Learn English Vocabulary Daily #22.2 — British English Podcast

Hello.

سلام.

Welcome to The English Like a Native Podcast.

به پادکست انگلیسی مانند یک بومی خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 22, Day 2 of Your English Five a Day.

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 22, Day 2 English Five a Day هستید.

This is a series we've been doing for 22 weeks with the aim of increasing

این مجموعه ای است که ما به مدت 22 هفته با هدف افزایش

your active vocabulary by deep-diving into five pieces every day of the

دایره لغات فعال شما با غواصی عمیق در پنج قسمت هر روز

working week from Monday to Friday.

هفته کاری از دوشنبه تا جمعه انجام می دهیم.

And you can make your learning go further by becoming a Plus Member

و می توانید با تبدیل شدن به یک عضو پلاس

and getting access to bonus material, transcripts, and vocabulary lists.

و دسترسی به مطالب جایزه، رونوشت ها و لیست واژگان، یادگیری خود را بیشتر پیش ببرید.

I'll leave the link in the description for you to find out more.

لینک را در توضیحات برای شما می گذارم تا بیشتر بدانید.

Now, today's list starts with an idiom, and it is all fingers and

اکنون، لیست امروز با یک اصطلاح شروع می شود، و همه انگشتان و

thumbs, all fingers and thumbs.

شست ها، همه انگشتان و شست ها هستند.

We spell this all, A L L.

ما همه اینها را املا می کنیم، A L.

Fingers, F I N G E R S.

Fingers، F I N G E R S.

And thumbs, T H U M B S.

و انگشتان شست، T H U M B S.

We use this idiom to describe someone who is clumsy or awkward with their hands,

ما از این اصطلاح برای توصیف فردی که دست و پا چلفتی یا دست و پا چلفتی است استفاده می کنیم،

just like if you're trying to open up a bag of crisps, but you're having real

درست مانند زمانی که می خواهید یک کیسه چیپس را باز کنید، اما در

trouble opening the bag, and in trying to open the bag, you end up tearing the

باز کردن کیسه واقعاً با مشکل روبرو هستید و در تلاش برای باز کردن کیسه، در نهایت

entire thing wide open so the crisps fall all over the floor and then you also knock

تمام چیز را کاملاً پاره می کنید تا تردها روی زمین بیفتند و سپس

over a jar that smashes on the ground and as you go to grab the dustpan and the

شیشه ای را که روی زمین کوبیده می شود، می کوبید و همانطور که می روید تا خاک انداز و

brush to sweep up the mess that you've made you drop the dustpan and you just

برس را بگیرید تا آشفتگی هایی را که باعث شده است ظرف را بیاندازید و فقط

are very clumsy with your hands, it's like your hands are not working very well.

با دستان خود دست و پا چلفتی هستید، از بین ببرید، مثل این است که دستان شما خیلی خوب کار نمی کنند.

You are all fingers and thumbs.

شما همه انگشت و شست هستید.

Now, I sometimes have used this to describe myself in moments of clumsiness.

حالا من گاهی از این برای توصیف خودم در لحظات ناشیانه استفاده کرده ام.

So, it's not like a permanent state.

بنابراین، مانند یک حالت دائمی نیست.

Sometimes we are a little bit clumsy when usually we're not.

گاهی اوقات ما کمی دست و پا چلفتی هستیم در حالی که معمولاً اینطور نیستیم.

So, in those circumstances, you'd say,

بنابراین، در آن شرایط، شما می گویید:

"Oh, I'm all fingers and thumbs today."

"اوه، من امروز همه انگشتان دست و شست هستم."

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال آمده است،

"Can you help me undo my necklace, please?

"لطفا می توانید به من کمک کنید تا گردنبندم را باز کنم؟

I'm all fingers and thumbs today."

من امروز همه انگشتان دست و شست هستم."

Oh yes.

That particular issue is something I do struggle with.

آه بله.

این موضوع خاص چیزی است که من با آن مبارزه می کنم.

Sometimes the clasp on an item of jewellery, like a bracelet or

گاهی اوقات بستن یک جواهرات، مانند یک دستبند یا

a necklace can be really tricky.

گردنبند، می تواند واقعاً مشکل باشد.

