Learn English Vocabulary Daily #20.4 — British English Podcast

Hello, and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام، و به پادکست انگلیسی مانند یک بومی خوش آمدید.

My name is Anna and you are listening to Week 20, Day 4 of Your English Five

نام من آنا است و شما در حال گوش دادن به هفته بیستم، روز چهارم از Your English Five

a Day, the series that aims to increase your active vocabulary by deep diving

a Day هستید، سریالی که هدف آن افزایش دایره لغات فعال شما با غواصی عمیق

into five pieces every day of the working week from Monday to Friday.

در پنج قطعه هر روز هفته کاری از دوشنبه تا جمعه است.

So, make sure that you're making a note of this vocabulary.

بنابراین، مطمئن شوید که این واژگان را یادداشت می کنید.

And if you would like to get your hands on transcripts and vocabulary

و اگر می‌خواهید از رونوشت‌ها و

lists, then these things are available.

فهرست‌های واژگان استفاده کنید، این موارد در دسترس هستند.

I'll put a link in the description for you.

من یک لینک در توضیحات برای شما قرار می دهم.

So, let's start today's list with a verb and it is hydrate.

بنابراین، بیایید لیست امروز را با یک فعل شروع کنیم و آن هیدرات است.

Hydrate.

هیدراته کنید.

To hydrate.

برای هیدراته کردن.

We spell this H Y D R A T E.

ما این را H Y D R A T E.

Hydrate.

Hydrate می گوییم.

To hydrate is to provide your body with liquid or a cream that's absorbed

هیدراته کردن به معنای تامین مایع یا کرمی است که

by the body and used by the body.

توسط بدن جذب شده و توسط بدن استفاده می شود.

So, you might do that by drinking water.

بنابراین، ممکن است این کار را با نوشیدن آب انجام دهید.

If you're British, then you probably hydrate by drinking tea.

اگر بریتانیایی هستید، احتمالاً با نوشیدن چای آب بدنتان را تامین می کنید.

You may hydrate your skin with a daily moisturiser.

می توانید پوست خود را با مرطوب کننده روزانه آبرسانی کنید.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"It's especially important to hydrate yourself during the

"به خصوص مهم است که خود را در

hotter months, I always carry a bottle of water around with me."

ماه های گرمتر هیدراته کنید، من همیشه یک بطری آب با خود حمل می کنم."

In fact, when I'm recording my podcast, I always insist on having a large glass of

در واقع، وقتی پادکستم را ضبط می‌کنم، همیشه اصرار دارم که یک لیوان بزرگ آب داشته باشم،

water because when you talk so much, you actually expel quite a lot of moisture

زیرا وقتی آنقدر صحبت می‌کنید، در واقع رطوبت زیادی را

in your breath as you're speaking.

در نفس خود هنگام صحبت کردن دفع می‌کنید.

And when I record these podcast episodes, I tend to record in batch.

و وقتی این قسمت‌های پادکست را ضبط می‌کنم ، تمایل دارم به صورت دسته‌ای ضبط کنم.

So, I'll record a number of episodes in one go.

بنابراین، من تعدادی از قسمت ها را در یک حرکت ضبط می کنم.

And so I can spend quite a few hours sitting here talking to you,

و بنابراین من می‌توانم چند ساعت را در اینجا بنشینم و

via these wires, via my computer.

از طریق این سیم‌ها و از طریق رایانه‌ام با شما صحبت کنم.

So, I have to remember to take moments to pause and hydrate

بنابراین، باید به یاد داشته باشم که لحظاتی را به مکث و آبرسانی اختصاص دهم

so that I don't get too dry.

تا خیلی خشک نشوم.

Alright, so moving on to our next word, we have an adjective,

بسیار خوب، پس به سراغ کلمه بعدی خود می رویم ، ما یک صفت داریم،

and it is scalding, scalding.

و آن scalding, scalding است.

We spell this S C A L D I N G.

ما این را S C A L D I N G.

Scalding.

Scalding می نویسیم.

If something is described as scalding, then it is violent or strong criticism.

اگر چیزی به عنوان سوزان توصیف شود، انتقاد خشونت آمیز یا شدید است.

So very, very strong.

خیلی خیلی قوی

Now, commonly, this word would be describing liquid being very hot.

در حال حاضر، معمولا، این کلمه توصیف مایع بسیار داغ است.

So, if something is scalding hot, then it's very hot.

بنابراین، اگر چیزی داغ است، آنگاه بسیار داغ است.

The water is scalding, you'd say, that's very hot water, it would

آب می سوزد، می گویید، آب خیلی داغ است،

burn you, it would burn your skin.

