Learn English Vocabulary Daily #16.5 — British English Podcast

Hello, and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام، و به پادکست انگلیسی مانند یک بومی خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 16, Day 5 of Your English

نام من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 16, Day 5 of Your English

Five a Day, the series that aims to increase your active vocabulary by

Five a Day هستید، سریالی که هدف آن افزایش دایره لغات فعال شما با

deep diving into five pieces every day of the week from Monday to Friday.

غواصی عمیق در پنج قطعه هر روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

Let's start today's list with a noun and it is hustle, hustle.

بیایید لیست امروز را با یک اسم شروع کنیم و آن hustle، hustle است.

We spell this H U S T L E.

ما این H U S T L E.

Hustle.

Hustle را می نویسیم.

Hustle.

فشار.

Hustle means energetic action.

Hustle به معنای عمل پر انرژی است.

Now, you would normally hear this coupled with bustle.

اکنون، شما معمولاً این را همراه با شلوغی می شنوید.

Hustle and bustle.

شلوغی و شلوغی.

So, that's a typical collocation; we often talk about the energy, the movement

بنابراین، این یک ترکیب معمولی است. ما اغلب در مورد انرژی، حرکت

of a crowd or a specific area, which is full of people as the hustle and bustle.

یک جمعیت یا یک منطقه خاص که پر از مردم است به عنوان شلوغی صحبت می کنیم.

So, the hustle and bustle in the supermarket, the hustle and bustle

بنابراین، شلوغی و شلوغی در سوپرمارکت، شلوغی و شلوغی

of the town, the hustle and bustle of everyday life, the energetic action.

شهر، شلوغی و شلوغی زندگی روزمره، اقدام پر انرژی. در

Here's an example sentence,

اینجا یک جمله مثال است،

"The team showed a lot of determination and hustle going into the finals of

"تیم عزم و تلاش زیادی برای رفتن به فینال

the cross country championships."

مسابقات قهرمانی کراس کانتری نشان داد."

I wish I could get a bit of hustle in my house in the mornings to get my

کاش می‌توانستم صبح‌ها در خانه‌ام کمی شلوغ کنم تا

children moving because they just seem to take so long to get dressed, to get

بچه‌هایم را به حرکت درآورم، زیرا به نظر می‌رسد لباس پوشیدن،

their breakfast eaten, to do the things I've asked them to do, to get their

صبحانه خوردن، انجام کارهایی که از آنها خواسته‌ام خیلی طول می‌کشد.

shoes on, get their coat on, and get out of the door, and get to school.

کفش هایشان را بپوشند، کتشان را بپوشند و از در خارج شوند و به مدرسه برسند. درست

It's just like they have no energy, but then as soon as

مثل این است که آنها انرژی ندارند، اما به محض

they see their friends — pow!

دیدن دوستان خود - پاو!

They're like a firecracker, full of energy.

آنها مانند یک ترقه هستند، پر از انرژی.

So, I need a bit more hustle in my house in the mornings.

بنابراین، من به کمی شلوغی بیشتر در خانه خود در صبح ها نیاز دارم.

If you have any tips, then please let me know.

اگر راهنمایی دارید، لطفا به من اطلاع دهید.

Right, moving on to our next word, we have a verb and it is to curate.

درست است، به سراغ کلمه بعدی خود می رویم، ما یک فعل داریم و آن کیوریت کردن است.

Curate.

سرپرستی.

We spell this C U R A T E.

ما این را C U R A T E می نویسیم.

Curate.

Curate.

To curate is to carefully choose, arrange, and present different items

کیوریت یعنی انتخاب دقیق، چیدمان و ارائه اقلام مختلف

in order to create a particular effect.

به منظور ایجاد یک جلوه خاص.

So, I might curate a selection of reading material, especially for you to learn

بنابراین، من ممکن است مجموعه‌ای از مطالب خواندنی را تنظیم کنم ، به‌ویژه برای شما برای یادگیری

English, or a museum employee may curate certain pieces of art or artefacts to put

زبان انگلیسی، یا یک کارمند موزه ممکن است برخی از آثار هنری یا مصنوعات را برای قرار دادن

together a display about a certain topic.

