🚨 Fix This NOW - Small Change Equals Big Impact 🔧 British English Podcast

The English Like A Native Podcast is a free listening resource for intermediate

English Like A Native Podcast یک منبع شنیداری رایگان برای

and advanced English learners.

زبان آموزان متوسط ​​و پیشرفته انگلیسی است.

Bonus episodes and transcripts are available to Plus Members and

قسمت‌های جایزه و رونوشت‌ها در دسترس اعضای پلاس است و

English courses can be found on my website www.englishlikeanative.co.uk.

دوره‌های انگلیسی را می‌توانید در وب‌سایت من www.englishlikeanative.co.uk پیدا کنید.

Hello, there you are listening to the English Like a Native podcast,

سلام، شما در حال گوش دادن به پادکست English Like a Native هستید،

the podcast that is designed for lovers and learners of English.

پادکستی که برای دوستداران و زبان آموزان انگلیسی طراحی شده است.

I'm your host, Anna, and today we are putting on our hard

من میزبان شما آنا هستم و امروز کلاه خود را به سر می گذاریم

hats and finally fixing things.

و بالاخره کارها را درست می کنیم.

When was the last time you fixed something?

آخرین باری که چیزی را اصلاح کردید کی بود؟

And I'm not just talking about gluing a broken vase or

و من فقط در مورد چسباندن یک گلدان شکسته یا

changing the fuse in a plug.

تعویض فیوز در دوشاخه صحبت نمی کنم.

I'm actually referring to fixing a problem, a niggle, an issue, a

من در واقع به رفع یک مشکل، یک مشکل، یک مشکل، یک

thorn in your side, something that negatively impacts your daily life.

خار در چشم شما اشاره می کنم، چیزی که بر زندگی روزمره شما تأثیر منفی می گذارد.

It could be a problem in a relationship like with your sister.

ممکن است در رابطه ای مثل خواهرت مشکل ساز باشد.

Maybe you haven't spoken to your sister for a very long time after a

شاید بعد از یک بحث احمقانه مدت زیادی با خواهرتان صحبت نکرده باشید

silly argument, and that bothers you.

و این شما را آزار می دهد.

It could be a bad habit that you've fallen into that really bothers you but

ممکن است عادت بدی باشد که به آن دچار شده اید و واقعاً شما را آزار می دهد، اما

you still continue to do it regardless.

همچنان بدون توجه به آن به انجام آن ادامه می دهید.

Or perhaps it's something small like the lack of a mirror in your

یا شاید چیزی کوچک مانند نبود آینه در

bathroom that makes it really hard to brush your teeth properly.

حمام شما باشد که مسواک زدن درست دندان ها را واقعا سخت می کند.

Or an ill-fitting pair of trousers that have been torturing you for years, digging

یا یک شلوار نامناسب که سال‌ها شما را عذاب می‌دهد،

into your side chafing your private parts and creating unsightly muffin tops that

قسمت‌های خصوصی‌تان را می‌چرخاند و رویه‌های مافین نامناسبی ایجاد می‌کند که

only serve to lower your self-esteem.

فقط به کاهش عزت نفس شما کمک می‌کند.

Or maybe it's the setup of your front room furniture that just isn't Feng Shui enough

یا شاید این چیدمان مبلمان اتاق جلوی شما باشد که به اندازه کافی فنگ شویی نیست

and you are desperate to rearrange it.

و شما ناامید هستید که آن را دوباره مرتب کنید.

I'm smirking.

پوزخند میزنم

Many of you can't see my face if you are just listening on Spotify

بسیاری از شما اگر فقط در Spotify یا Apple Podcasts یا هر جای دیگری

or Apple Podcasts or wherever...

گوش می دهید نمی توانید چهره من را ببینید

but right now I have a little smirk on my face.

... اما در حال حاضر من کمی پوزخند روی صورتم دارم.

The last line about rearranging furniture made me smirk because it

آخرین خط در مورد چیدمان مجدد مبلمان باعث شد پوزخند بزنم زیرا

reminds me of my own guilty pleasure.

لذت گناه خودم را به یادم می آورد.

Is guilty pleasure the right word?

آیا لذت گناه واژه درستی است؟

It's more of a bad habit though.

اگرچه این بیشتر یک عادت بد است.

It's not necessarily a bad thing.

لزوماً چیز بدی نیست.

Maybe I should just share with you what it is that I do and you can decide

شاید من فقط باید با شما در میان بگذارم که چه کاری انجام می دهم و شما می توانید تصمیم بگیرید

which label best fits this behaviour.

که کدام برچسب برای این رفتار مناسب تر است.

Okay, I am going to make my confession.

باشه اعتراف میکنم

I am a serial reorganiser.

من یک سازماندهی مجدد سریال هستم.

It's true.

درسته.

It's almost become an obsession.

تقریباً به یک وسواس تبدیل شده است.

So after a short amount of time passes, I develop an itch, a deep

بنابراین پس از گذشت مدت کوتاهی، من دچار خارش می شوم،

desire to rearrange the furniture, and I'm just unable to sit on my hands.

میل عمیقی به چیدمان مجدد مبلمان دارم و نمی توانم روی دستانم بنشینم.

Now to sit on your hands means to take no action.

حالا روی دست نشستن یعنی هیچ کاری انجام نده.

To stop yourself from doing something.

برای جلوگیری از انجام کاری

It's different from the saying my hands are tied, which means that you're

با این جمله که دستانم بسته است فرق می کند، یعنی

unable to take action even if you want to because your hands are tied.

