even though one child came into the audience and squirted a water pistol into my face.

با اینکه یکی از بچه ها وارد تماشاچی شد و یک تپانچه آب به صورتم پاشید.

Why, there was the giant balls being thrown into the audience, right?

چرا، توپ های غول پیکر به سمت تماشاگران پرتاب می شد، درست است؟

And giant, huge, great sort of inflated balls that were being thrown.

و توپ های غول پیکر، عظیم و بزرگی که پرتاب می شدند.

They were like large beach ball, large beach balls, people in exaggerated giant costumes.

آنها مانند توپ های ساحلی بزرگ، توپ های ساحلی بزرگ، افرادی با لباس های غول پیکر بودند.

At one point we had huge penguins, about ten foot tall penguins going across the stage.

در یک نقطه ما پنگوئن‌های بزرگی داشتیم، پنگوئن‌هایی با قد حدوداً ده فوتی که از صحنه عبور می‌کردند.

Yeah, so?

بله، پس؟

So everything is larger than it normally is and exaggerated.

بنابراین همه چیز بزرگتر از حد معمول است و اغراق آمیز است.

Which children like, which children like, and also some adults like as well.

کدام بچه ها را دوست دارند، کدام بچه ها را دوست دارند و همچنین برخی از بزرگسالان را دوست دارند.

And some of them, some of them don't really like.

و برخی از آنها، برخی از آنها واقعاً دوست ندارند.

The show is normally an adapted version of a fable or a fairy tale.

نمایش معمولاً نسخه اقتباسی از یک افسانه یا یک افسانه است.

So quite often the pantomime that is performed is a type of show based on a well known story, a well known fairy tale.

بنابراین اغلب پانتومیم که اجرا می شود نوعی نمایش است که بر اساس یک داستان شناخته شده، یک افسانه معروف است.

And I'm sure you can think of many of them.

و من مطمئن هستم که شما می توانید به بسیاری از آنها فکر کنید.

They're a Christmas pantomime, features exaggerated characters, jokes, songs and

آنها یک پانتومیم کریسمس هستند، دارای شخصیت های اغراق آمیز، جوک ها، آهنگ ها و

innuendo.

کنایه ها هستند.

And that, again, is a very British type of humour.

و این یک نوع طنز بسیار بریتانیایی است.

It is where you say something that might sound,

جایی است که شما چیزی می گویید که ممکن است به نظر برسد،

I don't know, pleasant or nice, but there might also be another meaning that is a little naughty as well.

نمی دانم، خوشایند یا خوب، اما ممکن است معنای دیگری نیز وجود داشته باشد که کمی شیطنت آمیز باشد.

So you might say something that could be taken two ways.

بنابراین شما ممکن است چیزی بگویید که می تواند به دو صورت انجام شود.

You might say, oh, oh, I, I'm probably not going to do it now.

ممکن است بگویید، اوه، اوه، من، احتمالاً الان این کار را نمی‌کنم.

I was going to say something really rude.

میخواستم یه چیز خیلی بی ادبانه بگم

That was not an innuendo that I was going to say.

این کنایه ای نبود که می خواستم بگویم.

So innuendo is something you say that is not rude, but it could be taken as rude.

بنابراین کنایه چیزی است که شما می گویید که بی ادبانه نیست، اما می توان آن را بی ادبانه تلقی کرد.

I suppose it depends how you say it and how you take it.

من فکر می کنم بستگی دارد که چگونه آن را بیان می کنید و چگونه آن را می گیرید.

Oh, you see, that's an innuendo that isn't entendres.

اوه، می بینید، این یک کنایه است که مقدماتی نیست.

You see, that is an innuendo that I just did. Then. Steve.

ببینید، این یک کنایه است که من همین الان انجام دادم. سپس. استیو

Yes. I mean,

بله منظورم این است

as you say, trying to think of some examples of,

که همانطور که شما می گویید سعی کنید به نمونه هایی از

fairy tales that are commonly turned into pantomime.

افسانه های پریان فکر کنید که معمولاً به پانتومیم تبدیل می شوند.

Well, I'm and maybe I'm going to look at them in a minute. Right. Okay.

خوب، من هستم و شاید یک دقیقه دیگر به آنها نگاه کنم. درسته باشه

So so Christmas pantomimes, they have humour

بنابراین پانتومیم‌های کریسمس، آنها طنزی دارند

that is directed at the children, but also there is a type of humour that we call innuendo,

که متوجه بچه‌ها می‌شود، اما یک نوع طنز هم وجود دارد که ما آن را کنایه می‌نامیم،

which means that you are saying something that could also be rude or a little naughty, but the children don't get that.

به این معنی که شما چیزی می‌گویید که می‌تواند گستاخانه یا کمی شیطانی باشد، اما بچه‌ها نمی‌گویند. آن را دریافت نکن

That's it. They will not understand that joke.

همین است. آنها این شوخی را نخواهند فهمید.

The adults understand that joke, but the children don't.

بزرگترها این شوخی را می فهمند، اما بچه ها نمی فهمند.

Although these days I think I think the kids do understand it.

اگرچه این روزها فکر می کنم فکر می کنم بچه ها آن را درک می کنند.

The jokes are normally aimed at the children, whilst the innuendo goes, for the adults.

هدف شوخی‌ها معمولاً کودکان است، در حالی که کنایه برای بزرگسالان است.

As Mr. Steve just correctly said,

همانطور که آقای استیو به درستی گفت،

the performance is normally colourful and

اجرا معمولاً رنگارنگ و

chaotic.

آشفته است.

I think that definitely describes the show we went to see the other night, and there's a lot of audience interaction.

من فکر می‌کنم که این قطعاً نمایشی را که شب قبل برای دیدن آن رفتیم توصیف می‌کند، و تعامل بینندگان زیادی وجود دارد.

From the actors on the stage, and the, the script itself

از بازیگران روی صحنه، و خود فیلمنامه

for the production is, is, is very there's a lot of ad libbing from the people on the stage.

برای تولید، تبلیغات زیادی از طرف مردم روی صحنه وجود دارد.

It's a very loosely scripted, type of performance,

این یک نمایشنامه بسیار شل و سبک است، از نوع اجرا،

not like a normal show where everyone is very strict in what they're saying to each other and a pantomime.

نه مانند یک نمایش معمولی که در آن همه در صحبت‌هایشان به یکدیگر سختگیر هستند و یک پانتومیم.

It's it's very sort of ad hoc.

این یک نوع موردی است.

Quite often they've got a few basic themes they're going to go through and some lines, but

اغلب آنها چند موضوع اساسی و چند خط دارند، اما

because the audience is involved, it all gets very chaotic and, it's just designed as entertainment for children.

چون مخاطب درگیر است، همه چیز بسیار آشفته می شود و فقط به عنوان سرگرمی برای کودکان طراحی شده است.

It certainly did get chaotic the other night.

مطمئناً دیشب آشفته بود.

I might even say a little too chaotic. Yes. Thank you Vitus, thank you for that

حتی ممکن است بگویم کمی بیش از حد آشفته است. بله ویتس می گوید از شما متشکرم ویتوس، از شما برای این

innuendo, says Vitesse.

کنایه متشکرم.

Allusive or oblique remark or hint?

اشاره یا اشاره کنایه یا اریب؟

Typically a suggestive or disparaging one. Yes.

به طور معمول پیشنهادی یا تحقیرآمیز است. بله

So something that could be taken in a nice way or a not so nice way, maybe something that is a little rude or even insulting.

بنابراین چیزی که می تواند به شیوه ای خوب یا نه چندان زیبا گرفته شود، شاید چیزی که کمی بی ادبانه یا حتی توهین آمیز باشد.

A type of sarcasm.

یک نوع کنایه.

Even so, the performance is normally loud and colourful and chaotic.

با این حال، اجرا معمولاً پر سر و صدا و رنگارنگ و آشفته است.

Here we go, Steve.

ما به اینجا می رویم، استیو.

The characters are often loud and colourful as well, and as you can see, this is what Steve mentioned a few moments ago.

شخصیت ها اغلب پر سر و صدا و رنگارنگ هستند و همانطور که می بینید، این همان چیزی است که استیو چند لحظه پیش به آن اشاره کرد.

Quite often we will have men

اغلب ما مردانی را خواهیم داشت

dressed as women performing on stage.

که لباس زنانه بر روی صحنه اجرا می کنند.

So this is something that is very traditional.

بنابراین این چیزی است که بسیار سنتی است.

So this is not something that's just started to happen in pantomime.

بنابراین این چیزی نیست که تازه در پانتومیم اتفاق بیفتد.

This is been around for maybe getting on for a hundred years.

این شاید صد سال است که ادامه دارد.

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

So men dressing up as women is not a new thing.

بنابراین لباس پوشیدن مردان به عنوان زنان چیز جدیدی نیست.

It's been around for a very long time. Also, they have the reverse.

مدت زیادی است که وجود دارد. همچنین، آنها معکوس دارند.

They have women dressing as men. Yeah. So like Peter Pan, for example. Okay,

آنها زنانی دارند که لباس مردانه می پوشند. آره مثلاً مانند پیتر پن. خوب،

you will have a woman playing the the male role.

شما یک زن را خواهید داشت که نقش مرد را بازی می کند.

So it's the other. It can be the other way around as well.

پس آن دیگری است. می تواند برعکس هم باشد.

So it does happen.

بنابراین این اتفاق می افتد.

So the characters are often loud and colourful in various ways.

بنابراین شخصیت ها اغلب به طرق مختلف پر سر و صدا و رنگارنگ هستند.

Maybe the characters are a little loud, maybe they are

شاید شخصیت ها کمی پر سر و صدا باشند، شاید هم

a, playing a good character or maybe an evil character as well.

نقش یک شخصیت خوب و یا شاید هم یک شخصیت شیطانی باشند.

It can happen.

ممکن است اتفاق بیفتد.

The stories adapted include

داستان های اقتباس شده شامل

Cinderella, a very well-known fairy tale.

سیندرلا، یک افسانه بسیار شناخته شده است.

Cinderella, you shall go to the ball, or Cinderella.

سیندرلا، شما باید به سمت توپ بروید، یا سیندرلا.

But then she goes, and what happens? Steve?

اما بعد او می رود، و چه اتفاقی می افتد؟ استیو؟

Well, she, she, meets a prince, and, she's got ugly sisters, and, she meets it, meets a prince.

خوب، او، او، یک شاهزاده را ملاقات می کند، و خواهرهای زشتی دارد، و، او با یک شاهزاده آشنا می شود.

Her sisters don't want her to be happy.

خواهرانش نمی خواهند او خوشحال باشد.

She loses her shoe, and, the prince wants to find out, which girl in the village this shoe fits.

او کفش خود را گم می کند و شاهزاده می خواهد بفهمد که این کفش برای کدام دختر روستایی مناسب است.

Yeah, because she, she has to run away at midnight

آره، چون اون باید نیمه شب فرار کنه

because all of the things she's wearing, and everything, all of the magic will disappear.

چون همه چیزهایی که پوشیده و همه چیز و همه جادو ناپدید میشن.

So she has to run away, but she leaves behind one glass slipper, which I always think is is is a bit of a plot hole.

بنابراین او باید فرار کند، اما او یک دمپایی شیشه ای به جا می گذارد، که همیشه فکر می کنم این یک حفره طرح است.

Because if everything vanishes, the glass slipper would also vanish, you see?

چون اگر همه چیز ناپدید شود، دمپایی شیشه ای نیز ناپدید می شود، می بینید؟

Well, you know that that is a huge plot hole.

خوب، می دانید که این یک حفره بزرگ است.

There's always plot holes.

همیشه حفره های طرح وجود دارد.

Just. It's best not to think too much about the, the plot.

فقط بهتر است زیاد به داستان فکر نکنید.

Just accept it for what it is.

فقط آن را همان طور که هست بپذیر.

I may just have I missed I may just have found a huge plot hole in Cinderella, I mean, Cinderella, it was originally a story, a film,

شاید از قلم افتاده باشد، شاید یک حفره بزرگ در داستان سیندرلا پیدا کرده باشم، منظورم سیندرلا است، این در ابتدا یک داستان، یک فیلم بود،

but it can be turned into a pantomime, which means it then becomes an exaggerated form

اما می توان آن را به یک پانتومیم تبدیل کرد، به این معنی که بعداً به شکل اغراق آمیز تبدیل می شود

of its original intention with humour and outlandish characters, etc..