They're so small and fiddly, aren't they?

آنها خیلی کوچک و بی حوصله هستند، اینطور نیست؟

So, often you have to get someone to help you to do that.

بنابراین، اغلب باید از کسی کمک بگیرید تا این کار را انجام دهید.

Okay, next on our list is an adjective and it is scalding, scalding.

خوب، بعدی در لیست ما یک صفت است و آن scalding، scalding است.

Now, if something is described as scalding, you might remember this

اکنون، اگر چیزی به عنوان سوزاندن توصیف شود، ممکن است این را

from a previous episode, it's close to something else we've covered,

از قسمت قبلی به خاطر بیاورید، به چیز دیگری که ما پوشش داده ایم نزدیک است،

but it means that it's extremely hot and it normally refers to a liquid.

اما به این معنی است که بسیار داغ است و معمولاً به یک مایع اشاره دارد.

So, we spell this S C A L D I N G.

بنابراین، ما این را S C A L D I N G. Scalding می نویسیم

Scalding.

.

Scalding.

سوزاندن.

So, if something is scalding hot, you might get scalded.

بنابراین، اگر چیزی داغ است ، ممکن است شما سوخته شوید.

You might burn yourself if you were to touch it, or if it

اگر بخواهید آن را لمس کنید یا اگر قرار

were to touch your bare skin.

باشد پوست برهنه شما را لمس کند ممکن است خود را بسوزانید.

One thing that I usually struggle with is when you are boiling a pan of water.

چیزی که من معمولاً با آن مشکل دارم این است که شما در حال جوشاندن یک ظرف آب هستید.

Let's imagine you're doing boiled eggs, something I do quite regularly.

بیایید تصور کنیم که در حال انجام تخم مرغ آب پز هستید ، کاری که من به طور منظم انجام می دهم.

Sometimes the pan of water will bubble and spit.

گاهی تشت آب حباب می زند و تف می کند.

And so you get these little drops of scalding hot water

و به این ترتیب می توانید این قطرات کوچک آب داغ را که

being thrown out of the pan.

از تابه بیرون می ریزند، بریزید.

And if you have bare arms, or you're too close to the pan in general, it

و اگر بازوهای برهنه دارید، یا به طور کلی خیلی به ماهیتابه نزدیک هستید،

can catch you and burn your skin, which is why I always tell my children

می تواند شما را بگیرد و پوستتان را بسوزاند، به همین دلیل است که من همیشه به فرزندانم می گویم که

not to be in the kitchen when I'm cooking or when I have pans on the hob.

هنگام آشپزی یا وقتی من در آشپزخانه حضور نداشته باشند. قابلمه روی اجاق گاز داشته باشید

Here's an example sentence,

این یک جمله مثال است،

"I tried to take a sip of tea, but it was scalding hot, it burnt my lips!"

"سعی کردم یک جرعه چای بنوشم، اما داغ بود، لب هایم را سوزاند!"

Ah, there's nothing worse.

آه، هیچ چیز بدتر نیست.

There is nothing worse.

هیچ چیز بدتر نیست.

I tell you what, actually, if I ever put tea in a takeaway cup, so, we've got

من به شما می گویم که اگر زمانی چای را در یک فنجان غذای آماده بریزم، پس

some cups that are like little flasks or thermoses, and if I put my tea in there

چند فنجان داریم که شبیه فلاسک های کوچک یا قمقمه هستند، و اگر چایم را در آنجا بگذارم

and put the lid on and then go out, even an hour later it will still be scalding

و درب آن را بگذارم و سپس بیرون بروم. ، حتی یک ساعت بعد باز هم

hot and I find that, you know, I'll give it 10-15 minutes and I'll go to take a

داغ می کند و می بینم که، می دانید، 10-15 دقیقه به آن می دهم و می روم یک

sip and it will always burn my mouth.

جرعه بنوشم و همیشه دهانم می سوزد.

So, I'm reminded that actually takeaway tea and coffee, as much as

بنابراین، یادآوری می‌کنم که در واقع چای و قهوه آماده، به همان اندازه که

it sounds lovely, usually is too hot.

دوست داشتنی به نظر می‌رسد، معمولاً خیلی داغ است.