نمایشی در مورد یک موضوع خاص گردآوری کند.

So, they go out and they choose certain things.

بنابراین، آنها بیرون می روند و چیزهای خاصی را انتخاب می کنند.

Okay.

باشه.

In museums and within the art world, these people are called curators.

در موزه ها و در دنیای هنر به این افراد کیوریتور می گویند.

Here's an example sentence:

در اینجا یک جمله مثال آمده است:

"I've just seen your diary, you have too much on.

"من به تازگی دفتر خاطرات شما را دیدم، شما بیش از حد کار دارید.

Let me help curate your day effectively so that you get the most out of it."

اجازه دهید به من کمک کنم تا روز شما را به طور موثر تنظیم کنم تا بیشترین استفاده را از آن ببرید."

Next on our list, we have the phrasal verb engage in, engage in.

بعد در لیست ما، فعل عبارتی engage in،

We spell this E N G A G E, engage.

engage in داریم.

In, I N.

در، I N.

To engage in something is to take part in it or to be involved in it.

درگیر شدن در چیزی، شرکت در آن یا درگیر شدن در آن است.

So, I might engage in sporting activities which I do.

بنابراین، ممکن است در فعالیت های ورزشی که انجام می دهم شرکت کنم.

I often play squash and I engage in local sporting activities like climbing.

من اغلب اسکواش بازی می کنم و در فعالیت های ورزشی محلی مانند کوهنوردی شرکت می کنم.

There's a big climbing event coming up that I'm engaged in.

یک رویداد کوهنوردی بزرگ در راه است که من درگیر آن هستم.

I might engage in antisocial behaviour if I was going out and doing things

اگر بیرون می رفتم و کارهایی را انجام می دادم

that were frowned upon, like causing trouble and maybe graffiting or

که مورد اخم قرار می گرفت، مانند ایجاد دردسر و شاید گرافیتی یا

something terrible like that.

چیز وحشتناکی مانند آن، ممکن بود رفتار ضد اجتماعی داشته باشم.

So, here's an example sentence,

بنابراین، در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"My sister is part of a team of scientists who are engaged in cancer research."

"خواهر من بخشی از یک تیم از دانشمندان است که در تحقیقات سرطان مشغول هستند."

What are you currently engaged in?

در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟

Next on our list is another phrasal verb.

بعدی در لیست ما یک فعل عبارتی دیگر است.

And it is slack off, slack off.

و شل و سست است.

We spell this S L A C K, slack.

ما این S L A C K ​​را می گوییم، شل.

Off, O F F.

خاموش، O F F.

Slack off.

سست کردن.

To slack off is to work less hard or less than is needed.

سست کردن یعنی کار کردن کمتر یا کمتر از آنچه لازم است.

So, if we are both working hard to build a wall brick by brick, and I've

بنابراین، اگر هر دوی ما برای ساختن یک دیوار آجر به آجر سخت کار می کنیم، و من

laid 40 bricks today, but you've only laid five, I will look at you and say,

امروز 40 آجر گذاشته ام، اما شما فقط پنج تا را گذاشته اید، به شما نگاه می کنم و می گویم:

"Oh my goodness, you are really slacking off today.

"وای خدای من، تو واقعاً سستی می کنی. امروز خاموش است.

What's going on?

چه خبر است؟

You need to work harder.

شما باید بیشتر کار کنید. بیا،

Come on, this isn't fair.

این منصفانه نیست.

You're slacking off while I'm working hard.

But we're both being paid the same amount of money.

Come on!"

"

OK, here's another example sentence,

خوب، این یک جمله مثال دیگر است،

"My staff tend to slack off on Friday afternoons, I might just close

"کارکنان من تمایل دارند بعدازظهرهای جمعه سستی داشته باشند، ممکن است

the office at 1 pm from now on!"

از این به بعد دفتر را ساعت 1 بعد از ظهر ببندم!"

Gosh, that's a very understanding boss, isn't it?