. قصد اصلی آن با طنز و شخصیت های عجیب و غریب و غیره.

Yes. So the stories include Cinderella also, Jack and the Beanstalk, a very well-known, also quite a gruesome fairy tale.

بله. بنابراین داستان ها شامل سیندرلا، جک و لوبیا، یک افسانه بسیار شناخته شده و همچنین بسیار وحشتناک است.

You might not realise this stuff, but most fairy tales or fables are actually

شما ممکن است متوجه این چیزها نباشید، اما بیشتر افسانه ها یا افسانه ها در واقع

quite gruesome and violent and they're originally written for children.

بسیار وحشتناک و خشن هستند و در اصل برای کودکان نوشته شده اند.

Believe it or not, they were written for children, but they they often they are often really violent and dark,

باور کنید یا نه، آنها برای کودکان نوشته شده اند، اما اغلب آنها واقعاً خشن و تیره هستند،

including Jack and the Beanstalk, who tries to chop up Jack the

از جمله جک و لوبیا، که سعی می کند جک غول را خرد کند

the giant and, Jack who climbs up the magic beanstalk.

و جک که از ساقه لوبیا جادویی بالا می رود.

So that's another one that is often done at Christmas time.

بنابراین این یکی دیگر است که اغلب در زمان کریسمس انجام می شود.

Snow as a pantomime. As a pantomime. Snow white.

برف به عنوان پانتومیم. به عنوان پانتومیم. سفید برفی.

Waiting for Prince Charming to come.

منتظر آمدن شاهزاده جذاب.

Puss in boots. Sorry. Puss in boots. Another one.

گربه در چکمه. متاسفم گربه در چکمه. یکی دیگه

But I'm sure a lot of people will have gone to see a pantomime.

اما من مطمئن هستم که افراد زیادی برای دیدن یک پانتومیم رفته اند.

It wasn't suitable for us.

برای ما مناسب نبود

It was just to live.

فقط برای زندگی بود

We're getting too old, Mr. Duncan. Maybe, we're getting too old to enjoy a pantomime.

ما خیلی پیر شدیم، آقای دانکن. شاید برای لذت بردن از پانتومیم خیلی پیر شده ایم.

And, Well, Toby, if I can be honest with you, I didn't want to go anyway.

و، خب، توبی، اگر بتوانم با شما صادق باشم، به هر حال نمی خواستم بروم.

You know, I knew that I probably wouldn't enjoy it. And I was right.

می‌دانی، می‌دانستم که احتمالاً از آن لذت نخواهم برد. و حق با من بود

Especially when that kid came up to me and squirted water straight in my face, which they shouldn't have done.

مخصوصاً وقتی آن بچه به سمت من آمد و مستقیم به صورتم آب پاشید که نباید این کار را می کردند.

They shouldn't have done that anyway.

به هر حال نباید این کار را می کردند.

It was, you know, we supported our friend who is as we speak, Mr.

این بود، می دانید، ما از دوستمان که همین طور است، آقای

Duncan, as we speak in a performance right now. Of fact

دانکن، که در یک اجرا صحبت می کنیم، حمایت کردیم. در حقیقت

of that, because he's had to do eight performances this week.

، چون او باید هشت اجرا در این هفته انجام می داد.

Yesterday he had to do three performances, set quite a big theatre near Wolverhampton,

دیروز او باید سه اجرا اجرا می‌کرد، یک تئاتر بزرگ را در نزدیکی ولورهمپتون تنظیم می‌کرد،

and it's an amateur, production company that put on these shows.

و این یک شرکت آماتور و تولیدکننده است که این نمایش‌ها را اجرا می‌کند.

And, and he's having to do eight of them.

و، و او باید هشت مورد از آنها را انجام دهد.

He was playing one of the, the brothers, in this particular play that we pantomime that we went to see, it was, it was Robin Hood.

او داشت یکی از برادرها را بازی می کرد، در این نمایشنامه خاص که ما پانتومیم می کنیم که رفتیم ببینیم، رابین هود بود.

Robin Hood pantomime version of Robin Hood.

نسخه پانتومیم رابین هود از رابین هود.

Of course, he was the, the highwayman, the famous, the guy that used to rob the rich and give it to the poor Robin Hood.

البته او همان مرد بزرگراه، معروف، مردی بود که از ثروتمندان غارت می کرد و آن را به رابین هود فقیر می داد.

Robin hood riding on his horse, riding in.

رابین هود سوار بر اسبش، سوار شده بود.

Where was it?

Nottingham, Sherwood, Sherwood Forest, which isn't too far from here.

کجا بود؟

ناتینگهام، شروود، جنگل شروود، که خیلی دور از اینجا نیست.

No it isn't, it's just over there. There it is. I can see it from here.

نه اینطور نیست، همین جاست. آنجاست. من می توانم آن را از اینجا ببینم.

There's a famous oak tree that's hundreds and hundreds of years old.

درخت بلوط معروفی وجود دارد که صدها و صدها سال قدمت دارد.

And also, Peter Pan as well.

و همچنین پیتر پن.

Peter Pan, I think Peter Pan is the most popular of all the pantomimes and also shows for children.

پیتر پن، فکر می‌کنم پیتر پن محبوب‌ترین پانتومیم‌ها و همچنین نمایش‌های مخصوص کودکان است.

Of course, the boy

البته پسری

who never grew up.

که هیچ وقت بزرگ نشد.

I know I'm not talking about me often played by a girl or a young.

می دانم که درباره من صحبت نمی کنم که اغلب توسط یک دختر یا یک جوان بازی می شود.

Yeah, young woman you see in in the pantomime. So it works both ways. It works both ways.

بله، زن جوانی که در پانتومیم می بینید. بنابراین به هر دو صورت کار می کند. به هر دو صورت کار می کند.

But the comedy, there's not much comedy in Peter Pan being played by a girl, but there's a lot of comedy in men

اما کمدی، در پیتر پن که توسط یک دختر بازی می‌شود، کمدی زیادی وجود ندارد، اما مردانی

dressing up in gigantic, over-the-top dresses and with with with ludicrous makeup on and huge wigs.

که لباس‌های غول‌پیکر و شیک پوشیده‌اند، با آرایش‌های مضحک و کلاه گیس‌های بزرگ،

So don't get that confused. They're not doing it because they want to be women.

کمدی زیادی وجود دارد

They're doing it for the comedy.

.

And it during the war, when a concert parties were putting on shows, for the men,

پس اینقدر گیج نشوید آنها این کار را نمی کنند زیرا می خواهند زن باشند. آنها این کار را برای کمدی انجام می دهند. و در طول جنگ، زمانی که مهمانی های کنسرتی برای مردانی

who were abroad, going to war in the first, Second World War.

که در خارج از کشور بودند و در جنگ جهانی اول، دوم به جنگ می رفتند

They used to put on

، نمایش می دادند

plays, for the troops.

. آنها برای نیروها نمایش می گذاشتند .

And quite often the men would have to dress as women because the plays or whatever they were putting on had to have a woman in it.

و اغلب مردها مجبور بودند لباس زنانه بپوشند، زیرا نمایشنامه ها یا هر چیزی که آنها اجرا می کردند باید یک زن در آن حضور داشته باشد.

So they, they dressed as a woman for comedy.

بنابراین آنها برای کمدی لباس زنانه پوشیدند.

And of course, it's very funny, isn't it? When you see a man dressed up as a woman, it's always funny.

و البته خیلی خنده دار است، اینطور نیست؟ وقتی مردی را می بینید که لباس زنانه دارد، همیشه خنده دار است.

Yeah. It's not. It's not funny when you see a woman dressing up as a mate can be funny.

آره این نیست. خنده دار نیست وقتی می بینید زنی در حال لباس همسری می تواند خنده دار باشد.

Okay, so this is the comedy element is particularly that person is quite big.

خوب، بنابراین این عنصر کمدی است که به خصوص آن شخص بسیار بزرگ است.

And, let's just say robust.

و بیایید بگوییم قوی است.

Steve. Steve,

استیو استیو،

sometimes, sometimes you have to know where to stop that sentence.

گاهی اوقات، گاهی اوقات باید بدانید کجا آن جمله را متوقف کنید.

I'm not insulting anyone, but, No, no, there's nothing. There's nothing funny about a lady

من به کسی توهین نمی کنم، اما، نه، نه، چیزی نیست. هیچ چیز خنده‌داری در مورد یک خانم

or a man dressed as a lady.

یا مردی که لباس زنانه می‌پوشد

Nothing funny whatsoever.

وجود ندارد . هیچ چیز خنده داری نیست

Even though it is sometimes hilarious, to be honest.

اگر چه گاهی اوقات خنده دار است، صادقانه بگویم.

And of course, the soldiers used to go abroad and they would dress as abroad.

و البته سربازها به خارج از کشور می رفتند و مانند خارج از کشور لباس می پوشیدند.

Do you like that, Steve?

آیا آن را دوست داری استیو؟

Oh, there's a joke, Mr. Duncan. That's a good one.

اوه، یک شوخی وجود دارد، آقای دانکن. این یکی خوب است.

Yes. Can I say hello to to lonely UVA?

بله آیا می توانم به UVA تنها سلام کنم؟

Well, your name suggests that you're not very happy, but this is one place where you will not be lonely.

خوب، نام شما نشان می دهد که خیلی خوشحال نیستید، اما اینجا جایی است که در آن تنها نخواهید بود.

You out, on this live stream. Because.

شما بیرون، در این جریان زنده. چون.

And lots of people have been saying hello to you because this is a place where friends come together and have a bit of fun.

و بسیاری از مردم به شما سلام می کنند زیرا اینجا مکانی است که دوستان دور هم جمع می شوند و کمی سرگرم می شوند.

So we hope you don't feel lonely today.

پس امیدواریم امروز احساس تنهایی نکنید.

Illusion. Yes.

توهم. بله

That is a good word. You are right. Illusion.

این کلمه خوبی است. حق با شماست. توهم.

Something that is done in a way to appear real or maybe something that is is not quite as it seems.

کاری که به گونه ای انجام می شود تا واقعی به نظر برسد یا شاید چیزی که هست کاملاً آنطور که به نظر می رسد نیست.

You allude to something you hint it's something maybe,

شما به چیزی اشاره می کنید که اشاره می کنید شاید چیزی باشد،

but it is.

اما همینطور است.

It is interesting when we talk about things like pantomimes, a very British thing as a phrase, of course, as a phrase. Mr..

جالب است وقتی در مورد چیزهایی مانند پانتومیم صحبت می کنیم، یک چیز بسیار بریتانیایی به عنوان یک عبارت، البته به عنوان یک عبارت. آقای

Steve, we can describe any chaotic situation as a pantomime.

استیو، ما می توانیم هر موقعیت آشفته ای را به عنوان پانتومیم توصیف کنیم.

Maybe you went to, I don't know, something, maybe a works meeting.

شاید شما به یک جلسه کاری، نمی دانم، رفته اید.

And there was a big event taking place and lots of people were supposed to appear

و یک رویداد بزرگ اتفاق افتاد و قرار بود افراد زیادی ظاهر شوند

and give their own individual speeches, but everything kept going wrong and people kept turning up late.

و سخنرانی های شخصی خود را انجام دهند، اما همه چیز به اشتباه پیش می رفت و مردم مدام دیر حاضر می شدند.

And then sometimes the the equipment or the microphone wouldn't work and everything kept going wrong.

و گاهی اوقات تجهیزات یا میکروفون کار نمی‌کردند و همه چیز خراب می‌شد.

You might describe that situation as a pantomime.

ممکن است آن موقعیت را به عنوان یک پانتومیم توصیف کنید.

Yeah. You. I got this working for this company. It's like being in a pantomime. Yes.

آره شما من این کار را برای این شرکت دریافت کردم. مثل حضور در یک پانتومیم است. بله

Chaotic situation, things going wrong, nothing quite working.

وضعیت آشفته، همه چیز اشتباه است، هیچ چیز کاملاً کار نمی کند.

Maybe it happens in the end. Maybe it all comes because in the end, in a pantomime, of course.

شاید در نهایت این اتفاق بیفتد. شاید همه چیز به این دلیل باشد که در نهایت، البته در پانتومیم.

Good.

Always, triumphs over evil.

خوب

همیشه، بر شر پیروز است.

The baddies always get their comeuppance. Come Uppance, there's a good word for you.