So, I have to try and remember to put cold water in before I leave the house to cool

بنابراین، باید سعی کنم و به یاد داشته باشم که قبل از خروج از خانه آب سرد بریزم تا

it down, to stop me from scalding myself.

آن را خنک نکنم تا از سوختن خودم جلوگیری کنم.

Alright, let's move on from hot tea to another adjective adaptive.

خوب، بیایید از چای داغ به صفت تطبیقی ​​دیگری برویم.

Adaptive.

انطباقی.

We spell this A D A P T I V E.

ما این را املای A D A P T I V E.

Adaptive.

تطبیقی.

Adaptive.

انطباقی.

If you are described as adaptive then you have the ability to adapt, to change.

اگر شما را به عنوان سازگار توصیف می کنند، پس توانایی انطباق، تغییر را دارید.

To suit different situations.

متناسب با شرایط مختلف.

Some people are not very adaptive.

برخی افراد چندان سازگار نیستند.

They can't change.

آنها نمی توانند تغییر کنند.

They don't like change.

آنها تغییر را دوست ندارند.

They are set in their ways.

آنها در راه خود قرار دارند.

They do things a certain way, and if things around them change, they can't.

آنها کارها را به روش خاصی انجام می دهند و اگر چیزهای اطرافشان تغییر کند، نمی توانند.

They are not adaptive.

آنها سازگار نیستند.

I think we become less adaptive as we get older, generally, don't we?

من فکر می کنم که ما با افزایش سن کمتر سازگار می شویم، اینطور نیست؟

But youth, young people, do tend to be quite adaptive.

اما جوانان، جوانان، کاملاً سازگار هستند.

Okay, here's an example sentence,

بسیار خوب، در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"As team leader, you need to have an adaptive attitude, no two days are the

"به عنوان رهبر تیم، باید نگرش سازگاری داشته باشید، هیچ دو روزی

same in the world of scientific research."

در دنیای تحقیقات علمی یکسان نیست."

Okay, moving on to the next phrase, and it is spirits, spirits.

بسیار خوب، به عبارت بعدی برویم ، و آن ارواح، ارواح است.

Now, this is S P I R I T S, spirits.

حالا، این S P I R I T S، ارواح است.

Spirits.

ارواح.

Now, in this phrase, we're referring to feelings.

حال، در این عبارت، ما به احساسات اشاره می کنیم.

So, you'll often hear high spirits, meaning good feelings, or low spirits,

بنابراین، شما اغلب می شنوید روحیه بالا، به معنای احساسات خوب، یا روحیه پایین، به

meaning negative feelings, not feeling good, feeling down and depressed.

معنای احساسات منفی، احساس خوب نبودن، احساس ناراحتی و افسردگی.

You might try to raise someone's spirits.

ممکن است سعی کنید روحیه یک نفر را بالا ببرید.

So if someone is in low spirits, you'll want to bring them up

بنابراین اگر فردی روحیه ضعیفی دارد، باید او را

so, they're in high spirits.

طوری تربیت کنید که روحیه بالایی دارد.

So, you'll have to hear the context in order to know that this version of

بنابراین، باید متن را بشنوید تا بدانید که این نسخه از

spirits means feelings, but anything that refers to lowering, or lifting,

ارواح به معنای احساسات است، اما هر چیزی که به پایین آمدن، یا بلند کردن،

or being in high, or in low spirits refers to someone's mood, how they feel.

یا سرحال بودن یا پایین بودن روحیه اشاره دارد، به خلق و خوی یک نفر، احساس او اشاره دارد. در

Here's an example sentence,

اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"I've been in high spirits all week, it must be because

"من در تمام هفته روحیه بالایی داشتم ، این باید به این دلیل باشد که

I had a relaxing weekend away!

تعطیلات آخر هفته آرامی را پشت سر گذاشتم!

I need to do that more often."

من باید این کار را بیشتر انجام دهم." آیا

Are you in high spirits at the moment?

در حال حاضر روحیه بالایی دارید؟

What do you need to do in order to raise your spirits?

برای بالا بردن روحیه خود چه کاری باید انجام دهید؟

What makes you feel good and happy?