خدایا، این رئیس بسیار فهمیده ای است، اینطور نیست؟

Someone who just goes,

کسی که فقط می گوید:

"Ah, my workforce aren't really engaged this afternoon, so I'm just gonna close

"آه، نیروی کار من امروز بعدازظهر واقعاً مشغول نیستند ، بنابراین من فقط

the office and send everybody home."

دفتر را می بندم و همه را به خانه می فرستم." آیا

Have you ever slacked off?

تا به حال سست شده اید؟

I think we all have at some point or another.

من فکر می کنم همه ما در یک نقطه یا آن زمان داریم.

Let's move on.

بیایید ادامه دهیم.

Last on our list is yet another phrasal verb and it is

آخرین فعل در لیست ما یک فعل عبارتی دیگر است و

throw oneself into something.

خود را به چیزی پرتاب می کند.

Usually say throw yourself into something or throw myself into something.

معمولاً بگویید خود را به چیزی بیندازید یا خودم را به چیزی بیندازید.

This is spelt T H R O W, throw yourself or oneself, which

این را T H R O W می گویند، خودت را پرت کن یا خودت را که

is Y O U R S E L F, yourself.

Y O U R S E L F است، خودت.

Into, I N T O something.

به چیزی.

To throw yourself into something is to do something with enthusiasm,

پرتاب کردن خود در کاری یعنی انجام کاری با اشتیاق،

do it with effort, be excited and passionate about doing it.

انجام آن با تلاش، هیجان زده بودن و اشتیاق برای انجام آن.

So, for example, when I started this podcast, I really threw myself into it.

بنابراین، به عنوان مثال، وقتی این پادکست را شروع کردم، واقعاً خودم را در آن پرتاب کردم.

I did lots of research.

من تحقیقات زیادی انجام دادم

I planned my episodes.

اپیزودهایم را برنامه ریزی کردم. به دنبال

I looked into getting good equipment.

خرید تجهیزات خوب بودم.

And I recorded lots of episodes before I'd even published anything.

و من حتی قبل از اینکه چیزی منتشر کنم، قسمت های زیادی را ضبط کردم.

I really threw myself into it.

من واقعا خودم را در آن انداختم.

I wanted to do a good job.

می خواستم کار خوبی انجام دهم.

So, to throw yourself into something.

بنابراین، خود را به چیزی پرتاب کنید.

Let's have another example,

بیایید مثال دیگری بزنیم،

"Mike has really thrown himself into his new role, I think it's just

"مایک واقعاً خودش را وارد نقش جدیدش کرده است، من فکر می‌کنم این همان

what he needed to boost his career."

چیزی است که او برای ارتقای حرفه‌اش نیاز داشت."

Right, let's recap.

درست است، بیایید خلاصه کنیم.

We started with the noun hustle, meaning energetic action.

با اسم hustle به معنای عمل پر انرژی شروع کردیم.

Then we moved on to a verb, to curate, which is all about choosing and

سپس به یک فعل، به سرپرستی (Curate) رفتیم، که همه چیز در مورد انتخاب و

arranging a set of things in order to display them or for a particular reason.

ترتیب مجموعه ای از چیزها به منظور نمایش آنها یا به دلیل خاصی است.

Then we had the first of our phrasal verbs, engage in something, which is to

سپس ما اولین افعال عبارتی خود را داشتیم ، مشارکت در چیزی، یعنی

take part in or be involved in something.

شرکت در چیزی یا درگیر شدن در چیزی.

Then we had the phrasal verb slack off, which is to work less hard.

سپس ما فعل عبارتی Slack off را داشتیم که به معنای کمتر کار کردن است.

And then we had the phrasal verb throw yourself into something,

و سپس فعل عبارتی را داشتیم که خود را به چیزی پرتاب کنید،

which is to do something with enthusiasm, to really go for it.

یعنی کاری را با اشتیاق انجام دهید تا واقعاً دنبال آن بروید.

Let's now do this for pronunciation purposes.

حالا بیایید این کار را برای اهداف تلفظ انجام دهیم.

Repeat after me,

بعد از من تکرار کن

Hustle.

هاستل

Hustle.

فشار.

Curate.

سرپرستی.

Curate.

سرپرستی.