بدجنس‌ها همیشه ظاهرشان را پیدا می‌کنند. بیا Uppance، یک کلمه خوب برای شما وجود دارد.

So they get, punished.

بنابراین آنها مجازات می شوند.

Punished? Really?

مجازات شد؟ واقعا؟

Well, that their company is is the their reward for being bad.

خوب، این شرکت آنها پاداش بد بودن آنهاست.

But yes, they get punished that, you know, bad people in a pantomime, always, always lose.

اما بله، آنها مجازات می شوند که، می دانید، افراد بد در پانتومیم همیشه، همیشه می بازند.

And good people always win.

و افراد خوب همیشه برنده می شوند.

That's it. Unlike life. But,

همین است. بر خلاف زندگی اما،

I, I then sometimes life can be a pantomime.

من، من گاهی اوقات زندگی می تواند یک پانتومیم باشد.

Live can be a pantomime. Yes. Chaos.

زنده می تواند یک پانتومیم باشد. بله هرج و مرج.

Things happening randomly.

چیزهایی که به طور تصادفی اتفاق می افتد.

Things you have little control over.

چیزهایی که کنترل کمی روی آنها دارید.

Is a pantomime. Yes.

پانتومیم است. بله

Something crazy.

یک چیز دیوانه.

I hope you've enjoyed that.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

That that's a that's a little bit of British culture.

این کمی فرهنگ بریتانیایی است.

Something you may not have come across before.

چیزی که شاید قبلاً با آن برخورد نکرده باشید.

Something that you may have heard of, but maybe you were unsure of what it actually is.

چیزی که ممکن است درباره آن شنیده باشید، اما شاید مطمئن نبودید که واقعا چیست.

Pantomime. Every Christmas, lots of people have

پانتومیم. هر کریسمس، افراد زیادی

pantomimes.

پانتومیم دارند.

They pantomime, they call it it's pantomime season.

پانتومیم می کنند، به آن می گویند فصل پانتومیم است.

Yeah, it's it's it because there's it's just that time of the year when lots of companies put on pantomimes because they're popular.

بله، همین است، زیرا در آن زمان از سال است که بسیاری از شرکت‌ها پانتومیم می‌سازند، زیرا آنها محبوب هستند.

They sell well.

خوب می فروشند.

So particularly for amateur, amateur,

بنابراین به خصوص برای شرکت های آماتور، آماتور و

production companies, they make lots of money.

تولید، آنها پول زیادی به دست می آورند.

They're cheap to put on, they make lots of money, and then they can use that money to fund their next proper show. Yes.

آنها ارزان هستند، آنها پول زیادی به دست می آورند، و سپس می توانند از آن پول برای تأمین بودجه نمایش مناسب بعدی خود استفاده کنند. بله

Yes, definitely.

بله قطعا.

What I was going to say, Steve, Christmas is coming and it is an exciting time of year.

چیزی که می خواستم بگویم، استیو، کریسمس در راه است و زمان هیجان انگیزی از سال است.

I have to say, there are certain things that I always think of from my childhood because let's face it, as we said earlier,

باید بگویم، چیزهای خاصی وجود دارد که من همیشه از کودکی به آنها فکر می کنم، زیرا اجازه دهید همانطور که قبلاً گفتیم،

a lot of the things that happen at this time of year are aimed at children.

بسیاری از چیزهایی که در این فصل از سال اتفاق می افتد مربوط به کودکان است.

Christmas is a magic time.

کریسمس یک زمان جادویی است.

It is a wonderful time of year.

زمان فوق العاده ای از سال است.

We love Christmas very much.

ما کریسمس را خیلی دوست داریم.

Here, and there are certain things that I that I used to look forward to as a kid,

در اینجا، و چیزهای خاصی وجود دارد که من در کودکی مشتاقانه منتظر آنها بودم،

and this might sound like a strange thing to mention, but it was always something

و ممکن است ذکر آن عجیب به نظر برسد، اما همیشه

that filled me full of excitement whenever I saw this particular thing.

هر وقت این چیز خاص را می دیدم، من را سرشار از هیجان می کرد.

So I'm going to show it to you now.

بنابراین من اکنون آن را به شما نشان خواهم داد.

I'm sure you will know what I'm referring to as soon as you see it. Steve.

مطمئنم به محض دیدن منظورم متوجه خواهید شد. استیو

But this is something that used to arrive at the house.

اما این چیزی است که قبلاً به خانه می رسید.

It would come through the letterbox, or it would be delivered by the local newsagent,

از طریق صندوق پست می آمد، یا توسط روزنامه فروشی محلی تحویل می شد،

and it would always be the most exciting thing during the days leading up to Christmas.

و همیشه در روزهای منتهی به کریسمس هیجان انگیزترین چیز بود.

And there it is on the screen now.

و اکنون روی صفحه نمایش وجود دارد.

Oh yes, the TV guide, the TV guide.

اوه بله، راهنمای تلویزیون، راهنمای تلویزیون.

There was only one in those days. There were two.

آن روزها فقط یکی بود. دو نفر بودند.

There was Radio Times and TV times.

رادیو تایمز و تلویزیون بود.

Yes, there were very few of them. That's it. So?

بله، تعداد آنها بسیار کم بود. همین است. پس؟

So there were two different ones.

بنابراین دو مورد متفاوت وجود داشت.

But we always look forward to the Christmas

اما ما همیشه مشتاقانه منتظر

magazine, all of the TV programmes,

مجله کریسمس، همه برنامه های تلویزیونی هستیم،

because they had the programmes not only for Christmas but also into the New year.

زیرا آنها نه تنها برای کریسمس بلکه برای سال جدید نیز برنامه داشتند.

So it was many, many days of the schedule of everything that was going to appear on television.

بنابراین، روزهای زیادی از برنامه هر چیزی که قرار بود در تلویزیون ظاهر شود، بود.

And it was it was such an exciting that I don't know why.

و آنقدر هیجان انگیز بود که نمی دانم چرا.

As a kid I used to love the TV guide.

از بچگی عاشق راهنمای تلویزیون بودم.

As a child, I used to love looking at everything that was going to be on during Christmas.

در کودکی دوست داشتم به همه چیزهایی که قرار بود در کریسمس رخ دهد نگاه کنم.

You could circle all the things that you wanted to watch because you were on holiday.

می‌توانید همه چیزهایی را که می‌خواهید تماشا کنید، چون در تعطیلات بودید، دور بزنید.

The children were, you know, off for two weeks, and well, at least a week, if not two weeks.

بچه‌ها، می‌دانید، دو هفته مرخصی بودند، و خوب، حداقل یک هفته، اگر نه دو هفته.

And they used to they would show all sorts of unusual programmes, film.

و آنها عادت داشتند انواع برنامه های غیرعادی و فیلم را نشان دهند.

Yes, Christmas films.

بله، فیلم های کریسمس.

And, in those days when we were growing up, there were only three channels.

و در آن روزها که ما بزرگ می شدیم، فقط سه کانال وجود داشت.

So you only had three channels to pick from.

بنابراین شما فقط سه کانال برای انتخاب داشتید.

So it was very easy to work out programmes you wanted to watch.

بنابراین کار کردن برنامه هایی که می خواهید تماشا کنید بسیار آسان بود.

I mean, can you, could you actually have a TV guide now with all the channels in?

منظورم این است که آیا می توانید واقعاً یک راهنمای تلویزیونی با همه کانال ها در اختیار داشته باشید؟

Well, they still have it, but with the main TV channels.

خوب، آنها هنوز آن را دارند، اما با کانال های اصلی تلویزیون.

So now we have five main TV channels.

بنابراین اکنون ما پنج کانال تلویزیونی اصلی داریم.

But of course, if you have digital television there are hundreds.

اما البته، اگر تلویزیون دیجیتال دارید صدها عدد وجود دارد.

So I think it is hard to list all of them.

بنابراین فکر می کنم فهرست کردن همه آنها دشوار است.

But these magazines still exist, but they are in a very different format.

اما این مجلات هنوز وجود دارند، اما در قالب بسیار متفاوتی هستند.

But it was always, always the most exciting.

اما همیشه و همیشه هیجان انگیزترین بود.

So I can't tell you how excited I was as a kid to have one of these in my hand and look at all of the movies that we're going to be on.

بنابراین نمی توانم به شما بگویم که در کودکی چقدر هیجان زده بودم که یکی از اینها را در دست داشته باشم و به همه فیلم هایی که قرار است در آن حضور داشته باشیم نگاه کنم.

And sometimes, of course, they would show movies that had never been shown on television before.

و البته گاهی اوقات فیلم هایی را نشان می دادند که قبلاً هرگز از تلویزیون پخش نشده بود.

I remember one Christmas when they showed Star Wars for the first time ever, and that was at Christmas.

من یک کریسمس را به یاد می‌آورم که جنگ ستارگان را برای اولین بار نمایش دادند و آن کریسمس بود.

And it was so exciting sitting in your living room watching Star Wars on your television.

و نشستن در اتاق نشیمن و تماشای جنگ ستارگان در تلویزیون بسیار هیجان انگیز بود.

It was incredible.

باور نکردنی بود.

We always got excited when my father did because they'd always show a James Bond film at Christmas.

ما همیشه وقتی پدرم این کار را می کرد هیجان زده می شدیم، زیرا آنها همیشه یک فیلم جیمز باند را در کریسمس نشان می دادند.

Yeah. See, don't forget, if you're, you know, of a certain age.

آره ببینید، فراموش نکنید، اگر سن خاصی دارید.

Yeah.

آره مواقعی وجود داشت که نمی‌توانستید یک فیلم را در اینترنت جادو کنید و آن را تماشا کنید.

There were times when you couldn't just magic a film up on the internet and watch it.

You had to wait for it to be shown on television, and it would only be shown at certain times of the year, usually.

باید منتظر بود تا از تلویزیون پخش شود و معمولاً فقط در زمان های خاصی از سال پخش می شد.

So James Bond films were always shown on Christmas Day as, like the main highlight, to watch.

بنابراین فیلم‌های جیمز باند همیشه در روز کریسمس به عنوان فیلم برجسته نمایش داده می‌شدند.

And if you hadn't seen it at the cinema or if you'd seen it at the cinema years ago, here was your opportunity to watch it again.

و اگر آن را در سینما ندیده بودید یا اگر سال ها پیش آن را در سینما دیده بودید، در اینجا فرصتی بود که دوباره آن را تماشا کنید.

And so it was a great, it was a great excitement.

و بنابراین بسیار عالی بود، این یک هیجان بزرگ بود.

On Christmas Day, we'd have Christmas meal, we'd watch, the Queen at 3:00, and then we'd sit down and watch, a James Bond film

در روز کریسمس، غذای کریسمس می‌خوردیم، تماشا می‌کردیم، ملکه ساعت 3:00، و سپس می‌نشستیم و تماشا می‌کردیم، یک فیلم جیمز باند

and all of these things would just be shown on television.

و همه این چیزها فقط از تلویزیون پخش می‌شد.

They were broadcast, so.

آنها پخش شدند، بنابراین.

So there was no digital television way back in the 1970s, no digital TV.

بنابراین در دهه 1970 نه تلویزیون دیجیتال وجود داشت، نه تلویزیون دیجیتال.

You just had free TV channels and that was it. Nothing else.

شما فقط کانال های تلویزیونی رایگان داشتید و تمام. هیچ چیز دیگری.

So it is strange.

پس عجیب است.

You're right.

Steve, I wrote there are certain films, certain movies that they always show at Christmas.

حق با شماست.

استیو، نوشتم فیلم‌های خاصی وجود دارد، فیلم‌های خاصی که همیشه در کریسمس نمایش می‌دهند.

I don't know why this is a weird one.

نمی دانم چرا این موضوع عجیب است.

I don't know why they always show war films.

نمی دانم چرا همیشه فیلم های جنگی نمایش می دهند.

Yes. On Christmas Day, war film, Bridge over the River Kwai.

بله در روز کریسمس، فیلم جنگی، پل بر روی رودخانه کوای.

Always the same. Movies. Guns of Navarone. Yes.

همیشه همینطور. فیلم ها تفنگ های ناوارون. بله

Were the popular films I used to show the Great Escape.

فیلم های محبوبی بودند که برای نمایش گریز بزرگ استفاده کردم.

The Great Escape every year.

فرار بزرگ هر سال.

And of course, that well-known felon murder on the Orient Express, which is one of my favourite Christmas films.

