Learn English Vocabulary Daily #22.3 — British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you are listening to Week 22, Day 3 of Your English Five a Day.

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 22, Day 3 English Five a Day هستید.

This is the series where we aim to increase your active vocabulary by

این مجموعه ای است که در آن قصد داریم با

introducing five pieces every day of the working week from Monday to Friday.

معرفی پنج قطعه در هر روز هفته کاری از دوشنبه تا جمعه، دایره لغات فعال شما را افزایش دهیم.

So, stick with me and let's expand your vocabulary.

بنابراین، با من همراه باشید و بیایید دایره لغات خود را گسترش دهیم.

We're going to start with an adjective and it is shallow.

ما با یک صفت شروع می کنیم و سطحی است. کم

Shallow.

عمق

Shallow is spelt S H A L L O W.

Shallow S H A L L O W.

Shallow.

Shallow نوشته می شود.

Shallow means not deep.

کم عمق یعنی عمیق نیست.

So, there's not much distance from the top to the bottom.

بنابراین، فاصله زیادی از بالا تا پایین وجود ندارد.

We often will refer to bodies of water as being either shallow or deep.

ما اغلب به بدنه های آبی به عنوان کم عمق یا عمیق اشاره می کنیم.

There might be a shallow end and a deep end.

ممکن است یک پایان کم عمق و یک پایان عمیق وجود داشته باشد.

In most swimming pools, there is a shallow end where you can enter the

در بیشتر استخرها یک انتهای کم عمق وجود دارد که می توانید وارد

water and still stand on the bottom and breathe freely, where the children will

آب شوید و همچنان در کف بایستید و آزادانه نفس بکشید، جایی که بچه ها

often play, and then there is a deep end where you cannot stand on the bottom and

اغلب بازی می کنند، و سپس انتهای عمیقی وجود دارد که نمی توانید در ته آن بایستید و

still have your head out of the water.

همچنان دارید. سرت بیرون از آب

We can also describe people as being shallow, but today we're

ما همچنین می‌توانیم افراد را کم عمق توصیف کنیم، اما امروز می‌خواهیم

going to focus on depth of water.

بر عمق آب تمرکز کنیم.

So, here's an example sentence,

بنابراین، در اینجا یک جمله مثال آمده است،

"Make sure you watch your toddler in the park today, even shallow

"مطمئن شوید که امروز کودک نوپای خود را در پارک تماشا می کنید، حتی

puddles can be dangerous."

گودال های کم عمق نیز می توانند خطرناک باشند."

Have you ever had it where you think a puddle is shallow and you go to

آیا تا به حال آن را داشته‌اید که فکر می‌کنید یک گودال کم‌عمق است و

step in it, but it's much deeper than you actually first thought, and

قدم در آن می‌گذارید، اما بسیار عمیق‌تر از آن چیزی است که در ابتدا فکر می‌کردید، و در

you end up with a very soggy sock?

نهایت با یک جوراب خیس مواجه می‌شوید؟

Nothing worse.

هیچ چیز بدتر نیست.

And I often see memes going around when we have heavy rain here in

و من اغلب می‌بینم که وقتی اینجا در بریتانیا باران شدید می‌بارد

the UK and flooding, of course, there are some roads that dip and

و سیل می‌آید، میم‌هایی می‌چرخند، البته، برخی از جاده‌ها هستند که غوطه‌ور می‌شوند و

those dips fill up with water.

آن شیب‌ها پر از آب می‌شوند.

And some drivers who are not so familiar with the roads think,

و برخی از رانندگان که چندان با جاده ها آشنا نیستند فکر می کنند،

"Oh, it's okay.

"اوه، اشکالی ندارد.

It's just a little bit of surface water.

فقط کمی آب سطحی است. به اندازه

It's shallow enough to drive through."

کافی کم عمق است که بتوان از آن عبور کرد."

And so they drive into it, and then suddenly they are submerged

و بنابراین آنها به داخل آن می‌روند و ناگهان غوطه‌ور می‌شوند

and they are climbing onto the bonnet of their car, wondering

و از روی کاپوت ماشین خود بالا می‌روند و به این فکر می‌کنند که

what on Earth they were thinking.

روی زمین به چه چیزی فکر می‌کنند.

And their car just floats along.

و ماشین آنها فقط در امتداد شناور است.

Oh dear.

اوه عزیزم.

Yes, that happens all too often.

بله، اغلب این اتفاق می افتد.

Alright, moving on.