حتی اگر بخواهی نمی توانی کاری انجام دهی چون دست هایت بسته است.

Something is preventing you from acting.

چیزی مانع از بازیگری شما می شود.

Well, my partner, and my childminder, they think I'm absolutely batty,

خب، شریک زندگی من و پرستار بچه ام، آنها فکر می کنند که من کاملاً بدکار هستم،

always moving things and rearranging the furniture every few weeks.

همیشه وسایل را جابجا می کنم و هر چند هفته یک بار مبلمان را مرتب می کنم.

But in my defence, this compulsion often leads to positive discoveries

اما در دفاع از من، این اجبار اغلب منجر به اکتشافات و نتایج مثبتی می شود

and outcomes that impact everyone.

که بر همه تأثیر می گذارد.

For me, when I feel like I am losing control of different aspects of my

برای من، وقتی احساس می‌کنم کنترل جنبه‌های مختلف زندگی‌ام را از دست می‌دهم

life, which is most of the time, I like to exercise some control

، که بیشتر اوقات است، دوست دارم

over the things that I can affect.

روی چیزهایی که می‌توانم تأثیر بگذارم کنترل داشته باشم.

I rearrange and reorganise my environment, firstly because

من محیط خود را دوباره تنظیم و سازماندهی می‌کنم، اولاً به این دلیل که

it's nice to have a change.

ایجاد تغییر خوب است.

And secondly, because my house, my home isn't perfect.

و دوم، چون خانه من، خانه من کامل نیست.

The furniture doesn't match and nothing quite fits in the space that's available.

مبلمان مطابقت ندارند و هیچ چیز کاملاً در فضای موجود مناسب نیست.

And there are lots of little things that bother me.

و چیزهای کوچک زیادی وجود دارد که مرا آزار می دهد.

Not just aesthetically, oh, I like that word.

نه فقط از نظر زیبایی شناختی، اوه، من این کلمه را دوست دارم.

Aesthetically.

از نظر زیبایی شناسی.

Aesthetically means how something looks.

از نظر زیبایی به معنای ظاهر چیزی است.

So the look of something.

بنابراین نگاه چیزی.

For example, upon viewing a beautiful manor house, I might say, "Oh, this

به عنوان مثال، با دیدن یک خانه اعیانی زیبا، ممکن است بگویم: "اوه، این

house is aesthetically pleasing" meaning the look of this house pleases me.

خانه زیبایی زیبایی دارد" به این معنی که ظاهر این خانه من را خوشحال می کند.

I like it.

خوشم می آید.

Okay, back to my house.

باشه برگرد خونه من

It's not simply the aesthetics that frustrate me, but the layout and

این فقط زیبایی شناسی نیست که من را ناامید می کند، بلکه چیدمان و

the routines that come with it that aren't as easy as they should be.

روتین هایی که با آن همراه هستند آنطور که باید آسان نیستند.

Let me give you an example.

بگذارید برای شما مثالی بزنم.

Our tumble dryer sits on top of our washing machine, so they're stacked and

خشک کن ما بالای ماشین لباسشویی ما قرار دارد، بنابراین آنها روی هم قرار گرفته اند و

they're both in the corner of our garage.

هر دو در گوشه گاراژ ما هستند.

Now the door of the washing machine, which is on the bottom.

حالا درب ماشین لباسشویی که در پایین است.

The door of the washing machine opens towards the wall, which is fine.

درب ماشین لباسشویی به سمت دیوار باز می شود که خوب است.

That's perfectly reasonable.

این کاملا منطقی است.

It works very well.

آن خیلی خوب کار می کند.

But the dryer door opens in the opposite direction into the room.

اما درب خشک کن در جهت مخالف به داخل اتاق باز می شود.

So the washing machine door opens that way and the dryer door opens

بنابراین درب ماشین لباسشویی به این صورت باز می شود و درب خشک کن

that way, and they don't fully open.

به این صورت باز می شود و کاملاً باز نمی شوند.

They just go to kind of a 45 degree angle and stick out.

آنها فقط به یک نوع زاویه 45 درجه می روند و بیرون می آیند.

Which means that I'm often banging my head on the dryer door as I go from

این بدان معناست که من اغلب سرم را به درب خشک‌کن می‌کوبم که از

the washing machine standing up to put things into the dryer, like, "oh,

ماشین لباس‌شویی ایستاده می‌روم تا وسایل را داخل خشک‌کن بگذارم، مثلاً «اوه،

oh, there's that dryer door again".

اوه، دوباره آن در خشک‌کن وجود دارد».

And I wish I could just change the door to open in the opposite direction.

و ای کاش فقط می توانستم در را عوض کنم تا در جهت مخالف باز شود.

So you see, by rearranging my furniture and where everything is placed

بنابراین می بینید، با چیدمان مجدد مبلمانم و جایی که همه چیز

within a room, I'm experimenting to see if there's a better option.

در یک اتاق قرار می گیرد، در حال آزمایش هستم تا ببینم گزینه بهتری وجود دارد یا خیر.

A better way of doing things.

روش بهتری برای انجام کارها

Now, you might argue that this constant reorganising is a huge waste

اکنون، ممکن است استدلال کنید که این سازماندهی مجدد مستمر اتلاف وقت و انرژی زیادی است

of time and energy, but through this constant reorganising, I have found

، اما از طریق این سازماندهی مجدد مداوم، راه حل هایی برای برخی از مشکلات

solutions to some of the problems, things that have plagued me for ages.