Engage in something.

درگیر چیزی شدن

Engage in something.

درگیر چیزی شدن

Slack off.

سست کردن.

Slack off.

سست کردن.

Throw yourself into something.

خودت را به چیزی بینداز

Throw yourself into something.

خودت را به چیزی بینداز

Okay, let me do a little test now.

باشه حالا یه تست کوچولو انجام بدم

If I'm talking about the energetic action within a city,

اگر من در مورد کنش پرانرژی در یک شهر صحبت کنم،

I would talk about the what?

در مورد چه چیزی صحبت خواهم کرد؟

The hustle.

شلوغی

And if I wanted to extend that, I might say the hustle and bustle.

و اگر بخواهم آن را تمدید کنم، شاید بگویم شلوغی و شلوغی.

If I am working for a museum and my job is to select a variety of

اگر در یک موزه کار می کنم و کارم انتخاب انواع

modern paintings, what am I doing?

نقاشی های مدرن است، چه کار می کنم؟

Curating.

سرپرستی.

I'm curating.

من کیوریتور می کنم

And if when I start that job, I don't actually work very hard, maybe

و اگر وقتی آن کار را شروع می‌کنم، در واقع خیلی سخت کار نمی‌کنم، شاید

I do on the first week, but after that, I don't work very hard at all,

در هفته اول کار می‌کنم، اما بعد از آن، اصلاً سخت کار نمی‌کنم،

what phrasal verb could you use to describe my action or lack of action?

از چه فعل عبارتی می‌توانید برای توصیف عمل من استفاده کنید یا عدم اقدام؟

Slack off.

سست کردن.

Yes, I am slacking off.

بله، من سست هستم.

But after my boss gives me a good telling-off, then I am

اما بعد از اینکه رئیسم به من گفتار خوبی داد، اکنون

going to now continue to do my work with great enthusiasm.

با اشتیاق زیاد به کارم ادامه خواهم داد.

You could use the phrasal verb that I am...

می توانید از فعل عبارتی که من هستم استفاده کنید...

throwing myself into it.

خودم را به آن پرتاب می کنم.

But if during my time with the museum, I start getting involved in

اما اگر در طول مدتی که در موزه بودم، شروع به درگیر شدن در

a little bit of illegal activity, you could use the phrasal verb...

فعالیت‌های غیرقانونی کردم، می‌توانید از فعل عبارتی...

engaged in.

enged in استفاده کنید.

Naughty Anna engaged in illegal activities while working at the museum.

آنا شیطان در حین کار در موزه به فعالیت‌های غیرقانونی می‌پردازد.

Not the British Museum, is it, by any chance?

نه موزه بریتانیا، اتفاقاً؟

Someone was smuggling artwork out of there recently, or at

کسی اخیراً آثار هنری را از آنجا قاچاق می کرد یا

least it came to light recently.

حداقل اخیراً آشکار شد.

So, that's our five for today.

بنابراین، این پنج ما برای امروز است.

Let's bring them all together in a little story.

بیایید همه آنها را در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم.

In the heart of New York City, amidst the constant hustle of city life, I

در قلب شهر نیویورک، در میان شلوغی مداوم زندگی شهری،

found myself standing in the grand halls of the Metropolitan Museum of Art.

خودم را دیدم که در سالن های بزرگ موزه هنر متروپولیتن ایستاده ام.

Back then, I was a young and enthusiastic curator, charged with curating the

در آن زمان، من یک کیوریتور جوان و مشتاق بودم و وظیفه‌اش را بر عهده داشتم تا

most interesting and thought-provoking pieces that would excite the art world.

جالب‌ترین و تامل برانگیزترین قطعاتی را که دنیای هنر را به هیجان می‌آورد، تنظیم کنم.

I was deeply engaged in my latest project ― the unveiling of a long-lost masterpiece.

من عمیقاً درگیر آخرین پروژه ام بودم - پرده برداری از یک شاهکار گمشده.

The museum was buzzing with anticipation; art enthusiasts

موزه پر از انتظار بود. علاقه مندان به هنر

and historians had gathered in droves for this landmark event.

