Learn English Vocabulary Daily #19.5 — British English Podcast

Hello, and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام، و به پادکست انگلیسی مانند یک بومی خوش آمدید.

My name is Anna and you are listening to Week 19 Day 5 of Your English

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 19 Day 5 از Your English

5 a Day, the series that aims to increase your active vocabulary by

5 a Day هستید، مجموعه ای که هدف آن افزایش دایره لغات فعال شما با

deep diving into five pieces every day of the week from Monday to Friday.

غواصی عمیق در پنج قطعه هر روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

Now, I do have a little bit of a frog in my throat, which is croaking away,

اکنون، من کمی قورباغه در گلویم دارم که در حال غر زدن است،

so hopefully I won't need to cough.

بنابراین امیدوارم نیازی به سرفه نداشته باشم.

Hopefully it will just diminish during this episode.

امیدوارم در طول این قسمت فقط کاهش یابد.

When you have a frog in your throat, it means you sound a bit croaky, a bit

وقتی قورباغه ای در گلوی خود دارید، به این معنی است که صدایتان کمی غرغر می شود، کمی

like that, and you need to cough because the froggy, croaky sound continues.

شبیه آن، و باید سرفه کنید، زیرا صدای قورباغه و قورباغی همچنان ادامه دارد.

But if you cough, of course, it's not good for the voice.

اما اگر سرفه می کنید البته برای صدا خوب نیست.

It makes more mucus and makes you even more croaky and mucusy.

بلغم بیشتری تولید می کند و شما را حتی بیشتر غوغا و بلغم می کند.

I mean, you have to cough even more.

یعنی باید بیشتر سرفه کنی.

So it's a difficult thing to deal with, especially when you're

بنابراین مقابله با آن کار سختی است ، به خصوص زمانی که

trying to record a podcast.

در تلاش برای ضبط یک پادکست هستید.

Anyway, without further ado, without further frogs, let's start today's list

به هر حال، بدون بحث بیشتر، بدون قورباغه بیشتر، بیایید لیست امروز را

with a noun and it is bargain, bargain.

با یک اسم شروع کنیم و آن معامله، معامله است.

We spell this B A R G A I N.

این B ​​A R G A I N را می نویسیم.

Now it's interesting because we don't pronounce the second A, so

حالا جالب است چون A دوم را تلفظ نمی کنیم، پس

we don't say /ˈbɑːɡeɪn/, we say /ˈbɑːɡɪn/ , bargain, bargain.

نمی گوییم /ˈbɑːɡeɪn/، می گوییم /ˈbɑːɡɪn/، چانه زنی، معامله.

It's an absolute bargain.

این یک معامله مطلق است.

If something is a bargain.

اگر چیزی معامله است.

Then it's something that you get for a price that's lower than

سپس این چیزی است که شما با قیمتی کمتر از حد

normal, lower than expected.

معمول، کمتر از حد انتظار دریافت می کنید.

So, for example, if I go to buy a box of cereal, normally the cereal

بنابراین، به عنوان مثال، اگر من برای خرید یک جعبه غلات بروم، معمولاً غلاتی که می

I buy is about £3.50 per box.

خرم حدود 3.5 پوند در هر جعبه است.

It's a healthy cereal and it costs about £3.50 for a little box of this cereal.

این یک غلات سالم است و برای یک جعبه کوچک از این غلات حدود 3.5 پوند هزینه دارد.

But, if there's a sale on, and I can get two boxes for the price of one.

اما، اگر فروش وجود دارد، و من می توانم دو جعبه به قیمت یکی دریافت کنم.

So, two boxes of cereal for £3.50.

بنابراین، دو جعبه غلات به قیمت 3.5 پوند.

I'd say,

من می گویم،

"Wow, that's an absolute bargain!"

"وای، این یک معامله مطلق است!"

And you know what?

میدونی چیه؟

I'm not just going to buy two.

من فقط قرار نیست دو تا بخرم.

