Practice English Conversation (My dad's success story) Improve English Speaking Skills

wait a minute yorge I'm tired  can we sit down for a moment

یه لحظه صبر کن یورگ خسته ام می تونیم یه لحظه بشینیم

please sure Dad but we're close  we will arrive to the lake in 2

لطفا مطمئن باش بابا اما نزدیکیم 2

minutes yeah I know but I'm am tired  you know I am not very young anymore

دقیقه دیگه به ​​دریاچه می رسیم آره می دونم ولی خسته ام می دونید من دیگه خیلی جوون

I know you are the one who  said you wanted to come to the

نیستم بدان که تو همان کسی هستی که گفتی می‌خواهی به میدان بیایی

field that's right now that I'm about  to retire I want to spend some time  

که همین الان است که من در شرف بازنشستگی هستم، می‌خواهم مدتی را

with you son I have worked hard to have  everything we have now and I deserve my

با تو بگذرانم پسرم، سخت کار کرده‌ام تا همه چیزهایی را که الان داریم داشته باشم و من سزاوار استراحتم هستم

break well that's true you have  always worked hard but we have  

. درست است شما همیشه سخت کار کرده اید اما ما

everything that I mean we have a big house  nice furniture food in the fridge a swimming

همه چیز داریم منظورم این است که ما یک خانه بزرگ داریم مبلمان خوب غذا در یخچال یک

pool I study at one of the best universities in  the country what else can I ask for nothing yes  

استخر شنا من در یکی از بهترین دانشگاه های کشور درس می خوانم چه چیز دیگری می توانم چیزی بخواهم بله

but that has not always been the  case I mean I haven't always had

اما اینطور نیست همیشه همینطور بوده یعنی من همیشه پول نداشتم

money no well once you told me you were poor  but I don't believe you it is impossible you  

خوب یک بار که به من گفتی فقیر هستی اما باور نمی کنم غیرممکن است این

say that because you don't know what poverty  is but believe it or not I was very poor I  

را بگویی چون نمی دانی فقر چیست اما باور کن یا نه. خیلی فقیر بودم

was so poor that I had to sell candy on  the street I had to work when I was a

آنقدر فقیر بودم که مجبور شدم در خیابان آب نبات بفروشم، بچه که بودم باید کار می کردم

child wow then why don't you tell me  about that I Want To Know Your Story

وای پس چرا به من نمی گویی من می خواهم داستانت را بدانم

Dad how did you become rich if you were  so poor tell me about it while we rest

بابا چطور پولدار شدی اگر خیلی فقیر بودم به من بگو در حالی که ما

here all right when I was a child life wasn't  easy for my family my father was blind and my  

اینجا استراحت می کنیم وقتی بچه بودم زندگی برای خانواده ام آسان نبود پدرم نابینا بود و مادرم

mother had to sell candy on the streets just  to put food on the table I remember watching  

مجبور بود فقط برای گذاشتن غذا روی میز آب نبات در خیابان بفروشد.

them struggle every day but they always did  it with a smile on their faces as the oldest  

آنها هر روز تلاش می کنند، اما همیشه این کار را با لبخند بر لبانشان انجام می دادند، به عنوان بزرگ ترین

child I felt a sense of responsibility to help  help out after school I would join my mother on  

کودک .

the streets selling candies to passers by  my father played the guitar while we sold

من احساس مسئولیت می کردم که بعد از مدرسه کمک کنم. ما

candy despite our hardships my parents  always emphasized the importance of

با وجود سختی‌هایمان آب نبات می‌فروختیم والدینم همیشه بر اهمیت

Education they believed that it was the key  to a better life so I studied home hard and  

آموزش تأکید می‌کردند، آنها معتقد بودند که این کلید زندگی بهتر است، بنابراین من به سختی در خانه درس خواندم و

did my best in the school knowing that it was  my ticket to a brighter future but it wasn't  

تمام تلاشم را در مدرسه انجام دادم زیرا می‌دانستم که بلیط من برای آینده‌ای روشن‌تر است، اما اینطور نبود. آسان

easy there were times when I wanted to give up  when the weight of our struggles felt too heavy  

بود مواقعی که می خواستم تسلیم شوم که سنگینی مبارزات ما

to Bear it was not easy but then I could look at  my parents and their resilience would inspire me  

برای تحمل آن آسان نبود اما بعد می توانستم به پدر و مادرم نگاه کنم و انعطاف پذیری آنها به من انگیزه می داد

to keep going after graduating from high school  I knew that I had to do something to change our

تا بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان به راه خود ادامه دهم. می دانستم که باید کاری انجام دهم تا

situation so I worked odd jobs saving  every penny I could for college it  

وضعیتمان را تغییر دهم، بنابراین کارهای عجیب و غریب انجام دادم و هر پنی را که می توانستم برای دانشگاه پس انداز کنم،

wasn't easy but I was determined to  make something of myself seriously

آسان نبود، اما مصمم بودم که کاری از خودم به طور جدی انجام دهم،

we didn't have enough money so I can't study  at the University so I had to study first in a  

ما پول کافی نداشتم، بنابراین نمی توانم در دانشگاه درس بخوانم بنابراین مجبور شدم ابتدا در یک

different place it was a place where I learned  how to build a furniture with good I became a  

مکان متفاوت درس بخوانم، جایی بود که یاد گرفتم چگونه یک مبلمان خوب بسازم، یک

carpenter I knew I had to learn fast so I can  get a job fast too so I put in all my effort  

نجار شدم، می دانستم که باید سریع یاد بگیرم تا بتوانم سریع هم شغل پیدا کنم، بنابراین قرار دادم در تمام تلاشم

to learn everything I was already working as a  carpenter assistant but I wanted to earn more