چه چیزی به شما احساس خوب و شادی می دهد؟

I'm in high spirits today because the sun is shining and my acer, my beautiful

من امروز سرحال هستم چون خورشید می تابد و ایسر من، ایسر زیبای من

acer at the bottom of the garden is starting to show its new red leaves

در ته باغ شروع به نشان دادن برگ های قرمز جدیدش می کند

and this time of year it's so beautiful so, it always puts me in high spirits.

و این موقع از سال خیلی زیباست، بنابراین، همیشه مرا در روحیه بالایی قرار می دهد. .

Okay, moving on to the last phrase.

بسیار خوب، به آخرین عبارت بروید.

This is actually a phrasal verb and it is, get by.

این در واقع یک فعل عبارتی است و به دست آمدن است.

Get by.

بگذر

G E T.

G E T.

Get by.

بگذر.

B Y.

ب ی.

To get by means to be able to live in a difficult situation or to

به وسیله وسایلی که بتوانید در یک موقعیت دشوار زندگی کنید یا

manage in a difficult situation.

در یک موقعیت دشوار مدیریت کنید.

So, it's not living in comfort with lots of excess where you

بنابراین، در جایی که

have more food than you need.

غذای بیشتری نسبت به نیازتان دارید، با زیاده‌روی در راحتی زندگی نمی‌کنید.

And the nice food and nice clothes and a nice warm place.

و غذای خوب و لباس خوب و یک جای گرم خوب.

It means that you have just enough food to stop you from starving.

این بدان معناست که شما به اندازه کافی غذا دارید که مانع گرسنگی شما شود.

It means you have just enough money to pay your bills, but you

این بدان معنی است که شما فقط به اندازه کافی پول دارید تا قبض های خود را بپردازید، اما

have to watch every single penny.

باید مراقب تک تک پنی ها باشید.

You get by, you manage.

تو از پسش بر می آیی، مدیریت می کنی.

Lots of people during times of financial hardship have to get by with what

بسیاری از مردم در مواقع سختی مالی باید با آنچه

they've got, they have to live with the difficult situation that they're in.

دارند کنار بیایند، باید با شرایط سختی که در آن هستند زندگی کنند.

They can, they can get by, they've got just enough to manage, but

اما

they don't have anything more.

آنها چیزی بیشتر ندارند.

They have just enough to get by.

آنها فقط به اندازه کافی برای کنار آمدن دارند.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال است،

"I don't know how we get by financially from month to month,

"من نمی دانم چگونه از نظر مالی ماه به ماه پیش می رویم،

but we always seem to manage."

اما به نظر می رسد همیشه مدیریت می کنیم."

Okay, so that's our five for today.

خوب، پس این پنج مورد امروز ماست.

Let's do a quick recap.

بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the idiom all fingers and thumbs, meaning you're quite

ما با اصطلاح همه انگشتان و شست ها شروع کردیم، به این معنی که شما با

clumsy or awkward with your hands.

دستان خود کاملاً دست و پا چلفتی یا بی دست و پا هستید.

Then we had the adjective scalding, scalding, meaning

سپس صفت scalding، scalding به معنای

extremely hot, usually liquid.

بسیار داغ، معمولا مایع را داشتیم.

Then we had the adjective adaptive, meaning you're able to change

سپس صفت تطبیقی ​​را داشتیم، به این معنی که شما می‌توانید

to suit different situations.

متناسب با موقعیت‌های مختلف تغییر کنید.

We had the phrase spirits, meaning feelings or mood.

ما عبارت روح ها را داشتیم، به معنای احساسات یا خلق و خو.

You can be in high spirits or low spirits.

شما می توانید با روحیه بالا یا کم روح باشید.

Then we had the phrasal verb get by, which is to live in

سپس فعل عبارت get by را داشتیم که عبارت است از زندگی کردن در

or with a difficult situation.

یا با یک موقعیت دشوار.

Now let's do this for pronunciation.

حالا بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

All fingers and thumbs.

تمام انگشتان و شست ها.

All fingers and thumbs.

تمام انگشتان و شست ها.

Scalding.

سوزاندن.

Scalding.

سوزاندن.

Adaptive.

انطباقی.

Adaptive.

انطباقی.

Spirits.

ارواح.

Spirits.

ارواح.

Get by.

بگذر

Get by.