If they really were essentially half price, then I'd probably buy six

اگر واقعاً نصف قیمت بودند، پس احتمالاً شش

boxes, maybe eight boxes, because, you know, that's such a bargain!

جعبه، شاید هشت جعبه می‌خریدم، زیرا، می‌دانید، این یک معامله است!

And I have to admit, I love a bargain.

و باید اعتراف کنم که من عاشق معامله هستم.

When I pick up a bargain, I can't help but tell everybody about it.

وقتی معامله ای را انتخاب می کنم، نمی توانم در مورد آن به همه بگویم.

I go on and on and on about it for ages.

من در مورد آن برای سالها ادامه می دهم.

"Really?"

"واقعا؟"

"Yeah, it was brilliant."

"آره، عالی بود."

"Oh, look at your garden.

"اوه، به باغ خود نگاه کن.

You've done a really great job.

تو واقعاً کار بزرگی انجام دادی.

All the flowers."

همه گل ها." بله.

"Yeah.

Yeah.

I got a real bargain actually.

All these flowers were on sale cause they weren't doing very

well and they were the last in the range that were left on the shelf.

So I got them all for next to nothing.

It was a real bargain and my garden looks great this year."

این یک معامله واقعی بود و باغ من امسال عالی به نظر می رسد."

When was the last time you picked up a bargain?

آخرین باری که معامله ای را انتخاب کردید کی بود؟

And we do often say that as well as a complete phrase, to pick up a bargain.

و ما اغلب این را و همچنین یک عبارت کامل، برای انتخاب یک معامله می گوییم.

I picked up a bargain at the shop.

من یک معامله در مغازه خریدم.

OK, here's another example sentence,

خوب، این یک جمله مثال دیگر است،

"Have you tried that new charity shop in town yet?

"آیا تا به حال آن مغازه خیریه جدید را در شهر امتحان کرده اید؟

They have a rail where you can get designer clothes for a real bargain."

آنها یک راه آهن دارند که می توانید لباس های طراحی شده را برای یک معامله واقعی تهیه کنید."

Alright, next on the list is a phrasal verb.

بسیار خوب، بعدی در لیست یک فعل عبارتی است.

We all love phrasal verbs, and it is snap up, and this is a separable phrasal

همه ما افعال عبارتی را دوست داریم، و آن snap up است، و این یک فعل عبارتی قابل تفکیک است

verb, so we can say snap something up.

، بنابراین می‌توانیم بگوییم snap something up.

Often, you'll snap up a bargain, but let's spell it before we move on.

اغلب، شما معامله ای را انجام می دهید، اما بیایید قبل از اینکه به جلو برویم، آن را املا کنیم.

We spell it S N A P, snap, and then up, U P.

ما آن را S N A P، snap، و سپس بالا، U P می نویسیم.

So you snap something up.

بنابراین شما چیزی را می گیرید.

This means that you buy it very quickly because it's such a

این بدان معنی است که شما آن را خیلی سریع می خرید زیرا بسیار مقرون به

bargain, because it's so cheap.

صرفه است، زیرا بسیار ارزان است. هر چه

You buy it as quickly as you can, snap, you grab it and you put it in your baskets

سریع‌تر آن را می‌خرید، می‌چسبید، آن را می‌گیرید و در سبدهایتان می‌گذارید

and you pay for it and run away from the store in case they change their mind.

و هزینه آن را می‌پردازید و اگر نظرشان عوض شد از فروشگاه فرار می‌کنید.

Because you don't want to be missing out on that bargain.

زیرا نمی خواهید این معامله را از دست بدهید.

I often speak to students when I am running a promotion because I

من اغلب هنگام اجرای تبلیغات با دانش آموزان صحبت می کنم زیرا

don't often discount my products.

اغلب محصولاتم را تخفیف نمی دهم.

But when I do, I tell my students,

اما وقتی این کار را انجام می‌دهم، به دانش‌آموزانم می‌گویم:

"Hey guys, you've got to snap this up while it's cheap because I'm not going

"هی بچه‌ها، شما باید این را در حالی که ارزان است بخرید، زیرا

to discount it again for maybe 12 months.