خوب، ادامه

Our next word is a verb and it is a verb lurk.

کلمه بعدی ما یک فعل است و یک فعل کمین است.

Lurk.

کمین کن

We spell this L U R K.

ما این را املای L U R K.

Lurk.

Lurk.

If you lurk, then you are sneaking around.

اگر در کمین هستید، پس یواشکی در حال دور زدن هستید.

You are moving in a very quiet way, like you're trying to be

شما در یک راه بسیار آرام حرکت می کنید ، مثل اینکه سعی می کنید رازدار باشید، تا

secretive, to not be detected usually because you're up to no good.

معمولاً به این دلیل که به هیچ وجه خوب نیستید شناسایی نشوید.

You're doing something you shouldn't be doing.

شما کاری را انجام می دهید که نباید انجام می دادید.

So, you are lurking.

پس شما در کمین هستید.

Here's an example sentence,

این یک جمله مثال است،

"I'm sure I just saw someone lurking around behind the bushes.

"مطمئنم همین الان کسی را دیدم که در پشت بوته ها کمین کرده است.

Can you go out and check?

می توانید بیرون بروید و بررسی کنید؟ اخیرا

There's been a lot of burglaries recently and it might be the thief!"

دزدی های زیادی رخ داده است و ممکن است دزد باشد!"

That brings back some very uncomfortable memories.

که خاطرات بسیار ناراحت کننده ای را زنده می کند.

I had a couple of occasions where I was slightly paranoid when pregnant with

چند بار داشتم که وقتی فرزند دومم را باردار بودم کمی پارانوئید داشتم

my second child and looking out of the window at night time while I was in

و شب هنگام که در حمام بودم از پنجره به بیرون نگاه می‌کردم،

the bathroom, I thought I saw somebody lurking in the garden, and I called

فکر کردم کسی را دیدم که در باغ کمین کرده است و با پلیس تماس گرفتم.

the police, and the police arrived.

پلیس رسید

It's the only time I've ever phoned 999.

این تنها باری است که با 999 تماس گرفته ام.

Actually, no, it's not the only time.

در واقع، نه، این تنها بار نیست.

I realise now.

الان متوجه شدم

I must have phoned 999 about four times since having my children.

من باید از زمانی که بچه‌هایم را به دنیا آورده‌ام، حدود چهار بار با ۹۹۹ تماس گرفته‌ام.

But yes, it's the only time I phoned for the police to come and help me.

اما بله، این تنها بار بود که به پلیس زنگ زدم تا به من کمک کند.

The police came with their tasers and their dogs.

پلیس با تیزرها و سگ هایش آمد.

It was like a big drama outside the front of my house because I insisted there was a

بیرون جلوی خانه‌ام مثل یک درام بزرگ بود چون اصرار داشتم

man in my garden lurking behind the bins.

مردی در باغ من پشت سطل‌ها کمین کرده است.

And it turned out that it was the reflection of my son's ball, which

و معلوم شد که انعکاس توپ پسرم بود که

I thought was the head of the man.

فکر می کردم سر آن مرد است.

It was so embarrassing.

خیلی خجالت آور بود

Anyway, to lurk.

به هر حال کمین کردن.

Hopefully, you've never found anyone lurking in your garden.

امیدوارم هرگز کسی را در باغ خود پیدا نکرده باشید.

That would be terrifying.

این وحشتناک خواهد بود.

Let's move on to the next verb.

بریم سراغ فعل بعدی.

Another one.

یکی دیگه.

It is reiterate.

تکرار می شود.

Reiterate.

تکرار کنید.

We spell this R E I T E R A T E.

ما این را املای R E I T E R A T E.

Reiterate.

Reiterate.

Reiterate.

تکرار کنید.

To reiterate something is to repeat it.

تکرار چیزی به معنای تکرار آن است.

Again and again.

دوباره و دوباره.

Usually, because you're trying to make sure the person listening understands

معمولاً، به این دلیل که شما سعی می‌کنید مطمئن شوید که شخصی که گوش می‌دهد می‌فهمد آنچه که

that it's important what you just said.

شما گفتید مهم است.

So, you want to know that they heard it, that they understood it

بنابراین، شما می خواهید بدانید که آنها آن را شنیده اند، که آن را درک کرده اند

and that they know it's important.

و می دانند که مهم است.

So, let me just reiterate.

بنابراین، اجازه دهید من فقط تکرار کنم.