شما را می سوزاند، پوستتان را می سوزاند.

So, when we use scalding in front of a word like 'review' or 'report', a scalding

بنابراین، وقتی در مقابل کلمه‌ای مانند «بررسی» یا «گزارش»، یک

review or a scalding report or scalding words, then we mean words that intend very

بررسی سوزان یا یک گزارش سوزان یا کلمات سوزان از سوزاندن استفاده می‌کنیم ، منظور کلماتی است که قصد

harsh criticism, very strong criticism.

انتقاد بسیار تند، انتقاد بسیار شدید را دارند.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال است،

"The newspaper reported a scalding review of last night's theatre performance of

"روزنامه یک بررسی داغ از اجرای تئاتر دیشب

'Romeo and Juliet', I think there will be some angry actors out there today."

"رومئو و ژولیت" گزارش داد، فکر می کنم امروز تعدادی بازیگر عصبانی در آنجا حضور خواهند داشت."

Alright, moving on to a verb and it is concentrate, concentrate.

بسیار خوب، به یک فعل می رویم و آن تمرکز، تمرکز است.

We spell this C O N C E N T R A T E.

این را می نویسیم C O N C E N T R A T E.

Concentrate.

کنسانتره.

Concentrate.

تمرکز.

To concentrate is to focus all of your attention on a particular thing.

تمرکز یعنی تمرکز تمام توجه خود بر روی یک چیز خاص.

So often, as a teacher, especially a teacher of young people, I would,

بنابراین اغلب، به عنوان یک معلم، به ویژه معلم جوانان،

in the classroom, have to say,

در کلاس درس باید بگویم:

"Look guys, you need to concentrate."

"ببین بچه ها، باید تمرکز کنید."

When I was a drama teacher and we were rehearsing our play, our

وقتی معلم نمایش بودم و داشتیم نمایشنامه‌مان،

end-of-term play, the children would mess around a lot in class.

بازی آخر ترم‌مان را تمرین می‌کردیم، بچه‌ها در کلاس خیلی به هم می‌خوردند.

They'd be having fun and having a giggle with their friends.

آنها با دوستان خود سرگرم می شوند و می خندند.

Drama is a very physical kind of class, so, it's very easy for people

درام یک نوع کلاس بسیار فیزیکی است ، بنابراین، برای مردم بسیار آسان است که حواسشان

to get distracted and mess around.

پرت شود و اطرافشان به هم بریزد.

And it was difficult to rehearse.

و تمرین سخت بود.

You know, the children would need to have discipline and to focus on their

می دانید، بچه ها باید نظم و انضباط داشته باشند و روی خطوط خود تمرکز کنند

lines and focus on what was happening.

و بر آنچه در حال رخ دادن است تمرکز کنند.

And so I kept having to say,

و بنابراین من مدام باید می گفتم:

"Come on guys, concentrate.

"بچه ها، بیایید، تمرکز کنید. تمرکز کنید،

Concentrate, please.

لطفاً

Stop messing around.

Concentrate on the task in hand."

.

Oh, I miss those days.

وای دلم برای اون روزا تنگ شده

The fun of working with children.

لذت کار با کودکان.

Alright, so here's another example sentence,

بسیار خوب، پس در اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"Stop talking and start concentrating.

"صحبت را متوقف کنید و تمرکز را شروع کنید.

If you don't listen to the safety rules, you won't know

اگر به قوانین ایمنی گوش نکنید، نمی دانید

what to do in an emergency."

در مواقع اضطراری چه کاری انجام دهید."

Okay, so, next on the list is an idiom, and it is, have your finger on the pulse.

بسیار خوب، پس، بعدی در لیست یک اصطلاح است، و این است، انگشت خود را روی نبض قرار دهید.

Have your finger on the pulse.

انگشت خود را روی نبض بگذارید.

So here, finger is F I N G E R.

بنابراین در اینجا، انگشت F I N G E R است.

Have your finger.

انگشت خود را داشته باشید.

On the pulse, P U L S E.

روی نبض، P U L S E.

Like your heartbeat creates a pulse.

مانند ضربان قلب شما نبض ایجاد می کند.

So, have your finger on the pulse.

بنابراین، انگشت خود را روی نبض قرار دهید.

This idiom means that you know what's going on around you.

این اصطلاح به این معنی است که شما می دانید در اطراف شما چه می گذرد.

You're constantly aware of the environment, the wider world.

شما دائماً از محیط، دنیای گسترده تر آگاه هستید.