و البته، آن جنایتکار شناخته شده در قطار سریع السیر شرق، که یکی از فیلم های کریسمس مورد علاقه من است.

Yes, I always showed that one as well.

بله، من همیشه آن یکی را هم نشان دادم.

And, anyway, it's a time to relax and, and just watch things and, and stop

و، به هر حال، زمانی است که استراحت کنید، و فقط چیزها را تماشا کنید، و

when it's two weeks or a week, depending on how much holiday you have, just to forget about your work.

وقتی دو هفته یا یک هفته می‌گذرد، بسته به میزان تعطیلاتتان، فقط برای فراموش کردن کارتان، توقف کنید.

Forget about your troubles.

مشکلات خود را فراموش کنید.

Sit down, relax, have a load of unhealthy snacks and watch a film.

بنشینید، استراحت کنید، مقداری تنقلات ناسالم بخورید و فیلم تماشا کنید.

Yes, and it's probably the only time we actually sit down and watch a film.

بله، و این احتمالاً تنها باری است که واقعاً می‌نشینیم و فیلمی را تماشا می‌کنیم.

Let's face it. So you going to talk about certain things with films in a bit?

بیایید با آن روبرو شویم. پس می خواهید در مورد چیزهای خاصی با فیلم ها صحبت کنید؟

We are going to. Right? Yes. So stay tuned. Something exciting to come.

ما می رویم. درسته؟ بله پس با ما همراه باشید. چیزی هیجان انگیز در راه است.

We've got where we're also going to be talking in a few moments about things that were said in movies

ما به جایی رسیده‌ایم که قرار است چند لحظه دیگر در مورد چیزهایی که در فیلم‌هایی گفته می‌شود صحبت کنیم

that have become quotes that a lot of people will repeat.

و به نقل قول‌هایی تبدیل شده‌اند که بسیاری از مردم تکرار خواهند کرد.

So I'm sure you can think of 1 or 2 out there in YouTube land.

بنابراین من مطمئن هستم که می توانید به 1 یا 2 مورد در سرزمین YouTube فکر کنید.

All of that coming up in a little while.

همه اینها در مدتی کوتاه به وجود می آیند.

There is another magazine, of course.

البته یه مجله دیگه هم هست

So there was Radio Times and also TV times is the other one.

بنابراین رادیو تایمز وجود داشت و همچنین زمان تلویزیون یکی دیگر است.

Although that one was more for the independent television stations, whereas Radio Times was aimed more at at the BBC.

اگرچه آن یکی بیشتر برای ایستگاه های تلویزیونی مستقل بود، در حالی که هدف رادیو تایمز بیشتر بی بی سی بود.

So that's probably the reason why Mr.

بنابراین احتمالاً به همین دلیل است که آقای

Steve only knows this one, because his family was very posh, so they would never.

استیو فقط این یکی را می‌داند، زیرا خانواده او بسیار شیک بودند، بنابراین هرگز نمی‌دانستند.

I know your family would never have read TV times.

من می دانم که خانواده شما هرگز زمان های تلویزیون را نمی خواندند.

It would never have TV times in the house.

هرگز تلویزیون در خانه نخواهد داشت.

Only if they'd sold out of ad, out of the Radio Times. Yes.

فقط در صورتی که آنها را از تبلیغات، خارج از رادیو تایمز فروخته بودند. بله

Then we buy the TV times.

سپس تایم های تلویزیون را می خریم.

But yeah, there was a lot of snobbery around in the 70s about watching a TV channel with adverts.

اما بله، در دهه 70 در مورد تماشای یک کانال تلویزیونی با تبلیغات، اسنوبیسم زیادی وجود داشت.

I which was when was ITV created to do?

ITV چه زمانی برای انجام آن ساخته شد؟

Well?

ITV would have been created in the, I would say in the late 1950s, a lot of TV in this country

خب؟ ITV در اواخر دهه 1950 ایجاد می شد، می توانم بگویم در اواخر دهه 1950، تلویزیون های زیادی در این کشور

came around and the, the, I would say the mid 50s, late 50s, early television,

به وجود آمد و، می توانم بگویم، اواسط دهه 50، اواخر دهه 50، تلویزیون اولیه،

BBC, of course, were the first and they've been around so for a hundred years.

بی بی سی، البته. اول و صد سال است که وجود دارند.

Can you believe the BBC has been around for a hundred years?

آیا باورتان می شود که بی بی سی صد سال است که وجود دارد؟

But then, some of the programmes they show were probably made 100 years ago.

اما برخی از برنامه هایی که نشان می دهند احتمالاً 100 سال پیش ساخته شده اند.

In the 50s, they introduced a second TV channel where they were was it was independent.

در دهه 50، آنها یک کانال تلویزیونی دوم را معرفی کردند که در آن حضور داشتند، مستقل بود.

So in order to fund itself, because the BBC, of course, is funded by a licence fee,

بنابراین برای تأمین بودجه خود، زیرا بی‌بی‌سی، البته، با هزینه مجوز تأمین می‌شود

which we all have to pay by law, whereas ITV is funded through advertising.

که همه ما طبق قانون باید آن را بپردازیم، در حالی که بودجه ITV از طریق تبلیغات تأمین می‌شود.

Yeah, I was independent, so they got a licence to do this, but there was always a lot of snobbery associated with watching, ITV

بله، من استقلالی بودم، بنابراین آنها مجوز این کار را گرفتند، اما همیشه در ارتباط با تماشای تلویزیون، ITV

and when we grew up, my father didn't like us watching ITV.

و وقتی ما بزرگ شدیم، پدرم دوست نداشت ما ITV تماشا کنیم.

And if you watch comedy programmes from around that time, yeah, they make reference to that.

و اگر برنامه های طنز آن زمان را تماشا کنید، بله، به آن اشاره می کنند.

We've been watch if you watch comedy channels,

اگر کانال‌های کمدی را تماشا می‌کنید،

the references made in these to middle class families who, who say, oh, turn that off.

به خانواده‌های طبقه متوسطی که می‌گویند، اوه، آن را خاموش کنید، اشاره کرده‌ایم، تماشا کرده‌ایم

It's ITV. Yeah. It's like it's it's like snobbery to watch your.

. آی تی وی است. آره مثل این است که تماشای خودت مثل اسنوبیسم است.

Your father used to literally say that you told me that he would not watch ITV if he came in

پدرت به معنای واقعی کلمه می گفت تو به من گفتی که اگر بیاید آی تی وی نمی بینم

and we were watching a programme on ITV, he would make us turn it over.

و ما برنامه ای را در آی تی وی تماشا می کنیم، مجبور می کنیم آن را برگردانیم.

I'm not watching that rubbish today, but on the BBC it it was seen as a more middle class, sort of cultured forum.

من امروز آن آشغال‌ها را تماشا نمی‌کنم، اما در بی‌بی‌سی به آن به‌عنوان یک فروم بافرهنگ‌تر و طبقه متوسط ​​دیده می‌شود.

And that reference is, is made in a lot of TV comedy programmes that were made in the 1970s.

و این اشاره در بسیاری از برنامه های طنز تلویزیونی است که در دهه 1970 ساخته شده اند.

Yes, we would often look at certain class attitudes anyway,

بله، به هر حال اغلب به نگرش‌های طبقاتی خاصی نگاه می‌کنیم،

we are going to move on because it's 3:30 already.

می‌خواهیم ادامه دهیم زیرا ساعت 3:30 است.

I can't believe we were already 1.5 hours into today's live stream.

من نمی توانم باور کنم که ما قبلاً 1.5 ساعت از پخش زنده امروز گذشته بودیم.

It's like it.

شبیه آن است.

You've done nothing today. You've just sat there. I'm the one who's done all the.

امروز هیچ کاری نکردی تو همین الان اونجا نشستی من کسی هستم که همه کارها را انجام داده است.

We've been cooking, Mr. Duncan.

ما در حال آشپزی بودیم، آقای دانکن.

I've got a chilli con carne cooking in the slow cooker.

من یک فلفل دلمه ای دارم که در آرام پز پخته می شود.

I've done a beautiful bread. Oh, yeah?

نان قشنگی درست کردم اوه، آره؟

Which Francesca said looked like a meteorite. I haven't forgotten that.

فرانچسکا گفت که شبیه یک شهاب سنگ است. من آن را فراموش نکرده ام

Francesca, can we just.

فرانچسکا، می توانیم فقط

Can we just remind ourselves of Mr. Steve's wonderful bread?

آیا می توانیم نان فوق العاده آقای استیو را به خود یادآوری کنیم؟

Why don't you ever show a picture of the bread when it turns out looking good? Mr.

چرا وقتی نان خوب به نظر می رسد هرگز عکسی از آن نشان نمی دهید؟ آقای

Duncan, I remember you tried to make a loaf of bread in this machine.

دانکن، یادم هست که سعی کردید با این دستگاه یک قرص نان درست کنید.

Yeah, a few months ago. And it was an utter disaster. It was. I am I made a mess of it.

آره چند ماه پیش و این یک فاجعه مطلق بود. بود. من هستم که آن را به هم ریختم.

I am willing to admit that I made a mistake and my bread was awful, but I don't know what.

حاضرم اعتراف کنم که اشتباه کردم و نانم افتضاح بود، اما نمی دانم چیست.

What happened to your bread today, Steve?

نان امروزت چی شد استیو؟

Something. Something really strange happened to it. It did look.

یه چیزی واقعاً اتفاق عجیبی برایش افتاده است. به نظر می رسید.

It did look like a football.

شبیه فوتبال بود

There is something wrong with the wheat. Yeah. I'm not going to buy that. Oh, look, Lewis says he remembers.

گندم مشکلی دارد. آره من قصد ندارم آن را بخرم. اوه، ببین، لوئیس می گوید که یادش می آید.

Well, they call it the cannons of Navarone.

خوب بهش میگن توپهای ناوارون.

A wonderful film where you see that people in command aren't always the best.

یک فیلم فوق العاده که در آن می بینید که افراد فرمانده همیشه بهترین نیستند.

I was watching scene Lewis says he's seen that film about 50 times.

داشتم صحنه ای را تماشا می کردم که لوئیس می گوید حدود 50 بار آن فیلم را دیده است.

It is a wonderful film. Films made around those times. War films were fantastic.

فیلم فوق العاده ای است. فیلم هایی که در آن دوران ساخته شده اند. فیلم های جنگی فوق العاده بودند.

I saw the last half an hour of a film yesterday on the television called The Train, with Burt Lancaster.

من دیروز نیم ساعت آخر فیلمی به نام قطار را با برت لنکستر در تلویزیون دیدم.

And I hadn't seen this film before, or if I had seen it, it was a long time ago.

و من این فیلم را قبلا ندیده بودم یا اگر دیده بودم خیلی وقت پیش بود.

I think it was made in the 1960s. It's in black and white.

فکر می کنم در دهه 1960 ساخته شده است. سیاه و سفید است.

I just switched it on because I was having a cup of tea and a cake. Okay.

من فقط آن را روشن کردم چون داشتم یک فنجان چای و یک کیک می خوردم. باشه

And I switched it on and I was riveted.

و روشنش کردم و پرچ شدم.

Riveted immediately by that film.

بلافاصله توسط آن فیلم پرچ شد.

And, so if you, somebody who knows about war films, The Train, it's very brutal.

و بنابراین، اگر شما، کسی که در مورد فیلم های جنگی، قطار می دانید، بسیار وحشیانه است.

But my goodness, what a wonderfully made film.

اما خدای من، چه فیلم فوق العاده ای ساخته شده است.

Yes, I think it was made late, late 1950s, late 1950s.

بله، فکر می کنم اواخر، اواخر دهه 1950، اواخر دهه 1950 ساخته شد.

So if you if you want to sit down and watch that on Christmas Day, feel free.

بنابراین اگر می‌خواهید در روز کریسمس بنشینید و آن را تماشا کنید، راحت باشید.

But I'd like to watch that film.

اما من دوست دارم آن فیلم را ببینم.

It's about sort of prisoners of war who escape and a and a Nazi, Colonel that's trying to steal all the art from France.

این در مورد نوعی از اسیران جنگی است که فرار می کنند و یک نازی، سرهنگ و نازی که تلاش می کند همه هنر را از فرانسه بدزدد.

Okay. Don't tell them. Don't tell them the plot. Well, that's the plot.

باشه به آنها نگو نقشه را به آنها نگو خب، این طرح است.

And, Burt Lancaster tries to foil them and it's just Eve.