تا شاید 12 ماه دیگر آن را تخفیف نخواهم داد.

So snap it up now."

پس همین الان آن را بخرید."

And often, my warnings are heeded and the students do snap up the bargain.

و اغلب، به هشدارهای من توجه می شود و دانش آموزان معامله را قطع می کنند. در

Here's another example,

اینجا مثال دیگری وجود دارد،

"When the jacket I've been after for months went on sale, I snapped it up!

"وقتی ژاکتی که ماه ها دنبالش بودم به فروش رفت، آن را گرفتم!

An absolute bargain at 50% off!"

یک معامله مطلق با 50٪ تخفیف!"

Alright, moving on from snap up, we have a verb and it is debate, debate.

بسیار خوب، از Snap به بالا حرکت می کنیم، ما یک فعل داریم و آن مناظره است، مناظره.

Now debate is spelt D E B A T E.

اکنون مناظره به صورت D E B A T E.

Debate.

مناظره نوشته می شود.

To debate in this context means to think about something,

بحث کردن در این زمینه به معنای اندیشیدن در مورد چیزی،

to try and make a decision.

تلاش و تصمیم گیری است.

So, you're almost weighing something up in your mind, you're having a discussion

بنابراین، شما تقریباً چیزی را در ذهن خود وزن می کنید، در حال بحث و گفتگو

with yourself in your mind to try and make a decision about something.

با خود در ذهن خود هستید تا سعی کنید در مورد چیزی تصمیم بگیرید.

Now often debate, when you say debate, you're thinking about two

اکنون اغلب بحث کنید، وقتی می گویید مناظره، به دو

groups of people or two individuals arguing their point, trying to make

گروه از مردم یا دو نفر فکر می کنید که در مورد نظر خود بحث می کنند و سعی می کنند

a decision about what should be done.

در مورد آنچه باید انجام شود تصمیم بگیرند.

Like if my partner and I have some space at the back of the house, our

مثلاً اگر من و شریکم در پشت خانه، باغمان فضایی داشته باشیم

garden and we have nothing in it.

و چیزی در آن نداشته باشیم.

It's completely empty.

کاملا خالیه

It's just a patch of soil and we're trying to discuss what to do with it.

این فقط یک تکه خاک است و ما سعی می کنیم با آن صحبت کنیم.

He thinks that we should put a lawn down.

او فکر می کند که باید یک چمن بگذاریم.

So, lots of grass and some flowers in the flower beds at the sides.

بنابراین، مقدار زیادی چمن و تعدادی گل در تخت گل در کناره ها.

I think we should make a little wooded area.

من فکر می کنم ما باید یک منطقه کمی جنگلی ایجاد کنیم.

So, I think we should plant loads of trees and just have lots of trees at

بنابراین، من فکر می کنم باید تعداد زیادی درخت بکاریم و فقط درختان زیادی در پشت داشته باشیم

the back, but my partner disagrees.

، اما شریک زندگی من مخالف است.

And so, we'll both talk about it.

و بنابراین، ما هر دو در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

We'll debate what we want to do.

ما در مورد آنچه که می خواهیم انجام دهیم بحث خواهیم کرد.

We'll present our arguments, why we think our idea is a good idea and why

ما استدلال های خود را ارائه خواهیم داد، چرا فکر می کنیم ایده ما ایده خوبی است و چرا

we think their idea is a bad idea.

فکر می کنیم ایده آنها ایده بدی است.

So, that's debating, but you can debate inside your own mind, on your own,

بنابراین، این بحث است، اما

when you're trying to make a decision.

وقتی می‌خواهید تصمیمی بگیرید، می‌توانید در درون ذهن خود بحث کنید.

So, you know, you're kind of mumbling to yourself and going,

پس میدونی، یه جورایی با خودت زمزمه میکنی و میگی:

"Should I do this?

"آیا باید این کار را بکنم؟

Maybe I should.