For example, if you've been listening to this series for quite a while,

به عنوان مثال، اگر مدت زیادی است که به این سریال گوش می‌دهید،

you probably know that we offer Plus Membership so, you can get transcripts

احتمالاً می‌دانید که ما عضویت پلاس را پیشنهاد می‌کنیم، بنابراین می‌توانید رونوشت‌ها

and Bonus Episodes to support the podcast.

و قسمت‌های جایزه را برای پشتیبانی از پادکست دریافت کنید.

But let me reiterate, if you become a Plus Member for a very small price

اما اجازه دهید تکرار کنم، اگر هر ماه با قیمت بسیار ناچیز عضو پلاس شوید

every month, you can get Bonus Episodes, transcripts, and vocabulary lists.

، می‌توانید قسمت‌های جایزه، رونوشت‌ها و فهرست واژگان را دریافت کنید.

So, that was me reiterating something that I've already said before because

بنابراین، من چیزی را تکرار کردم که قبلاً قبلاً گفته بودم، زیرا

I really want you to know about it.

واقعاً می خواهم شما در مورد آن بدانید.

Here's another example,

در اینجا یک مثال دیگر وجود دارد،

"Can I please reiterate that we will not tolerate any form of violence

"آیا می توانم مجدداً تأکید کنم که ما هیچ گونه خشونت

towards the security staff, offenders will be removed from the premises."

علیه کارکنان امنیتی را تحمل نخواهیم کرد، متخلفان از محل خارج خواهند شد."

Next, we have an adjective and it is blind, or blind to.

بعد، یک صفت داریم و آن blind یا blind to.

To be blind to something.

نسبت به چیزی کور بودن.

We spell this B L I N D.

این را B L I N D. Blind می نویسیم

Blind.

.

Like you have no sight.

مثل اینکه بینایی نداری

But if you are blind to something, it means that you

اما اگر نسبت به چیزی کور هستید، به این معنی است که

don't want to see something.

نمی خواهید چیزی را ببینید.

You don't want to acknowledge something, even though it's quite obvious.

شما نمی خواهید چیزی را تصدیق کنید، حتی اگر کاملاً واضح باشد.

It's like you just are ignoring something.

انگار داری چیزی رو نادیده میگیری

You're blind to it.

شما به آن کور هستید.

You can't see it.

شما نمی توانید آن را ببینید.

Maybe someone is a horrible person.

شاید کسی آدم وحشتناکی باشد.

Maybe they are really obnoxious, unkind, cruel.

شاید آنها واقعاً نفرت انگیز، نامهربان، بی رحم باشند.

Nobody likes them, but you love them.

هیچ کس آنها را دوست ندارد، اما شما آنها را دوست دارید.

And because you love them, it's like you don't see their bad behaviour.

و چون آنها را دوست دارید، مثل این است که رفتار بد آنها را نمی بینید.

You don't see their rudeness and their cruelty.

شما بی ادبی و ظلم آنها را نمی بینید.

You are blind to it.

شما نسبت به آن کور هستید.

Here's an example,

این یک مثال است،

"James is blind to the fact that his daughter smokes.

"جیمز از این واقعیت که دخترش سیگار می کشد کور است.

He claims that he doesn't even smell it on her clothes!"

او ادعا می کند که حتی آن را روی لباس هایش حس نمی کند!"

Okay, next on the list is an adverb and it is rather.

بسیار خوب، بعدی در لیست یک قید است و نه.

Rather.

نسبتا.

We spell this R A T H E R.

ما این را R A T H E R می نویسیم

Rather.

.

Rather.

نسبتا. در

Rather here means a bit.

اینجا به معنای کمی است.

So, to a slight degree or to a certain extent, basically just means a bit.

بنابراین، تا حدی جزئی یا تا حدی، اساساً فقط به معنای کمی است.

A bit.

So, here's an example,

کمی.

بنابراین، این یک مثال است،

"Have you noticed Katie acting rather strange lately?

"آیا اخیراً متوجه شده‌اید که کتی نسبتاً عجیب رفتار می‌کند؟

I'm worried about her, I wonder if we should check that

من نگران او هستم، نمی‌دانم آیا باید بررسی کنیم که

everything is okay at home."

همه چیز در خانه خوب است یا خیر؟

So, in that example Katie is acting rather strange.

بنابراین، در آن مثال، کتی نسبتاً عجیب رفتار می کند.

So, you could quite as easily say,

بنابراین، می توانید به راحتی بگویید:

"She's acting a bit strange, or even a little bit strange."