So, for example, in business, which is where this is most normally used,

بنابراین، به عنوان مثال، در تجارت، جایی که معمولاً از این مورد استفاده می‌شود،

if you work in a social media based business or your business has a social

اگر در یک کسب‌وکار مبتنی بر رسانه‌های اجتماعی کار می‌کنید یا کسب‌وکار شما در

media presence, then the marketing team, or someone within the marketing team

رسانه‌های اجتماعی حضور دارد، تیم بازاریابی یا فردی در تیم بازاریابی

should have their finger on the pulse.

باید انگشت خود را داشته باشند. روی نبض

They should be aware of what's trending, what's changing, as these platforms

آنها باید از آنچه در حال تغییر است آگاه باشند، زیرا این پلتفرم ها

are always changing how they do things.

همیشه نحوه انجام کارها را تغییر می دهند.

What's new?

چه خبر؟

What are other people doing on social media?

افراد دیگر در شبکه های اجتماعی چه می کنند؟

What's working well?

چه چیزی خوب کار می کند؟

What's no longer fashionable?

چه چیزی دیگر مد نیست؟

So, doing that means that you have your finger on the pulse.

بنابراین، انجام این کار به این معنی است که شما انگشت خود را روی نبض دارید.

You know what's going on.

میدونی چه خبره

Here's an example sentence sentence,

در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"Flight prices are going up constantly, so it is important to always have

"قیمت پروازها دائماً در حال افزایش است، بنابراین مهم است که همیشه

your finger on the pulse and be ready to book them when they're on offer."

انگشت خود را روی نبض خود نگه دارید و آماده رزرو آنها در زمان پیشنهاد باشید."

Next on the list is an adjective and it is shallow, shallow.

بعدی در لیست یک صفت است و سطحی، کم عمق است.

Now, in this case, we're talking about a person being shallow

حال، در این مورد، ما در مورد کم عمق بودن یک شخص صحبت می کنیم

rather than water being shallow.

تا اینکه آب کم عمق باشد.

Which is where you'd normally hear this.

جایی است که شما معمولاً این را می شنوید.

But if a person is described as being shallow, then they're not very serious.

اما اگر فردی کم عمق توصیف شود، آنگاه خیلی جدی نیست.

Let me spell this for you.

بگذارید این را برای شما املا کنم.

It's S H A L L O W.

این S H A L L O W.

Shallow.

کم عمق است.

Shallow.

کم عمق

So, it means that a person doesn't show much concern.

پس به این معناست که آدم زیاد دغدغه ای نشان نمی دهد.

It's like they're not very deep.

انگار خیلی عمیق نیستند.

They don't have much in the way of emotion or thought about something.

آنها در زمینه احساسات یا فکر کردن در مورد چیزی زیاد نیستند.

They're not serious about things.

آنها در مورد مسائل جدی نیستند.

They're very shallow.

خیلی کم عمق هستند

They care about unimportant things.

آنها به چیزهای بی اهمیت اهمیت می دهند.

Do you know anyone that you would describe as being shallow?

آیا کسی را می شناسید که او را سطحی توصیف کنید؟

Okay, so here's an example sentence,

خوب، پس در اینجا یک جمله مثال آمده است،

"You might be good-looking, but you can be very shallow at times, try

"شاید خوش تیپ باشید، اما گاهی اوقات می توانید بسیار سطحی باشید، سعی کنید

to think of others for a change."

به دیگران برای تغییر فکر کنید."

Alright, so that's our five for today.

خوب، پس این پنج مورد امروز ماست.

Let's do a quick recap.

بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the verb hydrate, hydrate, which is to provide your

ما با فعل هیدراته، هیدراته شروع کردیم، یعنی تامین

body with the liquid that it needs.

مایع مورد نیاز بدن شما.

Then we had the adjective scalding, scalding, which is

سپس صفت scalding, scalding را داشتیم که

very strong, burning criticism.

بسیار قوی است و نقد سوزان.

Then we had the verb concentrate, concentrate.

سپس فعل تمرکز، تمرکز را داشتیم.

So, you focus all your attention on one thing if you are concentrating.

بنابراین، اگر در حال تمرکز هستید، تمام توجه خود را بر روی یک چیز متمرکز می کنید.

We then had the idiom to have your finger on the pulse, which means

ما سپس این اصطلاح را داشتیم که انگشت شما روی نبض باشد، به این معنی که

you are aware of what's going on around you and you keep an eye on it.

شما از آنچه در اطرافتان می‌گذرد آگاه هستید و مراقب آن هستید.

And then we finished with the adjective shallow, shallow, to be a

و سپس ما با صفت کم عمق، کم عمق، به

person who doesn't seem concerned or emotional or serious about anything.