پیدا کرده ام ، چیزهایی که برای سال ها مرا آزار می دهد.

For example, in our kitchen next to the hob, we used to have all of our

به عنوان مثال، در آشپزخانه خود در کنار اجاق گاز، ما قبلاً همه وسایل آشپزی خود را داشتیم

cooking tools, you know, like spatulas and wooden spoons and whisks, all

، می دانید، مانند کفگیر و قاشق و لیسک چوبی، همه را به

stored upright in pots next to the hob for easy access while cooking.

صورت عمودی در قابلمه های کنار اجاق گاز قرار می دادیم تا در هنگام پخت به راحتی دسترسی داشته باشید.

Sounds good.

به نظر خوب می رسد.

Right?

درست؟

Well, for me, this posed two problems.

خوب، برای من، این دو مشکل ایجاد کرد.

Number one, some of the tools that were used less frequently than

شماره یک، برخی از ابزارهایی که کمتر از

others, would just gather dust if you didn't kind of keep an eye on them

دیگران استفاده می‌شدند، فقط گرد و غبار جمع می‌کردند، اگر مراقب آنها نبودید

and check them every now and again.

و هر از چند گاهی آنها را بررسی نمی‌کردید.

They just get covered in a layer of dust, which isn't very hygienic.

آنها فقط با یک لایه گرد و غبار پوشانده می شوند که خیلی بهداشتی نیست.

And sometimes you'd be cooking and you wouldn't think to double check.

و گاهی اوقات شما در حال آشپزی هستید و فکر نمی کنید دوباره چک کنید.

You just grab your dust-covered ladle and plunge it into your stew

شما فقط ملاقه پوشیده از گرد و غبار خود را بردارید و آن را در خورش

or your soup giving your culinary masterpiece a dusty seasoning.

یا سوپ خود فرو کنید و به شاهکار آشپزی خود چاشنی گرد و غباری بدهید.

Yuck.

اوه.

Now the second problem with these utensils, standing in pots next

حالا مشکل دوم این ظروف، ایستادن در قابلمه ها در کنار

to the hob was having lots of stuff on the kitchen countertop.

اجاق گاز، وجود وسایل زیاد روی میز آشپزخانه بود.

Made it harder to clean the surfaces properly.

تمیز کردن صحیح سطوح را سخت تر کرد.

Now for four years...

حالا چهار سال...

four years, I allowed this to quietly irritate me.

چهار سال، اجازه دادم که بی سر و صدا مرا عصبانی کند.

I mean, it's not a big deal.

منظورم این است که چیز مهمی نیست.

It didn't keep me awake at night, but it irritated me.

شب‌ها بیدارم نمی‌کرد، اما آزارم می‌داد.

And recently I had an epiphany.

و اخیراً قیامت داشتم.

Directly below the hob we have three drawers.

درست در زیر اجاق گاز ما سه کشو داریم.

The middle drawer, as you are standing in front of the hob, the middle drawer is

کشوی وسطی که جلوی اجاق گاز ایستاده اید، کشوی وسط

full of our cutlery, which makes sense.

پر از کارد و چنگال ماست که منطقی است.

It's a nice wide draw, and it works perfectly for our cutlery.

این یک طرح پهن خوب است و برای کارد و چنگال ما کاملاً کار می کند.

The draw to the left is full of bits and bobs.

قرعه کشی سمت چپ پر از بیت و باب است.

Random things like an orange juicer.

چیزهای تصادفی مانند آب پرتقال گیری.

And, uh, um,...

و، اوه، اوم،...

when I say orange juicer, I don't mean one of those big machines that

وقتی می گویم آب پرتقال گیری، منظورم یکی از آن دستگاه های بزرگی نیست که

you stick loads of oranges in and then press a button and then it's

شما تعداد زیادی پرتقال را در آن می چسبانید و سپس دکمه ای را فشار می دهید و سپس

spits out juice at the other end.

آب آن را در انتهای دیگر می ریزد.

I don't mean one of those.

منظورم یکی از اونها نیست

Uh, this is like a little circular plastic tool that bores into the orange.

اوه، این مانند یک ابزار پلاستیکی دایره‌ای کوچک است که داخل نارنجی سوراخ می‌شود.

It's a boring tool.

این یک ابزار خسته کننده است.

And when I say boring, I don't mean it's dull.

و وقتی می گویم کسل کننده، منظورم کسل کننده نیست.

I don't mean it puts you to sleep.

منظورم این نیست که شما را بخواباند.

"Oh, this is boring".

"اوه، این خسته کننده است".

Um, to boar can also mean to cut a hole into something.

ام، گراز کردن همچنین می تواند به معنای سوراخ کردن چیزی باشد.

So it's a boring tool.

بنابراین یک ابزار خسته کننده است.

It's a tool that cuts a hole into an orange.

این ابزاری است که سوراخی را در پرتقال ایجاد می کند.

It's an orange, an orange juicer.

این یک پرتقال، یک آب پرتقال است.

So you stick this in, the juice all collects and pours out of the orange.

پس این را بچسبانید، آب پرتقال جمع می‌شود و بیرون می‌ریزد.

So it has one of those in this drawer full of things, and it has things like

بنابراین یکی از آن‌هایی که در این کشو پر از چیزها است، دارد، و چیزهایی مانند

chopsticks and straws and medic...

چاپستیک و نی و دارو

medicine, syringes.

، سرنگ دارد

Just a random collection, really.

. فقط یک مجموعه تصادفی، واقعا.