شاید باید.

Oh, but I'm quite tired.

اوه، اما من کاملاً خسته هستم.

But if you don't do it, you're going to be annoyed with yourself.

اما اگر این کار را نکنی، خواهی شد. از خودتان دلخور هستید.

And if you do do it, you might enjoy it.

و اگر این کار را انجام دهید، ممکن است از آن لذت ببرید.

So, you should do it.

پس باید این کار را انجام دهید.

Yes.

Okay.

بله.

باشه.

I'll do it."

من این کار را انجام خواهم داد."

I often debate with myself.

من اغلب با خودم بحث می کنم.

Okay.

Here's an example sentence,

باشه.

این یک جمله مثال است،

"We've decided to get a dog, but now we're debating over which breed to go for.

"ما تصمیم گرفتیم یک سگ بگیریم، اما اکنون در حال بحث هستیم که کدام نژاد را انتخاب کنیم.

I want a Rottweiler, but my husband wants a Labrador!

من یک روتوایلر می خواهم، اما شوهرم یک لابرادور می خواهد!

What do you think?"

نظر شما چیست؟"

Alright, next on the list is an idiom.

بسیار خوب، بعدی در لیست یک اصطلاح است.

And it is the long and the short of it.

و بلند و کوتاه آن است.

The long and the short of it.

بلند و کوتاه آن.

So, we spell this, the, T H E.

بنابراین، ما این را می نویسیم، T H E.

Long, L O N G.

Long، L O N G.

And, A N D.

و، A N D.

The, T H E.

The، T H E.

Short, S H O R T.

Short، S H O R T.

Of, O F.

Of، O F.

It, I T.

It، I T.

This is a long one, isn't it?

این طولانی است، نیست آی تی؟

The long and the short of it.

بلند و کوتاه آن.

The long and the short of it.

بلند و کوتاه آن.

When you use this idiom, it means that you're explaining a situation

وقتی از این اصطلاح استفاده می‌کنید، به این معنی است که

without going into too much detail.

بدون پرداختن به جزئیات، وضعیتی را توضیح می‌دهید.

So, you're basically summarising or summing up the story so, that

بنابراین، شما اساساً داستان را خلاصه یا خلاصه می کنید تا

you're not boring the other person with a really long-winded story.

با یک داستان واقعاً طولانی، طرف مقابل را خسته نکنید.

You're just trying to get to the point and tell them what they need to know.

شما فقط سعی می کنید به اصل مطلب برسید و آنچه را که باید بدانند به آنها بگویید.

So for example, if you say,

به عنوان مثال، اگر بگویید:

"Oh, Anna, what do you do for a living?"

"اوه، آنا، چه کار می کنی؟"

I could give you the long story and say,

می‌توانم داستان طولانی را برای شما تعریف کنم و بگویم:

"Well, I started my life as a performer I really wanted to be on the stage.

«خب، من زندگی‌ام را به‌عنوان یک مجری شروع کردم، واقعاً می‌خواستم روی صحنه باشم.

And then I moved into this, that and the other, and I was

و سپس وارد این، آن و دیگری شدم و

teaching this on the side.

این را در کنار آموزش می‌دادم.

And then I enjoyed teaching and I was good at teaching.

و سپس از تدریس لذت بردم و در تدریس خوب بودم.

And so I started teaching this, that and the other.

و بنابراین شروع به تدریس این، آن و دیگری کردم.

And then that led me onto YouTube and that was kind of by accident.

و سپس آن من را به یوتیوب هدایت کرد و آن به نوعی تصادفی بود.

And then I did this, that and the other.

و سپس این، آن و دیگری را انجام دادم.

And...."

و..."

That's a long story that I could retell.

این داستان طولانی است که می توانم آن را بازگو کنم.

But instead I could say to you,

اما در عوض می‌توانم به شما بگویم،

"Well, the long and the short of it is I now make content online and I

"خب، طولانی‌ترین و کوتاه‌ترین کار این است که من اکنون به صورت آنلاین محتوا تولید می‌کنم و

am a teacher and have my own courses business where I teach people English."