"او کمی عجیب و غریب عمل می کند یا حتی کمی عجیب."

But instead we use rather.

اما در عوض ما استفاده می کنیم.

So, that's our five for today.

بنابراین، این پنج ما برای امروز است.

Let's do a quick recap.

بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the adjective shallow.

با صفت shallow شروع کردیم.

When referring to a body of water, it means it's not very deep.

وقتی به یک بدنه آبی اشاره می کنیم، به این معنی است که خیلی عمیق نیست.

There's not much distance between the top and the bottom.

فاصله زیادی بین بالا و پایین وجود ندارد.

Then we have the verb lurk.

سپس فعل lurk را داریم.

To sneak around in a secretive way, usually because you're doing

دزدکی به روشی پنهانی، معمولاً به این دلیل که کاری را انجام می دهید که

something you shouldn't be doing.

نباید انجام می دادید.

Then we had the verb reiterate, so to repeat something you said

سپس فعل reiterate را داشتیم، بنابراین

before over and over again in order to make sure it's been heard.

برای اطمینان از شنیده شدن چیزی که قبلاً گفتید، بارها و بارها تکرار کنید .

Then we had the adjective blind to, to be blind to something is to refuse

سپس صفت blind to را داشتیم، کور بودن نسبت به چیزی به معنای امتناع

to notice or acknowledge something.

از توجه یا تصدیق چیزی است.

Then we finished with the adverb rather.

سپس با قید به جای آن تمام کردیم.

Which basically means a bit, to a slight degree.

که اساساً به معنای کمی، تا حدودی است.

So, let's now do this for pronunciation.

بنابراین، بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید. کم

Shallow.

عمق کم

Shallow.

عمق

Lurk.

کمین کن

Lurk.

کمین کن

Reiterate.

تکرار کنید.

Reiterate.

تکرار کنید.

Blind to.

کور به.

Blind to.

کور به.

Rather.

نسبتا.

Rather.

نسبتا.

Very good.

خیلی خوب.

Let me now test your memory.

حالا اجازه دهید حافظه شما را تست کنم.

If I want to tell you what the plans are for tomorrow, but I have already told

اگر بخواهم به شما بگویم برای فردا چه برنامه ای دارید، اما قبلاً به شما گفته ام،

you, but I'm going to tell you again because I want to make sure that you

اما دوباره به شما می گویم زیرا می خواهم مطمئن شوم که

know exactly what's happening tomorrow.

فردا دقیقاً چه اتفاقی می افتد.

What am I doing?

دارم چیکار میکنم؟ از

What verb could we use to say that I'm saying this again?

چه فعلي مي توانيم استفاده كنيم كه بگوييم دوباره اين را مي گويم؟

I'm reiterating it.

من آن را تکرار می کنم.

I'm reiterating it.

من آن را تکرار می کنم.

However, you seem to refuse to notice the urgency in my voice and the

با این حال، به نظر می رسد که شما از توجه به فوریت صدای من و

seriousness in which I am taking this whole event that's happening tomorrow.

جدیت من در مورد این رویدادی که فردا رخ می دهد خودداری می کنید.

Tomorrow we're actually going to our son's wedding.

فردا واقعاً به عروسی پسرمان می رویم.

It's very important that we arrive on time, but you seem to refuse to notice

خیلی مهم است که به موقع به آنجا برسیم، اما به نظر می رسد که شما متوجه نمی شوید

that I care about tomorrow's event and I care about getting there on time.

که من به رویداد فردا اهمیت می دهم و به رسیدن به موقع به آنجا اهمیت می دهم.

You refuse to notice it.

شما از توجه به آن امتناع می کنید. از

What adjective could I use in place of refuse to notice it?

چه صفتی می توانم به جای امتناع از توجه به آن استفاده کنم؟

You're blind to the fact that our son's wedding is very important to

شما از این واقعیت که عروسی پسرمان برای من بسیار مهم است

me and I want to get there on time.

و من می خواهم به موقع به آنجا برسم کور هستید.

Even when I reiterate the importance and reiterate the details, you're blind to

حتی وقتی اهمیت را تکرار می کنم و جزئیات را تکرار می کنم، شما از این

the fact that I want to get there on time.

واقعیت که می خواهم به موقع به آنجا برسم کور هستید.