Clutter, I think we could call it.

به هم ریختگی، من فکر می کنم ما می توانیم آن را صدا کنیم.

The kind of things that you rarely use, but you are convinced

چیزهایی که به ندرت از آنها استفاده می کنید، اما مطمئن هستید که

will come in handy one day.

روزی به کارتان می آیند.

Okay, so that's the left draw, right?

خوب، پس قرعه کشی سمت چپ است، درست است؟

The right hand side of the cutlery drawer.

سمت راست کشوی کارد و چنگال.

We have a drawer that is full of tea towels.

ما یک کشوی داریم که پر از حوله چای است.

And the tea towels didn't really fit very well into the drawer.

و حوله های چای واقعاً به خوبی در کشو جا نمی شدند.

It was a bit of a squash and a squeeze, to be honest.

راستش یه ذره کدو و فشار بود.

The drawer wasn't big enough for all the tea towels because, well, you could

کشو برای تمام حوله ها به اندازه کافی بزرگ نبود، زیرا، خوب، شما

never have enough tea towels can you?

هرگز نمی توانید به اندازه کافی حوله چای داشته باشید؟

And gifting tea towels is a thing here in the UK.

و هدیه دادن حوله چای اینجا در بریتانیا امری است.

Whenever we go on holiday, we think to ourselves.

هر وقت به تعطیلات می رویم با خود فکر می کنیم.

"Oh, we do miss our loved ones back home.

"اوه، ما واقعاً دلتنگ عزیزانمان در خانه هستیم.

We should buy them something to show them that we were thinking

باید چیزی برای آنها بخریم تا به آنها نشان دهیم که به فکرمان بودیم.

of them while we were here.

زمانی که ما اینجا بودیم.

I know.

میدانم.

Let's buy them a tea towel so they can think of us while

بیا براشون یه حوله چای بخریم تا وقتی دارن ظرفشونو خشک میکنن

they're drying their dishes".

به فکر ما بیفتن.به

Anyway, tea towels aside, I had this epiphany.

هر حال حوله چایی به کنار من این عید رو داشتم

I decided to address my beef.

تصمیم گرفتم بیفم رو خطاب کنم

Ah, do you remember that word?

آخه یادت میاد این کلمه

That's a slang term to have beef with something.

عامیانه است اصطلاح داشتن گوشت گاو با چیزی.

I, I mentioned it in a much earlier podcast episode.

من، در یک قسمت پادکست خیلی قبلی به آن اشاره کردم.

Um, it means that you are annoyed with something if you have beef with something.

اوم، به این معنی است که اگر با چیزی گوشت گاو بخورید، از چیزی ناراحت می شوید.

So I decided to address my beef with the countertop pots full of kitchen utensils

بنابراین تصمیم گرفتم که گوشت گاو خود را با قابلمه های روی میز پر از آشپزخانه خطاب کنم. ظروف را

by moving the tea towels into a drawer on the other side of the kitchen that

با جابجایی حوله‌ها در کشوی آن طرف آشپزخانه که

is in fact more suitable, freeing up the right side drawer for my cooking utensils.

در واقع مناسب‌تر است، قرار دادم و کشوی سمت راست را برای وسایل آشپزی من آزاد کردم.

I quickly rinsed all of the utensils and placed them into the drawer.

سریع همه ظروف را آبکشی کردم و داخل کشو گذاشتم.

And as soon as I made this change, I thought, "why didn't I do this ages ago?"

به محض این که این تغییر را انجام دادم، فکر کردم، "چرا چند سال پیش این کار را انجام نمی دادم؟"

It felt like the perfect ergonomic solution where everything

احساس می کردم یک راه حل ارگونومیک عالی است که در آن همه چیز

was just in the right place.

درست در جای درست قرار دارد

Everything was to hand easy to grab, making my kitchen routines more efficient.

. بنابراین

So this got me thinking about all the other little things that bother us, but

این باعث شد به همه چیزهای کوچک دیگری که ما را آزار می دهند فکر کنم، اما

we tend to ignore and become blind to.

ما تمایل داریم که نادیده بگیریم و نسبت به آنها کور شویم.

We carry on with our lives enduring these constant irritations, these

ما با تحمل این عصبانیت های مداوم، این

little stabs, like thorns in our sides.

خنجرهای کوچک، مانند خاری در پهلویمان، به زندگی خود ادامه می دهیم.

And we seem oblivious to the fact that these little problems only

و به نظر می رسد ما از این واقعیت غافل هستیم که این مشکلات کوچک فقط به

require a small amount of focus and effort to fix in most cases.

مقدار کمی تمرکز و تلاش برای رفع آنها در بیشتر موارد نیاز دارند.

And then the positive impact of giving a little focus and effort is overwhelming.

و سپس تأثیر مثبت کمی تمرکز و تلاش بسیار زیاد است.

So I want you to think about what bothers you.

بنابراین می خواهم به آنچه شما را آزار می دهد فکر کنید.

What's really bothering you, but that you keep putting on a back burner?

واقعاً چه چیزی شما را آزار می دهد، مگر اینکه مدام پشت سر هم قرار می دهید؟

What's constantly plaguing your thoughts and experiences?

چه چیزی دائماً افکار و تجربیات شما را آزار می دهد؟

Are you perhaps lacking confidence to speak to others?

آیا احتمالاً برای صحبت با دیگران اعتماد به نفس ندارید؟

This is a complaint that I hear from listeners regularly.

این شکایتی است که من مرتباً از شنوندگان می شنوم.