معلم هستم و کسب‌وکار دوره‌های خودم را دارم که در آن به مردم انگلیسی آموزش می‌دهم."

And you say,

و شما می گویید،

"Oh, that's really interesting.

"اوه، این واقعاً جالب است.

How did you end up doing that?"

چطور شد که این کار را انجام دادید؟"

"Oh, okay then, you want the long story.

"اوه، باشه پس تو داستان طولانی رو میخوای.

I'll give you the long story then."

اونوقت داستان طولانی رو بهت میدم."

Alright.

بسيار خوب.

So to use the long and the short of it is just saying, basically, I'm

بنابراین، استفاده از بلند و کوتاه آن فقط گفتن است، اساسا، من

going to give you the short story.

داستان کوتاه را به شما می‌دهم.

I'm going to give you the quick version.

من می خواهم نسخه سریع را به شما ارائه دهم.

The thing that you need to know.

چیزی که باید بدانید در

Here's another example,

اینجا یک مثال دیگر وجود دارد،

"The long and the short of it is, we will get a dog but you kids

"دراز و کوتاه این است، ما یک سگ می گیریم، اما شما بچه ها

have to help look after it too."

نیز باید به مراقبت از آن کمک کنید."

Alright, moving on to the last item on our list.

بسیار خوب، به آخرین مورد در لیست ما می رویم.

It is an adjective, and it is dominant, dominant, dominant.

صفت است و غالب، مسلط، غالب است.

We spell this D O M I N A N T, dominant.

این D O M I N A N T را می نویسیم غالب.

If something is described as dominant, then it has authority or

اگر چیزی به عنوان مسلط توصیف شود ، در این صورت دارای اقتدار یا

it is stronger than something else.

قویتر از چیز دیگری است.

For example, when I was skiing I decided actually I wanted to switch onto a

به عنوان مثال، وقتی اسکی می‌کردم، تصمیم گرفتم در واقع می‌خواهم

snowboard, which was a bad decision at the time because it was a very dry season.

اسنوبرد را انتخاب کنم، که در آن زمان تصمیم بدی بود، زیرا فصل بسیار خشکی بود.

So, it was quite icy, compacted snow, very icy and learning to

بنابراین، برف کاملاً یخی، فشرده، بسیار یخی بود و یادگیری

snowboard on ice is not fun.

اسنوبرد روی یخ جالب نیست.

Anyway, when you're snowboarding, you have to decide which is your dominant

به هر حال، وقتی اسنوبورد می‌روید، باید تصمیم بگیرید که پای غالب شما کدام است، می‌خواهید

leg, which leg do you want to lead with, meaning which one will go forward first?

با کدام پا پیش بروید، یعنی کدام یک اول جلو می‌رود؟

So which way will you turn your body as you go down the mountain.

پس وقتی از کوه پایین می روید بدن خود را به کدام سمت می چرخانید.

And for a long time, I couldn't decide which leg was my dominant leg, which leg

و برای مدت طولانی، نمی‌توانستم تصمیم بگیرم که کدام پا پای غالب من است، و احساس راحتی می‌کردم که کدام پا را

I felt more comfortable putting forward as my stronger leg, my leading leg.

به‌عنوان پای قوی‌ترم، یعنی پای اصلی‌ام جلو ببرم.

And to be honest, I don't think I'd even know if I got on the slopes now,

و راستش را بخواهید، فکر نمی‌کنم حتی بدانم که آیا اکنون در شیب‌ها قرار گرفته‌ام،

even though I've done snowboarding for many weeks in the past.

حتی اگر هفته‌های زیادی در گذشته اسنوبرد انجام داده‌ام.

Anyway, so to be dominant.

به هر حال، پس مسلط بودن.

We all know dominant people, people with dominant personalities,

همه ما افراد مسلط را می شناسیم، افرادی با شخصیت مسلط،

but here is an example sentence,

اما در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"Jake, you have a dominant personality, could you please

"جیک، تو شخصیت مسلطی داری ، می توانی لطفا

take the staff meeting today?