Now, on the way to the wedding the next day, we are driving along and suddenly

حالا در راه فردای آن روز عروسی، در حال رانندگی هستیم که ناگهان

we see a figure, a person, standing and moving around in a strange way

چهره ای، فردی را می بینیم که به طرز عجیبی

behind the bushes next to the road.

پشت بوته های کنار جاده ایستاده و در حال حرکت است.

It's very odd.

خیلی عجیبه از

What verb could I use to suggest that this man is sneaking and moving in a strange

چه فعل می توانم استفاده کنم که این مرد یواشکی و به

and secretive way behind the bushes?

طرز عجیبی و پنهانی پشت بوته ها حرکت می کند؟

He's lurking.

او در کمین است.

He's lurking behind the bushes.

او پشت بوته ها کمین کرده است.

And while distracted by this man lurking behind the bushes as we

و در حالی که حواس‌مان این مردی است که در پشت بوته‌ها کمین کرده است، در حالی که

drive along the road on this rainy morning, we accidentally drive

در این صبح بارانی در امتداد جاده رانندگی می‌کنیم، به طور تصادفی

into a flooded area of the road.

به منطقه سیل‌زده جاده رانندگی می‌کنیم.

And this flooded area, luckily for us, is not too deep.

و این منطقه سیل زده از شانس ما خیلی عمیق نیست.

There's not too much distance between the top of the water

فاصله زیادی بین بالای آب

and the bottom of the water.

و پایین آب وجود ندارد. از

What adjective could I use there to describe this body of water?

چه صفتی می توانم برای توصیف این حجم از آب استفاده کنم؟ کم

Shallow.

عمق کم

Shallow.

It is a shallow flood on the road.

عمق

این یک سیل کم عمق در جاده است.

Phew!

اوه!

But we do end up aquaplaning, which is skidding along the road

اما ما در نهایت به آکواپلانینگ می پردازیم که در طول جاده می لغزد

because we have hit water at speed.

زیرا با سرعت به آب برخورد کرده ایم.

So, we are a little bit scared when we feel the car start to slide across the

بنابراین، زمانی که احساس می کنیم ماشین شروع به سر خوردن در

road as it aquaplanes along a little bit.

جاده می کند، کمی می ترسیم.

We are a little bit scared.

ما کمی می ترسیم.

What adverb could I use here instead of a little bit?

چه قید را می توانم در اینجا به جای کمی استفاده کنم؟

Rather.

نسبتا.

We are rather scared as we hit this shallow water, but we hit it

وقتی به این آب کم عمق برخورد می‌کنیم، نسبتاً می‌ترسیم، اما با

at speed and it makes us aquaplane along the road, all because we

سرعت به آن ضربه می‌زنیم و باعث می‌شود در امتداد جاده به پرواز درآییم، همه به این دلیل است که

saw a man lurking in the bushes.

مردی را دیدیم که در میان بوته‌ها کمین کرده بود.

Now, had we set off earlier, as I'd reiterated to my husband the night before,

حالا، اگر زودتر به راه افتاده بودیم، همانطور که شب قبل به شوهرم گفته بودم، اگر

had he not been blind to the fact that it was important to leave at 8 am on

او از این واقعیت که مهم است ساعت 8 صبح برود روی

the dot, then we wouldn't have seen the man lurking behind the bushes, and we

نقطه کور نبود، آن وقت آن مرد را نمی دیدیم. پشت بوته‌ها کمین می‌کردیم، و

wouldn't have hit the shallow water at speed, and we wouldn't have been rather

با سرعت به آب کم عمق برخورد نمی‌کردیم ، و

scared as we aquaplaned along the road.

وقتی در امتداد جاده در حال پرواز در آب بودیم، نمی‌ترسیدیم.

But the story has a happy ending because we arrive at the wedding

اما داستان پایان خوشی دارد چون به موقع به عروسی می رسیم

on time and we don't miss anything and everything is fine.

و چیزی را از دست نمی دهیم و همه چیز خوب است.

So, let's bring everything together once more in another little story.

بنابراین، بیایید یک بار دیگر همه چیز را در یک داستان کوچک دیگر جمع آوری کنیم.

There's something magical about the great outdoors at night.

چیزی جادویی در فضای باز در شب وجود دارد.

The stars twinkling above, the gentle rustling of leaves, and

ستاره ها در بالا چشمک می زنند، خش خش ملایم برگ ها، و

the peaceful sounds of nature.

صداهای آرام طبیعت.