و برت لنکستر سعی می کند آنها را خنثی کند و این فقط ایو است.

Oh, what a wonderful film.

اوه چه فیلم فوق العاده ای

Well, there's almost no need to watch it now.

خوب، تقریباً نیازی به تماشای آن نیست.

Lewis says that's a wonderful film as well.

لوئیس می گوید که فیلم فوق العاده ای نیز هست.

I haven't seen The Great Escape for a long time. The one with the elephants in it.

مدت زیادی است که The Great Escape را ندیده ام. اونی که فیل ها توش هست

And they're going over the Alps or something and trying to escape from somewhere.

و آنها بر فراز کوه های آلپ یا چیزی می روند و سعی می کنند از جایی فرار کنند.

Is that the great escape? There's an elephant in it.

آیا این فرار بزرگ است؟ یک فیل در آن است.

There's one more film where they're escaping an elephant.

یک فیلم دیگر وجود دارد که در آن در حال فرار از یک فیل هستند.

That does not sound like the great escapes of famous actors, do you think?

به نظر شما این شبیه فرارهای بزرگ بازیگران مشهور نیست؟

Steve, I don't remember an elephant being in the Great Escape.

استیو، من به یاد ندارم که یک فیل در فرار بزرگ باشد.

Well, what's that war film?

خوب، آن فیلم جنگی چیست؟

Where that. Where they're all trying to escape from somewhere, and, I have no idea.

جایی که. جایی که همه آنها سعی می کنند از جایی فرار کنند، و من هیچ ایده ای ندارم.

There's elephants in it, Lewis. Obviously Steve Lewis will be able to tell us. Yes, he probably will.

فیل ها در آن هستند، لوئیس. بدیهی است که استیو لوئیس می تواند به ما بگوید. بله، او احتمالا خواهد شد.

You will also be telling you there were no elephants in the Great Escape.

شما همچنین به شما خواهید گفت که هیچ فیلی در فرار بزرگ وجود نداشت.

Oh, the great escape?

اوه، فرار بزرگ؟

No, that's the one where Steve McQueen gets on the motorbike and he goes over the fence.

نه، این همان جایی است که استیو مک کوئین سوار موتور می شود و او از حصار می گذرد.

Yeah. That's right.

آره درست است.

Now this one's got, no elephants,

حالا این یکی دارد، فیل نیست،

no, there is a war film where they're trying to escape and there's an elephant in.

نه، یک فیلم جنگی وجود دارد که در آن سعی می کنند فرار کنند و یک فیل داخل آن است

It's.

.

That is not the Great Escape.

این فرار بزرگ نیست.

It's not the Great Escape. It's something else somebody can tell us about that film.

این فرار بزرگ نیست. این چیز دیگری است که کسی می تواند در مورد آن فیلم به ما بگوید.

Yes. Ferryboat. Rivet. Yeah. Means to captivate.

بله کشتی فری. پرچ. آره یعنی اسیر کردن.

If you're riveted, it means you're captivated.

اگر پرچ شده اید، یعنی اسیر شده اید.

You've got to watch it. Yes.

باید تماشاش کنی بله

I mean, the speech was the power of,

منظورم این است که سخنرانی قدرت

of the acting.

بازیگری بود.

I was just instantly captivated.

من فقط فورا مجذوب شدم.

Riveted. To be riveted means to be fixed in one place.

پرچ شده. پرچ شدن یعنی در یک جا ثابت شدن.

You can't take yourself away from it. Just like a rivet.

شما نمی توانید خود را از آن دور کنید. درست مثل یک پرچ.

But you know, it is for fixing two bits of metal together that can't be moved.

اما می دانید، برای تثبیت دو تکه فلز با هم است که نمی توان آنها را جابجا کرد.

That's how you feel. That's it.

اینطوری احساس میکنی همین است.

You can't move because it's so amazing.

شما نمی توانید حرکت کنید زیرا بسیار شگفت انگیز است.

I'm sure a lot of people are riveted to to this live stream, because you just can't take your mind, your eyes off

من مطمئن هستم که بسیاری از مردم به این پخش زنده علاقه مند شده اند، زیرا شما نمی توانید ذهن خود را از

what is happening on your screen right now.

آنچه در حال حاضر روی صفحه نمایش شما می گذرد دور نگه دارید.

And either that or you are about to throw your iPad.

و یا آن یا شما می خواهید آی پد خود را پرتاب کنید.

Well, what's the one with a submarine? Says Alexandra.

خب اونی که زیردریایی داره چیه؟ الکساندرا می گوید.

I can't remember the name, what with the submarine.

اسم زیردریایی را یادم نمی آید.

There are some good war films with that, that are made

چند فیلم جنگی خوب با آن وجود دارد که

in submarine.

در زیردریایی ساخته می شوند.

It's not the Steve I know, the one that's a German film called Das Boot.

این استیو نیست که من می شناسم، فیلمی آلمانی به نام Das Boot.

Das boot. There's that. There's another. I got.

چکمه داس. اونجا هست دیگری وجود دارد. گرفتم

If you ever if you ever want to see a film that is guaranteed to depress you

اگر تا به حال بخواهید فیلمی را ببینید که مطمئناً شما را افسرده خواهد کرد

and make you feel really sad, I think Das Boot must be the one.

و شما را واقعاً غمگین می کند، من فکر می کنم Das Boot باید یکی باشد.

There's another one with Sean Connery. The boat.

یکی دیگر با شان کانری وجود دارد. قایق.

That's another one with Sean Connery.

این یکی دیگر با شان کانری است.

Who? Who's the captain of a submarine?

سازمان بهداشت جهانی؟ کاپیتان یک زیردریایی کیست؟

Yeah, that's the hunt for Red October. Okay. The hunt for Red October. Yes. And he's.

بله، این شکار اکتبر سرخ است. باشه شکار اکتبر سرخ بله و او است.

I think he's supposed to be Russian, but he speaks, of course. And I can every film.

من فکر می کنم او قرار است روسی باشد، اما او البته صحبت می کند. و من هر فیلمی را می توانم.

Well, as we know that that was a Scottish accent to Sean Connery is.

خوب، همانطور که می دانیم این یک لهجه اسکاتلندی به شان کانری بود.

It was a terrible, awful actor.

این یک بازیگر وحشتناک و افتضاح بود.

Well, I don't know why, though.

خوب، من نمی دانم چرا، هر چند.

I wish you'd just let me finish a sentence, too.

کاش اجازه می دادی من هم یک جمله را تمام کنم.

He was. He was a terrible actor. He couldn't act. He.

او بود. او یک بازیگر وحشتناک بود. او نمی توانست عمل کند. او

Everything he did sounded like Sean Connery.

هر کاری که می کرد شبیه شان کانری بود.

Who were whoever he was portraying, it was always, well, hello there.

چه کسانی بودند که او تصویر می کرد، همیشه، خوب، سلام آنجاست.

I'm supposed to be Scottish, but as you can see, even though I am Scottish, I can't do the Scottish accent.

من قرار است اسکاتلندی باشم، اما همانطور که می بینید، با اینکه اسکاتلندی هستم، نمی توانم لهجه اسکاتلندی را انجام دهم.

Sean. That boy, that was the point here. He only ever spoke in his Scottish accent. Well, he didn't even do that.

شان آن پسر، نکته اینجا بود. او فقط با لهجه اسکاتلندی خود صحبت می کرد. خب او حتی این کار را هم نکرد.

I mean, that's the bizarre bit.

منظورم این است که چیز عجیبی است.

It couldn't even sound Scottish. Anyway, my sister was always very attracted to Sean Connery.

حتی نمی توانست اسکاتلندی به نظر برسد. به هر حال خواهرم همیشه جذب شان کانری بود.

Oh my God. She she actually, she liked older men with beards. I don't

اوه خدای من. او در واقع از مردان مسن تر با ریش خوشش می آمد. من نمی

know.

I won't say any more.

دانم.

من دیگر نمی گویم.

You really are waving a lot of dirty, dirty laundry around today.

شما واقعاً امروز لباس های کثیف و کثیف زیادی را در اطراف تکان می دهید.

We've got to be careful what I say. Very rough about sisters and. What?

ما باید مراقب حرف های من باشیم خیلی خشن در مورد خواهر و. چی؟

No, I know she's no one.

نه، می دانم که او کسی نیست.

We know, no one we know watches us.

می دانیم، کسی که می شناسیم ما را تماشا نمی کند.

Or maybe they do.

یا شاید هم انجام دهند.

And they don't tell us that's it. But they pretend to watch us. We. We know who they are.

و به ما نمی گویند که همین است. اما آنها وانمود می کنند که ما را تماشا می کنند. ما ما می دانیم آنها چه کسانی هستند.

We've only got 20 minutes, Mr. Duncan.

فقط 20 دقیقه وقت داریم، آقای دانکن.

Yes, we are talking about movies because we were just talking about movies.

بله، ما در مورد فیلم صحبت می کنیم زیرا ما فقط در مورد فیلم صحبت می کردیم.

They always show.

همیشه نشان می دهند.

They always show

آنها همیشه

wartime movies at Christmas time.

در زمان کریسمس فیلم های دوران جنگ را نشان می دهند.

And also all other movies as well. Mr.

و همچنین تمام فیلم های دیگر. من و آقای

Steve and I thought it would be interesting to look at some quotes from movies.

استیو فکر می‌کردیم دیدن چند نقل قول از فیلم‌ها جالب است.

So can you think, Mr.. Steve, I want you to use your brain.

آیا می توانید فکر کنید، آقای استیو، من می خواهم از مغز خود استفاده کنید.

I have a feeling that Steve has already done some preparation.

من احساس می کنم که استیو قبلاً آماده سازی را انجام داده است.

I've already thought about this because I wouldn't be able to think on the spot like that.

من قبلاً در مورد این فکر کرده ام زیرا نمی توانم در آن مکان چنین فکر کنم.

I wondered why you seem so eager to do this.

تعجب کردم که چرا اینقدر مشتاق به نظر می رسید که این کار را انجام دهید.

Are you burping?

آروغ میزنی؟

Maybe you just made a very strange sound, then.

شاید شما فقط یک صدای بسیار عجیب در آن زمان ایجاد کردید.

Well, you know, I've got I've got to let the wind up. Yes.

خوب، می دانی، من باید اجازه بدهم باد تمام شود. بله

Or out?

یا بیرون؟

It depends. It's not good to keep.

بستگی دارد. نگه داشتنش خوب نیست

To keep wind in. It depends which direction it's coming from either.

برای نگه داشتن باد. بستگی دارد که از کدام جهت می آید.

You shouldn't.

شما نباید.

You shouldn't hold in your wind because, you can cause you have health problems.

شما نباید در باد خود را نگه دارید، زیرا ممکن است باعث مشکلات سلامتی شما شود.

You can if you let it out, you can cause health problems for other people and embarrassment in, in public spaces.

شما می توانید اگر آن را بیرون بگذارید، می توانید مشکلات سلامتی برای افراد دیگر و خجالت در فضاهای عمومی ایجاد کنید.

There are so many wonderful movies that have been made over the years, many films that have classic lines.

فیلم های فوق العاده زیادی در طول سال ها ساخته شده اند، فیلم های زیادی که خطوط کلاسیک دارند.

Now, when I say line lines, I mean things that were said in the movie that lots of people quote nowadays.

حالا وقتی می‌گویم خطوط خطی، منظورم چیزهایی است که در فیلم گفته شد که امروزه بسیاری از مردم نقل می‌کنند.

So I have a feeling it looks as if I don't have to do anything here.

بنابراین من احساس می کنم که به نظر می رسد لازم نیست کاری در اینجا انجام دهم.

I think Mr.

فکر می کنم آقای

Steve has discovered so. Mr.. Mr..

استیو این را کشف کرده است. آقای آقای

Steve, do you have some quotes from movies?

استیو، نقل قول هایی از فیلم ها دارید؟

I do, and please feel free to put, any famous quotes that you like them.

من انجام می دهم و لطفاً هر نقل قول معروفی را که دوست دارید قرار دهید.

Don't just Google it.

فقط آن را در گوگل جستجو نکنید.

Try and remember things for films that you like to do.

سعی کنید چیزهایی را برای فیلم هایی که دوست دارید انجام دهید به خاطر بسپارید.

And, don't cheat day.

و روز تقلب نکن

Why are you googling things? Well, yeah, just think of a film and a famous quote.