بگذر

Very good.

خیلی خوب.

Now let's test your memory.

حالا بیایید حافظه خود را آزمایش کنیم.

I've just put the kettle on and the water, when it's boiled, is extremely hot.

من تازه کتری رو گذاشتم و آب وقتی جوش اومد خیلی داغه. از

What word could I use to describe this extremely hot liquid?

چه کلمه ای می توانم برای توصیف این مایع بسیار داغ استفاده کنم؟

What adjective?

چه صفتی؟

Scalding hot liquid.

مایع داغ داغ.

Now unfortunately, this scalding hot liquid leads to an accident because

الان متأسفانه این مایع داغ داغ منجر به تصادف می شود زیرا

today I seem to be very clumsy with my hands and I don't seem to be able to pour

امروز به نظر می رسد که دستانم خیلی دست و پا چلفتی هستم و به نظر نمی رسد

from the kettle to the cup with ease.

به راحتی از کتری به فنجان بریزم. از

What idiom could you use to describe my awkwardness with my hands?

چه اصطلاحی می توانید برای توصیف بی دست و پا بودن من با دستانم استفاده کنید؟

All fingers and thumbs.

تمام انگشتان و شست ها.

I'm all fingers and thumbs and I spill the scalding hot water and

من تماماً انگشت و شست هستم و آب داغ داغ را می ریزم و

unfortunately burn my leg quite badly.

متأسفانه پایم به شدت می سوزد.

But despite that, I'm still feeling quite positive.

اما با وجود آن، هنوز هم احساس مثبتی دارم.

I'm in high what?

من در اوج هستم چی؟ از

What phrase would we use to say that I feel positive?

چه عبارتی برای گفتن اینکه احساس مثبتی دارم استفاده کنیم؟

Spirits.

I'm in high spirits.

ارواح.

من روحیه بالایی دارم

Yes.

I'm in high spirits despite being all fingers and thumbs and scalding myself

آره.

با وجود اینکه تمام انگشت و شست هستم و

while trying to pour a cup of tea.

در حالی که سعی می کنم یک فنجان چای بریزم خودم را داغ کنم، روحیه بالایی دارم.

Now the doctors tell me that I can't manage hot water for quite

اکنون پزشکان به من می گویند که من نمی توانم آب گرم را برای

a few weeks while they try to work out why I'm all fingers and thumbs.

چند هفته مدیریت کنم در حالی که آنها سعی می کنند بفهمند چرا من همه انگشتان دست و شست هستم.

And it's okay because I can change to suit these different circumstances,

و اشکالی ندارد زیرا می توانم متناسب با این شرایط مختلف،

these different situations.

این موقعیت های مختلف تغییر کنم.

I think that it's going to be okay because I am very what?

من فکر می کنم که خوب می شود زیرا من خیلی هستم؟ از

What adjective can you use to say that I'm good at changing

چه صفتی می توانید استفاده کنید تا بگویید من در تغییر

to suit different situations?

مناسب شرایط مختلف خوب هستم؟

I'm adaptive.

من سازگار هستم

Absolutely.

کاملا.

So, I can live through this very difficult situation of being a Brit not

بنابراین، من می توانم از طریق این وضعیت بسیار دشوار زندگی کنم که یک بریتانیایی بودم که

allowed to drink tea for three weeks.

به مدت سه هفته اجازه نوشیدن چای را نداشتم.

I can live with that, just about.

من می توانم با آن زندگی کنم، تقریبا. به

What phrasal verb could we use instead of saying, "I can live with it?"

جای گفتن "من می توانم با آن زندگی کنم" از چه فعل عبارتی استفاده کنیم؟

I'll get by.

من از پسش بر می آیم.

Yes, I will get by without my tea because I'm adaptive.

بله، من بدون چای زندگی می کنم زیرا سازگار هستم.

And we do need to know why I'm all fingers and thumbs.

و ما باید بدانیم چرا من همه انگشتان دست و شست هستم.

And I can stay in high spirits despite scalding myself and

و من می توانم علیرغم اینکه خودم را داغ می کنم و

having this awful burn on my leg.

این سوختگی وحشتناک روی پایم دارم، روحیه بالایی داشته باشم.

I will get by.