امروز در جلسه کارکنان شرکت کنی؟

I think they're becoming a bit lazy and need some discipline."

فکر می کنم آنها کمی تنبل می شوند و نیاز به نظم و انضباط دارند. "

Okay, so, Jake obviously is quite a strong person.

خوب، پس، جیک مشخصاً یک شخص کاملاً قوی است.

He seems a little bit more authoritative like he has more authority than others.

او کمی مقتدرتر به نظر می رسد، مثل اینکه از دیگران اقتدار بیشتری دارد.

So, let's recap today's list.

بنابراین، بیایید فهرست امروز را خلاصه کنیم.

We started with the noun bargain.

با اسم معامله شروع کردیم.

We all love a bargain, something that's a lower price than normal.

همه ما عاشق یک معامله هستیم، چیزی که قیمتی کمتر از حد معمول دارد.

Then we had the phrasal verb snap up.

سپس فعل عبارتی snap up را داشتیم.

To snap something up is to buy it quickly because it's

خریدن چیزی به معنای خرید سریع آن است زیرا

really cheap or it's very rare.

واقعاً ارزان است یا بسیار نادر است.

So, you want to get it quickly, you snap it up.

بنابراین، شما می خواهید آن را به سرعت بدست آورید، آن را قطع می کنید.

Then you, then we had the verb debate, in this case where you

سپس شما، سپس ما بحث فعل را داشتیم ، در این مورد که

consider something when you're trying to make a decision about it.

وقتی می خواهید در مورد آن تصمیم بگیرید چیزی را در نظر می گیرید.

Then we had the idiom, the long and the short of it.

سپس اصطلاح، بلند و کوتاه آن را داشتیم.

When you're explaining a situation without going into too much detail.

وقتی در حال توضیح یک موقعیت هستید بدون اینکه وارد جزئیات شوید.

And we finished with the adjective dominant.

و با صفت غالب تمام کردیم.

To have natural authority.

داشتن اقتدار طبیعی

Dominant.

غالب.

Alright, let's do this now for pronunciation purposes.

خوب، بیایید این کار را اکنون برای اهداف تلفظ انجام دهیم.

So, please repeat after me.

پس لطفا بعد از من تکرار کنید

And if you can't speak out loud, just say it in your head.

و اگر نمی توانید با صدای بلند صحبت کنید، فقط آن را در ذهن خود بگویید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Bargain.

چانه زدن.

Bargain.

چانه زدن. ضربه

Snap up.

بزنید. ضربه

Snap up.

بزنید.

Debate.

مناظره.

Debate.

مناظره.

The long and the short of it.

بلند و کوتاه آن.

The long and the short of it.

بلند و کوتاه آن.

Dominant.

غالب.

Dominant.

غالب.

Very good.

خیلی خوب.

Let's test your memory, shall we?

بیایید حافظه شما را آزمایش کنیم، می توانیم؟

So, if I spot something that's really, really cheap, and I want

بنابراین، اگر چیزی را ببینم که واقعاً بسیار ارزان است، و می‌خواهم

to buy it very quickly because I don't want anyone else to get it.

آن را خیلی سریع بخرم، زیرا نمی‌خواهم کسی آن را دریافت کند.

What phrasal verb are we going to use?

قرار است از چه فعل عبارتی استفاده کنیم؟ ضربه

Snap up.

بزنید.

I'm going to snap it up.

من می خواهم آن را ببندم.

And I'm going to snap it up because it's a lower price than normal.

و من قصد دارم آن را بخرم زیرا قیمت آن کمتر از حد معمول است. از

What noun could I use to describe this item that's a lower price than normal?

چه اسمی می توانم برای توصیف این کالا استفاده کنم که قیمتی کمتر از معمول دارد؟

It's a bargain.

این یک معامله است.

An absolute bargain.