How could you tackle that head-on?

چطور می‌توانی با آن مقابله کنی؟

Well, you build your vocabulary so that you feel better equipped

خوب، شما دایره لغات خود را طوری ایجاد می کنید که در هنگام مواجهه با یک فرصت صحبت، احساس آمادگی بهتری داشته باشید

when facing a speaking opportunity.

.

You listen to, like, podcasts to help with that.

برای کمک به این موضوع به پادکست‌هایی گوش می‌دهید.

One, to build your vocabulary.

اول اینکه دایره لغات خود را بسازید.

This one certainly gives you lots of vocabulary, and then you find a way

این یکی مطمئناً دایره لغات زیادی به شما می دهد، و سپس راهی پیدا می کنید

to adjust your routine to include more speaking opportunities, and you

که روال خود را طوری تنظیم کنید که فرصت های صحبت بیشتری را شامل شود، و

work on building your confidence.

روی ایجاد اعتماد به نفس خود کار می کنید.

You could join a speaking club like My Conversation Club, for example.

برای مثال، می‌توانید به یک کلوپ سخنران مانند My Conversation Club بپیوندید.

My conversations are arranged and facilitated, so you have a topic

مکالمات من مرتب و تسهیل شده است، بنابراین شما یک موضوع برای بحث با دانش آموزان دیگری دارید

to discuss with other students who also feel passionate about improving

که در مورد بهبود اعتماد به نفس صحبت کردنشان

they're speaking confidence.

نیز اشتیاق دارند

But beyond learning English, what little things in your life bother you?

. اما فراتر از یادگیری زبان انگلیسی، چه چیزهای کوچکی در زندگی شما را آزار می دهد؟

Now, I'm on a mission to address the things that irritate me, and I think

اکنون، من در یک ماموریت هستم تا به مواردی که مرا آزار می‌دهد رسیدگی کنم، و فکر می‌کنم

you should join me in this challenge.

شما باید در این چالش به من بپیوندید.

Let's seek out the issues, the daily nuisances.

بیایید به دنبال مسائل، مزاحمت های روزانه باشیم.

Try to think daily...

سعی کن روزانه فکر کنی...

so every day of the next week, try to think, how can I improve my life?

پس هر روز هفته بعد سعی کن فکر کنی چطوری میتونم زندگیم رو بهتر کنم؟

Where could I make things a little easier, a little better?

کجا می توانم کارها را کمی ساده تر، کمی بهتر کنم؟

It could be as simple as organising your kitchen with glass jars for

این می تواند به سادگی سازماندهی آشپزخانه شما با شیشه های شیشه ای برای

better access to healthy snacks, which is something I recently did.

دسترسی بهتر به میان وعده های سالم باشد، کاری که اخیرا انجام دادم.

I had all my healthy snacks, like nuts and um, fruit and seeds, all in packets

تمام تنقلات سالمم، مانند آجیل و آجیل، میوه و دانه‌ها، همه در بسته‌هایی

in Tupperware, locked away in cupboards.

در تاپرور، در کمدها بسته شده بود.

And I often either forgot that I had them or it would just seem like a

و من اغلب یا فراموش می‌کردم که آنها را دارم یا فقط

lot of effort to go and grab them.

تلاش زیادی به نظر می‌رسید که بروم و آنها را بگیرم.

And now I've got them all out on the kitchen countertop, even though

و حالا من همه آنها را روی میز آشپزخانه آورده ام، حتی اگر

I was trying to keep those clear.

سعی می کردم آنها را واضح نگه دارم.

But they're all in glass jars so I can see them.

اما همه آنها در شیشه های شیشه ای هستند تا بتوانم آنها را ببینم.

So when I go to the kitchen and think I need a snack, I can see

بنابراین وقتی به آشپزخانه می روم و فکر می کنم به یک میان وعده نیاز دارم، می توانم

them and I go, ah, I'm going to have some nuts and seeds and fruit.

آنها را ببینم و می روم، آه، من می خواهم مقداری آجیل و دانه و میوه بخورم.

That's much better.

این خیلی بهتر است.

So fixing these bothersome things brings a renewed sense

بنابراین رفع این چیزهای آزاردهنده، حس تجدید

of energy and accomplishment.

انرژی و موفقیت را به ارمغان می آورد.

It's like taking that uncomfortable chair that you've been sitting on

مثل این است که آن صندلی ناراحت کننده ای را که سال ها

for years and finally getting a super duper ergonomic sitting solution,

روی آن نشسته اید بردارید و در نهایت یک محلول نشستن ارگونومیک فوق العاده دوپر

or better still a standing desk.

یا بهتر است یک میز ایستاده دریافت کنید.

Suddenly everything feels right and in its proper place.

ناگهان همه چیز درست و در جای مناسب خود احساس می شود.

Now the key is to acknowledge those nagging issues and take

اکنون نکته کلیدی این است که آن مسائل آزاردهنده را بپذیرید و

action and experience the positive transformation that comes with it.

اقدام کنید و تحول مثبتی را که به همراه دارد تجربه کنید.

Now, the reason I started thinking about all of this in the first

حالا، دلیلی که من در

place was our garden wall.

وهله اول به همه اینها فکر کردم، دیوار باغ ما بود.

So about three years ago maybe, four years ago, we had a new wall

بنابراین حدود سه سال پیش شاید، چهار سال پیش، ما یک دیوار جدید

built at the front of our house.

در جلوی خانه خود ساخته بودیم.

This was for security reasons.

این به دلایل امنیتی بود.