فردی که نگران یا احساسی یا جدی به نظر نمی رسد در مورد چیزی به پایان رسید.

They're concerned with the shallow things, that don't matter very much.

آنها نگران چیزهای سطحی هستند ، که خیلی مهم نیستند.

Like appearance, for example.

مثلاً مثل ظاهر.

Let's now do this for pronunciation.

حالا بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Hydrate.

هیدراته کنید.

Hydrate.

هیدراته کنید.

Scalding.

سوزاندن.

Scalding.

سوزاندن.

Concentrate.

تمرکز.

Concentrate.

تمرکز.

Have your finger on the pulse.

انگشت خود را روی نبض بگذارید.

Have your finger on the pulse.

انگشت خود را روی نبض بگذارید.

Shallow.

کم عمق

Shallow.

کم عمق

Very good.

خیلی خوب.

Okay, let's test your memory.

خوب، بیایید حافظه خود را آزمایش کنیم.

If I really need you to focus all of your attention on this particular

اگر واقعاً نیاز دارم که تمام توجه خود را روی این

project, what verb could I use?

پروژه خاص متمرکز کنید، از چه فعل می توانم استفاده کنم؟

I need you to...

من به شما نیاز دارم که ...

Concentrate.

تمرکز کنید.

Concentrate.

تمرکز.

Because it's your job, particularly in this team, to know what's going on.

زیرا این وظیفه شماست، به خصوص در این تیم، که بدانید چه خبر است.

You need to constantly appraise the situation.

شما باید دائماً وضعیت را ارزیابی کنید.

You need to constantly look around and see what's going on around us.

شما باید دائماً به اطراف نگاه کنید و ببینید در اطراف ما چه می گذرد. از

What idiom could I use for this?

چه اصطلاحی می توانم برای این استفاده کنم؟

Have your finger on the pulse.

انگشت خود را روی نبض بگذارید.

I need you to concentrate and you have to have your finger

من به تمرکزت نیاز دارم و باید

on the pulse at all times.

همیشه انگشتت را روی نبض بگذاری.

Now your behaviour lately has been a little bit odd.

حالا رفتار شما اخیراً کمی عجیب و غریب بوده است.

You haven't seemed very serious.

خیلی جدی به نظر نمی رسید.

You haven't given things much thought and you haven't shown much concern.

شما زیاد به مسائل فکر نکرده اید و نگرانی زیادی نشان نداده اید.

You've behaved like a person who is quite what?

شما مانند فردی رفتار کرده اید که کاملاً چیست؟ از

What adjective would you use to describe someone who doesn't

چه صفتی برای توصیف کسی که

show much concern or seriousness?

نگرانی یا جدیت زیادی نشان نمی دهد استفاده می کنید؟

Shallow.

کم عمق

You're behaving like someone who is shallow.

شما مثل کسی که سطحی است رفتار می کنید.

And because of this, I'm going to give you a very negative report,

و به همین دلیل، من یک گزارش بسیار منفی به شما ارائه خواهم کرد،

a report that includes lots of strong criticism of your behaviour.

گزارشی که شامل انتقادات شدید زیادی از رفتار شما می شود.

What adjective could I use instead of saying it's full of strong criticism?

به جای اینکه بگویم پر از انتقاد شدید است، از چه صفتی استفاده کنم؟

It's a scalding report.

این یک گزارش سوزان است.

A scalding report.

گزارشی سوزان

And finally, we discover that the problem is actually that

و در نهایت، ما متوجه شدیم که مشکل در واقع

you lack water in your body.

کمبود آب در بدن شماست.

You're not drinking enough at work and you're really struggling to focus.

شما در محل کار به اندازه کافی مشروب نمی نوشید و واقعاً در تلاش برای تمرکز هستید.

You're feeling bad because you don't have enough water in your body.

شما احساس بدی دارید زیرا آب کافی در بدن خود ندارید.

You need to provide your body with liquid.

شما باید مایعات بدن خود را تامین کنید.

What verb could we use instead?

به جای آن از چه فعل استفاده کنیم؟

Hydrate.

هیدراته کنید.

You need to hydrate and once you hydrate you'll be able to

شما باید هیدراته شوید و هنگامی که هیدراته شدید می توانید

concentrate and keep your finger on the pulse of what's going on.

تمرکز کنید و انگشت خود را روی نبض آنچه در حال وقوع است نگه دارید.

You'll no longer seem shallow and I won't give you another scalding report.

دیگر سطحی به نظر نخواهید رسید و من گزارش داغ دیگری به شما نمی دهم.