یک معامله مطلق

Now I do have a little conversation with myself to try and decide whether I should

اکنون کمی با خودم صحبت می کنم تا تصمیم بگیرم که آیا باید

buy two or three of these bargain items.

دو یا سه مورد از این کالاهای مقرون به صرفه را بخرم. از

What verb could I use to describe this process of trying

چه فعل می توانم برای توصیف این روند تلاش

to make a decision in my mind?

برای تصمیم گیری در ذهنم استفاده کنم؟

What verb?

چه فعل؟

Debate.

مناظره.

I'm going to debate with myself.

من میرم با خودم بحث کنم

This is such a bargain.

این چنین معامله ای است.

Should I snap up two or three of these or just get the one that I actually wanted?

آیا باید دو یا سه مورد از اینها را بخرم یا فقط یکی را که واقعاً می خواستم دریافت کنم؟

Now, when I want to explain the situation to my husband later when I come home with

حالا وقتی می خواهم بعداً وقتی با

ten of these items, and I need to explain to him how I ended up with ten of these

ده مورد از این وسایل به خانه می آیم شرایط را برای شوهرم توضیح دهم و باید برای او توضیح دهم که چگونه

items when I only need one, I want to tell him without giving too much detail.

وقتی فقط به یک مورد نیاز دارم ده مورد از این موارد را به دست آوردم ، می خواهم به او بگویم. بدون ارائه جزئیات زیاد

So, what idiom would I use to start the conversation?

بنابراین، از چه اصطلاحی برای شروع مکالمه استفاده کنم؟

"Well, darling, the long and the short of it is they were a bargain.

"خوب، عزیزم، کوتاه و بلند بودن آن این است که آنها معامله بودند

So, I snapped up as many as I could carry."

.

And my husband doesn't concern himself too much about the fact that I brought 10 of

و شوهرم زیاد به خود فکر نمی کند که من 10 مورد از

these items home because I'm the one who has natural authority in our partnership.

این وسایل را به خانه آوردم زیرا من کسی هستم که در شراکت ما دارای اختیارات طبیعی هستم. شاید بگوییم

I'm the one who wears the trousers, we might say.

من همانی هستم که شلوار را می پوشم .

What adjective could you give to me as one of the partners in this relationship?

چه صفتی می توانید به من به عنوان یکی از شرکای این رابطه بدهید؟

I am the witch partner.

من شریک جادوگر هستم از

What adjective would I use?

چه صفتی استفاده کنم؟

Being the one with more authority.

کسی بودن که اقتدار بیشتری داره

Dominant.

غالب.

I am the dominant partner in our relationship.

من شریک غالب در رابطه ما هستم.

Therefore, I do, like, excuse my bad behaviour of snapping

بنابراین، من رفتار بد خود را برای

up ten of these bargain items.

خریدن ده مورد از این کالاهای مقرون به صرفه معذورم.

But I am the dominant one, so I don't really need to make excuses for my

اما من مسلط هستم، بنابراین واقعاً نیازی به بهانه‌جویی برای

behaviour, because I'm in charge.

رفتارم ندارم، زیرا من مسئول هستم.

Right.

I hope you enjoyed that.

درست.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

Let's bring everything together in a little story.

بیایید همه چیز را در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم. آیا

Are you someone who loves a good bargain?

شما کسی هستید که عاشق یک معامله خوب هستید؟

Do you enjoy the thrill of getting a great deal on something

آیا از هیجان دستیابی به چیزی که

you've had your eye on for ages?

سالهاست به آن توجه داشته اید لذت می برید؟

I know I do!

من می دانم که دارم!

Well, if you're the same, then you might want to consider

خوب، اگر شما هم همینطور هستید، ممکن است بخواهید

waiting for sales in the shops.

منتظر فروش در مغازه ها باشید.

Waiting for sales is a great way to save money and snap up some amazing deals.

انتظار برای فروش یک راه عالی برای صرفه جویی در پول و بستن معاملات شگفت انگیز است.