چرا مطالب را گوگل می کنید؟ خوب، بله، فقط به یک فیلم و یک نقل قول معروف فکر کنید.

Well, the famous I mean, all mine is from science fiction film. Oh, nice guy.

خب، منظورم معروف، همه چیز من از فیلم علمی تخیلی است. اوه، پسر خوب.

I can never do so, you know, you have not got.

من هرگز نمی توانم این کار را انجام دهم، می دانید، شما این کار را نکرده اید.

Are you telling me you haven't you haven't quoted a single line from murder on the Orient Express, though I don't know any.

آیا به من می گویید که نگفته اید، حتی یک خط از قتل در اورینت اکسپرس را نقل نکرده اید، اگرچه من هیچ کدام را نمی دانم.

I don't there's no really memorable lines. What about.

من هیچ خط واقعا به یاد ماندنی وجود ندارد. چه در مورد.

I want to go to Africa and take care of them babies.

من می خواهم به آفریقا بروم و از آنها مراقبت کنم.

Well, that but that's. Yeah. That's not.

خوب، این اما همین است. آره این نیست.

Yeah, but things that people use I mean Arnold Schwarzenegger has has, has created loads

بله، اما چیزهایی که مردم استفاده می‌کنند منظورم این است که آرنولد شوارتزنگر دارد،

of famous phrases in his films because if his persona and his accent, if anybody else had said them, nobody would remember.

عبارات معروف زیادی را در فیلم‌هایش ایجاد کرده است، زیرا اگر شخصیت و لهجه‌اش، اگر کس دیگری گفته بود، هیچ‌کس آن‌ها را به خاطر نمی‌آورد.

Oh, I can only think of one.

اوه من فقط میتونم به یکی فکر کنم

Which ones?

That I'll be back. I'll be back.

کدومشون؟

که برمیگردم من برمی گردم.

Who does it better?

چه کسی آن را بهتر انجام می دهد؟

So I'll go first. I'll be back.

پس من اول میرم من برمی گردم.

I'll be back.

من برمی گردم.

Yeah. So it's the accent and the gravitas with which he says it.

آره بنابراین این لهجه و جاذبه ای است که او آن را بیان می کند.

Of course. That's from the Terminator film.

البته. این از فیلم ترمیناتور است.

The other one is hasta la vista, baby.

یکی دیگه هستا لا ویستا عزیزم.

This is the other famous one he used. Yeah.

این مورد معروف دیگری است که او استفاده کرده است. آره

Hasta la vista, baby.

هستا لا ویستا عزیزم

Isn't that. See you later.

آیا این نیست بعدا میبینمت

Yeah. Or, Yeah, it's. We'll meet again. That sort of thing. Yeah.

آره یا، بله، این است. ما دوباره ملاقات خواهیم کرد. این جور چیزها آره

Something like that. Yeah. We'll meet again.

یه همچین چیزی آره ما دوباره ملاقات خواهیم کرد.

But people use these a lot because if anybody else had said it, if Tom cruise had said it, nobody would remember it.

اما مردم زیاد از اینها استفاده می کنند، زیرا اگر کس دیگری آن را گفته بود، اگر تام کروز آن را گفته بود، هیچ کس آن را به خاطر نمی آورد.

But because it was Arnold Schwarzenegger.

اما چون آرنولد شوارتزنگر بود.

And with this particular style and his heavy, thick accent, and the character he was playing, you remember it.

و با این سبک خاص و لهجه سنگین و غلیظش و شخصیتی که بازی می کرد، یادتان می آید.

And the other one I remember is from Blade Runner, there's a couple from blade, Blade Runner which is my favourite all time film.

و دیگری که به یاد دارم از Blade Runner است، یک زوج از Blade وجود دارد، Blade Runner که فیلم مورد علاقه من در تمام دوران است.

Yeah it's another science fiction film.

بله این یک فیلم علمی تخیلی دیگر است.

They're all science fiction films and it's if you've ever seen Blade Runner, it's, it's basically about these.

همه آنها فیلمهای علمی تخیلی هستند و اگر تا به حال Blade Runner را دیده باشید، اساساً درباره اینهاست.

There's this chap who's made, this scientist who's made all these sort of robots.

این پسری که ساخته است، این دانشمندی است که همه این نوع ربات ها را ساخته است.

This chap, is a bio mechanical engineer or something like that,

این پسر، یک مهندس مکانیک زیستی یا چیزی شبیه به آن است،

and he's created very lifelike, artificial humanoids who?

و او انسان نماهای مصنوعی بسیار واقعی و واقعی ساخته است؟

And, tell me more.

و بیشتر به من بگو

But they they don't live very long.

اما آنها خیلی عمر نمی کنند.

And one of them comes back, to, to face him to, to to, you know, find out if he can make him live longer

و یکی از آن‌ها برمی‌گردد، به، برای مواجهه با او، به، می‌دانی، ببیند آیا می‌تواند او را طولانی‌تر کند

because they've got a consciousness. And that would be Rutger Hauer. That's right.

زیرا هوشیاری دارند. و این روتگر هاور خواهد بود. درست است.

Yeah.

آره

And, he tries to try to console his creation.

و سعی می کند از خلقت خود تسلی دهد.

Who's going to die very short. I think they only live about 12 years, don't they?

که قراره خیلی کوتاه بمیره فکر می کنم آنها فقط 12 سال عمر می کنند، اینطور نیست؟

The these creations, these artificial beings, humanoids and, but of course, he's that he tries to console them by saying,

این مخلوقات، این موجودات مصنوعی، انسان نماها و، البته، اوست که سعی می کند با گفتن این جمله

well, look, you've lived such a full life, you've done so much in your life.

خوب، ببین، شما چنین زندگی کاملی داشته اید، کارهای زیادی در زندگی خود انجام داده اید.

And the phrase he uses is the candle that burns is, twice as bright,

و عبارتی که او به کار می برد این است که شمع می سوزد، دو برابر روشن تر،

burns half as long.

نیمی از طول آن می سوزد.

I thought I for a moment you wouldn't get a candle that burns twice as bright, burns half as long.

فکر کردم برای لحظه ای شمعی که دوبرابر بیشتر می سوزد و نیمی از آن می سوزد به دست نمی آید.

So, in other words, if you use a lot of energy in your life, do a lot of things your way yourself out.

بنابراین، به عبارت دیگر، اگر انرژی زیادی در زندگی خود مصرف می کنید، کارهای زیادی را انجام دهید.

And the and some people say that better, you know, that that that's always stuck in my mind.

و برخی از مردم می گویند که بهتر است، می دانید، که همیشه در ذهن من مانده است.

That phrase,

این عبارت،

I'm more the opposite of that.

من بیشتر برعکس آن هستم.

The candle that burns half as bright last twice as long.

شمعی که نیمی از آن می سوزد دو برابر بیشتر طول می کشد.

Well, you said more my life.

خب تو بیشتر گفتی زندگی من

It's a sort of a slow moving plant, half as bright, that

این یک نوع گیاه آهسته است، نیمی به روشنی، آن

half as bright. That's.

نیمی به همان اندازه روشن. یعنی.

You know, you know what?

میدونی، میدونی چیه؟

I think that might might be the most honest thing you've ever said.

من فکر می کنم این ممکن است صادقانه ترین چیزی باشد که تا به حال گفته اید.

The other the other one, which I've written down and I'll have to I'll have to actually quote this is when Rutger here, is

یکی دیگر، که من یادداشت کرده ام و من باید در واقع این را نقل قول کنم زمانی است که راتگر اینجاست، آیا

who is the robot?

ربات کیست؟

The humanoid that dies in the end, and he's about to die.

انسان نما که در پایان می میرد و او در شرف مرگ است.

And, he's recalling everything that he's done in his life.

و تمام کارهایی که در زندگی انجام داده را به یاد می آورد.

And he says that there's quite a poignant phrase that he uses.

و او می گوید که یک عبارت کاملاً تکان دهنده وجود دارد که او استفاده می کند.

And he's talking about all his memories and he says all these moments will be lost in time as tears in rain.

و از تمام خاطراتش می گوید و می گوید تمام این لحظات مثل اشک زیر باران در زمان گم می شود.

So he, what he's saying is

پس او، آنچه می گوید این است

that he will die and everything that he's saying, everything that he's done

که می میرد و هر چه می گوید، هر کاری که انجام داده

will be gone forever.

برای همیشه از بین خواهد رفت.

Lost like tears in rain.

گم شده مثل اشک زیر باران

And it's a very poignant phrase.

و این یک عبارت بسیار دردناک است.

That really relates not just to him in the film as an artificial creation, but to all of us. Yes.

این واقعاً نه تنها به او در فیلم به عنوان یک خلاقیت مصنوعی، بلکه به همه ما مربوط می شود. بله

Well, the, the film itself is a is a sort of allegory for our own mortality, isn't it?

خوب، خود فیلم نوعی تمثیل برای مرگ و میر خودمان است، اینطور نیست؟

That's it.

همین است.

And, but of course, scientists now are coming up with all these,

و، البته، دانشمندان اکنون با همه اینها،

these new, just to, just to try and add a positive spin to that rather depressing whatever you about, whatever you're about to say.

این موارد جدید، فقط برای اینکه سعی کنند یک چرخش مثبت به آن چیزی که در مورد شما و هر چیزی که می خواهید بگویید افسرده کننده اضافه کنند، می آیند.

It's not not happening.

این اتفاق نمی افتد.

No. But, in the universe that the scientists are now beginning to think, oh, we that, you know, memories are information.

نه. اما، در جهانی که دانشمندان اکنون شروع به فکر کردن کرده اند، آه، ما که، می دانید، خاطرات اطلاعات هستند.

Yeah. Information is not lost in the universe. Okay? It may be. Just go somewhere else.

آره اطلاعات در جهان گم نمی شود. باشه؟ ممکن است باشد. فقط برو یه جای دیگه

No it isn't.

نه اینطور نیست

Well, we don't know, Mr. Duncan.

خوب، ما نمی دانیم، آقای دانکن.

You don't know. And, you know, that energy cannot be created or destroyed.

شما نمی دانید. و می دانید، این انرژی را نمی توان ایجاد کرد یا از بین برد.

So information in black holes is not lost.

بنابراین اطلاعات در سیاهچاله ها از بین نمی روند.

Can I go somewhere else? So maybe memories are never lost.

آیا می توانم جای دیگری بروم؟ پس شاید خاطرات هیچ وقت گم نشوند.

I'm just trying to add, you know, a bit of hope is a rather depressing phrase, but when you're dead, you dead.

من فقط می‌خواهم اضافه کنم، می‌دانی، کمی امید یک عبارت نسبتاً افسرده‌کننده است، اما وقتی می‌میری، می‌میری.

That's it.

همین است.

Well, we don't know that for certain, Mr. Duncan.

خوب، ما این را به طور قطع نمی دانیم، آقای دانکن.

It's like lights out.

مثل چراغ خاموش است

Finito. That's it.

فینیتو همین است.

We don't know.

ما نمی دانیم.

No one can know. A certain. Okay.

هیچ کس نمی تواند بداند. یک معین باشه

What we think we know now in 50 years time.

آنچه ما فکر می کنیم اکنون در 50 سال آینده می دانیم.

Well, Steve, completely different.

خوب، استیو، کاملا متفاوت است.

We are straying so far away from movie quotes. Yeah, you got what you must have. So, Mr. Duncan.

ما خیلی از نقل قول های فیلم دور شده ایم. آره، تو چیزی رو که باید داشته باشی. بنابراین، آقای دانکن.

Oh, I have so many. I have, frankly, my dear, I don't give a damn.

اوه من خیلی دارم راستش را بخواهید، عزیزم، دستم بر نمی آید.

Oh, yes. Well,

اوه، بله. خوب،

that's just that.

Yeah.

فقط همین است.

آره

No, I was just saying to you, Steve.

نه، من فقط به تو می گفتم استیو.

Oh, right. Okay. Oh, is that a movie quote?

اوه، درست است. باشه اوه، این یک نقل قول فیلم است؟

I think you know, it is, it is, it's from the most famous movie, the big movie,

فکر می‌کنم می‌دانید، این است، این است، از معروف‌ترین فیلم، فیلم بزرگ،

one of the first blockbuster movies called Gone with the wind, starring

یکی از اولین فیلم‌های پرفروش به نام «بر باد رفته» است، با بازی

that well known

آن بازیگر

dashing actor.

سرشناس باهوش.

You know who I'm talking about?