Fantastic.

خارق العاده.

Well done.

آفرین.

Alright, let's bring everything together now in a little story.

خوب، بیایید همه چیز را در یک داستان کوچک کنار هم بیاوریم.

Alex is a college student who moved to London to pursue his

الکس یک دانشجوی کالج است که به لندن نقل مکان کرد تا

dreams of becoming a chef.

رویاهای خود را برای سرآشپز شدن دنبال کند.

But with the high cost of living and tuition fees, he had to

اما با هزینه های بالای زندگی و شهریه، مجبور شد

find a way to support himself.

راهی برای تامین هزینه های زندگی خود پیدا کند.

That's when he landed a job at one of the busiest restaurants in the city.

این زمانی بود که او در یکی از شلوغ ترین رستوران های شهر مشغول به کار شد.

Alex may be new to cooking, but he is eager to learn.

الکس ممکن است در آشپزی تازه کار باشد، اما مشتاق یادگیری است.

He spends every spare moment studying recipes and techniques, determined to make

او هر لحظه فراغت خود را صرف مطالعه دستور العمل ها و تکنیک ها می کند و مصمم است

a name for himself in the culinary world.

در دنیای آشپزی نامی برای خود دست و پا کند.

But it's not an easy job.

اما کار آسانی نیست.

His boss is just like celebrity chef Gordon Ramsay, a so-called shallow

رئیس او درست مانند گوردون رمزی سرآشپز مشهور است، مردی به اصطلاح کم عمق

man who is always using scalding words for even the smallest mistake.

که همیشه برای کوچکترین اشتباه از کلمات سوزان استفاده می کند.

But Alex takes it in his stride, knowing that this is just part of the intense

اما الکس با دانستن این که این تنها بخشی از

and fast-paced restaurant environment.

محیط رستوران پرشور و پرشتاب است، این کار را با گام های بلند انجام می دهد.

Every day, Alex is challenged to push himself to his limits.

هر روز، الکس به چالش کشیده می شود تا خود را به حد خود برساند.

He has to hydrate constantly as the kitchen is so hot

او باید دائما آب بدنش را تامین کند زیرا آشپزخانه بسیار گرم است

and he's always on the go.

و او همیشه در حال حرکت است.

Sometimes it can be a struggle to keep up with the demands of the job, but he

گاهی اوقات ممکن است برای همسویی با خواسته‌های شغلی مشکل باشد، اما او

never gives up, knowing that hard work and determination will pay off in the end.

هرگز تسلیم نمی‌شود، زیرا می‌داند که سخت کوشی و اراده در نهایت نتیجه خواهد داد.

Alex's ultimate goal is to become a head chef and one day,

هدف نهایی الکس این است که سرآشپز شود و روزی

move to Paris and work in the 3 Michelin-starred restaurant L'Amboise.

به پاریس نقل مکان کند و در رستوران 3 ستاره میشلین L'Amboise کار کند.

He is dedicated to concentrating on his innovative recipe ideas, flavour

او به تمرکز بر ایده های دستور العمل های نوآورانه،

combinations, and presentation skills.

ترکیبات طعم و مهارت های ارائه خود اختصاص داده شده است.

And, despite his boss's rather harsh approach, Alex knows that with his

و علی‌رغم رویکرد نسبتاً خشن رئیسش ، الکس می‌داند که با

mentor's guidance, he's well on his way to achieving that dream.

راهنمایی مربی‌اش، در راه رسیدن به این رویا است.

However amidst all the hustle and bustle, Alex never forgets to

با این حال، در میان این همه شلوغی، الکس هرگز فراموش نمی کند که

have his finger on the pulse of what's happening in the restaurant.

انگشت خود را روی نبض آنچه در رستوران می گذرد داشته باشد.

Because in this industry, every second counts.

زیرا در این صنعت هر ثانیه اهمیت دارد.

So, next time you're dining in a busy London restaurant, or any other city

بنابراین، دفعه بعد که در یک رستوران شلوغ لندن یا هر شهر دیگری شام می‌خورید

for that matter, remember that behind every delicious dish is a hardworking

، به یاد داشته باشید که پشت هر غذای خوشمزه،

and determined chef like Alex.

سرآشپزی سخت‌کوش و مصمم مانند الکس وجود دارد.

And that, ladies and gentlemen, brings us to the end of today's episode.

و این، خانم ها و آقایان، ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

As always, I do hope you found it useful.

مثل همیشه امیدوارم مفید بوده باشه

Until next time, take very good care and goodbye.

تا دفعه بعد خیلی خوب مواظب باش و خداحافظ.