و مورخان دسته دسته برای این رویداد مهم گرد هم آمده بودند.

For months, I had dedicated myself to this day, meticulously researching

ماه‌ها بود که خودم را وقف این روز کرده بودم و همه جزئیات را به دقت بررسی

and preparing every detail.

و آماده می‌کردم.

Despite feeling slightly overwhelmed and tired, I had thrown myself into

علیرغم اینکه احساس می کردم کمی خسته و خسته شده بودم، خودم را به

the restoration of this painting, the design of the exhibit, there was so much

بازسازی این نقاشی انداخته بودم، طراحی نمایشگاه، کارهای زیادی

to do, so no time to be slacking off.

برای انجام دادن وجود داشت، بنابراین زمانی برای سستی نداشتم.

This was no ordinary piece; it was a recently discovered work of

این یک قطعه معمولی نبود. این اثر اخیراً کشف شده از

Leonardo da Vinci, a portrait of a mysterious woman whose enigmatic smile

لئوناردو داوینچی است، پرتره ای از زنی مرموز که لبخند مرموزش

could rival that of the Mona Lisa.

می تواند با لبخند مونالیزا رقابت کند.

As the crowds gathered around the exhibit, I took a deep breath and

در حالی که جمعیت اطراف نمایشگاه جمع شده بودند، نفس عمیقی کشیدم و

pulled back the velvet curtain.

پرده مخملی را کنار زدم.

A hush fell over the room, every eye transfixed on the unveiled masterpiece.

سکوتی بر اتاق فرود آمد، همه چشم ها به شاهکار پرده برداری شده خیره شد.

The colours were more vibrant than I remembered, the

رنگ‌ها زنده‌تر از آنچه به یاد می‌آورم بودند،

details even more mesmerising.

جزئیات حتی مسحورکننده‌تر بودند.

It was a moment of sheer magic.

لحظه ای از جادوی محض بود.

But then, something extraordinary caught my eye.

اما بعد، یک چیز خارق العاده نظرم را جلب کرد.

As I shared the history behind the painting, a small, hidden symbol in the

همانطور که تاریخچه پشت نقاشی را به اشتراک گذاشتم ، نماد کوچک و پنهانی در

corner of the canvas drew my attention.

گوشه بوم توجهم را به خود جلب کرد.

A rush of excitement surged through me as I realised its

هنگامی که به اهمیت آن پی بردم هیجانی در وجودم موج زد

significance ― it was a clue leading to another lost Da Vinci artwork!

- این سرنخی بود که منجر به اثر هنری گمشده دیگری از داوینچی شد!

The museum erupted into a frenzy of excitement.

موزه در شور و هیجانی فرو رفت.

Historians began theorising, art lovers whispered in amazement,

مورخان شروع به تئوری پردازی کردند، هنردوستان با تعجب زمزمه کردند

and the news spread like wildfire.

و این خبر مانند آتش منتشر شد.

This discovery, I knew, would mark a new chapter in the annals of art history.

می دانستم که این کشف فصل جدیدی در تاریخ هنر خواهد بود.

That day, the Metropolitan Museum of Art transformed from a mere building housing

آن روز، موزه هنر متروپولیتن از یک ساختمان صرفاً

art into a realm of discovery and wonder.

به یک قلمرو اکتشاف و شگفتی تبدیل شد.

And I, once just a humble curator, had become a part of history, my name

و من که زمانی فقط یک متولی متواضع بودم، بخشی از تاریخ شده بودم، نام من

forever intertwined with one of the greatest discoveries in the art world.

برای همیشه با یکی از بزرگترین اکتشافات دنیای هنر در هم آمیخته شد.

And that brings us to the end of today's episode and the end of Week 16.

و این ما را به پایان قسمت امروز و پایان هفته شانزدهم می رساند.

I do hope you'll join me tomorrow for our usual Saturday episode.

امیدوارم فردا برای قسمت معمول شنبه ما به من بپیوندید.

And until then, take very good care, have a wonderful weekend, and goodbye.

و تا آن زمان، بسیار مراقب باشید، یک آخر هفته فوق العاده داشته باشید، و خداحافظ.