We removed some very large hedges and put in a garden wall, and we decided to

ما چند پرچین بسیار بزرگ را برداشتیم و در یک دیوار باغ قرار دادیم و تصمیم گرفتیم

have the wall rendered and painted white with some wooden fence panels above it.

دیوار را با چند پانل نرده چوبی بالای آن رندر و سفید کنیم.

It looked lovely in the first few months.

در چند ماه اول زیبا به نظر می رسید.

But unfortunately we were trying to be budget friendly and we

اما متأسفانه ما سعی می‌کردیم بودجه‌ای مناسب داشته باشیم و

hired some cowboy builders.

چند سازنده گاوچران را استخدام کردیم.

They didn't do a very good job, as you've probably gathered.

همانطور که احتمالاً جمع آوری کرده اید، آنها کار خیلی خوبی انجام ندادند.

They rushed the render, they rushed the paint work.

رندر را عجله کردند، رنگ کاری را عجله کردند.

They didn't seal and weatherproof the wood.

آنها چوب را آب بندی و ضد آب نکردند.

And so what happened was over a period of a few months, the wall

و بنابراین اتفاقی که در طی چند ماه افتاد، دیوار

began to show some terrible stains.

شروع به نشان دادن لکه های وحشتناک کرد.

We think the stains may have come from the wood.

ما فکر می کنیم که لکه ها ممکن است از چوب آمده باشند.

So we think that when it rains, the rain water soaks the wood and then

بنابراین ما فکر می‌کنیم که وقتی باران می‌بارد، آب باران چوب را خیس می‌کند و سپس

moves through the wood, seeping out kind of a brown water or a wood

از میان چوب حرکت می‌کند و به نوعی آب قهوه‌ای یا

stained water, which then drizzles down the wall, staining the white wall.

آب رنگ‌آمیزی چوب را بیرون می‌ریزد، که سپس به دیوار می‌بارد و دیوار سفید را لکه‌دار می‌کند.

We think that's what's happening 'cause we've just got these long brown

ما فکر می‌کنیم این چیزی است که اتفاق می‌افتد، زیرا ما این رگه‌های قهوه‌ای طولانی را روی دیوار سفید زیبای خود داریم

streaks down our beautiful white wall.

.

So we've had these brown streaks staining our wall for years and it looks horrible.

بنابراین ما این رگه های قهوه ای را برای سال ها روی دیوارمان لکه دار کرده ایم و وحشتناک به نظر می رسد.

And considering we'd only just had the thing built, it

و با توجه به اینکه ما به تازگی آن را ساخته بودیم،

was just very disappointing.

بسیار ناامید کننده بود.

And I kept saying, I've got to sort this out.

و من مدام می گفتم، باید این را مرتب کنم.

I've got to sort this out.

من باید این را مرتب کنم

But at the time, I'd just had my first son, so we had a baby.

اما در آن زمان، من تازه اولین پسرم را به دنیا آورده بودم، بنابراین بچه دار شدیم.

And then not long after that, we had another baby, so I just didn't have

و بعد از مدت کوتاهی، ما یک بچه دیگر به دنیا آوردیم، بنابراین من واقعا

the time, or the energy really to go outside, leaving the baby in the house

وقت یا انرژی لازم برای بیرون رفتن نداشتم و بچه را در خانه گذاشتم

so that I could clean and paint a wall.

تا بتوانم دیواری را تمیز و رنگ کنم.

I just didn't get the chance.

فقط فرصت نکردم

And years went by and every single time we left the house and came back

و سالها می گذشت و هر بار که از خانه خارج می شدیم و

to the house, I'd look at the wall and I'd have this feeling of almost shame.

به خانه برمی گشتیم، به دیوار نگاه می کردم و تقریباً این احساس شرم را داشتم.

I felt ashamed.

احساس شرمندگی کردم.

Now it's silly because no one ever said anything to me.

حالا احمقانه است چون هیچ کس تا به حال چیزی به من نگفت.

No one looked at me and gave me a shameful look like, "oh, you should

هیچ کس به من نگاه نکرد و نگاهی شرم آور به من داد، "اوه، تو باید

be ashamed of yourself for allowing your wall to be stained for so long".

از خودت خجالت بکشی که اجازه دادی دیوارت برای مدت طولانی لکه دار شود".

I didn't get a..., an angry letter from the neighbour or a knock at the

من یک...، نامه ای با عصبانیت از همسایه یا در زدایی از همسایه

door from a neighbour saying, you really should deal with this wall.

نگرفتم که بگوید، واقعاً باید با این دیوار کنار بیای.

And I never got that impression from anyone, but I felt it.

و من هرگز چنین برداشتی از کسی نداشتم، اما آن را احساس کردم.

I felt that anyone walking past our house must be looking at our wall

احساس کردم هرکسی که از کنار خانه ما رد می‌شود، حتماً به دیوار ما نگاه می‌کند

and thinking to themselves, "I wish they'd do something about that wall".

و با خودش فکر می‌کند، "کاش برای آن دیوار کاری انجام می‌داد".

"I can't believe they haven't bothered to paint it.

"باورم نمی‌شود که زحمت کشیدن آن را به خود نداده‌اند.

It can't take that long", and I know this is all in my head, but this is how I felt.

نمی‌تواند آنقدر طول بکشد"، و می‌دانم که همه اینها در ذهن من است، اما این احساسی را داشتم.

I felt ashamed and it's bothered me for years.

من احساس شرمندگی کردم و سال هاست که آزارم می دهد.