میدونی در مورد کی حرف میزنم؟

Please. Yes. With the the moustache

لطفا بله با سبیل

and the teeth, Errol Flynn. Yeah.

و دندان، ارول فلین. آره

Frankly, my dear, frankly, my dear, I don't give a damn.

صادقانه بگویم عزیزم، رک بگویم، عزیزم، من به هیچ وجه نمی دانم.

Which at the time was a very controversial thing to say.

چیزی که در آن زمان بسیار بحث برانگیز بود.

To say damn in a film was very controversial at the time.

گفتن لعنت در یک فیلم در آن زمان بسیار بحث برانگیز بود.

One of the first ever.

یکی از اولین ها.

Actresses of colour won an Oscar for Gone With the wind.

بازیگران زن رنگین پوست برای فیلم بر باد رفته برنده جایزه اسکار شدند.

I bet you didn't know that I didn't.

شرط می بندم نمی دانستی که من نمی دانستم.

And oh, going back to Bladerunner, Rutger Hauer actually wrote that closing monologue himself.

و اوه، با بازگشت به Bladerunner، راتگر هاوئر در واقع آن مونولوگ پایانی را خودش نوشت.

He actually wrote that himself.

در واقع خودش این را نوشته است.

I've seen things you wouldn't believe.

من چیزهایی دیده ام که شما باور نمی کنید.

Attack ships.

به کشتی ها حمله کنید.

Oh, somewhere going off somewhere.

اوه، یک جایی می رود یک جایی.

It's a great.

خیلی عالیه

Yeah, it's a great speech. And he wrote that apparently.

آره سخنرانی عالیه و ظاهراً این را نوشت.

And they they included it in the, in the movie.

و آنها آن را در فیلم گنجاندند.

Here's one from from Claudia.

این یکی از کلودیا است.

Valerie. You play it again. Sam.

والری. دوباره بازیش میکنی سام

Oh, from Casablanca.

اوه، از کازابلانکا.

Casablanca, of course.

البته کازابلانکا

Old Humphrey Bogart and Lauren Bacall.

همفری بوگارت پیر و لورن باکال.

I actually I as I say that I, I almost feel as if that's wrong.

من در واقع همان طور که می گویم، تقریباً احساس می کنم که این اشتباه است.

I'm sure I got caught out by this before.

مطمئنم قبلاً گرفتار این موضوع شدم.

And it did, you know, at the end.

و می دانید، در پایان انجام شد.

Steve, I love I love trivia, I love stories about movies.

استیو، من عاشق چیزهای بی اهمیت هستم، من عاشق داستان های فیلم هستم.

And at the very end, when when Humphrey Bogart is saying goodbye,

و در پایان، وقتی همفری بوگارت در حال خداحافظی است،

he is looking at you, kid.

او به شما نگاه می کند، بچه.

The the people walking behind them

افرادی که پشت سرشان راه می‌روند،

are actually

در واقع آدم‌های کوچکی هستند

little people dressed up, as in different clothing.

که مانند لباس‌های مختلف لباس‌هایشان به تن دارند.

And that that was to make the airfield behind them look larger.

و این باعث می شد فرودگاه پشت سر آنها بزرگتر به نظر برسد.

Wow. Yeah.

عجب آره

It's true that that's the fact.

درست است که این واقعیت است.

That is a fact.

این یک واقعیت است.

You can write that one down, impress your friends with it.

شما می توانید آن را یادداشت کنید، دوستان خود را با آن تحت تاثیر قرار دهید.

They actually use little people behind them. I think that's the word you can use.

آنها در واقع از افراد کوچک پشت سر خود استفاده می کنند. من فکر می کنم این کلمه ای است که می توانید استفاده کنید.

Is it little people?

آیا این افراد کوچک هستند؟

I think it's the calf of these days. Little.

فکر کنم گوساله این روزهاست. کمی

Well, at the moment, as far as I'm aware, the term is little.

خب، در حال حاضر، تا جایی که من اطلاع دارم، این اصطلاح کم است.

People.

مردم

Maybe tomorrow it will be changed to something else.

شاید فردا به چیز دیگری تغییر کند.

Height challenged individuals. Yes. Right.

قد افراد را به چالش کشید. بله درسته

Alessandra says tomorrow will be another day.

الساندرا می گوید فردا روز دیگری خواهد بود.

Tomorrow will be another day that's also from gone with the wind. Gone with the wind? Yes.

فردا روز دیگری خواهد بود که آن هم از باد رفته است. با باد رفته؟ بله

Another one. Thank you for that one. Yes.

یکی دیگه بابت اون یکی ازت ممنونم بله

One of my favourite quotes from a movie. Here we go, Steve.

یکی از جملات مورد علاقه من از یک فیلم. ما به اینجا می رویم، استیو.

I'll give you one of my favourite quotes.

من یکی از نقل قول های مورد علاقه ام را به شما می دهم.

You don't want carpet, you want an area rug?

شما فرش نمی خواهید، فرش منطقه می خواهید؟

Classic.

کلاسیک.

I have never heard that phrase in my life.

این جمله را در عمرم نشنیده بودم.

That is a classic,

این یک خط کلاسیک و

classic line from a movie, right? Okay.

کلاسیک از یک فیلم است، درست است؟ باشه

And it's very quotable.

و بسیار قابل نقل است.

I'm trying to think of another one now.

الان دارم سعی میکنم به یکی دیگه فکر کنم

We guys, come up and see me sometime.

ما بچه ها بیایید و من را ببینید.

Oh, okay. Come on, see me.

اوه، باشه بیا منو ببین

What time? What time? Is it? So I thought you were talking to me.

چه ساعتی؟ چه ساعتی؟ آیا این است؟ پس فکر کردم داری با من حرف میزنی

I wasn't that was.

من اون نبودم

That was Mae West. Mae West Mae West.

آن مای وست بود. می وست مای وست.

She was, a bit of a.

او بود، کمی.

I would say she was a sex symbol or a sex bomb.

من می گویم او یک سمبل جنسی یا یک بمب جنسی بود.

She was glamorous.

او پر زرق و برق بود.

Beautiful.

زیبا.

Phrases like that make their way into everyday parlance, don't they?

عباراتی از این قبیل راه خود را به زبان روزمره باز می کنند، اینطور نیست؟

What's people use these phrases to other people?

چه افرادی از این عبارات برای افراد دیگر استفاده می کنند؟

You know, at work I had friends at played again, Sam. I mean, how many times

می دانی، در محل کار من دوستانی داشتم که دوباره بازی کردند، سام. یعنی چند بار

people said that except they didn't say in the movie, didn't they?

مردم این را گفتند جز اینکه در فیلم نگفته اند، نه؟

It was never said.

هرگز گفته نشد.

And this is another thing that happens quite often.

و این اتفاق دیگری است که اغلب اتفاق می افتد.

We will quote movies

ما فیلم هایی را نقل می کنیم

that never actually had that.

که هرگز چنین چیزی را نداشته اند.

That particular line in the movie, he never says play it again, Sam ever.

آن خط خاص در فیلم، او هرگز نمی گوید آن را دوباره پخش کن، هرگز سم.

Does he say play it something different?

میگه یه جور دیگه بازی کن؟

You know the song, play it, Sam?

تو آهنگ رو بلدی، بزار، سام؟

I think it's something like that, yes.

فکر کنم یه همچین چیزی باشه بله

He didn't say played. Again.

نگفت بازی کرد دوباره

Sammy says something slightly different, but it's been morphed into something else.

سامی چیز کمی متفاوت می گوید، اما به چیز دیگری تبدیل شده است.

It's being misheard.

داره اشتباه شنیده میشه

It's like, yeah, yeah, yeah, but but people use them in everyday.

این مانند، بله، بله، بله، اما مردم از آنها در روزمره استفاده می کنند.

Well, they used to I don't know whether they still use that phrase. Play it again Sam.

خوب، آنها عادت داشتند نمی دانم هنوز از این عبارت استفاده می کنند یا خیر. دوباره سام بازی کن

Well I think they might use it as a joke.

خوب من فکر می کنم آنها ممکن است از آن به عنوان شوخی استفاده کنند.

Quite often these things are used as jokes, such as what you said, frankly, my dear, and all of that.

اغلب از این چیزها به عنوان شوخی استفاده می شود، مانند آنچه شما گفتید، صراحتا، عزیزم، و همه اینها.

And tomorrow.

و فردا

Tomorrow is another day.

فردا روز دیگری است.

And people will often use that. Well, yeah, they'll use them in a present situation. Yeah.

و مردم اغلب از آن استفاده خواهند کرد. خوب، بله، آنها از آنها در شرایط فعلی استفاده خواهند کرد. آره

So the life is like a box of chocolates. There is another one that people use a lot.

بنابراین زندگی مانند یک جعبه شکلات است. یکی دیگر وجود دارد که مردم زیاد از آن استفاده می کنند.

My mother used to say, laugh is like a box of chocolates.

مادرم می گفت خنده مثل جعبه شکلات است.

You never know what you're gonna get. Yeah, I mean, which is.

شما هرگز نمی دانید چه چیزی به دست خواهید آورد. آره منظورم همینه

Yeah, it's, you know, there is truth in these phrases.

بله، می دانید، حقیقتی در این عبارات وجود دارد.

And, often a thought about an aspect of life is,

و اغلب فکر در مورد جنبه ای از زندگی این است که

is focus into one small little phrase that, that it's concentrated.

بر روی یک عبارت کوچک تمرکز کنید که متمرکز است.

One phrase tells you

یک عبارت

everything about a particular aspect of life. Sometimes. Yes.

همه چیز را در مورد جنبه خاصی از زندگی به شما می گوید. گاهی اوقات. بله

And that one is a is a is is a is a well known one that reports says we are the music makers and we are the dreamers of dreams.

و اینکه یکی از a is a is a است یک معروف است که گزارش ها می گوید ما سازنده موسیقی هستیم و ما رویاپردازان رویا هستیم.

Yeah.

آره

That's from Willy Wonka, not the awful remake with Johnny Depp, even though I do like him as an actor.

این از ویلی ونکا است، نه بازسازی افتضاح با جانی دپ، حتی اگر من او را به عنوان یک بازیگر دوست دارم.

But that is a terrible, terrible version.

اما این یک نسخه وحشتناک و وحشتناک است.

I prefer the original version by G.

من نسخه اصلی توسط جی را ترجیح می دهم.

With Gene Wilder playing the part of Willy Wonka.

با بازی Gene Wilder در نقش Willy Wonka.

And yes, that is that is that is a quote from Willy Wonka.

و بله، این یک نقل قول از ویلی ونکا است.

You have to be careful how you say that.

شما باید مراقب باشید که چگونه این را می گویید.

You say, because it might come out wrong.

شما می گویید، زیرا ممکن است اشتباه از آب در بیاید.

We're going in a minute. I still can't believe that today's live stream has gone by.

یه دقیقه دیگه میریم هنوز نمی توانم باور کنم که پخش زنده امروز تمام شده است.

That and that phrase, we are the music makers is actually from, from, that's that that's actually from a

این و آن عبارت، ما سازنده‌های موسیقی هستیم، در واقع از، از آن، این است که در واقع از یک موسیقی است

but I think it's originally from a musical score, from, you know, many decades before the film was made.

، اما من فکر می‌کنم در اصل از یک موسیقی است، دهه‌ها قبل از ساخته شدن فیلم.

Okay. We are the music makers.

باشه ما سازنده موسیقی هستیم

I've actually sung it, I think. I can't remember who who who wrote that now. I think it was al Gore.

من در واقع آن را خوانده ام، فکر می کنم. الان یادم نمیاد کی اینو نوشته فکر کنم ال گور بود.

I do like the end of that movie when.

من پایان آن فیلم را دوست دارم وقتی.

When Willy, Willy Wonka is sitting at his desk very angry, and Charlie puts the sweet that he stole back on the desk,

وقتی ویلی، ویلی ونکا خیلی عصبانی پشت میزش نشسته است، و چارلی شیرینی را که دزدیده بود روی میز می‌گذارد،

and then Willy Wonka says, so shines a good deed in a weary world.

و سپس ویلی ونکا می‌گوید، بنابراین یک کار خوب در یک دنیای خسته می‌درخشد.

And I love that phrase.

و من عاشق این جمله هستم

Very lovely, very lovely ending to a movie.

پایان بسیار دوست داشتنی، بسیار دوست داشتنی برای یک فیلم.