But as wonderful as it may seem, letting your young children play outside

اما به همان اندازه که ممکن است شگفت‌انگیز به نظر برسد، اجازه دادن به کودکان خردسال شما

at night in woodland areas and near lakes can be incredibly dangerous.

در شب در مناطق جنگلی و نزدیک دریاچه‌ها می‌تواند بسیار خطرناک باشد.

Many parents may think that a shallow lake is safe for their children

ممکن است بسیاری از والدین فکر کنند که یک دریاچه کم عمق برای بازی فرزندانشان بی خطر است،

to play in, but the truth is, even shallow waters can pose a risk.

اما حقیقت این است که حتی آب های کم عمق نیز می تواند خطراتی را ایجاد کند.

There are still dangers of drowning in these seemingly harmless waters,

هنوز خطرات غرق شدن در این آب‌های به ظاهر بی‌ضرر وجود دارد،

and children are often blind to the risks that they face when lurking

و کودکان معمولاً نسبت به خطراتی که هنگام کمین کردن

around in the darkness, playing hide and seek with their friends.

در تاریکی، مخفی کاری با دوستان خود با آنها مواجه می‌شوند، نابینا هستند.

Another danger that young children may not be aware of is playing with fire.

خطر دیگری که ممکن است کودکان خردسال از آن آگاه نباشند، بازی با آتش است.

Children's curiosity can often lead them to experiment with fire,

کنجکاوی کودکان اغلب می تواند آنها را به آزمایش آتش سوق دهد،

but in a woodland area, the risk of fire spreading is much greater.

اما در یک منطقه جنگلی، خطر گسترش آتش بسیار بیشتر است.

The dry leaves and vegetation in a woodland area can quickly catch fire

برگ های خشک و پوشش گیاهی در یک منطقه جنگلی می تواند به سرعت آتش بگیرد

and spread out of control, putting not only the children in danger,

و از کنترل خارج شود و نه تنها کودکان،

but also the surrounding wildlife.

بلکه حیات وحش اطراف را نیز در معرض خطر قرار دهد.

While parental supervision is important, it's not enough to

در حالی که نظارت والدین مهم است، برای

ensure the safety of your children.

اطمینان از ایمنی فرزندان شما کافی نیست.

A child's play can quickly turn into a dangerous situation, and as

بازی یک کودک می تواند به سرعت به یک موقعیت خطرناک تبدیل شود و به عنوان

a parent, it's our responsibility to protect them from potential harm.

والدین، وظیفه ما محافظت از آنها در برابر آسیب های احتمالی است.

So, to reiterate — letting young children play outside at night in woodland areas

بنابراین، برای تکرار - اجازه دادن به کودکان خردسال در بیرون از خانه در شب در مناطق جنگلی

and near lakes can be extremely dangerous.

و نزدیک دریاچه ها می تواند بسیار خطرناک باشد.

Shallow waters, the risk of drowning, playing with fire, and the

آب های کم عمق، خطر غرق شدن، بازی با آتش و

potential for other unseen dangers make it a rather risky decision.

احتمال خطرات غیرقابل مشاهده دیگر، این تصمیم را به یک تصمیم نسبتاً خطرناک تبدیل می کند.

The great outdoors can be a wonderful place for children to explore and

فضای باز عالی می‌تواند مکانی فوق‌العاده برای کاوش و

learn, but it's important to do so in a safe and responsible manner.

یادگیری کودکان باشد، اما مهم است که این کار را به شیوه‌ای ایمن و مسئولانه انجام دهید.

Let's keep our children safe and have fun in well-lit and supervised areas.

بیایید فرزندانمان را ایمن نگه داریم و در مناطقی با نور مناسب و تحت نظارت سرگرم شویم.

Because when it comes to our children's safety, it's better to be safe than sorry.

زیرا وقتی صحبت از امنیت فرزندانمان می شود، بهتر است که در امان باشیم تا متاسف باشیم.

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I really look forward to tickling your eardrums again tomorrow.

من واقعا مشتاقانه منتظر هستم که فردا دوباره پرده گوش شما را قلقلک دهم.

So, make sure to tune in, whatever you're doing, travelling, working, eating

بنابراین، هر کاری که انجام می‌دهید، مسافرت، کار، خوردن

breakfast, make sure to tune in again.

صبحانه، حتماً هماهنگ کنید، حتماً دوباره تنظیم کنید. من مشتاقانه

I look forward to it.

منتظر آن هستم.

Until then, take care and goodbye.

تا اون موقع مواظب باش و خداحافظ