برای یادگیری همه چیزهایی که قبلاً به عنوان دستیار نجار کار می کردم، اما می خواستم

money so I started and got a better job  finally I had the money to pay for the

پول بیشتری به دست بیاورم، بنابراین شروع کردم و کار بهتری پیدا کردم، در نهایت پول داشتم که هزینه

College of course I had to work for two  years to save that money it wasn't easy  

کالج را بپردازم، البته باید دو سال کار می کردم.

at all espe especially because every time I  managed to save some money something always

صرفه جویی در این پول اصلاً آسان نبود

happened there was always an emergency my dad got  sick my mom didn't have money among other things  

، مخصوصاً به این دلیل که هر بار که توانستم مقداری پول پس انداز کنم، همیشه اتفاقی می افتاد همیشه یک اتفاق اضطراری بود که پدرم مریض می شد، مادرم در میان چیزهای دیگر

anyway with a lot of effort I could finally  save the money I needed to study at College  

، با تلاش زیاد، پول نداشت. بالاخره توانستم پولی را که برای تحصیل در کالج نیاز داشتم پس انداز کنم

finally the day came came when I was able to  enroll in college it was a dream come true  

بالاخره روزی فرا رسید که توانستم در کالج ثبت نام کنم، این رویایی بود که

for me and my family I studied hard balancing  my course work with part-time jobs to support

برای من و خانواده ام محقق شد

myself after years of hard work and dedication  I graduated from college with a degree in

. بعد از سال ها تلاش و تلاش سخت و فداکاری از کالج با مدرک

business I always wanted to start a business  because I was so curious about it since I was a

تجارت فارغ التحصیل شدم، همیشه می خواستم یک کسب و کار راه اندازی کنم زیرا از کودکی در مورد آن کنجکاو بودم

child and I had experience remember  I used to sell candy on the

و تجربه داشتم به یاد داشته باشید که در

street it was a proud moment for me and my  family knowing that all our sacrifices had  

خیابان آب نبات می فروختم. لحظه ای غرور آفرین برای من و خانواده ام با دانستن اینکه تمام فداکاری های ما

finally paid off after graduating I got a job in  a company it was one of the most famous companies  

سرانجام پس از فارغ التحصیلی نتیجه داده است، در یک شرکت مشغول به کار شدم، این یکی از معروف ترین شرکت ها بود،

of course I started as an assistant but with  a lot of effort and discipline I could get a  

البته من به عنوان دستیار شروع به کار کردم، اما با تلاش و انضباط فراوان. به زودی می توانستم ترفیع بگیرم

promotion soon then I was the coordinator and  finally the boss well after that the general

بعد هماهنگ کننده و در نهایت رئیس بودم و بعد از آن

manager everything was good I earned  good money I traveled to different

مدیر کل همه چیز خوب بود من پول خوبی به دست آوردم به جاهای مختلف سفر کردم

places but the problem was that I didn't  have enough time for my parents my wife  

اما مشکل این بود که وقت کافی برای پدر و مادرم همسرم و همسرم نداشتم.

and my dear son that's why I decided I had to  do something different I had to start my own

پسر عزیزم به همین دلیل تصمیم گرفتم که باید کار متفاوتی انجام دهم. باید کسب و کار خودم را شروع کنم

business well you know today I work as  a successful businessman running my own

خوب می دانید که امروز به عنوان یک تاجر موفق کار می کنم

company I've come a long way from  selling candies on the streets but  

که شرکت خودم را اداره می کنم.

I'll never forget where I came from  my parents taught me the value of hard  

هرگز فراموش نمی کنم که از کجا آمدم والدینم ارزش سخت

work and perseverance and I carry those  lessons with me every day and I hope that  

کوشی و پشتکار را به من آموختند و هر روز این درس ها را با خود حمل می کنم و امیدوارم

those same values are transferred to you  and you make them part of your life son

همین ارزش ها به تو نیز منتقل شود و آنها را بخشی از زندگی خود کنی

what I meant is in the end our struggles  only made us stronger seriously and I know  

. منظورم این بود که در نهایت مبارزه‌های ما فقط ما را به طور جدی قوی‌تر کرد و می‌دانم

that no matter what challenges life  throws my way I'll always be able to  

که مهم نیست زندگی چه چالش‌هایی بر سر راهم قرار می‌دهد، من همیشه می‌توانم

overcome them just like my parents taught  me your grandparents are not here anymore  

بر آنها غلبه کنم، درست همانطور که پدر و مادرم به من یاد دادند پدربزرگ و مادربزرگت دیگر اینجا نیستند،

but I want you to know they were  the best parents one son could

اما من تو را می‌خواهم. این

have and I hope to be at least half  as good parents as they were I hope

که بدانم آنها بهترین پدر و مادری هستند که یک پسر می تواند

so I didn't know my grandparents  much they died when I was a child

داشته باشد و امیدوارم حداقل نصف آنها پدر و مادر خوبی باشم

but what I know is that you are the best  father one son could ask I love you dad  

. بهترین پدری هستند که یکی از پسرها می تواند بپرسد من دوستت دارم پدر

I love you too son and now let's  keep walking before you make me

من هم تو را دوست دارم پسرم و حالا بیایید قبل از اینکه مرا به

cry I hope you liked this conversation if  you could improve your English a little  

گریه بیاوری به راه رفتن ادامه دهیم. امیدوارم این مکالمه را دوست داشته باشید اگر می توانید انگلیسی خود را کمی

more please subscribe to the channel  and share this video with a friend  

بیشتر کنید لطفاً کانال را سابسکرایب کنید و این را به اشتراک بگذارید ویدیو با یکی

and if you want to support this  channel you can join us or click  

از

on the super thanks button thank you  very much for your support take care

دوستانتان