One of the most perfect endings of any movie I like very much.

یکی از عالی ترین پایان های هر فیلمی که خیلی دوستش دارم.

We are going in a moment.

یه لحظه دیگه میریم

We don't have time to talk about our odd jobs, but guess what?

ما وقت نداریم در مورد مشاغل عجیب و غریب خود صحبت کنیم، اما حدس بزنید چیست؟

We can talk about it next week.

هفته آینده می توانیم در مورد آن صحبت کنیم.

Maybe Mr.

شاید آقای

Steve can think of his odd jobs.

استیو بتواند به کارهای عجیب و غریب خود فکر کند.

Unfortunately, I'm ever so sorry about that.

متأسفانه من همیشه از این بابت بسیار متاسفم.

We don't have time to do it because we have to go in a moment.

ما وقت نداریم این کار را انجام دهیم زیرا باید در یک لحظه برویم.

Well, and we will be back, of course, next Sunday.

خوب، و ما برمی گردیم، البته، یکشنبه آینده.

I'm back on Wednesday with Mr.

من چهارشنبه با آقای استیو برگشتم

Steve and what I wanted to mention briefly before we go is the terrible weather we've had recently.

و آنچه می خواستم به طور خلاصه قبل از رفتن به آن اشاره کنم، آب و هوای وحشتناکی است که اخیرا داشتیم.

And we saw we saw a rather sad sight yesterday as we were walking around

و دیدیم که دیروز وقتی در اطراف

one of the lovely big trees that we walk by every weekend, sadly was damaged by the wind and became unsafe.

یکی از درختان بزرگ و دوست داشتنی قدم می زدیم، دیدیم که در حال قدم زدن در اطراف یکی از درختان بزرگ و دوست داشتنی بودیم که متأسفانه در اثر باد آسیب دید و ناامن شد.

And sadly it's had to be chopped down.

و متأسفانه باید خرد می شد.

And it's a beautiful tree.

و درخت زیبایی است.

One of the things I always feel sad about is when a lovely tree that's obviously been around for a long time is cut down,

یکی از چیزهایی که من همیشه از آن ناراحت می شوم این است که یک درخت دوست داشتنی که مشخصا برای مدت طولانی در اطراف وجود داشته است، قطع می شود

and there you can see it.

و شما می توانید آن را ببینید.

So that was the tree that we saw yesterday on our walk.

پس این درختی بود که دیروز در پیاده رویمان دیدیم.

And we always walk past this particular tree quite often.

و ما همیشه اغلب از کنار این درخت خاص عبور می کنیم.

And in the summertime, all of the sheep, all of the baby lambs will sit under that particular tree.

و در تابستان، همه گوسفندها، همه بچه بره ها زیر آن درخت خاص می نشینند.

But now it is no more.

اما الان دیگر نیست.

The tree, sadly, was damaged by all that terrible weather.

درخت، متأسفانه، از آن همه هوای وحشتناک آسیب دید.

We had the most atrocious weather.

ما بدترین هوا را داشتیم.

It's caused so much damage around this area, to be honest with you.

صدمات زیادی در اطراف این منطقه ایجاد کرده است، صادقانه بگویم.

Something Mr.

چیزی آقای

Steve, something you wanted to mention?

استیو، چیزی که می خواستید به آن اشاره کنید؟

I thought I was going to say.

فکر کردم میخوام بگم

There's another quote here from, Wild Strawberries.

نقل قول دیگری از توت فرنگی وحشی در اینجا وجود دارد.

There's neither. Right? No, wrong.

هیچ کدام وجود ندارد. درسته؟ نه اشتباه

We act according to our needs.

ما بر اساس نیاز خود عمل می کنیم.

I like the one. That's a sort of a moral.

من یکی را دوست دارم. این یک نوع اخلاق است.

There's a moral in there somewhere.

یه جایی یه اخلاقی هست

Because it goes right or wrong, is is very dependent on your point of view.

از آنجایی که درست یا غلط پیش می رود، بسیار به دیدگاه شما بستگی دارد.

Depends on your culture of what you believe in.

بستگی به فرهنگ شما دارد که به چه چیزی اعتقاد دارید

And what you're doing at the time.

و چه کاری در آن زمان انجام می دهید.

I think that's one of the reasons why movies always leave such an impression on people, especially when you're young.

فکر می‌کنم این یکی از دلایلی است که چرا فیلم‌ها همیشه چنین تأثیری را روی مردم می‌گذارند، مخصوصاً وقتی جوان هستید.

If you watch movies quite a lot, as I did as a kid,

اگر زیاد فیلم می بینید، مثل من در کودکی،

I was always sat in front of the television, which is probably why I have to wear these things all the time.

همیشه جلوی تلویزیون می نشستم، احتمالاً به همین دلیل است که باید همیشه از این لباس ها استفاده کنم.

And I used to watch all sorts of movies, so I, I love watching movies and yes,

و من همیشه انواع فیلم‌ها را تماشا می‌کردم، بنابراین، من عاشق تماشای فیلم هستم و بله،

quite often movies that you watched as a kid can resonate.

اغلب فیلم‌هایی که شما در کودکی تماشا می‌کردید می‌توانند طنین‌انداز شوند.

They can be there all the time in your mind.

آنها می توانند همیشه در ذهن شما آنجا باشند.

They might even influence you to do something with your life. Who knows?

آنها حتی ممکن است شما را تحت تاثیر قرار دهند تا کاری در زندگی خود انجام دهید. چه کسی می داند؟

Yes, Lewis, that's the phrase to use. The tree has been felled.

بله، لوئیس، این عبارتی است که باید استفاده کنید. درخت قطع شده است.

I've. The tree has been felled.

من دارم. درخت قطع شده است.

It means someone's cut it down.

یعنی کسی آن را قطع کرده است.

Would you use felled?

آیا از قطع شده استفاده می کنید؟

Yes. You only use the phrase felled if it's been cut down artificially.

بله شما فقط در صورتی از عبارت felled استفاده می کنید که به صورت مصنوعی قطع شده باشد.

You know whether it can be felled as well by, by the wind. Yes. It could be felled by the wind.

شما می دانید که آیا می توان آن را نیز توسط باد قطع کرد. بله ممکن است توسط باد سقوط کند.

So any, anything that's caused the tree to, to fall or collapse, you can say it has been felled by the wind.

بنابراین هر چیزی که باعث سقوط یا فروریختن درخت شده باشد، می توان گفت که توسط باد قطع شده است.

Or maybe the farmer came and he felled the tree to make it

یا شاید کشاورز آمد و درخت را قطع کرد تا

no longer.

دیگر آن را نسازد.

Is no longer growing, pointing up into the sky.

دیگر رشد نمی کند، به سمت آسمان نشان می دهد.

Unfortunately.

متاسفانه

Well, I think that's it.

خوب، فکر می کنم همین است.

We will be talking about odd jobs next week.

هفته آینده در مورد مشاغل عجیب و غریب صحبت خواهیم کرد.

I suppose we will think of some lovely odd jobs.

فکر می کنم به چند شغل عجیب و غریب فکر می کنیم.

Odd jobs? Yes, we're doing lots of those over Christmas. Yes.

شغل های عجیب و غریب؟ بله، ما در کریسمس کارهای زیادی را انجام می دهیم. بله

Now I've got two weeks off from work.

الان دو هفته از کار مرخصی دارم.

Okay, well, hasta la vista, people.

خوب، خوب، مردم. و

And, I'll be back

بعد برمیگردم

next. When?

چه زمانی؟

I'm not sure about Wednesday, but certainly I'll be back on Sunday. Yes.

در مورد چهارشنبه مطمئن نیستم، اما مطمئنا یکشنبه برمی گردم. بله

So have a, have a wonderful few days.

پس چند روز فوق العاده داشته باشید.

It is worth mentioning that Steve will be finishing for work from work for Christmas on Wednesday.

شایان ذکر است که استیو روز چهارشنبه برای کریسمس کار خود را به پایان می رساند.

Is that true? It is true, Mr. Duncan. My my last, but.

آیا این درست است؟ درست است آقای دانکن. آخرین من، اما.

Well, is actually my last working days. Tuesday.

خب، در واقع آخرین روزهای کاری من است. سه شنبه.

They forces to take time off at Christmas.

آنها مجبور می شوند در کریسمس مرخصی بگیرند.

We have to take so many days off at Christmas because, the business.

ما باید روزهای زیادی را در کریسمس مرخصی بگیریم، زیرا، کسب و کار.

Well, they don't want us.

خوب، آنها ما را نمی خواهند.

We wouldn't be doing anything because the customers that I deal with wouldn't want to see me over the Christmas period.

ما هیچ کاری انجام نمی دهیم زیرا مشتریانی که با آنها سروکار دارم نمی خواهند من را در طول دوره کریسمس ببینند.

And, and so therefore, they make us take holiday because they know we wouldn't be.

و بنابراین، آنها ما را مجبور به تعطیلات می کنند زیرا می دانند که ما تعطیل نمی شویم.

They'd be paying us to do nothing, basically.

آنها اساساً به ما پول می دهند تا کاری انجام ندهیم.

Well, well, let's face it, during the month of December, most people at work

خوب، خوب، اجازه دهید با آن روبرو شویم، در طول ماه دسامبر، اکثر افراد در محل کار

do very little work during December, and especially as you get nearer and nearer to Christmas.

در ماه دسامبر کار بسیار کمی انجام می دهند، و به خصوص که شما به کریسمس نزدیک و نزدیکتر می شوید.

Anyway, thank you, Mr. Steve. We'll see you next Sunday.

به هر حال متشکرم آقای استیو. یکشنبه آینده شما را می بینیم.

And then of course, a few days after that it will be Christmas Day.

و البته، چند روز بعد از آن روز کریسمس خواهد بود.

Oh my goodness, just ten days to go and we will be with you on Christmas Day.

وای خدای من، فقط ده روز مانده به پایان و ما در روز کریسمس با شما خواهیم بود.

Lovely to be with you. See you soon.

دوست داشتنی با تو بودن به زودی می بینمت.

That was Mr. Steve. There he goes.

آن آقای استیو بود. آنجا می رود.

Every single week.

هر هفته

Mr. Steve joins us.

آقای استیو به ما می پیوندد.

Of course, unless he has something more important to do.

البته مگر اینکه کار مهمتری داشته باشد.

I can't even imagine that being a real thing, having something more important to do than this.

من حتی نمی توانم تصور کنم که یک چیز واقعی باشم، کاری مهمتر از این داشته باشم.

Can you believe it? I certainly can't.

باورت میشه؟ من قطعا نمی توانم.

Thank you very much for your company today.

از شرکت امروز شما بسیار سپاسگزارم.

I'm very sorry we didn't have time to talk about everything.

خیلی متاسفم که وقت نداشتیم در مورد همه چیز صحبت کنیم.

Everything today.

همه چیز امروز

But I will try to do those things next Sunday.

اما من سعی خواهم کرد این کارها را یکشنبه آینده انجام دهم.

Of course.

I am back with you on Wednesday.

البته.

من چهارشنبه با شما برگشتم

Look out for me because I am with you on Wednesday as well.

مواظب من باشید چون چهارشنبه هم با شما هستم.

2 p.m.

ساعت 2 بعد از ظهر

UK. Time is when I'm back with you.

انگلستان زمان زمانی است که من با تو برگردم.

Thank you very much for your company. It's always a pleasure being here.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم. همیشه بودن در اینجا لذت بخش است.

You have no idea how much you mean to me.

شما نمی دانید چقدر برای من مهم هستید.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I do appreciate it.

من از آن قدردانی می کنم.

Thanks also, once again to Lewis for your lovely gift as well.

همچنین، یک بار دیگر از لوئیس برای هدیه دوست داشتنی شما نیز سپاسگزارم.

Thank you very much.

خیلی ممنون.

It is getting dark outside.

بیرون هوا تاریک می شود.

The sun is setting and I will see you very soon.

خورشید غروب می کند و به زودی شما را می بینم.

This is Mr. Duncan in the birthplace of English saying.

این آقای دانکن در زادگاه انگلیسی است.

Thanks for watching.

با تشکر برای تماشا.

See you soon.

Take care of yourselves. And of course, until the next time we meet.

به زودی می بینمت.

مواظب خودت باش و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

You know what's coming next? Yes you do...

میدونی بعدش چی میشه؟ بله، شما

ta ta for now.

در حال حاضر ... تا تا.