So then one afternoon, it was very hot.

بنابراین یک روز بعد از ظهر، هوا بسیار گرم بود.

This was not that long ago.

این خیلی وقت پیش نبود.

It was very hot, and I thought, do you know what?

هوا خیلی گرم بود و فکر کردم میدونی چیه؟

The children are occupied, they're watching a Disney film.

بچه ها مشغول تماشای فیلم دیزنی هستند.

They're quite happy.

آنها کاملا خوشحال هستند.

My partner is in the house, so they're not alone.

شریک زندگی من در خانه است، بنابراین آنها تنها نیستند.

So I thought, do you know what?

پس فکر کردم میدونی چیه؟

I'm gonna go into the garage and see if there's any paint.

من میرم داخل گاراژ و ببینم رنگی هست یا نه.

And sure enough, there was a big pot of white masonry paint.

و مطمئناً یک گلدان بزرگ از رنگ سنگ تراشی سفید وجود داشت.

So I dug out a roller and a paintbrush.

بنابراین من یک غلتک و یک قلم مو بیرون آوردم.

I found some old cardboard to, uh, put my paintbrush on and kind of protect

مقداری مقوای قدیمی پیدا کردم تا قلم مو را روی آن بگذارم و به نوعی

the, the floor from paint splatters.

از زمین در برابر پاشیدن رنگ محافظت کنم.

And I went outside and, uh, you know, cleaned part of the wall

و من بیرون رفتم و اوه، می دانید، بخشی از دیوار را تمیز کردم

because I was quite disorganised.

زیرا کاملاً بی نظم بودم.

I cleaned the parts that I could see the front and the inside, so the very front

قسمت هایی را که جلو و داخلش را می دیدم تمیز کردم، یعنی همان

wall and the inside of the front wall.

دیوار جلویی و داخل دیوار جلویی.

And I just threw on some paint, just started throwing the paint

و من فقط مقداری رنگ انداختم، تازه شروع کردم به پرتاب رنگ

around and oh my goodness me.

به اطراف و خدای من.

What a difference!

چه تفاوتی!

What a difference!

چه تفاوتی!

Within an hour, I'd managed to paint the entire front of the wall

در عرض یک ساعت، توانستم تمام جلوی دیوار

and the back of that front wall.

و پشت آن دیوار جلویی را رنگ کنم.

All the bits that you can see when you exit the house and enter the house.

تمام بیت هایی که هنگام خروج از خانه و ورود به خانه می توانید ببینید.

I didn't do the side walls.

من دیوارهای جانبی را انجام ندادم.

I didn't have the time nor the energy, but I will come back to them one day.

نه وقت داشتم و نه انرژی، اما یک روز به آنها باز خواهم گشت.

But the effect of taking an hour, the effect that that had, don't get

اما تاثیر یک ساعت وقت گذاشتن، تاثیری که داشت،

me wrong, this was very hard work.

اشتباه نکنید، این کار خیلی سختی بود.

I was sweating.

عرق کرده بودم.

I was hunched over.

قوز کرده بودم.

My back was hurting, my knees were hurting, my shoulders were hurting.

کمرم درد می کرد، زانوهایم درد می کرد، شانه هایم درد می کرد.

It was very, very hot.

خیلی خیلی گرم بود

The sun was beating down on me, but the effect was incredible.

خورشید بر من می تاخت، اما تاثیر آن باورنکردنی بود.

I already knew that I would be happy with the wall once it was painted.

از قبل می دانستم که وقتی دیوار نقاشی شود خوشحال خواهم شد.

But I suddenly had this overwhelming burst of positivity.

اما من ناگهان این انفجار شدید مثبت را تجربه کردم.

I felt really productive and it inspired me to start looking at other

احساس می‌کردم واقعاً سازنده هستم و این به من انگیزه داد که شروع به بررسی

things around the house to improve.

چیزهای دیگر در اطراف خانه برای بهبود کنم.

I must have had like a rush of endorphins or some sort of positive hormones

من باید مثل یک هجوم اندورفین یا نوعی هورمون مثبت داشتم

that just made me feel great, and I started to feel proud of my house

که احساس خوبی به من می داد و دوباره به خانه ام احساس غرور می کردم

again, and it reminded me of how I'd felt when the wall first went up.

، و این به من یادآوری کرد که چه حسی داشتم وقتی دیوار برای اولین بار بالا رفت.

When those hedges came down to reveal the house, and you know, I first drove

وقتی آن پرچین ها پایین آمدند تا خانه را فاش کنند، و می دانید، من ابتدا با ماشین

up to the house, seeing my nice house with my nice wall, and everything

به سمت خانه رفتم، خانه خوبم را با دیوار زیبای خود دیدم، و همه چیز

just looked lovely and I felt proud.

زیبا به نظر می رسید و احساس غرور می کردم.

That didn't last long, but having painted the wall, now I have a renewed

این مدت زیادی طول نکشید، اما پس از رنگ آمیزی دیوار، اکنون

sense of pride and that was lovely.

احساس غرور مجددی دارم و این دوست داشتنی بود.

This is my home.

این خانه من است.

I should feel proud of my home.

من باید به خانه ام افتخار کنم.

And all it took was a little lick of paint and an hour of my time.

و تنها چیزی که طول کشید کمی لیسیدن رنگ و یک ساعت وقت من بود.

Now, this whole idea of tackling those little, those little niggles,

اکنون، کل این ایده برای مقابله با آن نابسامانی‌های کوچک،

this is not just my experience.