It's a common debate among shoppers — should you buy something right

این یک بحث رایج در بین خریداران است - آیا باید چیزی را فوراً بخرید

away or wait for it to go on sale?

یا منتظر بمانید تا به فروش برسد؟

Well, the long and the short of it is that waiting for sales

خوب، طولانی و کوتاه آن این است که انتظار برای فروش

can have some major benefits.

می تواند مزایای عمده ای داشته باشد.

First and foremost, you can save a significant amount of money.

اول از همه، شما می توانید مقدار قابل توجهی پول پس انداز کنید.

Many stores offer discounts of 20%, 30%, or even 50% off during sales.

بسیاری از فروشگاه ها تخفیف های 20، 30 درصدی یا حتی 50 درصدی را در هنگام فروش ارائه می دهند.

Not only that, but you also have a chance to get your hands on some items

نه تنها این، بلکه فرصتی برای دستیابی به مواردی

that are usually out of your budget.

که معمولاً خارج از بودجه شما هستند نیز دارید.

That designer bag or pair of shoes that you've been eyeing up, hmm?

آن کیف یا جفت کفش طراح که به آن توجه داشتی، هوم؟

It might just be on sale at a price that you can afford.

ممکن است فقط با قیمتی به فروش برسد که بتوانید آن را بپردازید.

Another benefit of waiting for sales is that you can become a thrifty shopper.

یکی دیگر از مزایای انتظار برای فروش این است که می توانید یک خریدار صرفه جو شوید.

To be thrifty is to show the careful use of money and not waste it.

صرفه جویی نشان دادن استفاده دقیق از پول و هدر ندادن آن است.

By waiting for sales, you have the advantage of knowing when the

با انتظار برای فروش، این مزیت را دارید که بدانید

best deals are available and can plan your shopping accordingly.

بهترین معاملات چه زمانی در دسترس است و می توانید خرید خود را مطابق با آن برنامه ریزی کنید.

Many high street shops such as New Look, Zara, Primark, and H&M, and online sites

بسیاری از فروشگاه‌های خیابانی مانند New Look، Zara، Primark، و H&M و سایت‌های آنلاین

like Amazon are dominant when it comes to the sales and often have products at

مانند آمازون در مورد فروش غالب هستند و اغلب محصولاتی با

prices that are too good to be missed.

قیمت‌هایی دارند که خیلی خوب هستند که نمی‌توان آن‌ها را از دست داد.

So, the next time you're debating whether to buy something at full price, remember

بنابراین، دفعه بعد که در حال بحث در مورد اینکه آیا چیزی را با قیمت تمام شده بخرید، بحث می کنید،

the benefits of waiting for sales.

مزایای انتظار برای فروش را به خاطر بسپارید.

You never know, you might just find that perfect bargain and snap something up

شما هرگز نمی دانید، فقط ممکن است آن معامله عالی را پیدا کنید و چیزی را بخرید

that you've been wanting for a long time.

که برای مدت طولانی می خواستید.

Happy shopping!

خرید خوبی داشته باشید!

Alright, that brings us to the end of Week 19.

بسیار خوب، این ما را به پایان هفته 19 می رساند.

If you have found this useful in any way, then please do give

اگر این را به هر نحوی مفید دانسته اید، لطفاً

this a like, rating or review.

آن را لایک کنید، رتبه بندی یا نقد کنید.

And remember, I'm just at the end of an email, so, if you want to

و به یاد داشته باشید، من فقط در انتهای یک ایمیل هستم، بنابراین، اگر می‌خواهید

say hello, give feedback, make suggestions, then feel free to do that.

سلام کنید، بازخورد بدهید، پیشنهاد بدهید، پس با خیال راحت این کار را انجام دهید.

You can reach me at [email protected].

می توانید با من در [email protected] تماس بگیرید .

I look forward to hearing from you.

من مشتاقانه منتظر شنیدن شما هستم.

Until next time, have a lovely day and goodbye.

تا دفعه بعد، روز خوبی داشته باشید و خداحافظ.