من از پسش بر می آیم.

Okay, so let's now bring all of our words and phrases from

خوب، پس بیایید همه کلمات و عبارات

today together in a little story.

امروزمان را در یک داستان کوچک با هم بیاوریم.

Today's heartwarming story is about Rebecca, a young farmer

داستان دلگرم کننده امروز در مورد ربکا، کشاورز جوانی است

who has recently faced a life-changing accident on her farm.

که اخیراً در مزرعه خود با یک حادثه تغییر دهنده زندگی روبرو شده است. ربکا

While reaching for a tool from the table to repair one of her tractors, Rebecca

در حالی که برای تعمیر یکی از تراکتورهایش از روی میز ابزاری را دراز می کرد،

accidentally knocked over the kettle of water she had just boiled, the scalding

به طور تصادفی کتری آبی را که به تازگی جوشانده بود، کوبید،

hot water spilt all down her, resulting in severe burns that left her blind.

آب داغ داغ روی سرش ریخت و منجر به سوختگی شدید شد که او را نابینا کرد.

I had a chat with her earlier this week and she really is an inspiring young lady.

اوایل این هفته با او گپ زدم و او واقعاً یک خانم جوان الهام بخش است.

She told me,

او به من گفت:

"I never thought something like this could happen to me.

"هرگز فکر نمی کردم چنین اتفاقی برای من بیفتد.

I was always so careful on the farm, now one small mistake

من همیشه در مزرعه بسیار مراقب بودم ، اکنون یک اشتباه کوچک

has changed my life forever."

زندگی من را برای همیشه تغییر داده است."

But Rebecca's spirits are not dampened, she has always been a very adaptive person

اما روحیه ربکا تضعیف نشده است، او همیشه فردی بسیار سازگار بوده است

and with the help of her trusty guide dog, Lily, she has become used to her new way

و با کمک سگ راهنمای قابل اعتمادش، لیلی، به شیوه جدید

of life and continues to work on the farm.

زندگی خود عادت کرده و به کار در مزرعه ادامه می دهد.

"Lily is my eyes now.

"لیلی اکنون چشمان من است.

She helps me navigate through the farm and makes sure I don't miss a beat."

او به من کمک می کند تا در مزرعه حرکت کنم و مطمئن شود که یک ضربه را از دست ندهم."

Rebecca has had to make many adjustments to her daily routine, but she refuses

ربکا مجبور شده است که تغییرات زیادی در برنامه روزانه خود ایجاد کند، اما او اجازه نمی دهد که

to let her disability hold her back.

معلولیت او را متوقف کند. او

With determination and the support of her family and friends, she has found ways to

با عزم راسخ و حمایت خانواده و دوستانش راه هایی را برای

get by and continue doing what she loves.

ادامه دادن به کاری که دوست دارد پیدا کرده است.

"It's not easy, but I've learned to do things differently.

"این آسان نیست، اما من یاد گرفته ام که کارها را متفاوت انجام دهم.

Some days I'm all fingers and thumbs, but I get by, I still have my passion

بعضی روزها همه انگشتان دست و شست هستم، اما از پس آن بر می آیم، هنوز هم اشتیاقم

for farming and I do what I can to be as good as the farmer I once was."

به کشاورزی است و هر کاری از دستم بر می آید انجام می دهم تا به خوبی کشاورز باشم. من یک بار بودم."

Rebecca's story is a reminder of the resilience and

داستان ربکا یادآور مقاومت و

strength of the human spirit.

قدرت روح انسان است.

She may have lost her sight, but she has not lost her determination to succeed.

او ممکن است بینایی خود را از دست داده باشد، اما عزم خود را برای موفقیت از دست نداده است.

With the help of her loyal guide dog, Rebecca continues to thrive as

با کمک سگ راهنمای وفادار خود ، ربکا به عنوان یک کشاورز جوان به پیشرفت خود ادامه می دهد و

a young farmer, proving that with a positive attitude and the right

ثابت می کند که با نگرش مثبت و

support, anything is possible.

حمایت صحیح، هر چیزی ممکن است.

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you found it useful.

امیدوارم مفید بوده باشه

Until tomorrow, take very good care and goodbye.

تا فردا خیلی مواظب باش و خداحافظ.