این فقط تجربه من نیست.

There are facts to back up what I'm saying here.

حقایقی وجود دارد که از آنچه من در اینجا می گویم پشتیبانی می کند.

There is research that shows that dec...

تحقیقاتی وجود دارد که نشان می‌دهد د...

decluttering...

بی‌نظمی...

put my teeth back in.

دندان‌هایم را دوباره داخل می‌کنم

There's Isha.

.

I've really got my faults teeth in today.

من امروز واقعا ایرادهایم را پیدا کردم.

There is research to show that decluttering and rearranging your living

تحقیقاتی وجود دارد که نشان می دهد بی نظمی و تنظیم مجدد

and working space can reduce stress, increase productivity, and promote a

فضای زندگی و کار می تواند استرس را کاهش دهد، بهره وری را افزایش دهد و

sense of control and order in your life.

حس کنترل و نظم را در زندگی شما تقویت کند.

I certainly like that.

من قطعا آن را دوست دارم.

I like to feel in control.

من دوست دارم احساس کنم در کنترل هستم.

So the next time that you feel overwhelmed or like you are stuck with

بنابراین دفعه بعد که احساس می‌کنید غرق شدید یا احساس می‌کنید به

something or you are a bit stressed, try giving your surroundings a makeover.

چیزی گیر کرده‌اید یا کمی استرس دارید، سعی کنید محیط اطراف خود را تغییر دهید.

Just tidy things up and see how that affects your mood and your mindset.

فقط همه چیز را مرتب کنید و ببینید که چگونه بر روحیه و طرز فکر شما تأثیر می گذارد.

Additionally, addressing the things that bother you is not

علاوه بر این، پرداختن به چیزهایی که شما را آزار می دهد

limited to physical aspects.

به جنبه های فیزیکی محدود نمی شود.

It can also apply to emotional and interpersonal matters.

همچنین می تواند در مورد مسائل عاطفی و بین فردی اعمال شود.

When we ignore problems or suppress our feelings...

وقتی مشکلات را نادیده می گیریم یا احساسات خود را سرکوب می کنیم...

which we all tend to do, don't we?

که همه ما تمایل به انجام آن داریم، اینطور نیست؟

We tend to push down our feelings and.

ما تمایل داریم احساسات خود را پایین بیاوریم و.

Think that they're not important.

فکر کن مهم نیستن

Well, they don't go away, those feelings, they tend to linger, and that can have

خوب، آنها از بین نمی روند، آن احساسات، آنها تمایل دارند باقی بمانند، و این می تواند

an effect on us in different ways.

به طرق مختلف روی ما تأثیر بگذارد.

In some cases, it can really affect our health, but by facing these issues

در برخی موارد، واقعاً می‌تواند بر سلامتی ما تأثیر بگذارد، اما با رویارویی با این مسائل

head on, we can find resolution, improve our relationships, and enhance

، می‌توانیم راه‌حل‌هایی پیدا کنیم، روابط خود را بهبود بخشیم، و

our overall emotional wellbeing.

رفاه کلی عاطفی خود را افزایش دهیم.

Think of it this way, just like you wouldn't ignore a leaking tap in your

به این موضوع فکر کنید، درست همانطور که از نشتی شیر آب در حمام خود چشم پوشی نمی کنید

bathroom, you shouldn't ignore little things that bother you internally.

، نباید چیزهای کوچکی را که در داخل شما را آزار می دهد نادیده بگیرید.

Like the leak, a leaky tap can cause much more damage over time

مانند نشتی، یک شیر آب نشتی

if it's been left unattended.

اگر بدون مراقبت رها شود در طول زمان می‌تواند آسیب‌های بسیار بیشتری ایجاد کند.

But by dealing with it, you take control of your own happiness and you

اما با کنار آمدن با آن، شادی خود را کنترل می کنید و

create a harmonious environment for yourself and for those around you.

محیطی هماهنگ برای خود و اطرافیانتان ایجاد می کنید.

So what will you fix?

پس چه چیزی را اصلاح خواهید کرد؟

What comes to mind for you?

چه چیزی به ذهن شما می رسد؟

Take a moment to reflect on the things that bother you and consider

لحظه ای به چیزهایی که شما را آزار می دهد فکر کنید و

the positive impact that addressing them could have on your life.

تاثیر مثبتی که پرداختن به آنها می تواند بر زندگی شما داشته باشد را در نظر بگیرید.

Remember whether it's reorganising your physical space, working on personal

به یاد داشته باشید که آیا این سازماندهی مجدد فضای فیزیکی شما، کار بر روی

challenges or improving relationships taking action and addressing the

چالش های شخصی یا بهبود روابط با اقدام و پرداختن به چیزهایی است

things that bother you can lead to a happier, more fulfilling life.

که شما را آزار می دهد می تواند به زندگی شادتر و رضایت بخشی منجر شود.

Full of beautiful white walls.

پر از دیوارهای سفید زیبا.

Thank you for lending me your ear.

از اینکه گوش خود را به من قرض دادید متشکرم

If you would like to tackle your speaking confidence, then you are

اگر می خواهید اعتماد به نفس صحبت کردن خود را کاهش دهید، می توانید

welcome to join my Conversation Club.

به باشگاه گفتگوی من بپیوندید.

I promise we'll look after you.

قول میدم مراقبت باشیم

The link is in the show notes.

لینک در یادداشت های نمایش موجود است.

Until next time, take care and goodbye.

تا دفعه بعد مواظب باش و خداحافظ.